در ره منزل جانان سیر و سلوک در دیوان حافظ
آرشیو
چکیده
متن
اشاره؛
با فرارسیدن بهار، این فصل شوریدگی و شیدایی، در کوچه باغهای دیوان حافظ قدم خواهیم زد و خوشهچین معنا و اخلاق، از دیوان او خواهیم شد.
به امید آنکه در شمارههای بعدی نیز همراهمان باشید؛ و تا با سفری در دیار دیوان لسان الغیب منزلگاههای سیر و سلوک را مرور نماییم.
هر چند بدیهی است که سرمایهی علمی این مقاله را مرهون آیات نورانی قرآن کریم و روایات پرگوهر معصومین: هستیم. و نیز نفس آسمانی آن پیر جادههای نورانی انقلاب حضرت امام خمینی1 از روزنهی اربعین حدیثش طراوتافزای فضای ملکوتی این مقاله است.
گرچه راهی است پراز بیم، زما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی([1])
آمدهایم تا طی کنیم، سیر نماییم و برسیم و از این گذرگاه توشههایی برداریم و در جادهی پرپیچ و خم زندگی ره بپیماییم تا به مقصد و مقصود دست یابیم. دنیا سرای آدمیانی است که یا به آن دل میبندند و پایگیر گِل تعلّق میشوند و یا آن را سکویی برای پرواز میشمارند و دل از آن برکنده و پر میکشند و اوج میگیرند.
مهم آن است که هدف را بشناسیم و آفتهای راه را شناسایی نماییم و مهمتر آن که خود را بشناسیم تا به شناخت معبود لم یزلی دست یابیم و با این دو معرفت، پای در مسیر خودسازی قرار دهیم و در سیر الی الله بکوشیم.
و این پیمودن و تحمل سختیهای راه تنها به قدرت اعجازآمیز عشق میسّر است؛ اکسیر شفابخشی که به جانهای برقرار خداجویان دلباخته، نیرویی مضاعف میبخشد.
در راه خودسازی و مبارزه با «من درونی» یا همان نفس اماره دستورالعملهای قرآنی، روایی و عرفانی بسیاری وجود دارد که البته مؤلفهی اخیر زیرمجموعهی دو محور قبلی آن میباشد. اما آنچه در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت، بررسی منزلگاههای سیر و سلوک یا همان خودسازی از دیدگاه خواجهشمس الدین محمد حافظ شیرازی; میباشد. بدیهی است که برای تبیین جامع و کامل مفاهیم این منزلگاهها دست به دامان قرآن و روایات و کلمات زیبا و پرمحتوای علمای اسلام، خواهیم زد و از سرای این تا ثریای آن بهره خواهیم برد.
منزلگاه اول یقظه (بیداری)؛
آنگاه که آدمی در تاریکنای غفلت گرفتار دیو درون میگردد و از خود، بتی بزرگ میسازد، آنقدر در آن تاریکی وحشتناک دست و پا خواهد زد تا سرانجام به مرگ ایمان و یقین مبتلا گردد مگر آنکه پرتوی از عنایت جانان او را بیدار سازد و نوری دلربا درونش را به روزی روشن مبدل سازد. چنان که فرمودهاند:
« اَلیقَظَةُ نورٌ، اَلیقَظَةُ اِستِبصارٌ، اَلتَیقُّظِ فی الدین نِعمَةٌ عَلی مَن رُزقهُ ([2]) ؛ بیداری نور است، بیداری بینایی و بصیرت است و بیداری در دین نعمتی است برای آنکه این نعمت روزیش شده است. »
باید از خواب سنگین غفلت با اذان بیداری برخاست و نماز بندگی و طیّ طریق گذارد، چرا که زندگی بدون بیداری، دردی است که اگر شناخته نشود و درمان نگردد، انسان را در جهل مرکب غفلت دفن خواهد نمود.([3])
و «حافظ» در بیان حکایتی تمثیلی تأکید دارد که تا بیداری حاصل نشود ادامهی سیر و رسیدن به وصل جانان امکان ناپذیر است، آنجا که فرموده است:
در سرای مغان رُفته بود و آب زده نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیاش بسته کمر ولی زترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده عذار مغبچگان راه آفتاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشتهی رحمت ز جرعه بررخ حور و پری گلاب زده
... عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بربرگ گل گلاب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت که ای خمارکش مفلس شرابزده
که این کند که تو کردی به ضعف همّت و رای زکنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدارتر سمت ندهند که خفتهای تو در آغوش بخت خوابزده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم هزار صف ز دعاهای مستجاب زده([4])
در بیت فوق، حافظ ابتدا فضای سحرگاهی را به تصویر میکشد که مجلس درس یا عبادتی بر پا بوده است. شاگردان و مریدان حضور داشتهاند و استاد سخن میگفته است و آن محفل سرشار از حال و هوای روحانی بوده است. سپس میگوید: من هم وارد آن جمع شدم، پیر راه توجهی به من نموده، گفت: ای بیچارهای که بدمستِ تعلّقات دنیا شدهای! به جهت ضعف همت، دچار اشتباهی شدی که انسان عاقل مرتکب آن نمیشود و اشتباه تو در این است که از کنج خانه یعنی اصل و اساس و هدف اصلی خلقت خویش غافل شدهای و در جایگاه ویران خیمه برپا کردهای! باید بیدار شوی از غفلت و از امور غفلتانگیز دوری کنی تا به وصال دولت بیدار رسی. منظور از خفتن در آغوش بخت خوابزده، این است که نه تنها سرمستانه دچار غفلت شدهای بلکه از آن لذت هم میبری! در حالی که اگر بیدار شوی؛ به وصال معبود لم یزلی و مقصود خود، خواهی رسید.
سپس میگوید: در جمع یاران بیدار، حاضر شو تا به برکت این بیداری صفهای عظیم دعاهای مستجاب شده و دلهای وصال یافته را نشانت دهم.
و در کوچه باغی دیگر از غزلهای عارفانهی حافظ میبینیم که او سالک را مورد خطاب قرار میدهد که؛
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟([5])
در حقیقت بیت فوق هشداری است برای بیدار ساختن آنان که ماندن در تاریکی و دست و پا زدن در مرداب غفلت را نمیپسندند، پس باید بیدار و آگاه شوند؛ تا بتوانند جادههای پرپیچ و خم خودسازی را طی کنند.
امام راحل1 چه زیبا و عالمانهتر این معنا را به رشتهی سخن درآورده، آنجا که فرمودهاند:
«منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن اینکه انسان مسافر است و هر مسافر، زاد و راحله میخواهد.»([6])
و نیز در جای دیگر فرمودهاند: «از موانع بزرگ این تیقّظ و بیداری ... آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر، وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند، فردا میکند.»([7])
حال که در این منزلگاه، چشم دل را از خواب غفلت شستیم، گام در منزل بعدی مینهیم.
منزلگاه دوم: طهارت؛
باید در چشمهسار معنا شست و شویی کرد و گام بعدی سیر را برداشت و طهارت ظاهری و باطنی، قلبی و زبانی از امور بسیار ضروری برای سالک است، هم او که راهی را در پیش گرفته است که اشتیاق به سرانجام آن دارد.
در این مرحله باید تمام قوای روحانی و معنوی انسان بیدار باشد هر آن؛ وسوسههای دورکنندهی شیطان و نفس امّاره سرکوب گردد، آن چنانکه پیامبر عظیمالشأن اسلام9، پس از مدتی دعوت مردم به سوی خداوند و نتیجه ندیدند، احتمال دادند که شاید نقص در دعوت ایشان باشد، به مدت ده سال (که البته در کیفیت آن نظریات متفاوت است) اشتغال به ریاضت پیدا کردند تا آنکه قدمهای مبارکشان ورم نمود و آیهی مبارکه سورهی طه نازل شد؛
)طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی(([8]) ؛ «قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی جز اینکه برای هر که میترسد، پند میباشد.»
آنگونه که جسم در معرض آلودگیها قرار دارد، آلودگی روح به نسبت بیشتر و حساستر است و زدودن آن مشکلتر. باطن انسان همواره در معرض آلایش با رذایل نفسانی و خصایص حیات حیوانی است، از این رو سالک باید از تطهیر مستمر درون و برون غفلت نورزد، به قول حافظ:
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام تانگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی که صفایی ندهد آب تراب آلوده([9])
برای حضور در جمع سالکان ابتدا باید درون و برون خود را شستشو دهی تا عبادتگاه دلباختگان _که میتواند به هر لحظه و هر زمان و هر جایی که همراه با یاد خدا و نیت الهی باشد، تعلق گیرد _ آلوده به گرایشهای غیرالهی نشود.
خود را از دام ریا و تعریف و تمجید دیگران برهان. تا کی میخواهی این روح قیمتی را به شراب ریا و عجب، آلوده سازی؟
کاری کن که پاک و طاهر به مرحلهی پایانی عمرت برسی و زمان پیری و کمالت چون نادانیهای جوانی، آلوده به هوا و هوس نباشد.
آنان که آشنای با این دریای عمیق دنیا بودهاند؛ در دنیا زندگی کردهاند و به تعلّقات آن آلوده نگشتهاند.
باید پاک شوی. هم خود صاف شوی و هم صافی دیگران باشی و آنها را نیز از آلودگیهای برونی و درونی برهانی که دنیای آلوده به مطامع شیطانی؛ ارزشی نخواهد داشت.
ادامه دارد ...
پینوشت:
[1] . دیوان حافظ، ص 457، بیت ششم.
[2] . فهرست موضوعی غرر، ص 431.
[3] . اشاره و برداشتی از خطبهی 214 نهجالبلاغهی فیض الاسلام در جملهی حضرت علی7«اَما مِن دائک بلول ام لیس من نومتک یقظة».
[4] . دیوان حافظ، ص 422.
[5] . همان، ص 459، بیت پنجم.
[6] . امام خمینی1، اربعین حدیث، ص 98.
[7] . همان، حدیث دهم، در باب هوای نفس و طول الأمل، ص 172.
[8] . طه (20): 1 و 2.
[9] . دیوان حافظ، ص 423، نسخهی خلخالی، 827 ق.
با فرارسیدن بهار، این فصل شوریدگی و شیدایی، در کوچه باغهای دیوان حافظ قدم خواهیم زد و خوشهچین معنا و اخلاق، از دیوان او خواهیم شد.
به امید آنکه در شمارههای بعدی نیز همراهمان باشید؛ و تا با سفری در دیار دیوان لسان الغیب منزلگاههای سیر و سلوک را مرور نماییم.
هر چند بدیهی است که سرمایهی علمی این مقاله را مرهون آیات نورانی قرآن کریم و روایات پرگوهر معصومین: هستیم. و نیز نفس آسمانی آن پیر جادههای نورانی انقلاب حضرت امام خمینی1 از روزنهی اربعین حدیثش طراوتافزای فضای ملکوتی این مقاله است.
گرچه راهی است پراز بیم، زما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی([1])
آمدهایم تا طی کنیم، سیر نماییم و برسیم و از این گذرگاه توشههایی برداریم و در جادهی پرپیچ و خم زندگی ره بپیماییم تا به مقصد و مقصود دست یابیم. دنیا سرای آدمیانی است که یا به آن دل میبندند و پایگیر گِل تعلّق میشوند و یا آن را سکویی برای پرواز میشمارند و دل از آن برکنده و پر میکشند و اوج میگیرند.
مهم آن است که هدف را بشناسیم و آفتهای راه را شناسایی نماییم و مهمتر آن که خود را بشناسیم تا به شناخت معبود لم یزلی دست یابیم و با این دو معرفت، پای در مسیر خودسازی قرار دهیم و در سیر الی الله بکوشیم.
و این پیمودن و تحمل سختیهای راه تنها به قدرت اعجازآمیز عشق میسّر است؛ اکسیر شفابخشی که به جانهای برقرار خداجویان دلباخته، نیرویی مضاعف میبخشد.
در راه خودسازی و مبارزه با «من درونی» یا همان نفس اماره دستورالعملهای قرآنی، روایی و عرفانی بسیاری وجود دارد که البته مؤلفهی اخیر زیرمجموعهی دو محور قبلی آن میباشد. اما آنچه در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت، بررسی منزلگاههای سیر و سلوک یا همان خودسازی از دیدگاه خواجهشمس الدین محمد حافظ شیرازی; میباشد. بدیهی است که برای تبیین جامع و کامل مفاهیم این منزلگاهها دست به دامان قرآن و روایات و کلمات زیبا و پرمحتوای علمای اسلام، خواهیم زد و از سرای این تا ثریای آن بهره خواهیم برد.
منزلگاه اول یقظه (بیداری)؛
آنگاه که آدمی در تاریکنای غفلت گرفتار دیو درون میگردد و از خود، بتی بزرگ میسازد، آنقدر در آن تاریکی وحشتناک دست و پا خواهد زد تا سرانجام به مرگ ایمان و یقین مبتلا گردد مگر آنکه پرتوی از عنایت جانان او را بیدار سازد و نوری دلربا درونش را به روزی روشن مبدل سازد. چنان که فرمودهاند:
« اَلیقَظَةُ نورٌ، اَلیقَظَةُ اِستِبصارٌ، اَلتَیقُّظِ فی الدین نِعمَةٌ عَلی مَن رُزقهُ ([2]) ؛ بیداری نور است، بیداری بینایی و بصیرت است و بیداری در دین نعمتی است برای آنکه این نعمت روزیش شده است. »
باید از خواب سنگین غفلت با اذان بیداری برخاست و نماز بندگی و طیّ طریق گذارد، چرا که زندگی بدون بیداری، دردی است که اگر شناخته نشود و درمان نگردد، انسان را در جهل مرکب غفلت دفن خواهد نمود.([3])
و «حافظ» در بیان حکایتی تمثیلی تأکید دارد که تا بیداری حاصل نشود ادامهی سیر و رسیدن به وصل جانان امکان ناپذیر است، آنجا که فرموده است:
در سرای مغان رُفته بود و آب زده نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده
سبوکشان همه در بندگیاش بسته کمر ولی زترک کله چتر بر سحاب زده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده عذار مغبچگان راه آفتاب زده
گرفته ساغر عشرت فرشتهی رحمت ز جرعه بررخ حور و پری گلاب زده
... عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بربرگ گل گلاب زده
سلام کردم و با من به روی خندان گفت که ای خمارکش مفلس شرابزده
که این کند که تو کردی به ضعف همّت و رای زکنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدارتر سمت ندهند که خفتهای تو در آغوش بخت خوابزده
بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم هزار صف ز دعاهای مستجاب زده([4])
در بیت فوق، حافظ ابتدا فضای سحرگاهی را به تصویر میکشد که مجلس درس یا عبادتی بر پا بوده است. شاگردان و مریدان حضور داشتهاند و استاد سخن میگفته است و آن محفل سرشار از حال و هوای روحانی بوده است. سپس میگوید: من هم وارد آن جمع شدم، پیر راه توجهی به من نموده، گفت: ای بیچارهای که بدمستِ تعلّقات دنیا شدهای! به جهت ضعف همت، دچار اشتباهی شدی که انسان عاقل مرتکب آن نمیشود و اشتباه تو در این است که از کنج خانه یعنی اصل و اساس و هدف اصلی خلقت خویش غافل شدهای و در جایگاه ویران خیمه برپا کردهای! باید بیدار شوی از غفلت و از امور غفلتانگیز دوری کنی تا به وصال دولت بیدار رسی. منظور از خفتن در آغوش بخت خوابزده، این است که نه تنها سرمستانه دچار غفلت شدهای بلکه از آن لذت هم میبری! در حالی که اگر بیدار شوی؛ به وصال معبود لم یزلی و مقصود خود، خواهی رسید.
سپس میگوید: در جمع یاران بیدار، حاضر شو تا به برکت این بیداری صفهای عظیم دعاهای مستجاب شده و دلهای وصال یافته را نشانت دهم.
و در کوچه باغی دیگر از غزلهای عارفانهی حافظ میبینیم که او سالک را مورد خطاب قرار میدهد که؛
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟([5])
در حقیقت بیت فوق هشداری است برای بیدار ساختن آنان که ماندن در تاریکی و دست و پا زدن در مرداب غفلت را نمیپسندند، پس باید بیدار و آگاه شوند؛ تا بتوانند جادههای پرپیچ و خم خودسازی را طی کنند.
امام راحل1 چه زیبا و عالمانهتر این معنا را به رشتهی سخن درآورده، آنجا که فرمودهاند:
«منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن اینکه انسان مسافر است و هر مسافر، زاد و راحله میخواهد.»([6])
و نیز در جای دیگر فرمودهاند: «از موانع بزرگ این تیقّظ و بیداری ... آن است که انسان گمان کند وقت برای سیر، وسیع است، اگر امروز حرکت به طرف مقصد نکند، فردا میکند.»([7])
حال که در این منزلگاه، چشم دل را از خواب غفلت شستیم، گام در منزل بعدی مینهیم.
منزلگاه دوم: طهارت؛
باید در چشمهسار معنا شست و شویی کرد و گام بعدی سیر را برداشت و طهارت ظاهری و باطنی، قلبی و زبانی از امور بسیار ضروری برای سالک است، هم او که راهی را در پیش گرفته است که اشتیاق به سرانجام آن دارد.
در این مرحله باید تمام قوای روحانی و معنوی انسان بیدار باشد هر آن؛ وسوسههای دورکنندهی شیطان و نفس امّاره سرکوب گردد، آن چنانکه پیامبر عظیمالشأن اسلام9، پس از مدتی دعوت مردم به سوی خداوند و نتیجه ندیدند، احتمال دادند که شاید نقص در دعوت ایشان باشد، به مدت ده سال (که البته در کیفیت آن نظریات متفاوت است) اشتغال به ریاضت پیدا کردند تا آنکه قدمهای مبارکشان ورم نمود و آیهی مبارکه سورهی طه نازل شد؛
)طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی(([8]) ؛ «قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی جز اینکه برای هر که میترسد، پند میباشد.»
آنگونه که جسم در معرض آلودگیها قرار دارد، آلودگی روح به نسبت بیشتر و حساستر است و زدودن آن مشکلتر. باطن انسان همواره در معرض آلایش با رذایل نفسانی و خصایص حیات حیوانی است، از این رو سالک باید از تطهیر مستمر درون و برون غفلت نورزد، به قول حافظ:
شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام تانگردد ز تو این دیر خراب آلوده
به هوای لب شیرین پسران چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی که صفایی ندهد آب تراب آلوده([9])
برای حضور در جمع سالکان ابتدا باید درون و برون خود را شستشو دهی تا عبادتگاه دلباختگان _که میتواند به هر لحظه و هر زمان و هر جایی که همراه با یاد خدا و نیت الهی باشد، تعلق گیرد _ آلوده به گرایشهای غیرالهی نشود.
خود را از دام ریا و تعریف و تمجید دیگران برهان. تا کی میخواهی این روح قیمتی را به شراب ریا و عجب، آلوده سازی؟
کاری کن که پاک و طاهر به مرحلهی پایانی عمرت برسی و زمان پیری و کمالت چون نادانیهای جوانی، آلوده به هوا و هوس نباشد.
آنان که آشنای با این دریای عمیق دنیا بودهاند؛ در دنیا زندگی کردهاند و به تعلّقات آن آلوده نگشتهاند.
باید پاک شوی. هم خود صاف شوی و هم صافی دیگران باشی و آنها را نیز از آلودگیهای برونی و درونی برهانی که دنیای آلوده به مطامع شیطانی؛ ارزشی نخواهد داشت.
ادامه دارد ...
پینوشت:
[1] . دیوان حافظ، ص 457، بیت ششم.
[2] . فهرست موضوعی غرر، ص 431.
[3] . اشاره و برداشتی از خطبهی 214 نهجالبلاغهی فیض الاسلام در جملهی حضرت علی7«اَما مِن دائک بلول ام لیس من نومتک یقظة».
[4] . دیوان حافظ، ص 422.
[5] . همان، ص 459، بیت پنجم.
[6] . امام خمینی1، اربعین حدیث، ص 98.
[7] . همان، حدیث دهم، در باب هوای نفس و طول الأمل، ص 172.
[8] . طه (20): 1 و 2.
[9] . دیوان حافظ، ص 423، نسخهی خلخالی، 827 ق.