زینب3 ترجمان حقیقت ها_1
آرشیو
چکیده
متن
تاریخ مرهون شخصیتهای بزرگی است که در هنگامهی نیاز، توانستهاند نظام تغییر([1]) را به دست گرفته و حیات اجتماعی را به پویایی و حرکت واداشته و در واقع آن را بازسازی نمایند.
یکی از مهمترین این برههها؛ سال 61 هجری است که تاریخ بانویی را در مییابد و یک سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او میسپارد تا به هر صورت که میخواهد سطورش را پر کند و آنچه او نگاشت همانا بهترین و بینظیر بود. هیچ مورخ اندیشهورز و اسلامشناس خردمندی پای بر صفحهی هستی نگذارد، که به گمانهزنی او بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور کرده باشد.
او کیست؟!
آری او زینب همان خاتون دو سراست. همان که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش مینشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند.([2])
او شیرازهی قرآن ورق ورق شده در کربلاست که تاریخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست آن بانو سپرد تا آن را، شریعت محمدی9 را، همه و همه را از نو بسازد ...
زینب و برجستهترین صفات؛
بزرگی هر کس را میتوان از بزرگی مسؤولیتهایش بازشناخت و آن مسؤولیتی که به عهدهی عقیلهی هاشمین بود؛ نسخهی بدل رسالت و پیامآوری بود. تمام شامات دینورزی خود را مدیون زینباند. همچنان که روح مودت آل رسول9 و رواج مکتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگریهای اوست.
این مسؤولیت سنگین ویژگیهای فوقالعادهای میطلبد که همهی آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری3 حضور دارند. بدون این خصایص به دوش گرفتن رسالت و پیامآوری که فقراتی به صلابت کوه میطلبد، امکانپذیر نیست.
ساغر محبت (جذبهی عشق)؛
اولین و مهمترین این صفات محبت و عشقی وافر و بیکرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بیحدی نشان دهد. این مقام که در قدیسین عالم و واصلین؛ همان مقام فنای فیالله است، آن توانمندی است که در همهی لحظات ایشان را مهیای فداکاری و ایثار مینماید.
بدیهی است که این مقام یعنی محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رؤیت جمال حق است که این شیدایی را با جان آنان در میآمیزد و سبویشان را لبریز از شوق میکند، اما در مکتب رسولان الهی این محبت علایمی دارد که مهمترین آنها اطاعت از فرامین الهی است؛ )قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی(([3])
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان میدهد، موجب تقرب است. به عبارت دیگر؛ شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترک حرام میدهد. در این میان کسانی اهل نافلهاند یعنی آنچه را که برایشان فرض و واجب نیست، با اعمالشان در هم آمیخته و انگیزهی الهی مضاعفی آنان را به راههای زیباتر تقرب میخواند.
نوافل و مقام ولایت؛
نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است([4]) و از روی تفضل و تبرع انجام میشود )ومن اللیل فتهجد به نافلة لک(([5]) از این روی خداوند اعطای یعقوب را نافله مینامد )ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلةً(([6]) دین سرشار به ترغیب از نوافل فردی و اجتماعی است وزینب3 تمام این کمالات را یکجا دارد. کدامین انسان را میتوان یافت که بیش از این «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کس تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم و قدرت در کام دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
او همان نیست که خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساة را در حق امام عصر خویش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حریم وی قرار داد؟ او همان نیست که شب مبارزه، به سان یک فرماندهی حازم و دوراندیش حتی در اندیشهی امتحان سربازان هم به سر میبرد؟ و در تمام مسیر سفر سایهی سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکنده تا چکاچک شمشیرهایشان کودکان مصیبت زده را نلرزاند؟
آری اوست که پسر تمام تازیانهها و زخم خوردهی تمام شماتتهاست. و آیا با هزار و یک عذر موجه نمیتوان از هجمهی این همه وظیفهی توان سوز رهایی یافت؟
این همه نافلهی فردی و اجتماعی فقط با جاری محبت و خلوص الهی تفسیر میشود و دیگر هیچ. آن همه محبت که از زلال معرفت سرچشمه گرفته و این همه نافله است که زینب3 را «ولیة الله» کرده است.
مقام ولایت که از آن انسان کامل و تحفهی باریافتگان ساحت یقین است در مراتبی از جلوههای خود امکان تصرف در تکوین را به ولی خدا میدهد. از این گونه تصرفات در جریان حادثه، بسیار از حضرتش دیده شد.
گاهی دست ملکوتیاش تسلای امامی میشود([7]) و گاه فرمان سکوتش نفسها را از شماره میاندازد.([8]) و گاهی دیگر به زمین مأموریتی میدهد که ضربه شصتی به دشمن قدارهبند نشان دهد.([9]) در زمانی دیگر سامعهی آسمانیاش ندای صبر از سر بیپیکر میشنود.([10]) و تمام اینها حاکی از مقامات بلند ولایت بیبی است.
در مرحلهی ولایت باطنی شعاع نور وجود اوست که زمان را در نوردیده و همه را به تطهیر در کوثر حسینی دعوت میکند و صلابت گفتار اوست که پژواکش در فراز و نشیب تاریخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.
همه کس در جاذبهی هدایت باطنیاش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه ماندهها به کمال گفتار و رفتار او تکمیل و تتمیم شده است.
امانتهای خداوند در دست زینب3؛
زینب کبری3 صاحب ودایع بیشماری شد و ذخایر عظیمی از ناحیهی امام عصر او بدو سپرده شد که تا به آخر رسالتِ خود، میبایست در حفظ آنها بکوشد. ودایعی که جان مایهی آدمی هم باید در مسیر حفاظت از آنها سپر گردد.
گوهر لازم این امر به تشخیص ولیعصر او در زینب وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع امام سجاد7 و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقداری که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نمودهاند. از جمله میتوان به گزارش حمیدبن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمهی امام7 استناد جست.([11])
غارتگران پس از آنکه شاهد ذبحی عظیم بودهاند، دیگر هیچ منکری برایشان ناشدنی نمینمود و کشتن امامی در بستر و زنی که محافظ وی بود؛ برایشان ابداً ناگوار نمیآمد.
حفظ این ودیعه است که زینب3 داغدار را از قتلگاه به سمت خیمهها میکشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است، شیری میسازد که فقط با آتشین کلام خود میشورد و میخروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ویژگیهایش به ما منتقل سازد ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونهای بود که همهی نامردان شمشیر به دست وقیح را از کرده پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را به غلافها برگرداند؛ آنچنانکه مأمور شدند زینتآلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
در کوفه اما زینب یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل به او هیمنهای علوی داده است؛ آنچنان که بدون هیچگونه مصلحتاندیشی دشمن حقیر را با خواری بر زمین کوفته است.
منطق بینظیر امام7 دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همهی خواری خود را یک جا از امام 7 بستاند. آن هیمنهی علوی که ذکرش برفت قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعهی رسالت را حفظ نماید.([12])
ودیعهای دیگر؛
ودیعهی دیگر >عزت خاندان رسالت< است. مطالعهی تاریخ به خوبی نشان میدهد که یکی از نگرانیهای حضرت سیدالشهدا7 صحنههای پس از شهادت و وضعیت اهل بیت: و مواجههی آنها با مصیبتهای بعدی است.
از این رو پس از شهادت قمربنیهاشم7 خواهر را به حضور خواست و در پیشاروی وی همهی زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبهی ایمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتکم ماینقص من قدرکم»([13])
حافظ این عزت زینب است. تجلیات این معنا در صحنههای پرشور سفر تاریخی شام نمایان است که به گوشههایی از آن میتوان اشاره نمود:
صاحب خصایص زینبیه مینویسد: امام سجاد7و زینب3 در تمام طول سفر کلمهای با دژخیمان صحبت نکرده و کلمات آنها را جواب نمیفرمودند. اهل بیت: نیز با تأسی به حضرتش چنین کرده و حتی به بهانهی کامهای خشک خود این عزت را به درخواست جرعهای آب نیالودند.
گاه آدمی در این اندیشه فرو میرود که آن ناقه و بلکه آن کاروان و اصلاً آن قطعه زمین این همه ابهت و شکوه را چگونه بر گردهی خود میکشانید و خرامیدن اساطیری او را چگونه دوام میآورد!
در کوفه زنی را میبینی که آنچنان عزت حق را مثال است که تا فرمان او رسید که «صدقه بر ما حرام است»؛ کودکان و زنان خرما از حلقوم خود بیرون کشیدند. و باز او را میبینی که بیاعتنا وارد جلسهای میشود که رعب حاکم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از کفشان ربوده است. بیاعتنای آنقدر مشهود است که یکباره حیثیت پوشالیشان را به باد داده است:
_ من هذه المتنکره؟ جوابی نمیشنود _ من هذه المتکبره؟ جوابی نمیشنود. کیست به این ندا که از قعر تاریخ هر سال شنیده میشود، پاسخ دهد؟ او بیمانندی است که خدایش ردای کبریایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شریان حقطلبان جاری سازد.
مواریث نبوت؛
ودایع دیگر هم اینها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت: مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمهی زهرا3 است که علایم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطهی پاسداری زینب3 هستند.
صبر؛
خداوند برای خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس، در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحدات الگو از تکاپو و تلاش باز نایستد.
صبر در متون دینی دارای سه شعبه میباشد: صبر در مصیبت، صبر در طاعت و صبر بر معصیت.
جهان آدمیزادگان بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانهی هر کسی تا بدانجا که گنجایش و وسع داشته باشد، با گرفتاریها در هم آمیخته است؛ )لقد خلقنا الانسان فی کبد(([14])
مصیبتها کیمیاصفت، مس وجود آدمیان را به طلا مبدل میکنند، ولی اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب3 نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمهی راه باز میماندند. کربلا تا قیامت مقیاس همگان است تا گرفتاریها و مشقات خود را با آن توزین کرده و از فشار روحی بر خود بکاهند.
اما صبر چیست؟ صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است که در اولین مواجههاش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازیابد و آنگاه واکنش مناسب و به جا اتخاذ نماید.
بسیاری از مردم در دو حالت فرصتهای گرانبها را از کف دادهاند؛ یکی در هیجانات شادیآور مفرط و دیگری در اوج غمهای جان فزا. صبر بهترین وسیله برای رسیدن به موازنهی روانی و استفاده از فرصتها در این دو حالت است ولی زینب به بهترین شکل از فرصتها بهره جست. برای بیان این منظور کلام خود را با استمداد از تاریخ توسعه میدهیم:
کربلا در دو نگاه؛ زینب3 و دو مخاطب؛
حضرت زینب3دو نگاه به کربلا دارد. در یک نگاه، کربلا دریای خون و لختهی مصیبت است: أتدَرون أیَّ کبد لمحمّد فریتم وأیَّ دم له سفکتم، وأیَّ ...؟ آیا میدانید چه جگری از پیغمبر9 پارهپاره کردید و چه خونی از او ریختید؟ ([15])
مصیبت آنقدر بزرگ است که رگ و پی ستون دیانت را از هم گسیخته و افلاک و زمین بر اساس شعور باطنی خود که نور وجودشان را از نور وجود او ستاندهاند، نزدیک است که عنان وجود از کف بدهند.([16])
در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد:
_ «لقد قتلت کهلی وقطعت فرعی واجتثثت اصلی فان یشفک هذا فقد اشتفیت یابن مرجانه([17])؛ بهراستی که بزرگم را کشتی و شاخهام را قطع کردی و ریشهام را کندی اگر این تو را شفا میدهد شفا بگیر ای پسر مرجانه»
اینجا او به صبر نیاز دارد چرا که تنها رسول توانای دیار ثارالله است. او صبر پیشه میکند و بعد بهترین کلام را بر زبان میراند، بهترین سکوت را عملی میسازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوهی خود میسازد.
این درس صبر زینب3 است. نه آنکه در بایگانی عواطف خود، از زینب صبور سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشهی تاریخ کز کرده، بر برادران و فرزندان ... مویه میکند.
صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانیترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
ولی این صبر چگونه ممکن است؟ چگونه آن دل طوفان زده را میتوان به اختیار عقل و خرد درآورد؟
چرا دستگاه ادراک ما از چشم و گوش و دل و عقل، همه و همه در مواقعی نه اینچنین که مواقعی نازلتر، دیگر در اختیار هیچ فرماندهی نیست: «من عشق شیئاً اعشی بصره و اعمی قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحة ویسمع باذن غیر سمیعة قد خرقت الشهوات وعقله …»([18])
سرّ این صبوری در نگاه دیگر زینب به کربلاست که مخاطبی دیگر دارد. بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه میخواند مصیبت را بزرگتر از فهم و عقل او میشمرد. اویی که وقتی ندبه میکند و مویه میسازد، اسبان نیز طاقت شنیدن نالهاش را ندارند...([19])
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشتهی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن میبرد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس میکند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»([20])
حضرت زینب3 شاگرد کلاس خطابهی امام علی7 است. او شاگرد زیرک و فطن مکتب امام علی7، که از الف الفبای آن کلاس احدیت را فهمیده است. او بارها و بارها از پدر شنیده و از رفتارش خوانده و حتی فکر و اندیشهی علی را گمانه زده که: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم»([21]) اگر خدا در جان کسی بزرگ شد؛ غیر خدا هر آنچه که هست در مشاعر او کوچک است. و خداوند در جان زینب3 بسی بزرگ است. در مقیاس با خداست که حجت او کم است. دیدهی خدابین زینب است که در جوار خداوند هیچ بزرگی را نمیبیند این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامیخواند و صبوری او عین علم اوست، نه به مانند کسی که از روی جهل و عدم آگاهی از عمق مصیبت، صبوری به خرج دهد.
در این بین توجه به این مهم، اساسی است که زینب آنچنان در بستر تربیت فاطمی و علوی به تعادل قوا رسیده که همهی ظرفیتهای انسانی و زنانگی او یکجا و متوازن رشد نموده است.
آن بیبی دو عالم زنی است که در اوج مستوریت و عفت و حیا رشد کرده و در مدار تعالی، ویژگیهای زنانگیاش بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانهی فاطمه3 به هیچ وجه به معنای انزوا، بیتوجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شکوفایی خصایص انسانی و روحیهی شهامت و رشادت نیست. چه اینکه زینب کبری3 در عین حرکت تام در مسیر زنانگی و رعایت همهی حریمها، به دقت مقتضی آنچنان شهامت از خود نشان داده و با درایت و تدبیرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پیگرفته که همگان را متعجب کرده است. از نظر ما این ویژگی، خصیصهی تربیت فاطمی و علوی است.
در بیان صبر بر معصیت کلام را طولانی نمیکنیم که زینب سرشار از شراب طهور محبت و صاحب ولایت است و این مقام با هیچ گناهی جمع نمیگردد که فرمود: )لاینال عهدی الظالمین(([22])
در صبر بر طاعت نیز به ذکر این مورد بسنده میکنیم که آن بانویی که مصیبات کمر او را خمیده کرده و سختی بار رسالت او را آزرده، سفر پر خطر و سهمگین شام را پشت سر گذارده، مجالس میگساری و سرمستی را نظاره کرده و تمام اینها هر کدام بر جام بلایش افزوده وقتی در شام مستقر میشود، در آن خرابه مشغول عبادت میگردد و امام سجاد7 بر حضرتش وارد شده، دیدند آن بیبی باز هم نشسته نماز میخوانند:
_ عمه جان نشسته نماز میخوانید؟
_ ای عزیز برادرم از فرط گرسنگی بر قدمهایم راست نمیگردم.([23])
نمیتوان خامه را از نگارش این نکته بازداشت که شاید خاطرهی این نمازهای نشستهی زینب3 است که امام سجاد7 را زینالعابدین کرده و این سوز دل زینب است که از صحیفهی سجادیه به گوش میرسد، سخن خود را در بخش اوصاف ملکوتی مخدره زینب 3 با شعر رسای مرحوم کمپانی محقق اصفهانی به پایان میبریم:
ملیکة الدنیا عقیلة النساء عدیلة الخامس من اهل الکساء
شریکة الشهید فی مصائبه کفیلة السجاد فی نوائبه
بل هی ناموس رواق العظمه سیدة العقایل المعظمة([24])
ادامه دارد ...
پینوشت:
[1] . اشاره به آیهی شریفهی )ان الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم(.
[2] . ر.ک؛ سید نعمت الله جزایری, الخصایص الزینبیه، ص 82 .
[3] . آل عمران (3): 31.
[4] . راغب اصفهانی، المفردات، ص 503.
[5] . اسراء (17): 79.
[6] . انبیاء (21): 72.
[7] . منتخب التواریخ، ص 293.
[8] . شیخ مفید1، کتاب الامالی، ص 3667.
[9] . همان, الخصایص الزینبیه، ص 333، به نقل از میرالمذاب از مقاتل اهل سنت؛ زمانی که حضرت زینب3 از شمر بن ذی الجوشن خواست که ایشان را از راه کم ازدحامی عبور دهد، آن ملعون با تازیانه ضرباتی به حضرت وارد نمود که باعث گردید آن معدن صبر و وقار به زمین امر کند: «یا ارض خذیه» و زمین شمر را تا کمر فرو برد.
[10] . یا اختاه اصبری و احتسب فی مرضات الله.
[11] . منتخب التواریخ، ص 293 و نفس المهموم.
[12] . منتخب التواریخ به نقل از ارشاد مفید، ص 294.
[13] . نفس المهموم، ص 355.
[14] . بلد (90): 4.
[15] . شیخ مفید، کتاب الامالی، ص 323.
[16] . اشاره به حدیث شریف «حسین منی و انا من حسین» از رسول مکرم اسلام است که بر اساس آن میتوان استنباط کرد اگر همهی وجود، شعاع نور پیغمبر اکرم9 و کلمهی نوریه محمدیه و صادر اول است پس هستی خود را از هست حسین بن علی7 نیز عاریت گرفته است چرا که نور وجود حسین7 همان نور وجود پیامبر9 است.
[17] . منهاج الدموع، ص 370.
[18] . نهجالبلاغه، خ 109.
[19] . ... حتی رأینا دموع الخیل ینحدر علی حوافرها؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39.
[20] . سیدرضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 225.
[21] . فیضالاسلام، نهجالبلاغه، خطبهی 185 (خطبهی متقن).
[22] . بقره (2): 124.
[23] . ر.ک؛ همان، الخصایص الزینبیه، ص 120.
[24] . الانوار القدسیه، ص 117 و 118.
اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب3 نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمهی راه باز میماندند.
صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانیترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه میخواند, مصیبت را بزرگتر از فهم و عقل او میشمرد.
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشتهی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن میبرد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس میکند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»
این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامیخواند و صبوری او عین علم اوست.
یکی از مهمترین این برههها؛ سال 61 هجری است که تاریخ بانویی را در مییابد و یک سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او میسپارد تا به هر صورت که میخواهد سطورش را پر کند و آنچه او نگاشت همانا بهترین و بینظیر بود. هیچ مورخ اندیشهورز و اسلامشناس خردمندی پای بر صفحهی هستی نگذارد، که به گمانهزنی او بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور کرده باشد.
او کیست؟!
آری او زینب همان خاتون دو سراست. همان که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش مینشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند.([2])
او شیرازهی قرآن ورق ورق شده در کربلاست که تاریخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست آن بانو سپرد تا آن را، شریعت محمدی9 را، همه و همه را از نو بسازد ...
زینب و برجستهترین صفات؛
بزرگی هر کس را میتوان از بزرگی مسؤولیتهایش بازشناخت و آن مسؤولیتی که به عهدهی عقیلهی هاشمین بود؛ نسخهی بدل رسالت و پیامآوری بود. تمام شامات دینورزی خود را مدیون زینباند. همچنان که روح مودت آل رسول9 و رواج مکتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگریهای اوست.
این مسؤولیت سنگین ویژگیهای فوقالعادهای میطلبد که همهی آنها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری3 حضور دارند. بدون این خصایص به دوش گرفتن رسالت و پیامآوری که فقراتی به صلابت کوه میطلبد، امکانپذیر نیست.
ساغر محبت (جذبهی عشق)؛
اولین و مهمترین این صفات محبت و عشقی وافر و بیکرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بیحدی نشان دهد. این مقام که در قدیسین عالم و واصلین؛ همان مقام فنای فیالله است، آن توانمندی است که در همهی لحظات ایشان را مهیای فداکاری و ایثار مینماید.
بدیهی است که این مقام یعنی محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رؤیت جمال حق است که این شیدایی را با جان آنان در میآمیزد و سبویشان را لبریز از شوق میکند، اما در مکتب رسولان الهی این محبت علایمی دارد که مهمترین آنها اطاعت از فرامین الهی است؛ )قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی(([3])
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان میدهد، موجب تقرب است. به عبارت دیگر؛ شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترک حرام میدهد. در این میان کسانی اهل نافلهاند یعنی آنچه را که برایشان فرض و واجب نیست، با اعمالشان در هم آمیخته و انگیزهی الهی مضاعفی آنان را به راههای زیباتر تقرب میخواند.
نوافل و مقام ولایت؛
نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است([4]) و از روی تفضل و تبرع انجام میشود )ومن اللیل فتهجد به نافلة لک(([5]) از این روی خداوند اعطای یعقوب را نافله مینامد )ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافلةً(([6]) دین سرشار به ترغیب از نوافل فردی و اجتماعی است وزینب3 تمام این کمالات را یکجا دارد. کدامین انسان را میتوان یافت که بیش از این «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کس تا آنجا که رمق به تن و سو به چشم و قدرت در کام دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
او همان نیست که خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساة را در حق امام عصر خویش تا بدانجا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حریم وی قرار داد؟ او همان نیست که شب مبارزه، به سان یک فرماندهی حازم و دوراندیش حتی در اندیشهی امتحان سربازان هم به سر میبرد؟ و در تمام مسیر سفر سایهی سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکنده تا چکاچک شمشیرهایشان کودکان مصیبت زده را نلرزاند؟
آری اوست که پسر تمام تازیانهها و زخم خوردهی تمام شماتتهاست. و آیا با هزار و یک عذر موجه نمیتوان از هجمهی این همه وظیفهی توان سوز رهایی یافت؟
این همه نافلهی فردی و اجتماعی فقط با جاری محبت و خلوص الهی تفسیر میشود و دیگر هیچ. آن همه محبت که از زلال معرفت سرچشمه گرفته و این همه نافله است که زینب3 را «ولیة الله» کرده است.
مقام ولایت که از آن انسان کامل و تحفهی باریافتگان ساحت یقین است در مراتبی از جلوههای خود امکان تصرف در تکوین را به ولی خدا میدهد. از این گونه تصرفات در جریان حادثه، بسیار از حضرتش دیده شد.
گاهی دست ملکوتیاش تسلای امامی میشود([7]) و گاه فرمان سکوتش نفسها را از شماره میاندازد.([8]) و گاهی دیگر به زمین مأموریتی میدهد که ضربه شصتی به دشمن قدارهبند نشان دهد.([9]) در زمانی دیگر سامعهی آسمانیاش ندای صبر از سر بیپیکر میشنود.([10]) و تمام اینها حاکی از مقامات بلند ولایت بیبی است.
در مرحلهی ولایت باطنی شعاع نور وجود اوست که زمان را در نوردیده و همه را به تطهیر در کوثر حسینی دعوت میکند و صلابت گفتار اوست که پژواکش در فراز و نشیب تاریخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.
همه کس در جاذبهی هدایت باطنیاش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه ماندهها به کمال گفتار و رفتار او تکمیل و تتمیم شده است.
امانتهای خداوند در دست زینب3؛
زینب کبری3 صاحب ودایع بیشماری شد و ذخایر عظیمی از ناحیهی امام عصر او بدو سپرده شد که تا به آخر رسالتِ خود، میبایست در حفظ آنها بکوشد. ودایعی که جان مایهی آدمی هم باید در مسیر حفاظت از آنها سپر گردد.
گوهر لازم این امر به تشخیص ولیعصر او در زینب وجود داشت. اولین و مهمترین این ودایع امام سجاد7 و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقداری که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نمودهاند. از جمله میتوان به گزارش حمیدبن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمهی امام7 استناد جست.([11])
غارتگران پس از آنکه شاهد ذبحی عظیم بودهاند، دیگر هیچ منکری برایشان ناشدنی نمینمود و کشتن امامی در بستر و زنی که محافظ وی بود؛ برایشان ابداً ناگوار نمیآمد.
حفظ این ودیعه است که زینب3 داغدار را از قتلگاه به سمت خیمهها میکشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است، شیری میسازد که فقط با آتشین کلام خود میشورد و میخروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ویژگیهایش به ما منتقل سازد ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونهای بود که همهی نامردان شمشیر به دست وقیح را از کرده پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را به غلافها برگرداند؛ آنچنانکه مأمور شدند زینتآلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
در کوفه اما زینب یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل به او هیمنهای علوی داده است؛ آنچنان که بدون هیچگونه مصلحتاندیشی دشمن حقیر را با خواری بر زمین کوفته است.
منطق بینظیر امام7 دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همهی خواری خود را یک جا از امام 7 بستاند. آن هیمنهی علوی که ذکرش برفت قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعهی رسالت را حفظ نماید.([12])
ودیعهای دیگر؛
ودیعهی دیگر >عزت خاندان رسالت< است. مطالعهی تاریخ به خوبی نشان میدهد که یکی از نگرانیهای حضرت سیدالشهدا7 صحنههای پس از شهادت و وضعیت اهل بیت: و مواجههی آنها با مصیبتهای بعدی است.
از این رو پس از شهادت قمربنیهاشم7 خواهر را به حضور خواست و در پیشاروی وی همهی زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبهی ایمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتکم ماینقص من قدرکم»([13])
حافظ این عزت زینب است. تجلیات این معنا در صحنههای پرشور سفر تاریخی شام نمایان است که به گوشههایی از آن میتوان اشاره نمود:
صاحب خصایص زینبیه مینویسد: امام سجاد7و زینب3 در تمام طول سفر کلمهای با دژخیمان صحبت نکرده و کلمات آنها را جواب نمیفرمودند. اهل بیت: نیز با تأسی به حضرتش چنین کرده و حتی به بهانهی کامهای خشک خود این عزت را به درخواست جرعهای آب نیالودند.
گاه آدمی در این اندیشه فرو میرود که آن ناقه و بلکه آن کاروان و اصلاً آن قطعه زمین این همه ابهت و شکوه را چگونه بر گردهی خود میکشانید و خرامیدن اساطیری او را چگونه دوام میآورد!
در کوفه زنی را میبینی که آنچنان عزت حق را مثال است که تا فرمان او رسید که «صدقه بر ما حرام است»؛ کودکان و زنان خرما از حلقوم خود بیرون کشیدند. و باز او را میبینی که بیاعتنا وارد جلسهای میشود که رعب حاکم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از کفشان ربوده است. بیاعتنای آنقدر مشهود است که یکباره حیثیت پوشالیشان را به باد داده است:
_ من هذه المتنکره؟ جوابی نمیشنود _ من هذه المتکبره؟ جوابی نمیشنود. کیست به این ندا که از قعر تاریخ هر سال شنیده میشود، پاسخ دهد؟ او بیمانندی است که خدایش ردای کبریایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شریان حقطلبان جاری سازد.
مواریث نبوت؛
ودایع دیگر هم اینها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت: مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمهی زهرا3 است که علایم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطهی پاسداری زینب3 هستند.
صبر؛
خداوند برای خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس، در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحدات الگو از تکاپو و تلاش باز نایستد.
صبر در متون دینی دارای سه شعبه میباشد: صبر در مصیبت، صبر در طاعت و صبر بر معصیت.
جهان آدمیزادگان بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانهی هر کسی تا بدانجا که گنجایش و وسع داشته باشد، با گرفتاریها در هم آمیخته است؛ )لقد خلقنا الانسان فی کبد(([14])
مصیبتها کیمیاصفت، مس وجود آدمیان را به طلا مبدل میکنند، ولی اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب3 نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمهی راه باز میماندند. کربلا تا قیامت مقیاس همگان است تا گرفتاریها و مشقات خود را با آن توزین کرده و از فشار روحی بر خود بکاهند.
اما صبر چیست؟ صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است که در اولین مواجههاش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازیابد و آنگاه واکنش مناسب و به جا اتخاذ نماید.
بسیاری از مردم در دو حالت فرصتهای گرانبها را از کف دادهاند؛ یکی در هیجانات شادیآور مفرط و دیگری در اوج غمهای جان فزا. صبر بهترین وسیله برای رسیدن به موازنهی روانی و استفاده از فرصتها در این دو حالت است ولی زینب به بهترین شکل از فرصتها بهره جست. برای بیان این منظور کلام خود را با استمداد از تاریخ توسعه میدهیم:
کربلا در دو نگاه؛ زینب3 و دو مخاطب؛
حضرت زینب3دو نگاه به کربلا دارد. در یک نگاه، کربلا دریای خون و لختهی مصیبت است: أتدَرون أیَّ کبد لمحمّد فریتم وأیَّ دم له سفکتم، وأیَّ ...؟ آیا میدانید چه جگری از پیغمبر9 پارهپاره کردید و چه خونی از او ریختید؟ ([15])
مصیبت آنقدر بزرگ است که رگ و پی ستون دیانت را از هم گسیخته و افلاک و زمین بر اساس شعور باطنی خود که نور وجودشان را از نور وجود او ستاندهاند، نزدیک است که عنان وجود از کف بدهند.([16])
در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد:
_ «لقد قتلت کهلی وقطعت فرعی واجتثثت اصلی فان یشفک هذا فقد اشتفیت یابن مرجانه([17])؛ بهراستی که بزرگم را کشتی و شاخهام را قطع کردی و ریشهام را کندی اگر این تو را شفا میدهد شفا بگیر ای پسر مرجانه»
اینجا او به صبر نیاز دارد چرا که تنها رسول توانای دیار ثارالله است. او صبر پیشه میکند و بعد بهترین کلام را بر زبان میراند، بهترین سکوت را عملی میسازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوهی خود میسازد.
این درس صبر زینب3 است. نه آنکه در بایگانی عواطف خود، از زینب صبور سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشهی تاریخ کز کرده، بر برادران و فرزندان ... مویه میکند.
صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانیترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
ولی این صبر چگونه ممکن است؟ چگونه آن دل طوفان زده را میتوان به اختیار عقل و خرد درآورد؟
چرا دستگاه ادراک ما از چشم و گوش و دل و عقل، همه و همه در مواقعی نه اینچنین که مواقعی نازلتر، دیگر در اختیار هیچ فرماندهی نیست: «من عشق شیئاً اعشی بصره و اعمی قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحة ویسمع باذن غیر سمیعة قد خرقت الشهوات وعقله …»([18])
سرّ این صبوری در نگاه دیگر زینب به کربلاست که مخاطبی دیگر دارد. بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه میخواند مصیبت را بزرگتر از فهم و عقل او میشمرد. اویی که وقتی ندبه میکند و مویه میسازد، اسبان نیز طاقت شنیدن نالهاش را ندارند...([19])
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشتهی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن میبرد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس میکند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»([20])
حضرت زینب3 شاگرد کلاس خطابهی امام علی7 است. او شاگرد زیرک و فطن مکتب امام علی7، که از الف الفبای آن کلاس احدیت را فهمیده است. او بارها و بارها از پدر شنیده و از رفتارش خوانده و حتی فکر و اندیشهی علی را گمانه زده که: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم»([21]) اگر خدا در جان کسی بزرگ شد؛ غیر خدا هر آنچه که هست در مشاعر او کوچک است. و خداوند در جان زینب3 بسی بزرگ است. در مقیاس با خداست که حجت او کم است. دیدهی خدابین زینب است که در جوار خداوند هیچ بزرگی را نمیبیند این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامیخواند و صبوری او عین علم اوست، نه به مانند کسی که از روی جهل و عدم آگاهی از عمق مصیبت، صبوری به خرج دهد.
در این بین توجه به این مهم، اساسی است که زینب آنچنان در بستر تربیت فاطمی و علوی به تعادل قوا رسیده که همهی ظرفیتهای انسانی و زنانگی او یکجا و متوازن رشد نموده است.
آن بیبی دو عالم زنی است که در اوج مستوریت و عفت و حیا رشد کرده و در مدار تعالی، ویژگیهای زنانگیاش بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانهی فاطمه3 به هیچ وجه به معنای انزوا، بیتوجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شکوفایی خصایص انسانی و روحیهی شهامت و رشادت نیست. چه اینکه زینب کبری3 در عین حرکت تام در مسیر زنانگی و رعایت همهی حریمها، به دقت مقتضی آنچنان شهامت از خود نشان داده و با درایت و تدبیرش نظم مورد نظر فرهنگ عاشورا را در پیگرفته که همگان را متعجب کرده است. از نظر ما این ویژگی، خصیصهی تربیت فاطمی و علوی است.
در بیان صبر بر معصیت کلام را طولانی نمیکنیم که زینب سرشار از شراب طهور محبت و صاحب ولایت است و این مقام با هیچ گناهی جمع نمیگردد که فرمود: )لاینال عهدی الظالمین(([22])
در صبر بر طاعت نیز به ذکر این مورد بسنده میکنیم که آن بانویی که مصیبات کمر او را خمیده کرده و سختی بار رسالت او را آزرده، سفر پر خطر و سهمگین شام را پشت سر گذارده، مجالس میگساری و سرمستی را نظاره کرده و تمام اینها هر کدام بر جام بلایش افزوده وقتی در شام مستقر میشود، در آن خرابه مشغول عبادت میگردد و امام سجاد7 بر حضرتش وارد شده، دیدند آن بیبی باز هم نشسته نماز میخوانند:
_ عمه جان نشسته نماز میخوانید؟
_ ای عزیز برادرم از فرط گرسنگی بر قدمهایم راست نمیگردم.([23])
نمیتوان خامه را از نگارش این نکته بازداشت که شاید خاطرهی این نمازهای نشستهی زینب3 است که امام سجاد7 را زینالعابدین کرده و این سوز دل زینب است که از صحیفهی سجادیه به گوش میرسد، سخن خود را در بخش اوصاف ملکوتی مخدره زینب 3 با شعر رسای مرحوم کمپانی محقق اصفهانی به پایان میبریم:
ملیکة الدنیا عقیلة النساء عدیلة الخامس من اهل الکساء
شریکة الشهید فی مصائبه کفیلة السجاد فی نوائبه
بل هی ناموس رواق العظمه سیدة العقایل المعظمة([24])
ادامه دارد ...
پینوشت:
[1] . اشاره به آیهی شریفهی )ان الله لا یغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم(.
[2] . ر.ک؛ سید نعمت الله جزایری, الخصایص الزینبیه، ص 82 .
[3] . آل عمران (3): 31.
[4] . راغب اصفهانی، المفردات، ص 503.
[5] . اسراء (17): 79.
[6] . انبیاء (21): 72.
[7] . منتخب التواریخ، ص 293.
[8] . شیخ مفید1، کتاب الامالی، ص 3667.
[9] . همان, الخصایص الزینبیه، ص 333، به نقل از میرالمذاب از مقاتل اهل سنت؛ زمانی که حضرت زینب3 از شمر بن ذی الجوشن خواست که ایشان را از راه کم ازدحامی عبور دهد، آن ملعون با تازیانه ضرباتی به حضرت وارد نمود که باعث گردید آن معدن صبر و وقار به زمین امر کند: «یا ارض خذیه» و زمین شمر را تا کمر فرو برد.
[10] . یا اختاه اصبری و احتسب فی مرضات الله.
[11] . منتخب التواریخ، ص 293 و نفس المهموم.
[12] . منتخب التواریخ به نقل از ارشاد مفید، ص 294.
[13] . نفس المهموم، ص 355.
[14] . بلد (90): 4.
[15] . شیخ مفید، کتاب الامالی، ص 323.
[16] . اشاره به حدیث شریف «حسین منی و انا من حسین» از رسول مکرم اسلام است که بر اساس آن میتوان استنباط کرد اگر همهی وجود، شعاع نور پیغمبر اکرم9 و کلمهی نوریه محمدیه و صادر اول است پس هستی خود را از هست حسین بن علی7 نیز عاریت گرفته است چرا که نور وجود حسین7 همان نور وجود پیامبر9 است.
[17] . منهاج الدموع، ص 370.
[18] . نهجالبلاغه، خ 109.
[19] . ... حتی رأینا دموع الخیل ینحدر علی حوافرها؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39.
[20] . سیدرضا صدر، پیشوای شهیدان، ص 225.
[21] . فیضالاسلام، نهجالبلاغه، خطبهی 185 (خطبهی متقن).
[22] . بقره (2): 124.
[23] . ر.ک؛ همان، الخصایص الزینبیه، ص 120.
[24] . الانوار القدسیه، ص 117 و 118.
اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب3 نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمهی راه باز میماندند.
صبر زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانیترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه میخواند, مصیبت را بزرگتر از فهم و عقل او میشمرد.
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشتهی غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن میبرد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس میکند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»
این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فرامیخواند و صبوری او عین علم اوست.