آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

جویا جهان بخش (عضو هیئت علمى ( مرکز نشر میراث مکتوب ) .
انوارالعقول من اشعار وصى الرسول ، قطب الدین محمدبن الحسین‏البیهقى الکیدرى ، دراسه و تحقیق : کامل سلمان الجبورى ،الطبعه الاولى ، دارالمحجه البیضاء دارالرسول الاکرم ( ص ) ،بیروت ، 1419 / 1999 م .
سخن در شاعرى امام على ( ع )
خیر الدواوین تحویه و تحفظه دیوان شعر امیرالمومنین على فیه المعالى و فیه الفضل مجتمعا کفضل صاحبه فى العالمین على
(قطب الدین کیدرى) (1)
شعر در اسلام ، سخنى است همچون دیگر سخنها که پسندیده‏اش ،سخن پسندیده و ناپسندش ، سخن ناپسند محسوب مى شود ; چه ، رسول‏خدا ( ص ) فرمودند : ( الشعر کلام بمنزله الکلام فحسنه حسن‏الکلام وقبیحه قبیح الکلام ) ; (2) و مى تواند با تیغ مومنان‏مجاهد ، برابرى کند ; چنان که از پیامبر ( ص ) درباره شعراپرسیدند ; ایشان در پاسخ فرمود : ان المومن مجاهد بسیفه ولسانه . (3)
هرچند به فرموده پیامبر ( ص ) شعر نیکو از زیباترین نمودهاى‏زیبایى است (4) و ایشان ، خود بر چکاد جمال گرایى جاى داشت ; واگرچه گاهى به شنیدن شعر نیکو تمایل نشان مى داد و چنین شعرى وشاعر آن را مى ستود ، (5) خود ، براى صیانت قرآن از تهمت کافران، از شعر گفتن کرانه مى‏جست . (6)
بالطبع ، صحابه در این مورد ، آزادتر بودند . ابن رشیق‏قیروانى گفته است : هیچ کس از صحابه نیست که شعرى نگفته یاتمثل به شعرى نجسته باشد . (7) در این میان ، چون دیگر عرصه هاى‏فضل و فضیلت ، سرور ما على بن ابى طالب ( ع ) را پایه و مایه‏اى دیگر است .
استاد زنده یاد ، کیوان سمیعى نوشته است :
متاخرین که بیشترشان تتبعى در اشعار عرب نداشته اند ، براى‏امام ( ع ) عنوان شاعرى قائل شده اند ; در صورتى که بین‏متقدمین ، این عنوان را به هیچ وجه نداشته است متقدمین معتقدبوده اند که آن حضرت ، چند شعرى فرموده است ; اما با چند شعربه کسى عنوان شاعرى نمى توان داد در میان متاخرین ، این عنوان‏به تدریج آن قدر شیوع یافته و آن قدر شعر به او نسبت داده اندکه بعضى از نویسندگان حالت و فضائلش ، همان طور که او را خطیب‏معرفى مى کرده اند ، شاعر نیز مى نوشته اند و روى این اصل ،براى ذکر سخنانش دو عنوان قرار مى دادند : یکى سخنان منثور ودیگرى سخنان منظوم ; و از جمله این نویسندگان ، محمد بن طلحه‏شافعى و سبط بن جوزى و شبلنجى مى باشند . (8)
شاید با توجه به ضبط برخى نصوص تاریخى ، سخن شادروان سمیعى‏را محتاج بازنگرى بیابیم . ابن عبدالبر از شعبى نقل مى کند که( کان ابوبکر شاعرا ، و عمر شاعرا ، و على اشعر الثلاثه ) . چنین سخنى را از سعید بن مسیب هم نقل کرده اند . (9)
همچنین طبرى نقل کرده است که وقتى حضرت زینب ( س ) خطبه‏معروف خود را به پایان رساند ، عبید الله بن زیاد گفت : هذه‏سجاعه ; قد کان ابوک شاعرا سجاعا . (10)
این مثالها نشان مى دهند که دوست و دشمن ، از همان زمان ، آن‏قدر امیرمومنان ( ع ) را در مقام شعر سرودن به رسمیت مى شناخته‏اند که ایشان را از روى دوستى یا دشمنى شاعر نیز بخوانند .
درباره توان شاعرى سرور خداپرستان ، امام على ( ع ) شایدبتوان از همان روزگار رسول خدا ( ص ) مستنداتى تاریخى آورد . سیره نگاران ، روایت کرده اند که سه تن از قریش ( یعنى : عبدالله بن الزبعرى ، ابوسفیان بن الحارث و عمرو بن العاص ) ،رسول خدا ( ص ) و یاران آن حضرت را هجو مى گفتند . کسى به على( ع ) گفت : ( از جانب ما گروهى را که بر ما هجا گفته‏اند ،هجو کن ) . على ( ع ) فرمود : ( اگر رسول خدا مرا اذن دهد ،چنین مى کنم ) . شخصى گفت : ( اى رسول خدا ! على را اذن بده تااز جانب ما این قوم را که هجومان کرده اند ، هجو کند ) . پیامبر ( ص ) فرمود : لیس بذاک ( / هناک ) و لیس عنده ذلک . (11)
درباره این حدیث منسوب به پیامبر ( ص ) ، داورى هاى گوناگونى‏شده است . عباس محمود عقاد ، پنداشته است که مراد پیامبر ( ص )این بوده که حضرت على ( ع ) فاقد ملکه شعر عالى سرودن بوده است. شیخ محمدحسین آل کاشف الغطا ، درستى این خبر را بکلى رد کرده‏و به فرض صحت ، معناى آن را چنین دانسته که رسول خدا ( ص ) پایگاه على ( ع ) را از شاعرى برتر دانسته و او را در جایگاهى‏چون جایگاه نبوت شمارده است که شاعرى ، سزاوار آن نیست . عبدالعزیز سید الاهل نیز چنین داورى کرده که رسول خدا ( ص ) وخود امام على ( ع ) ، نفس وى را از هجا گویى صیانت نموده‏اند. (12)
به هر روى ، امام ( ع ) نه تنها شعر مى سروده است ، بلکه به‏شعر ، اهمیت مى داده و در نقد شعر ، مایه‏ور بوده است .
شریف رضى در ( نهج البلاغه ) آورده است که از امام ( ع ) پرسیدند : ( شاعرترین شعرا کیست ؟ ) . حضرت پاسخ داد :
ان القوم لم یجروا فى حلبه تعرف الغایه عند قصبتها ، فان کان‏ولابد فالملک الضلیل . (13)
شاعران ، در یک میدان مسابقه اسب نتاخته اند تا معلوم شود که‏چه کسى نى پایان را مى رباید ; و اگر ناچار باید کسى را نام‏برد ، ملک ضلیل . (14)
سید رضى توضیح داده که مراد از ( الملک الضلیل ) ، امرءالقیس ( شاعر مشهور عرب ) است .
خواه ( الضلیل ) در این سخن به معناى ( گمراه ) باشد ، خواه‏به معناى ( گمراه کننده ) و خواه به معناى ( آواره ) ، (15) داورى امام ( ع ) و شیوه اى که در این کلام براى نقد شعر به‏دست مى دهد ، همواره بر تارک نقد ادبى در جهان خواهد درخشید . اینکه شاعران ، بر یک شیوه سخن نگفته‏اند و هر یک ، اسلوب ویژه‏اى در نظم و معنا دارند (16) و از این رو ، به قول لاهیجى ( ترجیح‏در میان ایشان درست نیست ) ، (17) اصلى فخیم و فاخر در نقد ادبى‏است .
عباس محمود عقاد در کتاب ( عبقریه الامام على ( ع )] این‏دیدگاه حضرت را سخت مورد توجه قرار داده و نخستین تقسیم مقاییس‏شعر برحسب مدارس و اغراض شعرى در میان عرب دانسته است . (18)
بسیارند کسانى که شعر مى گویند ، ولى در عیار سنجى شعر ،پایگاهى ندارند و در حوزه شعر ، این پایه بلند نقادى ، براى‏امام ( ع ) ، فضیلتى برتر از سرایندگى وى به شمار مى آید . ابوعمرو (19) گفته است : نیک و بد شعر شناختن ، دشوارتر است از شعرگفتن . (20)
همان گونه که در خطبه هاى ( نهج البلاغه ) مى بینیم ، امام (ع ) گاه به اقوال شاعران تمثل جسته است ; (21) همچنین مى دانیم‏که به شعر پدر بزرگوارشان ، حضرت ابوطالب ( ع ) عنایت ویژه‏اى‏داشته است .
امام صادق ( ع ) فرموده است : ( کان امیرالمومنین ( ع ) یعجبه ا ن یروى شعر ابى طالب و ان یدون ) . (22) از خودامیرمومنان ( ع ) نیز نقل کرده اند : تعلموا شعر ابى طالب‏وعلموه اولادکم ، فانه کان على دین الله وفیه علم کثیر . (23)
بارى ، مسلم است که در متون ، اشعارى به امام على ( ع ) نسبت‏داده شده و حتى برخى از آنها صورت مثل یافته است . شگفتا که اوخود فرموده بود : خیر الشعر ما کان مثلا ! (24)
کتب تاریخ و سیره و لغت و ادب و مهمتر از آن ، احادیث و سنن، از جمله بخارى و مسلم ، نمونه‏هایى از شعر یا رجز را ثبت‏کرده و به امام ( ع ) نسبت داده‏اند ; (25) و البته از همان قدیم‏در شمار ابیات مسلم الانتساب ، جاى درنگ و اختلاف بوده است .
ابو عمرو زاهد در کتاب ( یواقیت ) گفته است : از ثعلب و روات‏شعر ، از کوفیان و بصریان ، شنیدم که افزون بر ده بیت صحیح [الانتساب ] از على نقل نمى‏کردند و بر این ، همداستان بودند که‏هرچه بر این ده بیت زیادت باشد ، از دیگران است و به او نسبت‏داده شده است . (26)
اختلاف قدما در مورد این اشعار منسوب به امام ( ع ) چندان‏زیاد است که براى مثال ، علامه مجلسى از یک سو مى نویسد :
انتساب کتاب دیوان به آن حضرت ، مشهور است و بسیارى از اشعارمذکور در آن ، در سایر کتب روایت‏شده است ; ولى حکم دادن به‏صحت انتساب تمام آن اشعار به حضرت مشکل است .
و از سوى دیگر ، یاقوت حموى در ( معجم الادباء ) به نقل ازابوعثمان مازنى ، نحوى بزرگ نیمه اول قرن سوم ، مى نویسد :
نزد ما به صحت نپیوسته که على بن ابى طالب ( ع ) به شعرى جزاین دو بیت ، سخن گفته باشد :
تلکم قریش تمنانى لیقتلنى و لا وجدک مابروا ولاظفروا فان هلکت فرهن ذمتى لهم بذات روقین لایعقو لها اثر (27)
مرزبانى در ( تاریخ النحاه ) از یونس ، و صاحب ( قاموس ) ازمازنى و زمخشرى ، و امیر ازهرى در حاشیه ( مغنى ) به نقل از (تاریخ النحاه ) ، و سید على خان مدنى در ( انوار الربیع ) به‏نقل از صاحب ( قاموس ) و جمعى دیگر ، نقل کرده و گفته اند که‏نه نزد ما صحت‏یافته و نه به ما رسیده است که على بن ابى طالب( ع ) جز دو بیت ، شعرى گفته باشد ; و این دو بیت ، همان دوبیت منقول از مازنى در ( معجم الادباء ) است . (28)
جالب این است که بعضى از همین اشخاص یاد شده ، ابیات دیگرى‏از امام ( ع ) نقل کرده اند که معارض با این گفتارشان است ;چنان که صاحب ( قاموس ) در زیر عنوان برخى از مواد کتابش ،ابیاتى غیر از این دو بیت از ایشان روایت کرده است . یاقوت‏حموى هم که این باور را از ابوعثمان مازنى نقل نموده ، در (معجم الادباء ) ، پنج‏بیت دیگر از آن حضرت روایت کرده و محشى‏هم دو بیت‏بر آن پنج‏بیت افزوده است . یاقوت ، خود به تصریح‏نوشته :
چیزى را از شعر و حکم او ( على ع ) ذکر مى کنم که صحیح باشد
نقل امیر ازهرى هم در حاشیه ( مغنى ) با نقل ابن هشام در خود( مغنى ) سازگارى ندارد که از قول امام ( ع ) آورده است :
فلما تبینا الهدى کان کلنا على طاعه الرحمن والحق والتقى . (29)
زبیدى در نقد نظر مازنى و یونس و زمخشرى ، از استادش نقل‏کرده است که شاید سند آن دو بیت ، نزد این اشخاص قوى بوده ;وگرنه ابیاتى دیگر از على ( ع ) روایت‏شده است ; بلکه روایت‏بعضى از آنها متواتر گردیده ، به حدى که نفوس مطمئن نمى شوندکه غیر از این دو بیت ، ابیات دیگرى نگفته باشد . (30)
با توجه به همین تعدد ابیات همان گونه که در مورد کلمات غیرمنظوم امیرالمومنین ( ع ) عمل کرده اند گروهى از شیعه و سنى به‏جمع آورى این سخنان منظوم ، دست‏یازیده‏اند .
گردآورندگان شعر امام على ( ع )
ابو احمد عبدالعزیز بن یحیى جلودى ازدى بصرى ( م‏332ق ) که اورا صاحب دهها اثر معرفى کرده اند ، چهل کتاب که به نوعى باامام على ( ع ) ارتباط داشته‏اند ، پدید آورده بود که از جمله‏آنهاست : ( کتاب شعر على ( ع )] . (31)
ابوعبدالله محمد بن عمران مرزبانى بغدادى ( م‏384ق ) که ازمشایخ شیخ مفید بوده است ، کتابى ویژه شعر امام على ( ع ) ترتیب داده بود . (32)
ابوالحسن على بن احمد فنجگردى نیشابورى ( م‏512 یا 513ق ) نیزکتابى در همین زمینه به نام ( سلوه الشیعه ) یا ( تاج الاشعار) داشته که 138 بیت آن ، ضمن مجموعه‏اى خطى در کتابخانه مدرسه‏عالى شهید مطهرى ( سپهسالار ) مندرج است . (33)
همچنین در همان کتابخانه ، دستنوشتى ناقص از تدوین دیگرى‏موجود است که از ( سلوه الشیعه ) مبسوط تر است ; ولى متاسفانه‏نام مدون آن را نمى دانیم . (34)
ابوالسعادات هبه الله بن محمد على حسنى بغدادى ، معروف به‏ابن شجرى ( م‏542ق ) هم در شمار جامعان دیوان منسوب به امام على( ع ) یاد شده است . (35)
همچنین شمار دیگرى از پیشینیان و معاصران ، بدین مهم اهتمام‏ورزیده‏اند . گروهى نیز تالیفى ویژه این موضوع نساخته ، ولى به‏جمع آورى اشعار منسوب به مولى الموحدین پرداخته اند ، چون : ابو عبدالله محمد بن سلامه قضاعى مغربى ( مشهور به قاضى قضاعى‏و ( صاحب شهاب )] در ( دستور معالم الحکم و ماثور مکارم الشیم) ، یوسف شمس الدین قزاوغلى حنفى ( معروف به سبط بن جوزى ) در( تذکره الخواص ) ، شمس الدین ابوالبرکات محمد باعونى شافعى در( جواهر المطالب ) ، على فهمى بن شاکر موستارى ( مفتى هرزگوین) در ( حسن الصحابه ) ، مومن بن حسن بن مومن شبلنجى در (نورالابصار ) ، کمال الدین محمد بن طلحه قرشى عدوى نصیبى شافعى‏در ( مطالب السوول ) و نورالدین على بن محمد صفاقسى مالکى مکى، معروف به ابن الصباغ در ( الفصول المهمه ) . (36)
درباره قطب الدین کیدرى
در میان جامعان مختلف اشعار حضرت ، قطب الدین محمد بن حسین‏بیهقى کیدرى ( / کیدرى ) از همه نامورتر است .
قطب الدین بیهقى کیدرى چنان که از نسبتش پیداست از مردم‏ناحیه بیهق خراسان است که بویژه در دوران زندگى او در قرن ششم، محیطى آکنده از باورهاى شیعى بود . متاسفانه از زندگى وى ،آگاهى چندانى در دست نیست و نام و مشخصاتش را با اختلاف ضبطکرده اند ; ولى گویا نام صحیح او این است : ابوالحسن محمد بن‏حسین بن تاج الدین حسن بن زین الدین محمد بن حسین بن ابى‏المحامد بیهقى نیشابورى . (37)
او را ( کیدرى ) گفته اند ; زیرا به ( کیدر ) از قراى بیهق ،منسوب است .
استاد شیخ عزیز الله عطاردى که خود خراسانى و با آن ناحیه‏آشناست ، درباره نسبت ( الکیدرى ) نوشته است :
این ، نسبتى است‏به کیذر ( به فتح کاف و سکون یاء و ضم ذال‏معجمه و پس از آن راء ساکنه ) که قریه اى است نزدیک سبزوار درناحیه بیهق و همچنین ناحیه اى است در ( سر ولایت ) که آبادجاى‏وسیع پر قریه اى است میان خبوشان و بیهق و نیشابور و اسفراین .
در سال 1360 ق ، با جدم حسین بن محمد بکلرى به این قریه واردشدم و امروز به آن ( کدر ) به ( کاف فارسى و فتح دال و سکون‏راء ) مى گویند .
نمى دانیم این شارح محقق [ قطب الدین کیدرى / کیدرى ] ازکدام یک از این دو قریه بوده است . (38)
در برخى مصادر ، نسبت او را به جاى ( کیدرى ) ، ( کندرى ) ضبط کرده اند که نادرست است ; و کندر چنان که از ( معجم‏البلدان ) یاقوت مستفاد مى شود نام دو جاى بوده : یکى قریه اى‏از نواحى نیشابور و توابع طریثیث ( ترشیز ) که ابو نصرکندرى ،وزیر مشهور عهد سلاجقه ، از آنجا برخاسته است و دیگرى قریه اى‏نزدیک قزوین . (39)
شیخ منتجب الدین در ( الفهرست ) از قطب الدین محمد ، پسر شیخ‏امام اوحدالدین حسین قزوینى که فقیه صالحى بوده ، یاد کرده ونام او از همین ( الفهرست ) به ( امل الامل ) شیخ حر عاملى راه‏یافته و سید بحرالعلوم نیز از طریق منتجب الدین ، از وى یادنموده و احتمال داده که او و قطب الدین کیدرى که ( الفهرست ) از او احکام فقهى از او نقل مى کند ( و همان شخص مورد بحث ماست) ، یک تن باشند . (40)
احتمال یکى بودن قطب الدین قزوینى و قطب الدین کیدرى درست‏به‏نظر نمى رسد ; (41) ولى چه بسا علت مشتبه شدن کیدرى با کندرى ،آن باشد که قطب الدین محمد قزوینى یاد شده ، اهل قریه کندرقزوین بوده و نزد قدما به کندرى مشهور بوده است . والله اعلم‏بالصواب !
قطب الدین کیدرى که جامع اشعار منسوب به امیرمومنان است ، ازاین مشایخ امامى ، روایت نموده است : (42)
1 ) شیخ امام نصیرالدین ابوطالب عبدالله بن حمزه طوسى شارحى‏مشهدى که شیخ منتجب الدین در ( الفهرست ) او را فقیهى ثقه ومهتر و پیشوا شناسانیده است .
2 ) مفسر کبیر ، فضل بن حسن طبرسى .
3 ) امام ابوالرضا فضل الله بن على حسنى ، معروف به سید ضیاءالدین ابوالرضاى راوندى کاشانى که عمادالدین کاتب اصفهانى در (خریده القصر ) مى گوید که وى را در کاشان به سال 533ق ، درحالى که در مدرسه مجدیه مردم را وعظ مى نموده ، دیده است . چه‏بسا کیدرى به واسطه استادش ، شیخ عبدالله بن حمزه بن عبدالله‏طوسى ، از وى روایت کرده باشد .
4 ) محمد بن سعید بن هبه الله راوندى ، معروف به ظهیرالدین ،که در ( الفهرست ) شیخ منتجب الدین ، فقیهى ثقه و عدل و سرشناس‏و بزرگ ، معرفى شده است .
قطب الدین کیدرى ، مردى ذوفنون بوده و به شاخه هاى گوناگون‏دانشهاى دینى ادبى ، گرایش داشته و سخن صاحب ( روضات الجنات ) درباره وى ، بسى سنجیده است که :
الحبر الادیب الماهر و البحر المحیط الزاخر ، ابوالحسن محمدبن الحسین البیهقى النیسابورى المشتهر بقطب الدین الکیذرى ،کان من اکمل علماء زمانه فى اکثر الافنان و اکثرهم افاده‏لدقائق العربیه . (43)
بر همین بنیاد ، نگاشته هاى متنوعى هم از خامه وى تراوش‏یافته است . ما این نگارشها را از او مى شناسیم :
1) اصباح الشیعه بمصباح الشریعه
اصباح الشیعه ، کتابى است در فقه امامیه که کیدرى در آن از (المبسوط ) و ( النهایه ) شیخ طوسى و ( المراسم ) سلار دیلمى و( الغنیه ) ابن زهره حلبى و همچنین از آراى سید مرتضى و ابن‏براج طرابلسى ، مجموعا بسیار نقل کرده و نشان دهنده عدم جمودفقه امامى در سده ششم است (44) که فقهایى همچون علامه حلى در (مختلف الشیعه ) و صاحب ( جواهر ) و فاضل هندى در ( کشف اللثام) از آن استفاده کرده اند . (45)
این کتاب به تحقیق شیخ ابراهیم بهادرى به سال 1416ق ، توسطموسسه الامام الصادق ( ع ) در قم منتشر شده است .
2 ) انوار العقول
درباره این کتاب ، پس از این ، بیشتر سخن خواهیم گفت .
3 ) البراهین الجلیه فى ابطال الذوات الازلیه
صاحب ( روضات الجنات ) و شیخ آقا بزرگ تهرانى از این اثر ،یاد کرده اند . (46)
4 ) بصائر الانس بحظائر القدس
على بن محمد بیاضى ( م‏877ق ) در کتابش ( الصراط المستقیم ) ،از آن نقل مطلب کرده و برخى از طرق روایت کیدرى را آورده است . (47)
5 ) تنبیه الانام لرعایه حق الامام
کیدرى ، خود در پایان کتاب خمس ( اصباح الشیعه ) و بحث ازانفال و رخصت ائمه ( ع ) به شیعه در تصرف در پاره اى از حقوق ،نوشته :
وقد املیت فى ذلک مساله مستوفاه مستقصاه و سمیتها ( تنبیه‏الانام لرعایه حق الامام ) یطلع بها على ثنایا هذه المساله وخبایاها . (48)
6 ) حدائق الحقائق فى فسر دقائق افصح الخلائق
شرحى است‏بر ( نهج البلاغه ) که به خواهش یکى از بزرگان بابهره ورى از ( معارج ) على بن زید بیهقى ( معروف به فریدخراسان ) و ( منهاج البراعه ) قطب الدین راوندى نوشته و نگارش‏آن را در شعبان سال 576ق ، به پایان رسانیده است . (49)
ابن میثم در شرح خود بر ( نهج البلاغه ) و علامه مجلسى درکتاب السماء و العالم ( بحارالانوار ) از این شرح ، نقل مطلب‏کرده‏اند . (50)
کیدرى در ( حدائق ) از ( معارج ) و ( منهاج ) و همچنین شرح‏امام احمد بن محمد و برى خوارزمى چنان بهره برده که شرح او رادر حقیقت ، مکملى براى سه شرح نامبرده دانسته‏اند . (51)
خوشبختانه ( حدائق الحقائق ) به تحقیق استاد شیخ عزیزالله‏عطاردى در دو جلد به سال 1416ق ، در قم به چاپ رسیده است .
7 ) الحدیقه الانیقه
ذکر این اثر در ادامه بحث ، خواهد آمد .
8 ) الدرر فى دقائق علم النحو
صاحب ( ریحانه الادب ) و دیگران از این اثر یاد کرده‏اند (52) وخود کیدرى در ( حدائق الحقائق ) آن را ذکر کرده است . (53)
9 ) شرح الایجاز فى النحو (54)
10 ) شریعه الشریعه
این اثر ، تهذیب کتاب ( المهذب ) بوده است و در ( حدائق‏الحقائق ) از آن یاد کرده است . (55)
11 ) کفایه البرایا فى معرفه الانبیاء ( ع )
محدث نورى ، جمله‏اى از عبارات آن را در ( خاتمه المستدرک ) آورده است . (56)
12 ) لب اللباب فى بعض مسائل الکلام
خود کیدرى در ( حدائق الحقائق ) و شیخ آقا بزرگ در ( الذریعه) و مدرس تبریزى در ( ریحانه الادب ) از آن یاد کرده اند . (57)
13 ) مباهج المهج فى مناهج الحجج
اثرى است فارسى در بیان فضائل و معجزات پیامبر اکرم ( ص ) وائمه معصوم ( ع ) که منتخبى از آن را ابوسعید شیعى سبزوارى ،صاحب ( مصابیح القلوب ) ، به نام ( بهجه المباهج ) ترتیب داده‏و ( این اثر اخیر الذکر ) به تحقیق آقاى مالک محمودى در دست‏انتشار است . (58)
دستنوشتى از ( مباهج المهج ) در کتابخانه مسجد اعظم قم ودستنوشتى دیگر در کتابخانه مدرسه آیه الله گلپایگانى قم ، موجود است . (59)
قطب الدین کیدرى ، ذوق ادبى هم داشته و اشعار لطیفى سروده که‏صاحب ( الکنى والالقاب ) بدانها اشاره کرده است . (60)
وى ، هنگامى که از تالیف ( حدائق الحقائق ) فارغ مى شود ، آن‏را بر استادش ( شیخ عبدالله بن حمزه ) عرضه مى دارد و ابن حمزه، آن را مى پسندد و ( آفرین نامه ) اى (61) بر آن مى نگارد و درآن به کیدرى اجازه مى دهد که هر چه روایتش نزد وى صحیح است ،از وى روایت کند . متن این ( اجازه ) که پشت‏یکى از دستنوشت‏هاى ( اصباح الشیعه ) به یادگار مانده ، چنین است :
هذا الکتاب الموسوم ب ( حدائق الحقائق فى شرح نهج البلاغه ) کتاب جامع لبدائع الحکم ، و روائع الکلم ، و زواهر المبانى وجواهر المعانى ، فائق ما صنف فى فنه من الکتب ، حاو فى فنون من‏العلم لباب الالباب ونکت النخب ; الفاظه رصینه متینه ، ومعانیه واضحه مستبینه ، فبالحرى ان یمسى لکلام افصح العرب بعدرسول الله صلى الله علیه و آله وسلم شرحا ، و یقابل بالقبول‏والاقبال ، ولا یعرض عنه صفحا ; و صاحبه الامام الاجل العالم‏الزاهد ، المحقق المدقق ، قطب الدین ، تاج الاسلام ، مفخرالعلماء ، مرجع الافاضل ، محمد بن الحسین بن الحسن الکیدرى‏البیهقى وفقه الله لما یتمناه فى دنیاه و عقباه قد عب فى علوم‏الدین من کل بحر و نهر ، و قلب کل فن مما انطوى علیه الکتاب‏بطنا لظهر ، ولم یال جهدا فى اقتناء العلوم والاداب ، واداب‏نفسه فى ذلک ، غایه نهار عمره کل الاداب ، حتى ظفر بمقصوده ، وعثر على منشوده ، و ها هومنذ سنین یقتفى آثارى و یعشو الى ضوءنارى ، یغتذى ببقایا زادى ، ویطا مصاعد جوادى .
وقد صح له و ساغ روایه جمیع ما سمعته و جمعته من الکتب‏الاصولیه و الفروعیه و التفاسیر و الاخبار و التواریخ و غیر ذلک على‏ما اشتمل علیه فهارس کتب اصحابنا و غیرهم ، من مشائخى المشهوره‏لاسیما الکتاب الذى شرحه هو ، و هو ( نهج البلاغه ) .
وله ان یرویه باجمعه عنى ، عن السید الشریف السعید الاجل ،ابى الرضا فضل الله بن على بن الحسین الراوندى ، عن مکى بن‏احمد المخلطى ، عن ابى الفضل محمد بن یحیى الناتلى ، عن ابى‏نصر عبدالکریم بن محمد الدیباجى المعروف بسبط بشر الحافى ، عن‏السید الشریف الرضى رضى الله عنه و عن غیر هولاء من مشائخى .
وهو حرى بان یوخذ عنه ، و موثوق بان یعول علیه .
وهذا خط العبد المذنب المحتاج الى رحمه الله ، عبدالله بن‏حمزه بن عبدالله الطوسى ، فى شهر رمضان عظم الله برکته سنه ست‏وتسعین و خمس ماه . (62)
استاد شیخ جعفر سبحانى گمان دارند که ( تسعین ) ، مصحف (سبعین ) باشد ; زیرا بعید است کیدرى که کار ( حدائق الحقائق ) را به سال 576 قمرى به پایان رسانیده ، بیست‏سال بعد ، آن رابر استادش عرضه نموده باشد . بلکه احتمالا در همان سال ، کتاب‏را به نظر ابن حمزه رسانیده است . (63)
به هر حال ، این اجازه ، گذشته از یارى رساندن به ما دردریافت‏حدود تاریخ فوت ابن حمزه ( که مسلما پس از نوشتن این اجازه نامه بوده ) و همچنین روشن ساختن کیفیت ارتباط این استادو شاگرد فرزانه ، مشخص کننده مقام و پایگاه قطب الدین کیدرى درآن عصر از دیدگاه کسى چون ابن حمزه است .
از تاریخ درگذشت قطب الدین کیدرى ، اطلاع دقیقى نداریم ; لیک‏مى دانیم که در سال 610ق ، زنده بوده است ; زیرا در این تاریخ، اجازتى برپشت ( الفائق ) زمخشرى براى کسى که آن را نزد وى‏خوانده ، یادداشت کرده و ابن الفوطى ، صورت آن را در ترجمه حال‏کیدرى آورده است . (64)
تصحیح تازه ( انوار العقول )
کیدرى به اشعار منسوب به امیرالمومنین على ( ع ) سخت مشتاق‏بوده و دوبار چنان که از بیان خود او خواهیم آورد به تدوین این‏سروده ها دست‏یازیده است .
یک بار با استفاده از منابعى که فراهم آورده بوده ، مجموعه‏اى ترتیب داده و آن را ( الحدیقه الانیقه ) نامیده و بار دیگربا بهره جویى از ماخذ تازه ، مجموعه اى پر و پیمان تر فراهم‏آورده که نامش را ( انوار العقول من اشعار وصى الرسول ) نهاده‏است .
براى آگاهى از اندیشه و مرام کیدرى در تدوین این دو مجموعه (به ویژه ( انوار العقول )] و ماخذ وى و چگونگى کار او ، خوب‏است‏به مقدمه او بر ( انوار العقول ) نظرى بیفکنیم .
کیدرى ، پس از درود و ستایش ، مى گوید :
علم ، نفیس‏ترین چیزى است که جانهاى عاقلان بر سر آن به‏تنافس برخاسته و شریف‏ترین چیزى است که دلهاى راغبان آن راخواسته ; چه ، قوام دنیا و دین و نظام جهانیان ، بدان است ; وهر که جویاى علم است ، ناگزیر باید مسالک آن را طى کند و ازمهمترین این مسالک ، آگاهى از حقایق کلام عرب و دقایق آن نکته‏ها و نخب است که ایشان در گفتگوى خویش به کار مى برند ; زیراکه از اینجا ( یعنى علم عربیت ) ، معانى کتاب خدا و اسرار کلام‏سید المرسلین ( ص ) و ائمه طاهرین ( ع ) و صحابه و تابعین‏دانسته مى شود ; و هر که بدین دانش روى مى آورد ، با نمونه‏هایى گزیده از شعر ، انس و آشنایى حاصل مى کند و عالمان درگزینش اشعار ، پایگاه و حسب و نسب شاعران را معتبر داشته اند ،تا جایى که فرزدق گفته :
و خیر الشعر اکرمه رجالا و شر الشعر ما قال العبید
[ بهترین شعرها ، آنها هستند که گرامى ترین مردان سروده اند; و بدترین شعرها ، آنها که بندگان سروده اند . ]
آنگاه از آمیختگى حق و باطل در شعر شاعران بزرگ و این که شعراین چنین ، مایه سخط رحمانى و رضایت‏شیطانى است ، سخن رانده وسپس گفته است که شعرى شریف تر به نژاد و گوهر ، و گرامى تر به‏خاستگاه و زاد جاى ، و گردآورنده تر فواید دو جهان ، از شعرهاى‏منسوب به ( سید الاوصیاء و وصى سید الانبیاء و امام الامه‏وافضل الائمه ، راس العتره و رئیس الدین والمله ، المنصوص علیه‏من رب العالمین ، الملقب من لدنه بامیرالمومنین ، لیث‏بنى غالب‏ابى الحسن على بن ابى طالب ( ع )] نیافته است .
او با اشاره بدین نکته که هیچ منقبتى در خور اعتنا و هیچ‏مرتبتى دلپسند نیست که امیرالمومنین ( ع ) اصل و نظام آن نباشد، شعر ایشان را داراى بلندترین پایگاه مى شمارد و بیان مى‏داردکه این معانى شگفت و دل انگیز را ایشان با رنجه داشتن خاطر درمضمون سازى هاى شاعرانه و معنا آفرینى در قالب نظم نیافریده ;بلکه اشعار را همچون خطبه هاى بى مانند خویش ، ارتجالى انشاکرده است .
کیدرى سپس علاقه دیرین خود را به اشعار منسوب به‏امیرالمومنین ( ع ) وگردآورى آنها توضیح مى دهد که خلاصه آن ازاین قرار است :
در گذشته‏هاى دور ، مجموعه اى از اشعار امام ( رض ) را درحدود دویست‏بیت‏به دست آوردم که امام ابوالحسن فنجگردى فراهم‏آورده بود . به آن ، انس پیدا کردم و براى جستن اشعار افزون برآن کوشیدم تا مجموعه‏اى بزرگتر و مایه ورتر یافتم که پاره اى‏از آن از کتاب محمد بن اسحاق و دیگر علما بیرون آورده و از کتب‏مختلف ، گردآورى شده بود . یکى از برادران دینى پیشنهاد کرد که‏آنچه ویژه آداب و مواعظ و حکم و عبر است ، از این دو مجموعه‏جدا سازم و من خواسته وى را برآوردم و این مجموعه تازه ساخته‏را ( الحدیقه الانیقه ) نامیدم . پس از آن ، مجموعه اى ازاشعار امیر مومنان ( رض ) به دستم افتاد که سید جلیل ،ابوالبرکات هبه الله بن محمد حسنى ، گردآورده است و با آنکه درآن چیزهایى بود که تا به حال به دست نیاورده بودم ، بسیارى ازآنچه را پیشتر به دستم رسیده بود ، نداشت . طلب و کوشش را پى‏گرفتم و در کتب تواریخ و سیر تفحص کردم و آنچه از این غرر ودرر یافتم ، گرد آوردم .
ادعایم این نیست که هرچه در این مجموعه است ، از دهان‏امیرمومنان ( رض ) شنیده شده و ایشان قطعا و یقینا ناظم و منشى‏آن است ; بلکه در مورد بسیارى از آنها چون حکم به یقین در چنین‏مواردى متعذر است‏به ظن و تخمین متوسل شده ام . پس اگر چیزى ازاین مجموعه ، کسى را ( در صحت انتساب ) به گمان انداخت ، به‏طیب کلام بسنده کند . همچنین ، پندار من آن نیست که همه اشعارآن حضرت را فراهم آورده ام و ممکن است چیزهایى را به دست‏نیاورده باشم . این مجموعه را ( انوار العقول من اشعار وصى الرسول ) نامیدم. (65)
مقدمه قطب الدین کیدرى ، تقریبا در همین جا پایان مى یابد وبا عبارت ( قال امیرالمومنین و امام المتقین ، و وصى رسول رب‏العالمین ، و قائد الغر المحجلین ، و وارث علوم الانبیاء والمرسلین ، یعسوب الامه وافضل الخلائق اجمعین ، على بن ابى‏طالب رضى الله عنه واولاده اجمعین ) (66) به اشعار امام ( ع ) مى‏پردازد .
قبل از ذکر بسیارى از اشعار ، توضیحاتى کوتاه یا بلند که‏گاهى به چند سطر مى رسد درج گردیده است .
گاه ، موضوع شعر نیز یاد شده است ، مانند : ( فى ایام‏الاسبوع ) ( ص‏98 از چاپ تازه کتاب ) ، ( فى المناجاه ) ( ص‏100و 271 ) ، ( فى مرثیه النبى ( ص )] ( ص‏103و 155 ) ، ( یمدح‏النبى ( ص ) یوم بدر ) ( ص‏341 ) ، ( فى مرثیه ابى طالب و خدیجه‏الکبرى ) ( ص‏338 ) ، ( وله لما عوتب على المزاح ) ( ص‏201 ) ، (وله فى الاسیر الذى استطعمه ) ( ص‏195 ) و ( فى الشرف ) ( ص‏369) .
گاه ، زمان یا مکان سرایش را گزارش مى کند ، مانند ( وقال‏رضى الله عنه عند قبر فاطمه رضى الله تعالى عنهما ) ( ص‏122 ) ،( قال ( ع ) یوم بدر ) ( ص‏104 ) ، ( وقال رضى الله عنه یوم‏الخندق فى قتل عمرو بن عبدود ) ( ص‏130 ) ، ( وقال حین قتل‏عنتره بن الصامت‏یوم بدر ) ( ص‏144 ) ، ( و قال حین قتل صحیح‏الیهودى ) ( ص‏391 ) .
در مواردى مخاطب را معلوم مى‏دارد ، مانند : ( یوصى ابنه‏الحسین رضى الله عنهما ) ( ص‏108 ) ، ( روى انه رضى الله عنه‏وقف على قبر النبى ( ص ) وقال : بابى انت و امى یا رسول الله ! ان الجزع لقبیح الا علیک ، وان الصبر جمیل الا عنک . ما فاض‏دمعى عند نائبه / الا جعلتک للبکاء مسببا ) ( ص‏121 ) ، ( فى‏وصیته لابنه الحسین ( ع )] ( ص‏125 ) ، ( کتب الى عمرو بن العاص) ( ص‏262 ) .
گاه از روایت کنندگان یاد مى‏نماید ، مانند : ( روى الشیخ‏ابوجعفر الطوسى باسناد عن ابى الاسود الدئلى ، ان وقد اوردهاغیر ابى جعفر بالفاظ مختلفه ) ( ص‏223-227 ) ، ( قال الریاشى : حدثنا ابو عاصم معاذ بن العلاء ، عن ابیه ، عن جده ، قال : سمعت علیا ( ع ) و هو یقول : ) ( ص‏227-228 ) ، ( قال السیدالشریف المرتضى قدس الله روحه اخبرنا الشیخ المفید رحمه الله ) ( ص‏273 ) .
گاهى نیز از دیگر کسانى که شعر مورد بحث‏به آنها نسبت داده‏شده ، یاد کرده است ، مانند : ( وله وقیل للحضرمى ) ( ص‏110 ) ،( ومما نسب الیه ، و قیل هما لابى نواس ) ( ص‏430 ) .
در مواردى که شعر ( / رجز ) ، جزئى از یک گفتگو به و تعبیردقیق تر مبادله کلامى بوده ، توضیح کیدرى ، هویت طرف دیگرگفتگو را روشن مى سازد ; همچنین شعر ( / رجز ) طرف مقابل رانیز به ضبط مى آورد ، مانند : ( وقال سعد بن ابى طلحه فى یوم‏احد : قد قدمت‏برایه اربابها ; فاجابه رضى الله عنه : والخیل‏جالت‏یومها غضابها ) ( ص‏143 ) ، ( قال مرحب الیهودى : ; فاجابه‏على رضى الله عنه : ) ( ص‏144-145 ) ، ( قال الغطریف الکندى : ;فاجابه على وقتله : ) ( ص‏389و390 ) ; ( قال داوود بن قابوس‏الکندى : ; فاجابه على وقتله : ) ( ص‏390 و 391 ) ، ( و قال رضى‏الله عنه عند قبر فاطمه رضى الله تعالى عنهما :
مالى وقفت على القبور مسلما قبر الحبیب فلم یرد جوابى احبیب ! مالک لاترد جوابنا انسیت‏بعدى خله الاحباب ؟
فسمع هاتفا یقول :
قال الحبیب و کیف لى بجوابکم وانا رهین جنادل و تراب ؟ اکل التراب محاسنى فنسیتکم وحجبت عن اهلى و عن اصحابى فعلیکم منى السلام تقطعت منى و منکم خله الاحباب )
( ص‏122-123 ) .
انوار العقول ، مجموعا دربردارنده 490 پاره منظوم ( قطعه ) منسوب به امام على ( ع ) است و پس از آن ، خاتمه کوتاه منثورکیدرى آمده که در آن ، دو بیت هم در ستایش دیوان است :
خیر الدواوین تحویه وتحفظه دیوان شعر امیرالمومنین على فیه المعالى و فیه الفضل مجتمعا کفضل صاحبه فى العالمین على
( ص‏445-446 )
گفتیم که قطب الدین کیدرى ، ( حدائق الحقائق ) را در اواخرشعبان 576ق ، به پایان رسانیده است ; پس مسلم است که ( انوارالعقول ) را پس از آن ، تدوین و تالیف نموده ; زیرا در ( حدائق) از ( انوار ) یاد مى کند و در ذیل حدیث‏شریف ( قیمه کل امرئ‏ما یحسنه ) آورده : ( من اشعار انوار العقول له ( ع ) :
وقیمه المرء ما قد کان یحسنه والجاهلون لاهل العلم اعداء ) (68)
و در ذیل ( ومعبوط فى اول لیله ، قامت‏بواکیه فى آخره ) آورده : ( من اشعار انوار العقول له ( ع ) :
رب معافى شکا بعلته و مشتک ما ینام فى سهره و آمن فى عشاء لیلته دب الیه البلاء فى صحره ) . (69)
آنجا هم که کیدرى گفته : ( و هذا المعنى کثیر فى کلام‏امیرالمومنین ( ع ) و له فى ذلک بیتان اوردتهما فیما جمعته من‏اشعاره و هما :
کیفیه المرء لیس المرء یدرکها فکیف کیفیه الجبار فى القدم هوالذى انشا الاشیاء مبتدعا فکیف یدرکه مستحدث النعم ) (70)
احتمالا اشارتش به ( انوار العقول ) است .
دستنوشت‏هاى ( انوار العقول ) کیدرى ، از قدیم ، مورداستفاده شارحان و مترجمان و طبع کنندگان دیوان منسوب به امام‏على ( ع ) بوده است (71) و بسیارى ، از تدوین کیدرى بهره برده اند.
بهترین و محققانه ترین چاپى که تاکنون از این دیوان صورت‏پذیرفته ، همانا متن تحقیق شده ( انوار العقول ) کیدرى است که‏اخیرا به اهتمام پژوهنده محترم ، آقاى کامل سلمان جبورى (73) منتشرشده است .
سالها از نخستین چاپ متن دیوان مى گذشت و دریغ بود ( انوارالعقول ) به شکلى شایسته به زیور طبع آراسته نشود ; چرا که‏چاپهایى قدیم از دیوان مى شناسیم ، مانند طبع لیدن هلند که به‏سال 1745م ، با توضیحات لاتینى کوى پرس ( G . Kuypers ) انتشاریافته و طبع بولاق که به سال 1251ق ، با حواشى ترکى صورت گرفته‏و چاپهاى 1260ق ( دو مورد ) و 1263ق ، در تبریز و چاپهاى 1265و 1271 و 1277ق ، در تهران و دو طبع قاهره و بمبئى که هر دو به‏سال 1276ق ، انجام یافته اند . (72)
کامل سلمان جبورى براى ترتیب دادن متن علمى انتقادى ( انوارالعقول ) ، ناگزیر از بررسى دستنوشت هاى گوناگون و پر شماردیوان بوده است ; زیرا چنان که خود گفته (74) دستنوشت‏هایى باعنوان دیوان امام على ( ع ) مى‏شناسیم که ترتیب و محتویات آنهابا ( انوار العقول ) ، سازگارى بسیار دارد و برانگیزنده این‏پرسش است که : آیا این دستنوشت‏ها ، همان ( انوار العقول ) کیدرى‏اند که ناسخان ، مقدمه و خاتمه آنها را انداخته اند ؟ یاترتیبها و تدوینهاى دیگرى از اشعار منسوب به امام ( ع ) به‏شمار مى آیند ؟
کهن‏ترین ، مضبوطترین و کم تحریف‏ترین و کم‏تصحیف‏ترین‏دستنوشت ( انوار العقول ) که کامل سلمان جبورى بدان دست‏یافته‏و بدین اوصاف معرفى کرده ، دستنوشت کتابخانه عمومى اوقاف موصل‏است که در رجب سال 564ق ( در روزگار حیات کیدرى ) کتابت‏شده‏است . وى این دستنوشت را ( اساس ) قرار داده است . (75)
هر چند او دستنوشت‏هایى را نیز در ایران و ترکیه شناسایى‏کرده ، بیشتر از دستنوشت‏هاى عراق که ظاهرا براى وى دست‏یافتنى‏تر بوده بهره برده است ; ولى چون قدمت دستنوشت هایى چون‏دستنوشت کتابخانه هاى مجلس سنا ( تحریر771ق ) و کتابخانه‏فخرالدین نصیرى ( تحریر 778ق ) و کتابخانه آیه الله فاضل‏خوانسارى در خوانسار ( تحریر 807ق ) و کتابخانه آیه الله‏العظمى مرعشى نجفى ( تحریر 811ق ) و کتابخانه جامع گوهرشاد (تحریر 818ق ) و کتابخانه خدابخش در پتنه هند ( تحریر 858ق ) ،بس مهم و سزاوار پژوهش است ، مى باید در تحقیق مجدد یا بازنگرى‏تحقیق کنونى از آنها بهره گرفت . (76)
محقق ( انوار العقول ) ، دستنوشت اساسش را با شش دستنوشت‏فرعى سنجیده و همچنین با مجموعه هاى ادبى ، تاریخى و حدیثى یى‏که همین ابیات در آنها یافت مى شده ، مقابله نموده است و به‏اندازه توان ، کوشیده متنى منقح ترتیب دهد . وزن هر شعر را درسمت چپ شماره آن آورده و دگرسانى‏هاى دستوشت‏ها و همچنین ماخذى‏را که غیر از دستنوشت‏ها مورد مقابله قرار داده ، در ذیل صفحات، گزارش کرده است .
برخى ماخذ دیگر ( غیر از دستنوشت ها ) که مصحح در ضبط نص (انوار العقول ) از آنها بهره جسته ، عبارت اند از : ( الفقیه والمتفقه ) خطیب بغدادى ، ( احیاء علوم الدین ) امام محمد غزالى، ( تذکره الخواص ) سبط بن جوزى ، ( شرح المقامات الحریریه ) ابوالعباس شریشى ، ( نور الابصار ) مومن بن حسن شبلنجى ، (قناطر الخیرات ) ابوطاهر اسماعیل نفوسى ، ( جامع بیان العلم وفضله ) ابو عمر یوسف بن عبدالبر قرطبى ، ( جواهر العقدین فى‏فضل الشرفین ) على سمهودى ، ( اخلاق الوزیرین ) و ( الصداقه‏والصدیق ) ابوحیان توحیدى ، ( تنبیه المغترین ) عبدالوهاب‏شعرانى ، ( مفید العلوم ) خوارزمى ، ( کشکول ) شیخ بهایى ، (الاغانى ) ابوالفرج اصفهانى ، ( وفیات الاعیان ) ابن خلکان ، (بغیه الوعاه ) جلال الدین سیوطى ، ( الاضداد ) ابن انبارى ، (المحاسن والمساوى ) ابراهیم بن محمد بیهقى ، ( سرح العیون ) جمال الدین بن نباته ، ( عیون الاخبار ) ابن قتیبه ، ( مطالب‏السوول ) محمد بن طلحه شافعى ، ( الامالى الشجریه ) ضیاء الدین‏شجرى ، ( سمط اللئالى ) ابوعبید بکرى ، ( روضه العقلاء ) محمدبن حبان بستى ، ( زهر الاداب ) ابواسحاق قیروانى ، ( بهجه‏المجالس ) ابوعمر یوسف قرطبى ، ( الفرج بعد الشده ) محسن بن‏ابى القاسم تنوخى .
هر چند که طبعا ماخذ فرعى تصحیح ( انوار العقول ) ، در اصل ،همانا حدیث نامه ها و مجموعه هاى تاریخى و ادبى عربى هستند ،باید به یاد داشت که در برخى منابع کهن فارسى هم ابیات منسوب‏به امیرمومنان ( ع ) وجود دارند و در تجدید پژوهش ( انوار ) (یا تحقیق هر روایت از دیوان منسوب ) نباید از ماخذ فارسى هم‏غافل شد . به عنوان مثال ، در ( قابوسنامه ) عنصرالمعالى‏کیکاووس وشمگیر ( که نگارش سده پنجم و کهن تر از خود ( انوارالعقول ) کیدرى است ) ، بیتى از ابیات منسوب به امام على ( ع ) آمده است . (77)
کامل سلمان جبورى ، محقق ( انوار العقول ) ، مستدرک مفصلى هم‏براى کتاب کیدرى ترتیب داده و در آن ، اشعارى را که در مامنامه‏هاى ( / امهات کتب ) لغت و ادب و تاریخ و تراجم و جز آن وهمچنین در یک نسخه از دیوان ( که در بغداد است ) به امیرمومنان( ع ) نسبت داده شده و در ( انوار العقول ) نیامده است ، گردآورده و با حواشى ، منظم ساخته ، به طورى که متن و مستدرک ، برروى هم 685 پاره منظوم ( قطعه ) را در برگرفته است .
ملحق مستدرک ، چکامه زینبى ( / القصیده الزینبیه ) است که به‏امام على ( ع ) نسبت داه شده و بر آن ، شرح نوشته و آن را به‏ترکى ولاتینى باز گردانده‏اند . محقق ( انوار ) بر این باوراست که چکامه زینبى ، از آن صالح بن عبدالقدوس مقتول است . (78) با این همه ، متن کامل چکامه را ( که 57 بیت دارد ) در پایان‏استدراک خویش ، گنجانیده است .
کامل سلمان جبورى بر تحقیق خویش ، مقدمه زیبایى نگاشته که دربردارنده این فصول اصلى است : تمهید ; گردآورندگان شعر امام (ع ) ; کسانى که شعر ایشان را گرد آورده ، ولى تالیفى ویژه آن‏نساخته اند ; تحقیقى درباره ( انوار العقول ) ; مولف ( انوارالعقول ) ; دستنوشت هاى ( انوار العقول ) ; دستنوشت ها وچاپهاى دیوان امام على ( ع ) ; شروح دیوان ; ترجمه هاى دیوان ;شیوه تحقیق متن ( انوار العقول ) .
محقق محترم ، تصویر نمونه هایى از دستنوشت هاى مورد استفاده‏خود از ( انوار ) را به چاپ رسانیده و جالب است که یک نسخه ازاین دستنوشت ها داراى ترجمه میان سطرى ( / بین السطور ) است . این دستنوشت ، از آن ( دائره الاثار و التراث ) ( در عراق ) است و به سال 887ق ، کتابت‏شده است . کاتب آن ، عبدالصمد محمدبن ابى میر حافظ اصفهانى است و صحت نسخه هم قابل اعتناست .
آقاى کامل جبورى در تدوین مقدمه تحقیق ، زحمت در خور تقدیرى‏متحمل شده ; ولى نباید پنداشت که پرونده این بررسى ها در آن‏مقدمه بسته شده است . على الخصوص که هر چند آگاهى ما درباره‏قطب الدین محمد بیهقى کیدرى ، بسیار نیست‏شایسته بود که بهتر ودقیق تر درباره او سخن بگویند ; زیرا که محققانى چون استادجعفر سبحانى ( در مقدمه ( اصباح الشیعه )] با استفاده از همان‏منابعى که عمدتا براى عموم پژوهندگان قابل دسترس است ، جامع ترو دقیق تر درباره مولف ( انوار العقول ) سخن گفته اند .
به عنوان نمونه ، آقاى کامل جبورى ، از آثار کیدرى ( که‏استاد سبحانى ، سیزده مورد و استاد عطاردى یازده مورد از آنهابرشمرده اند ) (79) غیر از خود ( انوار العقول ) ، تنها از (اصباح ) ، ( حدائق ) و ( بصائر الانس ) یاد کرده و در این موردهم گزارش دقیقى ارائه نکرده است ; چنان که ( اصباح الشیعه‏بمصباح الشریعه ) را به اختصار ، ( الاصباح فى الفقه ) و (حدائق ) را ( حدائق الحقائق فى تفسیر دقائق افصح الخلائق ) یادکرده است (80) که در اصل آن ، بدل ( فى تفسیر ) چنان که ما آوردیم( فى فسر ) است . (81)
تاریخ پایان مقدمه جبورى ، روز جمعه ، هفدهم ربیع الاول 1409قمرى است و با تاریخ طبع اثر ( 1419ق ) ، ده سال فاصله دارد وظاهرا همین فاصله ده ساله ، پژوهش ایشان را از برخى ( روز آمدى) ها محروم ساخته است . مثلا ایشان در بر شمردن ترجمه‏هاى‏دیوان ، ترجمه‏هاى سالهاى اخیر را معرفى نموده و از ترجمه‏مرحوم استاد مصطفى زمانى هم یاد کرده ; (82) ولى از ترجمه استاددکتر ابوالقاسم امامى که چاپ نخست آن ، سالها پیش از نشر (انوار العقول ) انتشار یافته (83) و به چاپ دوم هم رسیده و از قضابر تدوین کیدرى نیز استوار بوده و شامل ویراسته متن عربى اشعارهم هست ، طبیعتا سخنى به میان نیاورده است .
از برخى مآخذى که آقاى جبورى مورد استفاده قرار داده ، عمدتادر همین سالهاى اخیر ، چاپهاى علمى و جدیدى به عمل آمده که چاپ‏ایشان از آنها محروم است ; ماخذى مانند : ( الارشاد ) شیخ مفید( ص‏544 / که از سوى موسسه آل البیت‏به شکل منقح و محققانه اى‏منتشر شده ) ، ( امالى ) شیخ صدوق و ( امالى ) شیخ طوسى ( ص‏547و 548 / که هر دو در قم تحقیق و منتشر شده اند ) ، ( الجمل ) شیخ مفید ( ص‏556 / که در قم با تحقیق علمى جدید منتشر شده ) ،( الذریعه الى مکارم الشریعه ) راغب اصفهانى ( ص‏563 / که به‏اهتمام حجه الاسلام دکتر سید على میر لوحى و از سوى دانشگاه‏اصفهان با تصحیح امروزى نشر یافته ) ، ( معجم الادباء ) یاقوت‏حموى ( ص‏583 / که با تحقیق نفیس احسان عباس چاپ شده و مرحوم‏استاد مصطفى جواد هم بخش بازمانده و گمشده آن را به چاپ‏رسانیده است ) .
فهرستهایى که محقق گرامى براى کتاب ترتیب داده ، سودمندند ;البته جاى فهرستهاى تفصیلى تر خالى است ; فهرستهایى که دکترشیخ عبدالهادى الفضلى ، استاد دکتر مصطفى جواد و برخى دیگر (در شیوه‏نامه‏هایى که براى تحقیق متون نوشته‏اند ) نمونه‏هایى‏از آنها را یاد کرده‏اند ; مثلا فهرست موضوعات و مضامین واردشده در اشعار بویژه مضامین حکمى و اندرزى .
انتظار این است که در چاپهاى بعدى متن ، چه در ضبط نص ، چه‏در سجاوندى و چه در تنظیم حواشى و فهارس ، قت‏بیشترى صورت‏گیرد ; زیرا این کتاب ، شانى در خور تامل دارد و باز پژوهى هراز چند گاه آن نیز جا دارد .
برخى افتادگى ها نیز در این چاپ ، به نظر رسید . به طور مثال‏در صفحه 100 ، سطر5 ، در حاشیه نوشته شده : ( ما بین المعوقتین‏من ) و معلوم است که رمز ماخذ ، از قلم افتاده است .
در صفحه 576 ، ماخذ شماره 224 را ( فهرست کتابخانه مشکاه اوکتابخانه‏دانشگاه تهران ) معرفى کرده است . گذشه از ضبط غلط ،باید یادآور شد که ( فهرست کتابهاى اهدایى محمد مشکوه به‏کتابخانه دانشگاه تهران ) را به آن صورت نمى‏توان معرفى کرد .
محقق در صفحه 541 ، در ضمن ( المصادر المخطوطه ) از عکس یک‏نسخه ( جواهر المطالب ) که مورد استفاده او بوده ، سخن گفته‏است ; ولى هیچ مشخصه‏اى از نسخه یا محل نگاهدارى آن به دست نمى‏دهد .
اغلاط چاپى همچون ( کمیانى ) به جاى ( کمپانى ) ( ص‏549 ) هم‏طبعا قابل چشمپوشى است .
به هر روى ، تلاش آقاى کامل سلمان جبورى ، ستودنى است و بى‏گمان ، افق جدیدى از شناخت و پژوهش اشعار منسوب به سرور متقیان، امام على بن ابى طالب ( ع ) را بر روى متن پژوهان گشوده است.
آقاى جبورى ، کارى را به انجام رسانیده که جامعه علمى اسلامى( و بویژه شیعى ) سالها چشم بدان داشته‏اند ; آن هم نه با تن‏زدن از دشوارى هاى کار ; بلکه با بررسى مصادر و منابع اصلى وفرعى متعدد . حق به جانب اوست ، آنجا که مى‏گوید : ( ارى ان‏المنهج الذى سلکته فى تحقیق کتاب انوار العقول من اشعار وصى‏الرسول کان متعبا و شاقا ) . (84)
از این به بعد هم باید به تحقیق ( انوار العقول ) با ریزبینى‏و بهسازى دست‏یازید و این کار را همچنان با دستیابى به منابع‏مختلف ضبط اشعار که در کار تحقیق این چاپ و تالیف استدراک آن ،بدانها پرداخته شده پى گرفت و باز هم در جستجوى صحت انتساب‏سروده ها به على ( ع ) تامل و درنگ بیشترى داشت .
سبب انتساب بعضى اشعار به امام على ( ع )
ظاهرا سبب انتساب برخى اشعار به حضرت على ( ع ) ، آن است که:
آن حضرت ، اشعارى از شعراى جاهلیت در حفظ داشته که گاهى به‏آنها تمثل و استشهاد مى‏نموده و در موقع تمثل و استشهاد ، گاهى‏با صراحت‏یا با کنایه ، گوینده شعر را معرفى مى‏کرده و گاهى به‏واسطه شهرت شعر یا به علت دیگر ، گوینده شعر را معرفى نمى‏کرده‏است و بدین جهت ، بعدها براى کسانى که تتبع در اشعار عرب‏نداشته‏اند ، اشتباه دست داده که آیا آن اشعار از على ( ع ) است‏یا از غیر اوست . با این حال ، چون از طرفى هم مى دانسته‏اند که آن حضرت ( ع ) شعرهایى فرموده است ، ظن آنان راجع به‏بودن آن اشعار از على ( ع ) قوت مى گرفته و آنها را با همین‏کیفیت در کتب خود ، نقل مى‏کرده‏اند و نقل آنان ، سند صحت‏انتساب آن اشعار به على ( ع ) براى دیگران مى شده ; در صورتى‏که منشا این انتساب ، فقط دو چیز عدمى بوده : یکى عدم تصریح یااشاره حضرت به نام قائل ; دیگرى عدم تتبع ناقل در اشعار عرب . یکى از شواهد بارز و مثالهاى عمده این نوع اشتباه و انتساب ،خواندن مکرر على ( ع ) در هنگام دیدن عبدالرحمان بن ملجم مرادى‏این شعر راست :
ارید حیاته و یرید قتلى غدیرک من خلیلک من مراد
که آن حضرت ( ع ) تصریح یا اشاره به نام قائل آن نمى کرده وبه همین علت ، اکثر مولفین ، حتى اکثر علما و ادبا و مورخین‏بزرگ ، قائل آن را خود حضرت دانسته و در کتب خویش آن را به اونسبت داده اند . در حالى که عبدالملک بن بدرون حضرمى بستى درشرح قصیده رائیه ابن عبدون وزیر که در رثاى پادشاهان بنى‏الافطس آن را سروده است ، تصریح مى کند که قائل این شعر ، عمروبن معدیکرب است و آن را درباره قیس بن مکشوح مرادى گفته است ;و از اینجا معلوم مى شود که حضرت به این بیت ، تمثل جسته ودیگران به واسطه نشناختن قائل آن ، آن را به او نسبت داده اند. (85)
شاید علت‏برخى انتسابها آن باشد که قائل در کتابى خوانده یااز کسى شنیده که گوینده فلان شعر ، على بن ابى طالب است و بدین‏نکته آگاه نبوده که در طى تاریخ اسلام ، غیر از امام على ( ع )، افراد دیگرى نیز به نام على بن ابى طالب در شمار شاعران وشناسایان بوده اند که به عنوان نمونه ، برخى از آنها را معرفى‏مى کنیم :
1 ) على بن ابى طالب موصلى که به گفته ابن اثیر در سال 206 ق، در موصل ، متولى امر قضا بود ;
2 ) ابوالحسن على بن ابى طالب بن عمر که ابن اثیر از وى یادنموده است ;
3 ) ابوالقاسم على بن ابى طالب حسین بن محمد اکمل زینبى که‏در عراق ، منصب قضاوت داشته و در سده پنجم و ششم مى زیسته است;
4 ) على بن ابى طالب بلخى ;
5 ) على بن ابى طالب قمى نجفى که دیوانى هم داشته و نسخه اى‏از آن ، نزد شیخ محمدجواد جزایرى در نجف بوده است ;
6 ) على بن ابى طالب ، پدر طبرسى صاحب ( احتجاج ) ;
7 ) على بن ابى طالب جهمه که از رجال ثقه امامیه به شمار مى‏آمده و مجلسى دوم از او نام برده است ;
8 ) على بن ابى طالب ، پدر شیخ على ، که شیخ منتجب الدین ازوى یاد کرده است ;
9 ) على بن ابى طالب مغربى که در زیبا نویسى خط کوفى ، ضرب‏المثل بوده است ;
10 ) على بن ابى طالب سلیقى که از مشایخ قطب الدین راوندى‏است ;
11 ) على بن ابى طالب نرتمنى ( کذا ) که شیخ منتجب الدین ازاو یاد کرده است ;
12 ) على بن ابى طالب بن مبارک نیشابورى ;
13 ) على بن ابى طالب بن اسحاق مروزى ;
14 ) على بن ابى طالب بن عثمان ;
15 ) على بن ابى طالب بن سلیمان رازى .
چهار نفر اخیر الذکر از رجال حدیث و از راویان اند و ابن ابى‏الحدید از ایشان یاد کرده است . (85)
تنها در حکایتى که ابن ابى الحدید درباره یکى از واعظان عصر( الناصر لدین الله ) در بغداد نقل کرده ، هفت هشت تن از اصحاب‏حدیث را که نامشان على بن ابى طالب بوده ، یاد نموده است . (86)
گویا علت‏برخى انتسابهاى نادرست هم آن بوده که ( مضمون بعضى‏از اشعار مذهبى و اخلاقى برخى شعراى عرب با مضمون بعضى ازسخنان آن حضرت ، موافق افتاده و حتى گاهى آن اشعار ، بخصوص‏متضمن معانى آن سخنان مى باشد ; یعنى شاعر ، مضمون همان سخنان‏را به نظم آورده است . بدین جهت ، آن اشعار را به امیرالمومنین( ع ) نسبت داده اند ) . (88)
زنده یاد کیوان سمیعى ، براى تردید در انتساب شمارى از فقرات‏مندرج در دیوان منسوب به امام على ( ع ) ، این دلائل را اقامه‏مى کند :
1- در این دیوان ، کلماتى بیگانه ( مخصوصا فارسى ) وجود داردکه در صدر اسلام و زمان خلفا هنوز داخل زبان عربى نگردیده وتعریب نشده بوده است .
2- حکم و امثالى دارد که متعلق به ایرانیان و رومیان ویونانیان بوده و پس از اختلاط با آن اقوام ( مخصوصا پس از نهضت‏علمى و ادبى در عصر عباسیان ) ، قوم عرب با آنها آشنا شده است.
3- در بعضى قطعات ، مطلب با تقسیمات فلسفى بیان گردیده که آن‏هم بعد از قرن دوم و بعد از ظهور فلسفه در بین مسلمانان ، عرب‏با آن آشنا شده است .
4- ابیاتى مشعر بر اسرار حروف در این دیوان دیده مى شود که درعصر على ( ع ) چنین موضوعاتى در میان عرب ، سابقه نداشته و ابن‏خلدون ، تصریح کرده که علم اسرار حروف ، پس از صدر اول انتشاریافته است .
5- در این دیوان ، معما هست ; در صورتى که در عصرامیرالمومنین ( ع ) معما و لغز نبوده .
6- اغلب ابیات این دیوان از لحاظ ادبى چنان نیست که لایق مقام‏فصاحت و بلاغت امام ( ع ) باشد ; کسى که نه تنها بزرگان اهل‏ادب در اسلام ( از جمیع فرق مذهبى شیعه و سنى ) ، بلکه تمام‏عربى دانهاى ماهر و سخن شناس کیشهاى دیگر ، همه اذعان کرده‏اندکه فصاحت و بلاغتش در بالاترین درجه بوده و در عصر خودش و دراعصار و قرون بعد ، مشابهى برایش یافت نشده است . با این وصف ،چگونه مى توان نسبت ابیاتى را به او داد که در سطح پایین جاى‏دارد ؟
البته هیچ کس نباید انتظار داشته باشد [ که ] در اشعار آن‏حضرت ، مبالغه و تشبیه و استعاره و ایهام و سایر دقایق شعرى که‏موجب تزیین کلام شاعران است ، به کار رفته باشد ; اما با این‏حال ، هیچ ادیبى هم نمى‏تواند باور کند کسى که در وصف سخنش‏فحول ارباب ادب گفته‏اند ( دون کلام خالق [ و فوق کلام ] مخلوق‏است ) و ( در خطابه ، بى شبه و نظیر است ) ، نظمش جز آنکه‏مطلبى راست و درست است ، هیچ مزیت ادبى نداشته باشد . (89)
با همه احترامى که براى مرحوم کیوان سمیعى قائلم و با اذعان‏به پایگاه بلند علمى او ، مى گویم : این سخنان استاد ازاستوارى مقبول در این گونه مباحث ، برخوردار نیست و جاى رد وایرادهاى جدى در دلائل او هست ; ولى نکته اى فخیم و فاخر درمجموع بحث زنده یاد سمیعى وجود دارد و آن ، عنایت ویژه او به‏شرکت دادن معاییر سبک شناسى در تحقیق دیوان منسوب به‏امیرالمومنین ( ع ) است .
تردیدى نیست که با پژوهش ها و بررسى هاى کنونى در کنار نقادى‏طرق روایات و اسناد این اشعار ، باید براى شیوه درایى و نقدسبک شناسانه هم اهمیت قائل شد . جالب است که پیشینیان هم بدین‏شیوه ، نیک نظر داشته اند ; چه ، درباره چهار بیتى که به امیرمومنان ( ع ) نسبت داده شده و بیت اول آنها این است :
و اخوان تخذتهم دروعا فکانوها ولکن للاعادى
و به تصریح زمخشرى در ( ربیع الابرار ) از ابوالحسن بن فضال‏نحوى و به قول دیگرى از ابن رومى‏اند ، از شیخ حسین طبیب در (شرح شواهد مطول ) نقل شده است که گفته : ( سکه سخن على ( ع ) بر آنها نیست ) . (90)
به هر حال و با همه این دغدغه‏ها و موشکافى‏ها ، باید سخن‏سنجیده ملاحسین میبدى ( شارح دیوان ) را درباره این مجموعه‏اشعار منسوب به امام ( ع ) بازگوییم که : ( به یقین معلوم نیست‏که این بحر ، از خاشاک شعر غیر ، صافى است ; ولى اگر یک بیت‏شعر اوست ، مرا [ و ما را ] در دنیا و عقبا کافى است ) . (91)
پى‏نوشتها:
1. انوار العقول ، دراسه و تحقیق : کامل سلمان الجبورى ،ص‏445 و 446 .
2. چهل حدیث‏شعر ، محمد صحتى سردرودى ، ص‏36 [ ; کنز العمال، ج‏3 ، ص‏577 ] .
3. چهل حدیث‏شعر ، ص‏27 .
4. قال رسول الله ( ص ) : ان من اجمل الجمال الشعر الحسن‏ونغمه الصوت الحسن. ( همان ، ص‏45 [ ; الکافى ، ج‏2 ، ص‏615 ] )
5. تحقیقات ادبى ، کیوان سمیعى ، ص‏336 .
مرحوم سمیعى علاوه بر آوردن این مضمون ، مى افزاید : ازنابغه جعدى ( نه نابغه ذبیانى ) در هنگام خواندن برخى از اشعارقصیده رائیه اش تعریف فرمود و در حقش دعاى ( لایفضض الله فاک ) کرد [ الغیبه ، الطوسى ، ص‏119 ] و در موقع شنیدن مصراعى ازاشعار ( لبید ) ، آن را با عبارت ( راست ترین گفتارى که شاعران‏گفته اند ) تحسین کرد [ بحارالانوار ، ج‏70 ، ص‏295 ] و بالاتراز اینها به بعضى از شعرا صله داد و حسان بن ثابت را مامور به‏شعر گفتن فرمود [ الاغانى ، ج‏4 ، ص‏152 ; الدر المنثور ، ج‏5 ،ص‏192 ] ). ( تحقیقات ادبى ، ص‏336 )
6. تحقیقات ادبى ، ص‏337 .
7. همان جا .
8. همان ، ص‏340 ( با اندکى تصرف ) .
9. انوار العقول ، ص‏13 .
10. همان جا .
11. همان ، ص‏11 .
12. همان ، ص‏11-13 .
13. ر. ک : نهج البلاغه ، علیه شرح الاستاذ الشیخ محمدعبده ، المطبعه الرحمانیه ، مصر ، ج‏2 ، ص‏250 ; تصنیف نهج‏البلاغه ، لبیب بیضون ، الطبعه الثالثه ، ص‏773 .
14. ترجمه نهج البلاغه ، عبدالمحمد آیتى ، چاپ اول ، نشر وپژوهش فرزان ، ص‏569 .
15. درباره اختلاف نظر بر سر ترجمه این واژه حدیث ، ر. ک : نهج البلاغه ( ترجمه فارسى حدود قرن پنجم و ششم ) ، به تصحیح‏دکتر عزیز الله جوینى ، انتشارات علمى و فرهنگى ، ج‏2 ، ص‏600 ;استیضاح ، دکتر عطاء الله مهاجرانى ، چاپ اول ، 1378ش ، ص‏198 ;حدائق الحقائق ، الکیدرى البیهقى ، تحقیق : عزیزالله العطاردى، ج‏2 ، ص‏703 .
16. حدائق الحقائق ، ج‏2 ، ص‏702 .
17. نهج البلاغه ( ترجمه فارسى حدود قرن پنجم و ششم ) ، ج‏2، ص‏599 .
18. انوار العقول ، ص‏8 .
19. مراد ، ابوعمرو بن علاء زبان بن عمار تمیمى مازنى بصرى، از ائمه لغت و قاریان هفتگانه است که به سال 145ق ، در کوفه‏درگذشت. ( ر. ک : الاعلام زرکلى )
20. نوادر ، محمد صالح بن محمدباقر قزوینى ، به اهتمام : احمد مجاهد ، چاپ اول ، ص‏24 .
21. تصنیف نهج البلاغه ، ص‏991-992 .
22. چهل حدیث‏شعر ، ص‏58 [ ; وسائل الشیعه ، ج‏12 ، ص‏248 ] .
23. تصنیف نهج البلاغه ، ص‏773 [ ; وسائل الشیعه ، ج‏12 ،ص‏248 ] .
24. تصنیف نهج البلاغه ، ص‏773 ; همچنین ر. ک : چهل حدیث‏شعر ، ص‏34 .
25. انوار العقول ، ص‏5 .
26. همان ، ص‏18 .
27. تحقیقات ادبى ، ص‏333-334 [ ; المناقب ، ابن شهرآشوب ، ج‏3، ص‏96 ; بحارالانوار ، ج‏42 ، ص‏223 ] .
28. تحقیقات ادبى ، ص‏342 .
29. همان ، ص‏344 .
30. همان ، ص‏345 .
31. انوار العقول ، ص‏22 .
32. همان ، ص‏23 .
33. همان جا. همچنین وجود دستنوشتى از ( سلوه الشیعه ) راضمن مجموعه اى ارزشمند در کتابخانه علامه زرآبادى در شهر قزوین‏گزارش کرده اند ( همان ، ص‏23-24 ) .
34. همان ، ص‏24 .
35. همان جا .
36. همان ، 27-30 .
37. اصباح الشیعه بمصباح الشریعه ، تحقیق الشیخ ابراهیم‏البهادرى ، ص‏6 ( مقدمه تحقیق ) .
38. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏61 .
39. همان جا ; همچنین ر. ک : اصباح الشیعه ، ص‏8 .
40. نگر : اصباح الشیعه ، ص‏7 .
41. تفصیل را از قلم استاد سبحانى بنگرید در : اصباح الشیعه، ص‏7 8 ( مقدمه ) .
42. همان ، ص‏109 .
43. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏58 .
44. برخلاف پندار آنان که سده ششم را قرن جمود و تقلید دراندیشه مجتهدانه فقهى شیعه دانسته اند .
45. اصباح الشیعه ، ص‏16 18 .
46. همان ، ص‏10 .
47. طبقات اعلام الشیعه فى القرن السادس ، ص‏260259 .
48. اصباح الشیعه ، ص‏128 .
49. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏7069 و ج‏2 ، ص‏709 .
50. اصباح الشیعه ، ص‏11 .
51. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏60 .
52. ریحانه الادب ، ج‏4 ، ص‏475 .
53. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏59 .
54. اصباح الشیعه ، ص‏12 .
55. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏59 .
56. اصباح الشیعه ، ص‏12 .
57. همان جا ; و نیز : حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏59. در مقدمه‏محقق ( حدائق ) آمده : ( فى بعض مسائل الکلامیه ) که ظاهرا غلطحروفچینى است .
58. تفصیل این مطالب ، ان شاء الله در مقاله اى که این بنده‏درباره ابوسعید شیعى سبزوارى و آثارش در دست نگارش دارد ،خواهد آمد .
59. اصباح الشیعه ، ص‏12 .
60. انوار العقول ، ص‏36 .
61. آفرین نامه ، تعبیرى است که دوستم ، آقاى ابراهیم‏سپاهانى ، به عنوان معادل ( التقریظ ) پیشنهاد کردند .
62. اصباح الشیعه ، ص‏15 ( با اندکى تصرف رسم الخطى ) .
63. همان ، ص‏16 .
64. همان جا ; و نیز : انوار العقول ، ص‏36 .
65. انوار العقول ، ص‏89 93 .
66. همان ، ص‏94 .
68. حدائق الحقائق ، ج‏2 ، ص‏621 .
69. همان ، ص‏695 .
70. همان ، ج‏1 ، ص‏541 .
71. ان شاء الله در نوشتارى جداگانه به برخى ترجمه ها وشروح و طبعهاى دیوان ، خواهیم پرداخت .
72. انوار العقول ، ص‏66-67 .
73. آقاى کامل جبورى ، محقق شیعه عراقى ( ساکن کوفه ) است. یکى‏از آخرین تحقیقات اوست : نسیمه السحر بذکر من تشیع و شعر ،الشریف ضیاء الدین یوسف بن یحیى الحسینى الیمینى ( م‏1121ق ) ،تحقیق : کامل سلمان الجبورى ، ط‏1 ، دارالمورخ العربى ، بیروت ،1420ق / 1999م ، 3ج. همچنین از تالیفات اوست : مساجد الکوفه ،ط‏1 ، مطبعه النعمان ، النجف ، 1397ق. ویراستار .
74. همان ، ص‏37 .
75. همان ، ص‏3937 .
76. همان ، ص‏39 [ در این باره ، همچنین ر. ک : علوم حدیث ،ش‏9 ، ص‏198 ( کتابشناسى توصیفى دیوان الامام على ، مهدى مهریزى) ] .
77. قابوسنامه ، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفى ، انتشارات علمى‏و فرهنگى .
در برخى متنهاى دیگر هم مى توان ابیاتى را سراغ گرفت ; مانندنصوص الخصوص ( که در باب این کتاب ، در مقدمه خود بر تصحیح‏تازه آن ، سخن خواهم گفت ) .
78. انوار العقول ، ص‏530 .
79. اصباح الشیعه ، ص‏1210 ( مقدمه ) ; حدائق الحقائق ، ج‏1 ،6059 .
80. انوار العقول ، ص‏3635 .
81. حدائق الحقائق ، ج‏1 ، ص‏71 .
82. انوار العقول ، ص‏80 .
83. دیوان امام على ( ع ) ، تصحیح و ترجمه دکتر ابوالقاسم‏امامى ، انتشارات اسوه ، تهران ، 1373ش .
84. انوار العقول ، ص‏81 .
85. تحقیقات ادبى ، ص‏340338 ( با اندکى تصرف ) .
86. همان ، ص‏347 348 ; انوار العقول ، ص‏19 .
87. تحقیقات ادبى ، ص‏348 .
88. همان ، ص‏349 .
89. همان ، ص‏358355 .
90. همان ، ص‏350 .
91. همان ، ص‏358 .

تبلیغات