شخصیت زن در نگاه علاّمه جعفری1
آرشیو
چکیده
متن
● تا آنجا که مطالعات لازم دربارهی زن اجازه میدهد، ما با دو مسألهی بسیار با اهمیت رو به رو هستیم. یکی اینکه تحولی را که شناسایی و ارزیابی شخصیت زن در امتداد تاریخ به خود دیده است در صنف مرد نمیبینیم. مگر همان تحولی را که دربارهی شناخت و ارزیابی شخصیت انسان به طور کلی صورت گرفته است. تحول مزبور چه علت داشته است؟ دوم اینکه آیا میتوان دربارهی شناسایی و ارزیابی زن به یک نظریه قاطعانه و جملهی نهایی رسید یا نه؟
اما دربارهی مسألهی اول، تحولات حاکمه دربارهی موجودیت زن، یک جریان تاریخی بوده که ناشی از خصوصیتهای عارضی مانند برتری قدرت و اختصاصات جغرافیایی و روابط و مسایل اقتصادی و چگونگی ارزیابی سیستم خانوادگی و پدیدههای اخلاقی و عقیدتی به طور عموم بوده است. جدا ساختن شخصیت انسانی زن از مرد، و سپس آنرا به عنوان یک حقیقت دیگر در مقابل مرد بر نهادن، به هیچ اصل اساسی تکیه نمیکند.
m اگر به نظر حضرتعالی آنهمه دگرگونیها در تلقی موجودیت زن اصل اساسی نداشته است، پس چه علت داشته است که خصوصیات تلقی شده زن آنهمه پایدار و منشأ اساسی موقعیتهای متنوع برای زن بوده است؟ آیا به نظر شما مشاهدهی این پدیدههای ریشهدار دربارهی زن نمیتواند اساسی بودن اصل جدایی دو صنف مرد و زن، از یکدیگر بوده باشد؟
● البته نه، زیرا تاریخ بشر حداقل از آن زمان که ناروایی جنگ و ستیزهها را درک کرده و به اصول و ایدههای عالی انسانی دست یافته است، مرتباً مشغول آدمکشی و خونخواری بوده است. همچنین موضوع بردگی را هم فراموش نکنید، ما با داشتن مدارک تاریخی کافی با اینکه از دورانهای باستانی، تساوی انسانها از موقع تولد در اندیشه مردم کم و بیش وجود داشته است، در دست داریم، حداقل این است که مبارزههایی را که بردگان در تاریخ برای آزادی خود به راه انداخته بودند؛ مانند بعضی از جنگهای داخلی روم که به جنگ گارتاژ شبیه بود، میتواند غیر طبیعی و غیر ضروری بودن بردگی را اثبات کند.([1])؛ زیرا تاکنون دیده نشده است که کرهای مادرزاد، اجتماعی تشکیل بدهند و مبارزهای برای به دست آوردن گوش شنوا، از جامعه، راه بیندازند. با اینحال بردگی دوران زیادی از تاریخ را به خود مشغول داشته است، اگر مقداری مفهوم بردگی را تعمیم بدهیم تا امروز که ما در آن به سر میبریم، انواعی از بردگی را میتوانیم ببینیم.
پس میتوانیم این قضیه را بپذیریم که سقوط و اعتلاهای شخصیت زن در مقابل مرد در تاریخ مستند به یک اصل ضروری نبوده است.
مسأله دوم؛ آیا میتوان دربارهی شناسایی و ارزیابی زن، به یک نظریه قاطعانه و جملهی نهایی رسید؟ باز در پاسخ این مسأله، به آن تحولات عارضی که دربارهی صنف زن گفت و گو کردیم، اشاره میکنیم، زیرا همان تحولات است که موجب تفکیک و استقلال این مسأله، دربارهی زن شده است. اما از نظر واقع بینی، سؤال را باید اینطور مطرح کنیم که:
آیا میتوان دربارهی شناسایی انسان به طور کلی و ارزیابی آن به یک نظر قاطعانه و جملهی نهایی رسید یا نه؟ بنابراین مسأله دوم یک مسألهی جداگانهای نیست که در مسایل علوم انسانی جای مخصوصی برای آن باز کنیم.
m آیا منظور استاد معظم این است که دو صنف مرد و زن هیچ تفاوتی ندارند، و تفاوتهای مشهود تا کنون ساختگی بوده است.
● هرگز من چنین نظریهی خلاف محسوس نمیتوانم داشته باشم. بلکه مقصودم از تساوی زن و مرد، تساوی در شخصیت انسانی آن دو صنف است. اگر ما بخواهیم در شخصیت انسانی مرد گفت و گو کنیم، همان مطالب را مطرح خواهیم کرد که دربارهی شخصیت انسانی زن.
این اصل تساوی را عظمتها و سقوطهایی که در هر دو صنف دیده میشود، اثبات میکند. به توضیح اینکه شخصیت واقعی انسانی، چنانکه بارها متذکر شدهام، با بیرون آمدن از شکم مادر و غلطیدن در نوسانات و امواج ماده، شروع نمیشود؛ بلکه شخصیت واقعی انسانی، از موقعی منعقد میشود که هدف عالی حیات برای او مطرح شود. و آنگاه عمل به بایستگیها و شایستگیهای لازم، در وصول به آن هدف عالی، نیروی حرکت به او ببخشد.
در به دست آوردن این شخصیت واقعی هیچ تفاوتی میان مرد و زن وجود ندارد و ملاک ارزش آدمی هم فقط و فقط وابسته این شخصیت است.
قرآن مجید هم در ارزیابی انسان از هر صنف که باشد، به همین اصل تکیه کرده و میفرماید:
﴿یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عندالله اتقاکم﴾([2])؛ ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریده و شما را شعبهها و قبایل گوناگون قرار دادیم. به تحقیق با عظمتترین شما در نزد خداوند با تقواترین شماها است.
همچنین آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که مسیر این دو صنف را رو به منزلگه لقاءالله متحد، گوشزد میکند، وقتی که میخواهد اوصاف عالی انسانی را از عبودیت واقعی و کردارهای شایسته و مقتضیات ایمان، بیان کند، گاهی به طور عموم و گاهی صراحتاً الفاظ مذکر و مؤنث را با هم به کار میبرد، مانند: ﴿والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات...﴾
بنابراین ما در بررسی مقایسهی مرد و زن اختلافات طبیعی و فیزیولوژیکی و زوالی را اگرچه به عنوان سرمایهی معظم تلقی کنیم و بگوییم: آن سرمایه در صنف مرد بیشتر است، دلیل ترجیح مرد بر زن از نظر ملاکات ارزشی نخواهد بود.
مگر در خود صنف مرد همین اختلافات وجود ندارد؟ گاهی اختلاف سرمایه سهگانه فوق در مردها به قدری شدید است که فاصلهی میان آنها را از صفر تا بینهایت باز میکند، ولی با اینحال آن اختلافات به کلی از دایرهی ارزش انسانی به دور است. حضرت ابراهیم خلیل7 ارزش خود را از موهبتهای ضروری آلی در نیافته است، بلکه شخصیت ابراهیم7 در آن کلمهی فاتمهن است که خداوند خبر میدهد:
﴿و إذا ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماما...﴾([3]) و همچنین عظمت سایر پیشوایان ماورای طبیعی و اولیاءالله و قهرمانان پیشتاز بشری.
بنابراین وقتی که میگوییم: موجودیت زن دارای احساس نیرومند و موجودیت مرد دارای قدرت انتزاع کلیات و تطبیق آنها به مورد و توانایی بیشتر برای تجرید رویدادها میباشد، مانند این است که میگوییم: پروتون فلان خاصیت را دارد، و الکترون فلان خاصیت را. هیچ یک از دو خاصیت طبیعی برای صاحبش ارزشی را جلب نخواهد کرد، مگر از آن موقع که به عنوان وسیلهای در هدفگیریها به کار بیفتد. پس در حقیقت نیروها و مزایای متفاوت زن و مرد مادامی که خود آن پدیدهها مطرح است، چیزهای بیطرفی هستند و بیرون از منطقهی ارزشمند. و اختلافات محدودی که زن و مرد از نظر حقوق اسلامی دارند، ناشی از عوامل فوق است که به موجب کوچکترین ارزش انسانی برای هیچ یک از طرفین نمیباشد.
m بنابراین به نظر استاد معظم، اختلاف حقوقی زن و مرد در فقه اسلامی نمیتواند تعیین کننده ارزش برای هیچ یک از طرفین بوده باشد.
● البته، یقیناً چنین است، و این اختلافات چنانکه گفتم مقداری مربوط به اختلاف طبیعی دو صنف، و مقدار دیگر مربوط به موضوع تشکیل سیستم خانوادگی است، که بدون آن بشر از خود و دیگران بیگانه به بار میآید، چنانکه در بعضی از کشورهای به اصطلاح پیشرفته میبینیم.
پینوشت:
[1]. به همین جهت بود که دین اسلام بردگی را یک روش بیپایه معرفی نموده، عامل مهم آنرا که مسخر شدن انسان در جنگ بود در فتح مکه از بین برد و احکام فراوانی آورد که تدریجاً میتوانست بردگی را از بین ببرد.
[2]. حجرات ﴿49﴾ : 13.
[3]. بقره ﴿2﴾ : 124.
اما دربارهی مسألهی اول، تحولات حاکمه دربارهی موجودیت زن، یک جریان تاریخی بوده که ناشی از خصوصیتهای عارضی مانند برتری قدرت و اختصاصات جغرافیایی و روابط و مسایل اقتصادی و چگونگی ارزیابی سیستم خانوادگی و پدیدههای اخلاقی و عقیدتی به طور عموم بوده است. جدا ساختن شخصیت انسانی زن از مرد، و سپس آنرا به عنوان یک حقیقت دیگر در مقابل مرد بر نهادن، به هیچ اصل اساسی تکیه نمیکند.
m اگر به نظر حضرتعالی آنهمه دگرگونیها در تلقی موجودیت زن اصل اساسی نداشته است، پس چه علت داشته است که خصوصیات تلقی شده زن آنهمه پایدار و منشأ اساسی موقعیتهای متنوع برای زن بوده است؟ آیا به نظر شما مشاهدهی این پدیدههای ریشهدار دربارهی زن نمیتواند اساسی بودن اصل جدایی دو صنف مرد و زن، از یکدیگر بوده باشد؟
● البته نه، زیرا تاریخ بشر حداقل از آن زمان که ناروایی جنگ و ستیزهها را درک کرده و به اصول و ایدههای عالی انسانی دست یافته است، مرتباً مشغول آدمکشی و خونخواری بوده است. همچنین موضوع بردگی را هم فراموش نکنید، ما با داشتن مدارک تاریخی کافی با اینکه از دورانهای باستانی، تساوی انسانها از موقع تولد در اندیشه مردم کم و بیش وجود داشته است، در دست داریم، حداقل این است که مبارزههایی را که بردگان در تاریخ برای آزادی خود به راه انداخته بودند؛ مانند بعضی از جنگهای داخلی روم که به جنگ گارتاژ شبیه بود، میتواند غیر طبیعی و غیر ضروری بودن بردگی را اثبات کند.([1])؛ زیرا تاکنون دیده نشده است که کرهای مادرزاد، اجتماعی تشکیل بدهند و مبارزهای برای به دست آوردن گوش شنوا، از جامعه، راه بیندازند. با اینحال بردگی دوران زیادی از تاریخ را به خود مشغول داشته است، اگر مقداری مفهوم بردگی را تعمیم بدهیم تا امروز که ما در آن به سر میبریم، انواعی از بردگی را میتوانیم ببینیم.
پس میتوانیم این قضیه را بپذیریم که سقوط و اعتلاهای شخصیت زن در مقابل مرد در تاریخ مستند به یک اصل ضروری نبوده است.
مسأله دوم؛ آیا میتوان دربارهی شناسایی و ارزیابی زن، به یک نظریه قاطعانه و جملهی نهایی رسید؟ باز در پاسخ این مسأله، به آن تحولات عارضی که دربارهی صنف زن گفت و گو کردیم، اشاره میکنیم، زیرا همان تحولات است که موجب تفکیک و استقلال این مسأله، دربارهی زن شده است. اما از نظر واقع بینی، سؤال را باید اینطور مطرح کنیم که:
آیا میتوان دربارهی شناسایی انسان به طور کلی و ارزیابی آن به یک نظر قاطعانه و جملهی نهایی رسید یا نه؟ بنابراین مسأله دوم یک مسألهی جداگانهای نیست که در مسایل علوم انسانی جای مخصوصی برای آن باز کنیم.
m آیا منظور استاد معظم این است که دو صنف مرد و زن هیچ تفاوتی ندارند، و تفاوتهای مشهود تا کنون ساختگی بوده است.
● هرگز من چنین نظریهی خلاف محسوس نمیتوانم داشته باشم. بلکه مقصودم از تساوی زن و مرد، تساوی در شخصیت انسانی آن دو صنف است. اگر ما بخواهیم در شخصیت انسانی مرد گفت و گو کنیم، همان مطالب را مطرح خواهیم کرد که دربارهی شخصیت انسانی زن.
این اصل تساوی را عظمتها و سقوطهایی که در هر دو صنف دیده میشود، اثبات میکند. به توضیح اینکه شخصیت واقعی انسانی، چنانکه بارها متذکر شدهام، با بیرون آمدن از شکم مادر و غلطیدن در نوسانات و امواج ماده، شروع نمیشود؛ بلکه شخصیت واقعی انسانی، از موقعی منعقد میشود که هدف عالی حیات برای او مطرح شود. و آنگاه عمل به بایستگیها و شایستگیهای لازم، در وصول به آن هدف عالی، نیروی حرکت به او ببخشد.
در به دست آوردن این شخصیت واقعی هیچ تفاوتی میان مرد و زن وجود ندارد و ملاک ارزش آدمی هم فقط و فقط وابسته این شخصیت است.
قرآن مجید هم در ارزیابی انسان از هر صنف که باشد، به همین اصل تکیه کرده و میفرماید:
﴿یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عندالله اتقاکم﴾([2])؛ ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریده و شما را شعبهها و قبایل گوناگون قرار دادیم. به تحقیق با عظمتترین شما در نزد خداوند با تقواترین شماها است.
همچنین آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که مسیر این دو صنف را رو به منزلگه لقاءالله متحد، گوشزد میکند، وقتی که میخواهد اوصاف عالی انسانی را از عبودیت واقعی و کردارهای شایسته و مقتضیات ایمان، بیان کند، گاهی به طور عموم و گاهی صراحتاً الفاظ مذکر و مؤنث را با هم به کار میبرد، مانند: ﴿والمؤمنین والمؤمنات والقانتین والقانتات...﴾
بنابراین ما در بررسی مقایسهی مرد و زن اختلافات طبیعی و فیزیولوژیکی و زوالی را اگرچه به عنوان سرمایهی معظم تلقی کنیم و بگوییم: آن سرمایه در صنف مرد بیشتر است، دلیل ترجیح مرد بر زن از نظر ملاکات ارزشی نخواهد بود.
مگر در خود صنف مرد همین اختلافات وجود ندارد؟ گاهی اختلاف سرمایه سهگانه فوق در مردها به قدری شدید است که فاصلهی میان آنها را از صفر تا بینهایت باز میکند، ولی با اینحال آن اختلافات به کلی از دایرهی ارزش انسانی به دور است. حضرت ابراهیم خلیل7 ارزش خود را از موهبتهای ضروری آلی در نیافته است، بلکه شخصیت ابراهیم7 در آن کلمهی فاتمهن است که خداوند خبر میدهد:
﴿و إذا ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماما...﴾([3]) و همچنین عظمت سایر پیشوایان ماورای طبیعی و اولیاءالله و قهرمانان پیشتاز بشری.
بنابراین وقتی که میگوییم: موجودیت زن دارای احساس نیرومند و موجودیت مرد دارای قدرت انتزاع کلیات و تطبیق آنها به مورد و توانایی بیشتر برای تجرید رویدادها میباشد، مانند این است که میگوییم: پروتون فلان خاصیت را دارد، و الکترون فلان خاصیت را. هیچ یک از دو خاصیت طبیعی برای صاحبش ارزشی را جلب نخواهد کرد، مگر از آن موقع که به عنوان وسیلهای در هدفگیریها به کار بیفتد. پس در حقیقت نیروها و مزایای متفاوت زن و مرد مادامی که خود آن پدیدهها مطرح است، چیزهای بیطرفی هستند و بیرون از منطقهی ارزشمند. و اختلافات محدودی که زن و مرد از نظر حقوق اسلامی دارند، ناشی از عوامل فوق است که به موجب کوچکترین ارزش انسانی برای هیچ یک از طرفین نمیباشد.
m بنابراین به نظر استاد معظم، اختلاف حقوقی زن و مرد در فقه اسلامی نمیتواند تعیین کننده ارزش برای هیچ یک از طرفین بوده باشد.
● البته، یقیناً چنین است، و این اختلافات چنانکه گفتم مقداری مربوط به اختلاف طبیعی دو صنف، و مقدار دیگر مربوط به موضوع تشکیل سیستم خانوادگی است، که بدون آن بشر از خود و دیگران بیگانه به بار میآید، چنانکه در بعضی از کشورهای به اصطلاح پیشرفته میبینیم.
پینوشت:
[1]. به همین جهت بود که دین اسلام بردگی را یک روش بیپایه معرفی نموده، عامل مهم آنرا که مسخر شدن انسان در جنگ بود در فتح مکه از بین برد و احکام فراوانی آورد که تدریجاً میتوانست بردگی را از بین ببرد.
[2]. حجرات ﴿49﴾ : 13.
[3]. بقره ﴿2﴾ : 124.