زینب3 ترجمان حقیقته_قسمت2
آرشیو
چکیده
متن
زینب بهترین الگوی مشارکتهای سیاسی و اجتماعی
دیباچه؛
زیبایی دین مبین اسلام پس از بیان گزارههای تام و تمام اخلاقی، این است که برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط مختلف زمانی و مکانی الگوهایی از بین مردان و زنان ارایه نموده است.
الگوها که همان شاخصهای دینیاند در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همهی مناسبات و ملابسات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانستهاند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همهی مرد و زن و از بین مردان برای همهی مرد و زن است. زینب یکی از آن شاخصها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصههای عمومی توسط ایشان یکی از بحثانگیزترین مباحث سه سدهی اخیر است؛ زینب همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد میدهد.
خاصیت الگو این است که نباید او بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصلههای طی ناشدنی داشته باشد. بهراستی زینب چگونه فاصلهی زمانی را در مینوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایدهی حضور در اجتماع و سیاست را پی میریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما میزیست چگونه وظایفی را وظیفهی خطیر سیاسی و اجتماعی خود میدانست و تحت چه شرایطی قافلهای را به سمت صلاح و سداد سالاری مینمود؟ عرصهی حضور اجتماعی زینب کبریٰ3 در زمانهی خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور میشود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور بلکه آنچنان پردامنه است که حکّام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحتالشعاع برنامههای ارشادی و آمرانهی خود قرار داد.
تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آنها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ مینمود که هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند بعد از یک گفته یا یک رفتار، آن بانوی بزرگ چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
آری او در همهی صحنههای سیاسی و اجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که چنان جاودانه و ماندنی شده است که رسانهی خبری عاشورا همهساله و تا قیامت آن را بازمیتاباند.
تاریخ کدامین زن را میشناسد که اخبار حضورش پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ ... مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوهی حضور است. اهداف زینب کبری3 به بلندای نام انسانیت است ولی روش او در این حضور، برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است آیا روش او دیگر کهنه شده است؟! آیا میتوان آن روش را برای زنان آغازگر هزارهی سوم دیکته نمود؟! آیا روش او ملاکهای ماندگاری دارد؟! پرداختن به مهمترین شاخصههای حرکت حضرت زینب3 میتواند در پاسخ به این سؤال یاریگر ما باشد.
حضور زینب آمیزهی علم و حیا؛
مدلی که تاریخ از حضور زینب اخبار میکند، حاکی است که او آمیزهای از «علم و حیا» بود. آنچنان در صدفی از حیا حرکت میکند که به جز علم و فرهیختگی او چیزی به مشاهدهی مردان نمیرسد.
راوی از نقل واقعه عاجز است، اما از لابهلای حرکتهای احیاگر او «حیا» در کنار «دانایی» مسیر فاطمی را نشانه رفته است.
بنا به نقل شیخ بزرگوار مفید علیه الرحمة، راوی قبل از آنکه پرده از کلمات عالمانهی او بردارد، نمیتواند از این اعتراف چشمپوشی کند که: «ولم أرَ خَفِرة قطٌّ نطق منها»([1])، خفره در زبان عربی به زن بسیار با حیا میگویند.([2]) معنای عبارت این است که؛ «قسم به خداوند ندیدم زنی اینچنین با حیا که گویاتر و عالمانهتر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن در عرصهی عمومی همین است. یعنی زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان، همه و همه حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگیهای خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصهی ظهور برسانند.
عرصهی اجتماع اگر بخواهد عرصهی رشد و بالندگی باشد باید جاذبیتهای جسمی که چندان اکتسابی هم نیستند، محجوب و مخفی بمانند. چرا که این جاذبیتها که هر کس بهرهی خاصی از آنها را دارد، خود زمینهی تبعیض را در جذب امکانات جامعه و موقعیتها و فرصتهای ارتقا، به وجود خواهد آورد.
مطالعهی تاریخ خود گویاست که حضرت زینب3 در حضور علمی خود از هنر خطابههای آهنگین و موزون که همان سجع است بهرهی فراوان جست و این خود مسیر هنرهایی را که یک زن در راستای فعالیتهای اصلاحی و انسانی میتواند به کار گیرد، معلوم میسازد. به عبارت دیگر استفاده از روشهای هنری که مسیر القای پیام هنرمند را راهوارتر و اثربخشتر میسازد، باید برای یک زن به گونهای باشد که با شاخص حیا و اصل عفت سازگار باشد. کلمات زینب3 پنجه در احساسات مخاطبین میانداخت و دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار میداد. دوست را غرق در اشک و تأثر و پشیمانی کرده و دشمن را به موضع ضعف و انفعال میکشانید.([3])
حضور زینب آمیزهی شجاعت و تدبیر؛
زینب3 نه یک قهرمان متهوری است که بیباکانه رفتارهای مردانه از خود نشان دهد و یا بر ترکِ اسبی بنشیند و چکاچک شمشیرش دیگران را بلرزاند. گاهی دیده میشود که در راستای بهوجودآوردن ادبیاتی برای بازگرداندن هویت گمشدهی زنان و یا بازپس گرفتن نقشهای مفرط جنسیتی از آنان؛ بیسلیقگی میشود و حضوری برای زنان در صحنههای اجتماعی و سیاسی به تصویر میکشند که کمتر مردی جرأت عملیساختن آن نقشها را دارد. و اینها از آنجا آغاز میشود که برای به دست آوردن این هویت و اتخاذ بهترین اسلوب، از زلال وحی فاصله گرفته شده که نتیجهاش افتادن در غوغای افراط و یا ورطهی تفریط خواهد بود.
زینب3 آنچنان شجاع و نترس است که از گفتن کلمهی حق نزد حاکم ستمگر ابایی ندارد. بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا7 اولین کس است که به میدان میرسد و آخرین کس است که در دشت بلاخیز کربلا سوار بر محمل میشود. سپری است که تازیانهها بر جانش مینشیند، اما نیش کلام او همهی دشمنان را بیچاره کرده است. همه از عبیدالله میترسند و عبیدالله از زینب، عبیدالله و همه از یزید میترسند و یزید از زینب 3. ولی این شجاعت آنچنان تدبیر شده است و در مقابل بعضی شرایط منعطف عمل میکند که در عین دلاوری هم جان او و هم جان همهی خاندان و از همه مهمتر حریم امامت تا برگشتن به مدینه حفظ میشود و اینها همه مدیون سایبان خنکیآور تدبیر شجاعانه و یا شجاعت مدبّرانه زینب3 است. اشاره به یک مورد در این باره خالی از لطف نیست:
در مقاتل آوردهاند که در کوفه و در مجلس بزم عبیدالله پس از آنکه تیغ کلام بیبی هر راهی را که عبیدالله میرفت بر او میبست و دیگر هیچ ترفندی را برای عبیدالله باقی نگذاشت و جهد عاجزانهی عبیدالله ملعون حضرت زینب را به یاد عزیزترین کسانش انداخت: «لقد شفی الله قلبی من طاغیتک الحسین([4])؛ خدا دل مرا به قتل گنهکاران و برادرت حسین شفا داد.»
مسلم است که نام حسین زینب را شرحه شرحه میکند، داغش را تازه ساخته و خونینترین روز هستی را به یاد او میآورد ولی باز هم کلمات زینب آنگونه است که بیش از پیش بر رسوایی عبیدالله میافزاید.
صحنه پس از روشنگریهای عالمانهی او آماده است که پردهی حقنمای دیگری از ذکاوت زینب3 به نمایش گزارده شود. کلمات سوزناک وی انقلابی غیرقابل وصف در حاضرین ایجاد مینماید که عبیدالله با خود میگوید: کاش نام حسین را نمیبردم، این زن را هیچ حیلهای خاموش نمیسازد.
نمونهی دیگر از تدبیر زینب3؛ سفارش او به برادرزادهی گرام خویش در شام است که وی را به خویشتن داری و تبدیل سیاست مبارزاتی در مجلس یزید دعوت میکند: «یا قرة عینی و سلوة فؤادی لاتکلّم الاّ بکلام هیّن و قول لیّن فانه ظالم عنید و شقیّ شدید لایخاف من الله و عذابه و لایستحیی من رسول الله و ولیّه([5])؛ ای نور چشم و شیرینی دلم مگر به کلامی نرم و آرام؛ با یزید سخن مگو که او ستمگری لجوج است از خدا و عذابش نمیهراسد و از رسول خدا و ولیاش شرم نمیکند.»
حیاتی معقول؛
از مباحث قبل نتیجه شد که گاهی وظیفه اقتضا میکند که زن مسلمان با حفظ تمام آنچه که دنیای امروز نامش را محدودیت و قواعد دست و پاگیر میداند، وارد عرصهی اجتماع گردد. در این بین مهم آن است که ارتقای انسانیت و توسعهی اخلاق و معنویت در کجا و با چه وسیلهای برای زن و یا مرد قابل وصول است. اگر اجتماع نیاز به حضور بالنده دارد؛ زنان مسلمان در این عملیات شرکت میکنند، اما نه به عنوان نمایشگر و لعبت، بلکه با حضوری هدفمند، منطقی و با اهداف بلند انسانی و اسلامی.
ویژگیهای فردی و رفتارهای شخصی در عناصر فعالیتهای اجتماعی زینب کبری3 نشان میدهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسانپروری و تاریخسازی انتخاب نمود.
گاهی خروشیدن و فریاد را و گاهی گریه و مویه را بر میگزید، چنانچه گاهی فقط زنان را مخاطب قرار میداد و از بعض لوازم برای جذب شنونده از اقشار مختلف زنان بهره مییافت؛([6]) و گاهی زنان و مردانی که در راهی گرد آمده بودند را مخاطب قرار میداد و مسؤولیت فراموش شده را به خاطرههاشان باز میگرداند.
تأثیر نفوذ کلام او به گونهای بود که همه را جذب کرد و تحسین همگان را برانگیخت. هنر زینب3 در تدابیرش آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بیتفاوت، موافق ساختن مخالفین و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قراردادن آنها بود.
همهی آنچه گذشت به دلیل زمانهشناسی زینب3 بود و چه بسا که جلوتر از زمانه حرکت میکرد و بر این اساس گاهی مواضعی را اتخاذ میفرمود که برای روزی که خود نیست؛ سفیر بسازد. از آن جمله میتوان به سفارش ایشان به زنان شامی در آخرین دیدار اشاره نمود که با توصیهی آنان به بزرگداشت قبر سه سالهی حسین بن علی7 آنان را نمایندهی خود در برپا نگهداشتن عَلَم هدایت در آن دیار قرار داد.
زینبی که در اوج شکوه و جلال است، فرزندزادهی پیامبر و دارای سطوت علی و عظمت و وقار زهراست وقتی وارد شام گردید، شأن او را مراعات ننمودند آنچنان که خود گلایه فرمود: «لایدخلن علیّ [علینا] عربیّة الاّ امّ ولد ومملوکة فانهن سبین و قد سبینا([7])؛ هیچ زن عربی بر ما وارد نمیگردید، مگر کنیزکانی که آنها هم نظیر ما اسیر شده بودند.»
طبیعی است مردمی که از زمزم ولایت سیراب نگردیدهاند، توفیق باریافتن به محضر عقیلهی هاشمین را درنیابند. ولی زینب باید این مردم را آگاه سازد و خاطرهی شیرین همراهی با خاندان وحی را به ذایقهی اینان بچشاند. این زینب است که در مسجد اموی با تشکیل مجالس سوگواری آنچنان انقلابی برپا میکند که وقتی زنان را وداع میگوید 400 زن از اشراف شامی و از پستوهای کاخهای اموی بیاعتنا و بلکه منزجر از خواست همسران خود، همانانی که دستشان به خون حسین7 آلوده است، به بدرقه آمدهاند و یکسره از بانوی خویش حلالیت میطلبند.
گسترهی فرهیختگی زینب3؛
زینب3 را در جریان کربلا همواره با دو مخاطب نظاره میکنی؛ گروه اول کسانی هستند که الگوهای اجتماعیاند و مواضع آنها تودههای مردم را رهبری میکند و مسیر تاریخ را میسازد. همانانی که حوزهی تأثیر گفتار و رفتارشان بیشتر از زمان و مکان خودشان است. در این مرحله زینب3 با افرادی روبه رو است که میخواهند بزرگترین فاجعهی تاریخ بشریت را به گونهای موجه توجیه سازند و ابعاد بزرگ حادثه را پوشانده و از آن بهرهبرداری لازم را به نفع خود بنمایند.
کسانی که بر مسند قدرت نشستهاند سرمایههای کم نظیری را به دست دارند و سکههای آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری کرده و زبان جعل و دروغپردازیهایشان را به نطق میآورد. اینها همه بهترین امکاناتی است که میتوان برای وارونه ساختن حقایق از آنها بهره جست.
حال زینب چه کند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله وش بر دل دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگران با سراب فریبش میدهند. وه! در این رابطه زینب چه صحنهها که ساخت و چه زیرکیها که به خرج داد و چه اسطورهها که ساخت.
و اینک شرح ماجرای فرزانگیاش را مرور کنیم:
الف: برخورد حضرت زینب3 با تحریف حقایق؛
یکی از محوریترین تلاشهای مذبوحانهی حکام تحریف فرهنگ عاشورا و عاشوراییان و مصادرهی وقایع به نفع خویش بود که البته سخت در این مصاف ناکام ماندند.
مذاکرات حضرت زینب3 با عبیدالله و یزید لعنهما الله به خوبی نکتهی فوق را حکایت میکند. یکی از تحریفات مهم که از طرق مختلف تبلیغ میشد اسناد قضایا و شهادت حضرت ابیعبدالله7 به خداوند است.
تفکرات اشعریگری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیلهی بنیامیه تشدید میگشت؛ بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. _ پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنیعباس در یک برهه ریشه در توجیهات بنیامیه از حوادثی نظیر کربلا دارد_ .
در حالی که دستهی قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشهی شیعی فاصله گرفته و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بیبهره بوداند، رواج اندیشهی جبریون در مسیر حکومتهای وقت مفید میافتاد.
فرهنگسازان جامعه که طایفهی بزرگی از وضاعین و جعلکنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی در بین مردم فراهم نشود، نمیتوان به این راحتی دست را به خون پاکترین انسانهای روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنشهای مردمی و یا حداقل سؤال اندیشهورزان جامعه خلاصی یافت.
بر این اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید در یک برنامهی هماهنگ این فاجعه را به خواستی الهی که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در مقابل آن نبود، استناد داده و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.
فقراتی از این گفت و گوها که دلالت بر مضامین فوق میکند از این قرار است:
زمانی که عبیدالله متوجه حضور بیبی زینب کبری3 در مجلس خود شد، این جمله را به زبان آورد؛
_ «الحمدلله الذی فضحکم وقتلکم وأکذب اُحدوثتکم؛ سپاس خدای را که شما را مفتضح نمود و دروغتان را فاش کرد.» و در مرتبهی بعد تحریف خود را مستحکم ساخت: «کیف رأیت صنع الله بأخیک الحسین؟ چگونه دیدی کار خدا و تقدیر او را نسبت به برادرت حسین؟»
حضرت زینب3 که رسالتی حسینی در مقابل زمان و مردم آن دیار دارد و پیرایش اندیشهی ناب دینی را از خرافهها بر خود وظیفه میداند، پاسخ خود را بر اساس دو محور اساسی منعقد میسازد:
از آن جا که یکی از اهداف عبیدالله مشوه ساختن چهرهی اهل بیت: و اتهام لاف زنی و دروغگویی _ که ترویج آن از اعتماد مردم به ایشان میکاست _ و دیگری اسناد واقعه به خداوند متعال بود؛ زینب کبری3 هم در این مقام و هم در تمام منازل و معابر که فرصتی مییافت بر تطهیر قافلهی اهل بیت: از اتهامها تلاش وافر داشت و مداوم انتساب خود را بر حضرت ختمی مرتبت9 که طبعاً مورد وفاق همهی مردم آن روزگار بود، یادآور میشد. همچنانکه آیهی تطهیر را مستمراً به خاطرهی آنان باز میگرداند و عصمت و پیراستگی خاندان وحی را یادآور میگردید: «الحمدلله الذی أکرمنا بنبیّه محمد9 و طهرنا من الرجس تطهیراً»([8])
همچنین ذهنیت دوم را باطل اعلام میفرماید و ارادهی خداوند را به عنوان فاعل و عامل قریب قتل سیدالشهدا انکار میکند. حضرت با استفاده از واژگانی خاص که در زبان عربی بار معنایی خاص دارد، مقّصرین اصلی را معرفی کرده و ضمن باطل اعلام نمودن اسناد از پیش گفته، به علت این جنایت اشاره میکند و علت این جنایت را نه ارادهی الهی بلکه فسق و فجور قاتلین میداند. پستیها و دنائتها در تمام طول تاریخ به اختیار کسانی رخ میدهد که وجود ناپاک و باطنی آلوده دارند: «انما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا»([9])
در مرتبهی بعد حضرت در جواب از جملهی دوم ابنزیاد به یکی از عمیقترین آموزههای قرآنی و اندیشههای کلامی اشاره میفرماید.
رابطهی افعال آدمیان با مشیت و ارادهی الهی خواه عمل صحیحی باشد خواه عمل باطل، در حوزهی قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خردورزان مسلمان را هم از ورطهی جبر نجات میدهد و هم از دام تفویض میرهاند.
جهان با تمام آنچه در آن است، دستگاهی به خود وانهاده نیست و همهی فعل و انفعالات در آن با رشتههای خاص خود به مشیت الهی وصل شدهاند: )ما من دابة إلا هو ءاخذ بناصیتها(([10])
افعال اختیاری انسان نیز از چارچوب قضا و قدر الهی خارج نیست و خداوند هر گاه که بخواهد، میتواند با تغییر قدر و شرایط، قضا و حکم دیگری مقدر فرماید؛ گرچه او نظام عالم را از طریق قواعد علیت تدبیر مینماید.
حال که زینب3 عقیلهی هاشمین سررشتهی افاضه را به دست گرفته، آن روی سکه را مینمایاند. اگر عبیدالله اصرار دارد که نقش خداوند را در غائلهی کربلا ببیند و دست خدا را مؤثر بداند، آگاه باشد که دست خدا در کربلا نمایان بود. البته خدا حسین7 را طلبید و او ذبح عطشان خداست. آن رشتهی نورانی که کربلا و مصرع عشاق را به خداوند ربط میدهد؛ تمام زیباییهای کربلاست. آنجا که زینب3 میخواهد تمام آنچه را که رخ داده به حساب خداوند بگذارد؛ آنجا فقط جمال است و زیبایی.
آنجا هر چیز تعریف دیگری دارد، آنجا جنگ و جدال نیست، محفل انس و رضاست. آنجا نهی از منکر و واداشتن از مبارزه نیست، آنجا تسلیم است و سجود در خون و عشاقی که به خوابگاه و آرامشگاه خود میروند؛ «ما رأیت إلا جمیلاً هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم»([11])
نظیر آن «تحریف» و این «ارشاد» در مذاکره بین امام سجاد7 و عبیدالله نیز رخ داد. هنگامی که آن ملعون متوجه حضرتش شد و از نام ایشان پرسید، گفت: مگر خدا علی بنالحسین را نکشت؟
امام فوراً روشنگری فرمودند که؛ «مرا برادری بود که او را هم علیبن حسین مینامیدند و مردم او را کشتند.»
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت، و امام به زیبایی و با استناد به آیهی شریفهی قرآن دست تقدیر پروردگار و فاعلیت مستقل او را در هستی متذکر شدند. فاعلیت و تأثیری که علیرغم وجود آن باز هم هیچ فاعل مختاری ارادهی خود را خنثی نمیبیند و مسؤولیت اعمالش را به عهدهی احدی نتواند نهاد: )الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها(([12])
در شام نیز یزید برای تطهیر چهرهی کریه خود به توجیهات رنگارنگ بسی محتاجتر از عبیدالله است. در حالی که سر مبارک حضرت سیدالشهدا7 در تشت و رو به روی اوست به سر مبارک اشاره میکند و میگوید: صاحب این سر گمان میکرد ملک و پادشاهی ازآن اوست در حالی که ملک برای خداست به هر که بخواهد میدهد و از هر که بخواهد بازپس میگیرد.
با استناد به آیات قرآن به قرآن ناطق اعلان جنگ داده، در حالی که مردم شام در همان شیوهی دیرین اموی سر درگم هستند. روزی قرآن بر نیزه در مقابل علی7 است و روزی قرآن جاری بر لب آن ملعون با قرآن جاری بر رگهای بریده و حقیقت قرآن.
این استشهاد کلام حضرت امیر7 را به خاطر میآورد که در جواب صفآرایی دشمن و استشهادشان به قرآن میفرمود: «اینچنین به قرآن تمسک نکنید چرا که قرآن معانی مختلفی را حمل میکند.»([13])
رهنمودهای جامع و کلی قرآن را دستاویز قرار دادن، روشی بود که از غوغای سقیفه در جامعهی مسلمین به تدریج نهادینه گردید.
حضرت زینب3 در اینجا درنگ را جایز ندانستند و با کلامی بینظیر او را بر تخت رسواییاش ذوب نمودند.
ضعف، انفعال وبیچارگی از عکسالعمل یزید در مقابل کلام قاطع حضرتش کاملاً هویداست. اینان وقتی خلع سلاح میشدند و هر راهی را در مقابل منطق بیهمتای زینب3 برخود بسته میدیدند و دیگر نمیتوانستند اذهان عمومی را بفریبند، خود را فریفته و بعد دلداری میدادند و همه را به حساب زنانگی و عواطف سوزان میگذاشتند.([14])
ولی سکوت طولانی یزید پس از خطبهی غرای زینب و اظهار ندامت و پشیمانی او، بزرگترین شاهد پیروزی قهرمان میدان بود.
زینب کبری3 در خلال این خطبهی غرا فرمود: یزید! تو سنتهای خداوند را سخت اشتباه گرفتهای و روشن است که فطانت درک این سنتها را نداری. این سنتی که تو غرقه در آنی نه سنت تکریم و امداد که سنت امهال و استدراج است:
)فمهلاً مهلاً انسیت قول الله تعالی ولایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرٌ لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا إثماً ولهم عذاب مهین(([15])
تصریح کلام زینب3 بر کفر یزید، زودتر از موعد پیلهی مسلمانی او را در هم ریخت. آنگاه مردم خود به راحتی فهمیدند که خداوند هیچگاه بر پادشاهی کافر رضا نمیدهد.
پس از آنکه حضرت مشت تحریف او را باز کرد، شجاعانه کمر همت به تحقیر او بست.
آدمی گاهی از این قلم متعجب میشود که چگونه به خود جرأت میدهد وقایعی اینچنین بزرگ را به دست واژگانی کوتاه و کمر شکسته بسپارد و بر پایان جملات به راحتی نقطه بکارد! مگر میشود شکوه کاخهای سرخ را به راحتی تفسیر کرد؟ مگر ممکن است که ددمنشی، خشم و جنایتکاری یزید را به روشنی بیان نمود؟ در شرایطی که سیهزار مردِ رزمآور به عشق درهمی، یا از ترس برق شمشیری و یا فریبکاری، دنیا و آخرت خود را یکجا باختند؛ چگونه یک زن آن هم در آن دوران میتواند همهی ابهت امویان را در خانهی خودشان به باد استهزاء و تحقیر بگیرد، قد برافراشته همهی سرهای سردمداران کفر را تهی از مغز و درک و فهم بخواند. قسم به خدا گفتن آسان، نوشتن آسانتر ولی درک واقعه به شدت سخت است. اما او تمام این جملات را بر زبان راند: «ولئن جرت علیّ الدواهی مخاطبتک انی لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکثر توبیخک لکن العیون عبری والصّدور حرّی ([16])؛ حال که این گرفتاریها مرا وادار به مخاطبه و گفتگو با تو قرار داده، بدان که من قدر و مقدار تو را کوچک وسرزنش تو را بزرگ میشمرم و توبیخ نمودن تو را ستوده میدانم، اگر چشمها اشکبار و دلها سوزان نبود (بیش از اینها از زینب میشنیدی).»
ب: تلاش برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و مبارزهی زینب3؛
حضرت زینب3 کربلا و حادثهی خونبار عاشورا را منقطع از قطعههای دیگر زمان بررسی نمیکند و آن را از حلقههای پیشین و پسین سلسلهی حوادث مطالعه نمینماید.
اصولاً رخدادهای اجتماعی آنهم در چنان سطحی نمیتواند معلول علل یک شبه باشد و مواجههی جزیینگر با تاریخ، در تحلیل حوادث و پدیدههای اجتماعی بدترین نوع تحلیل بوده و موجب میشود که تاریخ واقعنمایی خود را از دست بدهد.
بنابراین عقیلهی هاشمین حادثهی کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت میداند: «کیف یستبطأ فی بغضنا اهل البیت من نظر إلینا بالشّنف والشّنان...»([17]) ؛ بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثهی عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تأکید ورزیدهاند. از آن جمله میتوان به شعررسای مرحوم محقق اصفهانی1 اشاره نمود که در بخشی از آن فرمودهاند:
وما رماه اذا رماه حرمله وانما رماه من مهّد له
سهم أتی من جانب السقیفه وقوسه علی ید الخلیفه([18])
ترجمه: آن تیر را حرمله رها نساخت بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این مکان را برایش فراهم آورد. آن تیر، تیری بود که از جانب سقیفه آمد و کمان هم به دست خلیفه بود.
حضرت در ادامهی سخن خود به علل دیگری هم اشاره میفرماید؛ مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آلوده زمینهی مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد: «وکیف یُرتجی مراقبةُ من لفظ فُوهُ أکباد الاٴزکیاء ونبت لحمُهُ من دماء الشهداء([19])؛ خلاصهی ترجمه این است که تو در دامان مادری عفیف که سفرهی تربیت الهی و انسانی را در پیش روی تو بگشاید، نپروریدی.([20])
در پیچ و تاب کلام زینب3، یزید و جنایتش با تمام معیارهای روانشناختی، زیستشناختی و جامعهشناختی محاسبه شده و ارزیابی میگردد.
ج: تنگنای ظلم؛
اگر نظام سیاسی، اجتماعی بر محور عدالت بچرخد؛ همه از ثمرات آن بهره خواهند برد. در چنان نظام عادلانهای، موافق و مخالف از مواهب شهروندی برخوردارند. در مقابل اگر هویت یک نظام سیاسی را ظلم و ستمگری تشکیل دهد؛ دوست دیروز دشمن امروز و فرداست و دوستی هر کس بستگی به تبعیتاش از نظام سلطه دارد، نظامی که در تقسیم امکانات هیچ تعهدی حتی در مقابل کسانی که روزی به آن اقتدار بخشیدهاند، ندارد و لذا حضرت امیر7 به زیبایی در نهجالبلاغه میفرماید: «ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛ ([21])؛ آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سختتر است.»
حضرت زینب به زیرکی به این نکته اشاره دارند؛ آنگاه که فرمودند: «وسَیَعلَمُ من سَوّیٰ لک و مکَّنکَ مِن رقاب المسلمین بئس للظّالمین بدلاً([22])؛ بهزودی آنکه تو را بر مسلمین حاکم ساخته است، متوجه میشود که بدترین جانشین را برای ظالمین دیگر قرار داده است.»
Y Y Y
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفت و گو کرده است مردم یعنی مهمترین پشتوانهی حکومتها هستند.
امروزه در مترقیترین برداشتهای جامعهشناسان مردم با تمام ظرفیتهایی که در اجتماع دارند، میتوانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه و یا تبدیل ماهیت آن بسیار مؤثر افتند. و این معنایی است که قرآن در چهارده قرن قبل از این بارها اشاره فرموده و انسانهای بزرگ را تاریخساز و متحول کنندهی جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از تشریف فرمایی امام سجاد7 و عمهی شریفشان3 بدانجا، طعم ولایت را نچشیده بودند و از شراب حضور بیبهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن هیمنهی علوی را از کف دادند. اکنون زینب3 پژواک کلام علی7 در گوش کوفیان است. انگار مردم به خود آمدهاند؛ که روزی یاران علی را در خود داشتند و گرداگرد نور وجود مولای خویش قطرات طهور خطابههای او را نوش میکردند.
اصول مورد نظر و تذکر حضرت زینب3 در مسیر سفر و به خصوص درکوفه:
الف: زنان و مسؤولیتهای اجتماعی؛
این فریاد زینب است، وقتی صدای شیون زنان کوفه را میشنود: «صه یا اهل الکوفه تقتلنا رجالکم و تبکینا نسائکم([23])؛ ساکت باشید ای اهل کوفه مردان شما ما را میکشند و زنان شما بر ما گریه میکنند؟»
مرحوم شیخ مفید در امالی از قول راوی حذلم بن ستیر([24])، صحنهی دردناک ورود اهل بیت: را به تصویر میکشد. مدتی است مردم شاهد آذینبندی شهر هستند. وقتی اسرا وارد شهر شدند؛ همهی زنان به قصد تماشا آمدهاند، ولی زینب تماشاخانهی زنان کوفه را به کلاس درس و دادگاه تاریخ بدل کرد. در حالی که زنان میگریند؛ زینب کبری3 از گریهی آنان متعجب است: اگر مردان شما ما را کشتند گریهی شما برای چیست؟ با گریه که نمیتوان این ننگ را شست. پس مسؤولیتهای اجتماعی شما زنان چه میشود؟ آیا آنگاه که مردان و پسران خود را از همراهی با مسلمبن عقیل بازداشتید در سلک زنان نبودید؟ آیا مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین را همسرانشان شایسته نشان لیاقت از سوی مولایشان نساختند: )رجال لا تلهیم تجارة ولابیع عن ذکرالله...(([25])
این گریه برای چیست؟ شما هم به قدر مردانتان مقصرید.»
زینب3 راوی حقیقت واقعه و مفسر باطن امامت؛
زینب از باطن واقعهی عاشورا خبر میدهد. بدترین جرم و فساد؛ آن جرم و فسادی است که آثار نکبتبار خود را به زودی از میان اجتماع جمع نمیکند بلکه ابعاد آن زمان و مکان را درمینوردد و دامان نسلها را میگیرد. کربلا زخمکاری بر پیکرهی اسلام بود که عفونت جنایتهای انجام شده در آن تا مدتها این پیکر را بیمار نگه داشت.
زینب3 این معنا را در کوفه باز میتاباند: «...فلقد فزتم بعارها و شنارها و لن تغسلوا دنسها عنکم ابداً([26])؛ همانا به ننگ و رسوایی دست یافتید که هرگز پلیدی آن را نخواهید زدود.
اما مردم کوفه باید بدانند چه چیز را از دست دادند. ترجمان واقعی این جمله چیست؟ «حسین7 کشته شد.» زینب3 واقعیت را برای مردم واگو میکند:
«فسلیل خاتم الرسالة، وسید شباب اهل الجنة، وملاذ خیرتکم، ومفزع نازلتکم وأمارة محجّتکم، و مدرجة حجّتکم خذلتم، وله فتلتم؟...([27])؛ آیا زادهی ختم رسولان و سرور جوانان بهشتی و پناه خوبانتان و پناهگاه گرفتاریتان و نشانهی راهتان و راه پهناور دلیلتان را ترک یاری گفتید ...»
گرچه به عمق مفاهیم بلند خطابهی کوفه نمیتوان رسید که حسین7 متن ولایتی است که زینب شارح آن است ولی بعضی از فقرات آن را میتوان به قدر بضاعت اندک خود توضیح داد.
حضرت3، امام را پناهگاه خوبان معرفی میکند. آری نیکان جامعه اگر خانهای و پناهی در اجتماع نداشته باشند که در اثر تردد به آن خانه، خود همواره ترمیم شده و ارتقا یابند به تدریج فضای مسموم آنها را میبلعد و یا حداقل از کارآیی لازم میاندازد. همواره باید بیوتی در جامعه باشند که نام خداوند را آواز کنند و نیکان از درخشش نور آن بیوت، امیدوارانه به سعی و تلاش و سازندگی خود ادامه دهند چنانچه وجود این منارههای هدایت راه گم کردگان را نیز هدایت میبخشد.
امام مظهر قدرت، علم و هدایت خداوند است و لذا هر انسانی در هر سطحی میتواند از محضر نورانیاش بهرهی کافی ببرد. برای آنان که غرق در گرفتاریها و سختیها هستند امام راهگشا و مشکل زداست. مردمی که از شیرین لحظات حضور امام بهره جستهاند؛ بسیار اتفاق میافتاد که گرفتاری، فقر، بیماری ... خود را به امام عرضه میداشتند و امام که مثال بیمانند جود و سخاوت خداوندی بود غم و غصهی آنان را مرتفع میساخت. چرا که امام «مفزع نازله» بود.
امام شاهراه هدایت است. بزرگراهی که تا وارد آن مسیر گشتی مقصد برایت معلوم و بسی دست یافتنی است. بزرگراهی که در پیش روی تو یک راه مستقیم میگشاید و هدایت الهی را به دنبال دارد و در کلام زینب امامی که مردم او را از دست دادند؛ همان راه پهناور هدایت بود: «مدرجة حجتکم»
ج: مسلمانی بیخاصیت؛
مسلمانی فقط طریقت نیست شریعت هم هست. ایمان باطنی بدون گردنگزاری به لوازم مسلمانی ایمان نیست. گرچه این ندا دیرزمانی بود که به گوش مسلمین خوانده میشد ولی زینب3 به مردم فهماند که مسلمانی آن نیست.
مسلمانی که وظایف خطیر اجتماعی را نشناسد، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم نخروشد، بر به غارت رفتن مواریث نبوت نیاشوبد، پاره سنگی بیخاصیت و گیاه بر مزبله است: «کمرعَیٰ علی دِمنة أو کفِضَّة علی ملحودة؛ (چنان آدمیانی) مانند گیاهان بر مزبلهها و یا نقره بر قبرستان هستند.»
بیجهت نیست که رشد فزایندهی صوفیگری را در عهد بنیالعباس و پس از آن مشاهده میکنیم که هر لحظه مسلمین را به شعایر دین بیمیل کرده تا آنان نیز به نوبهی خود به حکومت هر فاسقی تن دهند. آری اینگونه تصوف افشاندهی همان روحیات است.
تا زمانی که مردم نسبت به لوازم مسلمانی بیتفاوت نشوند و یا قرائتهای مختلف را نسبت به شریعت ترویج و باور نداشته باشند، هر نااهلی نمیتواند حکومت دینی را به دست گیرد. برای به مقصد رسیدن طاغوتها ناگزیر باید تفکرات مختلف را به عنوان اندیشهی دینی و اشخاص متفاوت را به عنوان شخصتهای دینی ولو در وجههی خلیفهی مسلمین به رسمیت شناخت تا حضرت علی و امام مجتبی و سیدالشهدا: و سلالهی او در حد شهروندی جامعه تنزل کنند تا آنگاه بتوان به راحتی بر روی آنان تیغ کشید.
Y Y Y
و اینچنین بود که زیرکی حضرت زینب3 که از زلال علم لدنی([28]) سرچشمه گرفته بود؛ حادثهی کربلا را در جریان واقعیتها و حقیقتها به حرکت انداخت و آن را یک استثنا در طول تاریخ بشریت قرار داد و این ماییم که همه ساله به دعوت او در کوثر حسینی خود را تطهیر میسازیم.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصههای عمومی توسط ایشان یکی از بحثانگیزترین مباحث سه سدهی اخیر است؛ زینب3 همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد میدهد.
عرصهی حضور اجتماعی زینب کبریٰ3 در زمانهی خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور میشود.
تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور بلکه آنچنان پردامنه است که حکّام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحتالشعاع برنامههای ارشادی و آمرانهی خود قرار داد.
تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آنها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ مینمود که هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند بعد از یک گفته یا یک رفتار، آن بانوی بزرگ چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
مدلی که تاریخ از حضور زینب اخبار میکند، حاکی است که او آمیزهای از «علم و حیا» بود.
ویژگیهای فردی و رفتارهای شخصی در عناصر فعالیتهای اجتماعی زینب کبری3 نشان میدهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسانپروری و تاریخسازی انتخاب نمود.
هنر زینب3 در تدابیرش آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بیتفاوت، موافق ساختن مخالفین و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قراردادن آنها بود.
رابطهی افعال آدمیان با مشیت و ارادهی الهی خواه عمل صحیحی باشد خواه عمل باطل، در حوزهی قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خردورزان مسلمان را هم از ورطهی جبر نجات میدهد و هم از دام تفویض میرهاند.
حضرت زینب3 کربلا و حادثهی خونبار عاشورا را منقطع از قطعههای دیگر زمان بررسی نمیکند و آن را از حلقههای پیشین و پسین سلسلهی حوادث مطالعه نمینماید.
مردم شام تا قبل از تشریف فرمایی امام سجاد7 و عمهی شریفشان3 بدانجا، طعم ولایت را نچشیده بودند و از شراب حضور بیبهره بودند.
پینوشت:
[1] . شیخ مفید1، کتاب الامالی، ص 321، نشر جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم.
[2] . ابن اثیر، النهایة، ج 2، ص 53، ... وفی حدیث لقمان بن عاد «حییٌّ خَفِرٌ» أی کثیر الحَیاء..
[3] . ر.ک؛ همان، کتاب الامالی، ص 366، گفتهی پیرمرد کوفی در انتهای خطبهی حضرت.
[4] . سیدبن طاوس1، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 181.
[5] . سیدنورالدین جزایری، خصایص زینبیه، ص 208.
[6] . صاحبان مقاتل نوشتهاند؛ وقتی بیبی در شام مجلس عزاداری بپا کرد؛ طبعاً یزید زنان دربار را نیز جهت دلجویی به محضر زینب3 فرستاد. بیبی میدانست که همان زنان اشراف خاکنشین نیستند و لذا دستور فرمود که تعدادی صندلی یا هر وسیلهای که آن زمان برای نشستن وجود داشت را فراهم کردند تا زنان اشراف به بهانهی عدم تمکن از نشستن بر روی زمین، از روشنگریهای زینب3 بیبهره نمانند.
[7] . همان، الخصایص الزینبیه، ص 203.
[8] . همان، کتاب الامالی، ص 367.
[9] . همان، اللهوف، ص 132و علی قرنی گلپایگانی، منهاج الدموع، ص 370.
[10] . هود (11):56.
[11] . همان، منهاج الدموع، ص 370.
[12] . زمر (39): 42.
[13] . نهج البلاغه، نامهی 77.
[14] . آن معلون پس از آنکه خطابهی غرای زینب3 پایان یافت، به این شعر تمثل جست:
یا صیحة تحمد من صوایح ما اهوان الموت علی النوائح
فریاد و ناله صیحه زنندگان بسی پسندیده است و چه قدر آسان است مرگ بر زنان داغدیدهی نوحه سرا.
[15] . همان، اللهوف، ص 204، اشاره به آل عمران (3): 178.
[16] . همان، ص 205.
[17] . همان.
[18] . الانوار القدسیه، ص 130.
[19] . همان، الهوف، ص 155.
[20] . در مقابل حضرت ابیعبدالله الحسین7 یکی از علل ذلتناپذیری و عزت خود را دامان انسانپرور مادر با عظمت خود میشمرد ... و محور طابت و طهرت.
[21] . نهجالبلاغه، خ 15.
[22] . همان، الهوف، ص 155.
[23] . المنتخب، ص 478 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 115.
[24] . در نسخههای دیگر خطبه راوی جذلم بن بشیر ذکر شده است.
[25] . نور (24): 37. این آیه را حضرت سیدالشهدا در مشایعت جسد مسلم بن عوسجه تلاوت فرمود.
[26] . همان، کتاب الامالی، ص 322.
[27] . همان.
[28] . اشاره به تصدیق امام سجاد7 در حق عمهی شریفشان: «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه».
دیباچه؛
زیبایی دین مبین اسلام پس از بیان گزارههای تام و تمام اخلاقی، این است که برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط مختلف زمانی و مکانی الگوهایی از بین مردان و زنان ارایه نموده است.
الگوها که همان شاخصهای دینیاند در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همهی مناسبات و ملابسات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانستهاند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همهی مرد و زن و از بین مردان برای همهی مرد و زن است. زینب یکی از آن شاخصها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصههای عمومی توسط ایشان یکی از بحثانگیزترین مباحث سه سدهی اخیر است؛ زینب همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد میدهد.
خاصیت الگو این است که نباید او بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصلههای طی ناشدنی داشته باشد. بهراستی زینب چگونه فاصلهی زمانی را در مینوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایدهی حضور در اجتماع و سیاست را پی میریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما میزیست چگونه وظایفی را وظیفهی خطیر سیاسی و اجتماعی خود میدانست و تحت چه شرایطی قافلهای را به سمت صلاح و سداد سالاری مینمود؟ عرصهی حضور اجتماعی زینب کبریٰ3 در زمانهی خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور میشود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور بلکه آنچنان پردامنه است که حکّام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحتالشعاع برنامههای ارشادی و آمرانهی خود قرار داد.
تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آنها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ مینمود که هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند بعد از یک گفته یا یک رفتار، آن بانوی بزرگ چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
آری او در همهی صحنههای سیاسی و اجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که چنان جاودانه و ماندنی شده است که رسانهی خبری عاشورا همهساله و تا قیامت آن را بازمیتاباند.
تاریخ کدامین زن را میشناسد که اخبار حضورش پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ ... مهمتر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوهی حضور است. اهداف زینب کبری3 به بلندای نام انسانیت است ولی روش او در این حضور، برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است آیا روش او دیگر کهنه شده است؟! آیا میتوان آن روش را برای زنان آغازگر هزارهی سوم دیکته نمود؟! آیا روش او ملاکهای ماندگاری دارد؟! پرداختن به مهمترین شاخصههای حرکت حضرت زینب3 میتواند در پاسخ به این سؤال یاریگر ما باشد.
حضور زینب آمیزهی علم و حیا؛
مدلی که تاریخ از حضور زینب اخبار میکند، حاکی است که او آمیزهای از «علم و حیا» بود. آنچنان در صدفی از حیا حرکت میکند که به جز علم و فرهیختگی او چیزی به مشاهدهی مردان نمیرسد.
راوی از نقل واقعه عاجز است، اما از لابهلای حرکتهای احیاگر او «حیا» در کنار «دانایی» مسیر فاطمی را نشانه رفته است.
بنا به نقل شیخ بزرگوار مفید علیه الرحمة، راوی قبل از آنکه پرده از کلمات عالمانهی او بردارد، نمیتواند از این اعتراف چشمپوشی کند که: «ولم أرَ خَفِرة قطٌّ نطق منها»([1])، خفره در زبان عربی به زن بسیار با حیا میگویند.([2]) معنای عبارت این است که؛ «قسم به خداوند ندیدم زنی اینچنین با حیا که گویاتر و عالمانهتر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن در عرصهی عمومی همین است. یعنی زنان ما آنچنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان، همه و همه حاکی از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگیهای خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصهی ظهور برسانند.
عرصهی اجتماع اگر بخواهد عرصهی رشد و بالندگی باشد باید جاذبیتهای جسمی که چندان اکتسابی هم نیستند، محجوب و مخفی بمانند. چرا که این جاذبیتها که هر کس بهرهی خاصی از آنها را دارد، خود زمینهی تبعیض را در جذب امکانات جامعه و موقعیتها و فرصتهای ارتقا، به وجود خواهد آورد.
مطالعهی تاریخ خود گویاست که حضرت زینب3 در حضور علمی خود از هنر خطابههای آهنگین و موزون که همان سجع است بهرهی فراوان جست و این خود مسیر هنرهایی را که یک زن در راستای فعالیتهای اصلاحی و انسانی میتواند به کار گیرد، معلوم میسازد. به عبارت دیگر استفاده از روشهای هنری که مسیر القای پیام هنرمند را راهوارتر و اثربخشتر میسازد، باید برای یک زن به گونهای باشد که با شاخص حیا و اصل عفت سازگار باشد. کلمات زینب3 پنجه در احساسات مخاطبین میانداخت و دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار میداد. دوست را غرق در اشک و تأثر و پشیمانی کرده و دشمن را به موضع ضعف و انفعال میکشانید.([3])
حضور زینب آمیزهی شجاعت و تدبیر؛
زینب3 نه یک قهرمان متهوری است که بیباکانه رفتارهای مردانه از خود نشان دهد و یا بر ترکِ اسبی بنشیند و چکاچک شمشیرش دیگران را بلرزاند. گاهی دیده میشود که در راستای بهوجودآوردن ادبیاتی برای بازگرداندن هویت گمشدهی زنان و یا بازپس گرفتن نقشهای مفرط جنسیتی از آنان؛ بیسلیقگی میشود و حضوری برای زنان در صحنههای اجتماعی و سیاسی به تصویر میکشند که کمتر مردی جرأت عملیساختن آن نقشها را دارد. و اینها از آنجا آغاز میشود که برای به دست آوردن این هویت و اتخاذ بهترین اسلوب، از زلال وحی فاصله گرفته شده که نتیجهاش افتادن در غوغای افراط و یا ورطهی تفریط خواهد بود.
زینب3 آنچنان شجاع و نترس است که از گفتن کلمهی حق نزد حاکم ستمگر ابایی ندارد. بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا7 اولین کس است که به میدان میرسد و آخرین کس است که در دشت بلاخیز کربلا سوار بر محمل میشود. سپری است که تازیانهها بر جانش مینشیند، اما نیش کلام او همهی دشمنان را بیچاره کرده است. همه از عبیدالله میترسند و عبیدالله از زینب، عبیدالله و همه از یزید میترسند و یزید از زینب 3. ولی این شجاعت آنچنان تدبیر شده است و در مقابل بعضی شرایط منعطف عمل میکند که در عین دلاوری هم جان او و هم جان همهی خاندان و از همه مهمتر حریم امامت تا برگشتن به مدینه حفظ میشود و اینها همه مدیون سایبان خنکیآور تدبیر شجاعانه و یا شجاعت مدبّرانه زینب3 است. اشاره به یک مورد در این باره خالی از لطف نیست:
در مقاتل آوردهاند که در کوفه و در مجلس بزم عبیدالله پس از آنکه تیغ کلام بیبی هر راهی را که عبیدالله میرفت بر او میبست و دیگر هیچ ترفندی را برای عبیدالله باقی نگذاشت و جهد عاجزانهی عبیدالله ملعون حضرت زینب را به یاد عزیزترین کسانش انداخت: «لقد شفی الله قلبی من طاغیتک الحسین([4])؛ خدا دل مرا به قتل گنهکاران و برادرت حسین شفا داد.»
مسلم است که نام حسین زینب را شرحه شرحه میکند، داغش را تازه ساخته و خونینترین روز هستی را به یاد او میآورد ولی باز هم کلمات زینب آنگونه است که بیش از پیش بر رسوایی عبیدالله میافزاید.
صحنه پس از روشنگریهای عالمانهی او آماده است که پردهی حقنمای دیگری از ذکاوت زینب3 به نمایش گزارده شود. کلمات سوزناک وی انقلابی غیرقابل وصف در حاضرین ایجاد مینماید که عبیدالله با خود میگوید: کاش نام حسین را نمیبردم، این زن را هیچ حیلهای خاموش نمیسازد.
نمونهی دیگر از تدبیر زینب3؛ سفارش او به برادرزادهی گرام خویش در شام است که وی را به خویشتن داری و تبدیل سیاست مبارزاتی در مجلس یزید دعوت میکند: «یا قرة عینی و سلوة فؤادی لاتکلّم الاّ بکلام هیّن و قول لیّن فانه ظالم عنید و شقیّ شدید لایخاف من الله و عذابه و لایستحیی من رسول الله و ولیّه([5])؛ ای نور چشم و شیرینی دلم مگر به کلامی نرم و آرام؛ با یزید سخن مگو که او ستمگری لجوج است از خدا و عذابش نمیهراسد و از رسول خدا و ولیاش شرم نمیکند.»
حیاتی معقول؛
از مباحث قبل نتیجه شد که گاهی وظیفه اقتضا میکند که زن مسلمان با حفظ تمام آنچه که دنیای امروز نامش را محدودیت و قواعد دست و پاگیر میداند، وارد عرصهی اجتماع گردد. در این بین مهم آن است که ارتقای انسانیت و توسعهی اخلاق و معنویت در کجا و با چه وسیلهای برای زن و یا مرد قابل وصول است. اگر اجتماع نیاز به حضور بالنده دارد؛ زنان مسلمان در این عملیات شرکت میکنند، اما نه به عنوان نمایشگر و لعبت، بلکه با حضوری هدفمند، منطقی و با اهداف بلند انسانی و اسلامی.
ویژگیهای فردی و رفتارهای شخصی در عناصر فعالیتهای اجتماعی زینب کبری3 نشان میدهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسانپروری و تاریخسازی انتخاب نمود.
گاهی خروشیدن و فریاد را و گاهی گریه و مویه را بر میگزید، چنانچه گاهی فقط زنان را مخاطب قرار میداد و از بعض لوازم برای جذب شنونده از اقشار مختلف زنان بهره مییافت؛([6]) و گاهی زنان و مردانی که در راهی گرد آمده بودند را مخاطب قرار میداد و مسؤولیت فراموش شده را به خاطرههاشان باز میگرداند.
تأثیر نفوذ کلام او به گونهای بود که همه را جذب کرد و تحسین همگان را برانگیخت. هنر زینب3 در تدابیرش آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بیتفاوت، موافق ساختن مخالفین و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قراردادن آنها بود.
همهی آنچه گذشت به دلیل زمانهشناسی زینب3 بود و چه بسا که جلوتر از زمانه حرکت میکرد و بر این اساس گاهی مواضعی را اتخاذ میفرمود که برای روزی که خود نیست؛ سفیر بسازد. از آن جمله میتوان به سفارش ایشان به زنان شامی در آخرین دیدار اشاره نمود که با توصیهی آنان به بزرگداشت قبر سه سالهی حسین بن علی7 آنان را نمایندهی خود در برپا نگهداشتن عَلَم هدایت در آن دیار قرار داد.
زینبی که در اوج شکوه و جلال است، فرزندزادهی پیامبر و دارای سطوت علی و عظمت و وقار زهراست وقتی وارد شام گردید، شأن او را مراعات ننمودند آنچنان که خود گلایه فرمود: «لایدخلن علیّ [علینا] عربیّة الاّ امّ ولد ومملوکة فانهن سبین و قد سبینا([7])؛ هیچ زن عربی بر ما وارد نمیگردید، مگر کنیزکانی که آنها هم نظیر ما اسیر شده بودند.»
طبیعی است مردمی که از زمزم ولایت سیراب نگردیدهاند، توفیق باریافتن به محضر عقیلهی هاشمین را درنیابند. ولی زینب باید این مردم را آگاه سازد و خاطرهی شیرین همراهی با خاندان وحی را به ذایقهی اینان بچشاند. این زینب است که در مسجد اموی با تشکیل مجالس سوگواری آنچنان انقلابی برپا میکند که وقتی زنان را وداع میگوید 400 زن از اشراف شامی و از پستوهای کاخهای اموی بیاعتنا و بلکه منزجر از خواست همسران خود، همانانی که دستشان به خون حسین7 آلوده است، به بدرقه آمدهاند و یکسره از بانوی خویش حلالیت میطلبند.
گسترهی فرهیختگی زینب3؛
زینب3 را در جریان کربلا همواره با دو مخاطب نظاره میکنی؛ گروه اول کسانی هستند که الگوهای اجتماعیاند و مواضع آنها تودههای مردم را رهبری میکند و مسیر تاریخ را میسازد. همانانی که حوزهی تأثیر گفتار و رفتارشان بیشتر از زمان و مکان خودشان است. در این مرحله زینب3 با افرادی روبه رو است که میخواهند بزرگترین فاجعهی تاریخ بشریت را به گونهای موجه توجیه سازند و ابعاد بزرگ حادثه را پوشانده و از آن بهرهبرداری لازم را به نفع خود بنمایند.
کسانی که بر مسند قدرت نشستهاند سرمایههای کم نظیری را به دست دارند و سکههای آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری کرده و زبان جعل و دروغپردازیهایشان را به نطق میآورد. اینها همه بهترین امکاناتی است که میتوان برای وارونه ساختن حقایق از آنها بهره جست.
حال زینب چه کند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله وش بر دل دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگران با سراب فریبش میدهند. وه! در این رابطه زینب چه صحنهها که ساخت و چه زیرکیها که به خرج داد و چه اسطورهها که ساخت.
و اینک شرح ماجرای فرزانگیاش را مرور کنیم:
الف: برخورد حضرت زینب3 با تحریف حقایق؛
یکی از محوریترین تلاشهای مذبوحانهی حکام تحریف فرهنگ عاشورا و عاشوراییان و مصادرهی وقایع به نفع خویش بود که البته سخت در این مصاف ناکام ماندند.
مذاکرات حضرت زینب3 با عبیدالله و یزید لعنهما الله به خوبی نکتهی فوق را حکایت میکند. یکی از تحریفات مهم که از طرق مختلف تبلیغ میشد اسناد قضایا و شهادت حضرت ابیعبدالله7 به خداوند است.
تفکرات اشعریگری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیلهی بنیامیه تشدید میگشت؛ بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. _ پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنیعباس در یک برهه ریشه در توجیهات بنیامیه از حوادثی نظیر کربلا دارد_ .
در حالی که دستهی قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشهی شیعی فاصله گرفته و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بیبهره بوداند، رواج اندیشهی جبریون در مسیر حکومتهای وقت مفید میافتاد.
فرهنگسازان جامعه که طایفهی بزرگی از وضاعین و جعلکنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی در بین مردم فراهم نشود، نمیتوان به این راحتی دست را به خون پاکترین انسانهای روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنشهای مردمی و یا حداقل سؤال اندیشهورزان جامعه خلاصی یافت.
بر این اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید در یک برنامهی هماهنگ این فاجعه را به خواستی الهی که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در مقابل آن نبود، استناد داده و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.
فقراتی از این گفت و گوها که دلالت بر مضامین فوق میکند از این قرار است:
زمانی که عبیدالله متوجه حضور بیبی زینب کبری3 در مجلس خود شد، این جمله را به زبان آورد؛
_ «الحمدلله الذی فضحکم وقتلکم وأکذب اُحدوثتکم؛ سپاس خدای را که شما را مفتضح نمود و دروغتان را فاش کرد.» و در مرتبهی بعد تحریف خود را مستحکم ساخت: «کیف رأیت صنع الله بأخیک الحسین؟ چگونه دیدی کار خدا و تقدیر او را نسبت به برادرت حسین؟»
حضرت زینب3 که رسالتی حسینی در مقابل زمان و مردم آن دیار دارد و پیرایش اندیشهی ناب دینی را از خرافهها بر خود وظیفه میداند، پاسخ خود را بر اساس دو محور اساسی منعقد میسازد:
از آن جا که یکی از اهداف عبیدالله مشوه ساختن چهرهی اهل بیت: و اتهام لاف زنی و دروغگویی _ که ترویج آن از اعتماد مردم به ایشان میکاست _ و دیگری اسناد واقعه به خداوند متعال بود؛ زینب کبری3 هم در این مقام و هم در تمام منازل و معابر که فرصتی مییافت بر تطهیر قافلهی اهل بیت: از اتهامها تلاش وافر داشت و مداوم انتساب خود را بر حضرت ختمی مرتبت9 که طبعاً مورد وفاق همهی مردم آن روزگار بود، یادآور میشد. همچنانکه آیهی تطهیر را مستمراً به خاطرهی آنان باز میگرداند و عصمت و پیراستگی خاندان وحی را یادآور میگردید: «الحمدلله الذی أکرمنا بنبیّه محمد9 و طهرنا من الرجس تطهیراً»([8])
همچنین ذهنیت دوم را باطل اعلام میفرماید و ارادهی خداوند را به عنوان فاعل و عامل قریب قتل سیدالشهدا انکار میکند. حضرت با استفاده از واژگانی خاص که در زبان عربی بار معنایی خاص دارد، مقّصرین اصلی را معرفی کرده و ضمن باطل اعلام نمودن اسناد از پیش گفته، به علت این جنایت اشاره میکند و علت این جنایت را نه ارادهی الهی بلکه فسق و فجور قاتلین میداند. پستیها و دنائتها در تمام طول تاریخ به اختیار کسانی رخ میدهد که وجود ناپاک و باطنی آلوده دارند: «انما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا»([9])
در مرتبهی بعد حضرت در جواب از جملهی دوم ابنزیاد به یکی از عمیقترین آموزههای قرآنی و اندیشههای کلامی اشاره میفرماید.
رابطهی افعال آدمیان با مشیت و ارادهی الهی خواه عمل صحیحی باشد خواه عمل باطل، در حوزهی قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خردورزان مسلمان را هم از ورطهی جبر نجات میدهد و هم از دام تفویض میرهاند.
جهان با تمام آنچه در آن است، دستگاهی به خود وانهاده نیست و همهی فعل و انفعالات در آن با رشتههای خاص خود به مشیت الهی وصل شدهاند: )ما من دابة إلا هو ءاخذ بناصیتها(([10])
افعال اختیاری انسان نیز از چارچوب قضا و قدر الهی خارج نیست و خداوند هر گاه که بخواهد، میتواند با تغییر قدر و شرایط، قضا و حکم دیگری مقدر فرماید؛ گرچه او نظام عالم را از طریق قواعد علیت تدبیر مینماید.
حال که زینب3 عقیلهی هاشمین سررشتهی افاضه را به دست گرفته، آن روی سکه را مینمایاند. اگر عبیدالله اصرار دارد که نقش خداوند را در غائلهی کربلا ببیند و دست خدا را مؤثر بداند، آگاه باشد که دست خدا در کربلا نمایان بود. البته خدا حسین7 را طلبید و او ذبح عطشان خداست. آن رشتهی نورانی که کربلا و مصرع عشاق را به خداوند ربط میدهد؛ تمام زیباییهای کربلاست. آنجا که زینب3 میخواهد تمام آنچه را که رخ داده به حساب خداوند بگذارد؛ آنجا فقط جمال است و زیبایی.
آنجا هر چیز تعریف دیگری دارد، آنجا جنگ و جدال نیست، محفل انس و رضاست. آنجا نهی از منکر و واداشتن از مبارزه نیست، آنجا تسلیم است و سجود در خون و عشاقی که به خوابگاه و آرامشگاه خود میروند؛ «ما رأیت إلا جمیلاً هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم»([11])
نظیر آن «تحریف» و این «ارشاد» در مذاکره بین امام سجاد7 و عبیدالله نیز رخ داد. هنگامی که آن ملعون متوجه حضرتش شد و از نام ایشان پرسید، گفت: مگر خدا علی بنالحسین را نکشت؟
امام فوراً روشنگری فرمودند که؛ «مرا برادری بود که او را هم علیبن حسین مینامیدند و مردم او را کشتند.»
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت، و امام به زیبایی و با استناد به آیهی شریفهی قرآن دست تقدیر پروردگار و فاعلیت مستقل او را در هستی متذکر شدند. فاعلیت و تأثیری که علیرغم وجود آن باز هم هیچ فاعل مختاری ارادهی خود را خنثی نمیبیند و مسؤولیت اعمالش را به عهدهی احدی نتواند نهاد: )الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها(([12])
در شام نیز یزید برای تطهیر چهرهی کریه خود به توجیهات رنگارنگ بسی محتاجتر از عبیدالله است. در حالی که سر مبارک حضرت سیدالشهدا7 در تشت و رو به روی اوست به سر مبارک اشاره میکند و میگوید: صاحب این سر گمان میکرد ملک و پادشاهی ازآن اوست در حالی که ملک برای خداست به هر که بخواهد میدهد و از هر که بخواهد بازپس میگیرد.
با استناد به آیات قرآن به قرآن ناطق اعلان جنگ داده، در حالی که مردم شام در همان شیوهی دیرین اموی سر درگم هستند. روزی قرآن بر نیزه در مقابل علی7 است و روزی قرآن جاری بر لب آن ملعون با قرآن جاری بر رگهای بریده و حقیقت قرآن.
این استشهاد کلام حضرت امیر7 را به خاطر میآورد که در جواب صفآرایی دشمن و استشهادشان به قرآن میفرمود: «اینچنین به قرآن تمسک نکنید چرا که قرآن معانی مختلفی را حمل میکند.»([13])
رهنمودهای جامع و کلی قرآن را دستاویز قرار دادن، روشی بود که از غوغای سقیفه در جامعهی مسلمین به تدریج نهادینه گردید.
حضرت زینب3 در اینجا درنگ را جایز ندانستند و با کلامی بینظیر او را بر تخت رسواییاش ذوب نمودند.
ضعف، انفعال وبیچارگی از عکسالعمل یزید در مقابل کلام قاطع حضرتش کاملاً هویداست. اینان وقتی خلع سلاح میشدند و هر راهی را در مقابل منطق بیهمتای زینب3 برخود بسته میدیدند و دیگر نمیتوانستند اذهان عمومی را بفریبند، خود را فریفته و بعد دلداری میدادند و همه را به حساب زنانگی و عواطف سوزان میگذاشتند.([14])
ولی سکوت طولانی یزید پس از خطبهی غرای زینب و اظهار ندامت و پشیمانی او، بزرگترین شاهد پیروزی قهرمان میدان بود.
زینب کبری3 در خلال این خطبهی غرا فرمود: یزید! تو سنتهای خداوند را سخت اشتباه گرفتهای و روشن است که فطانت درک این سنتها را نداری. این سنتی که تو غرقه در آنی نه سنت تکریم و امداد که سنت امهال و استدراج است:
)فمهلاً مهلاً انسیت قول الله تعالی ولایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرٌ لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا إثماً ولهم عذاب مهین(([15])
تصریح کلام زینب3 بر کفر یزید، زودتر از موعد پیلهی مسلمانی او را در هم ریخت. آنگاه مردم خود به راحتی فهمیدند که خداوند هیچگاه بر پادشاهی کافر رضا نمیدهد.
پس از آنکه حضرت مشت تحریف او را باز کرد، شجاعانه کمر همت به تحقیر او بست.
آدمی گاهی از این قلم متعجب میشود که چگونه به خود جرأت میدهد وقایعی اینچنین بزرگ را به دست واژگانی کوتاه و کمر شکسته بسپارد و بر پایان جملات به راحتی نقطه بکارد! مگر میشود شکوه کاخهای سرخ را به راحتی تفسیر کرد؟ مگر ممکن است که ددمنشی، خشم و جنایتکاری یزید را به روشنی بیان نمود؟ در شرایطی که سیهزار مردِ رزمآور به عشق درهمی، یا از ترس برق شمشیری و یا فریبکاری، دنیا و آخرت خود را یکجا باختند؛ چگونه یک زن آن هم در آن دوران میتواند همهی ابهت امویان را در خانهی خودشان به باد استهزاء و تحقیر بگیرد، قد برافراشته همهی سرهای سردمداران کفر را تهی از مغز و درک و فهم بخواند. قسم به خدا گفتن آسان، نوشتن آسانتر ولی درک واقعه به شدت سخت است. اما او تمام این جملات را بر زبان راند: «ولئن جرت علیّ الدواهی مخاطبتک انی لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکثر توبیخک لکن العیون عبری والصّدور حرّی ([16])؛ حال که این گرفتاریها مرا وادار به مخاطبه و گفتگو با تو قرار داده، بدان که من قدر و مقدار تو را کوچک وسرزنش تو را بزرگ میشمرم و توبیخ نمودن تو را ستوده میدانم، اگر چشمها اشکبار و دلها سوزان نبود (بیش از اینها از زینب میشنیدی).»
ب: تلاش برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و مبارزهی زینب3؛
حضرت زینب3 کربلا و حادثهی خونبار عاشورا را منقطع از قطعههای دیگر زمان بررسی نمیکند و آن را از حلقههای پیشین و پسین سلسلهی حوادث مطالعه نمینماید.
اصولاً رخدادهای اجتماعی آنهم در چنان سطحی نمیتواند معلول علل یک شبه باشد و مواجههی جزیینگر با تاریخ، در تحلیل حوادث و پدیدههای اجتماعی بدترین نوع تحلیل بوده و موجب میشود که تاریخ واقعنمایی خود را از دست بدهد.
بنابراین عقیلهی هاشمین حادثهی کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت میداند: «کیف یستبطأ فی بغضنا اهل البیت من نظر إلینا بالشّنف والشّنان...»([17]) ؛ بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثهی عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تأکید ورزیدهاند. از آن جمله میتوان به شعررسای مرحوم محقق اصفهانی1 اشاره نمود که در بخشی از آن فرمودهاند:
وما رماه اذا رماه حرمله وانما رماه من مهّد له
سهم أتی من جانب السقیفه وقوسه علی ید الخلیفه([18])
ترجمه: آن تیر را حرمله رها نساخت بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این مکان را برایش فراهم آورد. آن تیر، تیری بود که از جانب سقیفه آمد و کمان هم به دست خلیفه بود.
حضرت در ادامهی سخن خود به علل دیگری هم اشاره میفرماید؛ مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آلوده زمینهی مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد: «وکیف یُرتجی مراقبةُ من لفظ فُوهُ أکباد الاٴزکیاء ونبت لحمُهُ من دماء الشهداء([19])؛ خلاصهی ترجمه این است که تو در دامان مادری عفیف که سفرهی تربیت الهی و انسانی را در پیش روی تو بگشاید، نپروریدی.([20])
در پیچ و تاب کلام زینب3، یزید و جنایتش با تمام معیارهای روانشناختی، زیستشناختی و جامعهشناختی محاسبه شده و ارزیابی میگردد.
ج: تنگنای ظلم؛
اگر نظام سیاسی، اجتماعی بر محور عدالت بچرخد؛ همه از ثمرات آن بهره خواهند برد. در چنان نظام عادلانهای، موافق و مخالف از مواهب شهروندی برخوردارند. در مقابل اگر هویت یک نظام سیاسی را ظلم و ستمگری تشکیل دهد؛ دوست دیروز دشمن امروز و فرداست و دوستی هر کس بستگی به تبعیتاش از نظام سلطه دارد، نظامی که در تقسیم امکانات هیچ تعهدی حتی در مقابل کسانی که روزی به آن اقتدار بخشیدهاند، ندارد و لذا حضرت امیر7 به زیبایی در نهجالبلاغه میفرماید: «ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛ ([21])؛ آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سختتر است.»
حضرت زینب به زیرکی به این نکته اشاره دارند؛ آنگاه که فرمودند: «وسَیَعلَمُ من سَوّیٰ لک و مکَّنکَ مِن رقاب المسلمین بئس للظّالمین بدلاً([22])؛ بهزودی آنکه تو را بر مسلمین حاکم ساخته است، متوجه میشود که بدترین جانشین را برای ظالمین دیگر قرار داده است.»
Y Y Y
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفت و گو کرده است مردم یعنی مهمترین پشتوانهی حکومتها هستند.
امروزه در مترقیترین برداشتهای جامعهشناسان مردم با تمام ظرفیتهایی که در اجتماع دارند، میتوانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه و یا تبدیل ماهیت آن بسیار مؤثر افتند. و این معنایی است که قرآن در چهارده قرن قبل از این بارها اشاره فرموده و انسانهای بزرگ را تاریخساز و متحول کنندهی جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از تشریف فرمایی امام سجاد7 و عمهی شریفشان3 بدانجا، طعم ولایت را نچشیده بودند و از شراب حضور بیبهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن هیمنهی علوی را از کف دادند. اکنون زینب3 پژواک کلام علی7 در گوش کوفیان است. انگار مردم به خود آمدهاند؛ که روزی یاران علی را در خود داشتند و گرداگرد نور وجود مولای خویش قطرات طهور خطابههای او را نوش میکردند.
اصول مورد نظر و تذکر حضرت زینب3 در مسیر سفر و به خصوص درکوفه:
الف: زنان و مسؤولیتهای اجتماعی؛
این فریاد زینب است، وقتی صدای شیون زنان کوفه را میشنود: «صه یا اهل الکوفه تقتلنا رجالکم و تبکینا نسائکم([23])؛ ساکت باشید ای اهل کوفه مردان شما ما را میکشند و زنان شما بر ما گریه میکنند؟»
مرحوم شیخ مفید در امالی از قول راوی حذلم بن ستیر([24])، صحنهی دردناک ورود اهل بیت: را به تصویر میکشد. مدتی است مردم شاهد آذینبندی شهر هستند. وقتی اسرا وارد شهر شدند؛ همهی زنان به قصد تماشا آمدهاند، ولی زینب تماشاخانهی زنان کوفه را به کلاس درس و دادگاه تاریخ بدل کرد. در حالی که زنان میگریند؛ زینب کبری3 از گریهی آنان متعجب است: اگر مردان شما ما را کشتند گریهی شما برای چیست؟ با گریه که نمیتوان این ننگ را شست. پس مسؤولیتهای اجتماعی شما زنان چه میشود؟ آیا آنگاه که مردان و پسران خود را از همراهی با مسلمبن عقیل بازداشتید در سلک زنان نبودید؟ آیا مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین را همسرانشان شایسته نشان لیاقت از سوی مولایشان نساختند: )رجال لا تلهیم تجارة ولابیع عن ذکرالله...(([25])
این گریه برای چیست؟ شما هم به قدر مردانتان مقصرید.»
زینب3 راوی حقیقت واقعه و مفسر باطن امامت؛
زینب از باطن واقعهی عاشورا خبر میدهد. بدترین جرم و فساد؛ آن جرم و فسادی است که آثار نکبتبار خود را به زودی از میان اجتماع جمع نمیکند بلکه ابعاد آن زمان و مکان را درمینوردد و دامان نسلها را میگیرد. کربلا زخمکاری بر پیکرهی اسلام بود که عفونت جنایتهای انجام شده در آن تا مدتها این پیکر را بیمار نگه داشت.
زینب3 این معنا را در کوفه باز میتاباند: «...فلقد فزتم بعارها و شنارها و لن تغسلوا دنسها عنکم ابداً([26])؛ همانا به ننگ و رسوایی دست یافتید که هرگز پلیدی آن را نخواهید زدود.
اما مردم کوفه باید بدانند چه چیز را از دست دادند. ترجمان واقعی این جمله چیست؟ «حسین7 کشته شد.» زینب3 واقعیت را برای مردم واگو میکند:
«فسلیل خاتم الرسالة، وسید شباب اهل الجنة، وملاذ خیرتکم، ومفزع نازلتکم وأمارة محجّتکم، و مدرجة حجّتکم خذلتم، وله فتلتم؟...([27])؛ آیا زادهی ختم رسولان و سرور جوانان بهشتی و پناه خوبانتان و پناهگاه گرفتاریتان و نشانهی راهتان و راه پهناور دلیلتان را ترک یاری گفتید ...»
گرچه به عمق مفاهیم بلند خطابهی کوفه نمیتوان رسید که حسین7 متن ولایتی است که زینب شارح آن است ولی بعضی از فقرات آن را میتوان به قدر بضاعت اندک خود توضیح داد.
حضرت3، امام را پناهگاه خوبان معرفی میکند. آری نیکان جامعه اگر خانهای و پناهی در اجتماع نداشته باشند که در اثر تردد به آن خانه، خود همواره ترمیم شده و ارتقا یابند به تدریج فضای مسموم آنها را میبلعد و یا حداقل از کارآیی لازم میاندازد. همواره باید بیوتی در جامعه باشند که نام خداوند را آواز کنند و نیکان از درخشش نور آن بیوت، امیدوارانه به سعی و تلاش و سازندگی خود ادامه دهند چنانچه وجود این منارههای هدایت راه گم کردگان را نیز هدایت میبخشد.
امام مظهر قدرت، علم و هدایت خداوند است و لذا هر انسانی در هر سطحی میتواند از محضر نورانیاش بهرهی کافی ببرد. برای آنان که غرق در گرفتاریها و سختیها هستند امام راهگشا و مشکل زداست. مردمی که از شیرین لحظات حضور امام بهره جستهاند؛ بسیار اتفاق میافتاد که گرفتاری، فقر، بیماری ... خود را به امام عرضه میداشتند و امام که مثال بیمانند جود و سخاوت خداوندی بود غم و غصهی آنان را مرتفع میساخت. چرا که امام «مفزع نازله» بود.
امام شاهراه هدایت است. بزرگراهی که تا وارد آن مسیر گشتی مقصد برایت معلوم و بسی دست یافتنی است. بزرگراهی که در پیش روی تو یک راه مستقیم میگشاید و هدایت الهی را به دنبال دارد و در کلام زینب امامی که مردم او را از دست دادند؛ همان راه پهناور هدایت بود: «مدرجة حجتکم»
ج: مسلمانی بیخاصیت؛
مسلمانی فقط طریقت نیست شریعت هم هست. ایمان باطنی بدون گردنگزاری به لوازم مسلمانی ایمان نیست. گرچه این ندا دیرزمانی بود که به گوش مسلمین خوانده میشد ولی زینب3 به مردم فهماند که مسلمانی آن نیست.
مسلمانی که وظایف خطیر اجتماعی را نشناسد، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم نخروشد، بر به غارت رفتن مواریث نبوت نیاشوبد، پاره سنگی بیخاصیت و گیاه بر مزبله است: «کمرعَیٰ علی دِمنة أو کفِضَّة علی ملحودة؛ (چنان آدمیانی) مانند گیاهان بر مزبلهها و یا نقره بر قبرستان هستند.»
بیجهت نیست که رشد فزایندهی صوفیگری را در عهد بنیالعباس و پس از آن مشاهده میکنیم که هر لحظه مسلمین را به شعایر دین بیمیل کرده تا آنان نیز به نوبهی خود به حکومت هر فاسقی تن دهند. آری اینگونه تصوف افشاندهی همان روحیات است.
تا زمانی که مردم نسبت به لوازم مسلمانی بیتفاوت نشوند و یا قرائتهای مختلف را نسبت به شریعت ترویج و باور نداشته باشند، هر نااهلی نمیتواند حکومت دینی را به دست گیرد. برای به مقصد رسیدن طاغوتها ناگزیر باید تفکرات مختلف را به عنوان اندیشهی دینی و اشخاص متفاوت را به عنوان شخصتهای دینی ولو در وجههی خلیفهی مسلمین به رسمیت شناخت تا حضرت علی و امام مجتبی و سیدالشهدا: و سلالهی او در حد شهروندی جامعه تنزل کنند تا آنگاه بتوان به راحتی بر روی آنان تیغ کشید.
Y Y Y
و اینچنین بود که زیرکی حضرت زینب3 که از زلال علم لدنی([28]) سرچشمه گرفته بود؛ حادثهی کربلا را در جریان واقعیتها و حقیقتها به حرکت انداخت و آن را یک استثنا در طول تاریخ بشریت قرار داد و این ماییم که همه ساله به دعوت او در کوثر حسینی خود را تطهیر میسازیم.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصههای عمومی توسط ایشان یکی از بحثانگیزترین مباحث سه سدهی اخیر است؛ زینب3 همان کسی است که کاملترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد میدهد.
عرصهی حضور اجتماعی زینب کبریٰ3 در زمانهی خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور میشود.
تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور بلکه آنچنان پردامنه است که حکّام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحتالشعاع برنامههای ارشادی و آمرانهی خود قرار داد.
تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آنها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ مینمود که هیچکس نمیتوانست پیشبینی کند بعد از یک گفته یا یک رفتار، آن بانوی بزرگ چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
مدلی که تاریخ از حضور زینب اخبار میکند، حاکی است که او آمیزهای از «علم و حیا» بود.
ویژگیهای فردی و رفتارهای شخصی در عناصر فعالیتهای اجتماعی زینب کبری3 نشان میدهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسانپروری و تاریخسازی انتخاب نمود.
هنر زینب3 در تدابیرش آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بیتفاوت، موافق ساختن مخالفین و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قراردادن آنها بود.
رابطهی افعال آدمیان با مشیت و ارادهی الهی خواه عمل صحیحی باشد خواه عمل باطل، در حوزهی قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خردورزان مسلمان را هم از ورطهی جبر نجات میدهد و هم از دام تفویض میرهاند.
حضرت زینب3 کربلا و حادثهی خونبار عاشورا را منقطع از قطعههای دیگر زمان بررسی نمیکند و آن را از حلقههای پیشین و پسین سلسلهی حوادث مطالعه نمینماید.
مردم شام تا قبل از تشریف فرمایی امام سجاد7 و عمهی شریفشان3 بدانجا، طعم ولایت را نچشیده بودند و از شراب حضور بیبهره بودند.
پینوشت:
[1] . شیخ مفید1، کتاب الامالی، ص 321، نشر جامعهی مدرسین حوزهی علمیهی قم.
[2] . ابن اثیر، النهایة، ج 2، ص 53، ... وفی حدیث لقمان بن عاد «حییٌّ خَفِرٌ» أی کثیر الحَیاء..
[3] . ر.ک؛ همان، کتاب الامالی، ص 366، گفتهی پیرمرد کوفی در انتهای خطبهی حضرت.
[4] . سیدبن طاوس1، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 181.
[5] . سیدنورالدین جزایری، خصایص زینبیه، ص 208.
[6] . صاحبان مقاتل نوشتهاند؛ وقتی بیبی در شام مجلس عزاداری بپا کرد؛ طبعاً یزید زنان دربار را نیز جهت دلجویی به محضر زینب3 فرستاد. بیبی میدانست که همان زنان اشراف خاکنشین نیستند و لذا دستور فرمود که تعدادی صندلی یا هر وسیلهای که آن زمان برای نشستن وجود داشت را فراهم کردند تا زنان اشراف به بهانهی عدم تمکن از نشستن بر روی زمین، از روشنگریهای زینب3 بیبهره نمانند.
[7] . همان، الخصایص الزینبیه، ص 203.
[8] . همان، کتاب الامالی، ص 367.
[9] . همان، اللهوف، ص 132و علی قرنی گلپایگانی، منهاج الدموع، ص 370.
[10] . هود (11):56.
[11] . همان، منهاج الدموع، ص 370.
[12] . زمر (39): 42.
[13] . نهج البلاغه، نامهی 77.
[14] . آن معلون پس از آنکه خطابهی غرای زینب3 پایان یافت، به این شعر تمثل جست:
یا صیحة تحمد من صوایح ما اهوان الموت علی النوائح
فریاد و ناله صیحه زنندگان بسی پسندیده است و چه قدر آسان است مرگ بر زنان داغدیدهی نوحه سرا.
[15] . همان، اللهوف، ص 204، اشاره به آل عمران (3): 178.
[16] . همان، ص 205.
[17] . همان.
[18] . الانوار القدسیه، ص 130.
[19] . همان، الهوف، ص 155.
[20] . در مقابل حضرت ابیعبدالله الحسین7 یکی از علل ذلتناپذیری و عزت خود را دامان انسانپرور مادر با عظمت خود میشمرد ... و محور طابت و طهرت.
[21] . نهجالبلاغه، خ 15.
[22] . همان، الهوف، ص 155.
[23] . المنتخب، ص 478 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 115.
[24] . در نسخههای دیگر خطبه راوی جذلم بن بشیر ذکر شده است.
[25] . نور (24): 37. این آیه را حضرت سیدالشهدا در مشایعت جسد مسلم بن عوسجه تلاوت فرمود.
[26] . همان، کتاب الامالی، ص 322.
[27] . همان.
[28] . اشاره به تصدیق امام سجاد7 در حق عمهی شریفشان: «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه».