آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

نویسنده در این مقاله به بررسی برخی جنبه‌های مهجوریت و متروک ماندن قرآن می‌پردازد، از جمله: بعد ظاهری و معنوی و باور. آن گاه جنبه‌های دیگر را پی می‌گیرد: دوری از اهداف قرآن، تحمیل نگرش‌ها، فراهم نیاوردن شرایط فهم آیات و عدم رجوع علمی و عملی به امامان.

متن

پیشگفتار
قرآن کریم می‌فرماید:
«و قال الرسول یا رب إن قومی اتخذوا هذا القران مهجوراً»(1) «روز قیامت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به محضر خداوند عرض می‌کند: ای پروردگار! قوم من، قرآن را کنار گذاشتند و از آن دوری جستند.»
این مطلب در مورد قوم پیامبر است و ظاهراً اختصاصی به مردم دوران خاصی ندارد، یعنی شامل ما نیز می‌شود. در این گفتار مختصر، به حول و قوه الهی، قصد داریم بعضی از ابعاد و مراتب مختف مهجور و متروک ماندن قرآن را بررسی کنیم:
مهجوریت در بعد ظاهری
اول بعد ظاهری است. ما از لحاظ ظاهری از قرآن فاصله گرفته‌ایم. قرآن برای ما تبدیل به کتابی شده است که مخصوص بعضی اماکن و یا مراسم است، مثل سر سفره‌ی عقد، مراسم عزا، موقع سفر، اسباب‌کشی، استخاره و ... . در حالی که در حدیثی امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند:
«القرآن عهد الله إلی خلقه فقد ینبغی للمرء المسلم أن ینظر فی عهده و أن یقرأ منه فی کل یوم خمسین آیه؛ (2) قرآن پیمان خداوند با خلقش است. پس شایسته است مسلمان در این پیمان [نامه] نگاه کند و هر رو پنجاه آیه بخواند.»
متروک در بعد معنوی
دوم بعد معنوی است. گرچه در بعضی موارد مراجعه به قرآن هست، مثل این که عده‌ای به قرائت و یا حتی حفظ آیات می‌پردازند، ولی توجه چندانی به معنا و مراد قرآن ندارند. از این رو تأثیری که باید، از قرآن دریافت نمی‌کنند. عمده‌ی تلاش افراد مصروف آن می‌شود که مثلاً قواعد تجوید را رعایت نمایند و یا با الحان زیبا بخوانند و یا این که به قصد بردن ثواب، قرآن را تلاوت کنند. حال آن که قرآن بنا بر احادیث «ریسمان الهی» است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«... إن هذا القرآن حبل الله و هو النور المبین و الشفاء النافع. عصمه لمن تمسک به و نجاه لمن تبعه؛ (3) قرآن ریسمان خداست و نور آشکار و شفای سودمند. نگاه دارنده است برای کسی که به آن تمسک جوید و رهایی است برای کسی که از آن پیروی کند.»
مهجور در میدان عمل
سوم، بعد باور و عمل است. بسیاری با این که هم قرآن می‌خو‌انند و هم تا حدودی به معنای آیات توجه دارند، ولی حقایق آن را گویا باور ندارند و در زندگی خود پیاده نمی‌کنند. بلکه حقایق برای آنان از حد شعار و حرف فراتر نمی‌رود.
از این رو به هنگام عمل، طبق آن رفتار نکرده، بلکه طبق باورهای قبلی خود که چیز دیگریاست عمل می‌کنند. به عبارت دیگر، قرآن برنامه عملی زندگی آنان نیست. در حالی که قرآن عهدنامه الهی و برنامه عملی زندگی آنان نیست. در حالی که قرآن عهد‌نامه الهی و برنامه عملی انسان است. نتیجه این که تلاوت کنندگان اسماً مسلمان می‌مانند، ولی اثر چندانی از معارف قرآن در زندگی آنان دیده نمی‌شود. به همین دلیل هم خود از حقایق قرآن طرفی نمی‌بندند و هم نمی‌توانند غیر مسلمانان را به اسلام جذب کنند.
مثلاً قرآن کریم دربارة انفاق می‌فرماید:
«ما عندکم ینفد و ما عندالله باق»؛ (4) «آن چه نزد شماست پایان می‌یابد و آن چه نزد خداست باقی و پاینده است.» نیز می‌فرماید:
«و ما أنفقتم من شیء فهو یخلفه و هو خیر الرازقین»؛ (5) «هر آنچه انفاق کنید خداوند برای شما جایگزین می‌کند و او بهترین روزی دهندگان است.»
هم چنین می‌فرماید: «مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبه انبتت سبع سنابل فی کل سنبله مأئه حبه و الله یضاعف لمن یشاء و الله واسع علیم»؛ (6) «مثل کسانی که اموالشان را در راه خدا انفاق می‌کنند، مانند دانه‌ای است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند برای هر کس که بخواهد چند برابر می‌کند و خداوند گشایش دهنده و داناست.» اگر مسلمان به آن چه قرآن درباره انفاق می‌گوید، باور قلبی داشته باشد و قرآن را در زندگی پیاده کند، از انفاق به جا هراس به خود راه نمی‌دهد.
همچنین قرآن درباره پشت کردن دنیا به انسان می‌فرماید: «ألا إن اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»؛ (7) «بدانید دوستان خدا نه بیمی بر آن‌هاست و نه غمگین می‌شوند.»
در آیه بعد توضیح می‌دهد اولیاء الله چه کسانی هستند:
«الذین آمنوا و کانوا یتقون»؛ (8) «آنان که ایمان آوردند و تقوا پیشه کرده‌اند.»
ایمان و تقوای عملی، نه زبانی و کلامی. ایمان و تقوایی که از باور قلبی و عمل طبق آن حکایت دارد.
عدم مطابقت حرف و عمل مطلبی است که قرآن به آن اشاره نموده است:
«یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الکتاب الذی نزل علی رسوله...»؛ (9) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، ایمان بیاورید به خدا و رسولش و کتابی که بر پیامبرش نازل کرده است... .»
از ایمان آورندگان، دعوت شده دوباره ایمان بیاورند، ایمان عملی و واقعی. در جای دیگر می‌فرماید:
«قالت الأعراب آمنا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا أسلمنا و لما یدخل الإیمان فی قلوبکم...»؛ (10) «اعراب گفتند ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان به دل‌‌های شما راه نیافته است... .» در جای دیگری می‌فرماید: «یا أیها النبی حرض المؤمنین علی القتال إن یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا مأتین و إن یکن منکم مائه یغلبوا ألفاً من الذین کفروا بأنهم قوم لا یفقهون»؛ (11) «ای پیامبر، مؤمنان را بر جهاد برانگیز! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه خواهند کرد و اگر صد نفر از شما باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند غلبه خواهند کرد چرا که آنان قومی هستند که نمی‌فهمند.» هم چنین می‌فرماید: «و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون»؛ (12) «هرکس که خدا و رسول و مومنان را ولی خود بگیرد، [غالب است] پس همانا حزب خدا غالب و پیروزند.»
پس این همه ضعف مسلمانان از کجاست؟ آیا جز به علت ناهمگونی حرف و عمل است؟ چرا که خداوند خلف وعده نمی‌کند.
مهجور در هدف
از دیگر مراتب کنار گذاشتن قرآن، بی‌اعتنایی به مراد اصلی آن، یعنی هدایت انسان و سعادت او و مشغول شدن به بحث‌های لفظی است. گاهی کسانی سال‌ها مشغول این مباحث می‌شوند اما اثری از آن ـ به گونه شایسته ـ در زندگی خود نمی‌بینند. در حدیثی آمده است: «عن أبی الحسن موسی (علیه‌السلام) قال: دخل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) المسجد فإذا جماعه قد أطافوا برجل، فقال (صلی الله علیه و آله و سلم): ماذا؟ فقیل: علامه. فقال: و ما العلامه، فقالوا له: أعلم الناس بأنساب العرب و وقائعها و أیام الجاهلیه و الأشعار العربیه. قال: فقال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): ذاک علم لا یضر من جهله و لا ینفع من علمه، ثم قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم): إنما العلم ثلاثه: آیه محکمه و فریضه عادله و سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل؛ (13) امام موسی کاظم (علیه‌السلام) فرمودند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مسجد شد و دید جماعتی دور مردی را گرفته‌اند. فرمود: چه خبر است؟ گفتند علامه است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند: داناترین مردم است به دودمان عرب و حوادث آن‌ها و روزگار جاهلیت و اشعار و ادبیات عرب. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این‌ها علمی است که ندانستنش ضرری نمی‌رساند و دانستنش نفی ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) افزود: علم [حقیقی] سه چیز است: آیه محکمه، فریضه عادله، سنت قائمه، غیر از این‌ها فضل است.»
آیه‌ی محکمه به علم عقاید، فریضه عادله به علم اخلاق و سنت قائمه به فقه و احکام تفسیر شده است.
قرآن جاودانه است
در روایات آمده است: «[القرآن] یجری کما یجری الشمس و القمر؛ (14) قرآن ماندنی است، همچنان که خورشید و ماه ماندنی‌اند.» یا «إن القرآن حی لا یموت و الآیه حیه لا تموت فلو کانت الآیه إذا نزلت فی الأقوام و ماتوا ماتت الآیه لمات القرآن و لکن هی جاریه فی الباقین کما جرت فی الماضین؛ (15) قرآن زنده‌ای است که نمی‌میرد و آیه زنده‌ای است که نمی‌میرد. اگر آیه‌ای که در مورد قومی نازل می‌شد، زمانی که قوم از میان می‌رفتند، آیه هم می‌مرد، کل قرآن از بین می‌رفت و اما آیه در مورد آیندگان جاری است، هم چنان که درمورد گذشتگان جاری بود.»
امام رضا (علیه‌السلام) فرمود: «إن رجلاً سأل أبا عبدالله (علیه‌السلام): ما بال القرآن لا یزداد علی النشر و الدرس الا غضاضه؟ فقال: لأن الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دو زمان و لا لناس دون ناس فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض إلی یوم القیامه؛ (16) از امام کاظم (علیه‌السلام) نقل شده که مردی از امام صادق (علیه‌السلام) پرسید: چگونه است که قرآن با درس و بحث جز بر تازگی‌اش افزوده نمی‌‌شود؟ امام (علیه‌السلام) فرمود: چون خداوند تبارک و تعالی قرآن را برای زمان و مردمی خاص قرار نداده، بلکه در هر زمانی جدید است و نزد هر قومی تا روز قیامت تازه است.»
در قرآن کریم آمده است:
«و کلاً نقص علیک من أنباء الرسل ما نثبت به فؤادک و جاءک فی هذه الحق و موعظه و ذکری للمؤمنین)؛ (17) «ما همه اخبار پیامبران را برای تو نقل می‌کنیم تا قلبت را قوی و استوار گردانیم و از این راه، حق برای تو آشکار شود و برای مؤمنان پند و تذکر باشد.»
نیز آمده است:
«لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الألباب ما کان حدیثاً یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شیء و هدی و رحمه لقوم یؤمنون»(18)؛ «همانا در حکایات آنان برای صاحبان عقل، عبرت است. [قرآن] داستان ساختگی نیست، و تصدیق کتب آسمانی گذشته است و بیان کامل هر چیز و هدایت و رحمت است برای مردمی که ایمان بیاورند.»
آری، خطاب قرآن به ماست. بنابراین در آیات مربوط به اقوام مختلف، باید از وقایع ذکر شده، پیام‌ها را استخراج کنیم و به کار بندیم.
شرک پیدا و پنهان
بخش مهمی از آیات درباره کفار و منافقان و مشرکان است که به زعم ما ربطی به ما ندارد، چون مسلم و مؤمن هستیم، در حالی که شرک و کفر و نفاق انواع جلی و خفی (پیدا و پنهان) دارد و اغلب ما گرفتار نوع خفی آن هستیم. ما هم به نوعی مخاطب این آیات هستیم. اگر این مطلب را بفهمیم و عمل کنیم، خیلی از دردهای ما دوا می‌شود.
تحمیل نگرش‌ها بر قرآن
از دیگر مراتب مهجور گذاشتن قرآن اینست که نمی‌گذاریم قرآن خود حرف بزند. گاهی به قرآن مراجعه می‌کنیم، و با بضاعت اندکی که در فهم زبان عربی داریم، هر چه فهمیدیم به قرآن نسبت می‌دهیم. بسیاری از اوقات با اذهان مأنوس به آرای دیگران به قرآن رجوع می‌کنیم و مایلیم پیش‌فرض‌های ذهنی خود را که معمولاً از متفکران نامسلمان به عاریت گرفته‌ایم، بر قرآن تحمیل کنیم. در حالی که باید اذهان خود را از غیر قرآن خالی کنیم و با شرح صدر و بودن شرایط دیگر به خدمت قرآن درآییم تا با ما حرف بزند. خداوند فرمود:
«لا یمسه الا المطهرون»(19)؛ «جز پاکان نمی‌توانند به آن دست بزنند [دست یابند]». که مراد فقط طهارت ظاهری نیست، بلکه طهارت باطنی و قلبی و ذهنی را نیز شامل می‌شود. از جمله موارد تحمیل نگرش‌ها بر قرآن، برداشت‌های حسی و مادی از آیات و در نتیجه انکار معجزات است. به این صورت که بعضی سعی می‌کنند تمام وقایع غیر عادی را که قرآن از آن‌ها حکایت می‌کند، به قضایای عادی و معمولی برگردانند تا با علوم تجربی تطبیق نماید. با مراجعه به تفسیر المنار موارد زیادی از توجیهات مادی را می‌توان مشاهده کرد.
از دیگر موارد تحمیل نگرش بر قرآن، معنا کردن آیات طبق علوم روز است، چه علوم تجربی و چه دانش‌های انسانی.
فراهم نیاوردن شرایط فهم و درک آیات
از مراتب دیگر کنار گذاشتن قرآن این است که شرایط فهم قرآن را به دست نمی‌آوریم، از این رو از پیام قرآن به گونه‌ی بایسته بهره‌مند نمی‌شویم. فکر می‌کنیم یا حداقل چنین عمل می‌کنیم که گویا قرآن کتابی است در کنار کتاب‌های دیگر و ما می‌خواهیم از آن استفاده عملی کنیم. همان طور که از کتاب‌های دیگر یادداشت بر می‌داریم، برای کسب فضل و تحویل آن به دیگران، از این کتاب هم چنین استفاده می‌کنیم.
در حالی که خداوند فرموده:
«لا یمسه الا المطهرون»؛ یعنی باید طهارت و پاکی کردار داشت، نه فقط طهات ظاهری! فضل اندوزی طهارت ظاهری نمی‌خواهد، چه رسد به طهارت باطنی. در این جا به ذکر دو مورد از قرآن بسنده می‌کنیم: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین و لا یزید الظالمین إلا خساراً»(20)؛ «از قرآن آن چه را که شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم، ولی بر ستمگران جز زیان نمی‌افزاید.» نیز می‌فرماید: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» (21)‌؛ «این کتاب که شکی در آن نیست، مایه هدایت پرهیزکاران است.»
در حدیث عنوان بصری از امام صادق (علیه‌السلام) نقل شده است: «لیس العلم بکثره التعلم إنما هو نور یقع فی قلب من یرید الله أن یهدیه فإذا أردت العلم فاطلب أولاً فی نفسک حقیقه العبودیه و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله یفهمک؛ (22) علم به زیاد آموختن نیست، بلکه نوری است که در قلب هر کس که خدا هدایت او را بخواهد قرار می‌گیرد. پس آن گاه که طالب فراگیری علم بودی، در وجودت حقیقت بندگی را بخواه و علم را برای به کار بستنش بجوی و از خداوند طلب فهم کن، خداوند به تو می‌فهماند.»
آری، قرآن نور است، فقط باید آمادگی دریافت این نور را پیدا کرد.
رجوع نکردن به امامان در بعد علمی و عملی
از دیگر مراتب مهجور کردن قرآن، عدم رجوع به ائمه (علیهم‌السلام) برای رسیدن به مراد قرآن است، و این شامل دو بعد است: علمی و عملی.
بعد علمی، نتیجه آفت قبلی یعنی اعتماد به فهم خود است. برای فهم آیات یا اساساً رجوعی به روایات نداریم و یا آن که اهمیت و بهای لازم را به آن نمی‌دهیم. طرفه این که در بحث تفسیری آخر کار اشاره کوتاهی به یک روایت می‌شود. اما اگر از ابتدا نگاهی به روایات داشته باشیم، ممکن است مسیر فکر ما اساساً تغییر کند. خداوند می‌فرماید: «فبشر عباد* الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه»(23)؛ «بشارت ده بندگانم را که به سخن [حق] گوش می‌کنند و از بهترین آن پیروی می‌نمایند.» امروزه معمولاً این آیه را به معنای شنیدن و تحمل هر سخنی، گرچه اقوال باطل می‌گیرند. حال آن که اطلاق می‌کند و جهنم و آتش و بدی‌ها و کوری و ظلمت را به دشمنان آنان.
نیز مرگ و هلاک را به گمراهی از ولایت، غذای جسمی را به غذای روحی و آب و نور را به علم تأویل می‌نماید. این گونه روایات دریایی از علم را در مقابل انسان قرار می‌دهد؛ علمی که انسان را به سعادت راهنمایی می‌کند و پاسخ هر سؤالی را در خود دارد. قاعده و اصلی را به دست انسان می‌دهد که هر فرعی به آن قابل بازگشت است و دوای هر دردی در آن است.
برای تبرک و تیمن به یک حدیث اشاره می‌کنیم: «کنا عند أبی عبدالله (علیه‌السلام) فقال رجل فی المجلس أسأل الله الجنه فقال أبو عبدالله (علیه‌السلام): أنتم فی الجنه فاسألوا الله أن لا یخرجکم منها، فقلنا: جعلنا فداک، نحن فی الدنیا، فقال: ألستم تقرون بإمامتنا؟ قالوا: نعم، فقال: هذا معنی الجنه الذی من أقر به کان فی الجنه فاسألوا الله أن لا یسلبکم(32)؛ راوی می‌گوید: نزد امام صادق (علیه‌السلام) بودیم، کسی در مجلس گفت: از خداوند بهشت می‌طلبم. امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: شما در بهشتید. پس از خدا بخواهید شما را از آن جا بیرون نکند. عرض کردیم: فدایتان گردیم، ما در دنیا هستیم [چطور می‌شود در بهشت باشیم] حضرت فرمود: آیا به امامت ما اقرار ندارید؟ گفتند: آری. پس امام (علیه‌السلام) فرمود: این معنای بهشتی است که هر کس به آن اقرار کرد، در بهشت است، پس از خداوند بخواهید شما را از آن محروم نکند.»
بسیاری از اوقات به یک معنای ظاهری از قرآن اکتفا می‌کنیم و از احتمالات دیگر صرف نظر می‌نماییم و به معنای باطنی و تأویلاتی که از ائمه (علیهم‌السلام) رسیده است، توجهی نداریم. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ان القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علی أحسن الوجوه (33)؛ قرآن انعطاف دارد و احتمالات مختلف برمی‌دارد، پس آن را بر نیکوترین وجوه حمل کنید.»
امام صادق (علیه‌السلام) درباره‌ی آیه «الذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل...» فرمود: «هذه نزلت فی رحم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و قد یکون فی قرابتک فلا تکونن ممن یقول للشیء إنه فی شیء واحد (34)‌؛ این آیه در مورد صله رحم با آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و گاه مراد خویشاوندان است. پس از کسانی که می‌گویند [آیه] فقط در مورد یک چیز است و بس، مباش». یعنی می‌شود آیه ناظر به چند موضوع باشد.
بعد عملی؛ یعنی کنار گذاشتن عترت از لحاظ عملی و جدا کردن ثقلین از هم. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی؛ (35) در میان شما دو امر وزین باقی می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم را.»
این دو ثقل که میان ما به امانت گذاشته شده برای این است که از آن‌ها پیروی کنیم. تبعیت از عترت، تأسی کردن به آن‌ها در عمل است. کنار گذاشتن عترت فقط به غصب یا انکار حق آن‌ها نیست، بلکه تأسی نجستن به آنان نیز کنار گذاشتن آنان، در نتیجه کنار گذاشتن قرآن است.
در ذیل آیه اصلی مورد بحث که در ابتدای مقاله ذکر شد، حدیثی طولانی از حضرت علی (علیه‌السلام) نقل شده است که ضمن آن می‌فرماید: «فأنا الذکر الذی ضل عنه و السبیل الذی عنه مال و الایمان الذی به کفر و القرآن الذی إیاه هجر و الدین الذی به کذب؛ (36) من همان ذکرم که از آن گمراه شدند و راهی هستم که از آن منحرف شدند و ایمانی هستم که به آن کفر ورزیده شد. من قرآنی هستم که متروک ماند و دینی هستم که مورد تکذیب واقع شد.»
هم چنین از امام باقر (علیه‌السلام) نقل شده: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«أنا أول وافد علی العزیز الجبار یوم القیامه و کتابه و أهل بیتی ثم أمتی ثم أسألهم ما فعلتم بکتاب الله و بأهل بیتی؛ (37) من اولین کسی هستم که روز قیامت بر خدای عزیز و جبار با کتابش و اهل بیتم وارد می‌شوم. سپس امتم [وارد شوند]. پس از ایشان می‌‌پرسم با کتاب خدا و اهل بیت من چه کردید.»
آری راه سعادت و خوشبختی، تأسی (الگو‌گیری) به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیهم‌السلام) در عمل است.
به امید آن روز که همه روی به قرآن آوریم و گمشده خود را در آن جوییم و چون سرگشتگان برای دوای دردهای خود به همه جا سر نکشیم جز به قرآن. «و لم یکفهم إنا أنزلنا علیک الکتاب یتلی علیهم» (38)؛ «آیا این کتاب بر تو نازل کرده‌ایم تا بر ایشان بخوانی برای آن‌ها کافی نیست؟!»
پی‌نوشت‌ها:
فرقان (25): 30.
وسائل الشیعه، ج 6، ص 198.
همان، ص 168.
نحل (16): 96.
سبأ (34): 39.
بقره (2): 261.
یونس (10): 62.
همان، 63.
نساء (4): 136.
حجرات (49): 14.
انفال (8): 65.
مائده (5)‌: 56.
مرحوم کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 32، باب صفه العلم.
تفسیر عیاشی، ج 1، ص 15.
مقدمه تفسیر البرهان، ص 5.
علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 15.
هود (11): 120.
یوسف (12):111.
واقعه (56): 79.
اسراء (17): 82.
بقره (2): 2.
منیه المرید، ص 148.
زمر (39): 17 و 18.
نور الثقلین، ج 4، ص 482، ح 33.
همان، ح 34 و تفسیر البرهان، ج 4، ص 72، ح 5.
نحل (16): 43.
نور الثقلین، ج 3، ص 55، ح 87 الی 103.
نمل (27): 40.
کافی، ج 1، کتاب الحجه باب انه لم یجمع القرآن ... ، ح 5.
همان، ص 60، باب الرد الی الکتاب و السنه.
مقدمه تفسیر البرهان، ص 16.
محاسن برقی، ج 1، ص 161، ح 105.
عوالی اللئالی، ج 4، ص 104 و مقدمه تفسیر البرهان، ص 4.
کافی، ج 2، ص 156، باب صله الرحم.
مستدرک، ج 3، ص 355.
تفسیر البرهان، ج 3، ص 166، ح 1.
نور الثقلین، ج 4، ص 13، ح 48 و کافی، کتاب فضل القرآن، ح 4.
عنکبوت (29): 51.

تبلیغات