آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

حافظ از معتقدان است گرامی دارش زان­که بخشایش بس روح مکرم با اوست ([1])
خواجه شمس­الدین محمد حافظ شیرازی، یکی از گل­های معطر بوستان معارف اسلامی است.([2]) گلی خوشبو است که رایحه­ی دل­انگیز اشعارش، فضای جان­های آماده و آگاه را پر طراوت می­سازد و نورانیت اندیشه­هایش که شعاعی از آموزه­ها و معارف دین مبین اسلام است؛ برفراز قله­های استوار ادب فارسی پرتو می­افکند.
در بیان شخصیت والای این شاعر عارف و افتخار بزرگ ادبیات پارسی؛ شایسته است که از تعبیرات فخیمانه و عالمانه­ی استاد ارجمند، مرحوم علی سعادت پرور بهره­مند شویم:
ایشان در مقدمه­ی کتاب جمال آفتاب([3]) حافظ را این­گونه معرفی می­کند:
خواجه، از نوادر کسانی است که صلای فأقم وجهک للدین حنیفاً...([4]) را شنیده و در عالم بشریت به ...فطرت الله التی فطر الناس علیها...([5]) راه یافته و از خلقت ...لاتبدیل لخلق الله...([6]) به اوج مقام انسانیت رسیده و از، ...ذلک الدّین القیم...([7]) بهره­مند گشته است؛ ...ولکن أکثرالناس لایعلمون.([8])
خواجه انسان والایی است که پس از علم و عمل و اجابت نمودن ایمان ظاهری، دعوت ثانوی یا أیها الذین ﺀامنوا استجیبوا لله وللرّسول اذا دعاکم...([9]) را شنیده و اجابت نموده و به حیاتِ ...لما یحییکم...([10]) نایل گشته و به سرّ ...واعلموا أن الله یحول بین المرﺀ وقلبه...([11]) آگاه شده ...وأنه إلیه تحشرون([12]) را به مشاهده­ی قیامت انفسیه مشاهده نموده است.
خواجه، زنده­ی جاویدی است که مشیّت یؤتی الحکمة من یشاﺀ...([13]) شامل حالش گردیده و از منزلت ...ومن یؤت الحکمة فقد أوتی خیراً کثیراً...([14]) برخوردار شده است، ...وما یذکّر إلاّ أولوا الألباب.([15])
و گم­گشتگان عالم طبیعت و شیفتگان بحر موّاج ربوبی را با کلمات شاعرانه­ی خود بیداری بخشیده و به ادع إلی سبیل ربّک بالحکمة والموعظة الحسنة([16]) رهنمون می­باشد.
خواجه، عاشق دلباخته­ای است که یحبّهم([17]) او را به یحبّونه([18]) کشانده و عمر خویش را بر سر این نهاده تا دیده­ی دلش به مشاهده­ی الله نور السموات و الارض([19]) روشن گردیده و مشکات وجود خود را به انوار الهی مستغرق دیده و به عنایت الهی در زمره­ی یهدی الله لنوره من یشاﺀ([20]) وارد شده است. خواجه، عارفی است که عقل او سر تاسر معرفت گشته که ولا تستغرقنّ عقله بمعرفتی([21])
و حق تعالی به جای عقل او نشسته، که: ولأقولنّ له مقام عقله([22])
و کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به ...([23]) را مصداق گشته است.
خواجه شیعه­ای است که رسول­الله9 و اهل بیت: را به مقام نورانیت شناخته و این مطلب را در ابیات رسایش به ایشان گنجانیده است.
آری حافظ در همه­ی عمر به غم یار اندیشیده و در راه او گام برداشته است و برای رسیدن به محبوب و مطلوب ذوالجلالی خود روی و ریای خلق را کنار نهاده است.
عمری است تا به راه غمت رو نهاده­ایم روی و ریای خلق، به یک سو نهاده­ایم([24])ریآریآآری
او برای نوشیدن شراب ناب وصال، دست به دعا برداشته و سر به سجده­ی نیاز نهاده است:
دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت([25])
خواجه دفتر سپید دلش را در گروه صبا می­نهد و رونق بزم یاران خدا خواه و خداجوی را از درس و دعا می­داند، یعنی؛ علم و عبودیّت.
سال­ها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق میکده از درس و دعای ما بود([26])
شعر حافظ که بیت الغزل معرفت است؛ سرمایه­ی ثمینش را از کتاب آسمانی قرآن گرفته است. او راز سعادت و بهره­مندی­اش را از دولت قرآن می­داند:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم([27])
او درس قرآن، و دعا را حصنِ حصین سختی­ها و مشکلات می­داند و می­گوید:
حافظا در کنج فقر و خلوت شب­های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور([28])
و از سویی عنایت ویژه­ی حافظ به ولایت، و دلباختگی او نسبت به اهل­بیت طاهرین: از او شخصیتی جامع ساخته است که حق امانت رسول­الله9 را به خوبی به جا آورده است.
آری حافظ، اهل قرآن و عترت است.
در این بخش از نوشتار و به عنوان حسن ختام نمونه­ای از اشعار حافظ را که صبغه­ی قرآنی و ولایی دارد را یادآور می­شویم. اگرچه تأمل در این موضوع، بحث مجزایی را می­طلبد که به شرط توفیق در شماره­های آینده دنبال خواهد شد.
الف. قرآن در شعر حافظ:
قرآن: إنا أنزلناه فی لیلة القدر ....... سلام هی حتی مطلع الفجر([29])
حافظ: شب وصل است و طی شد نامه­ی هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر([30])
قرآن: ن والقلم وما یسطرون([31])
حافظ: چو من ما هی کلک آرم به تقریر تو از نون والقلم می­پرس تفسیر([32])
v v v
قرآن: إن الذین ﺀامنوا وعملوا الصّالحات لهم جنّات تجری من تحتها الأنهار ذلک الفوز الکبیر([33])
حافظ: چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه­ی جنات تجری تحتها الأنهار داشت([34])
و ...
ب. حافظ و اهل بیت::
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه­ی رهت شود همت شحنه­ی نجف([35])
قسّام بهشــت و دوزخ آن عقده­گشــــای مـا را نــگـذارد کــه درآییــم ز پــای([36])
مـردی ز کننـــده­ی در خــــیبر پــرس اســرار کـــرم ز خواجــه­ی قنبر پرس([37])
گر طالب فیـض حق به صــدقی حـــافظ ســرچشمه­ی آن ز )ساقی کوثــر( پرس([38])
به قول استاد شهید آیةالله مطهری1:
آن­چه از اشعار حافظ درک می­شود و برای هر خواننده­ای یقین حاصل می­کند؛ این است که این اشعار موجِ یک روح پاک است که به زبان رسیده است. هرگز یک سخن مصنوعی قادر نیست حامل این اندازه موج باشد که این­چنین بر دل­ها بنشیند.
اصلِ [سخنِ کز دل بر آید لاجرم بر دل نشیند] بر این دیوان حاکم است و به همین دلیل شعر حافظ نمونه­ی کوچکی است، از قرآن و صحیفه و نهج­البلاغه و دعای کمیل و ابوحمزه.([39])
پی­نوشت:
[1]. عبدالعظیم صاعدی، با حافظ تا کهکشان عرفان و اخلاق و دیوان حافظ، غزل 57 ، ص 73.
[2]. مرتضی مطهری، تماشاگه راز، ص 123.
[3]. علی سعادت پرور، جمال آفتاب، ج 1، ص 11.
[4]. روم )30( : 30.
[5] . همان.
[6] . همان.
[7]. همان.
[8] . همان.
[9]. انفال )8( : 24.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. بقره )2( : 269.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. نحل )16( : 125.
[17]. مائده )5( : )54(.
[18]. همان.
[19]. نور )24( : 35.
[20]. همان.
[21]. وافی، ج 3، المواعظ، باب مواعظ الله سبحانه، ص 40.
[22]. همان.
[23]. الجواهر السنیة، ص 121.
[24]. دیوان حافظ، غزل 336.
[25]. همان، غزل 82 .
[26]. همان، غزل 204.
[27]. همان، غزل 319.
[28]. همان، غزل 255.
[29]. قدر )97( : 5 ـ 1.
[30]. دیوان حافظ، غزل 251.
[31]. قلم )68( : 1.
[32]. دیوان حافظ، مثنوی آهوی وحشی، بیت 23.
[33]. بروج )85( : 11.
[34]. دیوان حافظ، غزل 79.
[35]. همان، غزل 296.
[36]. همان، رباعیات، رباعی 71، ص 541 .
[37]. همان، رباعی 54، ص 536 .
[38]. همان.
[39]. همان، تماشاگه راز، ص 125.

تبلیغات