آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

مقدمه
بررسى کتابهاى رجالى یى که معرف اصحاب و راویان رسول خدا(ص) وامامان معصوم (ع) هستند، نشان مى دهد که تعداد زنان ناقل حدیث‏این بزرگواران، در کنار مردان راوى حدیث ایشان، بسیار کم است. از این گزارش ها مى توان برداشت کرد که آیا اصولا زنها در میدان‏نقل حدیث، نقش کمرنگى داشته اند و یا برعکس، در انتقال گفتار،رفتار و یا تقریر (1) این بزرگواران، فعال بوده و در این زمینه‏نیز نقش خویش را به خوبى ایفا کرده اند. لیکن باید گفت که‏همانند بسیارى از موضوعات دیگر مربوط به زنان، در این موردنیز با آنان با سهل انگارى و کم اعتنایى برخورد شده است.
شیعه در طول تاریخ، مظلوم بوده و بسا که نویسندگان و قلم به‏دستان، در محو آثار و مفاخر شیعه، همت گمارده اند. با وجوداین، با بررسى کتابهاى تاریخى و حدیثى و رجالى، مى بینیم که‏نه تنها زنان در عرصه نقل حدیث‏حضور داشته اند; بلکه درمواردى چند، عناصر بسیار مفید و موثرى بوده اند و با بیان‏حقیقت، به دفاع از حق اهل بیت رسول خدا(ص) پرداخته و در زمینه‏نقل احادیث اعتقادى، تربیتى، حکمى و سیاسى، نقش بسیار موثرى‏داشته اند.
در این مقاله، شرح حال و روایات نقل شده زنان راوى امام على بن‏ابى طالب(ع)، مورد تحقیق و بررسى قرار گرفته تا گوشه اى ازنقش زن در عرصه نقل حدیث، روشن گردد. نام برخى از این بانوان‏از سندهاى احادیث‏به دست آمده و نام عده اى دیگر، از لا به لاى‏تواریخ و گفتارى که در بارگاه هاى ظلم داشته اند و به رغم‏وجود خفقان ها و دشمنى ها حقایقى را آشکار ساخته اند.
با پژوهش در (رجال) شیخ طوسى که متقدم ترین کتاب براى شناخت‏اصحاب معصومان (ع) است، در مى یابیم که شیخ، 445 مرد راوى وسه زن راوى حدیث آن حضرت را معرفى مى کند. (2) لیکن با بررسى‏احادیث، به نام 21 تن از زنان راوى امام على(ع) دست‏یافتیم که‏عبارت اند از:
1) اروى بنت‏حارث،2) اسماء بنت عمیس،3) ام اسلم،4) ام الحسن النخعیه،5) ام حکیم الخولیه،6) ام الخیر البارقیه،7) ام سلمه (هند)،8) ام عبدالله بن جعفر،9) ام کلثوم بنت على(ع)،10) ام موسى،11) ام الهیثم،12) امامه بنت ابى العاص (زوجه‏امیرالمومنین)،13) جاریه خماسیه،14) حبابه الوالبیه،15) دارمیه الحجونیه،16) زینب بنت على(ع)،17) سوده بنت عماره،18) عمره بنت نفیل،19) فاطمه بنت على(ع)،20) لیلى الغفاریه،21) نضره الازدیة.
شرح حال، فضائل، ایمان، سخنان و فعالیت هاى این بزرگ زنان‏تاریخ، نشان مى دهد که هر یک از ایشان، نقطه عطفى در ایفاى‏نقش زن در اسلام بوده اند. این راویان، زمانى گفتار، رفتار،کردار و فضائل على بن ابى طالب(ع) را متذکر مى شدند که جامعه‏اسلامى دچار اختناق، جعل و تزویر حدیث و سب امیرالمومنین(ع) بود. بنابراین، نقش نقلهاى ایشان در مقابله با شرایط آن زمان،بسیار آشکار و غیر قابل انکار است.
در میان راویان امام على بن ابى طالب(ع)،کسانى چون اروى دخترحارث، ام الخیر بارقیه، دارمیه حجونیه و سوده دختر عماره رامشاهده مى کنیم که عدالت، جوانمردى، پیروى از حق، محبت و ولاى‏على(ع) چنان در ایمان قوى ایشان ریشه دوانیده بود که در دربارمعاویه بن ابى سفیان با شهامت، کلام حق را ادا کرده، به بیان‏خصائص و رفتار و کردار امیرالمومنین(ع) پرداختند، تا جایى که‏معاویه و درباریان او را به تعجب واداشتند و نشان دادند که‏باکى از کشته شدن به دست فردى چون معاویه ندارند.
اروى، دختر حارث بن عبدالمطلب (م‏50ق)، صحابى رسول اکرم(ص) و ازبانوان فصیح و بلیغ بود. وى در برابر معاویه، ناحق بودن خلافت‏او و اسلام نیاوردن او را [تا فتح مکه ]به رخش کشید و ازامانتدارى على(ع) و عمل آن حضرت به احکام و اوامر الهى سخن‏گفت و عمرو عاص و مروان را مفتضح ساخت و شعرى در فضائل‏امیرالمومنین(ع) سرود و صفات آن حضرت را بر شمرد. (3)
ام الخیر، دختر حریش بن سراقه بارقیه، از تابعیان رسول خدا(ص) و از اصحاب على(ع) بود که در بارگاه معاویه، لغزشها و گمراهى‏هاى او را به یادش آورد و گفت: (على(ع) طبق سنت راستین‏پیامبر(ص) عمل مى کند و براى کسب لذتها از راه راست منحرف نمى‏شود. اوست دو شقه کننده بدنها [ى کافران ]و شکننده بتها. آنگاه که نماز گزارد، مردم مشرک بودند. پیامبر(ص) را اطاعت‏کرد; در حالى که دیگران از او روى گرداندند). سپس شجاعتها وشهامتهاى على(ع) در بدر، احد، خیبر و هوازن را یادآور شد، تاجایى که معاویه گفت: (به خدا قسم، اگر تو را بکشم، بر من گناهى‏نیست). ام الخیر گفت: به خدا سوگند که بدم نمى آید به دست‏مردى شقى چون تو، کشته شوم.
ام الخیر در جنگ صفین شرکت کرد و در حالى که تازیانه اى در دست‏داشت و مانند شیر نعره مى کشید و جنگاوران را به جنگ ترغیب مى‏کرد، مى گفت: اى مردم! بترسید از ساعت قیامت که امرى است‏عظیم. به درستى که خداوند، حق را براى شما واضح گردانیده ودلیل و برهان را آشکار کرده و راه را روشن نموده و علم رابلند گردانیده و شما را در کورى و تاریکى نگذاشته است. خداشما را رحمت کند، به جا مى خواهید بروید؟ از امیرالمومنین(ع) فرار مى کنید یا از جنگ؟ از اسلام روى گردانیده اید یا از حق‏برگشته اید؟
این بانوى با شهامت، در مکتب على(ع) آموخته بود که باید از حق‏دفاع کند و از چیزى نهراسد.
دارمیه حجونیه، زنى سیه چهره، اما سپید سیرت، با فضیلت و فصیح‏از قبیله بنى کنانه و از طرفداران و اصحاب على(ع) بود. او درزمان خلافت معاویه زنده بود و در حجون مکه زندگى مى کرد. (4) اوخطاب به معاویه، على(ع) را چنین توصیف مى کند:
فانى احببت علیا على عدله فى الرعیه و قسمه بالسویه و والیت‏علیا على ما عقد له رسول الله من الولایه و حبه المساکین‏واعظامه لاهل الدین.... (5)
على(ع) را دوست دارم، به سبب عدلش نسبت‏به رعیت و اینکه بیت‏المال را مساوى قسمت مى کرد. تو را دشمن مى دارم; زیرا باعلى(ع) جنگیدى در امرى که او از تو برتر بود و چیزى را طلب‏کردى که حقى در آن نداشتى. على(ع) را دوست دارم، چون رسول‏خدا(ص) او را ولایت‏بخشید و دوستدار مستمندان بود و اهل علم رابزرگ مى شمرد....
دیگر از زنان با صراحت لهجه و راستگو و صادق در ایمان به ولایت،سوده، دختر عماره بن اشتر همدانى است که بانویى شجاع و درگفتار، فصیح و بلیغ بود و از شیعیان على(ع) به شمار مى رفت وبا کلام و شعر خویش، جهاد مى کرد. او در برابر معاویه، حق کلام‏را ادا کرد و پایدارى خویش را به ولایت امیرالمومنین(ع) اثبات‏نمود. فضائل این زن از ملاقاتش با معاویه که (ابن طیفور و ابن‏عبد ربه در کتابشان نقل کرده اند و) در ضمن آن، رفتار و کردارعلى(ع) را مى ستاید، آشکار است. (6)
از دیگر زنان صحابى امام على(ع) از ام اسلم و حبابه والبیه مى‏توان یاد کرد که به (صاحبه الحصاه) (یعنى دارنده سنگریزه) ملقب‏شدند. این دو از تصدیق کنندگان امر ولایت و آگاهان سر امامت‏بودند و سرگذشت آنها و داستان مراجعه شان به امیرالمومنین(ع) و سوال درباره امر امامت و سخنانشان در تایید آن حضرت، در کتب‏حدیث نقل شده است. (7)
جاریه خماسیه، دختر پنج‏ساله اى که در زمان خلافت‏امیرالمومنین(ع) مى زیست و پدرش در جنگ صفین در رکاب آن حضرت‏شهید شد، یکى از اصحاب و راویان على(ع) به شمار مى آید. این‏دختر با عبدالواحد بن زید در کنار کعبه ملاقات کرد و به ذکرخصائل و فضائل على(ع) پرداخت. ارادت و معرفت این دختر خردسال،بیان کننده علم و آگاهى اش نسبت‏به مقام امامت و ارادتش به‏مولاى متقیان على(ع) است. او در این باره مى گوید:
ذلک والله علم الاعلام و باب الاحکام و قسیم الجنه والنار و ربانى‏هذه الامه و راس الائمه، اخو النبى و وصیه و خلیفته فى امته،ذلک مولاى امیرالمومنین على بن ابى طالب.... (8)
به خدا قسم، او راهنماى راهنمایان، باب احکام و تقسیم کننده‏بهشت و جهنم، تربیت کننده این امت و اولین امامان و برادر وجانشین و وصى پیامبر(ص) در میان امتش است. اوست مولاى من،امیرالمومنین على بن ابى طالب(ع).
عبدالواحد مى گوید به جاریه گفتم: (على(ع) را چگونه چنین توصیف‏مى کنى؟). گفت: به خدا قسم، پدرم غلام او بود و در پیش او درجنگ صفین کشته شد. روزى على(ع) به دیدن ما آمد. مادرم بیمار ودر بستر بود. چشمان من و برادرم از آبله کور شده بود. هنگامى‏که ما را دید، آه دردناکى کشید و ما را نزد خود خواند. دست‏مبارکش را بر روى چشمان ما کشید و دعا کرد و دستش را برداشت. به خدا قسم، اکنون من از فرسنگها فاصله، شتر را مى بینم. (9)
لیلى غفارى، ازاصحاب پیامبر(ص) و مجاهدى جنگجو بود که همراه‏رسول خدا(ص) براى مداواى مجروحان و مراقبت از بیماران، درجنگها شرکت مى کرد. او در جنگ جمل نیز همراه على(ع) شرکت داشت‏و نزد عایشه رفت و گفت: (آیا از رسول خدا(ص) درباره فضیلت‏على(ع) چیزى شنیده اى؟). سپس او را وادار کرد که فضائل على(ع) را به یاد آورد. لیلى مى گوید: در خانه عایشه بر رسول خدا(ص) وارد شدم و على(ع) بیرون خانه بود. شنیدم که پیامبر(ص) به‏عایشه فرمود: (ان هذا (على) احب الرجال الى و اکرمهم (10) و نیزفرمود: (هذا على، اول الناس ایمانا). (11)
اسماء بنت عمیس (م‏40ق) و ام سلمه (م‏62ق)، از بزرگ راویان‏على(ع) هستند که در صداقت و وثاقت، ایمان و عبادت، وفادارى‏شان به اهل بیت(ع) و اظهار ارادت نسبت‏به آنها، نمونه هاى‏بسیار بارزى بودند. نویسندگان کتابهاى رجال و جرح و تعدیل وشرح حال، در وثاقت و صداقت و لیاقت این دو بانوى بزرگوار،تردیدى روا نداشته اند. گفتار ایشان در حق على(ع) معروف است. این دو، هنگامى که فتنه ها ظاهر گشت و جعل و تزویر فزونى گرفت،از بهترین مدافعان حق آن امام و اهل بیت(ع) بودند. اسماء بنت عمیس (خواهر میمونه، همسر رسول خدا)، همسر جعفرطیار، از زنان بزرگوار روزگار خویش و از اولین گروندگان به‏اسلام بود که همراه همسرش جعفر، براى پیشبرد اسلام به حبشه‏مهاجرت کرد و در سال فتح خیبر به مدینه آمد. او پس از شهادت‏جعفر، در سال هشتم هجرى با ابوبکر ازدواج کرد.
اسما، این صحابى جلیل القدر و راوى موثق رسول خدا(ص)، مادرمحمد بن ابى بکر است که درباره او گفته اند: نجابت محمد بن‏ابى بکر از جانب مادرش بود. (12)
پس از مرگ ابوبکر، حضرت على(ع) با اسما ازدواج کرد. خانه دارى‏او و رسیدگى‏اش به حضرت زهرا(س) خصوصا در ایام بیمارى آن حضرت‏و حضور در مراسم غسل و تدفین ایشان، معروف است. (13)
اسما از شهود فدک و از تکذیب کنندگان این حدیث جعلى بود که: (نحن معاشر الانبیاء لانورث. ما ترکناه صدقه; (14) ما پیامبران،چیزى به ارث نمى گذاریم. آنچه ما به جاى مى گذاریم، صدقه‏است). لیکن ابوبکر، شهادتش را نپذیرفت. رسول خدا(ص) بارها اوو خواهرانش را اهل بهشت‏خوانده بود. (15)
اسما از راویان معروف حدیث (رد الشمس) براى على(ع) در زمان‏پیامبر(ص) است که در آن آمده:
بینما رسول الله(ص) نائم ذات یوم و راسه فى حجر على(ع) ففاتته‏العصر حتى غابت الشمس فقال: (اللهم ان علیا کان فى طاعتک وطاعه رسولک فاردد علیه الشمس)، فرایتها والله غربت ثم طلعت‏بعد ما غربت و لم یبق جبل ولا ارض الا طلعت علیه حتى قام على(ع) فتوضا وصلى ثم غربت. (16)
طبرانى به سند خود از اسماء بنت عمیس نقل مى کند که گفت:
قال رسول الله (ص) لعلى: انت منى بمنزله هارون من موسى، غیرانه لانبى بعدى. (17)
اسما از راویان حدیث غدیر است. او گرد آمدن جمعى را پس ازواقعه حجه الوداع در منزل ابوبکر و اجماع آنها را بر رایى‏مخالف اعلان رسول الله(ص) گزارش کرده و حذیفه از او نقل کرده‏است. (18)
قریب سى تن از بزرگان حدیث‏شیعه و سنى از اسما روایت نقل کرده‏و او را توثیق نموده اند که از جمله آنها على بن الحسین(ع)،فاطمه بنت الحسین(ع)، ابو زید مدنى، ابوموسى اشعرى، سعید بن‏مسیب، عامر شعبى، عطاء بن ابى رباح، عمر بن خطاب و عون بن‏جعفر هستند. (19)
هند، دختر ابوامیه قریشى مخزومى، معروف به ام سلمه، یکى ازهمسران رسول خدا(ص) بود که در سال 62 (در دوران یزید بن‏معاویه) دنیا را وداع گفت. وى آخرین کس از (ام المومنین) بودکه دنیا را وداع گفت. این بانوى بزرگوار، از اولین گروندگان به‏اسلام و از اولین زنان مهاجر و همسرى مهربان و با وفا براى‏همسر اولش (ابوسلمه) و سپس براى رسول خدا(ص) بود. (20)
پس از رحلت فاطمه بنت اسد، پیامبر(ص) سرپرستى فاطمه(س) را به‏ام سلمه سپرد و او نیز در جان نثارى براى زهرا(س) کوتاهى نکردو همواره مى گفت: (همه گمان مى کنند که من فاطمه(س) را ادب مى‏کنم; در حالى که او به من مى آموزد و معلم من است).
به سبب شهادتى که ام سلمه درباره فدک داد، ابوبکر و عمر، خرجى‏او را به مدت یک سال قطع کردند. (21) امام صادق(ع) فرمود: پس ازخدیجه(س)، ام سلمه با فضیلت ترین همسران رسول خدا(ص) بود. (22)
ام سلمه، محل سر امامت و امانتدار سلاح و ودایع ولایت‏بود و به‏سبب ایمان و وثاقت و لیاقتش محرم اسرار و حافظ امانات اهل بیت‏بود. این امانات، مشتمل بر علم نیز بود که ام سلمه آن را ازرسول خدا(س) تحویل گرفت و به امام و جانشین آن حضرت سپرد و پس‏از آن نیز تا زمان امام سجاد(ع) همچنان واسطه حفظ این امانت‏بود. (23)
ام سلمه چنان به پیامبر اکرم(ص) نزدیک بود که آن حضرت او را ازاخبارى از آینده، همچون شهادت امام حسین(ع) با خبر فرموده‏بود. این بانوى گرامى در غزوه خیبر، فتح مکه، حصاره الطائف،غزوه هوازن و ثقیف و بالاخره در حجه الوداع، همراه رسول خدابود. صاحبان کتب رجال، او را از اصحاب پیامبر(ص) بر شمرده اندو شرح حال نویسان در تمجید او قلم زده اند. (24) وى از راویان‏على(ع) نیز به شمار مى رود و بیش از 35 نفر صحابى و تابعى‏رسول خدا(ص) از او روایت کرده اند. (25)
ام سلمه از راویان موثق آیه تطهیر و حدیث کساست که درباره اهل‏بیت پیامبر(ص) که على(ع) نیز در زمره ایشان است، نازل شده است. او مى گوید: آیه تطهیر در خانه من نازل شد. من در کنار درنشسته بودم و گفتم: (اى رسول خدا! آیا من از اهل بیت‏شمانیستم؟). فرمود: تو بر مسیر خیرى. (26)
فضائل این بانوى گرامى بسیار است. او را حافظ حدیث‏شریف و فقیه‏در امور دین و شریعت دانسته اند و از فقهاى اصحاب به شمار مى‏رود که مرجع بسیارى از سوالات فقهى بود.طبرانى، قریب 520 حدیث‏از راویان مختلف از ام سلمه نقل کرده است. (27) مجلسى نیز احادیث‏فراوانى از او نقل کرده (28) که یکى از آن جمله را مى آوریم.
ام سلمه مى گوید: از محضر رسول خدا(ص) اجازه ورود گرفتم. فرمود: (داخل شو، ام سلمه). داخل شدم و دیدم که على(ع) پیش‏پیامبر(ص) است و به آن حضرت مى گوید: (پدر و مادرم فدایت، اى‏رسول خدا(ص)!). سپس جبریل(ع) نزد رسول خدا(ص) آمد و در سمت‏راست آن حضرت قرار گرفت و على(ع) در سمت چپ. پس از آن،پیامبر(ص) به من فرمود:
... یا ام سلمه! اسمعى و اشهدى هذا على بن ابى طالب وزیرى فى‏الدنیا و وزیرى فى ال‏آخره; یا ام سلمه! اسمعى و اشهدى هذا على‏بن ابى طالب حامل لوائى فى الدنیا و حامل لوائى غدا فى‏القیامه; یا ام سلمه! اسمعى و اشهدى هذا على بن ابى طالب وصیى‏و خلیفتى من بعدى و قاضى عدالتى والذائد عن حوضى; یا ام سلمه! اسمعى و اشهدى هذا على بن ابى طالب سید المسلمین و امام‏المتقین و قائد الغر المحجلین وقاتل الناکثین والقاسطین‏والمارقین; قلت: (یا رسول الله! من الناکثون؟); قال: (الذین‏یبایعونه بالمدینه و ینکثون بالبصره); قلت: (من القاسطون؟)،قال: (معاویه واصحابه من اهل الشام); قلت: (من المارقون؟)،قال: اصحاب النهروان. (29)
ام سلمه براى بازداشتن عایشه از جنگ با امیرالمومنین(ع) او رابسیار نصیحت کرد و به او گفت: (یا بنت ابى بکر! ما انت و الخروج‏على على بن ابى طالب اخى رسوله(ص) واتفق المهاجرون والانصارعلى امامته). سپس مناقبى از آن حضرت را یاد آورد شد. عبدالله‏بن زبیر (خواهر زاده عایشه) نزدیک در ایستاده بود. سخنان ام‏سلمه را شنید و فریاد کرد: (اى ام سلمه! بغضت را نسبت‏به آل‏زبیر مى دانم. تو دوستدار آنها نبوده اى و ما را هرگز دوست‏نداشته اى). ام سلمه گفت: (مى خواهید بر خلیفه پیغمبر(ص) خروج‏کنید؟ مهاجر و انصار مى دانند که پیامبر(ص)، او را ولى امراین امت کرد). عبدالله گفت: (این را از پیامبر(ص) نشنیدم). ام‏سلمه گفت: (اگر نشنیده اى، خاله ات شنیده است. از او بپرس). سپس افزود: (پیامبر(ص) به على مى فرمود: انت‏خلیفتى فى حیاتى‏و بعد موتى، من عصاک فقد عصانى. این طور نیست اى عایشه؟). عایشه گفت: بله، از پیامبر(ص) شنیدم. (30)
نیز از ام سلمه روایت‏شده:
ان النبى(ص) کان ذات یوم فى منزله و على(ع) بین یدیه اذ جاءه‏جبرئیل(ع) یناجیه عن الله سبحانه، فلما تغشاه الوحى توسد فخذامیرالمومنین فلم یرفع راسه عنه حتى غربت الشمس فاصطبر.
علامه مجلسى، مراسم خواستگارى فاطمه(س) را چنین نقل مى کند:
قالت ام سلمه: فجلس على بن ابى طالب(ع) بین یدى رسول الله(ص) وجعل ینظر الى الارض کانه قصد الحاجه وهو یستحیى ان یبدئها فهومطرق الى الارض حیاء من رسول الله(ص)، فقالت ام سلمه: فکان‏النبى(ص) علم ما فى نفس على(ع)... قال على(ع): فقلت فداک ابى‏و امى انک لتعلم انک اخذتنى من عمک ابى طالب ومن فاطمه بنت اسدو انا صبى لا عقل لى، فغذیتنى بغذائک وادبتنى بادبک.... (31)
نیز مجلسى از او نقل کرده:
ام سلمه و میمونه عن على(ع)، قال: راینا رسول الله(ص) ادخل‏رجله فى اللحاف او فى الشعار فاستسقى الحسن.... (32)
از دیگر راویان امام على(ع)، دختران آن حضرت: ام کلثوم، زینب وفاطمه هستند.
ام کلثوم، دختر امیرالمومنین(ع) و فاطمه زهراست. او در سال ششم‏هجرى به دنیا آمد و در سال 54 هجرى در زمان خلافت معاویه وحیات برادرانش امام حسن و امام حسین(ع) در مدینه رحلت فرمود.
صاحبان کتب انساب و سیره، او را زینب صغرى، ام کلثوم، ام کلثوم‏کبرى و رقیه نامیده اند. (33) ام کلثوم، شاهد وفات جد بزرگوارش‏رسول خدا(ص) و ظلمهاى وارد شده بر پدر و مادر گرامى‏اش پس ازپیامبر(ص) و همچنین شاهد از دست دادن مادر گرامى اش فاطمه‏زهرا(س) و شهادت پدر بزرگوارش امیرالمومنین(ع) بود و همه این‏مصائب را با صبر و بردبارى تحمل کرد. سخنان او در برابر خلیفه‏دوم، بیان کننده شجاعت اوست.
ام کلثوم را در زمره اصحاب رسول خدا(ص) نیز ذکر کرده‏اند. (34) لیکن ابن سعد، او را جمله کسانى نام برده که از غیر رسول‏خدا(ص) روایت کرده اند. (35) علامه مامقانى درباره او مى نویسد: زنى جلیل القدر، زیرک و بلیغ بود و من او را از ثقات مى‏دانم. (36)
ام کلثوم از پدر بزرگوارش، امیرالمومنین(ع) نقل مى کند:
آخر عهد ابى الى اخوى ان قال: یا بنى! اذا انا مت فغسلانى ثم‏نشفانى بالبرده التى نشفتم بها رسول الله(ص) و فاطمه(س) ثم‏حنطانى و سجیانى على سریرى ثم انظرا (انتظرا) حتى اذا ارتفع‏لکما مقدم السریر فاحملا موخره.... (37) آخرین وصیت پدرم به دو برادرم، این بود که فرمود: اى فرزندانم! هنگامى که فوت کردم، مرا غسل دهید و با پارچه اى که رسول‏خدا(ص) و فاطمه(س) را خشک کردید، مرا خشک کرده، سپس حنوطکنید. بعد مرا در تابوتم بخوابانید و منتظر باشید تا قسمت جلوتابوت بلند شود. آنگاه انتهاى آن را بگیرید.
شیخ مفید به اسناد خود، از حسن بصرى، از ام کلثوم نقل مى کندکه امیرالمومنین(ع) شبى که فرداى آن به قتل رسید، بیدار بود;ولى مانند همیشه براى نماز به مسجد نرفت. دخترش ام کلثوم به اوگفت: (چه چیز شما را بیدار نگه داشته؟). فرمود: (اگر شب را به‏صبح برسانم، کشته خواهم شد). ابن نباح (موذن حضرت) نزد ایشان‏آمد و اعلان وقت نماز کرد. حضرت، چند قدمى رفت و بازگشت. ام‏کلثوم گفت: (امر کنید که جعده با مردم نماز بخواند). امام‏فرمود: (بله، به جعده بگویید با مردم نماز بخواند). بعد،اندکى درنگ کرد و فرمود: (از مرگ گریزى نیست) و به سوى مسجدروانه شد. (38)
از ام کلثوم نقل شده که چون شب نوزدهم ماه رمضان فرا رسید،براى افطار پدرم، طبقى با دو قرص نان جو و شیر و نمک آوردم. نمازش که به پایان رسید، براى افطار آماده شد. به غذایش نگاه‏کرد و سرش را تکان داد و به شدت و با صداى بلند گریست و فرمود: (دختر عزیزم! براى پدرت در یک طبق، دو نوع غذا آورده اى؟ مى‏خواهى فردا (روز قیامت) نزد پروردگار، جواب دادنم طولانى شود؟ مى‏خواهم پیرو برادر و پسر عمویم، رسول خدا باشم. دخترم! درمال حلال دنیا حساب و در حرام آن، عقاب است). سپس فرمود: (دخترم! دنیا محل فریب و خوارى است. هرکه هرچه انجام دهد، سزایش را مى بیند. دخترم! تا یکى از این دو طعام را برندارى،به خدا قسم، چیزى نمى خورم). چون برداشتم، به غذا نزدیک شد وقرص نانى با نمک آسیاب نشده خورد. سپس خدا را شکر کرد و ثناگفت. پس از آن به نماز ایستاد و پیوسته رکوع و سجود مى کرد وبه درگاه خدا گریه و زارى مى نمود. (39)
زینب کبرى(س) دختر امام على(ع) و فاطمه زهرا(س)، یکى دیگر ازراویان امیرالمومنین است که در زمان حیات پیامبر اکرم به دنیاآمد و به سال 61 یا 62 هجرى در دوران خلافت‏یزید بن معاویه،رحلت فرمود. کنیه او را ام عبدالله، ام الحسن، ام کلثوم، ام‏المصائب، ام الرزایا و ام النوائب ذکر کرده اند. (40)
فضائل این بانوى قهرمان، چنان است که قلم از بیان آن عاجز است. نام مبارکش توسط جبرئیل بر رسول خدا عرضه شد و آن حضرت فرمود: به حاضران و غائبان وصیت مى کنم که حرمت این دختر را پاس‏دارید; همانا وى به خدیجه کبرى(س) مانند است. (41)
در فصاحت و بلاغت این بزرگ بانوى تاریخ، سخن سنجان ادوار،اعتراف دارند که هر گاه لب به سخن مى گشود، چنان بود که گویاعلى(ع) سخن مى گفت. مرتبه عفت و عصمت و عقل و دانش آن حضرت برهمگان مشهود است. زینب(س) در عبادت، زهد، تقوا، جود و سخا،سرآمد زنان زمان خویش بود. وى شاهد مصیبت رحلت جدش رسول‏خدا(ص) و رنجها و شهادت مادرش زهرا(س) و شهادت مظلومانه پدرش‏امیرالمومنین(ع) و برادرش حسن(ع) و مصیبت‏بزرگ کربلا و چگونگى‏شهادت برادرش سید الشهدا(ع) و برادران و پسرانش بود و نیزنظاره‏گر حمله دشمن به خیمه ها و اسارت آل رسول الله. زینب‏کبرى به همراه کاروان اسرا از کربلا به کوفه و سپس به شام حرکت‏کرد و پیام رسان حادثه غمبار کربلا بود.
سخنان زینب(س) پس از شهادت سالار شهیدان و خطبه هاى او در بازارکوفه و بارگاه یزید، همگان را به حیرت واداشت و مسلمانان رااز خواب غفلت‏بیدار کرد. باید گفت که اگر زینب(س) نبود، واقعه‏کربلا به فراموشى سپرده مى شد.
امام على بن الحسین(ع)، جابر بن عبدالله انصارى، فاطمه بنت‏الحسین(ع)، محمد بن عمرو، عطاء بن سائب و عباد عامرى، راویان‏حضرت زینب(س) هستند و آن حضرت از مادرش فاطمه(س)، پدرش على بن‏ابى طالب(ع)، اسماء بنت عمیس و ام ایمن، روایت کرده است. (42)
ابن قولویه به سند خود از امام على بن الحسین(ع) از زینب(س) روایت مى کند که فرمود: هنگامى که ابن ملجم به پدرم ضربه زد واثر مرگ را در آن حضرت دیدم، به ایشان گفتم: (پدر! ام ایمن‏خبرى به من داد که چنین و چنان است. دوست دارم آن را از شمابشنوم). آن حضرت فرمود:
یا بنیه! الحدیث کما حدثتک ام ایمن وکانى بک و بنساء اهلک‏سبایا بهذا البلد، اذلاء خاشعین تخافون ان یتخطفکم الناس فصبراصبرا، فوالذى فلق الحبه و برء النسمه ما لله على ظهر الارض‏یومئذ ولى غیرکم و غیر محبیکم و شیعتکم و.... (43)
دخترم! مطلب، همان است که ام ایمن برایت گفت. گویا تو و زنان‏خاندانت را که اسیر شده اید، در این سرزمین مى بینم. قسم به‏آنکه دانه را مى شکافد و بادها را به حرکت در مى آورد، در آن‏روز بر روى زمین، جز شما و دوستان و پیروانتان، کسى دوستدارخدا نیست.
فاطمه، دختر حضرت على(ع) که مادرش ام ولد بود، یکى دیگر ازراویان امیرالمومنین(ع) است که طبق گفته طبرى در سال‏117هجرى‏دنیا را وداع کرد. (44) وى از بزرگانى چون امام على(ع)، اسماءبنت عمیس، محمد بن حنفیه و... روایت کرده و جمعى از بزرگان‏حدیث، مانند حارث بن کعب کوفى، رزین بیاع الانماط، ابو بصیرو... از او حدیث نقل کرده اند.
ابن سعد به سند خود از فاطمه، از پدرش على(ع) روایت مى کند:
قال ابى عن رسول الله(ص): من اعتق نسمه مسلمه او مومنه وقى‏الله بکل عضو منه عضوا منه من النار. (45)
فاطمه، حدیث (رد الشمس) (بازگشت‏خورشید براى امیرالمومنین درزمان رسول الله) را از اسماء بنت عمیس، نقل کرده است. (46)
امامه، دختر ابى العاص، در زمان رسالت پیامبر(ص) به دنیا آمد وپس از رحلت فاطمه(س) به سفارش آن حضرت به ازدواج‏امیرالمومنین(ع) در آمد. او را از اصحاب پیامبر(ص) و ازراویان على(ع) بر شمرده اند. (47) کلینى به سند خود از ابوبصیر،از فاطمه بنت على(ع)، از امامه بنت ابى العاص روایت مى کند که‏گفت:
اتانى امیرالمومنین على(ع) فى شهر رمضان، فاتى بعشاء تمر وکماه فاکل علیه السلام و کان یحب الکماه. (47)
از ذکر شرح حال سایر راویان آن حضرت، به سبب رعایت اختصار دراین مجموعه، خوددارى مى شود.
پى‏نوشتها:
1. براساس تعریف متاخران از حدیث (که عبارت است از قول و فعل وتقریر معصوم ع ) هرگونه نقل از این بزرگواران را مى توان(حدیث) تلقى کرد.
2. رجال الطوسى، محمد بن حسن طوسى، موسسه النشر الاسلامى، قم،1415 ق، ص‏57-89.
3. بلاغات النساء، محمد بن ابى طاهر (ابن طیفور)، مکتبه‏المرتضوى، نجف 1361 ق، ص‏43; العقد الفرید، احمد بن محمد (ابن‏عبد ربه)، تحقیق: محمد قمیحه،دارالکتب العلمیه، بیروت، 1404ق، ج‏1، ص‏357-358; الدر المنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب‏فواز العاملى، مصر، ص‏25; بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، موسسه‏الوفاء، بیروت، 1403ق، ج‏42، ص‏12.
4. بلاغات النساء، ص‏55-58; العقد الفرید، ج‏1، 354-355.
5. همان، ص‏105; العقد الفرید، ج‏1، ص‏352.
6. همان، ص‏47; العقد الفرید، ج‏1، ص‏344.
7. الکافى، محمد بن یعقوب کلینى، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه،1367ق، ج‏1، ص‏346; کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن على بن‏بابویه، تصحیح: على اکبر غفارى، موسسه النشر الاسلامى، قم، ج‏2،ص‏536.
8. بحارالانوار، ج‏41، ص‏220.
9. همان جا.
10. الاصابه فى تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانى، مکتبه مصطفى‏محمد، 1358ق، ج‏4، ص‏403; موسوعه حیاه الصحابیات، محمد سعیدمبیض، مکتبه الغزالى، ادلب، 1410ق، ص‏686.
11. الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، یوسف بن عبدالله (ابن عبدالبر)، تحقیق: على محمد البجاوى، مصر، ج‏4، ص‏464.
12. معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویى، چاپ پنجم، مدینه العلم،قم، ج‏4 ، ص‏230.
13. الطبقات الکبرى، محمد بن سعد کاتب واقدى، دار صادر، بیروت،ج‏8، ص‏281-282; الاستیعاب، ص‏1897.
14. هیچ یک از اصحاب رسول خدا(ص) چنین حدیثى نقل نکرده اند وابوبکر در نقل این حدیث، منفرد است. لذا از احادیث ضعیف است ونمى شود به آن استناد کرد و به چند دلیل مردود است و چه بساجعلى باشد (شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج‏19، ص‏2;بحارالانوار، ج‏43، ص‏182).
15. الاستیعاب، ص‏1861; اسدالغابه فى معرفه الصحابه، ابن اثیرجزرى، تصحیح: احمد ابراهیم البنا محمد احمد عاشور، چاپ اول،قاهره، ج‏5، ص‏479.
16. من لا یحضره الفقیه، محمد بن على بن بابویه، تصحیح: على‏اکبر غفارى، چاپ دوم ، قم، ج‏1، ص‏203; المعجم الکبیر، سلیمان‏بن احمد طبرانى، مکتبه ابن تیمیه، قاهره، ج‏24، ص‏149.
17. المعجم الکبیر، ص‏149.
18. بحارالانوار، ج‏28، ص‏102.
19. اسد الغابه، ج‏7، ص‏12 ; تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى،داراحیاء التراث العربى، بیروت، 1325ق، ج‏12، ص‏389; الطبقات‏الکبرى، ص‏280; اعلام النساء فى عالمى العرب و الاسلام، عمر رضاکحاله، چاپ پنجم، موسسه الرساله، بیروت، 1404ق، ج‏1، ص‏57.
20. اسد الغابه، ص‏598.
21. ریاحین الشریعه، محلاتى، چاپ پنجم، دارالکتب الاسلامیه،تهران، 1368ق، ج‏2، ص‏25 و294.
22. الخصال، محمد بن على بن بابویه، تصحیح: على اکبر غفارى،جماعه المدرسین، قم، 1403ق، ج‏2، ص‏419.
23. بحارالانوار، ج‏22، ص‏223.
24 . رجال الطوسى، ص‏32; تنقیح المقال فى علم الرجال، عبدالله‏مامقانى، 1352، نجف، ج‏3، ص‏72.
25. محدثات شیعه، نهلا غروى نایینى، دانشگاه تربیت مدرس، تهران،1375، ص‏75.
26. المعجم الکبیر، ج‏23، ص‏327 و 333-337.
27. همان، ص 428421.
28. بحارالانوار، ج‏1، ص‏78و ج‏6، ص‏200 و ج‏7 ،ص‏182و ج‏10، ص‏141و 425و ج‏7، ص‏182 و ج‏10، ص‏141 و 425 و ج‏17، ص‏232 و ج‏20، ص‏353 و 21و81 و ص‏81 و102 و127 و ج‏22، ص‏221و223 و343 و461 وج‏26، ص‏49 و50و ج‏27، ص‏143و150و ج‏32، ص 167 و.....
29. همان، ج‏22، ص‏221 و ج‏32، ص‏304.
30. همان، ج‏32، ص‏167.
31. همان، ج‏43، ص‏126.
32. همان، ص‏283.
33. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، چاپ دوم، داراحیاء الکتب‏العربیه، بیروت، ج‏2، ص‏475; اعیان الشیعه، سید محسن الامین،تحقیق: حسن الامین،دارالتعارف للمطبوعات، بیروت،1403ق، ج‏7، ص‏126; الکامل فى التاریخ، ابن اثیر جزرى، دارالکتب العلمیه،بیروت، 1407ق، ج‏3، ص‏263; عمده الطالب فى انساب آل ابى‏طالب،ابن عنبه، دار و مکتبه الحیاه، ص‏54; الارشاد، محمد بن‏محمد النعمان (شیخ مفید)، موسسه الاعلمى، بیروت، 1399ق، ص‏186.
34. الاستیعاب، ص‏1954; اسد الغابه، ج‏5، ص‏614; الاصابه، ج‏4،ص‏468.
35. الطبقات الکبرى، ص‏463.
36. تنقیح المقال، ص‏73.
37. بحارالانوار، ج‏33، ص‏216.
38. الارشاد، ص‏7-15.
39. بحارالانوار، ج‏42، ص‏276-278.
40. ریاحین الشریعه، ج‏3، ص‏64.
41. همان، ص‏38.
42. محدثات شیعه، ص‏198.
43. کامل الزیارات، جعفر بن محمد(ابن قولویه)، تصحیح: على اکبرغفارى، مکتبه الصدوق، تهران، 1375ق، ص‏266.
44. الارشاد، ص‏186; الطبقات الکبرى، ص‏465; اعلام النساء، ج‏4، ص‏81; تهذیب التهذیب، ج‏12، ص‏443.
45. الطبقات الکبرى، ص‏466.
46. الامالى، محمد بن على بن بابویه، کتابخانه اسلامیه، تهران،1404ق، ص‏94 (مجلس 11، ح‏3).
47. الاستیعاب، ص‏887 ; اسد الغابه، ج‏5، ص‏400; معجم رجال الحدیث،ج‏23، ص‏181.
48. الکافى، ج‏6، ص‏369.

تبلیغات