آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

سخن آغاز را با یادآوری دو مطلب آغاز می­کنیم:
اول؛ تکامل اختیاری
در نظام آفرینش، پدیده­ای فراتر از انسان وجود ندارد. انسان دارای ویژگی­هایی است که جامعیت هستی او را نشان می­دهد. عمده امتیاز آدمی، عقل تشخیص­گر او است که ملاک اختیار و انتخاب یا اراده و عمل وی به شمار می­آید. به همین دلیل، انسان در مسیر زندگی، قادر به تغییر و تحوّل خود است؛ او می­تواند در راه یا بیراهه قدم گذارد، و حال آن­که روند زندگی سایر موجودات همان گونه که دست آفرینش رقم زده است ـ بی­آن­که با تغییر و دیگرگونی همراه شود ـ ، پیش می­رود و پدیده­های دیگر همواره بر خصوصیات وجودی خود باقی می­مانند، و فقط انسان می­تواند در خصلت­هایش نوآوری و تغییر به وجود آورد و از رذایل اخلاقی به فضایل بشری و به عکس بازگردد.([1])
قرآن کریم به نکوهش بسیاری از دوزخیان پرداخته است که با وجود برخورداری از اسباب سعادت ـ عقل و فطرت، چشم و گوش ـ کارشان به جایی می­رسد که همسان چهارپایان شده و یا از آن­ها هم فروتر می­گردند: وَلَقد ذرأنا لِجهنّم کثیراً مِّن الجِنّ والإنسِ لَهُم قُلوبٌ لاَّیفقهُون بِها وَلَهُم أعیُنٌ لاَّیُبصِروُنَ بِهَا وَلَهُم ءاذانٌ لاَّیَسمعونَ بِها أولئکَ کَالأنعامِ بَل هُم أضلُّ أولئکَ هُمُ الغافِلُونَ.([2])
امیر مؤمنان7 ضمن تبیین ویژگی­های خلایق، انسان را به دلیل برخورداری از دو عنصر عقل و شهوت، موجودی می­داند که در صورت حکومت و فرمانروایی عقل و اندیشه بر نفس او را از فرشته فراتر خواهد کرد و همچنین که اگر شهوات بر عقل و اراده چیره گردد؛ از حیوان هم فروتر خواهد شد.([3]) مولانا در مثنوی خود به این حدیث چنین اشاره کرده است:
در حـدیـث آمـد کــه خـــلاق مـجیـد خـلق عالـم را سـه گونـه آفـریــد
وین بشر هم، زامتحان قسمت شدند آدمی شکلند و سـه امّـت شدنـد
یـک گـروه، مـستغـرقِ مـطلـق شدند همچو عیسی با مَلَک ملحق شدند
قـسم دیـگــر، بـا ... مـلحــق شـدنـــد خشم محض و شهوت مطلق شدند([4])
سخن دوم؛ زندگی هدفمند
از یک سو انسان، دارای حیاتی دامنه­دار و هدفمند است، به این معنی که زندگی دنیای او معیار ارزیابی حیات آینده و آخرتش به شمار می­رود؛ بنابراین نمی تواند نسبت به عاقبت ابدی خود بی تفاوت بماند و باید همواره بکوشد تا برای سامان و سعادت هر دو جهان تلاش کند. از سوی دیگر بر همه­ی جهان هستی قوانینی دقیق و برنامه­هایی منظّم و حکیمانه حکومت می­کند به گونه­ای که هیچ چیز نه بیهوده می­آید، و نه بی­نتیجه می­رود! در چنین موقعیتی وضعیت انسان که منظور و مقصود آفرینش است([5]) معلوم می­گردد، همچنان که هدف از خلقت انسان را، قرآن؛ عبودیت الهی می داند: وَمَا خَلَقْتُ الجِنّ والإنسَ إلاّ لِیَعبُدون.([6])
اینک با یادآوری این دو مطلب می­توان به تحلیل روابط زن و مرد و تعبیر ظریف قرآنی؛ لباس بودن زن و مرد برای یکدیگر ...هُنّ لباسٌ لّکم و أنتُم لِباسٌ لّهنَّ... ([7]) پرداخت:
فطرت یکسان، طبیعت متفاوت
یکی از شاه­کارهای حوزه­ی تکامل انسان، جاذبه و کشش مادی و معنوی زن و مرد به یکدیگر است که در صورت شکل­گیری صحیح آن، در سلامت و سعادت انسان­ها نقش تعیین کننده­ای دارد. خاستگاه این جاذبه بیان­گر نقش متقابل و یکسان زن و مرد است؛ یعنی مرد به همان اندازه در فراهم سازی کمالِ زن نقش دارد که زن همین سهم را برای او بر جای می­گذارد. جاذبه­ی یاد شده این نکته را نیز آشکار می­سازد که تفاوت بین زن و مرد یقینی است وگرنه در صورت یکسانی آن دو، جاذبه و کشش معنا پیدا نمی­کند. هرچند بنابر وجه مشترک آن­ها از نظر انسانیت، سیر کمالات انسانی و راه معنویت به روی هر دو گشوده است و ملاک حیات طیبه و سعادت ابدی ایمان و عقل صالح است: من عَمِلَ صالِحاً مّن ذَکَرٍ أو أُنثی وَهُوَ مُؤمِنٌ فلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاة طیّبَةَ وَلَنجزِینَّهُم أجرَهُم بِأحْسَنِ مَا کَانوا یَعمَلُون([8]) هر کدام باید در مدار خویش حرکت کند تا نقش تکمیلی خود را نسبت به دیگری نشان دهد. این نقش که همان آرامش جسم و جان است، بر پایه دوستی و دلسوزی و به تعبیر قرآن کریم مودّت و رحمت متقابل میان زن و مرد شکل می­گیرد.([9])
پس نیاز متقابل زن و مرد نمایان­گر این است که نه زن می­تواند جای مرد را بگیرد و نه مرد جای زن را و نه یکی بدون دیگری به کمال مطلوب می­رسد. رفتارهای زنانه و مردانه بازتاب عنصر وجودی هر یک از آن­ها است که حقوق، وظایف و مسؤولیت­های دوگانه­ای را پدید آورده است. این تفاوت ـ نه تبعیض ـ عامل بنیادی و سبب ریشه­ای پیوند و احساس نیاز زن و مرد به یکدیگر است.([10])
دو هدف اساسی ازدواج
در این نیاز دو هدف دنبال می­شود که در طبیعت و فطرت بشر ریشه دارد: یکی آرامش روح و روان فردی یا انسجام تکامل، و دیگری ادامه نسل و حفظ نوع.
استاد مطهری1 تفاوت­های زن و مرد را تناسب تلقی می­کند، نه نقص یا کمال؛ زیرا هدف قانون خلقت از این تفاوت­ها آن است که میان زن و مرد برای زندگی مشترک تناسب بیشتری پیدا شود؛ چرا که مجرد زیستن، انحراف از قانون خلقت به شمار می­آید.([11]) ایشان می­نویسد:
اساساً این مسأله تفاوت زن و مرد یکی از عجیب­ترین شاه­کارهای خلقت است، درس توحید و خداشناسی است... دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است... و در آن­جا که بقا و دوام نسل احتیاج دارد به همکاری و تعاون دو جنس، مخصوصاً در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد؛ طرح وحدت و اتحاد آن­ها را ریخته است. کاری کرده است که خودخواهی و منفعت طلبی ـ که لازمه­ی هر ذی حیاتی است ـ تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آن­ها را طالب همزیستی با یکدیگر قرار داده است و برای این که طرح کاملاً عملی شود و جسم و جان آن­ها را بهتر به هم پیوند دهد؛ تفاوت­های عجیب جسمی و روحی در میان آن­ها قرار داده است، و همین تفاوت­ها است که آن­ها را بیشتر به یکدیگر جذب می­کند، عاشق و خواهان یکدیگر قرار می­دهد.([12])
قانون آفرینش، مدار تأثیر تکاملی
حال که معلوم شد راز زن و مرد بودن و تفاوت وجودی آن دو در متن نظام حکیمانه­ی آفرینش ریشه دارد، به این نتیجه­ی مهم و اساسی می­رسیم که روابط زن و مرد هنگامی می­تواند تأثیر تکاملی داشته باشد که مطابق با قوانین فطرت و حکمت نظام خلقت باشد.
تمثیل قرآن کریم به لباس از روابط زن و مرد، گویای همین هماهنگی فطری بر پایه­ی حکمت آفرینش است. این تعبیر ظریف ـ لباس ـ بیان­گر آن است که وجود هر نوع رابطه میان زن و مرد را نمی­توان لباس کمال تلقی کرد، همان­گونه که لباس تن نماینده­ی نظم، اندازه، رنگ، زبری، نرمی، سردی، گرمی، مدل، سلیقه و مانند آن به شمار می­رود؛ مشابه آن را در زن و مرد می­توان سراغ گرفت. اخلاق، گذشت، صبر و بردباری، احساس وظیفه­ی متقابل، تعاون و همکاری میان زن و مرد از اصول استحکام زندگی زناشویی و نمادهای لباس خانوادگی به شمار می­آید. روشن است که هر نوع رابطه­ی دیگر میان زن و مرد که با این اصول استوار نباشد، نتیجه­ای جز زیان زندگی دو طرف در بر ندارد.
علامه طباطبایی1کلمه­ی لباس را در آیه به معنای پوشش برای بدن گرفته و این تعبیر را استعاره­ای ظریف می­داند که کنایه از دو چیز است:
اول آن­که: پیوند زن و مرد زوجین باعث می­شود که هر یک دیگری را از گرایش به فساد و اشاعه فجور در میان افراد نوع بشر بازدارد، پس هر یک از زن و مرد برای دیگری لباسی است که او را از بدی­ها می­پوشاند.
دوم این که: همان گونه که لباس، انسان را می­پوشاند، زن و مرد نیز نسبت به یکدیگر چنین­اند؛ به این معنا که هر یک از زن و شوهر، لباس یکدیگر و به هم مرتبط هستند.([13])
به هر حال، تشبیه و تلقّی به لباس([14]) بیان­گر حقیقتی آشکار از عمق تأثیرگذاری پیوند زناشویی در فراهم سازی سعادت زن و مرد و نیز بنیادی مطمئن برای تربیت نسل جدید به شمار می­آید.
با یادکرد نکاتی از این تعبیر می­توان به اعجاز کلام الهی پی برد.
نکته­های آیه
1. اگر لباسِ تن، عیوب و عورت ظاهری انسان را پوشش می­دهد و از خطرات و آسیب­ها او را مصون می­دارد؛ ازدواج نیز عیوب باطنی و روحی را مانع می­گردد، و از هرزگی، فساد اخلاقی و بحران­های درونی دیگر پیش­گیری می­کند.
2. لباس تن، همه­ی بدن را می­پوشاند و شخص را از لباس دیگر بی­نیاز می­کند؛ لباس ازدواج نیز کامل است و زن و مرد نیاز جسمی و روحی یکدیگر را تأمین کرده و به فراتر از پیوند خانوادگی نیازی ندارند.
3. لباس تن، براساس قد و قواره­ی افراد متفاوت است و هر نوع لباسی برازنده­ی فرد نمی­باشد؛ همچنان که هر زنی برای هر مردی مناسب نیست، بلکه کفو و همسانی، تفاهم اخلاقی و اشتراک فرهنگ شرط ازدواج است و هرنوع ارتباط برای مردان و زنان سودمند نیست.
4. لباس تن، با اندام انسان یگانگی و یک­رنگی پیدا می­کند؛ پیوند ازدواج نیز زن و شوهر را یک دل و یک سو می­سازد.
5 . لباسِ تن، آن­گاه ارزشمند است که همواره پاکیزه باشد. لباس کهنه، کثیف و دست به دست گشته، خواهان ندارد و بی­ارزش تلقی می­شود. لباس ازدواج نیز همین ویژگی را دارد. پس جلوه­گری زن در کوچه و خیابان و چشم چرانی مرد در جامعه، کهنگی و کدورت را به جای طراوت و تازگی، و عقده­ها را به جای شادابی و شوقِ زندگی، نمودار می­سازد و به تباهی هر دو می­انجامد.
6 . افراد برای تهیه­ی لباس تن حسن انتخاب، سلیقه، هزینه و ... را به کار می­گیرند؛ در لباس ازدواج نیز باید آگاهی، انتخاب، تحقیق، تشریفات خواستگاری و ... را در نظر گرفت.
7 . لباسِ تن، اندام آدمی را از سرما و گرما حفظ می­کند؛ لباسِ ازدواج نیز از حریم عِفاف و اخلاق پاسداری می­کند.
8 . همان گونه که لباس تن، را باید همیشه پاکیزه داشت تا مرغوبیت آن از میان نرود، زن و شوهر می­بایست به گرمی روابط اهتمام داشته باشند تا کانون خانوادگی رو به سردی نگراید.
9. لباسِ بدن، از وسایل شخصی و خصوصی افراد به شمار می­رود وگرنه، بهداشت فردی و اجتماعی آسیب می­بیند و امراض گوناگون پدید می­آید. لباس ازدواج نیز به پاکیزگی جسم و روح می­انجامد و چنانچه ارتباط زن و مرد از مسیر ازدواج خارج شود؛ بدون شک هرج و مرج اجتماعی و پریشانی­ روانی و اخلاقی به بار می­آید و همچون بیماری­ها و امراض خانمان­سوز می­گردد. به اعتقاد پژوهشگران علوم پزشکی و روانشناختی، اگر بی­ درمان نباشد، خطرها و آسیب­های جدّی به سامان زندگی وارد خواهد نمود.
10. روابط سالم زن و مرد، لباسی است شبیه جسم و روح که هر کدام نقش خود را بر عهده می­گیرند، چرا که روحِ با نشاط و آرام، جسم را شاداب و تندرست می­کند و جسم سالم، روح را در تمرکز و تسلط بر زندگی یاری می­دهد؛ حال اگر روحی، ناتوان و پریشان گردد، جسم را نیز پژمرده و فرسوده می­سازد و جسم سست و کم تحرّک، روح را در روند تکاملش ناکام می­گذارد. داستان زن و مرد هم چنین تصویری دارد؛ اگر روابط بین آن­ها بر پایه­ی اصل ازدواج، درک و دلسوزی و اعتماد برابر پی­ریزی شود، راه امید و امنیت خاطر و رشد و کمال برای هر دو فراهم می­شود، اما اگر جز این باشد، یعنی زن و مرد به هر گونه ارتباط و ارضایی تن داده و به هر نوع احساس و جاذبه جنسی آن هم در هر کجا پاسخ دهند، افزون بر آن که با هیچ تعهد و مسؤولیتی در برابر یکدیگر روبه رو نیستند، به اضطراب و تشویش و خستگی و ملال جسم و جان مبتلا می­شوند. در نهایت، در وادی بی­حاصلی خواهند افتاد که به جز رنج بی­نظمی در زندگی و بازماندگی از ارکان مادی و معنوی حیات را بر دوش نخواهند کشید.
یگانگی برتر از جاذبه­ی جنسی
سخن نهایی درباره­ی روابط طبیعی زن و مرد و انس و اتحاد فطری میان آن دو، این است که پیدایش این پیوند امری فراتر از میل و جاذبه­ی جنسی است، هرچند مقدمه­ی آن همین غریزه است.([15]) از این رو قرآن کریم، ازدواج و پیوند میان زن و مرد را مایه­ی سکونت و آرامش از یک سو، و دوستی مودت و دلسوزی رحمت از سوی دیگر ارزیابی می­کند: وَ مِن ءایاتِهِ أن خَلَقکُم مّن أنفُسِکُم أزواجاً لّتسْکُنُوا إلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مّودّة وَرَحمةً إنّ فی ذلک لأیاتٍٍ لّقومٍ یتفکّرون([16]) اصول سه گانه­ی سکونت، مودّت و رحمت در آیه ناظر به همان مبانی و مرزهایی است که میان عشق حقیقی با عشق سطحی و کاذب یا هوس آلود وجود دارد.
انواع عشق­ها
مناسب است پیرامون نشانه­های دو عشق واقعی و سطحی توضیح داده شود. توجه به این نکته شایسته است که اصل علاقه و عشق آدمی به همه­ی زیبایی­ها و کمالات مادی و معنوی، بدیهی و فطری است وگرنه حرکت تکاملی معنا نمی­یافت، چنان­که ریشه­ی علاقه­ها و کمالات به کمال مطلق و عشق به حقیقت توحید بر می­گردد و انسان با عشق­های زندگی در جست و جوی کمال مطلق است، از این­رو تا به آن نقطه متصل نشود، آرام نمی­گیرد.([17]) افزون بر این؛ میان گرایش به حقیقت مطلق و عشق عینی به کمال مطلق، تفاوت فراوان وجود دارد؛ چرا که اصل گرایش فطری برای همه است، ولی تصدیق علنی و عملی و مرحله­ی عرفان و شهود الهی میدانی نیست که هر کس امکان و استعداد ورود به آن را داشته باشد و تنها برای کسانی که توفیق سیر و سلوک در قلمرو معارف ناب و خالص احمدی و علوی9 را به کف آورند، چنین عشقی ـ که نامش عشق عالی است ـ تجلّی خواهد کرد.
عشق­های دیگری هم وجود دارد که عبارت است از: الف. عشق نفسانی عفیف یا عشق عمیق.([18]) ب. عشق حیوانی یا سطحی و کاذب.
هر یک از این دو عشق، با نشانه­ها و علل همراه است که در بازشناسی به ما کمک می­کند:
نشانه­های عشق واقعی؛ توأم با شناخت و آگاهی کافی، مشتاق مددجویی از تجربه و توشه­ی دیگران، برخوردار از اراده­ی استوار و تصمیم جدّی، همراه با عزت و احترام ـ حکمتِ خواستگاری و تشریفات اجتماعی ـ ،([19]) براساس تعقل و اندیشه و دقت و تدبیر است.
نشانه­های عشق سطحی و دروغین؛ مسؤولیت ناپذیری، توأم با اضطراب و پنهان­کاری، غیر واقعی، توأم با فریب­کاری، ضعف اراده و ناتوانی در تصمیم­های جدی است. خوشی ساز است، ولی سعادت آور نیست، آینده ندارد؛ چون از روی هوس است.
متغیّر بوده و غیر قابل کنترل است. تضمین و تعهّد به همراه ندارد، بلکه همواره تنوع طلب است و از سویی به سوی دیگر کشیده می­شود. پراکنده است و از انسجام روانی و تمرکز روحی برخوردار نمی­باشد.([20])
عوامل و ریشه­های عشق سطحی و کاذب
عوامل پیدایش آن عبارت است از:
1. نگاه و نظر هواپرستانه که با چشم­چرانی آغاز می­شود.
2. از روی اتفاق است و نه انتخاب، از این رو خیلی زود به انفعال و سردی می­گراید، هرچند منجر به ازدواج شود بروز اختلاف­های خانوادگی این زوج­ها و بالا رفتن درخواست طلاق و جدایی حکایت از آن دارد.
3. اختلاط زن و مرد و دختر و پسر، از عوامل عمده رسوخ عشق­های هوس آلود است. بیماری­های روحی و جسمی براثر همین اختلاط­ها پدید می­آید و التهاب­های روانی را افزایش می­دهد.
4. بدحجابی و بدلباسی برخی از زنان و دختران و بداخلاقی برخی از مردان و پسران از دیگر عوامل عشق­های دروغین و سطحی است. تأکید روانشناسانه­ی دین مقدّس اسلام بر حفظ حجاب و عفاف، تحریم نگاه­های شهوانی و روابط فراتر از مرز ازدواج و زناشویی شرعی میان زنان و مردان، برای جلوگیری از بروز همین عشق­های نادرست است که خطرهای خانمان­سوز آن بر کسی پوشیده نیست.([21])
و از همین رو در فقه اسلامی، قرار گرفتن زن و مرد نامحرم در مکانی که امکان رفت و آمد دیگران نباشد، حرام است، چرا که زمینه ساز ارتباطی است که قرآن کریم از نزدیک شدن به آن هشدار می­دهد.
5 . از آن­جا که حیوانی و شهوانی است به ارتباط جنسی و جسمی کشانده می­شود، و روابط انسانی و اخلاقِ معنوی در آن دیده نمی­شود. بوعلی سینا این عشق را به کثیف و ناپاک در برابر عفیف و پاکیزه تعبیر نموده است که ثمره­ای جز بی بند و باری اخلاقی و فساد ندارد.([22])
نتیجه
دست­آورد ما از این بررسی نشان می­دهد:
1. جهان هستی هدفمند و انسان ارزشمند است.
2. تکامل انسان در زندگی مشترک تداوم و تشکل می­یابد. لباس زندگی، لباس عشق به کمال است که سهم زن و شوهر در آن تعیین کننده است. تفاوت­های زن و مرد برای ایجاد پیوندهای عاشقانه و عاقلانه است تا همراه رشد هر یک از آن­ها تربیت نسلِ سالم را نیز بر عهده­شان بگذارد.
3. عشق زن و مرد به یکدیگر هم طبیعی و فطری است و هم اساسی و مهم که می­بایست با ضوابط الهی و راه­کارهای دینی و انسانی، به عینیت و عمل درآید، نشانه­ها و عوامل چنین عشقی؛ آگاهی، تعهد، تعاون، عمیق بودن و پاکیزگی در روابط زن و مرد است.
4. عشق و علاقه­ی سطحی و دروغین، کج راه بوده؛ با مسیر فطرت و موازین عقل و نقل ـ شریعت الهی ـ هم­خوانی ندارد. عوامل و نشانه­­های چنین عشقی، هواپرستی، خودنمایی و هرزگی است و نتیجه آن: بن بست زندگی، ویرانی اخلاق و سرگردانی­های مادی و معنوی است که به این خطر امیرمؤمنان علی(ع)چنین گوشزد فرموده است: هر کس به چیزی عشق نارو ورزد، نابینایش کند و قلبش را بیمار کند، با چشمی بیمار می­نگرد و با گوشی بیمار می­شنود، شهوات عقلش را پاره ساخته می­سازد و دوستیِ دنیا دلش را می­میراند و او را شیفته و بنده­ی بی اختیار دنیا درمی­آورد: ومَن عَشِقَ شیئاً أعشیٰ بصرَهُ، وأمرَضَ قلبَهُ، فهو ینظُرُ بعینٍ غیر صحیحةٍ، و یسمَعُ بأُذُنٍ غیرِ سمیعةٍ، قد خَرَقَت الشّهوات عقله، و أماتت الدّنیا قلبَهُ، وَ وَلِهَت علیها نفسَهُ، فهو عبدٌلَه.([23])
5 . راه حل، برای به وجود آوردن فضایی مطلوب، از عشق و علاقه میان زن و مرد، دختر و پسر این است که اولاً به دستورهای کارگشای دین، در تشویق به ازدواج و آسان سازی زندگی مشترک و خانوادگی، توجّه جدی شود. در این بین، حتی فقر و ناداری را نباید مانع دانست و به تعبیر قرآن کریم نباید از آن هراسی به دل راه داد؛ چرا که فضل و لطف خداوند راه بی­نیازی را می­گشاید: ... إن یَکوُنوُا فُقرآءَ یُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِهِ.... ([24]) همچنان­که نباید به بهانه­های واهی و غیر عاقلانه، به روابط نامشروع پناه برد؛ چرا که قرآن کریم در این­باره می­فرماید: ... وَلیَستعْفف الّذینَ لایَجدُونَ نِکاحاً حتّی یُغنیَهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ .... ([25]) ؛ آنان که ـ به هر دلیلی ـ نمی­توانند ازدواج کنند، باید عفت و پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل و عنایت خویش راه چاره­ای را به روی ایشان بگشاید. درباره­ی ارزش عفت و پاکدامنی حضرت علی(ع) می­فرماید: ما المجاهدُ الشَهیدُ فی سبیل الله بأعظم أجراً ممّن قَدَرَ فعفّ، لکاد العفیفُ أن یکون ملکاً من الملائکة؛ انسان عفیف و پاکدامن، از مجاهد شهید در راه خدا برتری دارد و تا مرز فرشته شدن، پیش می­رود.([26])
روشن است که همه­ی دستگاه­های نظام اسلامی و مسؤولان فرهنگی جامعه باید در انجام وظایف خود که از آن جمله مبارزه­ با مظاهر فساد و رواج دهندگان بازار بی­بند و باری است، گام­های عملی بردارند و با ارایه راه­کارهای منطقی، معقول و اسلامی به پیش­گیری بپردازند.
زنان و دختران هوشمند جامعه اسلامی نیز به درستی آگاهند که جلوه­های خودنمایی، عشوه­گری، بدلباسی و بی­حجابی، مظاهر فرهنگ غرب و سوغات آن دیار است که خطر خانمان­سوز آن از جاهلیت عصر بعثت اگر بیش­تر نباشد، کمتر نیست، اگر در جاهلیت کهن دختر را زنده به گور می­کردند در جاهلیت کنونی و عصر پسامدرن شخصیت زن را به قبرستان فراموشی می­سپارند و شخص او را تنها دستاویزی، برای مطامع و منافع دنیاپرستانه­ی خود قرار می­دهند.
تردیدی نیست که این پدیده­ی شوم ـ بدحجابی، برهنگی و تنّازی ـ ممکن است زن را چند روزی، در سرچشمان هوسرانان، مطرح کند، ولی هرگز او را مطلوب نخواهد کرد. مطلوبیت زن آن­گاه است که حیا، عفاف، حجاب و متانت، ارکان شخصیت او را شکل دهد؛ همان ویژگی­هایی که سرمایه­ی عشقِ عفیف و عمیق را به ارمغان می­آورد.
[1]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 8 ، ص 301 و مرتضی مطهری1، انسان کامل، ص 29.
[2]. الأعراف 7 : 179.
[3]. تفسیر صافی، ج 2، ص 254.
[4]. مثنوی، دفتر چهارم، ص 701.
[5] . قرآن کریم در آیاتی گوناگون، جهان را مسخّر و برای انسان دانسته است از جمله در آیه 13 سوره­ی جاثیه: وسَخّرَ لَکُم مّا فی السّموات وَما فِی­الأرض جمیعاً مّنهُ....
[6] . الذاریات 51 : 56 .
[7]. البقره 2 : 187.
[8] . النحل 16 : 97.
[9]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 16، ص 166 و 167
[10]. ر.ک؛ مرتضی مطهری1، نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[11]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[12]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179.
[13]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 49 ـ 46.
[14]. کاربرد استعاره و تشبیه واژه­ی لباس وسیع است و منحصر به زوجین نیست. قرآن کریم همین استعاره را درباره تقوا و عذاب الهی نیز دارد. الأعراف 7 : 26 و النحل 16 : 112.
[15]. شهید مطهری1 در توضیح همین نکته چنین می­گوید: قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقه­مند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقه­ای که به اشیا دارد. علاقه­ای که انسان به اشیا دارد از خودخواهی او ناشی می­شود؛ یعنی انسان اشیا را برای خود می­خواهد و به چشم ابزار به آن­ها نگاه می­کند... اما علاقه زوجیّت به این شکل است که هر یک از آن­ها سعادت و آسایش دیگری را می­خواهد، از گذشت و فداکاری درباره­ی دیگری لذت می­برد... عجیب است که بعضی افراد نمی­توانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کرده­اند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند می­دهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس استخدام و بهره­برداری است، ر.ک؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 179 و 180.
[16]. الرّوم 30 : 21؛ علامه طباطبایی1 در توضیح آیه آورده است: نیاز زن و مرد به یکدیگر آنان را مکمّل هم قرار داده است تا با پیوندشان به آرامش برسند و با مودّت و رحمتی که بینشان پدید می­آید، علاوه بر دوام و استواری زوجیت، زمینه­ی تربیت و حراست از فرزندان فراهم ­شود. ر.ک؛ المیزان، ج 16، ص 166.
[17]. امام خمینی(ره) در بیان همین نکته ـ عشق فطری ـ می­فرماید: فطرت عشق به کمال است که در تمام افراد بشر در همه دوره­های زندگانی وجود دارد هر چند که در تشخیص کمال و این که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم اختلاف را دارند. ایشان در ادامه می­افزاید: تمام موجودات و عائله­ی بشری با زبان فصیح و یک­دل و یک جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم... ر.ک؛ اربعین حدیث، ج 1، ص 182 ـ 180.
[18]. الإشارات، ج 3، ص 383 و مسأله­ی حجاب، ص 117.
[19]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 15.
[20]. البته حرص و طمع منحصر به غریزه جنسی نیست، بلکه در خصوصیّات دیگر انسانی، چون قدرت طلبی و ثروت خواهی نیز بروز می­کند.
[21]. غربی­ها که خود پرچم­دار برهنگی­ها و اختلاط­ها و مظهر فسادهای اخلاقی در جهان هستند از مخاطرات رو به گسترش، انحطاط اخلاقی در جوامع خود، ابراز نگرانی کردند.
[22]. الإشارات، ج 3، ص 383.
[23]. نهج البلاغه، خطبه­ی 109.
[24]. النّور 24 : 32.
[25]. النّور 24 : 33.
[26]. نهج البلاغه، حکمت 474.

تبلیغات