آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

1. ما می­دانیم که این انقلاب بزرگ، که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید. اگر نبود دست توانای خداوند، امکان نداشت یک جمعیت سی و شش میلیونی، با آن تبلیغات ضد اسلامی و ضد روحانی، خصوص در این صد سال اخیر، و با آن تفرقه افکنی­های بی­حساب قلمداران و زبان مزدان در مطبوعات و سخنرانی­ها و مجالس و محافل ضد اسلامی و ضد ملی به صورت ملیت، و آن همه شعرها و بذله گویی­ها، و آن همه مراکز عیاشی و فحشا و قمار و مسکرات و مواد مخدره که همه و همه برای کشیدن نسل جوان فعال، که باید در راه پیشرفت و تعالی و ترقی میهن عزیز خود فعالیت نمایند، به فساد و بی­تفاوتی در پیش­آمدهای خائنانه، که به دست شاه فاسد و پدر بی­فرهنگش و دولت­ها و مجالس فرمایشی که از طرف سفارتخانه­های قدرتمندان بر ملت تحمیل می­شد...
شرح:
پیروزی انقلاب اسلامی با محاسبه­های متعارف بشری و تحلیل­های سیاسی اجتماعی آکادمیک غیر ممکن بود و به همین دلیل نه تحلیل­گران آمریکایی چنین وضعیتی را پیش­بینی می­کردند و نه دست­اندر کاران خوش خیال داخلی تصور پیروزی انقلاب را در مخیله­ی خود راه می­دادند و البته هیچ یک از این دو نه به غیب و اراده­ی الهی معتقد بودند و نه دستان قدرتمند و حکیمانه­ی او را در روند حوادث احساس می­کردند. حضرت امام با اشاره به عوامل متعددی که نه تنها زمینه­ای برای تحقق انقلاب اسلامی باقی نمی­گذاشت، بلکه هر نوع فریاد انسانی و آزادی خواهی و استقلال را سرکوب و در نطفه خفه می­کرد، اعجاز پیروزی را تشریح و تحلیل و برهانی می­نماید:
اولین عامل رکود و عقب ماندگی، تبلیغات ضد دینی و ضد اسلامی در تاریخ معاصر و به ویژه صد سال اخیر بود. استعمار غرب برای تداوم سلطه­ی خود بر کشورهای اسلامی از هیچ تهمت و افترا و توهین به اسلام و تاریخ اسلامی و قرآن کریم و مبلغان اسلام فروگذار نمی­کرد. از کتاب قصه­ی کودکان تا کارتن­های نمایشی و داستان­ها و رمان­ها و تا استخدام هنر و سینما و حتی با کاربرد بخشی از دین برای بد جلوه دادن اصل دین و ایمان مردم و تا کتاب­های فلسفی و تاریخ فلسفه، یعنی همه­ی فرهنگ ـ به معنای متعارف امروزی آن ـ را به خدمت گرفته بود تا دین و تقوا و اخلاق متعالی و فرهنگ الهی را از مردم بگیرد و با این­که تمامی حرکت­های آزادی خواهانه و انسان دوستانه در تمامی کشورهای اسلامی با رهبری و هدایت عالمان و مبلغان دین بوده است، آنان توانستند دین اسلام را ضد آزادی و ضد حقوق بشری جلوه داده و خط قرمز­های آن را بزرگ نموده و آن­ها را وسیله­ای برای وحشت مردم قرار دهند و مگر خود از این خط قرمز­ها کم دارند و دنیا را به همین وسیله در جهت منافع حیوانی خود سانسور نمی­کنند؟!
دومین مانع پیروزی انقلاب نیز تفرقه و تشتّت و تحیّری بود که توسط قلم به مزدان غربزده و وابسته به اجانب در درون جوامع اسلامی القا شده ـ و می­شود ـ آنان با تقسیم جامعه اسلامی و امت واحده به عرب و عجم و ایرانی و عراقی و سپس ملی و اعتدالی و مشروطه خواه و مستبد و چپ و راست و سنتی و متجدد و رادیکال و محافظه کار و اصلاح طلب و... زمینه­های نگرانی و اضطراب و سپس ناامنی و آشوب و نهایتاً وابستگی به قدرت­های بیگانه و فرعونیان مستکبر و شیاطین گمراه کننده را هموار می­نمودند. روزنامه­ها و مجلات متنوع با جاذبه­های مختلف و استفاده از مهره­های رذل و خودفروخته به ترویج فرهنگ شیطانی طاغوت پرداخته و دیدگاه­های مسموم و تفرقه­انگیز آنان به عنوان نظر کارشناسی و تخصصی و ... همانند سموم زهرآگین همه را آلوده و مسموم می­نمود. نمونه اندکی از تفرقه انگیزی­ها را در نوشته­های آخوند زاده که به تعبیر برخی پرچمدار مشروطه خواهی و پدر ملی­گرایی است می­توان ملاحظه نمود. او در جایی می­گوید: الآن چیزی که مایه­ی تسلای ما می­تواند باشد این است که تکلیف خودمان را بفهمیم و بدانیم که ما 1280 سال در خطا بوده­ایم... [باید] به طرف بازماندگان و یادگاران نیاکان خودمان عطف نظر کنیم.([1]) و در جای دیگر می­نویسد: ... باید مردم به قبول خیالات یوروپاییان استعداد به هم رسانند. باید خیالات یوروپاییان در عقول مردم ایران به تجارت و مصنوعات یوروپاییان سبقت و تقدم داشته باشد..([2])
و سومین عامل که زمینه را برای ایجاد یک حرکت اصلاحی و اسلامی مشکل می­کرد، توسعه مراکز عیاشی و فحشا و فساد به نام فرهنگ و هنر و دعوت جوانان به شهوت و هوس و بی­خیالی ولاقیدی و اضطراب و خشونت­های پلیسی به نام روشنفکری و آزادی و سوق دادن آنان به دامن مواد مخدر و مسکرات و قمار و تبلیغ و دامن زدن بیش از حد به ورزش­های قهرمانی و فوتبال بود که همه و همه برای سرگرم نمودن نسل جوان و به بی­تفاوتی کشانیدن آنان و سلب غیرت دینی و ملی و پرورش نسلی بی­هویت و کم تحمل و بی­ریشه و ایجاد جامعه­ای مصرفی و دست آموز برای تولیدات غربی بود تا هم خریدار صنایع تولیدی آنان باشند و هم هوادار فرهنگ و دلباخته آداب و مصرف کننده­ی فیلم و کتاب و رمان­های آنان گردند.
رواج معصیت و منکرات در یک جامعه و فرو ریختن و شکستن حریم حیا و عفاف نسبت به خدا و خلق خدا و حکم خدا، جامعه­ی انسانی را در حد یک کلونی حیوانی تنزل می­دهد که تنها به فکر ارضای شهوت و غضب خود می­باشند و آزادی را برای عیاشی و هوسرانی و توسعه­ی سیاسی را برای رقابت و مبارزه بر سر قدرت تفسیر می­کنند و آن­گاه یک چنین جامعه­ی شهوت زده و غافل نمی­توانست تحلیل کند که نظام استعماری غرب چگونه برای تداوم سلطه شوم خود، خانواده­ی بی­فرهنگ و بی­اصل و نسب پهلوی را بر تمامی سرمایه­های مادی و معنوی کشور مسلط نموده و با روی کار آوردن دولت­های بی­لیاقت و بی­شخصیت سیاست­های خود را دیکته می­کند([3]) و برای توجیه جنایت خود به نام مشروطه و مردم تعدادی از خان­های بی­لیاقت را به عنوان وکیل و نماینده­ی مردم که جز امضای فرامین سفارتخانه­های استکباری چیزی از سیاست نمی­دانستند و حتی گاهی سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند در مجلس فرمایشی گردهم آورده است و این بود معنای مشروطیتی که توسط مشروطه خواهان غربزده و با اعدام شهید بزرگوار حاج شیخ فضل الله نوری بر سر کار آوردند؛ همانان که رأی مردم را به دروغ و برای خدعه و نیرنگ منشأ مشروعیت می­دانستند و نیازی به تأیید شریعت نداشتند.
دولت­های فاسد و سیاست­های غلط جوانان را در مسیری انحرافی تربیت نموده و با گسترش فساد اخلاقی و ایجاد جاذبه­های فحشا و منکر و دعوت به گناه و معصیت و شکستن قبح و زشتی گناه آنان را به بی­تفاوتی و عدم حساسیت نسبت به حوادث سیاسی اجتماعی کشانده و زمینه را برای تحمیل خود و چپاول بیگانگان آماده می­نمودند و این یک رابطه متقابل و مستقیم بین شیوع فساد اخلاقی و غلبه­ی اراذل و غارتگران بوده و هست.
نظام­های فلسفی غیر الهی و حکومت­های برآمده ازآن که برای انسان هویتی جز یک حیوان اندیشمند نمی­شناسند و مسیر زندگی او را از چراگاه تا خوابگاه ـ نان و مسکن و رفاه ـ ترسیم می­کنند، با ابزارهای گوناگون و به کارگیری رسانه­های تبلیغی به جوانان آماده و پذیرا، هویتی انحرافی بخشیده، به او می­آموختند تا در برابر زور تسلیم شود و به هنگام احساس قدرت درندگی کند و این هر دو برای پرکردن یک شکم و برآوردن یک لحظه هوس قرارگیرد و استکبار جهانی سال­هاست که این نسخه را برای نسل جوان جهان سوم پیچیده و آماده نموده است تا انسان­های تربیت شده­ی او در برابر قدرت ارباب چاپلوسی کنند و تملّق گویند و برای بدن پاره پاره­ی برادرشان که به خاطر اعتراض به غارتگران در هم دریده شده است احساس تعهد و دلسوزی هم نکنند. او را به نام آزادی و تجدّد و تمدّن و به بهانه­ی ارزش­های متعالی بشری می­فریبند و آزادی را حق انسان اندیشمند و کلید سعادت و تمدن را ابزار خوشبختی و رشد قلمداد می­کنند و آن­گاه که مصادیق آزادی و تمدن را بر می­شمرند جز استثمار و انحصارهای تجاری و باندهای بین المللی مواد مخدر و شبکه­های انسان فروشی و جاسوسی و آمار روزافزون جنایت و فحشا و قانونی شدن هم جنس بازی و سرکوب مردم آزادی خواه و به دادگاه کشیدن نویسندگان حق گو و مبارزه با حیا و عفت و حجاب چیز دیگری دیده نمی­شود.
سؤال این است که آیا پاسخگویی به تمایلات حیوانی و هوس­های مادی او می­تواند او را به سعادت و خوشبختی برساند؟! و البته هستند افرادی که همین ارضای تمایلات و شهوات را خوشبختی گمشده انسان می­شمرند و به جای پرداختن به همت­های بلند و اراده­های پولادین تنها به لیست بلند بالای شهوات و هوس­ها می­نگرند و اراده­ها را در برابر شهوات و هوس خاضع و برده و اسیر می­خواهند و به راستی که تحول قلب این جوانان و رویکرد آنان به انقلاب اسلامی از معجزات بزرگ تاریخ بود.
متن:
... و از همه بدتر وضع دانشگاه­ها و دبیرستان­ها و مراکز آموزشی، که مقدرات کشور به دست آنان سپرده می­شد، با به کار گرفتن معلمان و استادان غربزده یا شرق­زده­ی صد در صد مخالف اسلام و فرهنگ اسلامی، بلکه ملی صحیح، با نام ملیّت و ملّی­گرایی گرچه در بین آنان مردانی متعهد و دلسوز بودند، لکن با اقلیت فاحش آنان و در تنگنا قرار دادنشان کار مثبتی نمی­توانستند انجام دهند، ...
شرح:
حضرت امام1 ضمن اشاره به نقش مهم دانشگاه و مراکز تعلیم و تربیت در تأمین نیروی انسانی و ساختار مدیریتی کشور، بیماری وابستگی فرهنگی به بیگانه و ناآگاهی و کینه توزی نسبت به اسلام و حتی فرهنگ ملی و از این هر دو خطرناک­تر پوشانیدن لباس ملّیت و ملّی­گرایی بر تن وابستگی و خودباختگی را یکی دیگر از موانع پیروزی انقلاب اسلامی به شمار می­آورند. و البته حضرت امام1 به تعداد انگشت شماری از اساتید متعهد و آگاه و دانشجویان مؤمن و همراه که همچون شمعی در شب تاریک دانشگاه می­درخشیدند، اشاره می­کند که امیدآفرین بودند و روح­بخش؛ اما انتظاری چشم­گیر از آن اقلیت گرفتار نبود و در اثر فشارها و محدودیت­ها نمی­توانستند کاری انجام دهند.
حضرت امام1 چه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن لحظه­ای از نقش اساسی و محوری نظام آموزشی کشور و به ویژه دانشگاه غفلت نداشتند و در عین این­که به سابقه­ی تاریخی دانشگاه کاملاً واقف بودند تلاش داشتند تا این پایگاه عظیم علمی و فرهنگی را که به قصد تخریب فرهنگ ملی و خودی و زمینه ساز سلطه­ی فرهنگی بیگانه تأسیس شده و جهت یافته بود، در جهت تقویت بنیان­های جامعه­ی اسلامی و فرهنگ ایرانی قرار دهند و دانشگاه را در جایگاه واقعی خود ـ تربیت کننده­ی انسان­های الهی و متعالی ـ جهت دهند. حضرت امام1 در روزهای اول ورود خود به نوفل لوشاتو می­فرماید:
دانشگاه از وقتی که امیر کبیر ایجاد کرده است([4]) تا حالا به قدر 70 سال یا بیشتر خیلی سال می­گذرد از عمرش، لکن نگذاشتند جوان­های ما درست بشوند... اصلاً مانع شدند از این­که رشد بکنند جوان­های ما..([5])
و چند سال پس از پیروزی نیز می­فرماید:
باید گفت که دانشگاه­های ما به دست یک مشت غربزده­ی خود باخته، یا مزدور اداره می­شد و دانشمندان متعهد در اقلیت بودند و قدرت را از آنان سلب کرده بودند و آن دسته اکثریت غربزده، جوانان را عاشق غرب می­کردند و فوج فوج به خارج می­فرستادند و در خارج دست استعمار کار خود را می­کرد و جوانان را در حدی که مطلوب استعمار بود نگه می­داشتند؛ و با افکار غربی و غیر اسلامی و غیر ملی به کشور باز می­گردانیدند. و این فاجعه­ی قرن اخیر برای ممالک اسلامی و اشتباه آن­ها بود و حدیث مفصل را از این مجمل باید خواند..([6])
متأسفانه غرب در بعد علمی با نام علم وارد شد. در صورتی که علم در فرهنگ اسلامی ما جایگاه ویژه داشت و مردم، آن را مبارک و آموزش آن را بر خود فرض می­شمردند ـ برخلاف خود غربیان که به علم به عنوان ابزاری برای ثروت و رفاه می­نگریستند ـ و ما باید با علوم غربی آشنا می­شدیم اما نه چشم بسته و بدون توجه به شناسنامه­ی آن، که مبانی آن چیست و چه اهداف و نتایجی را دنبال می­کند، تا فرصت و قدرت گزینش و مبادله و مجادله داشته باشیم. اما چنین نشد! ناقلان و حاملان علوم غربی خود را پیشتاز و مروّج دانش و معرفت شمرده و بدون آن­که آن را بشناسند و از آبشخور آن آگاهی داشته باشند به ترویج آن کمر همت بستند. آنان خیال می­کردند و یا القا می­کردند که این همان علمی است که فرشته­ها بر زیرپای پویندگانش بال می­گشایند و مقام قلمش برتر از خون شهیدان است.
اگر علوم تجربی غرب که در پناه آشفتگی سیاسی اجتماعی آغاز مشروطه وارد شد، در یک شرایط متعادل فرهنگی و با اعلان هویت فرهنگی و فلسفی خود می­آمد و نهادهای آموزشی خودی هم از موضع اقتدار و آگاهانه به استقبال می­رفت و در یک داد و ستد علمی گزینش و انتخاب صورت می­گرفت، در آن صورت نه پزشکی هزارساله بی­خبر از ورود میهمان ناخوانده راه زوال پیش می­گرفت و نه سنت معماری اسلامی با مهندسی جدید غربی مدفون می­شد و نه هنر و ادبیات و عرفان ما ماده خامی برای مقلدان مبتذل واقع می­گردید و بالاخره حقوق و سیاست ما نیز از دین و فرهنگ ما جدا نمی­شد.
استعمار غربی با اتکا به اقتدار سیاسی اقتصادی خود نهاد علمی مورد نظر خود را در قالب سازمان­های رسمی دولتی به وجود آورد و نهاد علمی دینی و خودی را از رسمیت انداخت و تصمیم گرفت تا واقعیت وجودی آن را نیز از متن تاریخ پاک کند و اگر حوزه­های علمی اصلی­ترین بخش علوم دینی را بر مدار مرجعیت شیعه حفظ نمی­کرد، امروز چیزی از نظام فرهنگی سنتی و ملی به چشم نمی­خورد.
البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی عده­ای از مسؤولان نظام، تنش­های به وجود آمده در اثر حضور نامتناسب علوم غربی را معلول اساتید یا مدیران و یا فضای آموزشی و در مجموع به عهده­ی تشکیلات فیزیکی دانشگاه نهاده و تلاش کردند با یک سری تغییر و تحوّل ظاهری، فضا را مناسب جامعه اسلامی نمایند، اما نتیجه­ی نهایی آن، تشتت بیشتر و عدم تناسب شکل جدید با فرهنگ رسوب شده و ریشه­ای دانشگاهی بود که دوام هم نیاورد. عده­ای هم خواستند با تزریق تعدادی واحد درسی به نام معارف اسلامی دیانت را به نظام علمی وارداتی دانشگاه تحمیل نمایند و نظام علمی حوزوی این مسأله را غنیمت شمرد، اما این حضور نیز در حد حضور فیزیکی! باقی ماند.
پی­نوشت:
[1]. میرزا فتحعلی آخوند زاده، مکتوبات کمال الدوله، ص 213.
[2]. میرزا فتحعلی آخوند زاده، الفبای جدید و مکتوبات، ص 268.
[3]. محمد اختریان در کتاب خود: نقش امیر عباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران، ص 50 می­نویسد: با توجه به سیر تحولاتی که در این کشور اتفاق افتاد، انتخاب نخست وزیران گاهی نیز به حد انتصاب می­رسید و ناخواسته به شاه تحمیل می­شد. نخست وزیرانی که از ابتدای دهه 30 تا پایان آن قدرت را در ایران به دست گرفتند قدرت خود را ناشی از اراده­ی یک کشور خارجی می­دانستند و آنان را ارباب خود در نظر می­گرفتند نه شخص شاه را!!
و در صفحه 114 می­نویسد: هویدا که در جهت جلب حمایت انگلیس عمل می­کرد به تمام خواسته­های آنان پاسخ مثبت داد و از هیچ کوششی در این راه دریغ نکرد. امّا وی در تمام سخنرانی­های خود، سیاست اعمالی را تحت عنوان سیاست مستقل ملی مطرح می­کرد.
[4]. اشاره­ی حضرت امام 1به تأسیس دارالفنون است که در واقع اولین مؤسسه آموزش عالی در کشور بود.
[5] . صحیفه امام1، ج 3، ص 505 ، 19/7/1357و صحیفه نور، ج 2، ص 127.
[6] . همان، ج 18، ص 90، 12/6/1362.

تبلیغات