آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

زینب بهترین الگوی مشارکت­های سیاسی و اجتماعی
دیباچه؛
زیبایی دین مبین اسلام پس از بیان گزاره­های تام و تمام اخلاقی، این است که برای هر قشری از مردان و زنان و متناسب با شرایط مختلف زمانی و مکانی الگوهایی از بین مردان و زنان ارایه نموده است.
الگوها که همان شاخص­های دینی­اند در پیچ و خم زندگی انسانی قرار داشته و در عین اصطکاک با همه­ی مناسبات و ملابسات زندگی فردی و اجتماعی بشر توانسته­اند نمادی از زندگی یک دیندار باشند.
از همه­ زیباتر وجود الگوهایی عالی از بین زنان برای همه­ی مرد و زن و از بین مردان برای همه­ی مرد و زن است. زینب یکی از آن شاخص­ها و الگوهاست.
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه­های عمومی توسط ایشان یکی از بحث­انگیزترین مباحث سه سده­ی اخیر است؛ زینب همان کسی است که کامل­ترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد می­دهد.
خاصیت الگو این است که نباید او بر بام آسمان نشسته و از افق اندیشه و عمل آدمیان فاصله­های طی ناشدنی داشته باشد. به­راستی زینب چگونه فاصله­ی زمانی را در می­نوردد و امروزه برای زنان مسلمان ایده­ی حضور در اجتماع و سیاست را پی می­ریزد؟
اگر او امروز بود و در بین ما و در شرایط ما می­زیست چگونه وظایفی را وظیفه­ی خطیر سیاسی و اجتماعی خود می­دانست و تحت چه شرایطی قافله­ای را به سمت صلاح و سداد سالاری می­نمود؟ عرصه­ی حضور اجتماعی زینب کبریٰ3 در زمانه­ی خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می­شود. تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور بلکه آن­چنان پردامنه است که حکّام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحت­الشعاع برنامه­های ارشادی و آمرانه­ی خود قرار داد.
تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آن­ها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ می­نمود که هیچ­کس نمی­توانست پیش­بینی کند بعد از یک گفته یا یک رفتار، آن بانوی بزرگ چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
آری او در همه­ی صحنه­های سیاسی و اجتماعی حاضر بود، اما حضوری که عطر آن شمیم هدایت و روشنگری داشت و این حضوری است که چنان جاودانه و ماندنی شده است که رسانه­ی خبری عاشورا همه­ساله و تا قیامت آن­ را بازمی­تاباند.
تاریخ کدامین زن را می­شناسد که اخبار حضورش پژواکی چنان وسیع در تاریخ داشته باشد؟ ... مهم­تر از حضور اجتماعی و سیاسی، اهداف و نحوه­ی حضور است. اهداف زینب­ کبری3 به بلندای نام انسانیت است ولی روش او در این حضور، برای نسل امروز قابل ملاحظه و مطالعه است آیا روش او دیگر کهنه شده است؟! آیا می­توان آن روش را برای زنان آغازگر هزاره­ی سوم دیکته نمود؟! آیا روش او ملاک­های ماندگاری دارد؟! پرداختن به مهم­ترین شاخصه­های حرکت حضرت زینب3 می­تواند در پاسخ به این سؤال یاری­گر ما باشد.
حضور زینب آمیزه­ی علم و حیا؛
مدلی که تاریخ از حضور زینب اخبار می­کند، حاکی است که او آمیزه­ای از «علم و حیا» بود. آن­چنان در صدفی از حیا حرکت می­کند که به جز علم و فرهیختگی او چیزی به مشاهده­ی مردان نمی­رسد.
راوی از نقل واقعه عاجز است، اما از لابه­لای حرکت­های احیاگر او «حیا» در کنار «دانایی» مسیر فاطمی را نشانه رفته است.
بنا به نقل شیخ بزرگوار مفید علیه الرحمة، راوی قبل از آن­که پرده از کلمات عالمانه­ی او بردارد، نمی­تواند از این اعتراف چشم­پوشی کند که: «ولم أرَ خَفِرة قطٌّ نطق منها»([1])، خفره در زبان عربی به زن بسیار با حیا می­گویند.([2]) معنای عبارت این است که؛ «قسم به خداوند ندیدم زنی این­چنین با حیا که گویاتر و عالمانه­تر از این زن سخن بگوید.»
مدل اسلام برای حضور زن در عرصه­ی عمومی همین است. یعنی زنان ما آن­چنان گوهر عفاف خود را حفظ نمایند که کلام و سکوتشان، حرکت و سکونشان، همه و همه حاکی­ از حیا و عفت باشد و از تمام ویژگی­های خود در اجتماع فقط علم و دانایی و هنر را به منصه­ی ظهور برسانند.
عرصه­ی اجتماع اگر بخواهد عرصه­ی رشد و بالندگی باشد باید جاذبیت­های جسمی که چندان اکتسابی هم نیستند، محجوب و مخفی بمانند. چرا که این جاذبیت­ها که هر کس بهره­ی خاصی از آن­ها را دارد، خود زمینه­ی تبعیض را در جذب امکانات جامعه و موقعیت­ها و فرصت­های ارتقا، به وجود خواهد آورد.
مطالعه­ی تاریخ خود گویاست که حضرت زینب3 در حضور علمی خود از هنر خطابه­های آهنگین و موزون که همان سجع است بهره­ی فراوان جست و این خود مسیر هنرهایی را که یک زن در راستای فعالیت­های اصلاحی و انسانی می­تواند به کار گیرد، معلوم می­سازد. به عبارت دیگر استفاده از روش­های هنری که مسیر القای پیام هنرمند را راهوارتر و اثربخش­تر می­سازد، باید برای یک زن به گونه­ای باشد که با شاخص حیا و اصل عفت سازگار باشد. کلمات زینب3 پنجه در احساسات مخاطبین می­انداخت و دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار می­داد. دوست را غرق در اشک و تأثر و پشیمانی کرده و دشمن را به موضع ضعف و انفعال می­کشانید.([3])
حضور زینب آمیزه­ی شجاعت و تدبیر؛
زینب3 نه یک قهرمان متهوری است که بی­باکانه رفتارهای مردانه از خود نشان دهد و یا بر ترکِ اسبی بنشیند و چکاچک شمشیرش دیگران را بلرزاند. گاهی دیده می­شود که در راستای به­وجود­آوردن ادبیاتی برای بازگرداندن هویت گمشده­ی زنان و یا بازپس گرفتن نقش­های مفرط جنسیتی از آنان؛ بی­سلیقگی می­شود و حضوری برای زنان در صحنه­های اجتماعی و سیاسی به تصویر می­کشند که کمتر مردی جرأت عملی­ساختن آن نقش­ها را دارد. و این­ها از آن­جا آغاز می­شود که برای به دست آوردن این هویت و اتخاذ بهترین اسلوب، از زلال وحی فاصله گرفته شده که نتیجه­اش افتادن در غوغای افراط و یا ورطه­ی تفریط خواهد بود.
زینب3 آن­چنان شجاع و نترس است که از گفتن کلمه­ی حق نزد حاکم ستمگر ابایی ندارد. بعد از شهادت حضرت سیدالشهدا7 اولین کس است که به میدان می­رسد و آخرین کس است که در دشت بلاخیز کربلا سوار بر محمل می­شود. سپری است که تازیانه­ها بر جانش می­نشیند، اما نیش کلام او همه­ی دشمنان را بیچاره کرده است. همه از عبیدالله می­ترسند و عبیدالله از زینب، عبیدالله و همه از یزید می­ترسند و یزید از زینب 3. ولی این شجاعت آن­چنان تدبیر شده است و در مقابل بعضی شرایط منعطف عمل می­کند که در عین دلاوری هم جان او و هم جان همه­ی خاندان و از همه مهم­تر حریم امامت تا برگشتن به مدینه حفظ می­شود و این­ها همه مدیون سایبان خنکی­آور تدبیر شجاعانه و یا شجاعت مدبّرانه زینب3 است. اشاره به یک مورد در این باره خالی از لطف نیست:
در مقاتل آورده­اند که در کوفه و در مجلس بزم عبیدالله پس از آن­که تیغ کلام بی­بی هر راهی را که عبیدالله می­رفت بر او می­بست و دیگر هیچ ترفندی را برای عبیدالله باقی نگذاشت و جهد عاجزانه­ی عبیدالله ملعون حضرت زینب را به یاد عزیزترین کسانش انداخت: «لقد شفی الله قلبی من طاغیتک الحسین([4])؛ خدا دل مرا به قتل گنهکاران و برادرت حسین شفا داد.»
مسلم است که نام حسین زینب را شرحه شرحه می­کند، داغش را تازه ساخته و خونین­ترین روز هستی را به یاد او می­آورد ولی باز هم کلمات زینب آن­گونه است که بیش از پیش بر رسوایی عبیدالله می­افزاید.
صحنه پس از روشنگری­های عالمانه­ی او آماده است که پرده­ی حق­نمای دیگری از ذکاوت زینب3 به نمایش گزارده شود. کلمات سوزناک وی انقلابی غیرقابل وصف در حاضرین ایجاد می­نماید که عبیدالله با خود می­گوید: کاش نام حسین را نمی­بردم، این زن را هیچ حیله­ای خاموش نمی­سازد.
نمونه­ی دیگر از تدبیر زینب3؛ سفارش او به برادرزاده­ی گرام خویش در شام است که وی را به خویشتن داری و تبدیل سیاست مبارزاتی در مجلس یزید دعوت می­کند: «یا قرة عینی و سلوة فؤادی لاتکلّم الاّ بکلام هیّن و قول لیّن فانه ظالم عنید و شقیّ شدید لایخاف من الله و عذابه و لایستحیی من رسول الله و ولیّه([5])؛ ای نور چشم و شیرینی دلم مگر به کلامی نرم و آرام؛ با یزید سخن مگو که او ستمگری لجوج است از خدا و عذابش نمی­هراسد و از رسول خدا و ولی­اش شرم نمی­کند.»
حیاتی معقول؛
از مباحث قبل نتیجه شد که گاهی وظیفه­ اقتضا می­کند که زن مسلمان با حفظ تمام آنچه که دنیای امروز نامش را محدودیت و قواعد دست و پاگیر می­داند، وارد عرصه­ی اجتماع گردد. در این بین مهم آن است که ارتقای انسانیت و توسعه­ی اخلاق و معنویت در کجا و با چه وسیله­ای برای زن و یا مرد قابل وصول است. اگر اجتماع نیاز به حضور بالنده دارد؛ زنان مسلمان در این عملیات شرکت می­کنند، اما نه به عنوان نمایشگر و لعبت، بلکه با حضوری هدفمند، منطقی و با اهداف بلند انسانی و اسلامی.
ویژگی­های فردی و رفتارهای شخصی در عناصر فعالیت­های اجتماعی زینب کبری3 نشان می­دهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسان­پروری و تاریخ­سازی انتخاب نمود.
گاهی خروشیدن و فریاد را و گاهی گریه و مویه را بر می­گزید، چنانچه گاهی فقط زنان را مخاطب قرار می­داد و از بعض لوازم برای جذب شنونده از اقشار مختلف زنان بهره می­یافت؛([6]) و گاهی زنان و مردانی که در راهی گرد آمده بودند را مخاطب قرار می­داد و مسؤولیت فراموش شده را به خاطر­ه­هاشان باز می­گرداند.
تأثیر نفوذ کلام او به گونه­ای بود که همه را جذب کرد و تحسین همگان را بر­انگیخت. هنر زینب3 در تدابیرش آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بی­تفاوت، موافق ساختن مخالفین و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قراردادن آن­ها بود.
همه­ی آنچه گذشت به دلیل زمانه­شناسی زینب3 بود و چه بسا که جلوتر از زمانه حرکت می­کرد و بر این اساس گاهی مواضعی را اتخاذ می­فرمود که برای روزی که خود نیست؛ سفیر بسازد. از آن جمله می­توان به سفارش ایشان به زنان شامی در آخرین دیدار اشاره نمود که با توصیه­ی آنان به بزرگداشت قبر سه ساله­ی حسین بن علی7 آنان را نماینده­ی خود در برپا نگه­داشتن عَلَم هدایت در آن دیار قرار داد.
زینبی که در اوج شکوه و جلال است، فرزند­زاده­ی پیامبر و دارای سطوت علی و عظمت و وقار زهراست وقتی وارد شام گردید، شأن او را مراعات ننمودند آن­چنان که خود گلایه فرمود: «لایدخلن علیّ [علینا] عربیّة الاّ امّ ولد ومملوکة فانهن سبین و قد سبینا([7])؛ هیچ زن عربی بر ما وارد نمی­گردید، مگر کنیزکانی که آن­ها هم نظیر ما اسیر شده بودند.»
طبیعی است مردمی که از زمزم ولایت سیراب نگردیده­اند، توفیق باریافتن به محضر عقیله­ی هاشمین را درنیابند. ولی زینب باید این مردم را آگاه سازد و خاطره­ی شیرین همراهی با خاندان وحی را به ذایقه­ی اینان بچشاند. این زینب است که در مسجد اموی با تشکیل مجالس سوگواری آن­چنان انقلابی برپا می­کند که وقتی زنان را وداع می­گوید 400 زن از اشراف شامی و از پستوهای کاخ­های اموی بی­اعتنا و بلکه منزجر از خواست همسران خود، همانانی که دستشان به خون حسین7 آلوده است، به بدرقه آمده­اند و یکسره از بانوی خویش حلالیت می­طلبند.
گستره­ی فرهیختگی زینب3؛
زینب3 را در جریان کربلا همواره با دو مخاطب نظاره می­کنی؛ گروه اول کسانی هستند که الگوهای اجتماعی­اند و مواضع آن­ها توده­های مردم را رهبری می­کند و مسیر تاریخ را می­سازد. همانانی که حوزه­ی تأثیر گفتار و رفتارشان بیشتر از زمان و مکان خودشان است. در این مرحله زینب3 با افرادی روبه رو است که می­خواهند بزرگترین فاجعه­ی تاریخ بشریت را به گونه­ای موجه توجیه سازند و ابعاد بزرگ حادثه را پوشانده و از آن بهره­برداری لازم را به نفع خود بنمایند.
کسانی که بر مسند قدرت نشسته­اند سرمایه­های کم نظیری را به دست دارند و سکه­های آنان حدیث سازان سست نهاد را به راحتی خریداری کرده و زبان جعل و دروغ­پردازی­هایشان را به نطق می­آورد. این­ها همه بهترین امکاناتی است که می­توان برای وارونه ساختن حقایق از آن­ها بهره جست.
حال زینب چه کند؟ او زنی است داغدار که هیجده داغ لاله وش بر دل دارد. دستانش خسته و کامش تشنه است ولی باید تشنگی تاریخ را جواب گوید. اگر او زمانه را سیراب نسازد دیگران با سراب فریبش می­دهند. وه! در این رابطه زینب چه صحنه­ها که ساخت و چه زیرکی­ها که به خرج داد و چه اسطوره­ها که ساخت.
و اینک شرح ماجرای فرزانگی­اش را مرور کنیم:
الف: برخورد حضرت زینب3 با تحریف حقایق؛
یکی از محوری­ترین تلاش­های مذبوحانه­ی حکام تحریف فرهنگ عاشورا و عاشوراییان و مصادره­ی وقایع به نفع خویش بود که البته سخت در این مصاف ناکام ماندند.
مذاکرات حضرت زینب3 با عبیدالله و یزید لعنهما الله به خوبی نکته­ی فوق را حکایت می­کند. یکی از تحریفات مهم که از طرق مختلف تبلیغ می­شد اسناد قضایا و شهادت حضرت ابی­عبدالله7 به خداوند است.
تفکرات اشعری­گری در تحکیم اباطیل فکری که به وسیله­ی بنی­امیه تشدید می­گشت؛ بهترین اهرم فرهنگی برای توجیه جنایات بود. _ پیدایش مکتب کلامی اشاعره در دوران بنی­عباس در یک برهه ریشه در توجیهات بنی­امیه از حوادثی نظیر کربلا دارد_ .
در حالی که دسته­ی قابل توجهی از مسلمین از فرهنگ علوی و اندیشه­ی شیعی فاصله گرفته­ و بسیاری از صحابه و تابعین از هوش علمی برای تحلیل عقلانی قضایا بی­بهره بوداند، رواج اندیشه­ی جبریون در مسیر حکومت­های وقت مفید می­افتاد.
فرهنگ­سازان جامعه که طایفه­ی بزرگی از وضاعین و جعل­کنندگان احادیث بودند، بخشی از این تفکرات را به صورت فرهنگ عمومی درآوردند. بدیهی است که تا چنین فضای فرهنگی در بین مردم فراهم نشود، نمی­توان به این راحتی دست را به خون پاک­ترین انسان­های روی زمین آلوده ساخت و از گزند واکنش­های مردمی و یا حداقل سؤال اندیشه­ورزان جامعه خلاصی یافت.
بر این اساس بود که هم عبیدالله و هم یزید در یک برنامه­ی هماهنگ این فاجعه را به خواستی الهی که هیچ قدرتی را یارای مقاومت در مقابل آن نبود، استناد داده و خواستند که خود را در مقابل مردم و تاریخ تبرئه نمایند.
فقراتی از این گفت و گو­ها که دلالت بر مضامین فوق می­کند از این قرار است:
زمانی که عبیدالله متوجه حضور بی­بی زینب کبری3 در مجلس خود شد، این جمله را به زبان آورد؛
_ «الحمدلله الذی فضحکم وقتلکم وأکذب اُحدوثتکم؛ سپاس خدای را که شما را مفتضح نمود و دروغتان را فاش کرد.» و در مرتبه­ی بعد تحریف خود را مستحکم ساخت: «کیف رأیت صنع الله بأخیک الحسین؟ چگونه دیدی کار خدا و تقدیر او را نسبت به برادرت حسین؟»
حضرت زینب3 که رسالتی حسینی در مقابل زمان و مردم آن دیار دارد و پیرایش اندیشه­ی ناب دینی را از خرافه­ها بر خود وظیفه می­داند، پاسخ خود را بر اساس دو محور اساسی منعقد می­سازد:
از آن جا که یکی از اهداف عبیدالله مشوه ساختن چهره­ی اهل بیت: و اتهام لاف زنی و دروغگویی _ که ترویج آن از اعتماد مردم به ایشان می­کاست _ و دیگری اسناد واقعه به خداوند متعال بود؛ زینب کبری3 هم در این مقام و هم در تمام منازل و معابر که فرصتی می­یافت بر تطهیر قافله­ی اهل بیت: از اتهام­ها تلاش وافر داشت و مداوم انتساب خود را بر حضرت ختمی مرتبت9 که طبعاً مورد وفاق همه­ی مردم آن روزگار بود، یادآور می­شد. همچنان­که آیه­ی تطهیر را مستمراً به خاطره­ی آنان باز می­گرداند و عصمت و پیراستگی خاندان وحی را یادآور می­گردید: «الحمدلله الذی أکرمنا بنبیّه محمد9 و طهرنا من الرجس تطهیراً»([8])
همچنین ذهنیت دوم را باطل اعلام می­فرماید و اراده­ی خداوند را به عنوان فاعل و عامل قریب قتل سیدالشهدا انکار می­کند. حضرت با استفاده از واژگانی خاص که در زبان عربی بار معنایی خاص دارد، مقّصرین اصلی را معرفی کرده و ضمن باطل اعلام نمودن اسناد از پیش گفته، به علت این جنایت اشاره می­کند و علت این جنایت را نه اراده­ی الهی بلکه فسق و فجور قاتلین می­داند. پستی­ها و دنائت­ها در تمام طول تاریخ به اختیار کسانی رخ می­دهد که وجود ناپاک و باطنی آلوده دارند: «انما یفتضح الفاسق ویکذب الفاجر وهو غیرنا»([9])
در مرتبه­ی بعد حضرت در جواب از جمله­ی دوم ابن­زیاد به یکی از عمیق­ترین آموزه­های قرآنی و اندیشه­های کلامی اشاره می­فرماید.
رابطه­ی افعال آدمیان با مشیت و اراده­ی الهی خواه عمل صحیحی باشد خواه عمل باطل، در حوزه­ی قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خردورزان مسلمان را هم از ورطه­ی جبر نجات می­دهد و هم از دام تفویض می­رهاند.
جهان با تمام آنچه در آن­ است، دستگاهی به خود وانهاده نیست و همه­ی فعل و انفعالات در آن با رشته­های خاص خود به مشیت الهی وصل شده­اند: )ما من دابة إلا هو ءاخذ بناصیتها(([10])
افعال اختیاری انسان نیز از چارچوب قضا و قدر الهی خارج نیست و خداوند هر گاه که بخواهد، می­تواند با تغییر قدر و شرایط، قضا و حکم دیگری مقدر فرماید؛ گرچه او نظام عالم را از طریق قواعد علیت تدبیر می­نماید.
حال که زینب3 عقیله­­ی هاشمین سررشته­ی افاضه را به دست گرفته، آن روی سکه را می­نمایاند. اگر عبیدالله اصرار دارد که نقش خداوند را در غائله­ی کربلا ببیند و دست خدا را مؤثر بداند، آگاه باشد که دست خدا در کربلا نمایان بود. البته خدا حسین7 را طلبید و او ذبح عطشان خداست. آن رشته­ی نورانی که کربلا و مصرع عشاق را به خداوند ربط می­دهد؛ تمام زیبایی­های کربلاست. آن­جا که زینب­3 می­خواهد تمام آن­چه را که رخ داده به حساب خداوند بگذارد؛ آن­جا فقط جمال است و زیبایی.
آن­جا هر چیز تعریف دیگری دارد، آن­جا جنگ و جدال نیست، محفل انس و رضاست. آن­جا نهی از منکر و واداشتن از مبارزه نیست، آن­جا تسلیم است و سجود در خون و عشاقی که به خوابگاه و آرامشگاه خود می­روند؛ «ما رأیت إلا جمیلاً هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم»([11])
نظیر آن «تحریف» و این «ارشاد» در مذاکره بین امام سجاد7 و عبیدالله نیز رخ داد. هنگامی که آن ملعون متوجه حضرتش شد و از نام ایشان پرسید، گفت: مگر خدا علی بن­الحسین را نکشت؟
امام فوراً روشنگری فرمودند که؛ «مرا برادری بود که او را هم علی­بن حسین می­نامیدند و مردم او را کشتند.»
ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت، و امام به زیبایی و با استناد به آیه­ی شریفه­ی قرآن دست تقدیر پروردگار و فاعلیت مستقل او را در هستی متذکر شدند. فاعلیت و تأثیری که علی­رغم وجود آن باز هم هیچ فاعل مختاری اراده­ی خود را خنثی نمی­بیند و مسؤولیت اعمالش را به عهده­ی احدی نتواند نهاد: )الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها(([12])
در شام نیز یزید برای تطهیر چهره­ی کریه خود به توجیهات رنگارنگ بسی محتاج­تر از عبیدالله است. در حالی که سر مبارک حضرت سیدالشهدا7 در تشت و رو به روی اوست به سر مبارک اشاره می­کند و می­گوید: صاحب این سر گمان می­کرد ملک و پادشاهی ازآن اوست در حالی که ملک برای خداست به هر که بخواهد می­دهد و از هر که بخواهد بازپس می­گیرد.
با استناد به آیات قرآن به قرآن ناطق اعلان جنگ داده، در حالی که مردم شام در همان شیوه­ی دیرین اموی سر درگم هستند. روزی قرآن بر نیزه در مقابل علی7 است و روزی قرآن جاری بر لب آن ملعون با قرآن جاری بر رگ­های بریده و حقیقت قرآن.
این استشهاد کلام حضرت امیر7 را به خاطر می­آورد که در جواب صف­آرایی دشمن و استشهادشان به قرآن می­فرمود: «این­چنین به قرآن تمسک نکنید چرا که قرآن معانی مختلفی را حمل می­کند.»([13])
رهنمودهای جامع و کلی قرآن را دستاویز قرار دادن، روشی بود که از غوغای سقیفه در جامعه­ی مسلمین به تدریج نهادینه گردید.
حضرت زینب3 در این­جا درنگ را جایز ندانستند و با کلامی بی­نظیر او را بر تخت رسوایی­اش ذوب نمودند.
ضعف، انفعال وبی­چارگی از عکس­العمل یزید در مقابل کلام قاطع حضرتش کاملاً هویداست. اینان وقتی خلع سلاح می­شدند و هر راهی را در مقابل منطق بی­همتای زینب3 برخود بسته می­دیدند و دیگر نمی­توانستند اذهان عمومی را بفریبند، خود را فریفته و بعد دلداری می­دادند و همه را به حساب زنانگی و عواطف سوزان می­گذاشتند.([14])
ولی سکوت طولانی یزید پس از خطبه­ی غرای زینب و اظهار ندامت و پشیمانی او، بزرگ­ترین شاهد پیروزی قهرمان میدان بود.
زینب کبری3 در خلال این خطبه­ی غرا فرمود: یزید! تو سنت­های خداوند را سخت اشتباه گرفته­ای و روشن است که فطانت درک این سنت­ها را نداری. این سنتی که تو غرقه در آنی نه سنت تکریم و امداد که سنت امهال و استدراج است:
)فمهلاً مهلاً انسیت قول الله تعالی ولایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیرٌ لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا إثماً ولهم عذاب مهین(([15])
تصریح کلام زینب3 بر کفر یزید، زودتر از موعد پیله­ی مسلمانی او را در هم ریخت. آن­گاه مردم خود به راحتی فهمیدند که خداوند هیچ­گاه بر پادشاهی کافر رضا نمی­دهد.
پس از آن­که حضرت مشت تحریف او را باز کرد، شجاعانه کمر همت به تحقیر او بست.
آدمی گاهی از این قلم متعجب می­شود که چگونه به خود جرأت می­دهد وقایعی این­چنین بزرگ را به دست واژگانی کوتاه و کمر شکسته بسپارد و بر پایان جملات به راحتی نقطه­ بکارد! مگر می­شود شکوه کاخ­های سرخ را به راحتی تفسیر کرد؟ مگر ممکن است که ددمنشی، خشم و جنایتکاری یزید را به روشنی بیان نمود؟ در شرایطی که سی­هزار مردِ رزم­آور به عشق درهمی، یا از ترس برق شمشیری و یا فریبکاری، دنیا و آخرت خود را یکجا باختند؛ چگونه یک زن آن هم در آن دوران می­تواند همه­ی ابهت امویان را در خانه­ی خودشان به باد استهزاء و تحقیر بگیرد، قد برافراشته همه­ی سرهای سردمداران کفر را تهی از مغز و درک و فهم بخواند. قسم به خدا گفتن آسان، نوشتن آسان­تر ولی درک واقعه به شدت سخت است. اما او تمام این جملات را بر زبان راند: «ولئن جرت علیّ الدواهی مخاطبتک انی لاستصغر قدرک واستعظم تقریعک واستکثر توبیخک لکن العیون عبری والصّدور حرّی ([16])؛ حال که این گرفتاری­ها مرا وادار به مخاطبه و گفتگو با تو قرار داده، بدان که من قدر و مقدار تو را کوچک وسرزنش تو را بزرگ می­شمرم و توبیخ نمودن تو را ستوده می­دانم، اگر چشم­ها اشکبار و دل­ها سوزان نبود (بیش از این­ها از زینب می­شنیدی).»
ب: تلاش برای نهادینه کردن رفتارهای باطل و مبارزه­ی زینب3؛
حضرت زینب3 کربلا و حادثه­ی خونبار عاشورا را منقطع از قطعه­های دیگر زمان بررسی نمی­کند و آن را از حلقه­های پیشین و پسین سلسله­ی حوادث مطالعه نمی­نماید.
اصولاً رخدادهای اجتماعی آن­هم در چنان سطحی نمی­تواند معلول علل یک شبه باشد و مواجهه­ی جزیی­نگر با تاریخ، در تحلیل حوادث و پدیده­های اجتماعی بدترین نوع تحلیل بوده و موجب می­شود که تاریخ واقع­نمایی خود را از دست بدهد.
بنابراین عقیله­ی هاشمین حادثه­ی کربلا را مولود تمام حوادث و جریانات انحرافی از صراط مستقیم ولایت می­داند: «کیف یستبطأ فی بغضنا اهل البیت من نظر إلینا بالشّنف والشّنان...»([17]) ؛ بزرگان و اعیان شیعه نیز همواره در تحلیل حادثه­ی عاشورا آن را امتداد ماجرای سقیفه دانسته و بر آن تأکید ورزیده­اند. از آن جمله می­توان به شعررسای مرحوم محقق اصفهانی1 اشاره نمود که در بخشی از آن فرموده­اند:
وما رماه اذا رماه حرمله وانما رماه من مهّد له
سهم أتی من جانب السقیفه وقوسه علی ید الخلیفه([18])
ترجمه: آن تیر را حرمله رها نساخت بلکه کسی آن تیر را رها ساخت که این مکان را برایش فراهم آورد. آن تیر، تیری بود که از جانب سقیفه آمد و کمان هم به دست خلیفه بود.
حضرت در ادامه­ی سخن خود به علل دیگری هم اشاره می­فرماید؛ مانند آثاری که از وراثت اخلاقی پلید و باطنی آلوده زمینه­ی مساعدی در اعوجاج و کژی در یزید فراهم کرد: «وکیف یُرتجی مراقبةُ من لفظ فُوهُ أکباد الاٴزکیاء ونبت لحمُهُ من دماء الشهداء([19])؛ خلاصه­ی ترجمه این است که تو در دامان مادری عفیف که سفره­ی تربیت الهی و انسانی را در پیش روی تو بگشاید، نپروریدی.([20])
در پیچ و تاب کلام زینب3، یزید و جنایتش با تمام معیارهای روانشناختی، زیست­شناختی و جامعه­شناختی محاسبه شده و ارزیابی می­گردد.
ج: تنگنای ظلم؛
اگر نظام سیاسی، اجتماعی بر محور عدالت بچرخد؛ همه از ثمرات آن بهره خواهند برد. در چنان نظام عادلانه­ای، موافق و مخالف از مواهب شهروندی برخوردارند. در مقابل اگر هویت یک نظام سیاسی را ظلم و ستمگری تشکیل دهد؛ دوست دیروز دشمن امروز و فرداست و دوستی هر کس بستگی به تبعیت­اش از نظام سلطه دارد، نظامی که در تقسیم امکانات هیچ تعهدی حتی در مقابل کسانی که روزی به آن اقتدار بخشیده­اند، ندارد و لذا حضرت امیر7 به زیبایی در نهج­البلاغه می­فرماید: «ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛ ([21])؛ آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت­تر است.»
حضرت زینب به زیرکی به این نکته اشاره دارند؛ آن­گاه که فرمودند: «وسَیَعلَمُ من سَوّیٰ لک و مکَّنکَ مِن رقاب المسلمین بئس للظّالمین بدلاً([22])؛ به­زودی آن­که تو را بر مسلمین حاکم ساخته است، متوجه می­شود که بدترین جانشین را برای ظالمین دیگر قرار داده است.»
Y Y Y
گروه دومی که حضرت با ایشان در مقاطع مختلف گفت­ و گو کرده است مردم یعنی مهم­ترین پشتوانه­ی حکومت­ها هستند.
امروزه در مترقی­ترین برداشت­های جامعه­شناسان مردم با تمام ظرفیت­هایی که در اجتماع دارند، می­توانند تفکر و ایدئولوژی مورد پسند خود را به دستگاه حاکم تحمیل نمایند و حتی در تغییر رویه و یا تبدیل ماهیت آن بسیار مؤثر افتند. و این معنایی است که قرآن در چهارده قرن قبل از این بارها اشاره فرموده و انسان­های بزرگ را تاریخ­ساز و متحول کننده­ی جامعه دانسته است.
مردم شام تا قبل از تشریف فرمایی امام سجاد7 و عمه­ی شریفشان3 بدان­جا، طعم ولایت را نچشیده بودند و از شراب حضور بی­بهره بودند.
کوفیان نیز بیست سال بود که دیگر نوای علوی را نشنیده و منبرهای سرد و متروک آن هیمنه­ی علوی را از کف دادند. اکنون زینب3 پژواک کلام علی7 در گوش کوفیان است. انگار مردم به خود آمده­اند؛ که روزی یاران علی را در خود داشتند و گرداگرد نور وجود مولای خویش قطرات طهور خطابه­های او را نوش می­کردند.
اصول مورد نظر و تذکر حضرت زینب3 در مسیر سفر و به خصوص درکوفه:
الف: زنان و مسؤولیت­های اجتماعی؛
این فریاد زینب است، وقتی صدای شیون زنان کوفه را می­شنود: «صه یا اهل الکوفه تقتلنا رجالکم و تبکینا نسائکم([23])؛ ساکت باشید ای اهل کوفه مردان شما ما را می­کشند و زنان شما بر ما گریه می­کنند؟»
مرحوم شیخ مفید در امالی از قول راوی حذلم بن ستیر([24])، صحنه­ی دردناک ورود اهل بیت: را به تصویر می­کشد. مدتی است مردم شاهد آذین­بندی شهر هستند. وقتی اسرا وارد شهر شدند؛ همه­ی زنان به قصد تماشا آمده­اند، ولی زینب تماشاخانه­ی زنان کوفه را به کلاس درس و دادگاه تاریخ بدل کرد. در حالی که زنان می­گریند؛ زینب کبری3 از گریه­ی آنان متعجب است: اگر مردان شما ما را کشتند گریه­ی شما برای چیست؟ با گریه که نمی­توان این ننگ را شست. پس مسؤولیت­های اجتماعی شما زنان چه می­شود؟ آیا آن­گاه که مردان و پسران خود را از همراهی با مسلم­بن عقیل بازداشتید در سلک زنان نبودید؟ آیا مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین را همسرانشان شایسته نشان لیاقت از سوی مولایشان نساختند: )رجال لا تلهیم تجارة ولابیع عن ذکرالله...(([25])
این گریه برای چیست؟ شما هم به قدر مردانتان مقصرید.»
زینب3 راوی حقیقت واقعه و مفسر باطن امامت؛
زینب از باطن واقعه­ی عاشورا خبر می­دهد. بدترین جرم و فساد؛ آن جرم و فسادی است که آثار نکبت­بار خود را به زودی از میان اجتماع جمع نمی­کند بلکه ابعاد آن زمان و مکان را درمی­نوردد و دامان نسل­ها را می­گیرد. کربلا زخم­کاری بر پیکره­ی اسلام بود که عفونت جنایت­های انجام شده در آن تا مدت­ها این پیکر را بیمار نگه­ داشت.
زینب3 این معنا را در کوفه باز می­تاباند: «...فلقد فزتم بعارها و شنارها و لن تغسلوا دنسها عنکم ابداً([26])؛ همانا به ننگ و رسوایی دست یافتید که هرگز پلیدی آن را نخواهید زدود.
اما مردم کوفه باید بدانند چه چیز را از دست دادند. ترجمان واقعی این جمله چیست؟ «حسین7 کشته شد.» زینب3 واقعیت را برای مردم واگو می­کند:
«فسلیل خاتم الرسالة، وسید شباب اهل الجنة، وملاذ خیرتکم، ومفزع نازلتکم وأمارة محجّتکم، و مدرجة حجّتکم خذلتم، وله فتلتم؟...([27])؛ آیا زاده­ی ختم رسولان و سرور جوانان بهشتی و پناه خوبانتان و پناهگاه گرفتاری­تان و نشانه­ی راهتان و راه پهناور دلیلتان را ترک یاری گفتید ...»
گرچه به عمق مفاهیم بلند خطابه­ی کوفه نمی­توان رسید که حسین7 متن ولایتی است که زینب شارح آن است ولی بعضی از فقرات آن را می­توان به قدر بضاعت اندک خود توضیح ­داد.
حضرت­3، امام را پناه­گاه خوبان معرفی می­کند. آری نیکان جامعه اگر خانه­ای و پناهی در اجتماع نداشته باشند که در اثر تردد به آن خانه، خود همواره ترمیم شده و ارتقا یابند به تدریج فضای مسموم آن­ها را می­بلعد و یا حداقل از کارآیی لازم می­اندازد. همواره باید بیوتی در جامعه باشند که نام خداوند را آواز ­کنند و نیکان از درخشش نور آن بیوت، امیدوارانه به سعی و تلاش و سازندگی خود ادامه دهند چنانچه وجود این مناره­های هدایت راه گم کردگان را نیز هدایت می­بخشد.
امام مظهر قدرت، علم و هدایت خداوند است و لذا هر انسانی در هر سطحی می­تواند از محضر نورانی­اش بهره­ی کافی ببرد. برای آنان که غرق در گرفتاری­ها و سختی­ها هستند امام راهگشا و مشکل زداست. مردمی که از شیرین لحظات حضور امام بهره جسته­اند؛ بسیار اتفاق می­افتاد که گرفتاری، فقر، بیماری ... خود را به امام عرضه می­داشتند و امام که مثال بی­مانند جود و سخاوت خداوندی بود غم و غصه­ی آنان را مرتفع می­ساخت. چرا که امام «مفزع نازله» بود.
امام شاهراه هدایت است. بزرگراهی که تا وارد آن مسیر گشتی مقصد برایت معلوم و بسی دست یافتنی است. بزرگراهی که در پیش روی تو یک راه مستقیم می­گشاید و هدایت الهی را به دنبال دارد و در کلام زینب امامی که مردم او را از دست دادند؛ همان راه پهناور هدایت بود: «مدرجة حجتکم»
ج: مسلمانی بی­خاصیت؛
مسلمانی فقط طریقت نیست شریعت هم هست. ایمان باطنی بدون گردن­گزاری به لوازم مسلمانی ایمان نیست. گرچه این ندا دیرزمانی بود که به گوش مسلمین خوانده می­شد ولی زینب3 به مردم فهماند که مسلمانی آن نیست.
مسلمانی که وظایف خطیر اجتماعی را نشناسد، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم نخروشد، بر به غارت رفتن مواریث نبوت نیاشوبد، پاره سنگی بی­خاصیت و گیاه بر مزبله است: «کمرعَیٰ علی دِمنة أو کفِضَّة علی ملحودة؛ (چنان آدمیانی) مانند گیاهان بر مزبله­ها و یا نقره بر قبرستان هستند.»
بی­جهت نیست که رشد فزاینده­ی صوفی­گری را در عهد بنی­العباس و پس از آن مشاهده می­کنیم که هر لحظه مسلمین را به شعایر دین بی­میل کرده تا آنان نیز به نوبه­ی خود به حکومت هر فاسقی تن دهند. آری این­گونه تصوف افشانده­ی همان روحیات است.
تا زمانی که مردم نسبت به لوازم مسلمانی بی­تفاوت نشوند و یا قرائت­های مختلف را نسبت به شریعت ترویج و باور نداشته باشند، هر نااهلی نمی­تواند حکومت دینی را به دست گیرد. برای به مقصد رسیدن طاغوت­ها ناگزیر باید تفکرات مختلف را به عنوان اندیشه­ی دینی و اشخاص متفاوت را به عنوان شخصت­های دینی ولو در وجهه­ی خلیفه­ی مسلمین به رسمیت شناخت تا حضرت علی و امام مجتبی و سیدالشهدا: و سلاله­ی او در حد شهروندی جامعه تنزل کنند تا آن­گاه بتوان به راحتی بر روی آنان تیغ کشید.
Y Y Y
و این­چنین بود که زیرکی حضرت زینب3 که از زلال علم لدنی([28]) سرچشمه گرفته بود؛ حادثه­ی کربلا را در جریان واقعیت­ها و حقیقت­ها به حرکت انداخت و آن را یک استثنا در طول تاریخ بشریت قرار داد و این ماییم که همه ساله به دعوت او در کوثر حسینی خود را تطهیر می­سازیم.
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته
در شرایطی که حضور اجتماعی و سیاسی زنان و اشغال عرصه­های عمومی توسط ایشان یکی از بحث­انگیزترین مباحث سه سده­ی اخیر است؛ زینب3 همان کسی است که کامل­ترین مدل را برای این منظور به زنان عالم پیشنهاد می­دهد.
عرصه­ی حضور اجتماعی زینب کبریٰ3 در زمانه­ی خویش نه یک جماعت اندک و نه مردم یک شهر و آبادی کوچک که بخش عظیمی از بلاد اسلامی بود که امروزه شامل چند کشور می­شود.
تدابیر سیاسی او نه تنگنای ریاست شورای یک شهر و یا مدیریت یک کشور بلکه آن­چنان پردامنه است که حکّام و رؤسای ایالات مختلف اسلامی را منفعل ساخته و سیاست و تدبیر آنان را تحت­الشعاع برنامه­های ارشادی و آمرانه­ی خود قرار داد.
تمام اهداف دور و نزدیک آنان را به باد کلماتش سپرد تا نشانی از آن­ها نباشد. چنان در مقابل اوضاع مختلف روش مقتضی را اتخاذ می­نمود که هیچ­کس نمی­توانست پیش­بینی کند بعد از یک گفته یا یک رفتار، آن بانوی بزرگ چه خواهد گفت و چه خواهد کرد؟
مدلی که تاریخ از حضور زینب اخبار می­کند، حاکی است که او آمیزه­ای از «علم و حیا» بود.
ویژگی­های فردی و رفتارهای شخصی در عناصر فعالیت­های اجتماعی زینب کبری3 نشان می­دهد که او در مسیر حیات معقول بهترین اندیشه، گفتار و رفتار را برای شرکت در فرآیند هدایت، انسان­پروری و تاریخ­سازی انتخاب نمود.
هنر زینب3 در تدابیرش آگاه ساختن افراد جاهل، غیرتمند کردن عناصر آگاه ولی بی­تفاوت، موافق ساختن مخالفین و یا به انزوا کشاندن و در انفعال قراردادن آن­ها بود.
رابطه­ی افعال آدمیان با مشیت و اراده­ی الهی خواه عمل صحیحی باشد خواه عمل باطل، در حوزه­ی قضا و قدر الهی تفسیر خاصی دارد که فهم آن، خردورزان مسلمان را هم از ورطه­ی جبر نجات می­دهد و هم از دام تفویض می­رهاند.
حضرت زینب3 کربلا و حادثه­ی خونبار عاشورا را منقطع از قطعه­های دیگر زمان بررسی نمی­کند و آن را از حلقه­های پیشین و پسین سلسله­ی حوادث مطالعه نمی­نماید.
مردم شام تا قبل از تشریف فرمایی امام سجاد7 و عمه­ی شریفشان3 بدان­جا، طعم ولایت را نچشیده بودند و از شراب حضور بی­بهره بودند.
پی­نوشت:
[1] . شیخ مفید1، کتاب الامالی، ص 321، نشر جامعه­ی مدرسین حوزه­ی علمیه­ی قم.
[2] . ابن اثیر، النهایة، ج 2، ص 53، ... وفی حدیث لقمان بن عاد «حییٌّ خَفِرٌ» أی کثیر الحَیاء..
[3] . ر.ک؛ همان، کتاب الامالی، ص 366، گفته­ی پیرمرد کوفی در انتهای خطبه­ی حضرت.
[4] . سیدبن طاوس1، اللهوف علی قتلی الطفوف، ص 181.
[5] . سیدنورالدین جزایری، خصایص زینبیه، ص 208.
[6] . صاحبان مقاتل نوشته­اند؛ وقتی بی­بی در شام مجلس­ عزاداری بپا کرد؛ طبعاً یزید زنان دربار را نیز جهت دلجویی به محضر زینب3 فرستاد. بی­بی می­دانست که همان زنان اشراف خاک­نشین نیستند و لذا دستور فرمود که تعدادی صندلی یا هر وسیله­ای که آن زمان برای نشستن وجود داشت را فراهم کردند تا زنان اشراف به بهانه­ی عدم تمکن از نشستن بر روی زمین، از روشنگری­های زینب3 بی­بهره نمانند.
[7] . همان، الخصایص الزینبیه، ص 203.
[8] . همان، کتاب الامالی، ص 367.
[9] . همان، اللهوف، ص 132و علی قرنی گلپایگانی، منهاج الدموع، ص 370.
[10] . هود (11):56.
[11] . همان، منهاج الدموع، ص 370.
[12] . زمر (39): 42.
[13] . نهج البلاغه، نامه­ی 77.
[14] . آن معلون پس از آن­که خطابه­ی غرای زینب3 پایان یافت، به این شعر تمثل جست:
یا صیحة تحمد من صوایح ما اهوان الموت علی النوائح
فریاد و ناله صیحه زنندگان بسی پسندیده است و چه قدر آسان است مرگ بر زنان داغدیده­ی نوحه سرا.
[15] . همان، اللهوف، ص 204، اشاره به آل عمران (3): 178.
[16] . همان، ص 205.
[17] . همان.
[18] . الانوار القدسیه، ص 130.
[19] . همان، الهوف، ص 155.
[20] . در مقابل حضرت ابی­عبدالله الحسین7 یکی از علل ذلت­ناپذیری و عزت خود را دامان انسان­پرور مادر با عظمت خود می­شمرد ... و محور طابت و طهرت.
[21] . نهج­البلاغه، خ 15.
[22] . همان، الهوف، ص 155.
[23] . المنتخب، ص 478 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 115.
[24] . در نسخه­های دیگر خطبه راوی جذلم بن بشیر ذکر شده است.
[25] . نور (24): 37. این آیه را حضرت سیدالشهدا در مشایعت جسد مسلم بن عوسجه تلاوت فرمود.
[26] . همان، کتاب الامالی، ص 322.
[27] . همان.
[28] . اشاره به تصدیق امام سجاد7 در حق عمه­ی شریفشان: «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه و فهمة غیر مفهمه».

تبلیغات