آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

عن النبى(ص): ستکون عنى رواه یروون الحدیث فاعرضوه على القرآن، فان وافق‏القرآن فخذوه و الا فدعوه. پس از من، راویانى خواهند بود که حدیث مرا نقل مى‏کنند هرگاه حدیث من به شمارسید، آن را بر قرآن عرضه نمایید چنانچه بین آن و نصوص (و مفاهیم) قرآن وفاق وهم‏خوانى یافتید، به آن عمل کنید. در غیر این صورت، حدیث را رها کنید (و دورافکنید). (کنز العمال، ج 1، ص 196، ح 994) ابو هریره، از چهره‏هاى وضاع و جعال در تاریخ صدر اسلام است. علاوه بر تنوع وکثرت اخبار و روایات مصنوع که پرداخته و منتشر نموده است، نامش نیز دستخوش‏چندگانگى و تعدد شده است و از او نامهاى فراوان به جاى مانده است. گاه در کتب‏رجال و حدیث، اسامى‏یى یافت مى‏شود که پس از تحقیق و ریشه‏یابى، معلوم مى‏شود که‏بازگشت همه آنها به شخص واحدى‏است. مرحوم محمود ابو ریه در خصوص تعدد و تنوع اسامى ابو هریره، چنین توضیح مى‏دهد: در باره شخصیت‏هاى موجود در بین اعراب قبل و بعد از اسلام، نام هیچ کس جزابو هریره، مورد اختلاف نیست. واقعا نام درست و اصلى او، یعنى همان اسمى که‏اطرافیان و نزدیکان او را با آن مورد خطاب قرار مى‏دادند، مشخص نیست‏به گونه‏اى‏که نام پدرش هم در بوته ابهام و گمنامى قرار گرفته است. این در حالى است که‏اعراب، خصوصا شخصیت‏هاى ادبى وقومى آنها، تلاش زیادى در حفظ نام و شجره‏نامه خودداشتند حتى به انساب و گذشتگان و بلکه مردگان خود نیز افتخار مى‏کردند و براى‏پیوستن به ایل و تبار خود، نام و نسبتى را که با قبیله و قوم خود داشتند و نیزنام آبا و اجداد خود را ضبط مى‏کردند. نواوى، شارح صحیح مسلم، اظهار نموده که در باره نام ابو هریره و نام پدرش، سخن‏به اختلاف گراییده و بیش از سى‏نام (و بلکه بیشتر) از او باقى ماند. به اعتقادبرخى تاریخ‏نگاران، مجموعا 44نام براى ابو هریره وپانزده نام براى پدرش شمارش‏شده است. ابن حجر عسقلانى در الاصابه، متعرض این نامها شده است. 1 ابن عبد البر در استیعاب، چنین مى‏گوید: در باره نام ابو هریره و پدرش، اختلاف نظر، فراوان است. احاطه بر همه نامهایى که‏به آن دو، نسبت داده شده، امکان ندارد. این در حالى است که سابقه نداشته فردى‏از اعراب جاهلى یا اعراب پس از اسلام، در چنین مشکلى فرو رفته، کثیرالاسم باشد. بر هیچ کدام از اسامى او، اعتمادى نیست. هر اسمى که از او به گوش مى‏رسد، تا دل،قصد آن را دارد، لحظه‏اى نمى‏پاید که نام دیگرى از او به ذهن خطور مى‏کند لذاچاره‏اى در این خصوص نبوده که حداقل به کنیه او اشارت شود و همه بر آن متفق‏گردند زیرا تعدد جهات، در کنیه او متوقف شده است هر چند شهرت فردى در کنیه وتعدد اسامى او، نشان از هویت نامستقل او خواهد بود. صاحبان کتب تراجم و تاریخ،نام او را در قسمت کنیه‏ها ضبط نموده‏اند و در قسمت اسامى، یادى از آن نشده است[مگر اندک]. 2 ابن اثیر، عزالدین ابو الحسن على بن محمد جزرى (630555ق) در اسدالغابه چنین‏مى‏گوید: در خصوص نام مشخص و قطعى ابو هریره، اختلاف فراوان دیده مى‏شود. این اختلاف، به‏گونه‏اى است که در باره هیچ‏کدام از اعراب قبل و بعد او مشاهده نشده و همواره،هاله‏اى از ابهام و تردید، نامهاى او را فراگرفته است‏حتى در زمان او، کسى چنین‏وضعیتى پیدا نکرد. این اختلاف، دامن پدرش را نیز گرفت اما لطمه‏اى بر نام مادرش‏وارد نشد. وقایع‏نگاران، نام مادر ابو هریره را (با اندکى اختلاف در قرائت)امیمه ذکر نموده‏اند. 3 برخى دیگر از نسب‏شناسان و تاریخ‏نگاران، نام مادر ابو هریره را میمونه بنت صخردانسته‏اند. 4 فیروزآبادى در القاموس المحیط، بیش از سى واندى اسم براى ابو هریره یاد مى‏کند.ابن اثیر مى‏گوید: از مجموع اسامى و کنیه‏هایى که براى ابو هریره یاد شده، کلمه ابو هریره، بدون‏تردید به او نسبت داده شده و همگان او را با این کنیه مى‏خوانند، و لو اینکه ازاو به نامهاى متعدد، یاد شده باشد. این کنیه هم در زمان حیاتش و هم پس از فوت‏او، شهرت کامل داشت و علت اشتهار او به این کنیه آن بود که ابو هریره، خوداعتراف نموده: من مدتهاى مدیدى از عمر را به بردن گوسفندان به چرا و سیراب‏نمودن آنها از آب و علف بیابانى گذراندم. گربه کوچکى داشتم که به هنگام چرا،آن را با خود همراه مى‏کردم. هر جا که بودم، گربه نیز همدم من بود و با هم بازى‏مى‏کردیم. شبها نیز او را کنار درختى مى‏بستم. بدین جهت، مرا به این کنیه‏خواندند ابو هریره یعنى پدر گربه کوچک. 5 برخى دیگر گفته‏اند: در دوران امامت پیامبر(ص) در مدینه، همواره دیده مى‏شد که ابو هریره، گربه خودرا در دست دارد و با او بازى نموده، اوقات را مى‏گذراند. روزى پیامبر خدا(ص) اورا در همین حال مشاهده کرد که گربه‏اى در آغوش داشت. به او فرمود: یا اباهریره‏و از آن پس، ابو هریره به این نام شهرت یافت. 6
گزارش تفصیلى اسامى ابو هریره
دلیل اینکه اسامى ساختگى بسیارى در کتب حدیث دیده مى‏شود به گونه‏اى که درظاهر به افراد مختلف و متعددى اشارت دارد اما وقتى تحقیق مى شود، شخص واحدى‏بیش از آنها مستفاد نمى‏گردد- این است که وضاعان حدیث و دروغ‏پردازان تاریخ،براى آنکه در نقل اخبار کثیر از راوى واحد، دچار ملامت و سرزنش مردم وجویندگان اخبار و احادیث نشوند، اخبار و روایات منقول از فرد واحد را به نامهاو اسامى مختلف، نقل کرده‏اند. نامهاى ابو هریره نیز از این قبیل است. اینک به‏ذکر اسامى متعدد ابو هریره مى‏پردازیم: 1- ابو هریره بن عامر بن عبد ذى الشرى بن طریف بن عتاب‏7 بن صعب بن منبه‏8 بن سعدبن ثعلبه بن سلیم بن فهم بن غنم بن دوس بن عدنان بن عبد الله بن زهران بن کعب الدوسى. ابن الکلبى، چنین اسمى را براى ابو هریره برگزیده و دمیاطى نیز احتمال آن رابسیار قوى دانسته است. البته یادآور این نکته مى‏شود که دولابى از طریق ابن‏لهیعه از یزید بن ابى حبیب نقل کرده که گفته است: اسم واقعى و درست ابو هریره، عبد نهم بن عامر دوسى است او هم‏پیمان (حلیف) ابو بکر بوده است. ابن برقى در صحت نسبت و تیره اجدادى او اظهار نظر دیگرى نموده و گفته است که‏نسب صحیح ابو هریره، چنین بوده است: ابو هریره بن عامر بن عبد شمس بن عبد الساطع بن قیس بن مالک بن ذى الاسلم بن‏الاخمس بن معاویه بن المسلم بن الحارث بن دهمان بن سلیم بن فهم بن عامر بن دوس. 2- عمیر بن عامر بن عبد ذى الشرى بن طریف بن عتاب... الدوسى. ابو على بن سکن به نقل از برخى عالمان عرب، نام عمیر را براى ابو هریره برگزیده‏است. 3- عبد شمس بن صخر این نام را ابن اسحاق به نقل از همفکران خود، یاد نموده واز قول ابو هریره نقل مى‏کند: نام من در دوران جاهلیت، عبد شمس بن صخر بود. پیامبر اکرم، نام مرا تغییر دادو از آن پس، نام من عبد الرحمن و کنیه‏ام ابو هریره گردید. 9 اما واقدى گفته: ابو هریره پس از پذیرش اسلام، به عبد الله تغییر نام داد. ازهیثم بن عدى نیز چنین نقل شده است. 4- ابو هر در صحیح بخارى آمده که روزى پیامبر اسلام(ص) ابو هریره را به ابو هریاد کرد و به وى گفت: یا ابا هر! این سخن را بغوى از طریق ابراهیم بن فضل‏مخزومى نقل کرده است. پابن حجر پس از نقل سخن بالا، این روایت و تسمیه را ضعیف مى‏داند بلکه نام او رادر دوران جاهلیت، عبد شمس مى‏داند و مى‏گوید: در آن زمان، کنیه عبد شمس،ابو الاسود بوده است که پس از اسلام آوردن، پیامبر(ص) نام و کنیه او را به‏ترتیب به عبد الله و ابو هریره تغییر داد.
شرى چیست؟
در باره اینکه مراد از عبد ذى‏الشرى چیست، در کتاب الکنى والاسماء، سخنى با سندحسن، توسط دولابى از اسامه بن زید لیثى و او از عبید الله بن ابى رافع و مقبرى‏نقل شده که آن دو گفته‏اند: نام ابو هریره در دوران جاهلیت قبل از اسلام، عبدشمس بن عامر بن عبد ذى الشرى بوده و شرى، نام بتى در بین قبیله دوس بوده است که‏در مقابل آن، کرنش مى‏کردند. پس از اسلام آوردن ابو هریره، به او عبد الله بن‏عامر گفته شد. البته، به عبد الله بن ادریس هم نامبرده شده است. گروهى دیگر از علما، نام او را در دوران جاهلیت، عبد شمس دانسته‏اند: شعبه ویحیى بن معین و احمد بن صالح مصرى و هارون بن حاتم، چنین، نظر داده‏اند. ابوزرعه و ابو نعیم بن دکین نیز با این راى و نام، موافق بوده‏اند. 5- عبد الله بن عامر 6- عبد الله بن ادریس 7- عبد الرحمن بن الصخر ابن حجر در الاصابه گفته است که نواوى، شارح صحیح مسلم،در چند جاى از شرح خویش، از ابو هریره به عبد الرحمن بن صخر یاد نموده است و نیزگفته است که از بین سى‏اسمى که براى او دیده‏ام، این نام (عبد الرحمن بن صخر)صحیح‏ترین نام براى ابو هریره است. ابن اثیر (م 630ه) از قول محمد بن اسحاق نقل مى‏کند که عبد الله بن سعد زهرى،ابو هریره را عبد الرحمن بن صخر نامید. ابن منده و ابو نعیم اصفهانى نیز این نام‏را براى ابو هریره نقل نموده‏اند. 10 8- ابن غنم 9- عبد الله بن عائذ 10- عبد الله بن عمرو ابن اثیر و واقدى گفته‏اند: او همان ابو هریره است. فوت او به سال 59 هجرى بود و مرتب به دار الخلافه رفت وآمد داشت. خانه‏اى در مدینه داشت که به موالى خود بخشید. ابو موسى نیز این نام‏را براى ابو هریره ذکر نموده و گفته شده که در باره اسم او، بیست نظر، مطرح شده است. 11 11- سکین بن رزمه بن هانى 12- ابن ثرمل 13- عامر بن عبد شمس ابو احمد حاکم، با سند صحیح خود از صالح بن کیسان نقل‏مى‏کند که اسم ابو هریره، عامر است. البته هیثم بن عدى نیز از قول ابن عباس،چنین نامى را براى او نقل نموده است و اضافه کرده که نام کامل او عامر بن شمس‏بن عبد غنم بن عبد ذى الشرى بود. ابو مسهر نیز از قول سعید بن عبد العزیز، چنین نقل نموده است. 14- ابن عمیر 15- یزید بن عشرقه 16- عبد نهم یا عبد تیم ابن حجر در الاصابه بن نقل از ابن البرقى گوید که به‏او عبد تیم نیز گفته‏اند. 17- غنم 18- عبید بن غنم 19- عمرو بن غنم عمرو بن على فلاس گفته است: صحیح‏ترین نام ابو هریره از نظر من،عبد عمرو بن عبد غنم مى‏باشد. 12فرزند ابو هریره (المحرر) نیز پدر خود را عبدعمرو بن عبد غنم نامیده است. 13 20- سعید بن حارث (سعد بن حارث) بغوى گفته است: حدیث نمود ما را محمد بن حمید،حدیث نمود ما را ابو نمیله، حدیث نمود ما را محمد بن عبیدالله که نام ابو هریره،سعد بن حارث بود. بغوى اضافه مى‏کند که نام دیگرى از او به گوش من رسیده و آن،عبد یلیل است. 14 21- عمیر بن عامر بن ذى الشرى بن طریف بن غنم بن دوس هشام بن کلبى این اسم رانقل کرده است. 22- ابن عامر بن عبدشمس بن عبد الساطع بن قیس بن مالک بن ذى‏الاسلم بن اخمس بن‏معاویه بن مسلم بن حارث این نام را ابن البرقى انتخاب نموده است. 23- ابن عتبه بن عمرو بن عیسى بن حرب بن سعد بن ثعلبه بن عمرو بن فهم بن دوس 24- عبد عمرو 15 25- ابو هریره سکین 16 26- عامر بن عبدغنم 17 27- سکین بن دومه بغوى از عبد الله بن احمد نقل مى‏کند که شنیدم یکى از استادان‏کهنسال ما مى‏گفت: اسم واقعى ابو هریره، سکین بن دومه است. حسن بن سفیان با سندخود از ابو عمر ضریر نیز چنین نامى را براى او نقل کرده است. 28- سکین بن مل، ابن هانى، ابن عبدنهم ابو نعیم اصفهانى از طریق اسحاق بن‏راهویه نقل کرده که ابو هریره داراى نامهاى متعدد و مختلف بود و از جمله نامهاى‏وى، اسامى مذکور است. 29- سکین بن جابر عباس الدورى از ابو بکر بن ابى الاسود نقل کرده که نام صحیح‏ابو هریره، سکین فرزند جابر است. 30- برید (یزید) بن عشرقه 31- عبد العزى، سکن ابو نعیم گفته همچنین به ابو هریره، عبد العزى و سکن (با فتحه سین و کاف) نیز گفته شده است. 32- عمرو بن عبد شمس.
تحلیل ابن حجر از تعداد اسامى ابو هریره
اسامى‏یى که براى ابو هریره، این مرد سى چهره تاریخ عرب نقل کردیم، در منابع‏معتبر رجال و تاریخ ذکر شده است، از جمله در: الاستیعاب فى تمییز الصحابه،الاصابه فى معرفه الصحابه، تاریخ ابن عساکر، طبقات ابن سعد، تهذیب التهذیب و. ابن حجر در الاصابه معتقد است که برخى از اسامى ذکر شده براى ابو هریره، مربوطبه حیات قبل از اسلام او مى‏باشد، از جمله: عبدشمس، عبدنهم، عبدتیم، عبدغنم،عبد العزى و عبد یلیل که به جهت افاده بر شرک و ناسازگارى با عقاید اسلام، دیگربا آن نام‏ها از او یاد نشد. گویى پس از پذیرش اسلام، زندگى دوباره‏اى یافت وحیات خود را با نامها و اسمهاى متعددى که براى خود بر مى‏گزیده، جلوه و شهرت‏خاصى مى‏داد و به تعداد اسامى قبل از مسلمان بودنش و بلکه چند برابر آن، عنوان‏و اسامى جدید براى خود گرفت. البته بعید به نظر مى‏رسد که واضع تمام اسامى سى‏گانه، خود ابو هریره بوده باشدبلکه دیگران که راوى و مبلغ هفوات و بافته‏هاى او بودند، هراز چند گاهى، روایات‏و اخبار او را به اسامى مختلف نقل مى‏کردند. دلیل دیگر در تعدد اسامى او، تصغیربرخى اسامى او بوده است که یا به منظور ایجاد لبس و اشتباه مستمعان روایات اوو یا از سر تواضع بوده که مورد اخیر با روحیه شهرت‏طلبى و نفاق‏افکنى او درعالم‏اسلام و محدثان، بعید به نظر مى‏رسد. برخى اسامى او که معادل مصغرى داشته، بدین ترتیب است: سکن و سکین، عمرو/عامر و عمیر، سعد و سعید، عبد الله و عبید الله، بر و بریر. تسمیه او به این نامها قبل از پذیرش اسلام، بعید به نظر نمى‏رسد. برخى اسامى (مثل عبد الرحمن) که بر او نهاده شد، قطعا به دوران حیات پس از اسلام او بازمى‏گردد.
تغییر نام ابو هریره به وسیله پیامبر(ص)
در برخى منابع تاریخى، چنین آمده که از جمله عواملى که در تغییر نام ابو هریره‏موثر بوده است، نظر و خواست پیامبر اسلام(ص) است مانند آنچه در قبل به اعتراف‏ابو هریره نقل کردیم. برخى دانشمندان علم رجال از جمله ابن حجر عسقلانى و نیزپیشواى مذهب حنبلى، احمد بن حنبل، و ابو عبیده حداد، احتمال این را که تغییرنام ابو هریره از عبدشمس به عبد الرحمن توسط پیامبر(ص) صورت گرفته باشد، مردوداعلام مى‏دارند. ابن حجر در این باره مى‏گوید: من، این احتمال را که نام ابو هریره (از اسمى که قبل از اسلام داشته) توسطپیامبر(ص) به عبد الرحمن تغییر یافته باشد، انکار مى‏نمایم. 18
اختلاف در نام پدر ابو هریره
یکى از ریشه‏هاى اصلى اختلاف و تعدد در نامهاى ابو هریره، نسبتهاى مختلف پدرى‏است که به او داده شده است‏به گونه‏اى که امر بر خواننده مشتبه مى‏شود که اومنسوب به چند پدر است و یا اینکه نام واقعى پدر او چیست. قطعا هیچ فرد عاقل وسلیم النفسى اگر چه براى خود، نامهاى متعدد ذکر نماید- علاقه‏مند نیست که خودرا در انتساب پدرى، به چند فرد منسوب نماید. در باره نامهاى پدر ابو هریره،اسامى زیر در منابع تاریخى و رجالى دیده مى‏شود: عائذ، عامر، عمر، عمیر، غنم،دومه، هانى، مل، عبدنهم، عبدغنم، عبدشمس، عبدعمرو، حارث، عشرقه و صخر. 19
تصحیف و تحریف در نام او
دلیل دیگر در تعدد نامهاى او، وقوع تصحیف یا تحریف است، مثل بر که برید و یزید،نوشته و خوانده شده است‏یا سکن که سکین قرائت‏شده است. برخى از مردم وخوانندگان آثار و اخبار ابو هریره، بین نام او و نام پدرش که هر یک، چندین‏مورد را در بر مى‏گیرد- خلط نموده‏اند لذا اسامى چندگانه‏اى براى او برشمرده‏اند.
عدد احادیثى که ابو هریره نقل نموده است
ابن حزم گوید که بیش از پنج هزار و سیصد و اندى حدیث از ابو هریره به جاى مانده‏است. این اخبار، تماما در مسند بقى بن مخلد آمده است و در صحیح بخارى، بیش از446 مورد از آن دیده مى‏شود.20 دانشمندان علم رجال و حدیث، اظهار داشته‏اند که‏ابو هریره، بیش از همه صحابه از پیامبر و دیگران، خبر نقل نموده و این در حالى‏است که بیش از یک سال و نه ماه از زمان پیامبر اسلام(ص) را در حال اسلام، درک‏نکرده است. 21 بیشتر اخبار و احادیثى که به روایت ابو هریره در بین عامه منتشر شده، به ایام‏پس از وفات خلیفه دوم بازگشت پیدا مى‏کند. دانشمند پرآوازه و مفسر نوگراى‏سرزمین مصر، علامه سید محمد رشید رضا، شاگرد شیخ محمد عبده، مى‏گوید: اگر ایام حیات عمر به قدرى طولانى مى‏شد که مرگ ابو هریره اتفاق مى‏افتاد، اوجرات وضع و نشر این همه اخبار موضوع را نمى‏داشت. 22 گفته شده که خلیفه دوم، مدتى او را به زمامدارى بحرین گماشت اما پس از مدتى اورا عزل نمود.23 دروغ‏پراکنى، خلاف‏گویى و تنبلى ابو هریره، در این عزل زود هنگام،بى‏تاثیر نبوده است. عمر دوباره او را به نمایندگى خویش در بحرین فراخواند امااو نپذیرفت و تا زمان مرگش در مدینه اقامت نمود. علماى حدیث گفته‏اند که ابو هریره، پیوسته در نقل اخبار، تدلیس مى‏نمود. از کسانى‏که معاشرتى و دیدارى با آنها داشته، سخنى نقل مى‏کند که اصلا از آنها نشنیده است‏و یا اینکه از محدثان و حدیث‏شناسان معاصر خویش، سخنان را به اسم حدیث نقل‏مى‏کند، در حالى که اصلا ملاقاتى بین آنها صورت نگرفته است. در یکى از روایات‏جعلى ابو هریره، راز کثیر الروایه بودنش این گونه توضیح داده شده است: روزى به پیامبر گفتم: سخنان زیادى از شما مى‏شنوم اما نمى‏توانم همه آنها راحفظ کنم. پیامبر فرمود: رداى خود را باز کن! و من بالاپوش خود را گشودم. آنگاه‏پیامبر خدا حدیث فراوانى برایم خواند. از آن پس، هر چه حدیث و سخن از پیامبرشنیدم، در خاطرم ریشه دواند و هرگز فراموشم نشد. تدلیس به هر شکل و صورتى که بوده باشد، مذموم است.
اولین راوى متهم به وضع حدیث
در تاریخ صدر اسلام، خصوصا در دوره گسترش خلافت غاصبانه امویان و اندکى پس ازآن در دوره عباسیان، چهره‏هاى وضاع و دروغ‏پردازى ظاهر شدند که به جعل و نشراحادیث‏ساختگى، شهرت پیدا کردند و برخى نیز در نقل اسرائیلیات و مسیحیات واشاعه آن در بین نومسلمانان، همت‏خود را مصروف داشتند. از بین این افراد، برخى‏از دیگران سبقت جستند و در واقع، پله‏هاى نخستین جعل و نشر اخبار موضوع را بنانهادند. بنا بر گفته بسیارى از دانشمندان علم رجال، ابو هریره از نخستین وضاعان‏حدیث‏بود. ابن قتیبه دینورى در کتاب تاویل مختلف الحدیث در این خصوص مى‏گوید: در بین روایاتى که ابو هریره نقل کرده، اخبارى دیده مى‏شود که احدى از صحابه‏پیامبر(ص) آن را نشنیده و نقل نکرده است. و لذا بسیارى از صحابه متقدم از او،وى را مورد ملامت و سرزنش قرار داده‏اند و اظهار داشته‏اند که او متهم به وضع‏حدیث و دروغ‏پردازى است و انکارش نموده‏اند و به او گفتند: تو چگونه توانستى به‏تنهایى، این همه حدیث از پیامبر(ص) بشنوى؟ چه کسى را همراه خود دارى که شهادت‏دهد اینها را از پیامبر(ص) شنیده‏اى؟ و حتى عایشه، شدیدترین موآخذات و انکارهارا نسبت‏به او به عمل مى‏آورد و از همه مهمتر، خلفاى راشدین، ابو هریره را تکذیب‏نموده‏اند و او را واضع حدیث مى‏دانستند. 24 از جمله چهره‏هاى سرشناس تاریخ اسلام که معاصر ابو هریره بودند و کاملا افکار واندیشه پوچ او را مى‏شناختند و او را متهم به وضع حدیث نمودند، عمر، عثمان،على ابن ابى طالب(ع) و دیگران (از بزرگان آن عصر)اند. بر اساس این‏گونه برخوردهاو انکارهایى که از جانب صحابه پیامبر(ص) نسبت‏به ابو هریره به عمل آمده، برخى‏نویسندگان حاذق و سرشناس معاصر (همچون مصطفى صادق رافعى) در باره او گفته‏اند: ابو هریره اولین مردى بود که در تاریخ اسلام، متهم به وضع و جعل حدیث‏شد.25سخنى معروف نیز از ابن قتیبه نقل شده که «اول راویه اتهم فى الاسلام‏» را در باره‏ابو هریره گفته است.
شیوخ اخبار ابو هریره
اخبارى که از ابو هریره رسیده، مشحون از التقاط و وهن است. او از افراد مختلفى‏اعم از صالح و طالح، روایت نموده که در اینجا به برخى شیوخ روایى او اشاره‏مى‏شود: 26 - ابو بکر، عبد الله بن عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره بن‏کعب بن لوى قرشى تیمى(13ه) - عمر بن خطاب بن نفیل بن عبد العزى بن ریاح بن عبد الله قرشى عدوى(23ه) - فضل بن عباس بن عبد المطلب بن هاشم(13ه) - ابى بن کعب بن قیس بن عبید(21ه) - اسامه بن زید بن حارثه بن شرحبیل بن کعب بن عبد العزى(58ه) - عائشه بنت ابى‏بکر (58ه) همسر پیامبر(ص) - نصره بن ابى نضره الغفارى 27 - کعب الاحبار(34ه) که در ایام خلافت عثمان و قبل از وفات عثمان هلاک شد - بصره بن ابى بصره الغفارى. 28
شاگردان و ناقلان اخبار ابو هریره
افراد زیر، دانسته و یا نادانسته، اقدام به نقل اخبار و موضوعات ابو هریره‏نموده‏اند. متاسفانه از آنجا که شخصیت ابو هریره و اخبار ظاهرفریب او مورد توجه‏تابعین و اتباع تابعین قرار گرفت و در آن روزگار، تفحص و تحقیق پیرامون سند ومتن حدیث چندان مهم به نظر نمى‏رسید و صرفا اگر کسى ادعاى سماع حدیثى از پیامبرمى‏نمود، از او مى‏پذیرفتند و هیچ‏گونه تردیدى در آن روا نمى‏داشتند، لذا برخى ازجهت تعبد و تقدس، اخبار مسموع را بى‏چون و چرا مى‏پذیرفتند و برخى دیگر ازتابعین، حوصله تحقیق و تفحص را نداشتند و اساسا به خاطر رواج روحیه غیر علمى‏در نزد برخى تابعین، تمییز اخبار غیر صادق از صادق و صحیح براى آنان غیر ممکن‏بود لذا آنها را مى‏شنیدند و سینه به سینه منتشر مى‏نمودند. دسته‏اى نیز به خاطرکسب شهرت یا افتخار در نقل اخبار پیامبر(ص) گفته‏ها و بافته‏هاى اصحاب دروغین رامى‏شنیدند و به پخش و نشر آن در پیکره امت محمد(ص) اقدام مى‏نمودند و گروه اندکى‏بودند. که اخبار صحیح او را شناسایى و نقل مى‏نمودند. تعداد کسانى که بدون‏تحقیق و تعقل از ابو هریره روایت نموده‏اند، فراوان است. برخى از روایت‏کنندگان‏اخبار ابو هریره به شرح زیراند: از بین صحابه،عبد الله بن عمر، ابن عباس، جابر، انس بن مالک و مائله بن اسقع. 29 از بزرگان تابعین، مروان بن حکم، شریح بن هانى، قبیصه بن ذویب، حباب، عبد الله بن‏ثعلبه، ابو سعید مقبرى، سعید بن مسیب، سلیمان بن یسار (سعید بن یسار)، عروه بن‏زبیر، سنان بن ابى سنان، سلمان الاغر، ثابت‏بن عیاض، و نود نفر از تابعین واتباع تابعین. 30 صاحب کتاب صحیح بخارى مى‏گوید: حدود هشتصد نفر از اهل علم (اعراب) از ابو هریره حدیث و خبر نقل کرده‏اند.ابو هریره بیشتر از هر کس دیگرى در دوران معاصر خویش، حدیث از حفظ داشت و نقل‏نمود. شافعى گوید: در روزگارى که ابو هریره مى‏زیست، کسى به اندازه او حدیث منتشر نکرد. 31 همچنین، در صحیح بخارى آمده که وهب بن منبه از برادرش (همام) نقل کرده که‏ابو هریره گفته است: هیچ‏یک از اصحاب پیامبر به اندازه من، حدیث و خبر نقل نکرد،غیر از عبد الله بن عمر. دلیل فراوانى احادیث او این بود که عبد الله بن عمر، هرچه به گوش او مى‏رسید، مى‏نوشت اما من نمى‏نوشتم. 32
اسلام آوردن ابو هریره
او در سال هفتم هجرى بین صلح حدیبیه و فتح خیبر (و به قولى بعد از فتح خیبر)به مدینه رفت و اسلام آورد و همراه دیگر فقیران، در زمره اصحاب صفه، در کنارمسجد النبى سکنى گزید. 33 برخى محققان با استناد به اخبارى که از ابو هریره باقى مانده، چنین گزارش‏داده‏اند که ابو هریره به محض اینکه از بعثت پیامبر(ص) و ورود او به مدینه آگاه‏شد، براى اسلام آوردن و تبلیغ دین جدید و غلبه بر دشمنان او به سمت مدینه رفت‏و در محضر پیامبر حضور یافت. ورود او به محضر پیامبر، همزمان با فتح خیبر بود.ابو هریره در آن وقت، سى سال از عمرش سپرى شده بود. 34
لقب مشهور ابو هریره
ابو هریره، مشهور به «شیخ المضیره‏» بود. این لقب در زمان معاویه به او داده شد.مضیره نام غذایى مخصوص، لذیذ و منحصر به فرد بود که از طرف دستگاه خلافت اموى‏براى نویسندگان و شاعران وقت که با حکومت همکارى داشتند و به دعوت معاویه درسفره‏هاى دربار حضور مى‏یافتند، ترتیب داده مى‏شد و آن، ترکیبى از گوشت تازه‏گوسفند یا بره و شیر و روغن و ادویه‏جات رایج آن روزگار بود که اشراف‏زادگان‏مى‏خوردند. شاعران دربارى با خوردن آن غذاهاى خوشمزه، به وجد مى‏آمدند و در مدح‏امرا و خلفا اشعارى مى‏سرودند. روایتگران نیز به جعل حدیث مى‏پرداختند. این غذاآنقدر لذیذ بود که مردم بیچاره و توانگر، غذاهاى خوشمزه خود را تمثیل به‏مضیره معاویه مى‏نمودند. ابو هریره، بنا به ملاحظاتى چند از سوى خواندگان‏سفره‏هاى رنگین معاویه و نیز شوق و اشتیاقى که به مشروبات و ماکولات دربارخلافت داشت، به شیخ المضیره معروف گشت. 35 زمخشرى در ربیع الابرار گفته است: ابو هریره، مضیره را بسیار دوست مى‏داشت و هم غذاى معاویه مى‏شد و آن هنگام که‏وقت نماز مى‏شد، سفره را ترک مى‏کرد و پشت على(ع) به جماعت مى‏ایستاد. وقتى از اوعلت را جویا مى‏شدند که چگونه است غذا را با معاویه مى‏خورى و نماز را با على‏مى‏خوانى؟ پاسخ مى‏داد: غذاى معاویه و سفره او چرب‏تر است و نماز خواندن با على، افضل. 36 بدین خاطر، به او شیخ المضیره مى‏گفتند. از زمان معاویه به بعد، هنگام شنیدن‏عنوان شیخ المضیره، چشمهاى خرد و کلان از اعراب متوجه نام و اسم ابو هریره مى‏شد.این لقب، آمیخته با نام او شد، به گونه‏اى که هرگاه کسى نام ابو هریره را برزبان مى‏آورد، شنونده مى‏گفت: مقصود، شیخ المضیره است؟ و هرگاه عنوان شیخ‏المضیره را مى‏شنیدند، مى‏گفتند: این، همان ابو هریره است.
مرگ ابو هریره
یحیى بن معین در کتاب تاریخ خود، فوت ابو هریره را در سال 58ه، زمان خلافت‏معاویه، دانسته و گفته است که در همین سال، سعید بن عاص، سعد بن مالک و عایشه‏نیز وفات یافتند. 37 دانشمند ژرف‏اندیش جهان اسلام، شیخ محمود ابو ریه، از قول شارح صحیح مسلم (نواوى) آورده که: ابو هریره در سن هشتادسالگى در سال 59 هجرى در سرزمین عقیق 38 وفات یافت. جنازه‏او را به مدینه بردند و توسط ولید بن عتبه بن ابى سفیان -که از جانب معاویه،امیر مدینه بود- بر او نماز خوانده شد. سپس ولید، طى نوشته‏اى از معاویه خواست‏تا تکلیف او را در چگونگى رفتار با ورثه ابو هریره مشخص سازد. معاویه در پاسخ‏نوشت: در اموال و دارایى‏هایى که او از خود به جا گذاشته بنگرید ده هزار درهم‏آن‏را به ورثه‏اش بدهید و با کنیزان و همسایگانش به نیکى رفتار کنید. 39
ملاحظه کردید سرگذشت فردى را که به عشق و شوق دیدن پیامبر(ص) به مدینه رفت امامیل به گردن‏کشى و شهرت و مقام حکومتى، او را که صفه‏نشینى بیش نبود، به دربارخلافت کشاند و در قصرهاى آذین شده زندگى کرد از سفره معاویه ارتزاق نمود واعتبار سنت و احادیث رسول الله را مخدوش کرد. چهره معروفى که او به سبب حمایت‏دستگاه خلافت‏به دست آورده بود و نیز سابقه فقیر مآبانه‏اى که پشت‏سرنهاده بود،از او زاهدى دربارى ساخت و هر بار که اراده مى‏کرد، هفوات کلامى و هوسهاى‏شیطانى خود را در قالب اخبار واحد، و با سرآغازى چون حدثنى رسول الله(ص) هذا وهذا، سمعت عن رسول الله(ص) هذا و هذا و در بین مردم منتشر مى‏ساخت. این در حالى‏بود که صحابه مخلص پیامبر و محدثان عهد تابعین، هرگاه اراده نقل خبرى مى‏کردند،تا زمانى که دلیلى از قرآن بر وفاق محتواى متن حدیث‏با قرآن نمى‏یافتند، آن رارها مى‏کردند و از نقل آن اجتناب مى‏نمودند. عبد الله بن مسعود، صحابى مومن رسول‏الله(ص)، مى‏گفت: هرگاه حدیثى از رسول الله‏براى شما نقل کردم، موید آن را از کتاب خدا برایتان خواندم تا تصدیقش نمایید.40 و از ربیع بن خیثم آمده است که: حدیث (صادق)، جلوه‏اى روشن و نورانى چون درخشش‏روز دارد که هرگاه آن را ببینید، مى‏شناسیدش اما حدیث موضوع، در هاله‏اى از ظلمت‏و تیرگى فرو رفته، مانند تاریکى شب که اگر توجه نمایید، محتواى آن را انکارمى‏نمایید و دروغ آن برایتان آشکار خواهد بود. 41
دلیل دیگر بر بى‏اعتبارى احادیث ابو هریره
پیش از این گفته شد که ابو هریره سى چهره، تا سن سى سالگى بر آیین شرک جاهلى به‏سر مى‏برد و در سال هفت هجرى به مدینه رفت و اسلام آورد. لذا سه سال از آخرین‏سالهاى حیات پیامبر(ص) را درک نمود و کمتر از یک سال و چند ماه در اطراف‏پیامبر، آمد و شد داشت اما احادیثى که از پیامبر(ص) نقل نمود، بیش از اخبار وروایاتى است که صحابه دیگر پیامبر خصوصا آنها که جزو السابقون السابقون درتشرف به دین اسلام مى‏باشند- نقل نموده‏اند. 5374 روایت‏به ظاهر نبوى از ابو هریره نقل شده که این رقم در مقایسه با تعداداحادیثى که صحابه افضل و اقدم و اعلم پیامبر نقل نموده‏اند، رقم بالایى راتشکیل مى‏دهد. على ابن ابى طالب(ع)، اولین مرد عرب بود که به پیامبر خدا ایمان آورد و در دامن‏او رشد یافت و تحت عنایات و توجهات آن حضرت، زندگى نمود. این در حالى بود که‏سالها قبل از بعثت پیامبر(ص)، على(ع) در خاندان پیامبر(ص) آمد و شد داشت و شمع‏وجود خود را با استضائه از انوار کریمانه و خالصانه محمد امین، پر فروغ نمودهرگز از پیامبر(ص) جدا نمى‏شد و در سفر و حضر، همراه او بود. او پسر عموى‏پیامبر(ص) بود و سرانجام شوى دخترش فاطمه الزهراء گردید. در همه جنگها، جز واقعه تبوک، همراه پیامبر و ملتزم رکاب او بود. فقط درواقعه تبوک، به فرمان پیامبر در مدینه باقى ماند تا به امور شهر و حفظ نظام‏سیاسى نوپا، چاره‏ساز باشد. وقتى علت را از پیامبر جویا شد، حضرت به او فرمود:اما ترضى ان تکون منى بمنزله هارون من موسى، الا انه لانبى بعدى؟ او چند صباحى بعد در واقعه غدیر به امر جبرئیل امین، به مقام ولایت رسید ومسلمین حجاز و آنان که از یمن و دیگر کشورها در حجه الوداع حضور داشتند، با اوبیعت نمودند و حضرت رسول(ص) براى حکومت و دولت على و یاران على(ع) دعا نمود ودشمنانش را نفرین فرمود. آرى، على(ع)، بزرگ مرد اعلم، افضل، اتقى و امین صحابه پیامبر بود که کسى همسنگ‏او در علم، شجاعت و تقوى نبود اما با این همه فضائل، احادیثى که او از پیامبرخدا نقل نموده، به شمارش سیوطى (م‏911ه)، 58 حدیث است. ابو بکر، دومین مرد عرب که پس از على(ع) اسلام آورد و همواره در مکه و مدینه درکنار پیامبر حضور مى‏یافت و از نسب‏شناسان زبده قبایل عرب بود، بنا به گفته‏نواوى در تهذیب، 142 حدیث از پیامبر نقل کرد که سیوطى در کتاب تاریخ الخلفاء،104مورد آن‏را ذکر کرده و بخارى نیز در صحیح، 22 حدیث نبوى را از ابو بکر نقل‏کرده است. عمر بن خطاب، دومین خلیفه مسلمین که در سال ششم بعثت اسلام آورد، 42 و تا پایان‏عمر پیامبر(ص) در زمره صحابه آن پیامبر رحمت و صداقت‏بود، تقریبا پنجاه حدیث‏از پیامبر(ص) نقل کرده است. 43 عثمان، بنا به روایت‏هاى مختلف، بین پنج الى نه حدیث از پیامبر نقل کرده است. زبیر بن عوام، نه حدیث، طلحه بن عبیدالله، چهار حدیث، زید بن ثابت، هشت‏حدیث وسلمان فارسى، چهار حدیث از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده‏اند و این روایات در کتب‏معتبر حدیث اهل تسنن مثل صحاح سته، گزارش شده است. 44 حال، شما داورى کنید که چگونه ممکن است ابو هریره طى یک سال و اندى آمد و شد درمحضر پیامبر(ص)، بیش از پنج هزار حدیث‏شنیده باشد؟! آیا غیر از این است که‏سخنان دروغى را به پیامبر(ص) نسبت داده است؟ و براى اجتناب از افشا شدن خدعه ونیرنگش، هر بار به اسم و رسم خاصى اقدام به نقل روایات مى‏نمود (به گونه‏اى که‏بیش از 32 اسم از خود به جاى گذارد)؟ معلوم است که اقدام ابو هریره و چهره‏هاى‏کذاب و جعال و تحریف‏گر صدر اسلام، قطعا ضربه‏هاى جبران‏ناپذیرى بر پیکره احادیث‏نبوى و اندیشه اسلامى وارد ساخت و راه را براى ورود اسرائیلیات و غرض‏ورزى‏هاى‏یهودیان و نیز مسیحیات به مجموعه احادیث اسلامى هموار نمودند. سالها طول کشیدتا دانشمندان با تاسیس علوم حدیث و تبیین اصول و قواعد علمى براى بازیابى وبازشناسى احادیث صحیح و تصفیه رجال و اسناد صالح از دروغ‏پردازان، اخبار واحادیث صحیح را گردآورى نمودند و در کتب معتبر چون کتب اربعه و صحاح سته جاى‏دادند و اندکى بعد، دیگر جوامع حدیثى و مسانید و مستدرکات را تدوین نمودند.البته ذکر این نکته ضرورى است که به موازات ورود احادیث موضوع و ممنوعیت موقت‏برخى نویسندگان از نگارش حدیث در قرن اول هجرى، برخى اصحاب،حفظ و نگارش حدیث‏را ادامه دادند و در بین بزرگان شیعه و امامان(ع)، حضرت على بن ابى طالب(ع) درنگارش احادیث نبوى و نیز یافته‏ها و تحلیلهاى خویش از احکام و مفاهیم و ابو اب‏دینى، از معاصران خود سبقت گرفت و مجموع احادیث نبوى را به همراه برخى احکام‏حقوقى، گردآورى نموده، در مجموعه‏اى تحت عنوان الصحیفه الجامعه 45 جاى داد. همسرگران‏قدر آن حضرت، دختر گرامى نبى مکرم اسلام، فاطمه(س) نیز حدیث لوح و مصحف‏فاطمه را گردآورى کرده، به رشته نگارش درآورد. 46 آرى، نقل بى‏رویه اخبار و احادیث توسط ابو هریره، تاثیر منفى در کارنامه‏حدیث‏نگارى نهاد. خیانت او صرفا به ترویج و نشر عقاید پوچ و بى‏اساس خودش ودستگاه خلافت اموى محدود نشد بلکه آنجا که هفوات و وسوسه‏هایش فروکش مى‏نمود، به‏دامان یهودیان پناهنده مى‏شد و سخنان آنان را که همواره نسبت‏به مسلمین‏کینه‏توزى مى‏نمودند، گرفته، در قالب الفاظ و سبک ادبى احادیث نبوى و به نام‏احادیث پیامبر(ص) و اطلاعات جدید در باره مسائل علمى و اجتماعى، منتشر مى‏ساخت. بسیارى از علما و محدثان در کتابهاى خویش، فصلى تحت عنوان روایه الصحابه عن‏التابعین و روایه الاکابر عن الاصاغر گشوده‏اند و در آن فصل به معرفى آن دسته‏از صحابه و بزرگان و کهنسالان که به نقل روایات تابعین و افراد کوچکتر از خوداقدام نموده‏اند، پرداخته‏اند. در این کتابها آمده است که ابو هریره و تنى چند از صحابه و تابعین (عبادله‏ثلاث 47 ، معاویه و انس و) از شخصى یهودى، کینه‏توز و معاند به نام کعب الاحبارکه به ظاهر، اسلام آورده بود، اخبار و روایاتى شنیده و نقل کرده‏اند و در بین‏مسلمین منتشر ساخته‏اند. کعب الاحبار و وهب بن منبه وعبد الله بن سلام، سه تن ازشخصیتهاى علمى نیمه نخست قرن اول هجرى بودند که به دلیل یهودى‏الاصل بودن،تمایل به تحقیر و تضعیف دین اسلام داشتند و براى این کار با سیماى اسلام‏خواهى،وارد حوزه حکومت اسلامى شدند و پس از کسب شهرت به نشر اسرائیلیات در بین‏مسلمین پرداختند. متاسفانه به خاطر بى‏احتیاطى مسلمین، حوزه احادیث اسلامى باورود این‏گونه اخبار بى‏اساس، سلامت‏خود را از دست داد. شرح حال مختصر این سه‏یهودى به اختصار چنین است: 1) کعب الاحبار (م 32/38ه) کعب بن ماتع حمیرى از خاندان ذورعین، کنیه اوابو اسحاق و از بزرگان و عالمان قوم یهود بود. در زمان عمر، اسلام آورد و درهمان زمان، ساکن مدینه گردید. در زمان عثمان به شام رفت و به خاطر دانش وزیرکى خاصى که داشت، به مستشارى معاویه برگزیده شد و ماموریت‏یافت که قصه‏هاى‏تورات و یهودیان را براى شامیان بازگوید. گفته‏ها و اسطوره‏پردازى‏هاى او با برخى‏احکام و تعالیم اسلامى که بیان مى‏کرد، آمیخته شد. ذهبى در تذکره الحفاظ گوید که کعب در زمان خلافت عمر، از یمن به مدینه رفت.صحابه و برخى تابعین از گفته‏ها و پردازش‏هاى بى‏پایه او جملاتى در قالب اخباردینى و اسلامى نقل نمودند و آنها را به منزله تعالیم اسلام منتشر نمودند. کعب‏در باره انگیزه اسلام آوردنش، قصه عجیبى ساخت تا عوام و ناآگاهان مسلمان رافریفته خود سازد و جایگاه خاصى در دل آنها باز نماید بلکه بدین ترتیب، قداست‏ظاهرى براى آیین و اسلام گرایى‏اش ایجاد نماید. آن قصه، این چنین بود: روزى عباس (ظاهرا ابن عبد المطلب) به کعب گفت: چرا در زمان پیامبر(ص) یا ابو بکر،اسلام نیاوردى؟ او گفت: پدرم نامه‏اى و نوشته‏اى از تورات برایم آورد و گفت:شتاب کن تا به محتواى آن برسى و این آخرین نامه پدرم بود. ضمنا او مرا به حقى‏که هر پدر بر فرزند خود دارد، سوگند داد و از من خواست (تا زمان موعود) هرگزآن را باز نکنم و راز آن را نزد کسى فاش نکنم. همین که از ظهور دین اسلام‏خبردار شدم، با خود گفتم: شاید پدرم علمى را از من پنهان نگه داشته ست‏سریع‏نامه را گشودم و در آن توصیف محمد(ص) و پیروانش را مشاهده کردم. به سوى محمد(ص)شتافتم و اینک من اسلام را پذیرفته و در جرگه شما قرار گرفته‏ام.! بدین گونه، آغاز خوشى از اسلام‏گرایى خود ایجاد نمود و خود و پدر خویش را به‏عنوان منتظران پیامبر اسلام(ص) جا زد.
2) وهب بن منبه (یمن 34 صنعا110ه) مورخین گویند که او ایرانى الاصل بود و جدبزرگش در زمان کسرى به یمن رفت و در آنجا اقامت گزید و همانجا صاحب فرزندانى‏شد که در بین اعراب یمنى به فرزندان فارس، مشهور شدند. طاووس بن کیسان، تابعى‏مشهور، از این خاندان بود. پدر و اجداد وهب، زردشتى بودند. او در یمن و بین‏یهودیان زندگى نمود وآداب و عقاید یهود را فراگرفت و اندکى نیز از تعالیم‏نصرانیان آموخت و از عالمان دین یهود شد. صحابه، خصوصا ابو هریره و عبد الله بن‏عمر و دیگران، پرسشهاى زیادى نزد او مطرح مى‏کردند تا پاسخ بیابند. گفته‏هاى وهب،توسط این دو نفر در بین مسلمین منتشر شد و به تدریج چهره موثقى گردید به طورى‏که صحابه به او رجوع مى‏نمودند.
3) عبد الله بن سلام (م 40ه) او ابو الحارث عبد الله بن سلام اسرائیلى بود. وى‏پس از ورود پیامبر(ص) به مدینه، اسلام آورد و قبل از آن از دانشمندان یهود به‏شمار مى‏رفت و داناترین یهودى زمان خویش بود. پس از پذیرش اسلام، به جهت‏اطلاعاتى که از دین یهود و اخبار مربوط به مسائل آفرینش و تاریخ گذشته داشت،مرجع پاسخگویى به ابهامات نو مسلمانان گردید گفته‏هاى او با ظاهر اسلامى، بین‏اعراب منتشر شد و بخشى از اسرائیلیات را تشکیل داد. ابو هریره از او سخنان‏بسیار نقل کرده است. نکته مهم اینکه ابو هریره، نسبت‏به دیگر فریب خوردگان، بیشترین رقم اسرائیلیات‏را بین مسلمین منتشر ساخت و در این اقدام، از آبشخور کعب الاحبار، بیشترین‏بهره را گرفت. ذهبى در شذرات الحفاظ، آنجا که شرح حال ابو هریره را مى‏نگارد، از قول کعب‏الاحبار آورده که او گفت: کسى را چون ابو هریره ندیدم که تورات نخوانده باشد اما داناتر از هر کسى به‏محتواى آن باشد. 48 مثلا ابو هریره یکى از سخنان کعب الاحبار را چنین بازسازى کرد که پیامبر(ص)گفته است: رودهاى نیل و سیحون و جیحون و فرات، از رودهاى بهشتى است. خداوند، از بین‏رودهاى بهشتى، چهار رود را در دنیا قرار داد. رود نیل در قیامت، سیلاب عسل رادر خود جاى خواهد داد. رود فرات، حاوى شراب بهشتى خواهد بود و به روز قیامت دررودهاى سیحون و جیحون، آب و شیر جریان خواهد یافت. همچنین، گفته است: خداوند را مرغى است که پاهایش در زمین و گردنش در عرش است و پیوسته به خداوندمى‏گوید: بار پروردگارا! شان و مقام تو چقدر عالى و بلند مرتبه است!49 و بسیارى‏دیگر از این گونه اخبار و موهومات که قلم از بیان آن شرم دارد.
ابو هریره، رو در روى على بن ابى طالب(ع)
معلوم است که بزرگترین هدف در نشر اکاذیب، توسط دستگاه خلافت اموى و فریب‏خوردگان آگاه و مقصر، چون ابو هریره، تضعیف پیکره اسلام و سپس توهین به مقام‏شامخ ولایت و وصایت و تحقیر على بن ابى طالب(ع) بود لذا براى طعن و تحقیر اواز هیچ کوششى دریغ نمى‏کردند. آن‏قدر پرده‏درى نمودند تا معاویه، خشنود گردد. ابو جعفر اسکافى در این خصوص گوید: معاویه گروهى از صحابه و تابعین را استخدام نمود تا با جعل و نشر اخبار وگزارش‏هاى زشت و دور از حیا و ادب، به طعن و تحقیر على بن ابى طالب بپردازند ومردم را به تبرى از آن مرد بزرگ فراخواند و براى آنان، هر آنچه از مزد و پاداش‏که مى‏طلبیدند، قرار داد. 50 این قلم به دستان اجیر، ابو هریره، عمرو عاص و مغیره بن شعبه و از تابعین نیز عروه بن زبیر بودند. 51
دسته‏بندى منقولات ابو هریره
ذکر این مطلب ضرورى است که بیشتر اخبار و احادیثى که ابو هریره نقل کرده،شنیده‏هاى او از صحابه و تابعین و نیز ساخته‏ها و پرداخته‏هاى خود او بوده و آنچه‏مستقیما از زبان مبارک پیامبر(ص) شنیده، بسیار اندک و ناچیز بوده است لذاچنانچه بنا به فرض قبول سخن جمهور محدثان، عدالت صحابه را بپذیریم، قطعاتابعین همگى عادل نبودند و عدالتى که اهل سنت‏براى پیامبر(ص) و صحابه معتقدگشتند، شامل حال تابعین و تابع تابعین نبوده است اگرچه برخى از علماى اهل تسنن،با استناد به آیه 100 سوره توبه 52 و احادیثى از پیامبر(ص)53 در فضیلت و حجیت‏از تابعین نقل کرده، مطلقا فاقد حجیت است و آنچه که از سخنان کعب الاحبار نقل اخبار تابعین، آرایى داده‏اند. 54 معلوم است که آن دسته احادیث آحاد که ابو هریره‏نموده، فاقد اعتبار است و بیشتر احادیث وى، معنون مى‏باشد و به دروغ، ادعاى‏سماع از پیامبر(ص) نموده است. به عنوان مثال، جمله‏اى را ابو هریره بدین شکل نقل نموده است: خلق الله التربه‏یوم السبت پیامبر(ص) فرمود: خداوند، خاک زمین را در روز شنبه آفرید. دانشمندان علم حدیث، یقین دارند که این سخن از پیامبر(ص) نبوده، بلکه ازگفته‏هاى کعب الاحبار است. علامه سید محمد رشید رضا، علاوه بر ذکر مطلب بالا، اعتقاد دارد اخبارى که‏ابو هریره نقل نموده، اغلب نقل به معنا و مرسل است و هر روایتى که نقل به معناشده باشد، زمینه‏اى براى پیدایش مشکلات فراوان اعتقادى و دینى است.55 تحلیل دیگر، آنکه ابو هریره در نقل اخبار، طریق منفردى دارد و اخبار او را قبل‏از وى، کسى نقل نکرده است و بعضى از آنها در نگاه اول یا محکوم به بطلان وانکار است و یا به خاطر در برگرفتن موضوعات عجیب و غریب (مثل اخبار مربوط به‏فتنه‏ها و اخبارى که دلالت‏بر گزارش پیامبر از عالم غیب و پیش‏بینى رخدادهاى پس‏از حیات آن حضرت مى‏نماید و..) کاملا مردود مى‏باشد و علل و نواقص و ایرادهایى درمتن اخبار و احادیث او وجود دارد که از دید علماى جرح و تعدیل، پنهان نیست.بدین ترتیب، احتیاط توام با تامل و تعقل در نقل اخبار ابو هریره، ضرورى است واصل بر عدم صحت روایات اوست مگر آنکه خلاف آن ثابت‏شود.
پى‏نوشتها
1.الاصابه فى تمییز الصحابه، ج 7ص، 425-445 2. الاستیعاب فى اسماء الاصحاب، ج 4، ص 1170-1171،ط مصر. 3. اسد الغابه، ج 5 ، ص 315-316 4. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانى، ج 12، ص 263 5. تحفه الاحوذى (ابو اب المناقب باب مناقب ابى‏هریره)،حدیث 3929 اسد الغابه،ج 5، ص 320. ترمذى گوید:، این وایت‏حسن است. 6. القاموس المحیط، فیروزآبادى (817ه) (به نقل از: شیخ المضیره، ص 44). 7. در طبقات ابن سعد (ج 4، ص 52 ) ابن غیاث ذکر شده و نیز در جمهره (ص 382 )ابن عیاد و در تهذیب التهذیب (ج 12 ، ص 262) به ابن عیان نام برده شده است. 8. در طبقات و جمهره، ابن هینه و در تهذیب التهذیب، هنیدیب ذکر شده است. 9. ابن سعد از واقدى چنین نقل کرده است. به نقل از: الاصابه، ج 7 ، ص 229 10. اسد الغابه، ج 3، ص 357 11. همان، ص 249 12. الاصابه، ج 7 ، ص 229 13. اسد الغابه، ج 5 ، ص 319 14. الاصابه، ج 7، ص 229 15. همان، ص 427 و تهذیب التهذیب، ج 7، ص 428 16. همان. 17. همان. 18. همان، ص 428 19. همان. 20. اضواء على السنه المحمدیه، محمود ابو ریه، ص 200 21. شیخ المضیره، محمود ابو ریه، ص؟؟. 22. مجله المنار، ج 10، ص 851(به نقل از: اضواء على السنه المحمدیه). 23. تحفه الاحوذى، حدیث 3923، ج 10، ص 334(به نقل از اسد الغابه، ج 5، ص 320). 24. اضواء على السنه المحمدیه، ص 204 25. تاریخ آداب العرب، مصطفى صادق الرافعى، ج 1، ص 278 اضواء على السنه‏المحمدیه، ص 204 26. الاصابه فى معرفه الصحابه، ج 7، ص 431 تهذیب التهذیب، ج 12 ، ص 263 27. تهذیب التهذیب، ج 12 ، ص 263 28. الاصابه، ج 7، ص 431. ظاهرا همان نضره باشد. 29. اسد الغابه، ج 5، ص! 32 30. الاصابه، ج 7 ، ص 431 31. الاصابه، ج 7، ص 433 32. همان. 33. شیخ المضیره، ص 50 34. همان، ص 45 35. همان، ص 55 36. همان. 37. تاریخ یحیى بن معین، ج 1 ، ص 23 38. به شهرها و روستاهایى که به خاطر به راه افتادن سیلابها ویران شده و ازمسیر حرکت‏سیل به دو نیم تقسیم شده و از هم جدا باشند، عقیق گفته مى‏شود. درسرزمین حجاز، منطقه‏اى به نام عقیق هست و در بلالاد عرب چهار منطقه به نام عقیق،به وجود آمد که در موقعیتهاى زیر قرار گرفته‏اند: حجاز، مدینه، تهامه، نجد ر.ک:لسان العرب، ج 9 ، ص 322. 39. شیخ المضیره، ص 264 40. همان. 41. همان. 42. طبقات ابن سعد، ج 3، ص 193شرح ابن ابى الحدید، ج 12، ص 182 (به نقل از:الصحیح فى السیره النبویه). 43. اضواء على السنه المحمدیه، ص 224 44. همان. 45. ینابیع الموده، ص 20 60 بصائرالدرجات،ص 39، 40، 43، 44، 85، 144، 255صحیح بخارى، کتاب العلم و کتاب الدیات، مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 151 46. اصول کافى، ج 1، ص 241الغیبه، نعمانى، ص 62 47. عبد الله بن عمر بن خطاب (سوم بعثت 77ه) عبد الله بن زبیر بن عوام (اول‏هجرى 73ه) عبد الله بن عمرو بن عاص (م 65ه)، صاحب الصحیفه الصادقه. 48. اضواء على السنه المحمدیه، ص 207 49. همان، ص 208 50. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 358(به نقل از: اضواء على السنه المحمدیه، ص 216). 51. اضواء، ص 216 52. و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه. 53. طوبى لمن راى من رآنى و خیر القرون قرنى ثم الذین یلونهم. 54. علوم الحدیث و مصطلحه، صبحى صالح، ص 354-357 55. مجله المنار، ج‏19، ص‏97 ج‏29، ص‏43

تبلیغات