حریم روابط زن و مرد
آرشیو
چکیده
متن
سخن آغاز را با یادآوری دو مطلب آغاز میکنیم:
اول؛ تکامل اختیاری
در نظام آفرینش، پدیدهای فراتر از انسان وجود ندارد. انسان دارای ویژگیهایی است که جامعیت هستی او را نشان میدهد. عمده امتیاز آدمی، عقل تشخیصگر او است که ملاک اختیار و انتخاب یا اراده و عمل وی به شمار میآید. به همین دلیل، انسان در مسیر زندگی، قادر به تغییر و تحوّل خود است؛ او میتواند در راه یا بیراهه قدم گذارد، و حال آنکه روند زندگی سایر موجودات همان گونه که دست آفرینش رقم زده است ـ بیآنکه با تغییر و دیگرگونی همراه شود ـ ، پیش میرود و پدیدههای دیگر همواره بر خصوصیات وجودی خود باقی میمانند، و فقط انسان میتواند در خصلتهایش نوآوری و تغییر به وجود آورد و از رذایل اخلاقی به فضایل بشری و به عکس بازگردد.([1])
قرآن کریم به نکوهش بسیاری از دوزخیان پرداخته است که با وجود برخورداری از اسباب سعادت ـ عقل و فطرت، چشم و گوش ـ کارشان به جایی میرسد که همسان چهارپایان شده و یا از آنها هم فروتر میگردند: وَلَقد ذرأنا لِجهنّم کثیراً مِّن الجِنّ والإنسِ لَهُم قُلوبٌ لاَّیفقهُون بِها وَلَهُم أعیُنٌ لاَّیُبصِروُنَ بِهَا وَلَهُم ءاذانٌ لاَّیَسمعونَ بِها أولئکَ کَالأنعامِ بَل هُم أضلُّ أولئکَ هُمُ الغافِلُونَ.([2])
امیر مؤمنان7 ضمن تبیین ویژگیهای خلایق، انسان را به دلیل برخورداری از دو عنصر عقل و شهوت، موجودی میداند که در صورت حکومت و فرمانروایی عقل و اندیشه بر نفس او را از فرشته فراتر خواهد کرد و همچنین که اگر شهوات بر عقل و اراده چیره گردد؛ از حیوان هم فروتر خواهد شد.([3]) مولانا در مثنوی خود به این حدیث چنین اشاره کرده است:
در حـدیـث آمـد کــه خـــلاق مـجیـد خـلق عالـم را سـه گونـه آفـریــد
وین بشر هم، زامتحان قسمت شدند آدمی شکلند و سـه امّـت شدنـد
یـک گـروه، مـستغـرقِ مـطلـق شدند همچو عیسی با مَلَک ملحق شدند
قـسم دیـگــر، بـا ... مـلحــق شـدنـــد خشم محض و شهوت مطلق شدند([4])
سخن دوم؛ زندگی هدفمند
از یک سو انسان، دارای حیاتی دامنهدار و هدفمند است، به این معنی که زندگی دنیای او معیار ارزیابی حیات آینده و آخرتش به شمار میرود؛ بنابراین نمی تواند نسبت به عاقبت ابدی خود بی تفاوت بماند و باید همواره بکوشد تا برای سامان و سعادت هر دو جهان تلاش کند. از سوی دیگر بر همهی جهان هستی قوانینی دقیق و برنامههایی منظّم و حکیمانه حکومت میکند به گونهای که هیچ چیز نه بیهوده میآید، و نه بینتیجه میرود! در چنین موقعیتی وضعیت انسان که منظور و مقصود آفرینش است([5]) معلوم میگردد، همچنان که هدف از خلقت انسان را، قرآن؛ عبودیت الهی می داند: وَمَا خَلَقْتُ الجِنّ والإنسَ إلاّ لِیَعبُدون.([6])
اینک با یادآوری این دو مطلب میتوان به تحلیل روابط زن و مرد و تعبیر ظریف قرآنی؛ لباس بودن زن و مرد برای یکدیگر ...هُنّ لباسٌ لّکم و أنتُم لِباسٌ لّهنَّ... ([7]) پرداخت:
فطرت یکسان، طبیعت متفاوت
یکی از شاهکارهای حوزهی تکامل انسان، جاذبه و کشش مادی و معنوی زن و مرد به یکدیگر است که در صورت شکلگیری صحیح آن، در سلامت و سعادت انسانها نقش تعیین کنندهای دارد. خاستگاه این جاذبه بیانگر نقش متقابل و یکسان زن و مرد است؛ یعنی مرد به همان اندازه در فراهم سازی کمالِ زن نقش دارد که زن همین سهم را برای او بر جای میگذارد. جاذبهی یاد شده این نکته را نیز آشکار میسازد که تفاوت بین زن و مرد یقینی است وگرنه در صورت یکسانی آن دو، جاذبه و کشش معنا پیدا نمیکند. هرچند بنابر وجه مشترک آنها از نظر انسانیت، سیر کمالات انسانی و راه معنویت به روی هر دو گشوده است و ملاک حیات طیبه و سعادت ابدی ایمان و عقل صالح است: من عَمِلَ صالِحاً مّن ذَکَرٍ أو أُنثی وَهُوَ مُؤمِنٌ فلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاة طیّبَةَ وَلَنجزِینَّهُم أجرَهُم بِأحْسَنِ مَا کَانوا یَعمَلُون([8]) هر کدام باید در مدار خویش حرکت کند تا نقش تکمیلی خود را نسبت به دیگری نشان دهد. این نقش که همان آرامش جسم و جان است، بر پایه دوستی و دلسوزی و به تعبیر قرآن کریم مودّت و رحمت متقابل میان زن و مرد شکل میگیرد.([9])
پس نیاز متقابل زن و مرد نمایانگر این است که نه زن میتواند جای مرد را بگیرد و نه مرد جای زن را و نه یکی بدون دیگری به کمال مطلوب میرسد. رفتارهای زنانه و مردانه بازتاب عنصر وجودی هر یک از آنها است که حقوق، وظایف و مسؤولیتهای دوگانهای را پدید آورده است. این تفاوت ـ نه تبعیض ـ عامل بنیادی و سبب ریشهای پیوند و احساس نیاز زن و مرد به یکدیگر است.([10])
دو هدف اساسی ازدواج
در این نیاز دو هدف دنبال میشود که در طبیعت و فطرت بشر ریشه دارد: یکی آرامش روح و روان فردی یا انسجام تکامل، و دیگری ادامه نسل و حفظ نوع.
استاد مطهری1 تفاوتهای زن و مرد را تناسب تلقی میکند، نه نقص یا کمال؛ زیرا هدف قانون خلقت از این تفاوتها آن است که میان زن و مرد برای زندگی مشترک تناسب بیشتری پیدا شود؛ چرا که مجرد زیستن، انحراف از قانون خلقت به شمار میآید.([11]) ایشان مینویسد:
اساساً این مسأله تفاوت زن و مرد یکی از عجیبترین شاهکارهای خلقت است، درس توحید و خداشناسی است... دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است... و در آنجا که بقا و دوام نسل احتیاج دارد به همکاری و تعاون دو جنس، مخصوصاً در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد؛ طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است. کاری کرده است که خودخواهی و منفعت طلبی ـ که لازمهی هر ذی حیاتی است ـ تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب همزیستی با یکدیگر قرار داده است و برای این که طرح کاملاً عملی شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم پیوند دهد؛ تفاوتهای عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است، و همین تفاوتها است که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب میکند، عاشق و خواهان یکدیگر قرار میدهد.([12])
قانون آفرینش، مدار تأثیر تکاملی
حال که معلوم شد راز زن و مرد بودن و تفاوت وجودی آن دو در متن نظام حکیمانهی آفرینش ریشه دارد، به این نتیجهی مهم و اساسی میرسیم که روابط زن و مرد هنگامی میتواند تأثیر تکاملی داشته باشد که مطابق با قوانین فطرت و حکمت نظام خلقت باشد.
تمثیل قرآن کریم به لباس از روابط زن و مرد، گویای همین هماهنگی فطری بر پایهی حکمت آفرینش است. این تعبیر ظریف ـ لباس ـ بیانگر آن است که وجود هر نوع رابطه میان زن و مرد را نمیتوان لباس کمال تلقی کرد، همانگونه که لباس تن نمایندهی نظم، اندازه، رنگ، زبری، نرمی، سردی، گرمی، مدل، سلیقه و مانند آن به شمار میرود؛ مشابه آن را در زن و مرد میتوان سراغ گرفت. اخلاق، گذشت، صبر و بردباری، احساس وظیفهی متقابل، تعاون و همکاری میان زن و مرد از اصول استحکام زندگی زناشویی و نمادهای لباس خانوادگی به شمار میآید. روشن است که هر نوع رابطهی دیگر میان زن و مرد که با این اصول استوار نباشد، نتیجهای جز زیان زندگی دو طرف در بر ندارد.
علامه طباطبایی1کلمهی لباس را در آیه به معنای پوشش برای بدن گرفته و این تعبیر را استعارهای ظریف میداند که کنایه از دو چیز است:
اول آنکه: پیوند زن و مرد زوجین باعث میشود که هر یک دیگری را از گرایش به فساد و اشاعه فجور در میان افراد نوع بشر بازدارد، پس هر یک از زن و مرد برای دیگری لباسی است که او را از بدیها میپوشاند.
دوم این که: همان گونه که لباس، انسان را میپوشاند، زن و مرد نیز نسبت به یکدیگر چنیناند؛ به این معنا که هر یک از زن و شوهر، لباس یکدیگر و به هم مرتبط هستند.([13])
به هر حال، تشبیه و تلقّی به لباس([14]) بیانگر حقیقتی آشکار از عمق تأثیرگذاری پیوند زناشویی در فراهم سازی سعادت زن و مرد و نیز بنیادی مطمئن برای تربیت نسل جدید به شمار میآید.
با یادکرد نکاتی از این تعبیر میتوان به اعجاز کلام الهی پی برد.
نکتههای آیه
1. اگر لباسِ تن، عیوب و عورت ظاهری انسان را پوشش میدهد و از خطرات و آسیبها او را مصون میدارد؛ ازدواج نیز عیوب باطنی و روحی را مانع میگردد، و از هرزگی، فساد اخلاقی و بحرانهای درونی دیگر پیشگیری میکند.
2. لباس تن، همهی بدن را میپوشاند و شخص را از لباس دیگر بینیاز میکند؛ لباس ازدواج نیز کامل است و زن و مرد نیاز جسمی و روحی یکدیگر را تأمین کرده و به فراتر از پیوند خانوادگی نیازی ندارند.
3. لباس تن، براساس قد و قوارهی افراد متفاوت است و هر نوع لباسی برازندهی فرد نمیباشد؛ همچنان که هر زنی برای هر مردی مناسب نیست، بلکه کفو و همسانی، تفاهم اخلاقی و اشتراک فرهنگ شرط ازدواج است و هرنوع ارتباط برای مردان و زنان سودمند نیست.
4. لباس تن، با اندام انسان یگانگی و یکرنگی پیدا میکند؛ پیوند ازدواج نیز زن و شوهر را یک دل و یک سو میسازد.
5 . لباسِ تن، آنگاه ارزشمند است که همواره پاکیزه باشد. لباس کهنه، کثیف و دست به دست گشته، خواهان ندارد و بیارزش تلقی میشود. لباس ازدواج نیز همین ویژگی را دارد. پس جلوهگری زن در کوچه و خیابان و چشم چرانی مرد در جامعه، کهنگی و کدورت را به جای طراوت و تازگی، و عقدهها را به جای شادابی و شوقِ زندگی، نمودار میسازد و به تباهی هر دو میانجامد.
6 . افراد برای تهیهی لباس تن حسن انتخاب، سلیقه، هزینه و ... را به کار میگیرند؛ در لباس ازدواج نیز باید آگاهی، انتخاب، تحقیق، تشریفات خواستگاری و ... را در نظر گرفت.
7 . لباسِ تن، اندام آدمی را از سرما و گرما حفظ میکند؛ لباسِ ازدواج نیز از حریم عِفاف و اخلاق پاسداری میکند.
8 . همان گونه که لباس تن، را باید همیشه پاکیزه داشت تا مرغوبیت آن از میان نرود، زن و شوهر میبایست به گرمی روابط اهتمام داشته باشند تا کانون خانوادگی رو به سردی نگراید.
9. لباسِ بدن، از وسایل شخصی و خصوصی افراد به شمار میرود وگرنه، بهداشت فردی و اجتماعی آسیب میبیند و امراض گوناگون پدید میآید. لباس ازدواج نیز به پاکیزگی جسم و روح میانجامد و چنانچه ارتباط زن و مرد از مسیر ازدواج خارج شود؛ بدون شک هرج و مرج اجتماعی و پریشانی روانی و اخلاقی به بار میآید و همچون بیماریها و امراض خانمانسوز میگردد. به اعتقاد پژوهشگران علوم پزشکی و روانشناختی، اگر بی درمان نباشد، خطرها و آسیبهای جدّی به سامان زندگی وارد خواهد نمود.
10. روابط سالم زن و مرد، لباسی است شبیه جسم و روح که هر کدام نقش خود را بر عهده میگیرند، چرا که روحِ با نشاط و آرام، جسم را شاداب و تندرست میکند و جسم سالم، روح را در تمرکز و تسلط بر زندگی یاری میدهد؛ حال اگر روحی، ناتوان و پریشان گردد، جسم را نیز پژمرده و فرسوده میسازد و جسم سست و کم تحرّک، روح را در روند تکاملش ناکام میگذارد. داستان زن و مرد هم چنین تصویری دارد؛ اگر روابط بین آنها بر پایهی اصل ازدواج، درک و دلسوزی و اعتماد برابر پیریزی شود، راه امید و امنیت خاطر و رشد و کمال برای هر دو فراهم میشود، اما اگر جز این باشد، یعنی زن و مرد به هر گونه ارتباط و ارضایی تن داده و به هر نوع احساس و جاذبه جنسی آن هم در هر کجا پاسخ دهند، افزون بر آن که با هیچ تعهد و مسؤولیتی در برابر یکدیگر روبه رو نیستند، به اضطراب و تشویش و خستگی و ملال جسم و جان مبتلا میشوند. در نهایت، در وادی بیحاصلی خواهند افتاد که به جز رنج بینظمی در زندگی و بازماندگی از ارکان مادی و معنوی حیات را بر دوش نخواهند کشید.
یگانگی برتر از جاذبهی جنسی
سخن نهایی دربارهی روابط طبیعی زن و مرد و انس و اتحاد فطری میان آن دو، این است که پیدایش این پیوند امری فراتر از میل و جاذبهی جنسی است، هرچند مقدمهی آن همین غریزه است.([15]) از این رو قرآن کریم، ازدواج و پیوند میان زن و مرد را مایهی سکونت و آرامش از یک سو، و دوستی مودت و دلسوزی رحمت از سوی دیگر ارزیابی میکند: وَ مِن ءایاتِهِ أن خَلَقکُم مّن أنفُسِکُم أزواجاً لّتسْکُنُوا إلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مّودّة وَرَحمةً إنّ فی ذلک لأیاتٍٍ لّقومٍ یتفکّرون([16]) اصول سه گانهی سکونت، مودّت و رحمت در آیه ناظر به همان مبانی و مرزهایی است که میان عشق حقیقی با عشق سطحی و کاذب یا هوس آلود وجود دارد.
انواع عشقها
مناسب است پیرامون نشانههای دو عشق واقعی و سطحی توضیح داده شود. توجه به این نکته شایسته است که اصل علاقه و عشق آدمی به همهی زیباییها و کمالات مادی و معنوی، بدیهی و فطری است وگرنه حرکت تکاملی معنا نمییافت، چنانکه ریشهی علاقهها و کمالات به کمال مطلق و عشق به حقیقت توحید بر میگردد و انسان با عشقهای زندگی در جست و جوی کمال مطلق است، از اینرو تا به آن نقطه متصل نشود، آرام نمیگیرد.([17]) افزون بر این؛ میان گرایش به حقیقت مطلق و عشق عینی به کمال مطلق، تفاوت فراوان وجود دارد؛ چرا که اصل گرایش فطری برای همه است، ولی تصدیق علنی و عملی و مرحلهی عرفان و شهود الهی میدانی نیست که هر کس امکان و استعداد ورود به آن را داشته باشد و تنها برای کسانی که توفیق سیر و سلوک در قلمرو معارف ناب و خالص احمدی و علوی9 را به کف آورند، چنین عشقی ـ که نامش عشق عالی است ـ تجلّی خواهد کرد.
عشقهای دیگری هم وجود دارد که عبارت است از: الف. عشق نفسانی عفیف یا عشق عمیق.([18]) ب. عشق حیوانی یا سطحی و کاذب.
هر یک از این دو عشق، با نشانهها و علل همراه است که در بازشناسی به ما کمک میکند:
نشانههای عشق واقعی؛ توأم با شناخت و آگاهی کافی، مشتاق مددجویی از تجربه و توشهی دیگران، برخوردار از ارادهی استوار و تصمیم جدّی، همراه با عزت و احترام ـ حکمتِ خواستگاری و تشریفات اجتماعی ـ ،([19]) براساس تعقل و اندیشه و دقت و تدبیر است.
نشانههای عشق سطحی و دروغین؛ مسؤولیت ناپذیری، توأم با اضطراب و پنهانکاری، غیر واقعی، توأم با فریبکاری، ضعف اراده و ناتوانی در تصمیمهای جدی است. خوشی ساز است، ولی سعادت آور نیست، آینده ندارد؛ چون از روی هوس است.
متغیّر بوده و غیر قابل کنترل است. تضمین و تعهّد به همراه ندارد، بلکه همواره تنوع طلب است و از سویی به سوی دیگر کشیده میشود. پراکنده است و از انسجام روانی و تمرکز روحی برخوردار نمیباشد.([20])
عوامل و ریشههای عشق سطحی و کاذب
عوامل پیدایش آن عبارت است از:
1. نگاه و نظر هواپرستانه که با چشمچرانی آغاز میشود.
2. از روی اتفاق است و نه انتخاب، از این رو خیلی زود به انفعال و سردی میگراید، هرچند منجر به ازدواج شود بروز اختلافهای خانوادگی این زوجها و بالا رفتن درخواست طلاق و جدایی حکایت از آن دارد.
3. اختلاط زن و مرد و دختر و پسر، از عوامل عمده رسوخ عشقهای هوس آلود است. بیماریهای روحی و جسمی براثر همین اختلاطها پدید میآید و التهابهای روانی را افزایش میدهد.
4. بدحجابی و بدلباسی برخی از زنان و دختران و بداخلاقی برخی از مردان و پسران از دیگر عوامل عشقهای دروغین و سطحی است. تأکید روانشناسانهی دین مقدّس اسلام بر حفظ حجاب و عفاف، تحریم نگاههای شهوانی و روابط فراتر از مرز ازدواج و زناشویی شرعی میان زنان و مردان، برای جلوگیری از بروز همین عشقهای نادرست است که خطرهای خانمانسوز آن بر کسی پوشیده نیست.([21])
و از همین رو در فقه اسلامی، قرار گرفتن زن و مرد نامحرم در مکانی که امکان رفت و آمد دیگران نباشد، حرام است، چرا که زمینه ساز ارتباطی است که قرآن کریم از نزدیک شدن به آن هشدار میدهد.
5 . از آنجا که حیوانی و شهوانی است به ارتباط جنسی و جسمی کشانده میشود، و روابط انسانی و اخلاقِ معنوی در آن دیده نمیشود. بوعلی سینا این عشق را به کثیف و ناپاک در برابر عفیف و پاکیزه تعبیر نموده است که ثمرهای جز بی بند و باری اخلاقی و فساد ندارد.([22])
نتیجه
دستآورد ما از این بررسی نشان میدهد:
1. جهان هستی هدفمند و انسان ارزشمند است.
2. تکامل انسان در زندگی مشترک تداوم و تشکل مییابد. لباس زندگی، لباس عشق به کمال است که سهم زن و شوهر در آن تعیین کننده است. تفاوتهای زن و مرد برای ایجاد پیوندهای عاشقانه و عاقلانه است تا همراه رشد هر یک از آنها تربیت نسلِ سالم را نیز بر عهدهشان بگذارد.
3. عشق زن و مرد به یکدیگر هم طبیعی و فطری است و هم اساسی و مهم که میبایست با ضوابط الهی و راهکارهای دینی و انسانی، به عینیت و عمل درآید، نشانهها و عوامل چنین عشقی؛ آگاهی، تعهد، تعاون، عمیق بودن و پاکیزگی در روابط زن و مرد است.
4. عشق و علاقهی سطحی و دروغین، کج راه بوده؛ با مسیر فطرت و موازین عقل و نقل ـ شریعت الهی ـ همخوانی ندارد. عوامل و نشانههای چنین عشقی، هواپرستی، خودنمایی و هرزگی است و نتیجه آن: بن بست زندگی، ویرانی اخلاق و سرگردانیهای مادی و معنوی است که به این خطر امیرمؤمنان علی(ع)چنین گوشزد فرموده است: هر کس به چیزی عشق نارو ورزد، نابینایش کند و قلبش را بیمار کند، با چشمی بیمار مینگرد و با گوشی بیمار میشنود، شهوات عقلش را پاره ساخته میسازد و دوستیِ دنیا دلش را میمیراند و او را شیفته و بندهی بی اختیار دنیا درمیآورد: ومَن عَشِقَ شیئاً أعشیٰ بصرَهُ، وأمرَضَ قلبَهُ، فهو ینظُرُ بعینٍ غیر صحیحةٍ، و یسمَعُ بأُذُنٍ غیرِ سمیعةٍ، قد خَرَقَت الشّهوات عقله، و أماتت الدّنیا قلبَهُ، وَ وَلِهَت علیها نفسَهُ، فهو عبدٌلَه.([23])
5 . راه حل، برای به وجود آوردن فضایی مطلوب، از عشق و علاقه میان زن و مرد، دختر و پسر این است که اولاً به دستورهای کارگشای دین، در تشویق به ازدواج و آسان سازی زندگی مشترک و خانوادگی، توجّه جدی شود. در این بین، حتی فقر و ناداری را نباید مانع دانست و به تعبیر قرآن کریم نباید از آن هراسی به دل راه داد؛ چرا که فضل و لطف خداوند راه بینیازی را میگشاید: ... إن یَکوُنوُا فُقرآءَ یُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِهِ.... ([24]) همچنانکه نباید به بهانههای واهی و غیر عاقلانه، به روابط نامشروع پناه برد؛ چرا که قرآن کریم در اینباره میفرماید: ... وَلیَستعْفف الّذینَ لایَجدُونَ نِکاحاً حتّی یُغنیَهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ .... ([25]) ؛ آنان که ـ به هر دلیلی ـ نمیتوانند ازدواج کنند، باید عفت و پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل و عنایت خویش راه چارهای را به روی ایشان بگشاید. دربارهی ارزش عفت و پاکدامنی حضرت علی(ع) میفرماید: ما المجاهدُ الشَهیدُ فی سبیل الله بأعظم أجراً ممّن قَدَرَ فعفّ، لکاد العفیفُ أن یکون ملکاً من الملائکة؛ انسان عفیف و پاکدامن، از مجاهد شهید در راه خدا برتری دارد و تا مرز فرشته شدن، پیش میرود.([26])
روشن است که همهی دستگاههای نظام اسلامی و مسؤولان فرهنگی جامعه باید در انجام وظایف خود که از آن جمله مبارزه با مظاهر فساد و رواج دهندگان بازار بیبند و باری است، گامهای عملی بردارند و با ارایه راهکارهای منطقی، معقول و اسلامی به پیشگیری بپردازند.
زنان و دختران هوشمند جامعه اسلامی نیز به درستی آگاهند که جلوههای خودنمایی، عشوهگری، بدلباسی و بیحجابی، مظاهر فرهنگ غرب و سوغات آن دیار است که خطر خانمانسوز آن از جاهلیت عصر بعثت اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست، اگر در جاهلیت کهن دختر را زنده به گور میکردند در جاهلیت کنونی و عصر پسامدرن شخصیت زن را به قبرستان فراموشی میسپارند و شخص او را تنها دستاویزی، برای مطامع و منافع دنیاپرستانهی خود قرار میدهند.
تردیدی نیست که این پدیدهی شوم ـ بدحجابی، برهنگی و تنّازی ـ ممکن است زن را چند روزی، در سرچشمان هوسرانان، مطرح کند، ولی هرگز او را مطلوب نخواهد کرد. مطلوبیت زن آنگاه است که حیا، عفاف، حجاب و متانت، ارکان شخصیت او را شکل دهد؛ همان ویژگیهایی که سرمایهی عشقِ عفیف و عمیق را به ارمغان میآورد.
[1]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 8 ، ص 301 و مرتضی مطهری1، انسان کامل، ص 29.
[2]. الأعراف 7 : 179.
[3]. تفسیر صافی، ج 2، ص 254.
[4]. مثنوی، دفتر چهارم، ص 701.
[5] . قرآن کریم در آیاتی گوناگون، جهان را مسخّر و برای انسان دانسته است از جمله در آیه 13 سورهی جاثیه: وسَخّرَ لَکُم مّا فی السّموات وَما فِیالأرض جمیعاً مّنهُ....
[6] . الذاریات 51 : 56 .
[7]. البقره 2 : 187.
[8] . النحل 16 : 97.
[9]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 16، ص 166 و 167
[10]. ر.ک؛ مرتضی مطهری1، نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[11]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[12]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179.
[13]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 49 ـ 46.
[14]. کاربرد استعاره و تشبیه واژهی لباس وسیع است و منحصر به زوجین نیست. قرآن کریم همین استعاره را درباره تقوا و عذاب الهی نیز دارد. الأعراف 7 : 26 و النحل 16 : 112.
[15]. شهید مطهری1 در توضیح همین نکته چنین میگوید: قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقهمند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقهای که به اشیا دارد. علاقهای که انسان به اشیا دارد از خودخواهی او ناشی میشود؛ یعنی انسان اشیا را برای خود میخواهد و به چشم ابزار به آنها نگاه میکند... اما علاقه زوجیّت به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگری را میخواهد، از گذشت و فداکاری دربارهی دیگری لذت میبرد... عجیب است که بعضی افراد نمیتوانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کردهاند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند میدهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس استخدام و بهرهبرداری است، ر.ک؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 179 و 180.
[16]. الرّوم 30 : 21؛ علامه طباطبایی1 در توضیح آیه آورده است: نیاز زن و مرد به یکدیگر آنان را مکمّل هم قرار داده است تا با پیوندشان به آرامش برسند و با مودّت و رحمتی که بینشان پدید میآید، علاوه بر دوام و استواری زوجیت، زمینهی تربیت و حراست از فرزندان فراهم شود. ر.ک؛ المیزان، ج 16، ص 166.
[17]. امام خمینی(ره) در بیان همین نکته ـ عشق فطری ـ میفرماید: فطرت عشق به کمال است که در تمام افراد بشر در همه دورههای زندگانی وجود دارد هر چند که در تشخیص کمال و این که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم اختلاف را دارند. ایشان در ادامه میافزاید: تمام موجودات و عائلهی بشری با زبان فصیح و یکدل و یک جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم... ر.ک؛ اربعین حدیث، ج 1، ص 182 ـ 180.
[18]. الإشارات، ج 3، ص 383 و مسألهی حجاب، ص 117.
[19]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 15.
[20]. البته حرص و طمع منحصر به غریزه جنسی نیست، بلکه در خصوصیّات دیگر انسانی، چون قدرت طلبی و ثروت خواهی نیز بروز میکند.
[21]. غربیها که خود پرچمدار برهنگیها و اختلاطها و مظهر فسادهای اخلاقی در جهان هستند از مخاطرات رو به گسترش، انحطاط اخلاقی در جوامع خود، ابراز نگرانی کردند.
[22]. الإشارات، ج 3، ص 383.
[23]. نهج البلاغه، خطبهی 109.
[24]. النّور 24 : 32.
[25]. النّور 24 : 33.
[26]. نهج البلاغه، حکمت 474.
اول؛ تکامل اختیاری
در نظام آفرینش، پدیدهای فراتر از انسان وجود ندارد. انسان دارای ویژگیهایی است که جامعیت هستی او را نشان میدهد. عمده امتیاز آدمی، عقل تشخیصگر او است که ملاک اختیار و انتخاب یا اراده و عمل وی به شمار میآید. به همین دلیل، انسان در مسیر زندگی، قادر به تغییر و تحوّل خود است؛ او میتواند در راه یا بیراهه قدم گذارد، و حال آنکه روند زندگی سایر موجودات همان گونه که دست آفرینش رقم زده است ـ بیآنکه با تغییر و دیگرگونی همراه شود ـ ، پیش میرود و پدیدههای دیگر همواره بر خصوصیات وجودی خود باقی میمانند، و فقط انسان میتواند در خصلتهایش نوآوری و تغییر به وجود آورد و از رذایل اخلاقی به فضایل بشری و به عکس بازگردد.([1])
قرآن کریم به نکوهش بسیاری از دوزخیان پرداخته است که با وجود برخورداری از اسباب سعادت ـ عقل و فطرت، چشم و گوش ـ کارشان به جایی میرسد که همسان چهارپایان شده و یا از آنها هم فروتر میگردند: وَلَقد ذرأنا لِجهنّم کثیراً مِّن الجِنّ والإنسِ لَهُم قُلوبٌ لاَّیفقهُون بِها وَلَهُم أعیُنٌ لاَّیُبصِروُنَ بِهَا وَلَهُم ءاذانٌ لاَّیَسمعونَ بِها أولئکَ کَالأنعامِ بَل هُم أضلُّ أولئکَ هُمُ الغافِلُونَ.([2])
امیر مؤمنان7 ضمن تبیین ویژگیهای خلایق، انسان را به دلیل برخورداری از دو عنصر عقل و شهوت، موجودی میداند که در صورت حکومت و فرمانروایی عقل و اندیشه بر نفس او را از فرشته فراتر خواهد کرد و همچنین که اگر شهوات بر عقل و اراده چیره گردد؛ از حیوان هم فروتر خواهد شد.([3]) مولانا در مثنوی خود به این حدیث چنین اشاره کرده است:
در حـدیـث آمـد کــه خـــلاق مـجیـد خـلق عالـم را سـه گونـه آفـریــد
وین بشر هم، زامتحان قسمت شدند آدمی شکلند و سـه امّـت شدنـد
یـک گـروه، مـستغـرقِ مـطلـق شدند همچو عیسی با مَلَک ملحق شدند
قـسم دیـگــر، بـا ... مـلحــق شـدنـــد خشم محض و شهوت مطلق شدند([4])
سخن دوم؛ زندگی هدفمند
از یک سو انسان، دارای حیاتی دامنهدار و هدفمند است، به این معنی که زندگی دنیای او معیار ارزیابی حیات آینده و آخرتش به شمار میرود؛ بنابراین نمی تواند نسبت به عاقبت ابدی خود بی تفاوت بماند و باید همواره بکوشد تا برای سامان و سعادت هر دو جهان تلاش کند. از سوی دیگر بر همهی جهان هستی قوانینی دقیق و برنامههایی منظّم و حکیمانه حکومت میکند به گونهای که هیچ چیز نه بیهوده میآید، و نه بینتیجه میرود! در چنین موقعیتی وضعیت انسان که منظور و مقصود آفرینش است([5]) معلوم میگردد، همچنان که هدف از خلقت انسان را، قرآن؛ عبودیت الهی می داند: وَمَا خَلَقْتُ الجِنّ والإنسَ إلاّ لِیَعبُدون.([6])
اینک با یادآوری این دو مطلب میتوان به تحلیل روابط زن و مرد و تعبیر ظریف قرآنی؛ لباس بودن زن و مرد برای یکدیگر ...هُنّ لباسٌ لّکم و أنتُم لِباسٌ لّهنَّ... ([7]) پرداخت:
فطرت یکسان، طبیعت متفاوت
یکی از شاهکارهای حوزهی تکامل انسان، جاذبه و کشش مادی و معنوی زن و مرد به یکدیگر است که در صورت شکلگیری صحیح آن، در سلامت و سعادت انسانها نقش تعیین کنندهای دارد. خاستگاه این جاذبه بیانگر نقش متقابل و یکسان زن و مرد است؛ یعنی مرد به همان اندازه در فراهم سازی کمالِ زن نقش دارد که زن همین سهم را برای او بر جای میگذارد. جاذبهی یاد شده این نکته را نیز آشکار میسازد که تفاوت بین زن و مرد یقینی است وگرنه در صورت یکسانی آن دو، جاذبه و کشش معنا پیدا نمیکند. هرچند بنابر وجه مشترک آنها از نظر انسانیت، سیر کمالات انسانی و راه معنویت به روی هر دو گشوده است و ملاک حیات طیبه و سعادت ابدی ایمان و عقل صالح است: من عَمِلَ صالِحاً مّن ذَکَرٍ أو أُنثی وَهُوَ مُؤمِنٌ فلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاة طیّبَةَ وَلَنجزِینَّهُم أجرَهُم بِأحْسَنِ مَا کَانوا یَعمَلُون([8]) هر کدام باید در مدار خویش حرکت کند تا نقش تکمیلی خود را نسبت به دیگری نشان دهد. این نقش که همان آرامش جسم و جان است، بر پایه دوستی و دلسوزی و به تعبیر قرآن کریم مودّت و رحمت متقابل میان زن و مرد شکل میگیرد.([9])
پس نیاز متقابل زن و مرد نمایانگر این است که نه زن میتواند جای مرد را بگیرد و نه مرد جای زن را و نه یکی بدون دیگری به کمال مطلوب میرسد. رفتارهای زنانه و مردانه بازتاب عنصر وجودی هر یک از آنها است که حقوق، وظایف و مسؤولیتهای دوگانهای را پدید آورده است. این تفاوت ـ نه تبعیض ـ عامل بنیادی و سبب ریشهای پیوند و احساس نیاز زن و مرد به یکدیگر است.([10])
دو هدف اساسی ازدواج
در این نیاز دو هدف دنبال میشود که در طبیعت و فطرت بشر ریشه دارد: یکی آرامش روح و روان فردی یا انسجام تکامل، و دیگری ادامه نسل و حفظ نوع.
استاد مطهری1 تفاوتهای زن و مرد را تناسب تلقی میکند، نه نقص یا کمال؛ زیرا هدف قانون خلقت از این تفاوتها آن است که میان زن و مرد برای زندگی مشترک تناسب بیشتری پیدا شود؛ چرا که مجرد زیستن، انحراف از قانون خلقت به شمار میآید.([11]) ایشان مینویسد:
اساساً این مسأله تفاوت زن و مرد یکی از عجیبترین شاهکارهای خلقت است، درس توحید و خداشناسی است... دستگاه عظیم خلقت برای این که به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است... و در آنجا که بقا و دوام نسل احتیاج دارد به همکاری و تعاون دو جنس، مخصوصاً در نوع انسان، برای این که این دو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد؛ طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است. کاری کرده است که خودخواهی و منفعت طلبی ـ که لازمهی هر ذی حیاتی است ـ تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب همزیستی با یکدیگر قرار داده است و برای این که طرح کاملاً عملی شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم پیوند دهد؛ تفاوتهای عجیب جسمی و روحی در میان آنها قرار داده است، و همین تفاوتها است که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب میکند، عاشق و خواهان یکدیگر قرار میدهد.([12])
قانون آفرینش، مدار تأثیر تکاملی
حال که معلوم شد راز زن و مرد بودن و تفاوت وجودی آن دو در متن نظام حکیمانهی آفرینش ریشه دارد، به این نتیجهی مهم و اساسی میرسیم که روابط زن و مرد هنگامی میتواند تأثیر تکاملی داشته باشد که مطابق با قوانین فطرت و حکمت نظام خلقت باشد.
تمثیل قرآن کریم به لباس از روابط زن و مرد، گویای همین هماهنگی فطری بر پایهی حکمت آفرینش است. این تعبیر ظریف ـ لباس ـ بیانگر آن است که وجود هر نوع رابطه میان زن و مرد را نمیتوان لباس کمال تلقی کرد، همانگونه که لباس تن نمایندهی نظم، اندازه، رنگ، زبری، نرمی، سردی، گرمی، مدل، سلیقه و مانند آن به شمار میرود؛ مشابه آن را در زن و مرد میتوان سراغ گرفت. اخلاق، گذشت، صبر و بردباری، احساس وظیفهی متقابل، تعاون و همکاری میان زن و مرد از اصول استحکام زندگی زناشویی و نمادهای لباس خانوادگی به شمار میآید. روشن است که هر نوع رابطهی دیگر میان زن و مرد که با این اصول استوار نباشد، نتیجهای جز زیان زندگی دو طرف در بر ندارد.
علامه طباطبایی1کلمهی لباس را در آیه به معنای پوشش برای بدن گرفته و این تعبیر را استعارهای ظریف میداند که کنایه از دو چیز است:
اول آنکه: پیوند زن و مرد زوجین باعث میشود که هر یک دیگری را از گرایش به فساد و اشاعه فجور در میان افراد نوع بشر بازدارد، پس هر یک از زن و مرد برای دیگری لباسی است که او را از بدیها میپوشاند.
دوم این که: همان گونه که لباس، انسان را میپوشاند، زن و مرد نیز نسبت به یکدیگر چنیناند؛ به این معنا که هر یک از زن و شوهر، لباس یکدیگر و به هم مرتبط هستند.([13])
به هر حال، تشبیه و تلقّی به لباس([14]) بیانگر حقیقتی آشکار از عمق تأثیرگذاری پیوند زناشویی در فراهم سازی سعادت زن و مرد و نیز بنیادی مطمئن برای تربیت نسل جدید به شمار میآید.
با یادکرد نکاتی از این تعبیر میتوان به اعجاز کلام الهی پی برد.
نکتههای آیه
1. اگر لباسِ تن، عیوب و عورت ظاهری انسان را پوشش میدهد و از خطرات و آسیبها او را مصون میدارد؛ ازدواج نیز عیوب باطنی و روحی را مانع میگردد، و از هرزگی، فساد اخلاقی و بحرانهای درونی دیگر پیشگیری میکند.
2. لباس تن، همهی بدن را میپوشاند و شخص را از لباس دیگر بینیاز میکند؛ لباس ازدواج نیز کامل است و زن و مرد نیاز جسمی و روحی یکدیگر را تأمین کرده و به فراتر از پیوند خانوادگی نیازی ندارند.
3. لباس تن، براساس قد و قوارهی افراد متفاوت است و هر نوع لباسی برازندهی فرد نمیباشد؛ همچنان که هر زنی برای هر مردی مناسب نیست، بلکه کفو و همسانی، تفاهم اخلاقی و اشتراک فرهنگ شرط ازدواج است و هرنوع ارتباط برای مردان و زنان سودمند نیست.
4. لباس تن، با اندام انسان یگانگی و یکرنگی پیدا میکند؛ پیوند ازدواج نیز زن و شوهر را یک دل و یک سو میسازد.
5 . لباسِ تن، آنگاه ارزشمند است که همواره پاکیزه باشد. لباس کهنه، کثیف و دست به دست گشته، خواهان ندارد و بیارزش تلقی میشود. لباس ازدواج نیز همین ویژگی را دارد. پس جلوهگری زن در کوچه و خیابان و چشم چرانی مرد در جامعه، کهنگی و کدورت را به جای طراوت و تازگی، و عقدهها را به جای شادابی و شوقِ زندگی، نمودار میسازد و به تباهی هر دو میانجامد.
6 . افراد برای تهیهی لباس تن حسن انتخاب، سلیقه، هزینه و ... را به کار میگیرند؛ در لباس ازدواج نیز باید آگاهی، انتخاب، تحقیق، تشریفات خواستگاری و ... را در نظر گرفت.
7 . لباسِ تن، اندام آدمی را از سرما و گرما حفظ میکند؛ لباسِ ازدواج نیز از حریم عِفاف و اخلاق پاسداری میکند.
8 . همان گونه که لباس تن، را باید همیشه پاکیزه داشت تا مرغوبیت آن از میان نرود، زن و شوهر میبایست به گرمی روابط اهتمام داشته باشند تا کانون خانوادگی رو به سردی نگراید.
9. لباسِ بدن، از وسایل شخصی و خصوصی افراد به شمار میرود وگرنه، بهداشت فردی و اجتماعی آسیب میبیند و امراض گوناگون پدید میآید. لباس ازدواج نیز به پاکیزگی جسم و روح میانجامد و چنانچه ارتباط زن و مرد از مسیر ازدواج خارج شود؛ بدون شک هرج و مرج اجتماعی و پریشانی روانی و اخلاقی به بار میآید و همچون بیماریها و امراض خانمانسوز میگردد. به اعتقاد پژوهشگران علوم پزشکی و روانشناختی، اگر بی درمان نباشد، خطرها و آسیبهای جدّی به سامان زندگی وارد خواهد نمود.
10. روابط سالم زن و مرد، لباسی است شبیه جسم و روح که هر کدام نقش خود را بر عهده میگیرند، چرا که روحِ با نشاط و آرام، جسم را شاداب و تندرست میکند و جسم سالم، روح را در تمرکز و تسلط بر زندگی یاری میدهد؛ حال اگر روحی، ناتوان و پریشان گردد، جسم را نیز پژمرده و فرسوده میسازد و جسم سست و کم تحرّک، روح را در روند تکاملش ناکام میگذارد. داستان زن و مرد هم چنین تصویری دارد؛ اگر روابط بین آنها بر پایهی اصل ازدواج، درک و دلسوزی و اعتماد برابر پیریزی شود، راه امید و امنیت خاطر و رشد و کمال برای هر دو فراهم میشود، اما اگر جز این باشد، یعنی زن و مرد به هر گونه ارتباط و ارضایی تن داده و به هر نوع احساس و جاذبه جنسی آن هم در هر کجا پاسخ دهند، افزون بر آن که با هیچ تعهد و مسؤولیتی در برابر یکدیگر روبه رو نیستند، به اضطراب و تشویش و خستگی و ملال جسم و جان مبتلا میشوند. در نهایت، در وادی بیحاصلی خواهند افتاد که به جز رنج بینظمی در زندگی و بازماندگی از ارکان مادی و معنوی حیات را بر دوش نخواهند کشید.
یگانگی برتر از جاذبهی جنسی
سخن نهایی دربارهی روابط طبیعی زن و مرد و انس و اتحاد فطری میان آن دو، این است که پیدایش این پیوند امری فراتر از میل و جاذبهی جنسی است، هرچند مقدمهی آن همین غریزه است.([15]) از این رو قرآن کریم، ازدواج و پیوند میان زن و مرد را مایهی سکونت و آرامش از یک سو، و دوستی مودت و دلسوزی رحمت از سوی دیگر ارزیابی میکند: وَ مِن ءایاتِهِ أن خَلَقکُم مّن أنفُسِکُم أزواجاً لّتسْکُنُوا إلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مّودّة وَرَحمةً إنّ فی ذلک لأیاتٍٍ لّقومٍ یتفکّرون([16]) اصول سه گانهی سکونت، مودّت و رحمت در آیه ناظر به همان مبانی و مرزهایی است که میان عشق حقیقی با عشق سطحی و کاذب یا هوس آلود وجود دارد.
انواع عشقها
مناسب است پیرامون نشانههای دو عشق واقعی و سطحی توضیح داده شود. توجه به این نکته شایسته است که اصل علاقه و عشق آدمی به همهی زیباییها و کمالات مادی و معنوی، بدیهی و فطری است وگرنه حرکت تکاملی معنا نمییافت، چنانکه ریشهی علاقهها و کمالات به کمال مطلق و عشق به حقیقت توحید بر میگردد و انسان با عشقهای زندگی در جست و جوی کمال مطلق است، از اینرو تا به آن نقطه متصل نشود، آرام نمیگیرد.([17]) افزون بر این؛ میان گرایش به حقیقت مطلق و عشق عینی به کمال مطلق، تفاوت فراوان وجود دارد؛ چرا که اصل گرایش فطری برای همه است، ولی تصدیق علنی و عملی و مرحلهی عرفان و شهود الهی میدانی نیست که هر کس امکان و استعداد ورود به آن را داشته باشد و تنها برای کسانی که توفیق سیر و سلوک در قلمرو معارف ناب و خالص احمدی و علوی9 را به کف آورند، چنین عشقی ـ که نامش عشق عالی است ـ تجلّی خواهد کرد.
عشقهای دیگری هم وجود دارد که عبارت است از: الف. عشق نفسانی عفیف یا عشق عمیق.([18]) ب. عشق حیوانی یا سطحی و کاذب.
هر یک از این دو عشق، با نشانهها و علل همراه است که در بازشناسی به ما کمک میکند:
نشانههای عشق واقعی؛ توأم با شناخت و آگاهی کافی، مشتاق مددجویی از تجربه و توشهی دیگران، برخوردار از ارادهی استوار و تصمیم جدّی، همراه با عزت و احترام ـ حکمتِ خواستگاری و تشریفات اجتماعی ـ ،([19]) براساس تعقل و اندیشه و دقت و تدبیر است.
نشانههای عشق سطحی و دروغین؛ مسؤولیت ناپذیری، توأم با اضطراب و پنهانکاری، غیر واقعی، توأم با فریبکاری، ضعف اراده و ناتوانی در تصمیمهای جدی است. خوشی ساز است، ولی سعادت آور نیست، آینده ندارد؛ چون از روی هوس است.
متغیّر بوده و غیر قابل کنترل است. تضمین و تعهّد به همراه ندارد، بلکه همواره تنوع طلب است و از سویی به سوی دیگر کشیده میشود. پراکنده است و از انسجام روانی و تمرکز روحی برخوردار نمیباشد.([20])
عوامل و ریشههای عشق سطحی و کاذب
عوامل پیدایش آن عبارت است از:
1. نگاه و نظر هواپرستانه که با چشمچرانی آغاز میشود.
2. از روی اتفاق است و نه انتخاب، از این رو خیلی زود به انفعال و سردی میگراید، هرچند منجر به ازدواج شود بروز اختلافهای خانوادگی این زوجها و بالا رفتن درخواست طلاق و جدایی حکایت از آن دارد.
3. اختلاط زن و مرد و دختر و پسر، از عوامل عمده رسوخ عشقهای هوس آلود است. بیماریهای روحی و جسمی براثر همین اختلاطها پدید میآید و التهابهای روانی را افزایش میدهد.
4. بدحجابی و بدلباسی برخی از زنان و دختران و بداخلاقی برخی از مردان و پسران از دیگر عوامل عشقهای دروغین و سطحی است. تأکید روانشناسانهی دین مقدّس اسلام بر حفظ حجاب و عفاف، تحریم نگاههای شهوانی و روابط فراتر از مرز ازدواج و زناشویی شرعی میان زنان و مردان، برای جلوگیری از بروز همین عشقهای نادرست است که خطرهای خانمانسوز آن بر کسی پوشیده نیست.([21])
و از همین رو در فقه اسلامی، قرار گرفتن زن و مرد نامحرم در مکانی که امکان رفت و آمد دیگران نباشد، حرام است، چرا که زمینه ساز ارتباطی است که قرآن کریم از نزدیک شدن به آن هشدار میدهد.
5 . از آنجا که حیوانی و شهوانی است به ارتباط جنسی و جسمی کشانده میشود، و روابط انسانی و اخلاقِ معنوی در آن دیده نمیشود. بوعلی سینا این عشق را به کثیف و ناپاک در برابر عفیف و پاکیزه تعبیر نموده است که ثمرهای جز بی بند و باری اخلاقی و فساد ندارد.([22])
نتیجه
دستآورد ما از این بررسی نشان میدهد:
1. جهان هستی هدفمند و انسان ارزشمند است.
2. تکامل انسان در زندگی مشترک تداوم و تشکل مییابد. لباس زندگی، لباس عشق به کمال است که سهم زن و شوهر در آن تعیین کننده است. تفاوتهای زن و مرد برای ایجاد پیوندهای عاشقانه و عاقلانه است تا همراه رشد هر یک از آنها تربیت نسلِ سالم را نیز بر عهدهشان بگذارد.
3. عشق زن و مرد به یکدیگر هم طبیعی و فطری است و هم اساسی و مهم که میبایست با ضوابط الهی و راهکارهای دینی و انسانی، به عینیت و عمل درآید، نشانهها و عوامل چنین عشقی؛ آگاهی، تعهد، تعاون، عمیق بودن و پاکیزگی در روابط زن و مرد است.
4. عشق و علاقهی سطحی و دروغین، کج راه بوده؛ با مسیر فطرت و موازین عقل و نقل ـ شریعت الهی ـ همخوانی ندارد. عوامل و نشانههای چنین عشقی، هواپرستی، خودنمایی و هرزگی است و نتیجه آن: بن بست زندگی، ویرانی اخلاق و سرگردانیهای مادی و معنوی است که به این خطر امیرمؤمنان علی(ع)چنین گوشزد فرموده است: هر کس به چیزی عشق نارو ورزد، نابینایش کند و قلبش را بیمار کند، با چشمی بیمار مینگرد و با گوشی بیمار میشنود، شهوات عقلش را پاره ساخته میسازد و دوستیِ دنیا دلش را میمیراند و او را شیفته و بندهی بی اختیار دنیا درمیآورد: ومَن عَشِقَ شیئاً أعشیٰ بصرَهُ، وأمرَضَ قلبَهُ، فهو ینظُرُ بعینٍ غیر صحیحةٍ، و یسمَعُ بأُذُنٍ غیرِ سمیعةٍ، قد خَرَقَت الشّهوات عقله، و أماتت الدّنیا قلبَهُ، وَ وَلِهَت علیها نفسَهُ، فهو عبدٌلَه.([23])
5 . راه حل، برای به وجود آوردن فضایی مطلوب، از عشق و علاقه میان زن و مرد، دختر و پسر این است که اولاً به دستورهای کارگشای دین، در تشویق به ازدواج و آسان سازی زندگی مشترک و خانوادگی، توجّه جدی شود. در این بین، حتی فقر و ناداری را نباید مانع دانست و به تعبیر قرآن کریم نباید از آن هراسی به دل راه داد؛ چرا که فضل و لطف خداوند راه بینیازی را میگشاید: ... إن یَکوُنوُا فُقرآءَ یُغنِهِم اللهُ مِن فَضلِهِ.... ([24]) همچنانکه نباید به بهانههای واهی و غیر عاقلانه، به روابط نامشروع پناه برد؛ چرا که قرآن کریم در اینباره میفرماید: ... وَلیَستعْفف الّذینَ لایَجدُونَ نِکاحاً حتّی یُغنیَهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ .... ([25]) ؛ آنان که ـ به هر دلیلی ـ نمیتوانند ازدواج کنند، باید عفت و پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل و عنایت خویش راه چارهای را به روی ایشان بگشاید. دربارهی ارزش عفت و پاکدامنی حضرت علی(ع) میفرماید: ما المجاهدُ الشَهیدُ فی سبیل الله بأعظم أجراً ممّن قَدَرَ فعفّ، لکاد العفیفُ أن یکون ملکاً من الملائکة؛ انسان عفیف و پاکدامن، از مجاهد شهید در راه خدا برتری دارد و تا مرز فرشته شدن، پیش میرود.([26])
روشن است که همهی دستگاههای نظام اسلامی و مسؤولان فرهنگی جامعه باید در انجام وظایف خود که از آن جمله مبارزه با مظاهر فساد و رواج دهندگان بازار بیبند و باری است، گامهای عملی بردارند و با ارایه راهکارهای منطقی، معقول و اسلامی به پیشگیری بپردازند.
زنان و دختران هوشمند جامعه اسلامی نیز به درستی آگاهند که جلوههای خودنمایی، عشوهگری، بدلباسی و بیحجابی، مظاهر فرهنگ غرب و سوغات آن دیار است که خطر خانمانسوز آن از جاهلیت عصر بعثت اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست، اگر در جاهلیت کهن دختر را زنده به گور میکردند در جاهلیت کنونی و عصر پسامدرن شخصیت زن را به قبرستان فراموشی میسپارند و شخص او را تنها دستاویزی، برای مطامع و منافع دنیاپرستانهی خود قرار میدهند.
تردیدی نیست که این پدیدهی شوم ـ بدحجابی، برهنگی و تنّازی ـ ممکن است زن را چند روزی، در سرچشمان هوسرانان، مطرح کند، ولی هرگز او را مطلوب نخواهد کرد. مطلوبیت زن آنگاه است که حیا، عفاف، حجاب و متانت، ارکان شخصیت او را شکل دهد؛ همان ویژگیهایی که سرمایهی عشقِ عفیف و عمیق را به ارمغان میآورد.
[1]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 8 ، ص 301 و مرتضی مطهری1، انسان کامل، ص 29.
[2]. الأعراف 7 : 179.
[3]. تفسیر صافی، ج 2، ص 254.
[4]. مثنوی، دفتر چهارم، ص 701.
[5] . قرآن کریم در آیاتی گوناگون، جهان را مسخّر و برای انسان دانسته است از جمله در آیه 13 سورهی جاثیه: وسَخّرَ لَکُم مّا فی السّموات وَما فِیالأرض جمیعاً مّنهُ....
[6] . الذاریات 51 : 56 .
[7]. البقره 2 : 187.
[8] . النحل 16 : 97.
[9]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 16، ص 166 و 167
[10]. ر.ک؛ مرتضی مطهری1، نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[11]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 169.
[12]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179.
[13]. ر.ک؛ تفسیر المیزان، ج 2، ص 49 ـ 46.
[14]. کاربرد استعاره و تشبیه واژهی لباس وسیع است و منحصر به زوجین نیست. قرآن کریم همین استعاره را درباره تقوا و عذاب الهی نیز دارد. الأعراف 7 : 26 و النحل 16 : 112.
[15]. شهید مطهری1 در توضیح همین نکته چنین میگوید: قانون خلقت زن و مرد را طالب و علاقهمند به یکدیگر قرار داده است، اما نه از نوع علاقهای که به اشیا دارد. علاقهای که انسان به اشیا دارد از خودخواهی او ناشی میشود؛ یعنی انسان اشیا را برای خود میخواهد و به چشم ابزار به آنها نگاه میکند... اما علاقه زوجیّت به این شکل است که هر یک از آنها سعادت و آسایش دیگری را میخواهد، از گذشت و فداکاری دربارهی دیگری لذت میبرد... عجیب است که بعضی افراد نمیتوانند میان شهوت و رأفت فرق بگذارند، خیال کردهاند آن چیزی که زوجین را به یکدیگر پیوند میدهد، منحصراً طمع و شهوت است، حس استخدام و بهرهبرداری است، ر.ک؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص 179 و 180.
[16]. الرّوم 30 : 21؛ علامه طباطبایی1 در توضیح آیه آورده است: نیاز زن و مرد به یکدیگر آنان را مکمّل هم قرار داده است تا با پیوندشان به آرامش برسند و با مودّت و رحمتی که بینشان پدید میآید، علاوه بر دوام و استواری زوجیت، زمینهی تربیت و حراست از فرزندان فراهم شود. ر.ک؛ المیزان، ج 16، ص 166.
[17]. امام خمینی(ره) در بیان همین نکته ـ عشق فطری ـ میفرماید: فطرت عشق به کمال است که در تمام افراد بشر در همه دورههای زندگانی وجود دارد هر چند که در تشخیص کمال و این که کمال در چیست و محبوب و معشوق در کجاست، مردم اختلاف را دارند. ایشان در ادامه میافزاید: تمام موجودات و عائلهی بشری با زبان فصیح و یکدل و یک جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم... ر.ک؛ اربعین حدیث، ج 1، ص 182 ـ 180.
[18]. الإشارات، ج 3، ص 383 و مسألهی حجاب، ص 117.
[19]. نظام حقوق زن در اسلام، ص 15.
[20]. البته حرص و طمع منحصر به غریزه جنسی نیست، بلکه در خصوصیّات دیگر انسانی، چون قدرت طلبی و ثروت خواهی نیز بروز میکند.
[21]. غربیها که خود پرچمدار برهنگیها و اختلاطها و مظهر فسادهای اخلاقی در جهان هستند از مخاطرات رو به گسترش، انحطاط اخلاقی در جوامع خود، ابراز نگرانی کردند.
[22]. الإشارات، ج 3، ص 383.
[23]. نهج البلاغه، خطبهی 109.
[24]. النّور 24 : 32.
[25]. النّور 24 : 33.
[26]. نهج البلاغه، حکمت 474.