سیر و سلوک در دیوان لسان الغیب حافظ شیرازی در ره منزل جانان
آرشیو
چکیده
متن
سالک همواره نیازمند الطاف ربوبی حضرت محبوب است. از پیشانی بر سجدهی عجز نهادن و دست قنوت به نیاز گشودن خود شرح حال اوست.
در این مسیر، باید خود را به صفت خوشبینی و تحمّل، آراسته سازد.
همه چیز را از جانب محبوب خوب دانستن و زیبا دیدن؛ در ناملایمات و دشواریها صبر را زینت اندیشه و گفتار و کردار خود کردن راه را بر سالک عاشق هموار میسازد و او را در مقام صابران قرار میدهد.
در این راه پرفراز و نشیب، وسواسِ خنّاسانی که آدمی را به جنون و جهل و نقصان عقل میسازند و به ملامت این همه شیفتگی و شیدایی میپردازند، موانع راه است.
امّا؛ عارف عاشق همه چیز را از جانب محبوب زیبا و براساس مصلحت و حکمت میبیند و لب به اعتراض نمیگشاید.
مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی([1])
به قولِ خواجه عبدالله انصاری الهی نفسی ده که حلقهی بندگی تو در گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو به نوش کند.([2])
حکمت الهی ممکن است در ظاهر سخت و سنگین باشد امّا عاشق شیدا آن را مینوشد و سرمست و شیدای دوست میگردد.
خواجهی شیراز نیز این معنا را در رشتهی تسبیح غزلیاتش به بند کشیده است و به تصویر کلام درآورده است، آنجا که میگوید:
منـــم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن مــنم که دیده نیالودهام به بــد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافر نیست رنجیدن([3])
توکّل
استاد علامه طباطبایی1 میفرماید:
حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود، در عالم مادّه نیازمند یک سلسله اسباب و عوامل طبیعی و یک سلسله عوامل روحی و نفسانی است.
هنگامی که انسان وارد میدان عمل میشود و کلیّه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده میکند، تنها چیزی که میان او و هدفش فاصله میاندازد، همانا بعضی عوامل روحی ﴿از قبیل سستی اراده و تصمیم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگی و عدم تعادل، سفاهت، کم تجربگی و بدگمانی نسبت به تأثیر علل و اسباب و امثال آن﴾ است در چنین وضعی اگر انسان بر خداوند سبحان توکل داشته باشد؛ ارادهاش قوی و عزمش راسخ میگردد، موانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد زیرا انسان در مقام توکل با مسبب الاسباب ﴿که غالب بر همهی اسباب است﴾ پیوند میخورد. با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمیماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم میکند تا به مقصود برسد.
علاوه بر این، نکتهی دیگری که در مورد توکّل موجود است، بعد غیبی و ماورایی آن است، یعنی خداوند متعال شخص متوکّل را با امدادهای غیبی مدد میرساند که این امدادها از حوصلهی اسباب عادی و طبیعی فراتر و در ردیف مافوق علل مادی قرار دارد و ظاهر آیهی شریفهی ﴿ومن یتوکّل علی الله فهو حسبه﴾([4]) چنین امدادی را نوید میدهد.
استاد ارجمند سعادت پرور; در شرح این بیت از دیوان حافظ:
تو با خدای خود انداز کار و دلخوش دار که رحم اگر مدّعی نکند خدا بکند([5])
میفرماید: توجّه تام به ذات پاک بینیاز محبوب است که تو را ز غم هجران خلاصی میبخشد و از وسوسههای شیطانی میرهاند.([6])
در این مسیر پرمخاطره و در این آوردگاه خطرناک روح و نفس، توکّل تکیهگاهی محکم و استوار است که به پشتوانهی آن گامهای استوارتری در طی طریق برداشته میشود. و نوشیدن جرعهای از جام توکل دل سالک را در عطش ناامیدی جلا میبخشد.
ممکن است انسان به واسطهی تکیه بر تقوا و علم، دچار گرداب غرور شود و این غرّه شدن ویلِ سرگردانی را به دنبال داشته باشد و او را از توکل محروم سازد. همچنانکه لسان الغیب این معنا را آورده است:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش([7])
سالک با واگذاری کار خود به خداوند، در عین تلاش و کوشش سعادت دنیا و آخرت را میجوید و رضایت به رضای دوست، انگیزهی او را در انجام وظیفه تعالی میبخشد:
کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی([8])
توکّل غم بیهوده را از سرزمین دل میراند و هر چه باقی میماند غم دوری و فراق از دوست است که آن هم حلاوت خود را دارد:
به جان دوست که غم پردهی شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید([9])
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. علی سعادت پرور، جمال آفتاب و آفتاب مهر نظر.
[2]. دیوان حافظ، تصحیح خرمشاهی ﴿براساس نسخهی خلخالی﴾، غزل 495.
[3]. مناجاتنامهی خواجه عبدالله انصاری.
[4]. دیوان حافظ، همان، غزل 394.
[5] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 4، ص 67 .
[6] . دیوان حافظ، همان، غزل 167.
[7]. همان، جمال آفتاب و آفتاب مهر نظر.
[8] . دیوان حافظ، همان، غزل 479.
[9]. همان، غزل 244.
در این مسیر، باید خود را به صفت خوشبینی و تحمّل، آراسته سازد.
همه چیز را از جانب محبوب خوب دانستن و زیبا دیدن؛ در ناملایمات و دشواریها صبر را زینت اندیشه و گفتار و کردار خود کردن راه را بر سالک عاشق هموار میسازد و او را در مقام صابران قرار میدهد.
در این راه پرفراز و نشیب، وسواسِ خنّاسانی که آدمی را به جنون و جهل و نقصان عقل میسازند و به ملامت این همه شیفتگی و شیدایی میپردازند، موانع راه است.
امّا؛ عارف عاشق همه چیز را از جانب محبوب زیبا و براساس مصلحت و حکمت میبیند و لب به اعتراض نمیگشاید.
مکن حافظ از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی([1])
به قولِ خواجه عبدالله انصاری الهی نفسی ده که حلقهی بندگی تو در گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو به نوش کند.([2])
حکمت الهی ممکن است در ظاهر سخت و سنگین باشد امّا عاشق شیدا آن را مینوشد و سرمست و شیدای دوست میگردد.
خواجهی شیراز نیز این معنا را در رشتهی تسبیح غزلیاتش به بند کشیده است و به تصویر کلام درآورده است، آنجا که میگوید:
منـــم که شهرهی شهرم به عشق ورزیدن مــنم که دیده نیالودهام به بــد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافر نیست رنجیدن([3])
توکّل
استاد علامه طباطبایی1 میفرماید:
حقیقت مطلب این است که نفوذ اراده و رسیدن به مقصود، در عالم مادّه نیازمند یک سلسله اسباب و عوامل طبیعی و یک سلسله عوامل روحی و نفسانی است.
هنگامی که انسان وارد میدان عمل میشود و کلیّه عوامل طبیعی مورد نیاز را آماده میکند، تنها چیزی که میان او و هدفش فاصله میاندازد، همانا بعضی عوامل روحی ﴿از قبیل سستی اراده و تصمیم، ترس، غم و اندوه، شتابزدگی و عدم تعادل، سفاهت، کم تجربگی و بدگمانی نسبت به تأثیر علل و اسباب و امثال آن﴾ است در چنین وضعی اگر انسان بر خداوند سبحان توکل داشته باشد؛ ارادهاش قوی و عزمش راسخ میگردد، موانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد زیرا انسان در مقام توکل با مسبب الاسباب ﴿که غالب بر همهی اسباب است﴾ پیوند میخورد. با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمیماند و با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم میکند تا به مقصود برسد.
علاوه بر این، نکتهی دیگری که در مورد توکّل موجود است، بعد غیبی و ماورایی آن است، یعنی خداوند متعال شخص متوکّل را با امدادهای غیبی مدد میرساند که این امدادها از حوصلهی اسباب عادی و طبیعی فراتر و در ردیف مافوق علل مادی قرار دارد و ظاهر آیهی شریفهی ﴿ومن یتوکّل علی الله فهو حسبه﴾([4]) چنین امدادی را نوید میدهد.
استاد ارجمند سعادت پرور; در شرح این بیت از دیوان حافظ:
تو با خدای خود انداز کار و دلخوش دار که رحم اگر مدّعی نکند خدا بکند([5])
میفرماید: توجّه تام به ذات پاک بینیاز محبوب است که تو را ز غم هجران خلاصی میبخشد و از وسوسههای شیطانی میرهاند.([6])
در این مسیر پرمخاطره و در این آوردگاه خطرناک روح و نفس، توکّل تکیهگاهی محکم و استوار است که به پشتوانهی آن گامهای استوارتری در طی طریق برداشته میشود. و نوشیدن جرعهای از جام توکل دل سالک را در عطش ناامیدی جلا میبخشد.
ممکن است انسان به واسطهی تکیه بر تقوا و علم، دچار گرداب غرور شود و این غرّه شدن ویلِ سرگردانی را به دنبال داشته باشد و او را از توکل محروم سازد. همچنانکه لسان الغیب این معنا را آورده است:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است راهرو گر صد هنر دارد توکّل بایدش([7])
سالک با واگذاری کار خود به خداوند، در عین تلاش و کوشش سعادت دنیا و آخرت را میجوید و رضایت به رضای دوست، انگیزهی او را در انجام وظیفه تعالی میبخشد:
کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی([8])
توکّل غم بیهوده را از سرزمین دل میراند و هر چه باقی میماند غم دوری و فراق از دوست است که آن هم حلاوت خود را دارد:
به جان دوست که غم پردهی شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید([9])
ادامه دارد...
پینوشت:
[1]. علی سعادت پرور، جمال آفتاب و آفتاب مهر نظر.
[2]. دیوان حافظ، تصحیح خرمشاهی ﴿براساس نسخهی خلخالی﴾، غزل 495.
[3]. مناجاتنامهی خواجه عبدالله انصاری.
[4]. دیوان حافظ، همان، غزل 394.
[5] . محمدحسین طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 4، ص 67 .
[6] . دیوان حافظ، همان، غزل 167.
[7]. همان، جمال آفتاب و آفتاب مهر نظر.
[8] . دیوان حافظ، همان، غزل 479.
[9]. همان، غزل 244.