زبان آگاهى پیامبر (ص) و امامان (ع) 3
منبع:
علوم حدیث 1378 شماره 12
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام پیامبرشناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی تاریخ و سیره پیامبران و امامان در روایات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی موارد دیگر روایات و عترت
آرشیو
چکیده
متن
در نوبت اول این گفتار ( علوم حدیث 5 ) از زبان آگاهىمعصومان ( ع ) و گفتگوى آنها به زبانهاى فارسى و چینى ، سخن بهمیان آمد و در نوبت دوم ( علوم حدیث 6 ) به آگاهى ایشان بهزبانهاى نبطى ، سریانى ، هندى ، سندى ، نوبى ، زطى ، یونانى ،عبرانى ، رومى ، حبشى ، ترکى و صقلبى اشاره شد . اینک ادامهبحث :
به زبان خزرى
على بن ابى حمزه قال : کان یتقدم الرشید الى خدمه ، اذا خرجموسى بن جعفر ( ع ) من عنده ان یقتلوه ، فکانوا یهمون بهفیتداخلهم من الهیبه والزمع ، فلما طال ذلک ، امر بتمثال منخشب وجعل له وجها مثل وجه موسى بن جعفر ( ع ) وکانوا اذا سکروا، امرهم ان یذبحوها بالسکاکین و کانوا یفعلون ذلک ابدا ، فلماکان فى بعض الایام جمعهم فى الموضع و هم سکارى و اخرج سیدىالیهم ، فلما بصروا به ، هموا به على رسم الصوره .
فلما علم منهم ما یریدون کلمهم بالخزریه و الترکیه ، فرموا منایدیهم السکاکین و وثبوا الى قدمیه فقبلوهما و تضرعوا الیه وتبعوه الى ان شیعوه الى المنزل الذى کان ینزل فیه . (1) على بن ابى حمزه گفت : هارون الرشید ، به خدمتگزارانشپیشنهاد مى کرد هنگامى که حضرت موسى بن جعفر ( ع ) از پیش اوبیرون مى رود ، ایشان را بکشند . آنان هم تصمیم مى گرفتند ;ولى هیبت و دهشت در جانشان نفوذ مى کرد [ وخوددارى مى کردند ]. چون این کار به درازا کشید ، هارون فرمان داد که تندیسى ازچوب ساختند و بر آن ، چهره اى چونان چهره موسى بن جعفر ( ع ) نهادند . هرگاه خدمتگزاران مست مى شدند ، هارون به آنها فرمانمى داد تا آن تندیس را با کارد ، ذبح کنند . آنها نیز پیوستهاین کار را مى کردند .
یک روز که همه مستبودند ، هارون آنها را در جایى گرد آورد وحضرت کاظم ( ع ) را به سوى آنان فرستاد . همین که نگاهشان بهحضرت افتاد ، تصمیم گرفتند . همان گونه که به تندیس حمله مىکردند ، به آن حضرت نیز حمله کنند . حضرت ، وقتى از تصمیم آنانآگاه شد ، به زبان خزرى و ترکى با آنها سخن گفت . آنانبلافاصله کاردها را افکندند و خود را بر پاهاى آن حضرتانداختند . آنها حضرت را مى بوسیدند و گریه و زارى مى کردند وبه دنبال آن حضرت راه افتادند و حضرت را تا منزلى که در آناقامت داشت ، بدرقه کردند .
توضیح : زبان خزرى در اینجا ، ممکن استیکى از زبانهاى رایجدر کرانه هاى دریاى خزر ، قفقاز یا آسیاى میانه باشد . در (قاموس الاعلام ) ترکى آمده است :
خزر ، یکى از اقوام ترک است . این قوم در شمال غربى دریاىخزر ، یعنى در دو طرف رود ولگا و در مرز آسیا و اروپا سکونتداشتند . (2)
به زبان فرنگى
رایت فى بعض مولفات اصحابنا : روى ان الرشید لعنه الله لمااراد ان یقتل الامام موسى بن جعفر ( ع ) ، عرض قتله على سائرجنده و فرسانه ، فلم یقبله احد منهم ، فارسل الى عماله فى بلادالافرنج ، یقول لهم : التمسوا لى قوما لا یعرفون الله و رسولهفانى ارید ان ا ستعین بهم على امر .
فارسلوا الیه قوما لا یعرفون من الاسلام ولا من لغه العربشیئا ، و کانوا خمسین رجلا، فلما دخلوا الیه ، اکرمهم و سالهم : ( من ربکم و من نبیکم ؟ ) ، فقالوا : ( لا نعرف لنا ربا ولانبیا ا بدا ) ، فادخلهم البیت الذى فیه الامام ( ع ) لیقتلوه ، والرشید ینظر الیهم من روزنه البیت ، فلما راوه ، رموا اسلحتهمو ارتعدت فرائضهم و خروا سجدا یبکون رحمه له ، فجعل الامام یمریده على رووسهم و یخاطبهم و هم یبکون .
فلما راى الرشید خشى الفتنه وصاح بوزیره : ( ا خرجهم ! ) ،فخرجوا وهم یمشون القهقرى اجلالا له و رکبوا خیولهم ومضوا نحوبلادهم من غیر استیذان . (3)
در برخى از کتابهاى شیعى دیدم که : هارون الرشید لعنتخدا براو باد هنگامى که تصمیم گرفت امام موسى بن جعفر ( ع ) را بکشدکشتن ایشان را به سپاهیان و سوارکارانش پیشنهاد کرد ; ولىهیچ کس نپذیرفت . به کارگزارانش در سرزمین فرنگ پیام داد : براى من گروهى را بیابید که به خدا و پیامبرش باور نداشتهباشند . مى خواهم از آنها براى کارى کمک بگیرم .
آنان ، یک گروه پنجاه نفرى که از اسلام و زبان عربى ، هیچنمى دانستند ، فرستادند . همین که پیش هارون رسیدند ، آنان راگرامى داشت و پرسید : ( خدا و پیامبر شما کیست ؟ ) . پاسخدادند : ( ما خدا و پیامبرى براى خویش نمى شناسیم ) . هارونآنان را به درون خانه اى برد که امام هفتم ( ع ) در آن زندگىمى کرد و از آنان خواست تا ایشان را بکشند .
هارون الرشید از دریچه اى به آنان مى نگریست . آنان ، همینکه امام ( ع ) را دیدند ، سلاحهایشان را فرو افکندند واندامشان به لرزه افتاد و سر بر خاک نهادند و از روى عطوفت ،براى آن حضرت گریستند . سپس حضرت ، دستبه سرهایشان مى کشید وبا آنان سخن مى گفت . آنها نیز مى گریستند .
هارون الرشید ، چون این رویداد را تماشا کرد ، از ترس آنکهمبادا فتنه اى پدید آید ، بر سر وزیرش فریاد کشید : ( اینها رابیرون بران ). آنان ، براى گرامى داشتن آن حضرت ، پشتبه در ورو به حضرت ، گام برداشتند و بیرون رفتند ; بر اسبهاى خویشسوار شدند و بدون اجازه گرفتن [ از هارون ] به سوى دیار خویشرهسپار شدند .
توضیح : واژه ( افرنج ) ، معادل واژه افرنگ و فرنگ در فارسىاست . در ( قاموس الاعلام ) ترکى آمده که اعراب ، این کلمه رابه طور کلى بر اروپاییان اطلاق مى کنند . آنگاه مى افزاید :
کلمات فرانسه و فرانسیز نیز به همین مناسبت لغوى به وجود آمدو اسپانیولى ها و انگلیسها هم مشمول این اطلاق بودند ; ولىرومیان و اهالى شبه جزیره بالکان و روسها ، مشمول این اطلاقنبودند . (4)
لویس معلوف در معناى ( افرنج ) گفته است که آنان ، ساکناناروپا و غیر رومیان و ترکها هستند و افزوده است :
فرنجه یا افرنج ، قبیله ژرمن است که در قرن پنجم میلادى درفرانسه وطن گزید و در شرق به طور اجمال ، به ملل اروپایى اطلاقمى شود . (5)
مکاتبات
از سندهاى مکتوب براى زبان آگاهى امامان ( ع ) ، نگارش نامهبه زبانهاى غیر عربى است . براى مثال ، امام هادى ( ع ) براىبانو نرگس ( س ) نامه اى به زبان و خط رومى نگاشت :
فکتب کتابا لطیفا بخط رومى ولغه رومیه وطبع علیه خاتمه . (6)
نامه لطیفى به خط و زبان رومى نگاشت و بر آن ، مهر نهاد .
گزارش واقعه را بشر بن سلیمان که از دودمان ابوایوب انصارى واز شیعیان خاص امام دهم و امام یازدهم ( ع ) بود و در خانه اىکنار خانه آنان مى زیست ، چنین حکایت مى کند :
روزى غلام امام هادى ( ع ) مرا به پیش آن حضرت فراخواند . بهمحضر آن حضرت شتافتم . فرمود : ( تو از تبار ابوایوب انصارىهستى و دودمان تو از زمان رسول خدا ( ص ) تاکنون ، پیوسته مورداعتماد ما بوده است . اکنون مى خواهم تو را از رازى آگاه سازمو براى خریدن کنیزى بگمارم ) . آنگاه نامه لطیفى به خط و زبانفرنگى نگاشت و بر آن مهر نهاد و دویست و بیست اشرفى به من دادو فرمود : این نامه را بگیر و به بغداد برو . در صبح فلان روز، هنگامى که کشتیهاى اسیران به ساحل مى رسد ، در جمع اسیران ،برده فروشى به نام عمرو بن یزید هست . او کنیزى با چنین ویژگىهایى ارائه مى کند . آن کنیز در تمام روز ، هیچ خریدارى را نمىپذیرد و از نگاه خریداران روى بر مى تابد تا اینکه یکى ازمشتریان ، شیفته عفت او مى گردد و مى خواهد او را به بهاى سیصداشرفى بخرد . آن کنیز به او مى گوید : ( اگر در شکوه سلیمان بنداوود ( ع ) درآیى ، دل به تو نخواهم بست . پولت را تباه نکن ) در این هنگام ، تو پیش کنیز برو و نامه خویش را به او نشانبده .
من فرمان آن حضرت را به جاى آوردم . چون کنیز به نامه نگریستسخت گریست و به عمرو بن یزید گفت : ( مرا به صاحب این نامهبفروش ) و با سوگندهایى بسیار ، بر این سخن تاکید کرد . من نیزبهاى او را پرداختم و به استراحتگاهى در بغداد آوردم .
او پیوسته نامه امام هادى ( ع ) را مى بوسید و بردیده مىنهاد . گفتم : ( چگونه نامه اى را که نگارنده آن را نمى شناسىمى بوسى ؟ ) . گفت : ( تو به بزرگى فرزندان و اوصیاى پیامبرانآگاه نیستى ) . آنگاه گفت : من ملیکه دختر یشوعا ، فرزندپادشاه رومم و مادرم از دودمان شمعون بن حمون بن الصفا ، وصىحضرت عیسى ( ع ) است و حکایتشگفتى را نقل کرد
قرائت کتب دینى پیشین
براساس روایات و واقعیت هاى تاریخى ، امامان ( ع ) ، کتابهاىآسمانى پیشین را با همان زبانى که خداوند متعال فرو فرستادهبود ، مى خواندند و براى اهل کتاب ( یعنى پیروان ادیان آسمانى) از همان کتابها دلیل مى آوردند .
عن هشام بن الحکم فى حدیثبریه ، انه لما جاء معه الى ابىعبدالله ( ع ) ، فلقى ا بالحسن موسى بن جعفر ( ع ) فحکى لههشام الحکایه ، فلما فرغ قال ابوالحسن ( ع ) لبریه : ( یا بریه! کیف علمک بکتابک ؟ ) ، قال : ( انا به عالم ) ، ثم قال : (کیف ثقتک بتاویله ؟ ) ، قال : ( ما اوثقنى بعلمى فیه ) ، قال : فابتدا ابوالحسن ( ع ) یقرء الانجیل ، فقال بریه : ایاک کنتاطلب منذ خمسین سنه او مثلک .
قال : فامن بریه وحسن ایمانه وآمنت المراه التى کانت معه ;فدخل هشام و بریه والمراه على ابى عبدالله ( ع ) . فحکى لههشام الکلام الذى جرى بین ابى الحسن موسى ( ع ) و بین بریه ،فقال ابوعبدالله ( ع ) : ( ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم) (7) فقال بریه : ( انى لکم التوراه والانجیل و کتب الانبیاء ؟ ) قال : ( هى عندنا وراثه من عندهم نقروها کما قرووها و نقولهاکما قالوا ; ان الله لا یجعل حجه فى ارضه یسا ل عن شى فیقول : لا ادرى . (8)
هنگامى که هشام بن حکم با بریه (9) خدمت امام صادق ( ع ) آمدند، به حضرت موسى بن جعفر ( ع ) برخورد کردند . هشام ، داستانبریه را براى آن حضرت ، حکایت کرد . چون قصه تمام شد ، حضرتموسى بن جعفر ( ع ) به بریه فرمود : ( اى بریه ! تا چه اندازهبه کتاب دینى ات آگاهى ؟ ) . گفت : ( آن را مى دانم ) . فرمود: ( تا چه حد اطمینان دارى که معنى اش را مى دانى ؟ ) . گفت : آن را خوب مى دانم و بسیار مطمئنم ) . سپس امام ( ع ) خواندنانجیل را آغاز کردند . بریه گفت : پنجاه سال است که من ، تو یامانند تو را مىطلبم .
آنگاه ، بریه ایمان آورد ، ایمانى نیکو ; و زنى نیز که با اوبود ، به اسلام گروید . سپس هشام و بریه و آن زن ، خدمت امامصادق ( ع ) آمدند . هشام ، گفتگوى میان حضرت موسى بن جعفر (ع) و بریه را نقل کرد . امام صادق ( ع ) این آیه را قرائت فرمود: ( دودمانى که برخى از آنان از برخى دیگرند و خداوند ، شنوا وداناست ) . بریه پرسید : ( تورات و انجیل و کتابهاى پیامبران ،از کجا به شما رسیده است ؟ ) . امام ( ع ) فرمود : اینها ازخودشان به ما ارث رسیده است و همان گونه که آنها مىخواندند ،ما هم مىخوانیم و همان سان که آنها بیان مىکردند ، ما نیزبیان مىکنیم . بىتردید ، خداوند حجتى در زمین قرار نمىدهدکه چون از او درباره چیزى بپرسند ، بگوید : نمىدانم .
و در مناظره امام رضا ( ع ) با راس الجالوت ، چنین مى خوانیم :
فقال راس الجالوت : ( و ما هذا الدلیل على الامام ؟ ) ، قال : ( ان یکون عالما بالتوراه و الانجیل و الزبور و القرآنالحکیم ، فیحاج اهل التوراه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم واهل القرآن بقرآنهم . (10)
راس الجالوت پرسید : ( دلیل بر [ امامت ] امام چیست ؟ ) . امام رضا (ع) فرمودند : اینکه عالم به تورات ، انجیل ، زبورو قرآن ، حکیم باشد و با گروندگان به تورات از تورات و باایمان آورندگان انجیل از انجیل و با مومنان به قرآن از قرآن ،دلیل بیاورد .
در سخنان حضرت امیرالمومنین ( ع ) آمده است :
اما و الله لو ثنیت لى الوساده فجلست علیها ، لافیتت اهلالتوراه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم و اهل الزبور بزبورهمو اهل القرآن بقرآنهم (11) .
هان ! به خدا سوگند ، اگر براى من بالشى قرار دهند تا بر آنتکیه زنم ، براى گروندگان به تورات بر اساس تورات و براىباورمندان به انجیل بر پایه انجیل و براى مومنان به زبور ازروى زبور فتوا مى دادم.
و در سخنى از امام رضا ( ع ) خطاب به نوفلى ، درباره مناظرهبا عالمان ادیان آمده :
فقال لى : یا نوفلى ! اتحب ان تعلم متى یندم المامون ؟ ) ،قلت : ( نعم ) ، قال : اذا سمع احتجاجى على اهل التوراهبتوراتهم و على اهل الانجیل بانجیلهم و على اهل الزبور بزبورهمو على الصابئین بعبرانیتهم و على اهل الهرابذه بفارسیتهم و علىاهل الروم برومیتهم و على اصحاب المقالات بلغاتهم . (12)
امام رضا ( ع ) به من فرمود : ( اى نوفلى ! آیا دوست دارىبدانى مامون ، کى پشیمان مى شود ؟ ) . گفتم : ( آرى ) . فرمود: ( هنگامى که دلیل آوردن مرا براى باورمندان به تورات بر اساستورات ، براى گروندگان به انجیل بر اساس انجیل ، براى عقیدهمندان به زبور بر پایه زبور ، براى صابئین به زبان عبرانى ،براى موبدان و آتشبانان به زبان فارسى ، با رومیان به زبانرومى و با سخنوران [ گوناگون ] به زبانهایشان بشنود .
حضرت بقیه الله الاعظم ( ع ) نیز در کودکى ، به خواهش پدرگرامى خویش ، بخشى از کتب آسمانى پیشین را قرائت کردند :
ثم قال له : ( اقرا یا بنى مما انزل الله على انبیائه و رسله) ، فابتدابصحف آدم ، فقراها بالسریانیه و کتاب ادریس و کتابهود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توراه موسى و زبور داوود وانجیل عیسى . (13)
سپس [ امام حسن عسکرى ( ع ) ] فرمود : ( پسرم ! از آنچهخداوند متعال بر پیامبرانش فرو فرستاده است ، بخوان ) . آنگاهاز صحف آدم آغاز کرد و آن را به زبان سریانى خواند و بعد بهقرائت کتاب ادریس ، نوح ، هود ، صالح ، صحف ابراهیم و توراتموسى و زبور داوود و انجیل عیسى پرداخت .
نیایش امامان ( ع ) با زبانهاى غیر عربى
در برخى از روایات آمده است که امامان ( ع ) گاهى به زبانهاىغیر عربى نیایش مى کرده اند :
عن مفضل بن عمر قال : آتینا باب ابى عبد الله ( ع ) و نحننرید الاذن علیه ، فسمعناه یتکلم بکلام لیس بالعربیه ، فتوهمناانه بالسریانیه ، ثم بکى فبکینا لبکائه ، ثم خرج الینا الغلام، فاذن لنا ، فدخلنا علیه ، فقلت : ( اصلحک الله ! اتیناک ، نرید الاذن علیک فسمعناک تتکلم بکلام لیس بالعربیه ، فتوهمناانه بالسریانیه ثم بکیت فبکینا لبکائک ) ، فقال : ( نعم ، ذکرتالیاس النبى و کان من عباد انبیاء بنى اسرائیل فقلت کما کانیقول فى سجوده ) ، ثم اندفع فیه بالسریانیه ، فلا و الله ماراینا قسا و لا جاثلیقا افصح لهجه منه به ، ثم فسره لنابالعربیه ، فقال : ( کان یقول فى سجوده : اتراک معذبى و قداظمات لک هواجرى ؟ اتراک معذبى و قد غفرت لک فى التراب وجهى ؟ اتراک معذبى و قد اجتنبت لک المعاصى ؟ اتراک معذبى و قد اسهرتلک لیلى ؟ ) .
قال : ( فاوحى الله الیه ان ارفع راسک ، فانى غیر معذبک ) ،قال : ( فقال : ان قلت لا ا عذبک ، ثم عذبتنى ماذا ؟ الست عبدکو انت ربى ؟
[ قال: ] فاوحى الله الیه ان : ارفع راسک ، فانى غیر معذبک، انى اذا وعدت وعدا وفیتبه (14) .
مفضل بن عمر گفت : ما به در خانه امام صادق ( ع ) رسیدیم ومى خواستیم که اجازه تشرف به محضرش را دریافت کنیم ; شنیدیم کهآن حضرت ، به زبانى سخن مى گوید که عربى نیست ; پنداشتیم که بهزبان سریانى است . سپس آن حضرت گریست و ما هم از گریه او بهگریه افتادیم . آنگاه غلامش بیرون آمد و به ما اجازه داد تا بهخدمتش رسیدیم . من گفتم : خداوند ، سلامتتبدارد ! ما آمدیم تااز شما اجازه ورود بگیریم ، شنیدیم به زبانى که عربى نبود و بهپندار ما سریانى بود ، سخن مى گفتى . سپس شما گریه کردى و ماهم از گریه شما گریستیم .
فرمود : ( آرى ، به یاد الیاس پیغمبر ( ع ) افتادم که ازپیامبران بسیار عبادت پیشه بنى اسرائیل بود . من دعایى را کهاو در سجده مى خواند ، مى خواندم ) . سپس آن دعا را به زبانسریانى پشتسر هم خواند . به خدا سوگند ، من هیچ کشیش وجاثلیقى را شیوا لهجه تر از او ندیده بودم . سپس آن را براى مابه زبان عربى ترجمه کرد و فرمود که [ ادریس ( ع ) ] در سجودشمى گفت : آیا تو را بنگرم که مرا عذاب مى کنى ، با آنکه روزهاىآتشبار ، براى تو تشنگى کشیدم ؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذابمى کنى ، با اینکه براى تو چهره بر خاک ساییدم ؟ آیا تو رابنگرم که مرا عذاب مى کنى ، با این که براى تو از گناهان ،دورى گزیدم ؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذاب مى کنى ، با اینکهشبهایم را براى تو به بیدارى سپرى کردم ؟ خداوند به او وحى فرستاد : ( سر بردار ، بى تردید ، من تو راعذاب نمى کنم ) . الیاس گفت : ( آیا من بنده تو نیستم و توخداى من نیستى ؟ اگر گفتى که عذابت نمى کنم ، سپس در عذابمانداختى ، چه مى شود ؟ ) . خداوند متعال به او وحى فرمود : حتما تو را عذاب نخواهم کرد . من وقتى وعده دادم ، به آن وفامى کنم . درباره امام باقر ( ع ) نیز نقل شده است :
حدثنا موسى بن عمر عن المیثمى ، عن سماعه عن شیخ من اصحابنا، عن ابى جعفر ( ع ) قال : جئنا نرید الدخول علیه ، فلما صرنابالدهلیز ، سمعنا قرائه بالسریانیه بصوت حسن ، یقرا و یبکى حتىابکى بعضنا . (15)
موسى بن عمر از میثمى از شیخى از بزرگان شیعه نقل کرده استکه مى خواستیم به محضر امام باقر ( ع ) برسیم . وقتى در راهروخانه بودیم ، شنیدیم که آن حضرت به زبان سریانى مىخواند ومیگرید ، به گونهاى که برخى از ما را به گریه انداخت .
و درباره نیایش غیر عربى امام رضا ( ع ) آمده است :
حدثنا احمد بن محمد عن الحسن بن على الوشا ، قال : رایت اباالحسن الرضا ( ع ) و هو ینظر الى السماء و یتکلم بکلام کانهکلام الخطاطیف ، ما فهمت منه شیئا ساعه بعد ساعه ثم سکت (16) .
حسن بن على وشا گفت : امام رضا ( ع ) را دیدم که به آسماننگاه مى کرد و به زبانى سخن مى گفت که شبیه آواى پرستوها بود . من از آن چیزى نفهمیدم . ساعتها چنین کرد . سپس لب فرو بست .
در مورد نیایش غیر عربى حضرت امیر المومنین ( ع ) آمده :
ثم استقبل القبله ، فتکلم بثلاث کلمات ما هن بالعربیه و لابالفارسیه . (17)
سپس رو به قبله کرد و با سه واژه اى که عربى و فارسى نبود ،سخن گفت .
نیز آمده است :
( فتوضا ، ثم قام فنطق بکلام لا احسبه الا بالعبرانیه ، ثمنادى بالصلاه (18) .
وضو ساخت ; سپس ایستاد و به زبانى که پنداشتم زبان عبرى بود، آواى نماز سر داد.
و باز نقل شده است :
حتى انتهى الى الفرات و هو یزخر بامواجه ، فوقف و الناسینظرون ، فتکلم بالعبرانیه کلاما ، فنقص الفرات . (19)
وقتى به فرات رسید ، موجهاى سرشار فرات مىخروشید . حضرتایستاد . مردم مى نگریستند . آنگاه به زبان عبرانى سخنى گفت . آب فرات ، کاسته شد .
از مسائل شگفتى زا و درس آموز ، حرز نوشته هایى است که ازائمه ( ع ) رسیده و مسلما به زبان عربى نیست . به این حرزمنقول از امیرالمومنین ( ع ) بنگرید :
بسم الله الرحمن الرحیم
اى کنوش اى کنوش ارشش عطنیطنیطح یا میططرون فریا لسنون ماوما ساماسو یا طیطشالوش خیطوش مشفقیش مشاصعوش او طیعینوشلیطفیتکش . (20)
سخن گفتن امام زمان ( ع ) به زبانهاى مختلف در تشرفها
یکى از واقعیت هاى تاریخى ، این است که در طول بیش از هزارسال دوران غیبت کبراى حضرت امام زمان ( ع ) ، افراد زیادى ازملتها و نژادهاى مختلف و با زبانهاى گوناگون ، با آن حضرتملاقات کردهاند و آن حضرت ، به زبان خودشان با آنها سخن گفتهاست . براى آگاهى بیشتر از این واقعیت ها و رخدادهاى جالب ، مىتوان به کتابهایى که در این زمینه نگاشته شده ، مراجعه کرد .
در کتاب ( جنه الماوى ) ، نوشته میرزا حسین نورى ، برخى ازنمونه هاى به فارسى سخن گفتن امام زمان ( ع ) ، ضبط شده است :
فاذا به ( ع ) واقفا على راسى ، فالتفت الیه ( ع ) فقال : (چه مىکنى ؟ ) او ( چه مىخوانى؟ ). (21)
ناگهان دیدم که حضرت ، بالاى سر من ایستاده است . من به آنحضرت ، توجه پیدا کردم . فرمود : ( چه مى کنى؟ ) یا( چه مىخوانى؟ ).
علامه مجلسى ، سخن گفتن آن حضرت را به زبان هندى در ضمنداستان تشرف یک هندى زبان به محضر آن حضرت ، نقل کرده (22) و دروصف آن حضرت آورده است :
و المکلم بالعبرانى و المترجم بالیونانى و المناجى بالسریانى. (23)
و آنکه به زبان عبرانى سخن مىگوید و کلام را به یونانى بازمىگرداند و با زبان سریانى ، نیایش مىکند .
و در آخر باید گفتبر اساس باور به زبان آگاهى امامان ( ع ) است که زائران ملل مختلف ( با زبانهاى گوناگون ) هنگام زیارتمراقد شریف آنان مى گویند :
اشهد انک تسمع الکلام وترد الجواب .
گواهى مى دهم که سخن را مى شنوى و پاسخ مى گویى .
پىنوشتها:
1. بحارالانوار ، ج48 ، ص140 .
2. ترجمه الفهرست ابن ندیم ، ص33 .
3. بحارالانوار ، ج48 ، ص249 .
4. لغت نامه دهخدا ( به نقل از قاموس الاعلام ترکى ) .
5. المنجد .
6. بحارالانوار ، ج51 ، ص6 .
7. اصول کافى ، ج1 ، ص329 330 ; بصائر الدرجات ، ص360 ;بحارالانوار ، ج26 ، ص180 .
8. سوره آل عمران ، آیه34 .
9. بریه ، مصغر ( ابراهیم ) است و در برخى از نسخه هاى اینروایت ، ( بریهه ) نقل شده است. وى از دانشمندان کهنسالمسیحى بوده است .
10. بحارالانوار ، ج49 ، ص80 .
11. احتجاج ، طبرسى ، ج1 ، ص384 و از مناظره امام رضا ( ع ) نقل شده است : فاقبل الرضا ( ع ) یتلوا التوراه و راس الجالوتیتعجب من تلاوته و بیانه و فصاحته و لسانه ; فقال راس الجالوتلما فرغ من تلاوته : والله یا ابن محمد ! لولا الرئاسه التىحصلت لى على جمیع الیهود ، لامنتباحمد و اتبعت امرک فواللهالذى انزل التوراه على موسى و الزبور على داوود ، ما رایت ا قرءللتوراه والانجیل والزبور منک ولا رایت احسن تفسیرا وفصاحهلهذه الکتب منک .
12. بحارالانوار ، ج49 ، ص175 و ج10 ، ص301 .
13. بحارالانوار ، ج51 ، ص27 ، روایت37 .
14. اصول کافى ، ج1 ، ص131و 330 ; بحارالانوار ، ج13 ، ص392و 401 .
15. بصائر الدرجات ، ص360. براى آن حضرت ، مناجات به زبانعبرانى نیز نقل شده است. ( ر. ک : بحارالانوار ، ج13ص400 و ج26 ، ص180 181 و ج46 ، ص254 و 294 .
16. همان ، ص531 ; بحارالانوار ، ج49 ، ص88 .
17. بحارالانوار ، ج80 ، ص323 و ج41 ، ص184 .
18. همان ، ج33 ، ص439 و ج41 ، ص179 .
19. همان ، ج41 ، ص237 .
20. همان ، ج91 ، ص193 .
21. همان ، ج53 ، ص264 .
22. همان ، ج52 ، ص29 .
23. همان ، ج91 ، ص28 .
به زبان خزرى
على بن ابى حمزه قال : کان یتقدم الرشید الى خدمه ، اذا خرجموسى بن جعفر ( ع ) من عنده ان یقتلوه ، فکانوا یهمون بهفیتداخلهم من الهیبه والزمع ، فلما طال ذلک ، امر بتمثال منخشب وجعل له وجها مثل وجه موسى بن جعفر ( ع ) وکانوا اذا سکروا، امرهم ان یذبحوها بالسکاکین و کانوا یفعلون ذلک ابدا ، فلماکان فى بعض الایام جمعهم فى الموضع و هم سکارى و اخرج سیدىالیهم ، فلما بصروا به ، هموا به على رسم الصوره .
فلما علم منهم ما یریدون کلمهم بالخزریه و الترکیه ، فرموا منایدیهم السکاکین و وثبوا الى قدمیه فقبلوهما و تضرعوا الیه وتبعوه الى ان شیعوه الى المنزل الذى کان ینزل فیه . (1) على بن ابى حمزه گفت : هارون الرشید ، به خدمتگزارانشپیشنهاد مى کرد هنگامى که حضرت موسى بن جعفر ( ع ) از پیش اوبیرون مى رود ، ایشان را بکشند . آنان هم تصمیم مى گرفتند ;ولى هیبت و دهشت در جانشان نفوذ مى کرد [ وخوددارى مى کردند ]. چون این کار به درازا کشید ، هارون فرمان داد که تندیسى ازچوب ساختند و بر آن ، چهره اى چونان چهره موسى بن جعفر ( ع ) نهادند . هرگاه خدمتگزاران مست مى شدند ، هارون به آنها فرمانمى داد تا آن تندیس را با کارد ، ذبح کنند . آنها نیز پیوستهاین کار را مى کردند .
یک روز که همه مستبودند ، هارون آنها را در جایى گرد آورد وحضرت کاظم ( ع ) را به سوى آنان فرستاد . همین که نگاهشان بهحضرت افتاد ، تصمیم گرفتند . همان گونه که به تندیس حمله مىکردند ، به آن حضرت نیز حمله کنند . حضرت ، وقتى از تصمیم آنانآگاه شد ، به زبان خزرى و ترکى با آنها سخن گفت . آنانبلافاصله کاردها را افکندند و خود را بر پاهاى آن حضرتانداختند . آنها حضرت را مى بوسیدند و گریه و زارى مى کردند وبه دنبال آن حضرت راه افتادند و حضرت را تا منزلى که در آناقامت داشت ، بدرقه کردند .
توضیح : زبان خزرى در اینجا ، ممکن استیکى از زبانهاى رایجدر کرانه هاى دریاى خزر ، قفقاز یا آسیاى میانه باشد . در (قاموس الاعلام ) ترکى آمده است :
خزر ، یکى از اقوام ترک است . این قوم در شمال غربى دریاىخزر ، یعنى در دو طرف رود ولگا و در مرز آسیا و اروپا سکونتداشتند . (2)
به زبان فرنگى
رایت فى بعض مولفات اصحابنا : روى ان الرشید لعنه الله لمااراد ان یقتل الامام موسى بن جعفر ( ع ) ، عرض قتله على سائرجنده و فرسانه ، فلم یقبله احد منهم ، فارسل الى عماله فى بلادالافرنج ، یقول لهم : التمسوا لى قوما لا یعرفون الله و رسولهفانى ارید ان ا ستعین بهم على امر .
فارسلوا الیه قوما لا یعرفون من الاسلام ولا من لغه العربشیئا ، و کانوا خمسین رجلا، فلما دخلوا الیه ، اکرمهم و سالهم : ( من ربکم و من نبیکم ؟ ) ، فقالوا : ( لا نعرف لنا ربا ولانبیا ا بدا ) ، فادخلهم البیت الذى فیه الامام ( ع ) لیقتلوه ، والرشید ینظر الیهم من روزنه البیت ، فلما راوه ، رموا اسلحتهمو ارتعدت فرائضهم و خروا سجدا یبکون رحمه له ، فجعل الامام یمریده على رووسهم و یخاطبهم و هم یبکون .
فلما راى الرشید خشى الفتنه وصاح بوزیره : ( ا خرجهم ! ) ،فخرجوا وهم یمشون القهقرى اجلالا له و رکبوا خیولهم ومضوا نحوبلادهم من غیر استیذان . (3)
در برخى از کتابهاى شیعى دیدم که : هارون الرشید لعنتخدا براو باد هنگامى که تصمیم گرفت امام موسى بن جعفر ( ع ) را بکشدکشتن ایشان را به سپاهیان و سوارکارانش پیشنهاد کرد ; ولىهیچ کس نپذیرفت . به کارگزارانش در سرزمین فرنگ پیام داد : براى من گروهى را بیابید که به خدا و پیامبرش باور نداشتهباشند . مى خواهم از آنها براى کارى کمک بگیرم .
آنان ، یک گروه پنجاه نفرى که از اسلام و زبان عربى ، هیچنمى دانستند ، فرستادند . همین که پیش هارون رسیدند ، آنان راگرامى داشت و پرسید : ( خدا و پیامبر شما کیست ؟ ) . پاسخدادند : ( ما خدا و پیامبرى براى خویش نمى شناسیم ) . هارونآنان را به درون خانه اى برد که امام هفتم ( ع ) در آن زندگىمى کرد و از آنان خواست تا ایشان را بکشند .
هارون الرشید از دریچه اى به آنان مى نگریست . آنان ، همینکه امام ( ع ) را دیدند ، سلاحهایشان را فرو افکندند واندامشان به لرزه افتاد و سر بر خاک نهادند و از روى عطوفت ،براى آن حضرت گریستند . سپس حضرت ، دستبه سرهایشان مى کشید وبا آنان سخن مى گفت . آنها نیز مى گریستند .
هارون الرشید ، چون این رویداد را تماشا کرد ، از ترس آنکهمبادا فتنه اى پدید آید ، بر سر وزیرش فریاد کشید : ( اینها رابیرون بران ). آنان ، براى گرامى داشتن آن حضرت ، پشتبه در ورو به حضرت ، گام برداشتند و بیرون رفتند ; بر اسبهاى خویشسوار شدند و بدون اجازه گرفتن [ از هارون ] به سوى دیار خویشرهسپار شدند .
توضیح : واژه ( افرنج ) ، معادل واژه افرنگ و فرنگ در فارسىاست . در ( قاموس الاعلام ) ترکى آمده که اعراب ، این کلمه رابه طور کلى بر اروپاییان اطلاق مى کنند . آنگاه مى افزاید :
کلمات فرانسه و فرانسیز نیز به همین مناسبت لغوى به وجود آمدو اسپانیولى ها و انگلیسها هم مشمول این اطلاق بودند ; ولىرومیان و اهالى شبه جزیره بالکان و روسها ، مشمول این اطلاقنبودند . (4)
لویس معلوف در معناى ( افرنج ) گفته است که آنان ، ساکناناروپا و غیر رومیان و ترکها هستند و افزوده است :
فرنجه یا افرنج ، قبیله ژرمن است که در قرن پنجم میلادى درفرانسه وطن گزید و در شرق به طور اجمال ، به ملل اروپایى اطلاقمى شود . (5)
مکاتبات
از سندهاى مکتوب براى زبان آگاهى امامان ( ع ) ، نگارش نامهبه زبانهاى غیر عربى است . براى مثال ، امام هادى ( ع ) براىبانو نرگس ( س ) نامه اى به زبان و خط رومى نگاشت :
فکتب کتابا لطیفا بخط رومى ولغه رومیه وطبع علیه خاتمه . (6)
نامه لطیفى به خط و زبان رومى نگاشت و بر آن ، مهر نهاد .
گزارش واقعه را بشر بن سلیمان که از دودمان ابوایوب انصارى واز شیعیان خاص امام دهم و امام یازدهم ( ع ) بود و در خانه اىکنار خانه آنان مى زیست ، چنین حکایت مى کند :
روزى غلام امام هادى ( ع ) مرا به پیش آن حضرت فراخواند . بهمحضر آن حضرت شتافتم . فرمود : ( تو از تبار ابوایوب انصارىهستى و دودمان تو از زمان رسول خدا ( ص ) تاکنون ، پیوسته مورداعتماد ما بوده است . اکنون مى خواهم تو را از رازى آگاه سازمو براى خریدن کنیزى بگمارم ) . آنگاه نامه لطیفى به خط و زبانفرنگى نگاشت و بر آن مهر نهاد و دویست و بیست اشرفى به من دادو فرمود : این نامه را بگیر و به بغداد برو . در صبح فلان روز، هنگامى که کشتیهاى اسیران به ساحل مى رسد ، در جمع اسیران ،برده فروشى به نام عمرو بن یزید هست . او کنیزى با چنین ویژگىهایى ارائه مى کند . آن کنیز در تمام روز ، هیچ خریدارى را نمىپذیرد و از نگاه خریداران روى بر مى تابد تا اینکه یکى ازمشتریان ، شیفته عفت او مى گردد و مى خواهد او را به بهاى سیصداشرفى بخرد . آن کنیز به او مى گوید : ( اگر در شکوه سلیمان بنداوود ( ع ) درآیى ، دل به تو نخواهم بست . پولت را تباه نکن ) در این هنگام ، تو پیش کنیز برو و نامه خویش را به او نشانبده .
من فرمان آن حضرت را به جاى آوردم . چون کنیز به نامه نگریستسخت گریست و به عمرو بن یزید گفت : ( مرا به صاحب این نامهبفروش ) و با سوگندهایى بسیار ، بر این سخن تاکید کرد . من نیزبهاى او را پرداختم و به استراحتگاهى در بغداد آوردم .
او پیوسته نامه امام هادى ( ع ) را مى بوسید و بردیده مىنهاد . گفتم : ( چگونه نامه اى را که نگارنده آن را نمى شناسىمى بوسى ؟ ) . گفت : ( تو به بزرگى فرزندان و اوصیاى پیامبرانآگاه نیستى ) . آنگاه گفت : من ملیکه دختر یشوعا ، فرزندپادشاه رومم و مادرم از دودمان شمعون بن حمون بن الصفا ، وصىحضرت عیسى ( ع ) است و حکایتشگفتى را نقل کرد
قرائت کتب دینى پیشین
براساس روایات و واقعیت هاى تاریخى ، امامان ( ع ) ، کتابهاىآسمانى پیشین را با همان زبانى که خداوند متعال فرو فرستادهبود ، مى خواندند و براى اهل کتاب ( یعنى پیروان ادیان آسمانى) از همان کتابها دلیل مى آوردند .
عن هشام بن الحکم فى حدیثبریه ، انه لما جاء معه الى ابىعبدالله ( ع ) ، فلقى ا بالحسن موسى بن جعفر ( ع ) فحکى لههشام الحکایه ، فلما فرغ قال ابوالحسن ( ع ) لبریه : ( یا بریه! کیف علمک بکتابک ؟ ) ، قال : ( انا به عالم ) ، ثم قال : (کیف ثقتک بتاویله ؟ ) ، قال : ( ما اوثقنى بعلمى فیه ) ، قال : فابتدا ابوالحسن ( ع ) یقرء الانجیل ، فقال بریه : ایاک کنتاطلب منذ خمسین سنه او مثلک .
قال : فامن بریه وحسن ایمانه وآمنت المراه التى کانت معه ;فدخل هشام و بریه والمراه على ابى عبدالله ( ع ) . فحکى لههشام الکلام الذى جرى بین ابى الحسن موسى ( ع ) و بین بریه ،فقال ابوعبدالله ( ع ) : ( ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم) (7) فقال بریه : ( انى لکم التوراه والانجیل و کتب الانبیاء ؟ ) قال : ( هى عندنا وراثه من عندهم نقروها کما قرووها و نقولهاکما قالوا ; ان الله لا یجعل حجه فى ارضه یسا ل عن شى فیقول : لا ادرى . (8)
هنگامى که هشام بن حکم با بریه (9) خدمت امام صادق ( ع ) آمدند، به حضرت موسى بن جعفر ( ع ) برخورد کردند . هشام ، داستانبریه را براى آن حضرت ، حکایت کرد . چون قصه تمام شد ، حضرتموسى بن جعفر ( ع ) به بریه فرمود : ( اى بریه ! تا چه اندازهبه کتاب دینى ات آگاهى ؟ ) . گفت : ( آن را مى دانم ) . فرمود: ( تا چه حد اطمینان دارى که معنى اش را مى دانى ؟ ) . گفت : آن را خوب مى دانم و بسیار مطمئنم ) . سپس امام ( ع ) خواندنانجیل را آغاز کردند . بریه گفت : پنجاه سال است که من ، تو یامانند تو را مىطلبم .
آنگاه ، بریه ایمان آورد ، ایمانى نیکو ; و زنى نیز که با اوبود ، به اسلام گروید . سپس هشام و بریه و آن زن ، خدمت امامصادق ( ع ) آمدند . هشام ، گفتگوى میان حضرت موسى بن جعفر (ع) و بریه را نقل کرد . امام صادق ( ع ) این آیه را قرائت فرمود: ( دودمانى که برخى از آنان از برخى دیگرند و خداوند ، شنوا وداناست ) . بریه پرسید : ( تورات و انجیل و کتابهاى پیامبران ،از کجا به شما رسیده است ؟ ) . امام ( ع ) فرمود : اینها ازخودشان به ما ارث رسیده است و همان گونه که آنها مىخواندند ،ما هم مىخوانیم و همان سان که آنها بیان مىکردند ، ما نیزبیان مىکنیم . بىتردید ، خداوند حجتى در زمین قرار نمىدهدکه چون از او درباره چیزى بپرسند ، بگوید : نمىدانم .
و در مناظره امام رضا ( ع ) با راس الجالوت ، چنین مى خوانیم :
فقال راس الجالوت : ( و ما هذا الدلیل على الامام ؟ ) ، قال : ( ان یکون عالما بالتوراه و الانجیل و الزبور و القرآنالحکیم ، فیحاج اهل التوراه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم واهل القرآن بقرآنهم . (10)
راس الجالوت پرسید : ( دلیل بر [ امامت ] امام چیست ؟ ) . امام رضا (ع) فرمودند : اینکه عالم به تورات ، انجیل ، زبورو قرآن ، حکیم باشد و با گروندگان به تورات از تورات و باایمان آورندگان انجیل از انجیل و با مومنان به قرآن از قرآن ،دلیل بیاورد .
در سخنان حضرت امیرالمومنین ( ع ) آمده است :
اما و الله لو ثنیت لى الوساده فجلست علیها ، لافیتت اهلالتوراه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم و اهل الزبور بزبورهمو اهل القرآن بقرآنهم (11) .
هان ! به خدا سوگند ، اگر براى من بالشى قرار دهند تا بر آنتکیه زنم ، براى گروندگان به تورات بر اساس تورات و براىباورمندان به انجیل بر پایه انجیل و براى مومنان به زبور ازروى زبور فتوا مى دادم.
و در سخنى از امام رضا ( ع ) خطاب به نوفلى ، درباره مناظرهبا عالمان ادیان آمده :
فقال لى : یا نوفلى ! اتحب ان تعلم متى یندم المامون ؟ ) ،قلت : ( نعم ) ، قال : اذا سمع احتجاجى على اهل التوراهبتوراتهم و على اهل الانجیل بانجیلهم و على اهل الزبور بزبورهمو على الصابئین بعبرانیتهم و على اهل الهرابذه بفارسیتهم و علىاهل الروم برومیتهم و على اصحاب المقالات بلغاتهم . (12)
امام رضا ( ع ) به من فرمود : ( اى نوفلى ! آیا دوست دارىبدانى مامون ، کى پشیمان مى شود ؟ ) . گفتم : ( آرى ) . فرمود: ( هنگامى که دلیل آوردن مرا براى باورمندان به تورات بر اساستورات ، براى گروندگان به انجیل بر اساس انجیل ، براى عقیدهمندان به زبور بر پایه زبور ، براى صابئین به زبان عبرانى ،براى موبدان و آتشبانان به زبان فارسى ، با رومیان به زبانرومى و با سخنوران [ گوناگون ] به زبانهایشان بشنود .
حضرت بقیه الله الاعظم ( ع ) نیز در کودکى ، به خواهش پدرگرامى خویش ، بخشى از کتب آسمانى پیشین را قرائت کردند :
ثم قال له : ( اقرا یا بنى مما انزل الله على انبیائه و رسله) ، فابتدابصحف آدم ، فقراها بالسریانیه و کتاب ادریس و کتابهود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توراه موسى و زبور داوود وانجیل عیسى . (13)
سپس [ امام حسن عسکرى ( ع ) ] فرمود : ( پسرم ! از آنچهخداوند متعال بر پیامبرانش فرو فرستاده است ، بخوان ) . آنگاهاز صحف آدم آغاز کرد و آن را به زبان سریانى خواند و بعد بهقرائت کتاب ادریس ، نوح ، هود ، صالح ، صحف ابراهیم و توراتموسى و زبور داوود و انجیل عیسى پرداخت .
نیایش امامان ( ع ) با زبانهاى غیر عربى
در برخى از روایات آمده است که امامان ( ع ) گاهى به زبانهاىغیر عربى نیایش مى کرده اند :
عن مفضل بن عمر قال : آتینا باب ابى عبد الله ( ع ) و نحننرید الاذن علیه ، فسمعناه یتکلم بکلام لیس بالعربیه ، فتوهمناانه بالسریانیه ، ثم بکى فبکینا لبکائه ، ثم خرج الینا الغلام، فاذن لنا ، فدخلنا علیه ، فقلت : ( اصلحک الله ! اتیناک ، نرید الاذن علیک فسمعناک تتکلم بکلام لیس بالعربیه ، فتوهمناانه بالسریانیه ثم بکیت فبکینا لبکائک ) ، فقال : ( نعم ، ذکرتالیاس النبى و کان من عباد انبیاء بنى اسرائیل فقلت کما کانیقول فى سجوده ) ، ثم اندفع فیه بالسریانیه ، فلا و الله ماراینا قسا و لا جاثلیقا افصح لهجه منه به ، ثم فسره لنابالعربیه ، فقال : ( کان یقول فى سجوده : اتراک معذبى و قداظمات لک هواجرى ؟ اتراک معذبى و قد غفرت لک فى التراب وجهى ؟ اتراک معذبى و قد اجتنبت لک المعاصى ؟ اتراک معذبى و قد اسهرتلک لیلى ؟ ) .
قال : ( فاوحى الله الیه ان ارفع راسک ، فانى غیر معذبک ) ،قال : ( فقال : ان قلت لا ا عذبک ، ثم عذبتنى ماذا ؟ الست عبدکو انت ربى ؟
[ قال: ] فاوحى الله الیه ان : ارفع راسک ، فانى غیر معذبک، انى اذا وعدت وعدا وفیتبه (14) .
مفضل بن عمر گفت : ما به در خانه امام صادق ( ع ) رسیدیم ومى خواستیم که اجازه تشرف به محضرش را دریافت کنیم ; شنیدیم کهآن حضرت ، به زبانى سخن مى گوید که عربى نیست ; پنداشتیم که بهزبان سریانى است . سپس آن حضرت گریست و ما هم از گریه او بهگریه افتادیم . آنگاه غلامش بیرون آمد و به ما اجازه داد تا بهخدمتش رسیدیم . من گفتم : خداوند ، سلامتتبدارد ! ما آمدیم تااز شما اجازه ورود بگیریم ، شنیدیم به زبانى که عربى نبود و بهپندار ما سریانى بود ، سخن مى گفتى . سپس شما گریه کردى و ماهم از گریه شما گریستیم .
فرمود : ( آرى ، به یاد الیاس پیغمبر ( ع ) افتادم که ازپیامبران بسیار عبادت پیشه بنى اسرائیل بود . من دعایى را کهاو در سجده مى خواند ، مى خواندم ) . سپس آن دعا را به زبانسریانى پشتسر هم خواند . به خدا سوگند ، من هیچ کشیش وجاثلیقى را شیوا لهجه تر از او ندیده بودم . سپس آن را براى مابه زبان عربى ترجمه کرد و فرمود که [ ادریس ( ع ) ] در سجودشمى گفت : آیا تو را بنگرم که مرا عذاب مى کنى ، با آنکه روزهاىآتشبار ، براى تو تشنگى کشیدم ؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذابمى کنى ، با اینکه براى تو چهره بر خاک ساییدم ؟ آیا تو رابنگرم که مرا عذاب مى کنى ، با این که براى تو از گناهان ،دورى گزیدم ؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذاب مى کنى ، با اینکهشبهایم را براى تو به بیدارى سپرى کردم ؟ خداوند به او وحى فرستاد : ( سر بردار ، بى تردید ، من تو راعذاب نمى کنم ) . الیاس گفت : ( آیا من بنده تو نیستم و توخداى من نیستى ؟ اگر گفتى که عذابت نمى کنم ، سپس در عذابمانداختى ، چه مى شود ؟ ) . خداوند متعال به او وحى فرمود : حتما تو را عذاب نخواهم کرد . من وقتى وعده دادم ، به آن وفامى کنم . درباره امام باقر ( ع ) نیز نقل شده است :
حدثنا موسى بن عمر عن المیثمى ، عن سماعه عن شیخ من اصحابنا، عن ابى جعفر ( ع ) قال : جئنا نرید الدخول علیه ، فلما صرنابالدهلیز ، سمعنا قرائه بالسریانیه بصوت حسن ، یقرا و یبکى حتىابکى بعضنا . (15)
موسى بن عمر از میثمى از شیخى از بزرگان شیعه نقل کرده استکه مى خواستیم به محضر امام باقر ( ع ) برسیم . وقتى در راهروخانه بودیم ، شنیدیم که آن حضرت به زبان سریانى مىخواند ومیگرید ، به گونهاى که برخى از ما را به گریه انداخت .
و درباره نیایش غیر عربى امام رضا ( ع ) آمده است :
حدثنا احمد بن محمد عن الحسن بن على الوشا ، قال : رایت اباالحسن الرضا ( ع ) و هو ینظر الى السماء و یتکلم بکلام کانهکلام الخطاطیف ، ما فهمت منه شیئا ساعه بعد ساعه ثم سکت (16) .
حسن بن على وشا گفت : امام رضا ( ع ) را دیدم که به آسماننگاه مى کرد و به زبانى سخن مى گفت که شبیه آواى پرستوها بود . من از آن چیزى نفهمیدم . ساعتها چنین کرد . سپس لب فرو بست .
در مورد نیایش غیر عربى حضرت امیر المومنین ( ع ) آمده :
ثم استقبل القبله ، فتکلم بثلاث کلمات ما هن بالعربیه و لابالفارسیه . (17)
سپس رو به قبله کرد و با سه واژه اى که عربى و فارسى نبود ،سخن گفت .
نیز آمده است :
( فتوضا ، ثم قام فنطق بکلام لا احسبه الا بالعبرانیه ، ثمنادى بالصلاه (18) .
وضو ساخت ; سپس ایستاد و به زبانى که پنداشتم زبان عبرى بود، آواى نماز سر داد.
و باز نقل شده است :
حتى انتهى الى الفرات و هو یزخر بامواجه ، فوقف و الناسینظرون ، فتکلم بالعبرانیه کلاما ، فنقص الفرات . (19)
وقتى به فرات رسید ، موجهاى سرشار فرات مىخروشید . حضرتایستاد . مردم مى نگریستند . آنگاه به زبان عبرانى سخنى گفت . آب فرات ، کاسته شد .
از مسائل شگفتى زا و درس آموز ، حرز نوشته هایى است که ازائمه ( ع ) رسیده و مسلما به زبان عربى نیست . به این حرزمنقول از امیرالمومنین ( ع ) بنگرید :
بسم الله الرحمن الرحیم
اى کنوش اى کنوش ارشش عطنیطنیطح یا میططرون فریا لسنون ماوما ساماسو یا طیطشالوش خیطوش مشفقیش مشاصعوش او طیعینوشلیطفیتکش . (20)
سخن گفتن امام زمان ( ع ) به زبانهاى مختلف در تشرفها
یکى از واقعیت هاى تاریخى ، این است که در طول بیش از هزارسال دوران غیبت کبراى حضرت امام زمان ( ع ) ، افراد زیادى ازملتها و نژادهاى مختلف و با زبانهاى گوناگون ، با آن حضرتملاقات کردهاند و آن حضرت ، به زبان خودشان با آنها سخن گفتهاست . براى آگاهى بیشتر از این واقعیت ها و رخدادهاى جالب ، مىتوان به کتابهایى که در این زمینه نگاشته شده ، مراجعه کرد .
در کتاب ( جنه الماوى ) ، نوشته میرزا حسین نورى ، برخى ازنمونه هاى به فارسى سخن گفتن امام زمان ( ع ) ، ضبط شده است :
فاذا به ( ع ) واقفا على راسى ، فالتفت الیه ( ع ) فقال : (چه مىکنى ؟ ) او ( چه مىخوانى؟ ). (21)
ناگهان دیدم که حضرت ، بالاى سر من ایستاده است . من به آنحضرت ، توجه پیدا کردم . فرمود : ( چه مى کنى؟ ) یا( چه مىخوانى؟ ).
علامه مجلسى ، سخن گفتن آن حضرت را به زبان هندى در ضمنداستان تشرف یک هندى زبان به محضر آن حضرت ، نقل کرده (22) و دروصف آن حضرت آورده است :
و المکلم بالعبرانى و المترجم بالیونانى و المناجى بالسریانى. (23)
و آنکه به زبان عبرانى سخن مىگوید و کلام را به یونانى بازمىگرداند و با زبان سریانى ، نیایش مىکند .
و در آخر باید گفتبر اساس باور به زبان آگاهى امامان ( ع ) است که زائران ملل مختلف ( با زبانهاى گوناگون ) هنگام زیارتمراقد شریف آنان مى گویند :
اشهد انک تسمع الکلام وترد الجواب .
گواهى مى دهم که سخن را مى شنوى و پاسخ مى گویى .
پىنوشتها:
1. بحارالانوار ، ج48 ، ص140 .
2. ترجمه الفهرست ابن ندیم ، ص33 .
3. بحارالانوار ، ج48 ، ص249 .
4. لغت نامه دهخدا ( به نقل از قاموس الاعلام ترکى ) .
5. المنجد .
6. بحارالانوار ، ج51 ، ص6 .
7. اصول کافى ، ج1 ، ص329 330 ; بصائر الدرجات ، ص360 ;بحارالانوار ، ج26 ، ص180 .
8. سوره آل عمران ، آیه34 .
9. بریه ، مصغر ( ابراهیم ) است و در برخى از نسخه هاى اینروایت ، ( بریهه ) نقل شده است. وى از دانشمندان کهنسالمسیحى بوده است .
10. بحارالانوار ، ج49 ، ص80 .
11. احتجاج ، طبرسى ، ج1 ، ص384 و از مناظره امام رضا ( ع ) نقل شده است : فاقبل الرضا ( ع ) یتلوا التوراه و راس الجالوتیتعجب من تلاوته و بیانه و فصاحته و لسانه ; فقال راس الجالوتلما فرغ من تلاوته : والله یا ابن محمد ! لولا الرئاسه التىحصلت لى على جمیع الیهود ، لامنتباحمد و اتبعت امرک فواللهالذى انزل التوراه على موسى و الزبور على داوود ، ما رایت ا قرءللتوراه والانجیل والزبور منک ولا رایت احسن تفسیرا وفصاحهلهذه الکتب منک .
12. بحارالانوار ، ج49 ، ص175 و ج10 ، ص301 .
13. بحارالانوار ، ج51 ، ص27 ، روایت37 .
14. اصول کافى ، ج1 ، ص131و 330 ; بحارالانوار ، ج13 ، ص392و 401 .
15. بصائر الدرجات ، ص360. براى آن حضرت ، مناجات به زبانعبرانى نیز نقل شده است. ( ر. ک : بحارالانوار ، ج13ص400 و ج26 ، ص180 181 و ج46 ، ص254 و 294 .
16. همان ، ص531 ; بحارالانوار ، ج49 ، ص88 .
17. بحارالانوار ، ج80 ، ص323 و ج41 ، ص184 .
18. همان ، ج33 ، ص439 و ج41 ، ص179 .
19. همان ، ج41 ، ص237 .
20. همان ، ج91 ، ص193 .
21. همان ، ج53 ، ص264 .
22. همان ، ج52 ، ص29 .
23. همان ، ج91 ، ص28 .