آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

گفتنى‏هاى نخستین
ما بر این باوریم که زن در فرهنگ اسلامى، والاترین حیثیت انسانى، شخصیت‏حقوقى،عظمت اجتماعى و شکوه خانوادگى را به دست آورده است‏به گونه‏اى که زنان آزادى‏یافته غربى، در مقایسه با زنان مسلمان، حقیقتا یک قشر درمانده‏اند که حقوق‏انسانى آنها در غوغاى فن‏آورى و در مرگ عواطف و گسست‏خانواده‏ها از بین رفته است. نقد افکار فمنیست‏ها (زن‏گرایان) به معناى خدشه به شخصیت زنان در فرهنگ اسلامى نیست. نقد ما متوجه چند چیز است: 1- تساوى‏انگارى بین زن و مرد، با وجود تفاوت‏هاى انکارناپذیر 2- غرب‏گرایى در ارائه نظریات 3- مسخ هویت واقعى زنان و مردگونه ساختن زنان به گمان حمایت از آنان 4- توجه نکردن به ارزش‏هاى واقعى زن در فرهنگ اسلامى (مثلا نیک شوهردارى کردن،یکى از ارزشهاى اخلاقى در فرهنگ اسلامى است که این ارزش در دنیاى غرب،ناشناخته است) 5- نقد ناآگاهانه برخى از روایات یا طرد آنها به بهانه حمایت از زنان. گفتنى است مقالات ما در مجله علوم حدیث (که یک مجله تخصصى است)، تنها براى‏خواص نوشته مى‏شود. در چند شماره از سلسله مقالات دفاع از حدیث‏به دفاع ازاحادیثى در ارتباط با موضوع حساس و به روز زن پرداخته شده که هرگز دیدگاه جامع‏نویسنده در آنها بازگو نگردیده است و آن‏گونه که در موارد متعددى اشاره شده،همیشه از بعد ویژه‏اى به دفاع از حدیث پرداخته‏ایم. طرح دیدگاه جامع در این‏زمینه (شخصیت و حقوق زن)، مجالى دیگر مى‏طلبد. در قسمتهاى قبل، مجموعا به دفاع از چهارده حدیث پرداختیم.
15- دفاع از روایات «نفى ولایت زنان‏»
جناب شیخ محمد مهدى شمس الدین، در کتاب اهلیه المراه لتولى السلطه (ص 79-114)حدود ده روایت را که بر نفى ولایت زنان دلالت دارند، مى‏آورد1 و در عموم روایات،مناقشه سندى و دلالى مى‏کند2 و در پایان بحث (ص 114) مى‏نویسد: و الظاهر عدم وجود شى‏ء من الروایات فى کتب الحدیث عند المسلمین غیر ما ذکر و لو کان لبان ظاهرا در جوامع حدیثى مسلمانان، غیر از این چند روایت نیست و اگر بود، آشکار مى‏شد.
دفاع ما ما در یک بحث فراگیر، این موضوع مهم و حساس را پى‏گرفته‏ایم و پیرامون ادله‏شش‏گانه نفى ولایت زنان به تفصیل سخن گفته‏ایم. در آنجا ثابت کرده‏ایم که قضاوت،مرجعیت، رهبرى و سرپرستى و نیز پیامبرى و امامت، ویژه مردان و از منصب‏هاى خاص‏آنان است. اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملى در ادیان الهى، آیات و نیزروایات بسیارى، ما را در این باره راهنمایى مى‏کنند. ولى اکنون، در این شماره از مقاله دفاع از حدیث، تنها به ادله روایى این‏مدعا مى‏پردازیم. آنچه براى ما از اهمیت‏بیشترى برخوردار است، توجه به این نکته‏است که چرا باید حدود ده دسته روایت که بیش از صد روایت را در خود جاى داده واز استفاضه و تعدد نقل و اشتهار فراتر رفته و با چنین گستردگى، مورد اعتناى‏فقیهان و عالمان دینى بوده است، به حدود ده روایت تقلیل پیدا کند! ما بر این باوریم که آشناى با حدیث و فقه، اگر این مجموعه گسترده روایى راببیند و در این بیش از صد روایت تاملى کند، به سادگى، اعتبار و دلالت این‏مجموعه برایش تمام خواهد شد آن گونه که فقیهان ما در نوشته‏هاى خویش به بخشى ازاین روایات اشاره کرده‏اند و بر درستى و اعتبار آنها تکیه نموده‏اند و بر اساس‏آن فتوا داده‏اند.3ما در اینجا به بحث در باره روایات نمى‏پردازیم و با مؤلف بزرگوار کتاب اهلیه‏المراه لتولى السلطه در سند و دلالت این روایات، به طور موردى، وارد بحث‏نمى‏شویم چرا که همان گونه که اشاره رفت، این مجموعه گسترده از اعتبار ویژه ودلالت روشنى برخوردار است و به گفته معروف: آفتاب آمد دلیل آفتاب!
بر مبناى عالمان کارشناس، مناقشه‏هاى سندى در چنین مواردى صحیح نیست و خیال‏مى‏کنم که خود مؤلف نیز به این مبنا در برخى دیگر از نوشته‏هاى خویش توجه کرده‏است. به علاوه که در این مجموعه، روایاتى نیز یافت مى‏شوند که از جهت‏سند هم‏بدون مناقشه‏اند. بگذریم که با توجه به این مجموعه گسترده از روایات، دیگرادعاى حصول قطع به صدور بعضى روایات، هرگز سخنى گزاف نیست. بنابر این، گفته‏ایشان: على ان دعوى القطع بصدور بعضها بالصوره التى وصلت الینا مجانفه عظیمه‏پذیرفته نیست. ایشان در این کتاب، تصریح کرده‏اند که مرجعیت، قضاوت و رهبرى از منصب‏هاى ویژه‏مردان نیست‏4 و آنچه ایشان در این کتاب به تفصیل در زمینه رد دلالت روایات‏آورده‏اند، با یک تامل پاسخ مى‏گیرد و چیزى در برابر دلالت روشن روایات، تاب‏مقاومت ندارد (البته اگر احساس ضرورت شود، این جهت هم در مقاله‏اى دیگر مى‏تواندموضوع بحث و بررسى قرار گیرد).
روایات نفى ولایت زنان
دسته‏هاى گوناگونى از روایات، عدم ولایت زنان را ثابت مى‏کند. برخى از این‏دسته‏ها و بخشى از این روایات، در کتاب‏هاى فقهى، مورد توجه قرار گرفته‏اند و درکنار اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملى و آیات، به آنها استدلال شده است‏ولى مجموع این روایات، در کمتر نوشته‏اى ملحوظ و منظور بوده است. در کتابهاى‏جواهر الکلام و مستند الشیعه به پاره‏اى از این روایات اشاره شده و در مفتاح‏الکرامه نیز بخشى از این روایات آمده است. هم اکنون دسته‏هاى چندگانه روایات را اجمالا یادآور مى‏شویم. آنگاه یک یک‏روایات هر دسته را ذکر مى‏کنیم. گفتنى است: دسته اول، روایاتى است که مستقیماولایت و سرپرستى زنان را در میدانهاى مختلف زندگى، نفى مى‏کند. این دسته به‏روشنى، سرپرستى زن را در خانه و در اجتماع، جهت کسب منصب‏هایى از قبیل قضا،مرجعیت و رهبرى، نفى مى‏کند. دسته‏هاى دیگر، این حقیقت را به طور غیر مستقیم‏بیان مى‏دارند و ریشه‏هاى ولایت و سرپرستى زنان را خشک مى‏سازند. این دسته‏ها نیزهر کدام تعدادى از روایات را در خود جاى مى‏دهند. در بحث‏سندى هم ما بر این مبنا هستیم که دقت در سند روایات متعدد و متظافر که‏در کتاب‏هاى معتبرى (همچون کتب اربعه) آمده‏اند و مورد توجه و عمل اصحاب‏اند،لازم نیست تنها یکى از راههاى وثوق به خبر، وثاقت راوى آن است ولى قرائن وراههاى بسیار دیگرى هم هست که این وثوق را پدید مى‏آورد و یکى از این راهها،حضور خبر در مجامع متعدد روایى و تعدد خبر و اعتناى عالمان به آن است. در هر دسته، همچنین سعى مى‏کنیم روایات معتبر و صحیح را مشخص سازیم تا سختگیران‏در حدیث و کسانى که تنها راه را وثاقت راوى مى‏دانند و تنها خبر ثقه را حجت‏مى‏شناسند (نه خبر موثوق به را)، آنان هم به منظور خویش ست‏یابند.
دسته‏هاى گوناگون روایات نفى ولایت زنان
1- دسته اول. روایاتى که مستقیما ولایت و سرپرستى زنان را در میدانهاى مختلف‏زندگى، نفى مى‏کنند. 2- دسته دوم. روایاتى که از مشورت با زنان، نهى مى‏کنند. 3- دسته سوم. روایاتى که اطاعت کردن از زنان را نکوهش مى‏کنند. 4- دسته چهارم. روایاتى که بر کاستى عقل، دین، روح و بدن زنان دلالت دارند. 5- دسته پنجم. روایاتى در باره شهادت زنان: در برخى موارد، اصلا شهادت زنان‏پذیرفته نیست و در موارد پذیرفته شده، شهادت دو زن، معادل شهادت یک مرد است‏به‏علاوه که باید با انضمام به شهادت مردان باشد تا پذیرفته گردد البته در مواردى،جداى از انضمام به شهادت مردان نیز پذیرفته است. 6- دسته ششم. روایاتى که بر حضور زن در خانه تاکید دارد و ارزش‏هایى از این دست‏را براى زنان برمى‏شمرند: الف- مردى او را نبیند، ب- او مردى را نبیند، ج- زودازدواج کند، د- زایمان بسیار داشته باشد، ه- خانه‏دارى کند، و فرزنددارى کند،ز- شوهردارى کند، ح- عدم ارتباط زنان با نامحرمان، ط- محدودیت زنان در سخن‏گفتن با نامحرم، ى- جمعه و جماعت‏بر زن نیست. 7- دسته هفتم. روایاتى که به مردان دستور مى‏دهند که: زنان را در خانه نگهدارى‏کنید و از ارتباط و اختلاط با نامحرمان، بازگیرید. 8- دسته هشتم. روایاتى که ضعف راى زنان را بازگو مى‏کنند و حتى بر راى نداشتن زنان دلالت دارند. 9- دسته نهم. روایاتى که بر مسئولیت و مدیریت مردان در زمینه‏هاى مختلف تاکید دارند.
ما در این مقاله، تنها به روایات دسته اول تا سوم که اهمیت‏بیشترى دارند ودفاع ما را تمام مى‏کنند مى‏پردازیم.
روایات دسته اول
در این دسته، به بیش از سى روایت که مسئولیت و مدیریت زنان را در محورهاى‏مختلف مورد نفى و انکار قرار مى‏دهند، اشاره مى‏کنیم. این مجموعه به گونه‏اى است‏که انسان مطمئن مى‏شود منصب‏هاى نبوت، و امامت و رهبرى، فقاهت، قضاوت و مانند آن،شایسته مردان است. این دسته از روایات، در کتابهاى معتبر روایى زیر آمده است: 1- کافى شریف،2- من‏لا یحضره الفقیه، 3- بحار الانوار، 4- امالى صدوق، 5- نهج البلاغه، 6- اعلام‏الدین دیلمى، 7- تفسیر على بن ابراهیم، 8- خصال صدوق، 9- خرائج راوندى، 10مناقب ابن شهرآشوب، 11- امالى طوسى، 12- غیبت نعمانى، 13- تهذیب طوسى، 14- علل‏الشرائع، 15- مستدرک الوسائل، 16- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، 17- صحیح‏بخارى، 18- العمده.
1)... ثم هلک ابنه اردشیر ثم ملک رجل لیس من اهل بیت الملک فقتلته بوران بنت کسرى‏ثم ملک بعده رجل یقال له کسرى بن قباد ولد بارض الترک ثم ملکت‏بوران بنت کسرى‏فبلغ رسول الله(ص) ملکها فقال: لن یفلح قوم اسندوا امرهم الى امراه ثم ملکت‏بنت اخرى لکسرى فسمت و ماتت ثم ملک رجل ثم قتل فلما راى اهل فارس ما هم فیه من‏الانتشار امر ابن لکسرى یقال له یزدجرد فملکوه علیهم فاقام بالمدائن على‏الانتشار ثمانى سنین و بعث الى الصین بامواله و خلف اخا بالمدائن لرستم فاتى‏لقتال المسلمین و نزل بالقادسیه و قتل بها فبلغ ذلک یزدجرد فهرب الى سجستان‏و قتل هناک (بحار الانوار، ج 15، ص 212، ح 26)
2) العمده، صحیح البخارى، باسناده الى الحسن بن ابى بکره، قال: لقد نفعنى الله‏بکلمه ایام الجمل لما بلغ النبى(ص) ان فارسا ملکوا ابنه کسرى، فقال: لن یفلح‏قوم ولوا امرهم امراه. (بحار الانوار، ج 32، ص 194، ح 143)
3) و قال ابن ابى الحدید: رکبت عائشه یوم الحرب الجمل المسمى عسکرا فى هودج قدالبس الرفوف ثم البس جلود النمر ثم البس فوق ذلک دروع الحدید و روى الشعبى، عن‏مسلم بن ابى بکره، عن ابیه، قال: لما قدم طلحه و الزبیر البصره تقلدت سیفى و اناارید نصرهما فدخلت على عائشه و اذا هى تامر و تنهى و اذا الامر امرها فذکرت‏حدیثا کنت‏سمعته من رسول الله(ص): لن یفلح قوم یدبر امرهم امراه فانصرفت‏و اعتزلتهم و قد روى هذا الخبر على صوره اخرى: ان قوما یخرجون بعدى فى فئه راسهاامراه لا یفلحون ابدا. (بحار الانوار، ج 32، ص 212، ح 168) این چند روایت، از طریق اهل سنت رسیده‏اند و چون مورد استناد فقیهان ما در فقه‏قرار گرفته‏اند، در این بخش ذکر گردیدند و از جهت دلالت، مشکلى ندارند و نفى‏ولایت و رهبرى زنان از آنها به خوبى به دست مى‏آید مگر آن که کسى بگوید در زمان‏ما رهبران و رئیسان جمهور، چنان اختیاراتى ندارند و گفته پیامبر(ص)، تنهاشاهان و حکومتهاى شاهنشاهى را دربر مى‏گیرد که این سخن گرچه گفته شده، ولى جدابه دور از انصاف و درست فهمى است. در زمان ما هم در تمام دنیا مردم رهبران‏خویش را انتخاب مى‏کنند و بدانها اختیاراتى مى‏سپارند و جمله ولوا امرهم و یااسندوا امرهم قابل تطبیق است.
4) ابن البرقى، عن ابیه، عن جده، عن ابیه محمد البرقى، عن ابن ابى عمیر، عن‏غیر واحد، عن الصادق(ع) عن آبائه(ع) قال: شکى رجل من اصحاب امیر المؤمنین(ع)نسائه فقام(ع) خطیبا فقال: معاشر الناس، لا تطیعوا النساء على حال و لا تامنوهن‏على مال و لا تذروهن یدبرن امر العیال فانهن ان ترکن و ما اردن اوردن المهالک‏و عدون امر المالک فانا وجدناهن لاورع لهن عند حاجتهن و لا صبر لهن عن شهوتهن‏البذخ لهن لازم و ان کبرن و العجب بهن لاحق و ان عجزن لا یشکرن الکثیر اذا منعن‏القلیل ینسین الخیر و یحفظن الشر یتهافتن بالبهتان و یتمادین بالطغیان و یتصدین‏للشیطان فداروهن على کل حال و احسنوا لهن المقال لعلهن یحسن الفعال.(بحار الانوار، ج 103، ص 223، ح 1) در این روایت که در مجامع روایى‏یى همچون: من لا یحضره الفقیه، عیون اخبار الرضا(ع)، امالى الصدوق و نهج البلاغه آمده است،5 امام على(ع) مى‏فرماید: اى مردم، اززنان در هیچ جایى پیروى نکنید و آنان را امین بر مالى نسازید و تدبیر امورعیال را به آنان واگذار مکنید چرا که اگر زنان به اراده و اختیار خویش واگذارشوند، به مهالک درمى‏افتند و از دستور مالک، فراتر مى‏روند. جمله لا تامنوهن على مال و نیز لا تذروهن یدبرن امر العیال، گویاى این است که‏اختیار اموال و همچنین اداره زندگى را نباید به دست تدبیر زنان سپرد چرا که‏آنان شرایط لازم را براى احراز این گونه مسئولیتها و مدیریتها ندارند. گفتنى است منظور امام على(ع) از جمله و لا تامنوهن على مال روشن است. امام‏مى‏خواهد مردان از خویش، سلب مسئولیت ننمایند و خود بر مال و امور زندگى‏مدیریت کنند. بنابراین، گفته نشود که این جمله با مسلمات فقه، ناسازگار است‏چرا که مى‏توان مالى را در اختیار زنى قرار داد. کوتاه سخن، این که: دستور حضرت امیر(ع)، یک دستور کلى و عمومى است که از زنان‏اطاعت نکنید و اختیار اموال و اداره زندگى خویش را به آنان مسپارید و روشن است‏که این دستور اگر استحبابى هم باشد مدعاى ما را ثابت مى‏سازد به این معنا که‏در چنین مواردى، نیکو و پسندیده نیست که اختیار امور به دست زنان باشد چه رسدبه رهبرى و حکومت و مانند آن.
5) و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها فان ذلک انعم لحالها و ارخى لبالهاو ادوم لجمالها فان المراه ریحانه و یست‏بقهرمانه و لا تعد بکرامتها نفسها و لاتعطیها ان تشفع لغیرها فیمیل من شفعت له علیک معها.(بحار الانوار، ج 77، ص 214، ح 1) ما از این روایت که در مجامع مختلف روایى چون: کافى شریف، نهج البلاغه و من‏لا یحضره الفقیه آمده،6 استفاده مى‏کنیم که نباید اختیار دیگران را به زن واگذارکرد: و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها. به گفته حضرت امیر(ع)، این‏دستور، به نفع زن و همسو با آرامش و آسایش و حال و جمال زن است.
6) على بن الحسن بن فضال، عن احمد و محمد ابنى الحسن، عن على بن یعقوب، عن‏مروان بن مسلم، عن ابراهیم بن محرز، قال سال ابا جعفر(ع) رجل و انا عنده، فقال:رجل قال لامراته امرک بیدک، قال: انى یکون هذا و الله یقول: الرجال قوامون على‏النساء؟ لیس هذا بشى‏ء. (تهذیب الاحکام، ج 8، ص 88، ح 221 الاستبصار، ج 3، ص 313، ح 4)
7) و قال على(ع): کل امرى‏ء تدبره امراه فهو ملعون. (بحار الانوار، ج 103، ص 228، ح 25) در این روایت، باز هم واگذارى امور و اختیارات به زن، مورد نکوهش قرار گرفته است. از نکوهش مردان در واگذارى تدبیر امورشان به زنان، به دست مى‏آید که تدبیر زنان،کارى نکوهیده است و هنگامى که دین نپذیرد که زنان تدبیر شوهرانشان را به دست‏گیرند، آیا اجازه مى‏دهد که رهبرى، حکومت و مسئولیت‏هاى کلیدى و مدیریتى انسانها را تصاحب کنند؟7
8) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیائکم سمحائکم و امرکم شورى بینکم‏فظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاؤکم‏و امورکم الى نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها. (بحار الانوار، ج‏77، ص‏141،ح‏1)در این روایت، دخالت کردن زنان در امور، نکوهیده شده است لذا مردان نباید امورخویش را به زنان بسپارند و آنان را در تدبیر کارها دخالت دهند. ظاهرا جمله و امورکم الى نسائکم، واگذارى بخشى از امور را به زنان تقبیح مى‏کندو اگر مشورت با زنان را نیز تقبیح کند، این روایت‏به دسته روایات نهى ازمشورت با زنان (دسته دوم) مرتبط مى‏شود. در هر صورت، این روایت‏با دلالت روشن‏خویش، زنان را از دخالت در امور باز مى‏دارد و این دخالت را نکوهش مى‏کند البته‏با این بیان که: مردان نباید چنین دخالت و اختیارى را به زنان بدهند.
9) العده، عن سهل عن موسى بن عمر الصیقل، عن ابى شعیب المحاملى، عن عبد الله بن‏سلیمان، عن ابى عبد الله(ع) قال، قال امیر المؤمنین(ع): لیاتین على الناس زمان‏یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن و یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متى ذاک‏یا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و سلطن الاماء و امر الصبیان.(بحار الانوار، ج 41، ص 331، ح 51) در این روایت از آینده مردم گفتگو به میان آمده است. امام على(ع) مى‏فرماید:زمانى فرا مى‏رسد که تبهکاران موقعیت مى‏یابند و فریبکاران مقرب مى‏شوند وحق‏گویان منصف تضعیف مى‏گردند. از امام(ع) مى‏پرسند: چه زمانى چنین خواهد شد؟امام مى‏فرماید: آن زمان که زنان سلطه یابند و کنیزکان به قدرت رسند و بچه‏ها به‏حکومت دست‏یابند. دلالت این روایت (که در کتابهاى کافى و اعلام الدین نیز آمده 8) بر منظور مورداستدلال ما بسیار روشن است.
10) اعلام الدین للدیلمى: عن عبد الله بن سلیمان، عن ابى عبد الله(ع)، قال قال‏امیر المؤمنین(ع): لیاتین على الناس زمان یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن‏و یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متى یا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا اتخذت الامانه‏مغنما و الزکاه مغرما و العباده استطاله و الصله منا. فقیل: متى ذلک یاامیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و تسلطن الاماء و امر الصبیان. (بحار الانوار، ج 103، ص 261، ح 23)
11)... فهل ینظرون الا الساعه -یعنى القیامه- ان تاتیهم بغته فقد جاء اشراطهافانه حدثنى ابى، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکى، عن عطاءبن ابى ریاح، عن عبد الله بن عباس قال: حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذباب الکعبه ثم اقبل علینا بوجهه، فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنى‏الناس منه یومئذ سلمان -رضى الله عنه- فقال: بلى یا رسول الله! فقال: ان من‏اشراط القیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المال‏و بیع الدین بالدنیا فعندها یذاب قلب المؤمن و جوفه کما یذوب الملح فى الماءمما یرى من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول‏الله؟ قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان، ان عندها امراء جوره و وزراء فسقه‏و عرفاء ظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: اى‏و الذى نفسى بیده یا سلمان، و ان عندها یکون المنکر معروفا و المعروف منکراو ائتمن الخائن و یخون الامین و یصدق الکاذب و یکذب الصادق. قال سلمان: و ان هذالکائن یا رسول الله؟ قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان، فعندها اماره النساءو مشاوره الاماء و قعود الصبیان على المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرماو الفى‏ء مغنما و یجفو الرجل و الدیه و یبر صدیقه.(بحار الانوار،ج 6،ص 306، ح 6) در این روایت، رهبرى زنان و طرف مشورت قرار گرفتن کنیزان، در کنار بسیارى ازمنکرهاى دیگر، از سوى پیامبر(ص) ذکر شده است. پیامبر(ص) پیش‏بینى مى‏کنند که پیش‏از قیامت، این منکرها شکل مى‏گیرد.
12) الکافى: محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد و على بن ابراهیم، عن ابیه جمیعا،عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ابى بصیر، عن ابى عبد الله(ع) قال: ان الله اوحى‏الى عمران: انى واهب لک ذکرا سویا مبارکا یبرى‏ء الاکمه و الابرص و یحیى الموتى‏باذن الله و جاعله رسولا الى بنى اسرائیل فحدث عمران امراته حنه بذلک و هى ام‏مریم فلما حملت کان حملها بها عند نفسها غلام فلما وضعتها قالت: رب انى وضعتهاانثى و لیس الذکر کالانثى اى لا تکون البنت رسولا یقول الله عز و جل و الله اعلم‏بما وضعت فلما وهب الله لمریم عیسى کان هو الذى بشر به عمران و وعده ایاه فاذاقلنا فى الرجل منا شیئا فکان فى ولده او ولد ولده فلا تنکروا ذلک.(بحار الانوار، ج 52، ص 119،ح 49) این روایت در کافى شریف و قصص الانبیاء آمده است و سندا صحیح مى‏باشد. در این‏روایت، امام صادق(ع) نقل مى‏کنند که خداوند به عمران ( پدر حضرت مریم) وحى کردکه به او فرزندى پسر با این خصوصیات مى‏دهد و آن فرزند، پیامبرى براى بنى‏اسرائیل است. عمران، همسر خویش (حنه) را از این بشارت الهى با خبر ساخت و روى‏همین اساس، هنگامى که حنه باردار شد، مى‏پنداشت فرزند در شکم، پسر است. درنتیجه، پس از زایمان، به خداوند عرض کرد: فرزندم دختر شد و دختر، همانند پسرنیست‏یعنى دختر پیامبر نخواهد شد جمله و لیس الذکر کالانثى از آیه شریفه، در این روایت، از گفتار مادر مریم به‏حساب آمده و به این حقیقت تفسیر شده است که دختر نمى‏تواند همچون پسر به مقام‏پیامبرى برسد و این، گویاى همان حقیقتى است که مورد تاکید این نوشته است.پیامبرى، مقامى است در خور مردان و آنچه که در بعضى نوشته‏ها آمده که در این جهت،هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست و حتى پیامبرى و امامت نیز ویژه مردان نیست،درست‏به نظر نمى‏رسد. اینان معتقدند که زنان نیز شایستگى احراز مقام پیامبرى وامامت را دارند گرچه عملا اتفاق نیفتاده است. ولى با توجه به این روایت، کاملا روشن مى‏شود که منصب‏هاى الهى پیامبرى و امامت، ویژه مردان است.
13) الخصال: فیما اوصى به النبى(ص) علیا: یا على، لیس على النساء جمعه‏و لا جماعه و لا اذان و لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بین‏الصفا و المروه و لا استلام الحجر لا حلق و لا تولى القضاء و لا تستشار و لا تذبح الاعند الضروره و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولى‏التزویج و لا تخرج من بیت زوجها الا باذنه فان خرجت‏بغیر اذنه لعنها الله‏و جبرئیل و میکائیل و لا تعطى من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیهاساخط و ان کان ظالما لها.(بحار الانوار، ج 103، ص 257، ح 2)
14) الخصال: القطان، عن السکرى، عن الجوهرى، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن‏ابیه، عن جابر الجعفى، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس على النساء اذان و لااقامه و لا جمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه‏و لا الهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه‏و لا الحلق انما یقصرن من شعورهن و لا تولى المراه القضاء و لا تولى الاماره‏و لا تستشار (بحار الانوار، ج 103، ص 254، ح 1) این روایات (13و14) که به صراحت تمام قضاوت و رهبرى زن را نفى مى‏کنند، از نظرسندى تمام نیستند ولى حضور این روایات در کتابهایى از قبیل خصال و من لا یحضره‏الفقیه‏10 در کنار روایات بسیارى که در تایید این منظور در نوشته ما آمده است،راه را بر هرگونه مناقشه سندى مى‏بندد.
15)... فسلم علیه ثم قال: یا ابن رسول الله، ما الذى اخرجک عن حرم الله و حرم جدک‏محمد(ص)؟ فقال الحسین(ع): ویحک ابا هره، ان بنى امیه اخذوا مالى فصبرت و شتمواعرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت و ایم الله لتقتلنى الفئه الباغیه و لیلبسنهم الله‏ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتى یکونوا اذل من قوم سبا اذملکتهم امراه منهم فحکمت فى اموالهم و دمائهم و فى کتاب تاریخ، عن الریاشى‏باسناده، عن راوى حدیثه، قال: حججت فترکت اصحابى و انطلقت اتعسف الطریق وحدى‏فبینما انا اسیر اذ رفعت طرفى‏الى اخبیه و فساطیط فانطلقت نحوها حتى اتیت ادناهافقلت: لمن هذه الابنیه؟ فقالوا: للحسین(ع). قلت ابن على و ابن فاطمه(ع)؟ قالوا:نعم قلت: فى ایها هو؟ قالوا: فى ذلک الفسطاط فانطلقت نحوه فاذا الحسین(ع) متک على‏باب الفسطاط یقرا کتابا بین یدیه فسلمت فرد على فقلت: یا ابن رسول الله، بابى‏انت و امى ما انزلک فى هذه الارض القفراء التى لیس فیها ریف و لا منعه؟ قال: ان‏هولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى فاذا فعلوا ذلک و لم یدعو الله محرماالا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من قوم الامه(بحار الانوار، ج 44، ص 368، ح 2) این نقلهاى تاریخى که همسو با ارتکاز متشرعه است، در کنار مجموعه روایات آمده‏در این نوشته، برکنار داشتن زنان را از رهبرى جامعه، به وضوح بازگو مى‏کند.
16) و قال(ع): یاتى على الناس زمان لا یعرف فیه الا الماحل و لا یظرف فیه الاالفاجر و لا یؤتمن فیه الا الخائن و لا یخون الا المؤتمن یتخذون الفى‏ء مغنماو الصدقه مغرما و صله الرحم منا و العباده استطاله على الناس و تعدیا و ذلک یکون‏عند سلطان النساء و مشاوره الاماء و اماره الصبیان.(بحار الانوار،ج 78،ص 22،ح 85) قدرت یافتن زنان و مشورت نمودن با کنیزکان در این روایت، در کنار کارهاى زشت وحتى زمینه‏ساز آن کارها معرفى شده است.
17) روى عن زراره بن اعین، انه قال سئل ابو عبد الله(ع) عن خلق حواء و قیل له ان‏اناسا عندنا یقولون ان الله عز و جل خلق حواء من ضلع آدم الایسر الاقصى، فقال:سبحان الله و تعالى عن ذلک علوا کبیرا ا یقول من یقول هذا ان الله تبارک وتعالى‏لم یکن له من القدره ما یخلق لآدم زوجه من غیر ضلعه و یجعل للمتکلم من اهل‏التشنیع سبیلا الى الکلام ان یقول ان آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت من ضلعه‏ما لهؤلاء حکم الله بیننا و بینهم ثم قال(ع): ان الله تبارک و تعالى لما خلق آدم(ع) من طین و امر الملائکه فسجدوا له القى علیه السبات ثم ابتدع له حواء فجعلهافى موضع النقره التى بین ورکیه و ذلک لکى تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرک‏فانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحى عنه فلما نظر الیها نظر الى خلق حسن‏یشبه صورته غیر انها انثى فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت: قالت: خلق‏خلقنى الله کما ترى فقال آدم(ع) عند ذلک: یا رب، ما هذا الخلق الحسن الذى قدآنسنى قربه و النظر الیه؟ فقال الله تبارک و تعالى: یا آدم، هذه امتى حواء ا فتحب‏ان تکون معک تؤنسک و تحدثک و تکون تبعا لامرک؟ فقال: نعم، یا رب و لک على بذلک‏الحمد و الشکر ما بقیت فقال الله عز و جل: فاخطبها الى فانها امتى و قد تصلح لک‏ایضا زوجه للشهوه و القى الله عز و جل علیه الشهوه و قد بث منهما رجالا کثیراو نساء و الخبر الذى روى ان حواء خلقت من ضلع آدم الایسر صحیح و معناه من الطینه‏التى فضلت من ضلعه الایسر فلذلک صارت اضلاع الرجل انقص من اضلاع النساء بضلع(من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 379، ح‏4336)
18) ابن الولید، عن احمد بن ادریس و محمد العطار معا، عن الاشعرى، عن احمد بن‏الحسن بن فضال، عن احمد بن ابراهیم بن عمار، عن ابن نویه، عن زراره، قال سئل‏ابو عبد الله(ع): کیف بدا النسل؟ ثم قال: ان الله تبارک و تعالى لما خلق آدم من‏طین امر الملائکه فسجدوا له و القى علیه السبات ثم ابتدع له خلقا ثم جعلها فى‏موضع النقره التى بین رکبتیه و ذلک لکى تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرک‏فانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحى عنه فلما نظر الیها نظر الى خلق حسن‏یشبه صورته غیر انها انثى فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت؟ فقالت: خلق‏خلقنى الله کما ترى فقال آدم عند ذلک: یا رب، من هذا الخلق الحسن الذى قدآنسنى قربه و النظر الیه؟ فقال الله: هذه امتى حواء، ا فتحب ان تکون معک فتؤنسک‏و تحدثک و تاتمر لامرک؟ قال: نعم یا رب و لک بذلک الشکر و الحمد ما بقیت(بحار الانوار، ج 11، ص 220،ح 1) این حدیث‏شریف که در من لا یحضره الفقیه و علل الشرائع آمده است،11 با جمله‏و تاتمر لامرک و نیز جمله تبعا للرجل، گویاى این حقیقت است که مرد متبوع و زن تابع است.
19) الخرائج: عن ابن عباس -رضى الله عنه- قال لما فرغ امیر المؤمنین(ع) من قتال‏اهل البصره، وضع قتبا على قتب ثم صعد علیه فخطب فحمد الله و اثنى علیه فقال: یااهل البصره، یا اهل المؤتفکه، یا اهل الداء العضال، یا اتباع البهیمه، یا جندالمراه رغا فاجبتم و عقر فهربتم ماوکم زعاق و دینکم نفاق و احلامکم دقاق (بحار الانوار، ج 32، ص 225، ح 175) تعبیر یا جند المراه در این روایت (و دو روایت آینده) در مقام مذمت از لشکرجمل، به حدى در نفى رهبرى زن گویاست که مرحوم شهید مطهرى بر آن تکیه کرده است‏و مى‏گوید: فرماندهى نظامى، شایسته مردان است.
20) خطب امیر المؤمنین(ع) بالبصره فقال: یا جند المراه و یا اصحاب البهیمه، رغافاجبتم و عقر فانهزمتم الله امرکم بجهادى ام على الله تفترون؟ ثم قال: یا بصره،اى یوم لک لو تعلمین و اى قوم لک لو تعلمین؟ ان لک من الماء یوما عظیما بلاؤه‏و ذکر کلاما کثیرا.(بحار الانوار، ج 32، ص 235، ح 188)
21) نهج البلاغه: و من کلام له(ع) فى ذم البصره و اهلها: کنتم جند المراه و اتباع‏البهیمه، رغا فاجبتم و عقر فهزمتم، اخلاقکم رقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق‏و ماؤکم زعاق.(بحار الانوار، ج 32، ص 245، ح‏194) این روایت در تفسیر على بن ابراهیم نیز آمده است.
22) المناقب: جابر و ابن عباس، ان ابى بن کعب قرا عند النبى(ص) و اسبغ علیکم‏نعمه ظاهره و باطنه فقال النبى(ص) لقوم عنده و فیهم ابو بکر و عبیده و عمر و عثمان‏و عبد الرحمن: قولوا الآن ما اول نعمه اعزکم الله بها و بلاکم بها فخاضوا من‏المعاش و الریاش و الذریه و الازواج؟ فلما امسکوا، قال: یا ابا الحسن، قل! فقال (ع): ان الله خلقنى و لم اک شیئا مذکورا و ان احسن بى فجعلنى حیا لا مواتا و ان‏انشانى فله الحمد فى احسن صوره و اعدل ترکیب و ان جعلنى متفکرا و اعیا لا ابله‏ساهیا و ان جعل لى شواعر ادرک بها ما ابتغیت و جعل فى سراجا منیرا و ان هدانى‏لدینه و لن یضلنى عن سبیله و ان جعل لى مردا فى حیاه لا انقطاع لها و ان جعلنى ملکامالکا لا مملوکا و ان سخر لى سماءه و ارضه و ما فیهما و ما بینهما من خلقه و ان‏جعلنا ذکرانا قواما على حلائلنا لا اناثا و کان رسول الله(ص) یقول فى کل کلمه‏صدقت ثم قال: فما بعد هذا؟ (بحار الانوار، ج 40، ص 175، ح 56)
23) جماعه، عن ابى المفضل، عن عبد الله بن الحسین العلوى، عن جده ابراهیم بن‏على، عن ابیه على بن عبید الله، قال: حدثنى شیخان بران من اهلنا سیدان، عن‏موسى بن جعفر، عن ابیه، عن جده ابى جعفر، عن ابیه(ع) و حدثنیه الحسین بن زید بن‏على ذو الدمعه، عن عمه عمر بن على، عن اخیه، عن ابیه، عن جده الحسین -صلى الله‏علیهم- و قال ابو جعفر(ع) : حدثنى عبد الله بن العباس و جابر بن عبد الله الانصارى‏و کان بدریا احدیا شجریا و ممن یحظ من اصحاب رسول الله(ص) فى موده امیر المؤمنین(ع)قالوا بینا رسول الله(ص) فى مسجده فى رهط من اصحابه فیهم ابو بکر و ابو عبیده‏و عمر و عثمان و عبد الرحمن و رجلان من قراء الصحابه من المهاجرین عبد الله بن ام‏عبد و من الانصار ابى بن کعب و کانا بدریین فقرا عبد الله من السوره التى یذکرفیها لقمان حتى اتى على هذه الآیه و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه الآیه و قراابى من السوره التى یذکر فیها ابراهیم(ع) و ذکرهم بایام الله ان فى ذلک لآیات‏لکل صبار شکور. قالوا قال رسول الله(ص): ایام الله نعماؤه و بلاؤه و مثلاته‏سبحانه ثم اقبل(ص) على من شهده من اصحابه فقال: انى لاتخولکم بالموعظه‏تخولا مخافه السامه علیکم و قد اوحى الى ربى جل و تعالى- ان اذکرکم بانعمه‏و انذرکم بما افیض علیکم من کتابه و تلا و اسبغ علیکم نعمه الآیه ثم قال: صدقت‏فما العاشره؟ قال: ان جعلنا سبحانه ذکرانا قواما على حلائلنا لا اناثا. قال:صدقت فما بعد هذا؟ قال: کثرت نعم الله یا نبى الله فطابت و ان تعدوا نعمه الله (بحار الانوار، ج 70 ، ص 20، ح 17) بنابراین روایت، امام على(ع) در محضر پیامبر(ص) به هنگام شمارش نعمت‏هاى الهى،برترى و فضیلت مردان بر زنان را بر مى‏شمرد و بر قوامیت و و لایت مردان بر زنان‏خویش تاکید مى‏کند.
24) احمد بن هوذه، عن النهاوندى، عن عبد الله بن حماد الانصارى، عن محمد بن جعفر، عن‏ابیه(ع) قال: اذا قام القائم بعث فى اقالیم الارض فى کل اقلیم رجلا یقول عهدک‏فى کفک فاذا ورد علیک ما لا تفهمه و لا تعرف القضاء فیه فانظر الى کفک و اعمل‏بما فیها. (بحار الانوار، ج‏52، ص‏365، ح‏144) این روایت، به سان روایات باب قضاء، مردان را عهده‏دار قضاوت و فرمانفرمایى‏مى‏داند و به هنگام قیام حضرت مهدى(عج) از سوى آن حضرت، این مناصب به مردان‏واگذار مى‏شود.
25) بهذا الاسناد عن عبد الله، عن ابن بکیر، عن حمران، عن ابى جعفر(ع) انه قال:کاننى بدینکم هذا لا یزال مولیا یفحص بدمه ثم لا یرده علیکم الا رجل منااهل البیت فیعطیکم فى السنه عطاءین و یرزقکم فى الشهر رزقین و تؤتون الحکمه فى‏زمانه حتى ان المراه لتقضى فى بیتها بکتاب الله تعالى و سنه رسول الله(ص). (بحار الانوار، ج‏52، ص‏352، ح‏106) ممکن است کسى به جمله حتى ان المراه لتقضى فى بیتها بکتاب الله تعالى و سنه‏رسول الله(ص) استشهاد کند تا جواز تصدى منصب قضا را براى زنان به اثبات برساندولى با توجه به جمله تؤتون الحکمه فى زمانه و به قرینه فى بیتها ظاهرا این معنابه دست مى‏آید که زنان در زمان ظهور حضرت، از فهم و درک و شعور دینى والایى‏برخوردار مى‏شوند به گونه‏اى که همان طور که در خانه‏اند، حکم خدا و سنت رسول الله‏را مى‏شناسند.بنابراین، واژه لتقضى در روایت، اشاره به تصدى منصب قضا نیست‏بلکه به این‏حقیقت اشاره دارد که حکم کتاب و سنت را مى‏شناسد.26)باسناد المجاشعى، عن الصادق، عن آبائه(ع) قال قال النبى(ص): انما النکاح رق‏فاذا انکح احدکم ولیده فقد ارقها فلینظر احدکم لمن یرق کریمته.(بحار الانوار،ج‏103، ص‏37، ح‏2) این روایت‏با تشبیه ازدواج زن به بندگى اطاعت‏پذیرى زن از شوهر و مسئولیت وولایت مردان را مى‏رساند.
27) عنه، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابى الجهم، عن ابى خدیجه، قال‏بعثنى ابو عبد الله(ع) الى اصحابنا فقال: قل لهم ایاکم اذا وقعت‏بینکم خصومه اوتدارى بینکم فى شى‏ء من الاخذ و العطاء ان تتحاکموا الى احد من هؤلاء الفساق،اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا فانى قد جعلته قاضیا و ایاکم ان‏یخاصم بعضکم بعضا الى السلطان الجائر.(تهذیب الاحکام، ج‏6، ص‏303، ح‏53)
28) الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن على، عن ابى خدیجه، قال قال لى‏ابو عبد الله(ع): ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الى اهل الجور و لکن انظروا الى رجل‏منکم یعلم شیئا من قضائنا فاجعلوه بینکم فانى قدجعلته قاضیا فتحاکموا الیه.(الکافى، ج‏7، ص‏412، ح‏4)
29) محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن یزید بن اسحاق، عن هارون بن حمزه الغنوى،عن حریز، عن ابى بصیر، عن ابى عبد الله (ع) قال: ایما رجل کان بینه و بین اخ له‏مماراه فى حق فدعاه الى رجل من اخوانه لیحکم بینه و بینه فابى الا ان یرافعه‏الى هؤلاء کان بمنزله الذین قال الله عز و جل ا لم تر الى الذین یزعمون انهم آمنوابما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الى الطاغوت و قد امروا ان‏یکفروا به-الآیه-(النساء/ ). امام صادق(ع) در این دست از روایات(27-29)، دستور مى‏دهند تا به جاى مراجعه‏به قاضیان دربارى، به مردانى از فقهاى شیعه مراجعه شود چرا که آنان از سوى‏امام، منصوب براى قضاوت در میان شیعه هستند. این روایات در میان عالمان، معروف‏به روایات نصب است و از سند و اعتبار ویژه‏اى برخوردار است.
30) محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن بعض اصحابه و على بن ابراهیم، عن ابیه، عن‏ابن ابى عمیر جمیعا، عن محمد بن ابى حمزه، عن حمران، قال قال ابو عبد الله(ع) وذکر هؤلاء عنده و سوء حال الشیعه عندهم فقال: انى سرت مع ابى جعفر المنصور و هوفى موکبه و هو على فرس و بین یدیه خیل و من خلفه خیل و انا على حمار الى جانبه‏فقال: لى یا ابا عبد الله قد کان فینبغى لک ان تفرح بما اعطانا الله من القوه ورایت النساء و قد غلبن على الملک و غلبن على کل امر لا یؤتى الا ما لهن فیه هوى.(کافى، ج‏8، ص‏36، ح‏7) این روایت که از سندى معتبر برخوردار است، به هنگام شمارش جهات منفى زمانهاى‏آینده از سوى حضرت صادق(ع)، مى‏آورد که در آن زمان، زنان حکومت را از آن خودمى‏کنند و بر همه چیز قدرت مى‏یابند و خواسته‏هاى آنان در همه جا نافذ و حاکم‏خواهد شد.
31) المولى سعید المزیدى فى تحفه الاخوان عن ابى بصیر، عن الصادق(ع) فى خبر طویل‏فى خلقه آدم و حواء و دخولهما الجنه و خروجهما منها-الى ان قال-قال ابن عباس‏فنودیت‏یا حواء و من الذى صرف عنک الخیرات التى کنت فیها و الزینه التى کنت‏علیها قالت‏حواء: الهى و سیدى ذلک خطیئتى و قد خدعنى ابلیس بغروره و اغوانى واقسم لى بحقک و عزتک انه لمن الناصحین لى و ما ظننت ان عبدا یحلف بک کاذبا.قال الآن اخرجى ابدا فقد جعلتک ناقصه العقل و الدین و المیراث و الشهاده و الذکر ومعوجه الخلقه شاخصه البصر و جعلتک اسیره ایام حیاتک و احرمتک افضل الاشیاء الجمعه‏و الجماعه و السلام و التحیه و قضیت علیک بالطمث و هو الدم و جهه الحبل و الطلق‏و الولاده فلا تدلین حتى تذوقین طعم الموت فانت اکثر حزنا و اکسر قلبا و اکثردمعه و جعلتک دائمه الاحزان و لم اجعل منکن حکما و لا ابعث منکن نبیا الخبر. (مستدرک الوسائل، ج‏14، ص‏285، ح‏16732) دلالت جمله و لم اجعل منکن حاکما و لا ابعث منکن نبیا در این روایات بر اختصاص‏منصب پیامبرى و رهبرى به مردان در کنار جملات دیگر روایت هیچ تردیدبردار نیست.
روایات دسته دوم
در این دسته از روایات، موضوع مشورت با زنان مورد توجه قرار گرفته است. در این‏روایات مى‏خوانیم: 1- با زنان مشورت نکنید چرا که راى و تصمیم آنان به سستى و ضعف مى‏گراید. 2- با زنان مشورت نکنید چرا که در زنان کاستى، سستى و ناتوانى است. 3- با زنان مشورت بکنید و لى عکس گفته آنان عمل کنید. 4- پیامبر(ص) به هنگام جنگ، با زنان خویش مشورت مى‏کرد و لى بر خلاف گفته آنان عمل مى‏نمود. 5- با زنان مشورت مکن، مگر با زنى که کمال عقل او را آزموده باشى چرا که. 6- مرگ، شایسته جامعه‏اى است که فرمانروایانش بدان و ثروتمندانش بخیلان وکارهایش به دست زنان و یا وابسته به نظر آنان باشد. 7- در آن زمان، فرمانروایى زنان و همفکرى با کنیزکان و منبر رفتن بچه‏ها صورت خواهد گرفت. 8- از علائم زمان خروج دجال، یکى این است که با زنان شور و همفکرى مى‏کنند. 9- با زنان مشورت کنید و بر خلاف نظر آنان عمل کنید چرا که برکت در مخالفت‏با آنان خواهد بود. 10- در آن زمان، سلطه و حکومت، همراه با مشورت با کنیزکان و خواهد بود. 11- تولى منصب قضا و رهبرى، با زن نیست و با زن، شور و مشورت نمى‏شود. 12- و لایت‏بر قضا براى زنان نیست و با زنان مشورت صورت نمى‏گیرد. 13- در امور سرى با زنان مشورت مکنید و در ارتباط با خویشاوندان، از آنان‏اطاعت ننمایید. 14- زنان و خواجگانتان، مورد مشورت شما در امورتان مى‏شوند. این دسته از روایات -همان‏گونه که خواهید دید- از کتابهایى مانند: کافى شریف،من لا یحضره الفقیه، خصال، تفسیر على بن ابراهیم، کمال الدین، الامامه و التبصره،نهج البلاغه، کنز الفوائد و عوالى اللئالى نقل شده است. در این روایات، مشورت با زنان و نظرخواهى کردن از زنان، با لحن‏هاى گوناگون ودر موارد متعدد، مورد نکوهش قرار گرفته است و علت این امر نیز در روایات بازگوشده است. آرى، مشورت باید با آگاهان و صاحب‏نظران پرتجربه صورت گیرد که این جهت،اصولا در زنان دیده نمى‏شود بله، اگر در موردى کمال و قدرتمندى عقلى زنى برشما به تجربه ابت‏شده است، شور با او جایگاه خود را دارد. یک نگاه به روایات مشورت و شرایط کسانى که باید مورد شور شما قرار گیرند، روشن‏مى‏سازد که زنان از این شرایط بالا بهره‏مند نیستند و در نتیجه باید با دیگران‏که آگاهتر و برومندترند مشورت کرد. در این اواخر شنیده‏ایم که باز یکى از استادان بزرگ، از این مجموعه بزرگ روایى‏به این نتیجه رسیده‏اند که زنان چون نسبت‏به خویشان شوهر حسادت مى‏ورزند، نبایداز نظر آنان در ارتباط با خویشان شوهر پیروى کرد و آنان را نباید در این زمینه‏مورد مشورت قرار داد. کمترین پاسخ ما به این نظریه اخیر، این است که مجموعه این دسته از روایات،ظاهرا ملحوظ آن استاد بزرگ نبوده و گرنه با توجه به این بخش عظیم از روایات،این اختصاص فهمیده نمى‏شود. در کارهاى حکومتى، شور با زنان و کنیزان، نکوهش شده است. در امور جنگى، حتى به‏مخالفت‏با نظریه زنان ترغیب شده است.در اداره اموراجتماعى نیز پرهیز از شورو مشورت با زنان سفارش شده است. همچنین در امور سرى، از شور با زنان، نهى شده‏است. در ارتباط با خویشاوندان، باز عدم پذیرش راى زنان مورد تاکید است. و درنهایت‏بر کاستى، ضعف، ناتوانى و سستى نظر و فکر زنان به عنوان فلسفه نهى ازشور با زنان تاکید شده است. با این عنایت، سخن بالا که نهى از شور با زنان تنها در خصوص برخورد با خویشان‏است، هیچ درست‏به نظر نمى‏رسد. بگذریم که در ارتباط با خویشاوندان، عدم اطاعت‏از زن، در روایات مطرح شده است و این، چیزى بالاتر از مشورت نکردن با آنان است‏و در کنار عدم شور با زنان، عدم اطاعت از آنان در مورد خویشاوندان مطرح شده‏است. از این روایات، نتیجه مى گیریم که راى و نظر زنان، شرایط درستى و پختگى راندارد و به سادگى مى‏توان گفت که کارهاى کلیدى و مسئولیت‏هایى که بر پختگى ودرستى راى تکیه دارد، شایسته زنان نیست. رهبرى، مرجعیت، قضاوت و مسئولیت‏هاى‏بزرگى از این دست، شایسته فکرهاى عمیق و نظرهاى صائب و انسان‏هاى دوراندیش وبرومند است.
1) ابو عبد الله الاشعرى، عن بعض اصحابنا، عن جعفر بن عنبسه، عن عباده بن زیاد،عن عمرو بن ابى المقدام، عن ابى جعفر(ع) و احمد بن محمد العاصمى، عمن حدثه، عن‏معلى بن محمد،عن على بن حسان، عن عبد الرحمن بن کثیر، عن ابى عبد الله(ع) قال قال‏امیر المؤمنین(ع) فى رساله الى الحسن(ع): ایاک و مشاوره النساء فان رایهن الى‏الافن و عزمهن الى الوهن و اکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایاهن فان شده الحجاب‏خیر لک و لهن من الارتیاب و لیس خروجهن باشد من دخول من لا تثق به علیهن فان‏استطعت ان لا یعرفن غیرک من الرجال فافعل. احمد بن محمد بن سعید، عن جعفر بن محمد الحسینى، عن على بن عبدک عن الحسن بن ظریف بن‏ناصح، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباته، عن امیر المؤمنین(ع)مثله الا انه قال: کتب بهذه الرساله امیر المؤمنین(ع) الى ابنه محمد بن الحنفیه.(الکافى، ج‏5، ص‏337، ح‏7)
2)و عنه، عن ابى عبد الله الجامورانى، عن‏الحسن بن على بن ابى حمزه، عن صندل،عن‏ابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، قال سمعت ابا عبد الله(ع) یقول: ایاکم و مشاوره‏النساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز.(الکافى، ج‏5، ص‏517، ح‏8)
3) و قد روى الصادق(ع): ایاکم و مشاوره النساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز وکان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن و قال‏امیر المؤمنین(ع) فى کلام له: اتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن على حذر و ان‏امرنکم بالمعروف فخالفوهن لکیلا یطمعن منکم فى‏المنکر.(بحار الانوار، ج‏9، ص‏225، ح‏6)
4) و منه قال امیر المؤمنین(ع): ایاک و مشاوره النساء الا من جربت‏بکمال عقل،فان رایهن یجر الى الافن و عزمهن الى وهن و قصر علیهن حجبهن فهو خیر لهن و لیس‏خروجهن باشد علیک من دخول من لا یوثق به علیهن و ان استطعت ان لا یعرفن غیرک‏فافعل و لا تملک المراه من امرها ما یجاوز نفسها فان ذلک انعم لبالها و بالک وانما المراه ریحانه و یست‏بقهرمانه و لا تطمعها ان تشفع لغیرها و لا تطیلن الخلوه‏مع النساء فیملنک و استبق من نفسک بقیه و ایاک و التغایر فى غیر موضع غیره فان‏ذلک یدعو الصحیحه الى السقم ان رایت منهن ریبه فعجل النکیر و اقل الغضب علیهن‏الا فى عیب او ذنب. (بحار الانوار، ج‏103، ص‏253، ح‏56)
5) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیاؤکم سمحاؤکم و امرکم شورى بینکم‏فظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاءکم وامورکم الى نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها.(بحار الانوار، ج‏77، ص‏139، ح‏1)
6) فهل ینظرون الا الساعه -یعنى القیامه- ان تاتیهم بغته، فقد جاء اشراطها،فانه حدثنى ابى، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکى، عن عطاء بن‏ابى ریاح، عن عبد الله بن عباس، قال حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذ باب‏الکعبه ثم اقبل علینا بوجهه فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنى الناس‏منه یومئذ سلمان -رضى الله عنه- فقال: بلى یا رسول الله! فقال: ان من اشراط‏القیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المال وبیع الدین بالدنیا، فعندها یذاب قلب المؤمن فى جوفه کما یذوب الملح فى الماءمما یرى من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان! ان عندها امراء جوره و و زراء فسقه و عرفاءظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: اى و الذى‏نفسى بیده یا سلمان! فعندها اماره النساء و مشاوره الاماء و قعود الصبیان‏على المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرما و الفى‏ء مغنما و یجفو الرجل والدیه‏و یبر صدیقه و یطلع الکوکب المذنب.(بحار الانوار،16، ص‏305، ح‏6)
7) الطالقانى، عن الجلودى، عن‏الحسین بن معاذ، عن قیس بن حفص، عن یونس بن ارقم،عن ابى سیار الشیبانى، عن الضحاک بن مزاحم، عن النزال بن سبره، قال خطبنا على بن‏ابى طالب(ع) فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: سلونى ایها الناس قبل ان تفقدونى‏ثلاثا فقام الیه صعصعه بن صوحان فقال: یا امیر المؤمنین، متى یخرج الدجال؟ فقال‏له على(ع): اقعد فقد سمع الله کلامک و علم ما اردت و الله ما المسؤول عنه باعلم‏من السائل و لکن لذلک علامات و هیئات یتبع بعضها بعضا کحذو النعل بالنعل و ان‏شئت انباتک بها. قال: نعم یا امیر المؤمنین! فقال(ع): احفظ فان علامه ذلک اذاامات الناس الصلاه و اضاعوا الامانه و استحلوا الکذب و اکلوا الربا و اخذوا الرشاو شیدوا البنیان و باعوا الدین بالدنیا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء وقطعوا الارحام و شارک النساء ازواجهن فى التجاره حرصا على الدنیا و رکب ذوات‏الفروج السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء(بحار الانوار،152، ص‏192،ح‏26)
8) کتاب الامامه و التبصره: عن هارون بن موسى، عن محمد بن على، عن محمد بن الحسن،عن على بن اسباط، عن ابن فضال، عن الصادق(ع)، عن ابیه، عن آبائه(ع) عن النبى(ص)قال: شاوروا النساء و خالفوهن فان خلافهن برکه.(بحار الانوار، ج‏103، ص‏262، ح‏25)
9) نهج البلاغه: قال امیر المؤمنین(ع): یاتى على الناس زمان لا یقرب فیه الاالماحل و لا یظرف فیه الا الفاجر و لا یضعف فیه الا المنصف یعدون الصدقه فیه‏غرما و صله الرحم منا و العباده استطاله على الناس فعند ذلک یکون السلطان بمشوره‏الاماء و اماره الصبیان و تدبیر الخصیان.(بحار الانوار، ج‏52، ص‏278، ح‏173)
10) القطان، عن السکرى، عن الجواهرى، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن ابیه، عن‏جابر الجعفى، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس على النساء اذان و لا اقامه و لاجمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه و لاالهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه و لا الحلق انمایقصرن من شعورهن و لا تولى المراه القضاء و لا تولى الاماره و لا تستشار و لا تذبح‏الا من الاضطرار و تبدا فى الوضوء بباطن الذراع و الرجل بظاهره و لا تمسح کمایمسح الرجال بل علیها ان تلقى الخمار عن موضع مسح راسها فى صلاه الغداه و . (بحار الانوار،ج‏103، ص‏254، ح‏1)
11) فما اوصى به النبى(ص) علیا: یا على، لیس على‏النساء جمعه و لا جماعه و لا اذان‏و لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بین الصفا و المروه‏و لا استلام الحجر و لا حلق و لا تولى القضاء و لا تستشار و لا تذبح الا عند الضروره‏و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولى التزویج و لا تخرج من‏بیت زوجها الا باذنه فان خرجت‏بغیر اذنه لعنها الله و جبرئیل و میکائیل و لاتعطى من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیها ساخط و ان کان‏ظالما لها.(بحار الانوار، ج‏103، ص‏257، ح‏2)
12) و عنه، عن ابیه، رفعه الى ابى جعفر(ع) قال: ذکر عند ابى جعفر(ع) النساى‏فقال: لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه.(الکافى، ج‏5، ص‏517)
13) على، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهن‏فى المعروف فیدعونکم الى المنکر و قال قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فى‏النجوى و لا یطعن فى ذوى القربى ان المراه اذا اسنت ذهب خیر شطریها و بقى شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شرشطریه و بقى خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه. (الکافى، ج‏5، ص‏518، ح‏12)
14) عن ابى جعفر(ع) قال: لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه ان‏المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقى شرهما، ذهب جمالها و عقم رحمها و احتدلسانها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى خیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(بحار الانوار، ج‏103، ص‏227، ح‏24)
15) و روى جابر عن ابى‏جعفر(ع) انه قال فى‏النساء: لا تشاوروهن فى النجوى و لاتطیعوهن فى ذى قرابه ان المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقى، شرهما ذهب‏جمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى‏خیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله. (من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏468،ح‏4621)
16) کنز الفوائد للکراجکى: و رکن علماؤکم الى ولاتکم فاحلوا الحرام و حرمواالحلال و افتوهم بما یشتهون، اتخذوا القرآن الحانا و مزامیر فى اصواتهم ومنعتم حقوق الله من اموالکم و لعن آخر امتکم اولها و زوقتم المساجد و طولتم‏المنابر و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساؤکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه وقطع کل ذى رحم رحمه و بخلتم بما فى ایدیکم و صارت اموالکم عند شرارکم و کنزتم‏الذهب و و الفضه.(بحار الانوار، ج‏76، ص‏352، ح‏19)
17) قال النبى(ص): اذا اراد الله بعبد خیرا جعل له وزیرا صالحا ان نسى ذکره‏و ان ذکر اعانه من فتح له باب خیر فلینتهزه فانه لا یدرى متى یغلق عنه الاموربتمامها و الاعمال بخواتمها شاوروهن و خالفوهن حبک للشى‏ء یعمى و یصم المراه‏کالضلع العوجاء بلوا ارحامکم.(بحار الانوار، ج 77، ص 166، ح 2 )
18) محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سیف، عن اسحاق بن عمار رفعه‏قال: کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن.(الکافى،ج 5 ، ص 518، ح 11)
19) و کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن. (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 468، ح 4624 )
روایات دسته سوم
در این دسته از روایات، اطاعت از زنان نکوهش شده است آن‏گونه که پرهیز از اطاعت‏از زنان، یک اصل شناخته شده است. در این دسته از روایات مى‏خوانیم: 1- مردى که از زن خویش اطاعت کند، خداوند او را با بینى به آتش مى‏افکند. 2- نهى از اطاعت از زنان در چند مورد: پوشیدن لباس نازک رفتن به حمام‏ها شرکت‏در عروسى‏ها و جشن‏ها شرکت در عزاها. 3- در معروف از آنان پیروى مکنید تا شما را به منکرها دستور ندهند. 4- اگر زنان شما را به کار معروفى امر کردند، با آنان مخالفت و رزید تا درانجام منکر به شما طمع نکنند. 5- درباره خویشاوندانتان، از زنان اطاعت مکنید. 6- اطاعت از زنان پشیمانى است. 7- حضرت آدم(ع) فرمود: به راى زنانتان عمل نکنید. من براساس هواى زنم عمل کردم و پشیمان شدم. 8- یکى از کارهاى زشت، این است که مرد از همسر خویش اطاعت کند. 9- اول کسى که از زنان اطاعت کرد، آدم بود و خداوند او را از بهشت فرو فرستاد. 10- زمانى بر مردم خواهد رسید که زنانشان قبله آنان شوند. 11- سه چیز موجب هلاکت است: اطاعت از زنان 12- اطاعت از زن، نهایت جهل و نادانى است. 13- اطاعت از زنان، از قدر و منزلت و کمال مردان ارزشمند مى‏کاهد و انسانهاى عاقل را زمین مى‏زند. 14- اطاعت از زنان، طبیعت و خصلت احمقان است.
این دسته از روایات به خوبى توضیح مى‏دهد که زنان اصولا شایستگى مطاعیت راندارند و بخشى از این روایات، گرچه در محور خاصى همچون خانواده است (به این‏معنا که مرد نباید از همسر خویش فرمان گیرد)، ولى بخش دیگر، تعمیم دارد و به‏خوبى مى‏توان از این روایات استفاده کرد که سرپرستى، رهبرى و مسئولیت‏هایى ازاین دست، شایسته زن نیست. در ارتباط با خصوص روایاتى که مى‏گوید حتى در کارهاى خوب اطاعت از زنان مکنیدچرا که به اطاعت‏شما در کارهاى بد، امید مى‏بندند تامل ویژه‏اى باید کرد تا مفادروشن و حق این روایات، به دست آید. زن نباید احساس کند که مرد از او فرمان مى‏گیرد و اطاعت او را وظیفه خویش‏مى‏داند چرا که پا فراتر مى‏نهد و فرمانهایى نادرست صادر مى‏کند. استقلال مرد درانجام کارهاى معروف، باید محفوظ باشد به گونه‏اى که زن هم این حقیقت را در وجودمرد احساس کند. ظاهرا این روح دستورى است که در بخشى از روایات آمده است. البته در تفسیر این سخن، عالمان بیاناتى دارند ولى اصل مطلب مورد قبول همه است‏و در آن، مناقشه سندى راه ندارد. در ارتباط با روایاتى که اطاعت از زن را درچند مورد حرام مى‏داند، باز تاملى لازم است تا موارد به شکل صحیح مشخص شود، چراکه مطلق اجازه دادن به زن در رفتن به حمام و شاید اشکالى نداشته باشد. در این‏زمینه هم عالمان بیاناتى دارند.
اینک روایات دسته سوم:
1) على بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلى، عن السکونى، عن ابى عبد الله(ع) قال‏قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبه الله على وجهه فى‏النار. قیل و ما تلک‏الطاعه؟ قال: تطلب منه الذهاب الى الحمامات و العرسات و العیدات و النیاحات‏و الثیاب الرقاق.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 3)
2) و قال(ع): من اطاع امراته اکبه الله على منخریه فى النار فقیل و ما تلک‏الطاعه؟ قال: تدعوه الى النیاحات و العرسات و الحمامات و لبس الثیاب الرقاق‏فیجیبها.(من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 115، ح 241)
3)... یا على، من اطاع امراته اکبه الله -عز و جل- على وجهه فى النار. فقال على(ع):و ما تلک الطاعه؟ قال: یاذن لها فى الذهاب الى الحمامات و العرسات و النائحات‏و لبس الثیاب الرقاق. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 362، ح 5762)
4) عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، عن‏ابى عبد الله(ع) قال ذکر رسول الله(ص) النساء فقال: اعصوهن فى المعروف قبل ان‏یامرنکم بالمنکر و تعوذوا بالله من شرارهن و کونوا من خیارهن على حذر.(الکافى، ج 5، ص 516، ح 2)
5) عده من اصحابنا، عن احمد بن ابى عبد الله، عن ابیه، عمن ذکره، عن الحسین بن‏المختار، عن ابى عبد الله(ع) قال قال امیر المؤمنین(ع) فى کلام له: اتقوا شرارالنساء و کونوا من خیارهن على حذر و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهن کى لا یطمعن‏منکم فى المنکر. (الکافى، ج 5، ص 517، ح 5)
6) محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن عمرو بن عثمان، عن المطلب بن زیاد،رفعه عن ابى عبد الله(ع) قال: تعوذوا بالله من طالحات نسائکم و کونوا من خیارهن‏على حذر و لاتطیعوهن فى المعروف فیامرنکم بالمنکر.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 7)
7) على، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهن فى‏المعروف فیدعونکم الى المنکر و قال(ع): قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فى‏النجوى و لا یطعن فى ذوى القربى ان المراه اذا اسنت، ذهب خیر شطریها و بقى شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن، ذهب شرشطریه و بقى خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه.(الکافى، ج 5، ص 518، ح 12)
8) و عنه، عن ابیه، رفعه الى ابى جعفر(ع) قال ذکر عند ابى جعفر(ع) النساء فقال:لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 6)
9) و روى جابر عن ابى جعفر(ع) انه قال فى النساء: لا تشاوروهن فى النجوى‏و لا تطیعوهن فى ذى قرابه ان المراه اذا اکبرت ذهب خیر شطریها و بقى شرهما ذهب‏جمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى خیرهماثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 4)
10) و باسناده قال قال رسول الله: طاعه المراه ندامه.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 4)
11) یا على، سوء الخلق شوم و طاعه المراه ندامه. یا على، ان کان الشوم فى شى‏ءففى لسان المراه. یا على، نجى المخفون. یا على، من کذب على متعمدا فلیتبوامقعده من النار.(من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 364، ح‏5762)
12) الدره الباهره: اوصى آدم ابنه شیث(ع) بخمسه اشیاء و قال له اعمل بها و اوص‏بها بنیک من بعدک، اولها: لا ترکنوا الى الدنیا الفانیه فانى رکنت الى الجنه‏الباقیه فما صحب لى و اخرجت منها الثانیه: لا تعملوا براى نسائکم فانى ملت‏بهوى‏امراتى و اصابتنى الندامه.(بحار الانوار، ج‏78، ص 452، ح 19)
13) الحسن بن عبد الله بن سعید العسکرى، عن محمد بن عبد الله البزاز، عن احمد بن‏محمد بن ابراهیم العطار، عن ابى الربیع سلیمان بن داوود، عن فرج بن فضاله، عن‏یحیى بن سعید، عن محمد بن الحنفیه، عن ابیه على بن ابى طالب(ع) قال قال رسول‏الله(ص): اذا عملت امتى خمسه عشر خصله حل بها البلاء قیل یا رسول الله، و ما هى؟قال: اذا کانت المغانم دولا و الامانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته‏و عق امه و بر صدیقه و جفا اباه.(بحار الانوار، ج 6، ص‏304، ح‏4)
14) جماعه، عن ابى المفضل عن عبد الله بن سعید بن یحیى، عن اسماعیل بن عبد الله‏بن خالد القاضى، قال ابو المفضل و حدثنا اسحاق بن ابراهیم بن حماد، عن الربیع‏بن تغلب، قال حدثنا فرج بن فضاله، قال و حدثنى محمد بن یوسف بن بشیر، عن على‏بن عمرو بن خالد، عن ابیه، عن فرج، عن یحیى بن سعید الانصارى، عن محمد بن على‏بن ابى طالب(ع) عن النبى(ص) قال: اذا صارت الدنیا عندهم دولا (و قال احدهم اذاکان المال فیهم دولا) و الخیانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و عق امه‏و بر صدیقه و جفا اباه. (بحار الانوار، ج 6، ص 310، ح 7)
15) روى جابر بن عبد الله الانصارى، قال حججت مع رسول الله (ص) حجه الوداع فلماقضى النبى(ص) ما افترض علیه من الحج اتى مودع الکعبه فلزم حلقه الباب و نادى‏برفع صوته: ایها الناس! فاجتمع اهل المسجد و اهل السوق فقال: اسمعوا انى قائل‏ما هو بعدى کائن فلیبلغ شاهدکم غائبکم فقالوا: یا رسول الله، اخبرنا متى یکون‏ذلک؟ فقال(ص): عند تاخیر الصلوات و اتباع الشهوات و شرب القهوات و شتم الآباءو الامهات حتى ترون الحرام مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و جفا جاره‏و قطع رحمه و ذهب رحمه الاکابر و قل حیاء الاصاغر.(بحار الانوار، ج 52، ص 264، ح 148)
16) کنز الفوائد للکراجکى: قال اخبرنى محمد بن على بن صخر، عن فارس بن موسى،عن احمد بن محمد بن شیبه، عن محمد بن یحیى الطوسى، عن محمد بن خالد الدمشقى،عن سعید بن محمد بن عبد الرحمن بن خارجه الرقى، قال قال معاویه بن نضله سمعت عن‏حوارى لعیسى(ع): و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساوکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه و قطع‏کل ذى رحم رحمه و بخلتم بما فى ایدیکم.(بحار الانوار، ج 76، ص 352، ح 19)
17) قال النبى(ص): ... کفضل السماء على الارض و کفضل الماء على الارض فبالماء یحیى‏الارض و بالرجل تحیى النساء، لو لا الرجال ما خلق النساء لقول الله عز و جل‏الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض. قال الیهودى: لاى شى‏ءکان هکذا؟ قال النبى(ص): خلق الله -عز و جل- آدم من طین و من فضله و بقیته خلقت‏حواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنه و قد بین فضل الرجال على‏النساء فى الدنیا، ا لا ترى الى النساء کیف یحضن و لا یمکنهن العباده من القذاره‏و الرجال لا یصیبهم شى‏ء من الطمث.(بحار الانوار، ج 9، ص 299، ح 5)
18) ماجیلویه، عن عمه، عن البرقى، عن على بن الحسین البرقى، عن عبد الله بن‏جبله، عن معاویه بن عمار، عن الحسن بن عبد الله، عن ابیه، عن جده الحسن بن على(ع) قال: جاء نفر من الیهود الى رسول الله(ص) فساله عن مسائل فکان فیما ساله‏اخبرنى ما فضل الرجال على النساء؟. قال النبى(ص): کفضل السماء على الارض اوکفضل الماء على الارض فبالماء تحیى الارض و بالرجال تحیى النساء لو لا الرجال ماخلق النساء لقول الله عز و جل الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على‏بعض. قال الیهودى: لاى شى‏ء کان هکذا؟ قال النبى(ص): خلق الله -عز و جل- آدم من‏طین و من فضله و بقیته خلقت‏حواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنه‏و قد بین فضل الرجال على النساء فى الدنیا ا لا ترى الى النساء کیف یحضن‏و لا یمکنهن العباده من القذاره و الرجال لا یصیبهم شى‏ء من الطمث؟ قال الیهودى:صدقت‏یا محمد! (بحار الانوار، ج 103، ص‏240، ح 1)
19) عن ابى عبد الله(ع) عن آبائه، قال قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبه‏الله على وجهه فى النار. قال: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه الذهاب الى‏الحمامات و العرسات و العیدان و النائحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 228 ، ح 27)
20) ابى، عن محمد العطار، عن الاشعرى، عن ابن معروف، عن ابن همام، عن محمد بن‏غزوان، عن السکونى، عن الصادق، عن آبائه(ع)، قال قال على(ع): من اطاع امراته‏فى اربعه اشیاء اکبه الله على منخریه فى النار. قیل: و ما هى؟ قال: فى الثیاب‏الرقاق و الحمامات و العرسات و النیاحات. (بحار الانوار، ج 103، ص 242، ح 10)
21) ثواب الاعمال: ابى، عن على، عن ابیه، عن النوفلى، عن السکونى، عن الصادق(ع)، عن آبائه(ع)، قال قال على(ع): من اطاع امراته اکبه الله على وجهه فى النار.قیل: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه ان تذهب الى الحمامات و الى العرسات و الى‏النیاحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 243، ح 11)
22) قال رسول الله(ص): یاتى على الناس زمان وجوههم وجوه الآدمیین و قلوبهم قلوب‏الشیاطین کامثال الذئاب الضوارى سفاکون للدماء لا یتناهون عن منکر فعلوه ان‏تابعتهم ارتابوک قال رسول الله(ص): یاتى على الناس زمان بطونهم آلهتهم و نساؤهم‏قبلتهم و دنانیرهم دینهم و شرفهم متاعهم لا یبقى من الایمان الا اسمه و لا من‏الاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه، مساجدهم معموره من البناء. (بحار الانوار، ج 22، ص 453، ح 11)
23) ثلاث مهلکات: طاعه النساء و طاعه الغضب و طاعه الشهوه; طاعه النساء غایه‏الجهل; طاعه النساء تزرى بالنبلاء و تردى العقلاء; طاعه النساء شیمه الحمق; لاتطیعوا النساء فى المعروف حتى لا یطمعن فى المنکر.(غرر الحکم و در الکلم، ص 408 ،شماره‏هاى 9371-9375)
پى‏نوشتها
1. البته در عنوان روایت هفتم به تعدادى از روایات اشاره کرده، مى‏نویسند: جمله‏من الروایات الوارده فى معنى نقصان ایمان المراه و عقلها و فى معنى الاتقاء من‏شرار النساء و الحذر من خیارهن و فى النهى عن طاعتهن فى المعروف. 2. هر چند که بعضى از روایات را سندا پذیرفته‏اند بنگرید به صفحه 101، آنجا که‏مى‏نویسند: و منها ما هو صحیح السند و هو روایه الکلینى 3. مراجعه کنید به: جواهر الکلام مستند الشیعه مفتاح الکرامه و دیگر کتب فقهى (کتاب قضا، باب شرط مرد بودن قاضى). 4.اهلیه المراه لتولى السلطه، محمد مهدى شمس الدین، چاپ اول: مؤسسه المنار، قم، ص 59 49 5. من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏554 6. الکافى، ج‏5، ص‏510، نهج البلاغه، وصیت‏حضرت على(ع) به امام حسن(ع) من‏لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص‏39، صیت‏حضرت على(ع) به محمد بن حنفیه (سید بن طاووس درکتاب وصایا به نقلهاى مختلف این وصیتنامه اشاره کرده است). 7. این روایت در منابع دیگرى نیز آمده است: الکافى، ج 5، ص 518، ح 10 من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 468 ، ح‏4622 8. الکافى، ج‏8، ص‏69 9. الکافى، ج 1ص‏535 10. من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص‏351 11. من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏379

تبلیغات