دفاع از حدیث(7)
آرشیو
چکیده
متن
گفتنىهاى نخستین
ما بر این باوریم که زن در فرهنگ اسلامى، والاترین حیثیت انسانى، شخصیتحقوقى،عظمت اجتماعى و شکوه خانوادگى را به دست آورده استبه گونهاى که زنان آزادىیافته غربى، در مقایسه با زنان مسلمان، حقیقتا یک قشر درماندهاند که حقوقانسانى آنها در غوغاى فنآورى و در مرگ عواطف و گسستخانوادهها از بین رفته است. نقد افکار فمنیستها (زنگرایان) به معناى خدشه به شخصیت زنان در فرهنگ اسلامى نیست. نقد ما متوجه چند چیز است: 1- تساوىانگارى بین زن و مرد، با وجود تفاوتهاى انکارناپذیر 2- غربگرایى در ارائه نظریات 3- مسخ هویت واقعى زنان و مردگونه ساختن زنان به گمان حمایت از آنان 4- توجه نکردن به ارزشهاى واقعى زن در فرهنگ اسلامى (مثلا نیک شوهردارى کردن،یکى از ارزشهاى اخلاقى در فرهنگ اسلامى است که این ارزش در دنیاى غرب،ناشناخته است) 5- نقد ناآگاهانه برخى از روایات یا طرد آنها به بهانه حمایت از زنان. گفتنى است مقالات ما در مجله علوم حدیث (که یک مجله تخصصى است)، تنها براىخواص نوشته مىشود. در چند شماره از سلسله مقالات دفاع از حدیثبه دفاع ازاحادیثى در ارتباط با موضوع حساس و به روز زن پرداخته شده که هرگز دیدگاه جامعنویسنده در آنها بازگو نگردیده است و آنگونه که در موارد متعددى اشاره شده،همیشه از بعد ویژهاى به دفاع از حدیث پرداختهایم. طرح دیدگاه جامع در اینزمینه (شخصیت و حقوق زن)، مجالى دیگر مىطلبد. در قسمتهاى قبل، مجموعا به دفاع از چهارده حدیث پرداختیم.
15- دفاع از روایات «نفى ولایت زنان»
جناب شیخ محمد مهدى شمس الدین، در کتاب اهلیه المراه لتولى السلطه (ص 79-114)حدود ده روایت را که بر نفى ولایت زنان دلالت دارند، مىآورد1 و در عموم روایات،مناقشه سندى و دلالى مىکند2 و در پایان بحث (ص 114) مىنویسد: و الظاهر عدم وجود شىء من الروایات فى کتب الحدیث عند المسلمین غیر ما ذکر و لو کان لبان ظاهرا در جوامع حدیثى مسلمانان، غیر از این چند روایت نیست و اگر بود، آشکار مىشد.
دفاع ما ما در یک بحث فراگیر، این موضوع مهم و حساس را پىگرفتهایم و پیرامون ادلهششگانه نفى ولایت زنان به تفصیل سخن گفتهایم. در آنجا ثابت کردهایم که قضاوت،مرجعیت، رهبرى و سرپرستى و نیز پیامبرى و امامت، ویژه مردان و از منصبهاى خاصآنان است. اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملى در ادیان الهى، آیات و نیزروایات بسیارى، ما را در این باره راهنمایى مىکنند. ولى اکنون، در این شماره از مقاله دفاع از حدیث، تنها به ادله روایى اینمدعا مىپردازیم. آنچه براى ما از اهمیتبیشترى برخوردار است، توجه به این نکتهاست که چرا باید حدود ده دسته روایت که بیش از صد روایت را در خود جاى داده واز استفاضه و تعدد نقل و اشتهار فراتر رفته و با چنین گستردگى، مورد اعتناىفقیهان و عالمان دینى بوده است، به حدود ده روایت تقلیل پیدا کند! ما بر این باوریم که آشناى با حدیث و فقه، اگر این مجموعه گسترده روایى راببیند و در این بیش از صد روایت تاملى کند، به سادگى، اعتبار و دلالت اینمجموعه برایش تمام خواهد شد آن گونه که فقیهان ما در نوشتههاى خویش به بخشى ازاین روایات اشاره کردهاند و بر درستى و اعتبار آنها تکیه نمودهاند و بر اساسآن فتوا دادهاند.3ما در اینجا به بحث در باره روایات نمىپردازیم و با مؤلف بزرگوار کتاب اهلیهالمراه لتولى السلطه در سند و دلالت این روایات، به طور موردى، وارد بحثنمىشویم چرا که همان گونه که اشاره رفت، این مجموعه گسترده از اعتبار ویژه ودلالت روشنى برخوردار است و به گفته معروف: آفتاب آمد دلیل آفتاب!
بر مبناى عالمان کارشناس، مناقشههاى سندى در چنین مواردى صحیح نیست و خیالمىکنم که خود مؤلف نیز به این مبنا در برخى دیگر از نوشتههاى خویش توجه کردهاست. به علاوه که در این مجموعه، روایاتى نیز یافت مىشوند که از جهتسند همبدون مناقشهاند. بگذریم که با توجه به این مجموعه گسترده از روایات، دیگرادعاى حصول قطع به صدور بعضى روایات، هرگز سخنى گزاف نیست. بنابر این، گفتهایشان: على ان دعوى القطع بصدور بعضها بالصوره التى وصلت الینا مجانفه عظیمهپذیرفته نیست. ایشان در این کتاب، تصریح کردهاند که مرجعیت، قضاوت و رهبرى از منصبهاى ویژهمردان نیست4 و آنچه ایشان در این کتاب به تفصیل در زمینه رد دلالت روایاتآوردهاند، با یک تامل پاسخ مىگیرد و چیزى در برابر دلالت روشن روایات، تابمقاومت ندارد (البته اگر احساس ضرورت شود، این جهت هم در مقالهاى دیگر مىتواندموضوع بحث و بررسى قرار گیرد).
روایات نفى ولایت زنان
دستههاى گوناگونى از روایات، عدم ولایت زنان را ثابت مىکند. برخى از ایندستهها و بخشى از این روایات، در کتابهاى فقهى، مورد توجه قرار گرفتهاند و درکنار اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملى و آیات، به آنها استدلال شده استولى مجموع این روایات، در کمتر نوشتهاى ملحوظ و منظور بوده است. در کتابهاىجواهر الکلام و مستند الشیعه به پارهاى از این روایات اشاره شده و در مفتاحالکرامه نیز بخشى از این روایات آمده است. هم اکنون دستههاى چندگانه روایات را اجمالا یادآور مىشویم. آنگاه یک یکروایات هر دسته را ذکر مىکنیم. گفتنى است: دسته اول، روایاتى است که مستقیماولایت و سرپرستى زنان را در میدانهاى مختلف زندگى، نفى مىکند. این دسته بهروشنى، سرپرستى زن را در خانه و در اجتماع، جهت کسب منصبهایى از قبیل قضا،مرجعیت و رهبرى، نفى مىکند. دستههاى دیگر، این حقیقت را به طور غیر مستقیمبیان مىدارند و ریشههاى ولایت و سرپرستى زنان را خشک مىسازند. این دستهها نیزهر کدام تعدادى از روایات را در خود جاى مىدهند. در بحثسندى هم ما بر این مبنا هستیم که دقت در سند روایات متعدد و متظافر کهدر کتابهاى معتبرى (همچون کتب اربعه) آمدهاند و مورد توجه و عمل اصحاباند،لازم نیست تنها یکى از راههاى وثوق به خبر، وثاقت راوى آن است ولى قرائن وراههاى بسیار دیگرى هم هست که این وثوق را پدید مىآورد و یکى از این راهها،حضور خبر در مجامع متعدد روایى و تعدد خبر و اعتناى عالمان به آن است. در هر دسته، همچنین سعى مىکنیم روایات معتبر و صحیح را مشخص سازیم تا سختگیراندر حدیث و کسانى که تنها راه را وثاقت راوى مىدانند و تنها خبر ثقه را حجتمىشناسند (نه خبر موثوق به را)، آنان هم به منظور خویش ستیابند.
دستههاى گوناگون روایات نفى ولایت زنان
1- دسته اول. روایاتى که مستقیما ولایت و سرپرستى زنان را در میدانهاى مختلفزندگى، نفى مىکنند. 2- دسته دوم. روایاتى که از مشورت با زنان، نهى مىکنند. 3- دسته سوم. روایاتى که اطاعت کردن از زنان را نکوهش مىکنند. 4- دسته چهارم. روایاتى که بر کاستى عقل، دین، روح و بدن زنان دلالت دارند. 5- دسته پنجم. روایاتى در باره شهادت زنان: در برخى موارد، اصلا شهادت زنانپذیرفته نیست و در موارد پذیرفته شده، شهادت دو زن، معادل شهادت یک مرد استبهعلاوه که باید با انضمام به شهادت مردان باشد تا پذیرفته گردد البته در مواردى،جداى از انضمام به شهادت مردان نیز پذیرفته است. 6- دسته ششم. روایاتى که بر حضور زن در خانه تاکید دارد و ارزشهایى از این دسترا براى زنان برمىشمرند: الف- مردى او را نبیند، ب- او مردى را نبیند، ج- زودازدواج کند، د- زایمان بسیار داشته باشد، ه- خانهدارى کند، و فرزنددارى کند،ز- شوهردارى کند، ح- عدم ارتباط زنان با نامحرمان، ط- محدودیت زنان در سخنگفتن با نامحرم، ى- جمعه و جماعتبر زن نیست. 7- دسته هفتم. روایاتى که به مردان دستور مىدهند که: زنان را در خانه نگهدارىکنید و از ارتباط و اختلاط با نامحرمان، بازگیرید. 8- دسته هشتم. روایاتى که ضعف راى زنان را بازگو مىکنند و حتى بر راى نداشتن زنان دلالت دارند. 9- دسته نهم. روایاتى که بر مسئولیت و مدیریت مردان در زمینههاى مختلف تاکید دارند.
ما در این مقاله، تنها به روایات دسته اول تا سوم که اهمیتبیشترى دارند ودفاع ما را تمام مىکنند مىپردازیم.
روایات دسته اول
در این دسته، به بیش از سى روایت که مسئولیت و مدیریت زنان را در محورهاىمختلف مورد نفى و انکار قرار مىدهند، اشاره مىکنیم. این مجموعه به گونهاى استکه انسان مطمئن مىشود منصبهاى نبوت، و امامت و رهبرى، فقاهت، قضاوت و مانند آن،شایسته مردان است. این دسته از روایات، در کتابهاى معتبر روایى زیر آمده است: 1- کافى شریف،2- منلا یحضره الفقیه، 3- بحار الانوار، 4- امالى صدوق، 5- نهج البلاغه، 6- اعلامالدین دیلمى، 7- تفسیر على بن ابراهیم، 8- خصال صدوق، 9- خرائج راوندى، 10مناقب ابن شهرآشوب، 11- امالى طوسى، 12- غیبت نعمانى، 13- تهذیب طوسى، 14- عللالشرائع، 15- مستدرک الوسائل، 16- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، 17- صحیحبخارى، 18- العمده.
1)... ثم هلک ابنه اردشیر ثم ملک رجل لیس من اهل بیت الملک فقتلته بوران بنت کسرىثم ملک بعده رجل یقال له کسرى بن قباد ولد بارض الترک ثم ملکتبوران بنت کسرىفبلغ رسول الله(ص) ملکها فقال: لن یفلح قوم اسندوا امرهم الى امراه ثم ملکتبنت اخرى لکسرى فسمت و ماتت ثم ملک رجل ثم قتل فلما راى اهل فارس ما هم فیه منالانتشار امر ابن لکسرى یقال له یزدجرد فملکوه علیهم فاقام بالمدائن علىالانتشار ثمانى سنین و بعث الى الصین بامواله و خلف اخا بالمدائن لرستم فاتىلقتال المسلمین و نزل بالقادسیه و قتل بها فبلغ ذلک یزدجرد فهرب الى سجستانو قتل هناک (بحار الانوار، ج 15، ص 212، ح 26)
2) العمده، صحیح البخارى، باسناده الى الحسن بن ابى بکره، قال: لقد نفعنى اللهبکلمه ایام الجمل لما بلغ النبى(ص) ان فارسا ملکوا ابنه کسرى، فقال: لن یفلحقوم ولوا امرهم امراه. (بحار الانوار، ج 32، ص 194، ح 143)
3) و قال ابن ابى الحدید: رکبت عائشه یوم الحرب الجمل المسمى عسکرا فى هودج قدالبس الرفوف ثم البس جلود النمر ثم البس فوق ذلک دروع الحدید و روى الشعبى، عنمسلم بن ابى بکره، عن ابیه، قال: لما قدم طلحه و الزبیر البصره تقلدت سیفى و اناارید نصرهما فدخلت على عائشه و اذا هى تامر و تنهى و اذا الامر امرها فذکرتحدیثا کنتسمعته من رسول الله(ص): لن یفلح قوم یدبر امرهم امراه فانصرفتو اعتزلتهم و قد روى هذا الخبر على صوره اخرى: ان قوما یخرجون بعدى فى فئه راسهاامراه لا یفلحون ابدا. (بحار الانوار، ج 32، ص 212، ح 168) این چند روایت، از طریق اهل سنت رسیدهاند و چون مورد استناد فقیهان ما در فقهقرار گرفتهاند، در این بخش ذکر گردیدند و از جهت دلالت، مشکلى ندارند و نفىولایت و رهبرى زنان از آنها به خوبى به دست مىآید مگر آن که کسى بگوید در زمانما رهبران و رئیسان جمهور، چنان اختیاراتى ندارند و گفته پیامبر(ص)، تنهاشاهان و حکومتهاى شاهنشاهى را دربر مىگیرد که این سخن گرچه گفته شده، ولى جدابه دور از انصاف و درست فهمى است. در زمان ما هم در تمام دنیا مردم رهبرانخویش را انتخاب مىکنند و بدانها اختیاراتى مىسپارند و جمله ولوا امرهم و یااسندوا امرهم قابل تطبیق است.
4) ابن البرقى، عن ابیه، عن جده، عن ابیه محمد البرقى، عن ابن ابى عمیر، عنغیر واحد، عن الصادق(ع) عن آبائه(ع) قال: شکى رجل من اصحاب امیر المؤمنین(ع)نسائه فقام(ع) خطیبا فقال: معاشر الناس، لا تطیعوا النساء على حال و لا تامنوهنعلى مال و لا تذروهن یدبرن امر العیال فانهن ان ترکن و ما اردن اوردن المهالکو عدون امر المالک فانا وجدناهن لاورع لهن عند حاجتهن و لا صبر لهن عن شهوتهنالبذخ لهن لازم و ان کبرن و العجب بهن لاحق و ان عجزن لا یشکرن الکثیر اذا منعنالقلیل ینسین الخیر و یحفظن الشر یتهافتن بالبهتان و یتمادین بالطغیان و یتصدینللشیطان فداروهن على کل حال و احسنوا لهن المقال لعلهن یحسن الفعال.(بحار الانوار، ج 103، ص 223، ح 1) در این روایت که در مجامع روایىیى همچون: من لا یحضره الفقیه، عیون اخبار الرضا(ع)، امالى الصدوق و نهج البلاغه آمده است،5 امام على(ع) مىفرماید: اى مردم، اززنان در هیچ جایى پیروى نکنید و آنان را امین بر مالى نسازید و تدبیر امورعیال را به آنان واگذار مکنید چرا که اگر زنان به اراده و اختیار خویش واگذارشوند، به مهالک درمىافتند و از دستور مالک، فراتر مىروند. جمله لا تامنوهن على مال و نیز لا تذروهن یدبرن امر العیال، گویاى این است کهاختیار اموال و همچنین اداره زندگى را نباید به دست تدبیر زنان سپرد چرا کهآنان شرایط لازم را براى احراز این گونه مسئولیتها و مدیریتها ندارند. گفتنى است منظور امام على(ع) از جمله و لا تامنوهن على مال روشن است. اماممىخواهد مردان از خویش، سلب مسئولیت ننمایند و خود بر مال و امور زندگىمدیریت کنند. بنابراین، گفته نشود که این جمله با مسلمات فقه، ناسازگار استچرا که مىتوان مالى را در اختیار زنى قرار داد. کوتاه سخن، این که: دستور حضرت امیر(ع)، یک دستور کلى و عمومى است که از زناناطاعت نکنید و اختیار اموال و اداره زندگى خویش را به آنان مسپارید و روشن استکه این دستور اگر استحبابى هم باشد مدعاى ما را ثابت مىسازد به این معنا کهدر چنین مواردى، نیکو و پسندیده نیست که اختیار امور به دست زنان باشد چه رسدبه رهبرى و حکومت و مانند آن.
5) و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها فان ذلک انعم لحالها و ارخى لبالهاو ادوم لجمالها فان المراه ریحانه و یستبقهرمانه و لا تعد بکرامتها نفسها و لاتعطیها ان تشفع لغیرها فیمیل من شفعت له علیک معها.(بحار الانوار، ج 77، ص 214، ح 1) ما از این روایت که در مجامع مختلف روایى چون: کافى شریف، نهج البلاغه و منلا یحضره الفقیه آمده،6 استفاده مىکنیم که نباید اختیار دیگران را به زن واگذارکرد: و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها. به گفته حضرت امیر(ع)، ایندستور، به نفع زن و همسو با آرامش و آسایش و حال و جمال زن است.
6) على بن الحسن بن فضال، عن احمد و محمد ابنى الحسن، عن على بن یعقوب، عنمروان بن مسلم، عن ابراهیم بن محرز، قال سال ابا جعفر(ع) رجل و انا عنده، فقال:رجل قال لامراته امرک بیدک، قال: انى یکون هذا و الله یقول: الرجال قوامون علىالنساء؟ لیس هذا بشىء. (تهذیب الاحکام، ج 8، ص 88، ح 221 الاستبصار، ج 3، ص 313، ح 4)
7) و قال على(ع): کل امرىء تدبره امراه فهو ملعون. (بحار الانوار، ج 103، ص 228، ح 25) در این روایت، باز هم واگذارى امور و اختیارات به زن، مورد نکوهش قرار گرفته است. از نکوهش مردان در واگذارى تدبیر امورشان به زنان، به دست مىآید که تدبیر زنان،کارى نکوهیده است و هنگامى که دین نپذیرد که زنان تدبیر شوهرانشان را به دستگیرند، آیا اجازه مىدهد که رهبرى، حکومت و مسئولیتهاى کلیدى و مدیریتى انسانها را تصاحب کنند؟7
8) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیائکم سمحائکم و امرکم شورى بینکمفظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاؤکمو امورکم الى نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها. (بحار الانوار، ج77، ص141،ح1)در این روایت، دخالت کردن زنان در امور، نکوهیده شده است لذا مردان نباید امورخویش را به زنان بسپارند و آنان را در تدبیر کارها دخالت دهند. ظاهرا جمله و امورکم الى نسائکم، واگذارى بخشى از امور را به زنان تقبیح مىکندو اگر مشورت با زنان را نیز تقبیح کند، این روایتبه دسته روایات نهى ازمشورت با زنان (دسته دوم) مرتبط مىشود. در هر صورت، این روایتبا دلالت روشنخویش، زنان را از دخالت در امور باز مىدارد و این دخالت را نکوهش مىکند البتهبا این بیان که: مردان نباید چنین دخالت و اختیارى را به زنان بدهند.
9) العده، عن سهل عن موسى بن عمر الصیقل، عن ابى شعیب المحاملى، عن عبد الله بنسلیمان، عن ابى عبد الله(ع) قال، قال امیر المؤمنین(ع): لیاتین على الناس زمانیظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن و یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متى ذاکیا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و سلطن الاماء و امر الصبیان.(بحار الانوار، ج 41، ص 331، ح 51) در این روایت از آینده مردم گفتگو به میان آمده است. امام على(ع) مىفرماید:زمانى فرا مىرسد که تبهکاران موقعیت مىیابند و فریبکاران مقرب مىشوند وحقگویان منصف تضعیف مىگردند. از امام(ع) مىپرسند: چه زمانى چنین خواهد شد؟امام مىفرماید: آن زمان که زنان سلطه یابند و کنیزکان به قدرت رسند و بچهها بهحکومت دستیابند. دلالت این روایت (که در کتابهاى کافى و اعلام الدین نیز آمده 8) بر منظور مورداستدلال ما بسیار روشن است.
10) اعلام الدین للدیلمى: عن عبد الله بن سلیمان، عن ابى عبد الله(ع)، قال قالامیر المؤمنین(ع): لیاتین على الناس زمان یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجنو یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متى یا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا اتخذت الامانهمغنما و الزکاه مغرما و العباده استطاله و الصله منا. فقیل: متى ذلک یاامیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و تسلطن الاماء و امر الصبیان. (بحار الانوار، ج 103، ص 261، ح 23)
11)... فهل ینظرون الا الساعه -یعنى القیامه- ان تاتیهم بغته فقد جاء اشراطهافانه حدثنى ابى، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکى، عن عطاءبن ابى ریاح، عن عبد الله بن عباس قال: حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذباب الکعبه ثم اقبل علینا بوجهه، فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنىالناس منه یومئذ سلمان -رضى الله عنه- فقال: بلى یا رسول الله! فقال: ان مناشراط القیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المالو بیع الدین بالدنیا فعندها یذاب قلب المؤمن و جوفه کما یذوب الملح فى الماءمما یرى من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسولالله؟ قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان، ان عندها امراء جوره و وزراء فسقهو عرفاء ظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: اىو الذى نفسى بیده یا سلمان، و ان عندها یکون المنکر معروفا و المعروف منکراو ائتمن الخائن و یخون الامین و یصدق الکاذب و یکذب الصادق. قال سلمان: و ان هذالکائن یا رسول الله؟ قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان، فعندها اماره النساءو مشاوره الاماء و قعود الصبیان على المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرماو الفىء مغنما و یجفو الرجل و الدیه و یبر صدیقه.(بحار الانوار،ج 6،ص 306، ح 6) در این روایت، رهبرى زنان و طرف مشورت قرار گرفتن کنیزان، در کنار بسیارى ازمنکرهاى دیگر، از سوى پیامبر(ص) ذکر شده است. پیامبر(ص) پیشبینى مىکنند که پیشاز قیامت، این منکرها شکل مىگیرد.
12) الکافى: محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد و على بن ابراهیم، عن ابیه جمیعا،عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ابى بصیر، عن ابى عبد الله(ع) قال: ان الله اوحىالى عمران: انى واهب لک ذکرا سویا مبارکا یبرىء الاکمه و الابرص و یحیى الموتىباذن الله و جاعله رسولا الى بنى اسرائیل فحدث عمران امراته حنه بذلک و هى اممریم فلما حملت کان حملها بها عند نفسها غلام فلما وضعتها قالت: رب انى وضعتهاانثى و لیس الذکر کالانثى اى لا تکون البنت رسولا یقول الله عز و جل و الله اعلمبما وضعت فلما وهب الله لمریم عیسى کان هو الذى بشر به عمران و وعده ایاه فاذاقلنا فى الرجل منا شیئا فکان فى ولده او ولد ولده فلا تنکروا ذلک.(بحار الانوار، ج 52، ص 119،ح 49) این روایت در کافى شریف و قصص الانبیاء آمده است و سندا صحیح مىباشد. در اینروایت، امام صادق(ع) نقل مىکنند که خداوند به عمران ( پدر حضرت مریم) وحى کردکه به او فرزندى پسر با این خصوصیات مىدهد و آن فرزند، پیامبرى براى بنىاسرائیل است. عمران، همسر خویش (حنه) را از این بشارت الهى با خبر ساخت و روىهمین اساس، هنگامى که حنه باردار شد، مىپنداشت فرزند در شکم، پسر است. درنتیجه، پس از زایمان، به خداوند عرض کرد: فرزندم دختر شد و دختر، همانند پسرنیستیعنى دختر پیامبر نخواهد شد جمله و لیس الذکر کالانثى از آیه شریفه، در این روایت، از گفتار مادر مریم بهحساب آمده و به این حقیقت تفسیر شده است که دختر نمىتواند همچون پسر به مقامپیامبرى برسد و این، گویاى همان حقیقتى است که مورد تاکید این نوشته است.پیامبرى، مقامى است در خور مردان و آنچه که در بعضى نوشتهها آمده که در این جهت،هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست و حتى پیامبرى و امامت نیز ویژه مردان نیست،درستبه نظر نمىرسد. اینان معتقدند که زنان نیز شایستگى احراز مقام پیامبرى وامامت را دارند گرچه عملا اتفاق نیفتاده است. ولى با توجه به این روایت، کاملا روشن مىشود که منصبهاى الهى پیامبرى و امامت، ویژه مردان است.
13) الخصال: فیما اوصى به النبى(ص) علیا: یا على، لیس على النساء جمعهو لا جماعه و لا اذان و لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بینالصفا و المروه و لا استلام الحجر لا حلق و لا تولى القضاء و لا تستشار و لا تذبح الاعند الضروره و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولىالتزویج و لا تخرج من بیت زوجها الا باذنه فان خرجتبغیر اذنه لعنها اللهو جبرئیل و میکائیل و لا تعطى من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیهاساخط و ان کان ظالما لها.(بحار الانوار، ج 103، ص 257، ح 2)
14) الخصال: القطان، عن السکرى، عن الجوهرى، عن جعفر بن محمد بن عماره، عنابیه، عن جابر الجعفى، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس على النساء اذان و لااقامه و لا جمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیهو لا الهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبهو لا الحلق انما یقصرن من شعورهن و لا تولى المراه القضاء و لا تولى الامارهو لا تستشار (بحار الانوار، ج 103، ص 254، ح 1) این روایات (13و14) که به صراحت تمام قضاوت و رهبرى زن را نفى مىکنند، از نظرسندى تمام نیستند ولى حضور این روایات در کتابهایى از قبیل خصال و من لا یحضرهالفقیه10 در کنار روایات بسیارى که در تایید این منظور در نوشته ما آمده است،راه را بر هرگونه مناقشه سندى مىبندد.
15)... فسلم علیه ثم قال: یا ابن رسول الله، ما الذى اخرجک عن حرم الله و حرم جدکمحمد(ص)؟ فقال الحسین(ع): ویحک ابا هره، ان بنى امیه اخذوا مالى فصبرت و شتمواعرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت و ایم الله لتقتلنى الفئه الباغیه و لیلبسنهم اللهذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتى یکونوا اذل من قوم سبا اذملکتهم امراه منهم فحکمت فى اموالهم و دمائهم و فى کتاب تاریخ، عن الریاشىباسناده، عن راوى حدیثه، قال: حججت فترکت اصحابى و انطلقت اتعسف الطریق وحدىفبینما انا اسیر اذ رفعت طرفىالى اخبیه و فساطیط فانطلقت نحوها حتى اتیت ادناهافقلت: لمن هذه الابنیه؟ فقالوا: للحسین(ع). قلت ابن على و ابن فاطمه(ع)؟ قالوا:نعم قلت: فى ایها هو؟ قالوا: فى ذلک الفسطاط فانطلقت نحوه فاذا الحسین(ع) متک علىباب الفسطاط یقرا کتابا بین یدیه فسلمت فرد على فقلت: یا ابن رسول الله، بابىانت و امى ما انزلک فى هذه الارض القفراء التى لیس فیها ریف و لا منعه؟ قال: انهولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى فاذا فعلوا ذلک و لم یدعو الله محرماالا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من قوم الامه(بحار الانوار، ج 44، ص 368، ح 2) این نقلهاى تاریخى که همسو با ارتکاز متشرعه است، در کنار مجموعه روایات آمدهدر این نوشته، برکنار داشتن زنان را از رهبرى جامعه، به وضوح بازگو مىکند.
16) و قال(ع): یاتى على الناس زمان لا یعرف فیه الا الماحل و لا یظرف فیه الاالفاجر و لا یؤتمن فیه الا الخائن و لا یخون الا المؤتمن یتخذون الفىء مغنماو الصدقه مغرما و صله الرحم منا و العباده استطاله على الناس و تعدیا و ذلک یکونعند سلطان النساء و مشاوره الاماء و اماره الصبیان.(بحار الانوار،ج 78،ص 22،ح 85) قدرت یافتن زنان و مشورت نمودن با کنیزکان در این روایت، در کنار کارهاى زشت وحتى زمینهساز آن کارها معرفى شده است.
17) روى عن زراره بن اعین، انه قال سئل ابو عبد الله(ع) عن خلق حواء و قیل له اناناسا عندنا یقولون ان الله عز و جل خلق حواء من ضلع آدم الایسر الاقصى، فقال:سبحان الله و تعالى عن ذلک علوا کبیرا ا یقول من یقول هذا ان الله تبارک وتعالىلم یکن له من القدره ما یخلق لآدم زوجه من غیر ضلعه و یجعل للمتکلم من اهلالتشنیع سبیلا الى الکلام ان یقول ان آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت من ضلعهما لهؤلاء حکم الله بیننا و بینهم ثم قال(ع): ان الله تبارک و تعالى لما خلق آدم(ع) من طین و امر الملائکه فسجدوا له القى علیه السبات ثم ابتدع له حواء فجعلهافى موضع النقره التى بین ورکیه و ذلک لکى تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرکفانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحى عنه فلما نظر الیها نظر الى خلق حسنیشبه صورته غیر انها انثى فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت: قالت: خلقخلقنى الله کما ترى فقال آدم(ع) عند ذلک: یا رب، ما هذا الخلق الحسن الذى قدآنسنى قربه و النظر الیه؟ فقال الله تبارک و تعالى: یا آدم، هذه امتى حواء ا فتحبان تکون معک تؤنسک و تحدثک و تکون تبعا لامرک؟ فقال: نعم، یا رب و لک على بذلکالحمد و الشکر ما بقیت فقال الله عز و جل: فاخطبها الى فانها امتى و قد تصلح لکایضا زوجه للشهوه و القى الله عز و جل علیه الشهوه و قد بث منهما رجالا کثیراو نساء و الخبر الذى روى ان حواء خلقت من ضلع آدم الایسر صحیح و معناه من الطینهالتى فضلت من ضلعه الایسر فلذلک صارت اضلاع الرجل انقص من اضلاع النساء بضلع(من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 379، ح4336)
18) ابن الولید، عن احمد بن ادریس و محمد العطار معا، عن الاشعرى، عن احمد بنالحسن بن فضال، عن احمد بن ابراهیم بن عمار، عن ابن نویه، عن زراره، قال سئلابو عبد الله(ع): کیف بدا النسل؟ ثم قال: ان الله تبارک و تعالى لما خلق آدم منطین امر الملائکه فسجدوا له و القى علیه السبات ثم ابتدع له خلقا ثم جعلها فىموضع النقره التى بین رکبتیه و ذلک لکى تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرکفانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحى عنه فلما نظر الیها نظر الى خلق حسنیشبه صورته غیر انها انثى فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت؟ فقالت: خلقخلقنى الله کما ترى فقال آدم عند ذلک: یا رب، من هذا الخلق الحسن الذى قدآنسنى قربه و النظر الیه؟ فقال الله: هذه امتى حواء، ا فتحب ان تکون معک فتؤنسکو تحدثک و تاتمر لامرک؟ قال: نعم یا رب و لک بذلک الشکر و الحمد ما بقیت(بحار الانوار، ج 11، ص 220،ح 1) این حدیثشریف که در من لا یحضره الفقیه و علل الشرائع آمده است،11 با جملهو تاتمر لامرک و نیز جمله تبعا للرجل، گویاى این حقیقت است که مرد متبوع و زن تابع است.
19) الخرائج: عن ابن عباس -رضى الله عنه- قال لما فرغ امیر المؤمنین(ع) من قتالاهل البصره، وضع قتبا على قتب ثم صعد علیه فخطب فحمد الله و اثنى علیه فقال: یااهل البصره، یا اهل المؤتفکه، یا اهل الداء العضال، یا اتباع البهیمه، یا جندالمراه رغا فاجبتم و عقر فهربتم ماوکم زعاق و دینکم نفاق و احلامکم دقاق (بحار الانوار، ج 32، ص 225، ح 175) تعبیر یا جند المراه در این روایت (و دو روایت آینده) در مقام مذمت از لشکرجمل، به حدى در نفى رهبرى زن گویاست که مرحوم شهید مطهرى بر آن تکیه کرده استو مىگوید: فرماندهى نظامى، شایسته مردان است.
20) خطب امیر المؤمنین(ع) بالبصره فقال: یا جند المراه و یا اصحاب البهیمه، رغافاجبتم و عقر فانهزمتم الله امرکم بجهادى ام على الله تفترون؟ ثم قال: یا بصره،اى یوم لک لو تعلمین و اى قوم لک لو تعلمین؟ ان لک من الماء یوما عظیما بلاؤهو ذکر کلاما کثیرا.(بحار الانوار، ج 32، ص 235، ح 188)
21) نهج البلاغه: و من کلام له(ع) فى ذم البصره و اهلها: کنتم جند المراه و اتباعالبهیمه، رغا فاجبتم و عقر فهزمتم، اخلاقکم رقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاقو ماؤکم زعاق.(بحار الانوار، ج 32، ص 245، ح194) این روایت در تفسیر على بن ابراهیم نیز آمده است.
22) المناقب: جابر و ابن عباس، ان ابى بن کعب قرا عند النبى(ص) و اسبغ علیکمنعمه ظاهره و باطنه فقال النبى(ص) لقوم عنده و فیهم ابو بکر و عبیده و عمر و عثمانو عبد الرحمن: قولوا الآن ما اول نعمه اعزکم الله بها و بلاکم بها فخاضوا منالمعاش و الریاش و الذریه و الازواج؟ فلما امسکوا، قال: یا ابا الحسن، قل! فقال (ع): ان الله خلقنى و لم اک شیئا مذکورا و ان احسن بى فجعلنى حیا لا مواتا و انانشانى فله الحمد فى احسن صوره و اعدل ترکیب و ان جعلنى متفکرا و اعیا لا ابلهساهیا و ان جعل لى شواعر ادرک بها ما ابتغیت و جعل فى سراجا منیرا و ان هدانىلدینه و لن یضلنى عن سبیله و ان جعل لى مردا فى حیاه لا انقطاع لها و ان جعلنى ملکامالکا لا مملوکا و ان سخر لى سماءه و ارضه و ما فیهما و ما بینهما من خلقه و انجعلنا ذکرانا قواما على حلائلنا لا اناثا و کان رسول الله(ص) یقول فى کل کلمهصدقت ثم قال: فما بعد هذا؟ (بحار الانوار، ج 40، ص 175، ح 56)
23) جماعه، عن ابى المفضل، عن عبد الله بن الحسین العلوى، عن جده ابراهیم بنعلى، عن ابیه على بن عبید الله، قال: حدثنى شیخان بران من اهلنا سیدان، عنموسى بن جعفر، عن ابیه، عن جده ابى جعفر، عن ابیه(ع) و حدثنیه الحسین بن زید بنعلى ذو الدمعه، عن عمه عمر بن على، عن اخیه، عن ابیه، عن جده الحسین -صلى اللهعلیهم- و قال ابو جعفر(ع) : حدثنى عبد الله بن العباس و جابر بن عبد الله الانصارىو کان بدریا احدیا شجریا و ممن یحظ من اصحاب رسول الله(ص) فى موده امیر المؤمنین(ع)قالوا بینا رسول الله(ص) فى مسجده فى رهط من اصحابه فیهم ابو بکر و ابو عبیدهو عمر و عثمان و عبد الرحمن و رجلان من قراء الصحابه من المهاجرین عبد الله بن امعبد و من الانصار ابى بن کعب و کانا بدریین فقرا عبد الله من السوره التى یذکرفیها لقمان حتى اتى على هذه الآیه و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه الآیه و قراابى من السوره التى یذکر فیها ابراهیم(ع) و ذکرهم بایام الله ان فى ذلک لآیاتلکل صبار شکور. قالوا قال رسول الله(ص): ایام الله نعماؤه و بلاؤه و مثلاتهسبحانه ثم اقبل(ص) على من شهده من اصحابه فقال: انى لاتخولکم بالموعظهتخولا مخافه السامه علیکم و قد اوحى الى ربى جل و تعالى- ان اذکرکم بانعمهو انذرکم بما افیض علیکم من کتابه و تلا و اسبغ علیکم نعمه الآیه ثم قال: صدقتفما العاشره؟ قال: ان جعلنا سبحانه ذکرانا قواما على حلائلنا لا اناثا. قال:صدقت فما بعد هذا؟ قال: کثرت نعم الله یا نبى الله فطابت و ان تعدوا نعمه الله (بحار الانوار، ج 70 ، ص 20، ح 17) بنابراین روایت، امام على(ع) در محضر پیامبر(ص) به هنگام شمارش نعمتهاى الهى،برترى و فضیلت مردان بر زنان را بر مىشمرد و بر قوامیت و و لایت مردان بر زنانخویش تاکید مىکند.
24) احمد بن هوذه، عن النهاوندى، عن عبد الله بن حماد الانصارى، عن محمد بن جعفر، عنابیه(ع) قال: اذا قام القائم بعث فى اقالیم الارض فى کل اقلیم رجلا یقول عهدکفى کفک فاذا ورد علیک ما لا تفهمه و لا تعرف القضاء فیه فانظر الى کفک و اعملبما فیها. (بحار الانوار، ج52، ص365، ح144) این روایت، به سان روایات باب قضاء، مردان را عهدهدار قضاوت و فرمانفرمایىمىداند و به هنگام قیام حضرت مهدى(عج) از سوى آن حضرت، این مناصب به مردانواگذار مىشود.
25) بهذا الاسناد عن عبد الله، عن ابن بکیر، عن حمران، عن ابى جعفر(ع) انه قال:کاننى بدینکم هذا لا یزال مولیا یفحص بدمه ثم لا یرده علیکم الا رجل منااهل البیت فیعطیکم فى السنه عطاءین و یرزقکم فى الشهر رزقین و تؤتون الحکمه فىزمانه حتى ان المراه لتقضى فى بیتها بکتاب الله تعالى و سنه رسول الله(ص). (بحار الانوار، ج52، ص352، ح106) ممکن است کسى به جمله حتى ان المراه لتقضى فى بیتها بکتاب الله تعالى و سنهرسول الله(ص) استشهاد کند تا جواز تصدى منصب قضا را براى زنان به اثبات برساندولى با توجه به جمله تؤتون الحکمه فى زمانه و به قرینه فى بیتها ظاهرا این معنابه دست مىآید که زنان در زمان ظهور حضرت، از فهم و درک و شعور دینى والایىبرخوردار مىشوند به گونهاى که همان طور که در خانهاند، حکم خدا و سنت رسول اللهرا مىشناسند.بنابراین، واژه لتقضى در روایت، اشاره به تصدى منصب قضا نیستبلکه به اینحقیقت اشاره دارد که حکم کتاب و سنت را مىشناسد.26)باسناد المجاشعى، عن الصادق، عن آبائه(ع) قال قال النبى(ص): انما النکاح رقفاذا انکح احدکم ولیده فقد ارقها فلینظر احدکم لمن یرق کریمته.(بحار الانوار،ج103، ص37، ح2) این روایتبا تشبیه ازدواج زن به بندگى اطاعتپذیرى زن از شوهر و مسئولیت وولایت مردان را مىرساند.
27) عنه، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابى الجهم، عن ابى خدیجه، قالبعثنى ابو عبد الله(ع) الى اصحابنا فقال: قل لهم ایاکم اذا وقعتبینکم خصومه اوتدارى بینکم فى شىء من الاخذ و العطاء ان تتحاکموا الى احد من هؤلاء الفساق،اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا فانى قد جعلته قاضیا و ایاکم انیخاصم بعضکم بعضا الى السلطان الجائر.(تهذیب الاحکام، ج6، ص303، ح53)
28) الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن على، عن ابى خدیجه، قال قال لىابو عبد الله(ع): ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الى اهل الجور و لکن انظروا الى رجلمنکم یعلم شیئا من قضائنا فاجعلوه بینکم فانى قدجعلته قاضیا فتحاکموا الیه.(الکافى، ج7، ص412، ح4)
29) محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن یزید بن اسحاق، عن هارون بن حمزه الغنوى،عن حریز، عن ابى بصیر، عن ابى عبد الله (ع) قال: ایما رجل کان بینه و بین اخ لهمماراه فى حق فدعاه الى رجل من اخوانه لیحکم بینه و بینه فابى الا ان یرافعهالى هؤلاء کان بمنزله الذین قال الله عز و جل ا لم تر الى الذین یزعمون انهم آمنوابما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الى الطاغوت و قد امروا انیکفروا به-الآیه-(النساء/ ). امام صادق(ع) در این دست از روایات(27-29)، دستور مىدهند تا به جاى مراجعهبه قاضیان دربارى، به مردانى از فقهاى شیعه مراجعه شود چرا که آنان از سوىامام، منصوب براى قضاوت در میان شیعه هستند. این روایات در میان عالمان، معروفبه روایات نصب است و از سند و اعتبار ویژهاى برخوردار است.
30) محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن بعض اصحابه و على بن ابراهیم، عن ابیه، عنابن ابى عمیر جمیعا، عن محمد بن ابى حمزه، عن حمران، قال قال ابو عبد الله(ع) وذکر هؤلاء عنده و سوء حال الشیعه عندهم فقال: انى سرت مع ابى جعفر المنصور و هوفى موکبه و هو على فرس و بین یدیه خیل و من خلفه خیل و انا على حمار الى جانبهفقال: لى یا ابا عبد الله قد کان فینبغى لک ان تفرح بما اعطانا الله من القوه ورایت النساء و قد غلبن على الملک و غلبن على کل امر لا یؤتى الا ما لهن فیه هوى.(کافى، ج8، ص36، ح7) این روایت که از سندى معتبر برخوردار است، به هنگام شمارش جهات منفى زمانهاىآینده از سوى حضرت صادق(ع)، مىآورد که در آن زمان، زنان حکومت را از آن خودمىکنند و بر همه چیز قدرت مىیابند و خواستههاى آنان در همه جا نافذ و حاکمخواهد شد.
31) المولى سعید المزیدى فى تحفه الاخوان عن ابى بصیر، عن الصادق(ع) فى خبر طویلفى خلقه آدم و حواء و دخولهما الجنه و خروجهما منها-الى ان قال-قال ابن عباسفنودیتیا حواء و من الذى صرف عنک الخیرات التى کنت فیها و الزینه التى کنتعلیها قالتحواء: الهى و سیدى ذلک خطیئتى و قد خدعنى ابلیس بغروره و اغوانى واقسم لى بحقک و عزتک انه لمن الناصحین لى و ما ظننت ان عبدا یحلف بک کاذبا.قال الآن اخرجى ابدا فقد جعلتک ناقصه العقل و الدین و المیراث و الشهاده و الذکر ومعوجه الخلقه شاخصه البصر و جعلتک اسیره ایام حیاتک و احرمتک افضل الاشیاء الجمعهو الجماعه و السلام و التحیه و قضیت علیک بالطمث و هو الدم و جهه الحبل و الطلقو الولاده فلا تدلین حتى تذوقین طعم الموت فانت اکثر حزنا و اکسر قلبا و اکثردمعه و جعلتک دائمه الاحزان و لم اجعل منکن حکما و لا ابعث منکن نبیا الخبر. (مستدرک الوسائل، ج14، ص285، ح16732) دلالت جمله و لم اجعل منکن حاکما و لا ابعث منکن نبیا در این روایات بر اختصاصمنصب پیامبرى و رهبرى به مردان در کنار جملات دیگر روایت هیچ تردیدبردار نیست.
روایات دسته دوم
در این دسته از روایات، موضوع مشورت با زنان مورد توجه قرار گرفته است. در اینروایات مىخوانیم: 1- با زنان مشورت نکنید چرا که راى و تصمیم آنان به سستى و ضعف مىگراید. 2- با زنان مشورت نکنید چرا که در زنان کاستى، سستى و ناتوانى است. 3- با زنان مشورت بکنید و لى عکس گفته آنان عمل کنید. 4- پیامبر(ص) به هنگام جنگ، با زنان خویش مشورت مىکرد و لى بر خلاف گفته آنان عمل مىنمود. 5- با زنان مشورت مکن، مگر با زنى که کمال عقل او را آزموده باشى چرا که. 6- مرگ، شایسته جامعهاى است که فرمانروایانش بدان و ثروتمندانش بخیلان وکارهایش به دست زنان و یا وابسته به نظر آنان باشد. 7- در آن زمان، فرمانروایى زنان و همفکرى با کنیزکان و منبر رفتن بچهها صورت خواهد گرفت. 8- از علائم زمان خروج دجال، یکى این است که با زنان شور و همفکرى مىکنند. 9- با زنان مشورت کنید و بر خلاف نظر آنان عمل کنید چرا که برکت در مخالفتبا آنان خواهد بود. 10- در آن زمان، سلطه و حکومت، همراه با مشورت با کنیزکان و خواهد بود. 11- تولى منصب قضا و رهبرى، با زن نیست و با زن، شور و مشورت نمىشود. 12- و لایتبر قضا براى زنان نیست و با زنان مشورت صورت نمىگیرد. 13- در امور سرى با زنان مشورت مکنید و در ارتباط با خویشاوندان، از آناناطاعت ننمایید. 14- زنان و خواجگانتان، مورد مشورت شما در امورتان مىشوند. این دسته از روایات -همانگونه که خواهید دید- از کتابهایى مانند: کافى شریف،من لا یحضره الفقیه، خصال، تفسیر على بن ابراهیم، کمال الدین، الامامه و التبصره،نهج البلاغه، کنز الفوائد و عوالى اللئالى نقل شده است. در این روایات، مشورت با زنان و نظرخواهى کردن از زنان، با لحنهاى گوناگون ودر موارد متعدد، مورد نکوهش قرار گرفته است و علت این امر نیز در روایات بازگوشده است. آرى، مشورت باید با آگاهان و صاحبنظران پرتجربه صورت گیرد که این جهت،اصولا در زنان دیده نمىشود بله، اگر در موردى کمال و قدرتمندى عقلى زنى برشما به تجربه ابتشده است، شور با او جایگاه خود را دارد. یک نگاه به روایات مشورت و شرایط کسانى که باید مورد شور شما قرار گیرند، روشنمىسازد که زنان از این شرایط بالا بهرهمند نیستند و در نتیجه باید با دیگرانکه آگاهتر و برومندترند مشورت کرد. در این اواخر شنیدهایم که باز یکى از استادان بزرگ، از این مجموعه بزرگ روایىبه این نتیجه رسیدهاند که زنان چون نسبتبه خویشان شوهر حسادت مىورزند، نبایداز نظر آنان در ارتباط با خویشان شوهر پیروى کرد و آنان را نباید در این زمینهمورد مشورت قرار داد. کمترین پاسخ ما به این نظریه اخیر، این است که مجموعه این دسته از روایات،ظاهرا ملحوظ آن استاد بزرگ نبوده و گرنه با توجه به این بخش عظیم از روایات،این اختصاص فهمیده نمىشود. در کارهاى حکومتى، شور با زنان و کنیزان، نکوهش شده است. در امور جنگى، حتى بهمخالفتبا نظریه زنان ترغیب شده است.در اداره اموراجتماعى نیز پرهیز از شورو مشورت با زنان سفارش شده است. همچنین در امور سرى، از شور با زنان، نهى شدهاست. در ارتباط با خویشاوندان، باز عدم پذیرش راى زنان مورد تاکید است. و درنهایتبر کاستى، ضعف، ناتوانى و سستى نظر و فکر زنان به عنوان فلسفه نهى ازشور با زنان تاکید شده است. با این عنایت، سخن بالا که نهى از شور با زنان تنها در خصوص برخورد با خویشاناست، هیچ درستبه نظر نمىرسد. بگذریم که در ارتباط با خویشاوندان، عدم اطاعتاز زن، در روایات مطرح شده است و این، چیزى بالاتر از مشورت نکردن با آنان استو در کنار عدم شور با زنان، عدم اطاعت از آنان در مورد خویشاوندان مطرح شدهاست. از این روایات، نتیجه مى گیریم که راى و نظر زنان، شرایط درستى و پختگى راندارد و به سادگى مىتوان گفت که کارهاى کلیدى و مسئولیتهایى که بر پختگى ودرستى راى تکیه دارد، شایسته زنان نیست. رهبرى، مرجعیت، قضاوت و مسئولیتهاىبزرگى از این دست، شایسته فکرهاى عمیق و نظرهاى صائب و انسانهاى دوراندیش وبرومند است.
1) ابو عبد الله الاشعرى، عن بعض اصحابنا، عن جعفر بن عنبسه، عن عباده بن زیاد،عن عمرو بن ابى المقدام، عن ابى جعفر(ع) و احمد بن محمد العاصمى، عمن حدثه، عنمعلى بن محمد،عن على بن حسان، عن عبد الرحمن بن کثیر، عن ابى عبد الله(ع) قال قالامیر المؤمنین(ع) فى رساله الى الحسن(ع): ایاک و مشاوره النساء فان رایهن الىالافن و عزمهن الى الوهن و اکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایاهن فان شده الحجابخیر لک و لهن من الارتیاب و لیس خروجهن باشد من دخول من لا تثق به علیهن فاناستطعت ان لا یعرفن غیرک من الرجال فافعل. احمد بن محمد بن سعید، عن جعفر بن محمد الحسینى، عن على بن عبدک عن الحسن بن ظریف بنناصح، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباته، عن امیر المؤمنین(ع)مثله الا انه قال: کتب بهذه الرساله امیر المؤمنین(ع) الى ابنه محمد بن الحنفیه.(الکافى، ج5، ص337، ح7)
2)و عنه، عن ابى عبد الله الجامورانى، عنالحسن بن على بن ابى حمزه، عن صندل،عنابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، قال سمعت ابا عبد الله(ع) یقول: ایاکم و مشاورهالنساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز.(الکافى، ج5، ص517، ح8)
3) و قد روى الصادق(ع): ایاکم و مشاوره النساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز وکان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن و قالامیر المؤمنین(ع) فى کلام له: اتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن على حذر و انامرنکم بالمعروف فخالفوهن لکیلا یطمعن منکم فىالمنکر.(بحار الانوار، ج9، ص225، ح6)
4) و منه قال امیر المؤمنین(ع): ایاک و مشاوره النساء الا من جربتبکمال عقل،فان رایهن یجر الى الافن و عزمهن الى وهن و قصر علیهن حجبهن فهو خیر لهن و لیسخروجهن باشد علیک من دخول من لا یوثق به علیهن و ان استطعت ان لا یعرفن غیرکفافعل و لا تملک المراه من امرها ما یجاوز نفسها فان ذلک انعم لبالها و بالک وانما المراه ریحانه و یستبقهرمانه و لا تطمعها ان تشفع لغیرها و لا تطیلن الخلوهمع النساء فیملنک و استبق من نفسک بقیه و ایاک و التغایر فى غیر موضع غیره فانذلک یدعو الصحیحه الى السقم ان رایت منهن ریبه فعجل النکیر و اقل الغضب علیهنالا فى عیب او ذنب. (بحار الانوار، ج103، ص253، ح56)
5) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیاؤکم سمحاؤکم و امرکم شورى بینکمفظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاءکم وامورکم الى نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها.(بحار الانوار، ج77، ص139، ح1)
6) فهل ینظرون الا الساعه -یعنى القیامه- ان تاتیهم بغته، فقد جاء اشراطها،فانه حدثنى ابى، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکى، عن عطاء بنابى ریاح، عن عبد الله بن عباس، قال حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذ بابالکعبه ثم اقبل علینا بوجهه فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنى الناسمنه یومئذ سلمان -رضى الله عنه- فقال: بلى یا رسول الله! فقال: ان من اشراطالقیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المال وبیع الدین بالدنیا، فعندها یذاب قلب المؤمن فى جوفه کما یذوب الملح فى الماءمما یرى من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان! ان عندها امراء جوره و و زراء فسقه و عرفاءظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: اى و الذىنفسى بیده یا سلمان! فعندها اماره النساء و مشاوره الاماء و قعود الصبیانعلى المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرما و الفىء مغنما و یجفو الرجل والدیهو یبر صدیقه و یطلع الکوکب المذنب.(بحار الانوار،16، ص305، ح6)
7) الطالقانى، عن الجلودى، عنالحسین بن معاذ، عن قیس بن حفص، عن یونس بن ارقم،عن ابى سیار الشیبانى، عن الضحاک بن مزاحم، عن النزال بن سبره، قال خطبنا على بنابى طالب(ع) فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: سلونى ایها الناس قبل ان تفقدونىثلاثا فقام الیه صعصعه بن صوحان فقال: یا امیر المؤمنین، متى یخرج الدجال؟ فقالله على(ع): اقعد فقد سمع الله کلامک و علم ما اردت و الله ما المسؤول عنه باعلممن السائل و لکن لذلک علامات و هیئات یتبع بعضها بعضا کحذو النعل بالنعل و انشئت انباتک بها. قال: نعم یا امیر المؤمنین! فقال(ع): احفظ فان علامه ذلک اذاامات الناس الصلاه و اضاعوا الامانه و استحلوا الکذب و اکلوا الربا و اخذوا الرشاو شیدوا البنیان و باعوا الدین بالدنیا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء وقطعوا الارحام و شارک النساء ازواجهن فى التجاره حرصا على الدنیا و رکب ذواتالفروج السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء(بحار الانوار،152، ص192،ح26)
8) کتاب الامامه و التبصره: عن هارون بن موسى، عن محمد بن على، عن محمد بن الحسن،عن على بن اسباط، عن ابن فضال، عن الصادق(ع)، عن ابیه، عن آبائه(ع) عن النبى(ص)قال: شاوروا النساء و خالفوهن فان خلافهن برکه.(بحار الانوار، ج103، ص262، ح25)
9) نهج البلاغه: قال امیر المؤمنین(ع): یاتى على الناس زمان لا یقرب فیه الاالماحل و لا یظرف فیه الا الفاجر و لا یضعف فیه الا المنصف یعدون الصدقه فیهغرما و صله الرحم منا و العباده استطاله على الناس فعند ذلک یکون السلطان بمشورهالاماء و اماره الصبیان و تدبیر الخصیان.(بحار الانوار، ج52، ص278، ح173)
10) القطان، عن السکرى، عن الجواهرى، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن ابیه، عنجابر الجعفى، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس على النساء اذان و لا اقامه و لاجمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه و لاالهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه و لا الحلق انمایقصرن من شعورهن و لا تولى المراه القضاء و لا تولى الاماره و لا تستشار و لا تذبحالا من الاضطرار و تبدا فى الوضوء بباطن الذراع و الرجل بظاهره و لا تمسح کمایمسح الرجال بل علیها ان تلقى الخمار عن موضع مسح راسها فى صلاه الغداه و . (بحار الانوار،ج103، ص254، ح1)
11) فما اوصى به النبى(ص) علیا: یا على، لیس علىالنساء جمعه و لا جماعه و لا اذانو لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بین الصفا و المروهو لا استلام الحجر و لا حلق و لا تولى القضاء و لا تستشار و لا تذبح الا عند الضرورهو لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولى التزویج و لا تخرج منبیت زوجها الا باذنه فان خرجتبغیر اذنه لعنها الله و جبرئیل و میکائیل و لاتعطى من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیها ساخط و ان کانظالما لها.(بحار الانوار، ج103، ص257، ح2)
12) و عنه، عن ابیه، رفعه الى ابى جعفر(ع) قال: ذکر عند ابى جعفر(ع) النساىفقال: لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه.(الکافى، ج5، ص517)
13) على، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهنفى المعروف فیدعونکم الى المنکر و قال قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فىالنجوى و لا یطعن فى ذوى القربى ان المراه اذا اسنت ذهب خیر شطریها و بقى شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شرشطریه و بقى خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه. (الکافى، ج5، ص518، ح12)
14) عن ابى جعفر(ع) قال: لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه انالمراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقى شرهما، ذهب جمالها و عقم رحمها و احتدلسانها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى خیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(بحار الانوار، ج103، ص227، ح24)
15) و روى جابر عن ابىجعفر(ع) انه قال فىالنساء: لا تشاوروهن فى النجوى و لاتطیعوهن فى ذى قرابه ان المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقى، شرهما ذهبجمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقىخیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله. (من لا یحضره الفقیه، ج3، ص468،ح4621)
16) کنز الفوائد للکراجکى: و رکن علماؤکم الى ولاتکم فاحلوا الحرام و حرمواالحلال و افتوهم بما یشتهون، اتخذوا القرآن الحانا و مزامیر فى اصواتهم ومنعتم حقوق الله من اموالکم و لعن آخر امتکم اولها و زوقتم المساجد و طولتمالمنابر و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساؤکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه وقطع کل ذى رحم رحمه و بخلتم بما فى ایدیکم و صارت اموالکم عند شرارکم و کنزتمالذهب و و الفضه.(بحار الانوار، ج76، ص352، ح19)
17) قال النبى(ص): اذا اراد الله بعبد خیرا جعل له وزیرا صالحا ان نسى ذکرهو ان ذکر اعانه من فتح له باب خیر فلینتهزه فانه لا یدرى متى یغلق عنه الاموربتمامها و الاعمال بخواتمها شاوروهن و خالفوهن حبک للشىء یعمى و یصم المراهکالضلع العوجاء بلوا ارحامکم.(بحار الانوار، ج 77، ص 166، ح 2 )
18) محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سیف، عن اسحاق بن عمار رفعهقال: کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن.(الکافى،ج 5 ، ص 518، ح 11)
19) و کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن. (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 468، ح 4624 )
روایات دسته سوم
در این دسته از روایات، اطاعت از زنان نکوهش شده است آنگونه که پرهیز از اطاعتاز زنان، یک اصل شناخته شده است. در این دسته از روایات مىخوانیم: 1- مردى که از زن خویش اطاعت کند، خداوند او را با بینى به آتش مىافکند. 2- نهى از اطاعت از زنان در چند مورد: پوشیدن لباس نازک رفتن به حمامها شرکتدر عروسىها و جشنها شرکت در عزاها. 3- در معروف از آنان پیروى مکنید تا شما را به منکرها دستور ندهند. 4- اگر زنان شما را به کار معروفى امر کردند، با آنان مخالفت و رزید تا درانجام منکر به شما طمع نکنند. 5- درباره خویشاوندانتان، از زنان اطاعت مکنید. 6- اطاعت از زنان پشیمانى است. 7- حضرت آدم(ع) فرمود: به راى زنانتان عمل نکنید. من براساس هواى زنم عمل کردم و پشیمان شدم. 8- یکى از کارهاى زشت، این است که مرد از همسر خویش اطاعت کند. 9- اول کسى که از زنان اطاعت کرد، آدم بود و خداوند او را از بهشت فرو فرستاد. 10- زمانى بر مردم خواهد رسید که زنانشان قبله آنان شوند. 11- سه چیز موجب هلاکت است: اطاعت از زنان 12- اطاعت از زن، نهایت جهل و نادانى است. 13- اطاعت از زنان، از قدر و منزلت و کمال مردان ارزشمند مىکاهد و انسانهاى عاقل را زمین مىزند. 14- اطاعت از زنان، طبیعت و خصلت احمقان است.
این دسته از روایات به خوبى توضیح مىدهد که زنان اصولا شایستگى مطاعیت راندارند و بخشى از این روایات، گرچه در محور خاصى همچون خانواده است (به اینمعنا که مرد نباید از همسر خویش فرمان گیرد)، ولى بخش دیگر، تعمیم دارد و بهخوبى مىتوان از این روایات استفاده کرد که سرپرستى، رهبرى و مسئولیتهایى ازاین دست، شایسته زن نیست. در ارتباط با خصوص روایاتى که مىگوید حتى در کارهاى خوب اطاعت از زنان مکنیدچرا که به اطاعتشما در کارهاى بد، امید مىبندند تامل ویژهاى باید کرد تا مفادروشن و حق این روایات، به دست آید. زن نباید احساس کند که مرد از او فرمان مىگیرد و اطاعت او را وظیفه خویشمىداند چرا که پا فراتر مىنهد و فرمانهایى نادرست صادر مىکند. استقلال مرد درانجام کارهاى معروف، باید محفوظ باشد به گونهاى که زن هم این حقیقت را در وجودمرد احساس کند. ظاهرا این روح دستورى است که در بخشى از روایات آمده است. البته در تفسیر این سخن، عالمان بیاناتى دارند ولى اصل مطلب مورد قبول همه استو در آن، مناقشه سندى راه ندارد. در ارتباط با روایاتى که اطاعت از زن را درچند مورد حرام مىداند، باز تاملى لازم است تا موارد به شکل صحیح مشخص شود، چراکه مطلق اجازه دادن به زن در رفتن به حمام و شاید اشکالى نداشته باشد. در اینزمینه هم عالمان بیاناتى دارند.
اینک روایات دسته سوم:
1) على بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلى، عن السکونى، عن ابى عبد الله(ع) قالقال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبه الله على وجهه فىالنار. قیل و ما تلکالطاعه؟ قال: تطلب منه الذهاب الى الحمامات و العرسات و العیدات و النیاحاتو الثیاب الرقاق.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 3)
2) و قال(ع): من اطاع امراته اکبه الله على منخریه فى النار فقیل و ما تلکالطاعه؟ قال: تدعوه الى النیاحات و العرسات و الحمامات و لبس الثیاب الرقاقفیجیبها.(من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 115، ح 241)
3)... یا على، من اطاع امراته اکبه الله -عز و جل- على وجهه فى النار. فقال على(ع):و ما تلک الطاعه؟ قال: یاذن لها فى الذهاب الى الحمامات و العرسات و النائحاتو لبس الثیاب الرقاق. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 362، ح 5762)
4) عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، عنابى عبد الله(ع) قال ذکر رسول الله(ص) النساء فقال: اعصوهن فى المعروف قبل انیامرنکم بالمنکر و تعوذوا بالله من شرارهن و کونوا من خیارهن على حذر.(الکافى، ج 5، ص 516، ح 2)
5) عده من اصحابنا، عن احمد بن ابى عبد الله، عن ابیه، عمن ذکره، عن الحسین بنالمختار، عن ابى عبد الله(ع) قال قال امیر المؤمنین(ع) فى کلام له: اتقوا شرارالنساء و کونوا من خیارهن على حذر و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهن کى لا یطمعنمنکم فى المنکر. (الکافى، ج 5، ص 517، ح 5)
6) محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن عمرو بن عثمان، عن المطلب بن زیاد،رفعه عن ابى عبد الله(ع) قال: تعوذوا بالله من طالحات نسائکم و کونوا من خیارهنعلى حذر و لاتطیعوهن فى المعروف فیامرنکم بالمنکر.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 7)
7) على، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهن فىالمعروف فیدعونکم الى المنکر و قال(ع): قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فىالنجوى و لا یطعن فى ذوى القربى ان المراه اذا اسنت، ذهب خیر شطریها و بقى شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن، ذهب شرشطریه و بقى خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه.(الکافى، ج 5، ص 518، ح 12)
8) و عنه، عن ابیه، رفعه الى ابى جعفر(ع) قال ذکر عند ابى جعفر(ع) النساء فقال:لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 6)
9) و روى جابر عن ابى جعفر(ع) انه قال فى النساء: لا تشاوروهن فى النجوىو لا تطیعوهن فى ذى قرابه ان المراه اذا اکبرت ذهب خیر شطریها و بقى شرهما ذهبجمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى خیرهماثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 4)
10) و باسناده قال قال رسول الله: طاعه المراه ندامه.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 4)
11) یا على، سوء الخلق شوم و طاعه المراه ندامه. یا على، ان کان الشوم فى شىءففى لسان المراه. یا على، نجى المخفون. یا على، من کذب على متعمدا فلیتبوامقعده من النار.(من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 364، ح5762)
12) الدره الباهره: اوصى آدم ابنه شیث(ع) بخمسه اشیاء و قال له اعمل بها و اوصبها بنیک من بعدک، اولها: لا ترکنوا الى الدنیا الفانیه فانى رکنت الى الجنهالباقیه فما صحب لى و اخرجت منها الثانیه: لا تعملوا براى نسائکم فانى ملتبهوىامراتى و اصابتنى الندامه.(بحار الانوار، ج78، ص 452، ح 19)
13) الحسن بن عبد الله بن سعید العسکرى، عن محمد بن عبد الله البزاز، عن احمد بنمحمد بن ابراهیم العطار، عن ابى الربیع سلیمان بن داوود، عن فرج بن فضاله، عنیحیى بن سعید، عن محمد بن الحنفیه، عن ابیه على بن ابى طالب(ع) قال قال رسولالله(ص): اذا عملت امتى خمسه عشر خصله حل بها البلاء قیل یا رسول الله، و ما هى؟قال: اذا کانت المغانم دولا و الامانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجتهو عق امه و بر صدیقه و جفا اباه.(بحار الانوار، ج 6، ص304، ح4)
14) جماعه، عن ابى المفضل عن عبد الله بن سعید بن یحیى، عن اسماعیل بن عبد اللهبن خالد القاضى، قال ابو المفضل و حدثنا اسحاق بن ابراهیم بن حماد، عن الربیعبن تغلب، قال حدثنا فرج بن فضاله، قال و حدثنى محمد بن یوسف بن بشیر، عن علىبن عمرو بن خالد، عن ابیه، عن فرج، عن یحیى بن سعید الانصارى، عن محمد بن علىبن ابى طالب(ع) عن النبى(ص) قال: اذا صارت الدنیا عندهم دولا (و قال احدهم اذاکان المال فیهم دولا) و الخیانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و عق امهو بر صدیقه و جفا اباه. (بحار الانوار، ج 6، ص 310، ح 7)
15) روى جابر بن عبد الله الانصارى، قال حججت مع رسول الله (ص) حجه الوداع فلماقضى النبى(ص) ما افترض علیه من الحج اتى مودع الکعبه فلزم حلقه الباب و نادىبرفع صوته: ایها الناس! فاجتمع اهل المسجد و اهل السوق فقال: اسمعوا انى قائلما هو بعدى کائن فلیبلغ شاهدکم غائبکم فقالوا: یا رسول الله، اخبرنا متى یکونذلک؟ فقال(ص): عند تاخیر الصلوات و اتباع الشهوات و شرب القهوات و شتم الآباءو الامهات حتى ترون الحرام مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و جفا جارهو قطع رحمه و ذهب رحمه الاکابر و قل حیاء الاصاغر.(بحار الانوار، ج 52، ص 264، ح 148)
16) کنز الفوائد للکراجکى: قال اخبرنى محمد بن على بن صخر، عن فارس بن موسى،عن احمد بن محمد بن شیبه، عن محمد بن یحیى الطوسى، عن محمد بن خالد الدمشقى،عن سعید بن محمد بن عبد الرحمن بن خارجه الرقى، قال قال معاویه بن نضله سمعت عنحوارى لعیسى(ع): و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساوکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه و قطعکل ذى رحم رحمه و بخلتم بما فى ایدیکم.(بحار الانوار، ج 76، ص 352، ح 19)
17) قال النبى(ص): ... کفضل السماء على الارض و کفضل الماء على الارض فبالماء یحیىالارض و بالرجل تحیى النساء، لو لا الرجال ما خلق النساء لقول الله عز و جلالرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض. قال الیهودى: لاى شىءکان هکذا؟ قال النبى(ص): خلق الله -عز و جل- آدم من طین و من فضله و بقیته خلقتحواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنه و قد بین فضل الرجال علىالنساء فى الدنیا، ا لا ترى الى النساء کیف یحضن و لا یمکنهن العباده من القذارهو الرجال لا یصیبهم شىء من الطمث.(بحار الانوار، ج 9، ص 299، ح 5)
18) ماجیلویه، عن عمه، عن البرقى، عن على بن الحسین البرقى، عن عبد الله بنجبله، عن معاویه بن عمار، عن الحسن بن عبد الله، عن ابیه، عن جده الحسن بن على(ع) قال: جاء نفر من الیهود الى رسول الله(ص) فساله عن مسائل فکان فیما سالهاخبرنى ما فضل الرجال على النساء؟. قال النبى(ص): کفضل السماء على الارض اوکفضل الماء على الارض فبالماء تحیى الارض و بالرجال تحیى النساء لو لا الرجال ماخلق النساء لقول الله عز و جل الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم علىبعض. قال الیهودى: لاى شىء کان هکذا؟ قال النبى(ص): خلق الله -عز و جل- آدم منطین و من فضله و بقیته خلقتحواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنهو قد بین فضل الرجال على النساء فى الدنیا ا لا ترى الى النساء کیف یحضنو لا یمکنهن العباده من القذاره و الرجال لا یصیبهم شىء من الطمث؟ قال الیهودى:صدقتیا محمد! (بحار الانوار، ج 103، ص240، ح 1)
19) عن ابى عبد الله(ع) عن آبائه، قال قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبهالله على وجهه فى النار. قال: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه الذهاب الىالحمامات و العرسات و العیدان و النائحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 228 ، ح 27)
20) ابى، عن محمد العطار، عن الاشعرى، عن ابن معروف، عن ابن همام، عن محمد بنغزوان، عن السکونى، عن الصادق، عن آبائه(ع)، قال قال على(ع): من اطاع امراتهفى اربعه اشیاء اکبه الله على منخریه فى النار. قیل: و ما هى؟ قال: فى الثیابالرقاق و الحمامات و العرسات و النیاحات. (بحار الانوار، ج 103، ص 242، ح 10)
21) ثواب الاعمال: ابى، عن على، عن ابیه، عن النوفلى، عن السکونى، عن الصادق(ع)، عن آبائه(ع)، قال قال على(ع): من اطاع امراته اکبه الله على وجهه فى النار.قیل: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه ان تذهب الى الحمامات و الى العرسات و الىالنیاحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 243، ح 11)
22) قال رسول الله(ص): یاتى على الناس زمان وجوههم وجوه الآدمیین و قلوبهم قلوبالشیاطین کامثال الذئاب الضوارى سفاکون للدماء لا یتناهون عن منکر فعلوه انتابعتهم ارتابوک قال رسول الله(ص): یاتى على الناس زمان بطونهم آلهتهم و نساؤهمقبلتهم و دنانیرهم دینهم و شرفهم متاعهم لا یبقى من الایمان الا اسمه و لا منالاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه، مساجدهم معموره من البناء. (بحار الانوار، ج 22، ص 453، ح 11)
23) ثلاث مهلکات: طاعه النساء و طاعه الغضب و طاعه الشهوه; طاعه النساء غایهالجهل; طاعه النساء تزرى بالنبلاء و تردى العقلاء; طاعه النساء شیمه الحمق; لاتطیعوا النساء فى المعروف حتى لا یطمعن فى المنکر.(غرر الحکم و در الکلم، ص 408 ،شمارههاى 9371-9375)
پىنوشتها
1. البته در عنوان روایت هفتم به تعدادى از روایات اشاره کرده، مىنویسند: جملهمن الروایات الوارده فى معنى نقصان ایمان المراه و عقلها و فى معنى الاتقاء منشرار النساء و الحذر من خیارهن و فى النهى عن طاعتهن فى المعروف. 2. هر چند که بعضى از روایات را سندا پذیرفتهاند بنگرید به صفحه 101، آنجا کهمىنویسند: و منها ما هو صحیح السند و هو روایه الکلینى 3. مراجعه کنید به: جواهر الکلام مستند الشیعه مفتاح الکرامه و دیگر کتب فقهى (کتاب قضا، باب شرط مرد بودن قاضى). 4.اهلیه المراه لتولى السلطه، محمد مهدى شمس الدین، چاپ اول: مؤسسه المنار، قم، ص 59 49 5. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص554 6. الکافى، ج5، ص510، نهج البلاغه، وصیتحضرت على(ع) به امام حسن(ع) منلا یحضره الفقیه، ج4، ص39، صیتحضرت على(ع) به محمد بن حنفیه (سید بن طاووس درکتاب وصایا به نقلهاى مختلف این وصیتنامه اشاره کرده است). 7. این روایت در منابع دیگرى نیز آمده است: الکافى، ج 5، ص 518، ح 10 من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 468 ، ح4622 8. الکافى، ج8، ص69 9. الکافى، ج 1ص535 10. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص351 11. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص379
ما بر این باوریم که زن در فرهنگ اسلامى، والاترین حیثیت انسانى، شخصیتحقوقى،عظمت اجتماعى و شکوه خانوادگى را به دست آورده استبه گونهاى که زنان آزادىیافته غربى، در مقایسه با زنان مسلمان، حقیقتا یک قشر درماندهاند که حقوقانسانى آنها در غوغاى فنآورى و در مرگ عواطف و گسستخانوادهها از بین رفته است. نقد افکار فمنیستها (زنگرایان) به معناى خدشه به شخصیت زنان در فرهنگ اسلامى نیست. نقد ما متوجه چند چیز است: 1- تساوىانگارى بین زن و مرد، با وجود تفاوتهاى انکارناپذیر 2- غربگرایى در ارائه نظریات 3- مسخ هویت واقعى زنان و مردگونه ساختن زنان به گمان حمایت از آنان 4- توجه نکردن به ارزشهاى واقعى زن در فرهنگ اسلامى (مثلا نیک شوهردارى کردن،یکى از ارزشهاى اخلاقى در فرهنگ اسلامى است که این ارزش در دنیاى غرب،ناشناخته است) 5- نقد ناآگاهانه برخى از روایات یا طرد آنها به بهانه حمایت از زنان. گفتنى است مقالات ما در مجله علوم حدیث (که یک مجله تخصصى است)، تنها براىخواص نوشته مىشود. در چند شماره از سلسله مقالات دفاع از حدیثبه دفاع ازاحادیثى در ارتباط با موضوع حساس و به روز زن پرداخته شده که هرگز دیدگاه جامعنویسنده در آنها بازگو نگردیده است و آنگونه که در موارد متعددى اشاره شده،همیشه از بعد ویژهاى به دفاع از حدیث پرداختهایم. طرح دیدگاه جامع در اینزمینه (شخصیت و حقوق زن)، مجالى دیگر مىطلبد. در قسمتهاى قبل، مجموعا به دفاع از چهارده حدیث پرداختیم.
15- دفاع از روایات «نفى ولایت زنان»
جناب شیخ محمد مهدى شمس الدین، در کتاب اهلیه المراه لتولى السلطه (ص 79-114)حدود ده روایت را که بر نفى ولایت زنان دلالت دارند، مىآورد1 و در عموم روایات،مناقشه سندى و دلالى مىکند2 و در پایان بحث (ص 114) مىنویسد: و الظاهر عدم وجود شىء من الروایات فى کتب الحدیث عند المسلمین غیر ما ذکر و لو کان لبان ظاهرا در جوامع حدیثى مسلمانان، غیر از این چند روایت نیست و اگر بود، آشکار مىشد.
دفاع ما ما در یک بحث فراگیر، این موضوع مهم و حساس را پىگرفتهایم و پیرامون ادلهششگانه نفى ولایت زنان به تفصیل سخن گفتهایم. در آنجا ثابت کردهایم که قضاوت،مرجعیت، رهبرى و سرپرستى و نیز پیامبرى و امامت، ویژه مردان و از منصبهاى خاصآنان است. اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملى در ادیان الهى، آیات و نیزروایات بسیارى، ما را در این باره راهنمایى مىکنند. ولى اکنون، در این شماره از مقاله دفاع از حدیث، تنها به ادله روایى اینمدعا مىپردازیم. آنچه براى ما از اهمیتبیشترى برخوردار است، توجه به این نکتهاست که چرا باید حدود ده دسته روایت که بیش از صد روایت را در خود جاى داده واز استفاضه و تعدد نقل و اشتهار فراتر رفته و با چنین گستردگى، مورد اعتناىفقیهان و عالمان دینى بوده است، به حدود ده روایت تقلیل پیدا کند! ما بر این باوریم که آشناى با حدیث و فقه، اگر این مجموعه گسترده روایى راببیند و در این بیش از صد روایت تاملى کند، به سادگى، اعتبار و دلالت اینمجموعه برایش تمام خواهد شد آن گونه که فقیهان ما در نوشتههاى خویش به بخشى ازاین روایات اشاره کردهاند و بر درستى و اعتبار آنها تکیه نمودهاند و بر اساسآن فتوا دادهاند.3ما در اینجا به بحث در باره روایات نمىپردازیم و با مؤلف بزرگوار کتاب اهلیهالمراه لتولى السلطه در سند و دلالت این روایات، به طور موردى، وارد بحثنمىشویم چرا که همان گونه که اشاره رفت، این مجموعه گسترده از اعتبار ویژه ودلالت روشنى برخوردار است و به گفته معروف: آفتاب آمد دلیل آفتاب!
بر مبناى عالمان کارشناس، مناقشههاى سندى در چنین مواردى صحیح نیست و خیالمىکنم که خود مؤلف نیز به این مبنا در برخى دیگر از نوشتههاى خویش توجه کردهاست. به علاوه که در این مجموعه، روایاتى نیز یافت مىشوند که از جهتسند همبدون مناقشهاند. بگذریم که با توجه به این مجموعه گسترده از روایات، دیگرادعاى حصول قطع به صدور بعضى روایات، هرگز سخنى گزاف نیست. بنابر این، گفتهایشان: على ان دعوى القطع بصدور بعضها بالصوره التى وصلت الینا مجانفه عظیمهپذیرفته نیست. ایشان در این کتاب، تصریح کردهاند که مرجعیت، قضاوت و رهبرى از منصبهاى ویژهمردان نیست4 و آنچه ایشان در این کتاب به تفصیل در زمینه رد دلالت روایاتآوردهاند، با یک تامل پاسخ مىگیرد و چیزى در برابر دلالت روشن روایات، تابمقاومت ندارد (البته اگر احساس ضرورت شود، این جهت هم در مقالهاى دیگر مىتواندموضوع بحث و بررسى قرار گیرد).
روایات نفى ولایت زنان
دستههاى گوناگونى از روایات، عدم ولایت زنان را ثابت مىکند. برخى از ایندستهها و بخشى از این روایات، در کتابهاى فقهى، مورد توجه قرار گرفتهاند و درکنار اصل، اجماع و تسالم، انصراف، سیره عملى و آیات، به آنها استدلال شده استولى مجموع این روایات، در کمتر نوشتهاى ملحوظ و منظور بوده است. در کتابهاىجواهر الکلام و مستند الشیعه به پارهاى از این روایات اشاره شده و در مفتاحالکرامه نیز بخشى از این روایات آمده است. هم اکنون دستههاى چندگانه روایات را اجمالا یادآور مىشویم. آنگاه یک یکروایات هر دسته را ذکر مىکنیم. گفتنى است: دسته اول، روایاتى است که مستقیماولایت و سرپرستى زنان را در میدانهاى مختلف زندگى، نفى مىکند. این دسته بهروشنى، سرپرستى زن را در خانه و در اجتماع، جهت کسب منصبهایى از قبیل قضا،مرجعیت و رهبرى، نفى مىکند. دستههاى دیگر، این حقیقت را به طور غیر مستقیمبیان مىدارند و ریشههاى ولایت و سرپرستى زنان را خشک مىسازند. این دستهها نیزهر کدام تعدادى از روایات را در خود جاى مىدهند. در بحثسندى هم ما بر این مبنا هستیم که دقت در سند روایات متعدد و متظافر کهدر کتابهاى معتبرى (همچون کتب اربعه) آمدهاند و مورد توجه و عمل اصحاباند،لازم نیست تنها یکى از راههاى وثوق به خبر، وثاقت راوى آن است ولى قرائن وراههاى بسیار دیگرى هم هست که این وثوق را پدید مىآورد و یکى از این راهها،حضور خبر در مجامع متعدد روایى و تعدد خبر و اعتناى عالمان به آن است. در هر دسته، همچنین سعى مىکنیم روایات معتبر و صحیح را مشخص سازیم تا سختگیراندر حدیث و کسانى که تنها راه را وثاقت راوى مىدانند و تنها خبر ثقه را حجتمىشناسند (نه خبر موثوق به را)، آنان هم به منظور خویش ستیابند.
دستههاى گوناگون روایات نفى ولایت زنان
1- دسته اول. روایاتى که مستقیما ولایت و سرپرستى زنان را در میدانهاى مختلفزندگى، نفى مىکنند. 2- دسته دوم. روایاتى که از مشورت با زنان، نهى مىکنند. 3- دسته سوم. روایاتى که اطاعت کردن از زنان را نکوهش مىکنند. 4- دسته چهارم. روایاتى که بر کاستى عقل، دین، روح و بدن زنان دلالت دارند. 5- دسته پنجم. روایاتى در باره شهادت زنان: در برخى موارد، اصلا شهادت زنانپذیرفته نیست و در موارد پذیرفته شده، شهادت دو زن، معادل شهادت یک مرد استبهعلاوه که باید با انضمام به شهادت مردان باشد تا پذیرفته گردد البته در مواردى،جداى از انضمام به شهادت مردان نیز پذیرفته است. 6- دسته ششم. روایاتى که بر حضور زن در خانه تاکید دارد و ارزشهایى از این دسترا براى زنان برمىشمرند: الف- مردى او را نبیند، ب- او مردى را نبیند، ج- زودازدواج کند، د- زایمان بسیار داشته باشد، ه- خانهدارى کند، و فرزنددارى کند،ز- شوهردارى کند، ح- عدم ارتباط زنان با نامحرمان، ط- محدودیت زنان در سخنگفتن با نامحرم، ى- جمعه و جماعتبر زن نیست. 7- دسته هفتم. روایاتى که به مردان دستور مىدهند که: زنان را در خانه نگهدارىکنید و از ارتباط و اختلاط با نامحرمان، بازگیرید. 8- دسته هشتم. روایاتى که ضعف راى زنان را بازگو مىکنند و حتى بر راى نداشتن زنان دلالت دارند. 9- دسته نهم. روایاتى که بر مسئولیت و مدیریت مردان در زمینههاى مختلف تاکید دارند.
ما در این مقاله، تنها به روایات دسته اول تا سوم که اهمیتبیشترى دارند ودفاع ما را تمام مىکنند مىپردازیم.
روایات دسته اول
در این دسته، به بیش از سى روایت که مسئولیت و مدیریت زنان را در محورهاىمختلف مورد نفى و انکار قرار مىدهند، اشاره مىکنیم. این مجموعه به گونهاى استکه انسان مطمئن مىشود منصبهاى نبوت، و امامت و رهبرى، فقاهت، قضاوت و مانند آن،شایسته مردان است. این دسته از روایات، در کتابهاى معتبر روایى زیر آمده است: 1- کافى شریف،2- منلا یحضره الفقیه، 3- بحار الانوار، 4- امالى صدوق، 5- نهج البلاغه، 6- اعلامالدین دیلمى، 7- تفسیر على بن ابراهیم، 8- خصال صدوق، 9- خرائج راوندى، 10مناقب ابن شهرآشوب، 11- امالى طوسى، 12- غیبت نعمانى، 13- تهذیب طوسى، 14- عللالشرائع، 15- مستدرک الوسائل، 16- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، 17- صحیحبخارى، 18- العمده.
1)... ثم هلک ابنه اردشیر ثم ملک رجل لیس من اهل بیت الملک فقتلته بوران بنت کسرىثم ملک بعده رجل یقال له کسرى بن قباد ولد بارض الترک ثم ملکتبوران بنت کسرىفبلغ رسول الله(ص) ملکها فقال: لن یفلح قوم اسندوا امرهم الى امراه ثم ملکتبنت اخرى لکسرى فسمت و ماتت ثم ملک رجل ثم قتل فلما راى اهل فارس ما هم فیه منالانتشار امر ابن لکسرى یقال له یزدجرد فملکوه علیهم فاقام بالمدائن علىالانتشار ثمانى سنین و بعث الى الصین بامواله و خلف اخا بالمدائن لرستم فاتىلقتال المسلمین و نزل بالقادسیه و قتل بها فبلغ ذلک یزدجرد فهرب الى سجستانو قتل هناک (بحار الانوار، ج 15، ص 212، ح 26)
2) العمده، صحیح البخارى، باسناده الى الحسن بن ابى بکره، قال: لقد نفعنى اللهبکلمه ایام الجمل لما بلغ النبى(ص) ان فارسا ملکوا ابنه کسرى، فقال: لن یفلحقوم ولوا امرهم امراه. (بحار الانوار، ج 32، ص 194، ح 143)
3) و قال ابن ابى الحدید: رکبت عائشه یوم الحرب الجمل المسمى عسکرا فى هودج قدالبس الرفوف ثم البس جلود النمر ثم البس فوق ذلک دروع الحدید و روى الشعبى، عنمسلم بن ابى بکره، عن ابیه، قال: لما قدم طلحه و الزبیر البصره تقلدت سیفى و اناارید نصرهما فدخلت على عائشه و اذا هى تامر و تنهى و اذا الامر امرها فذکرتحدیثا کنتسمعته من رسول الله(ص): لن یفلح قوم یدبر امرهم امراه فانصرفتو اعتزلتهم و قد روى هذا الخبر على صوره اخرى: ان قوما یخرجون بعدى فى فئه راسهاامراه لا یفلحون ابدا. (بحار الانوار، ج 32، ص 212، ح 168) این چند روایت، از طریق اهل سنت رسیدهاند و چون مورد استناد فقیهان ما در فقهقرار گرفتهاند، در این بخش ذکر گردیدند و از جهت دلالت، مشکلى ندارند و نفىولایت و رهبرى زنان از آنها به خوبى به دست مىآید مگر آن که کسى بگوید در زمانما رهبران و رئیسان جمهور، چنان اختیاراتى ندارند و گفته پیامبر(ص)، تنهاشاهان و حکومتهاى شاهنشاهى را دربر مىگیرد که این سخن گرچه گفته شده، ولى جدابه دور از انصاف و درست فهمى است. در زمان ما هم در تمام دنیا مردم رهبرانخویش را انتخاب مىکنند و بدانها اختیاراتى مىسپارند و جمله ولوا امرهم و یااسندوا امرهم قابل تطبیق است.
4) ابن البرقى، عن ابیه، عن جده، عن ابیه محمد البرقى، عن ابن ابى عمیر، عنغیر واحد، عن الصادق(ع) عن آبائه(ع) قال: شکى رجل من اصحاب امیر المؤمنین(ع)نسائه فقام(ع) خطیبا فقال: معاشر الناس، لا تطیعوا النساء على حال و لا تامنوهنعلى مال و لا تذروهن یدبرن امر العیال فانهن ان ترکن و ما اردن اوردن المهالکو عدون امر المالک فانا وجدناهن لاورع لهن عند حاجتهن و لا صبر لهن عن شهوتهنالبذخ لهن لازم و ان کبرن و العجب بهن لاحق و ان عجزن لا یشکرن الکثیر اذا منعنالقلیل ینسین الخیر و یحفظن الشر یتهافتن بالبهتان و یتمادین بالطغیان و یتصدینللشیطان فداروهن على کل حال و احسنوا لهن المقال لعلهن یحسن الفعال.(بحار الانوار، ج 103، ص 223، ح 1) در این روایت که در مجامع روایىیى همچون: من لا یحضره الفقیه، عیون اخبار الرضا(ع)، امالى الصدوق و نهج البلاغه آمده است،5 امام على(ع) مىفرماید: اى مردم، اززنان در هیچ جایى پیروى نکنید و آنان را امین بر مالى نسازید و تدبیر امورعیال را به آنان واگذار مکنید چرا که اگر زنان به اراده و اختیار خویش واگذارشوند، به مهالک درمىافتند و از دستور مالک، فراتر مىروند. جمله لا تامنوهن على مال و نیز لا تذروهن یدبرن امر العیال، گویاى این است کهاختیار اموال و همچنین اداره زندگى را نباید به دست تدبیر زنان سپرد چرا کهآنان شرایط لازم را براى احراز این گونه مسئولیتها و مدیریتها ندارند. گفتنى است منظور امام على(ع) از جمله و لا تامنوهن على مال روشن است. اماممىخواهد مردان از خویش، سلب مسئولیت ننمایند و خود بر مال و امور زندگىمدیریت کنند. بنابراین، گفته نشود که این جمله با مسلمات فقه، ناسازگار استچرا که مىتوان مالى را در اختیار زنى قرار داد. کوتاه سخن، این که: دستور حضرت امیر(ع)، یک دستور کلى و عمومى است که از زناناطاعت نکنید و اختیار اموال و اداره زندگى خویش را به آنان مسپارید و روشن استکه این دستور اگر استحبابى هم باشد مدعاى ما را ثابت مىسازد به این معنا کهدر چنین مواردى، نیکو و پسندیده نیست که اختیار امور به دست زنان باشد چه رسدبه رهبرى و حکومت و مانند آن.
5) و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها فان ذلک انعم لحالها و ارخى لبالهاو ادوم لجمالها فان المراه ریحانه و یستبقهرمانه و لا تعد بکرامتها نفسها و لاتعطیها ان تشفع لغیرها فیمیل من شفعت له علیک معها.(بحار الانوار، ج 77، ص 214، ح 1) ما از این روایت که در مجامع مختلف روایى چون: کافى شریف، نهج البلاغه و منلا یحضره الفقیه آمده،6 استفاده مىکنیم که نباید اختیار دیگران را به زن واگذارکرد: و لا تملک المراه من الامر ما جاوز نفسها. به گفته حضرت امیر(ع)، ایندستور، به نفع زن و همسو با آرامش و آسایش و حال و جمال زن است.
6) على بن الحسن بن فضال، عن احمد و محمد ابنى الحسن، عن على بن یعقوب، عنمروان بن مسلم، عن ابراهیم بن محرز، قال سال ابا جعفر(ع) رجل و انا عنده، فقال:رجل قال لامراته امرک بیدک، قال: انى یکون هذا و الله یقول: الرجال قوامون علىالنساء؟ لیس هذا بشىء. (تهذیب الاحکام، ج 8، ص 88، ح 221 الاستبصار، ج 3، ص 313، ح 4)
7) و قال على(ع): کل امرىء تدبره امراه فهو ملعون. (بحار الانوار، ج 103، ص 228، ح 25) در این روایت، باز هم واگذارى امور و اختیارات به زن، مورد نکوهش قرار گرفته است. از نکوهش مردان در واگذارى تدبیر امورشان به زنان، به دست مىآید که تدبیر زنان،کارى نکوهیده است و هنگامى که دین نپذیرد که زنان تدبیر شوهرانشان را به دستگیرند، آیا اجازه مىدهد که رهبرى، حکومت و مسئولیتهاى کلیدى و مدیریتى انسانها را تصاحب کنند؟7
8) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیائکم سمحائکم و امرکم شورى بینکمفظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاؤکمو امورکم الى نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها. (بحار الانوار، ج77، ص141،ح1)در این روایت، دخالت کردن زنان در امور، نکوهیده شده است لذا مردان نباید امورخویش را به زنان بسپارند و آنان را در تدبیر کارها دخالت دهند. ظاهرا جمله و امورکم الى نسائکم، واگذارى بخشى از امور را به زنان تقبیح مىکندو اگر مشورت با زنان را نیز تقبیح کند، این روایتبه دسته روایات نهى ازمشورت با زنان (دسته دوم) مرتبط مىشود. در هر صورت، این روایتبا دلالت روشنخویش، زنان را از دخالت در امور باز مىدارد و این دخالت را نکوهش مىکند البتهبا این بیان که: مردان نباید چنین دخالت و اختیارى را به زنان بدهند.
9) العده، عن سهل عن موسى بن عمر الصیقل، عن ابى شعیب المحاملى، عن عبد الله بنسلیمان، عن ابى عبد الله(ع) قال، قال امیر المؤمنین(ع): لیاتین على الناس زمانیظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجن و یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متى ذاکیا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و سلطن الاماء و امر الصبیان.(بحار الانوار، ج 41، ص 331، ح 51) در این روایت از آینده مردم گفتگو به میان آمده است. امام على(ع) مىفرماید:زمانى فرا مىرسد که تبهکاران موقعیت مىیابند و فریبکاران مقرب مىشوند وحقگویان منصف تضعیف مىگردند. از امام(ع) مىپرسند: چه زمانى چنین خواهد شد؟امام مىفرماید: آن زمان که زنان سلطه یابند و کنیزکان به قدرت رسند و بچهها بهحکومت دستیابند. دلالت این روایت (که در کتابهاى کافى و اعلام الدین نیز آمده 8) بر منظور مورداستدلال ما بسیار روشن است.
10) اعلام الدین للدیلمى: عن عبد الله بن سلیمان، عن ابى عبد الله(ع)، قال قالامیر المؤمنین(ع): لیاتین على الناس زمان یظرف فیه الفاجر و یقرب فیه الماجنو یضعف فیه المنصف. قال فقیل له: متى یا امیر المؤمنین؟ فقال: اذا اتخذت الامانهمغنما و الزکاه مغرما و العباده استطاله و الصله منا. فقیل: متى ذلک یاامیر المؤمنین؟ فقال: اذا تسلطن النساء و تسلطن الاماء و امر الصبیان. (بحار الانوار، ج 103، ص 261، ح 23)
11)... فهل ینظرون الا الساعه -یعنى القیامه- ان تاتیهم بغته فقد جاء اشراطهافانه حدثنى ابى، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکى، عن عطاءبن ابى ریاح، عن عبد الله بن عباس قال: حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذباب الکعبه ثم اقبل علینا بوجهه، فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنىالناس منه یومئذ سلمان -رضى الله عنه- فقال: بلى یا رسول الله! فقال: ان مناشراط القیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المالو بیع الدین بالدنیا فعندها یذاب قلب المؤمن و جوفه کما یذوب الملح فى الماءمما یرى من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسولالله؟ قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان، ان عندها امراء جوره و وزراء فسقهو عرفاء ظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: اىو الذى نفسى بیده یا سلمان، و ان عندها یکون المنکر معروفا و المعروف منکراو ائتمن الخائن و یخون الامین و یصدق الکاذب و یکذب الصادق. قال سلمان: و ان هذالکائن یا رسول الله؟ قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان، فعندها اماره النساءو مشاوره الاماء و قعود الصبیان على المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرماو الفىء مغنما و یجفو الرجل و الدیه و یبر صدیقه.(بحار الانوار،ج 6،ص 306، ح 6) در این روایت، رهبرى زنان و طرف مشورت قرار گرفتن کنیزان، در کنار بسیارى ازمنکرهاى دیگر، از سوى پیامبر(ص) ذکر شده است. پیامبر(ص) پیشبینى مىکنند که پیشاز قیامت، این منکرها شکل مىگیرد.
12) الکافى: محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد و على بن ابراهیم، عن ابیه جمیعا،عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن ابى بصیر، عن ابى عبد الله(ع) قال: ان الله اوحىالى عمران: انى واهب لک ذکرا سویا مبارکا یبرىء الاکمه و الابرص و یحیى الموتىباذن الله و جاعله رسولا الى بنى اسرائیل فحدث عمران امراته حنه بذلک و هى اممریم فلما حملت کان حملها بها عند نفسها غلام فلما وضعتها قالت: رب انى وضعتهاانثى و لیس الذکر کالانثى اى لا تکون البنت رسولا یقول الله عز و جل و الله اعلمبما وضعت فلما وهب الله لمریم عیسى کان هو الذى بشر به عمران و وعده ایاه فاذاقلنا فى الرجل منا شیئا فکان فى ولده او ولد ولده فلا تنکروا ذلک.(بحار الانوار، ج 52، ص 119،ح 49) این روایت در کافى شریف و قصص الانبیاء آمده است و سندا صحیح مىباشد. در اینروایت، امام صادق(ع) نقل مىکنند که خداوند به عمران ( پدر حضرت مریم) وحى کردکه به او فرزندى پسر با این خصوصیات مىدهد و آن فرزند، پیامبرى براى بنىاسرائیل است. عمران، همسر خویش (حنه) را از این بشارت الهى با خبر ساخت و روىهمین اساس، هنگامى که حنه باردار شد، مىپنداشت فرزند در شکم، پسر است. درنتیجه، پس از زایمان، به خداوند عرض کرد: فرزندم دختر شد و دختر، همانند پسرنیستیعنى دختر پیامبر نخواهد شد جمله و لیس الذکر کالانثى از آیه شریفه، در این روایت، از گفتار مادر مریم بهحساب آمده و به این حقیقت تفسیر شده است که دختر نمىتواند همچون پسر به مقامپیامبرى برسد و این، گویاى همان حقیقتى است که مورد تاکید این نوشته است.پیامبرى، مقامى است در خور مردان و آنچه که در بعضى نوشتهها آمده که در این جهت،هیچ تفاوتى بین زن و مرد نیست و حتى پیامبرى و امامت نیز ویژه مردان نیست،درستبه نظر نمىرسد. اینان معتقدند که زنان نیز شایستگى احراز مقام پیامبرى وامامت را دارند گرچه عملا اتفاق نیفتاده است. ولى با توجه به این روایت، کاملا روشن مىشود که منصبهاى الهى پیامبرى و امامت، ویژه مردان است.
13) الخصال: فیما اوصى به النبى(ص) علیا: یا على، لیس على النساء جمعهو لا جماعه و لا اذان و لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بینالصفا و المروه و لا استلام الحجر لا حلق و لا تولى القضاء و لا تستشار و لا تذبح الاعند الضروره و لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولىالتزویج و لا تخرج من بیت زوجها الا باذنه فان خرجتبغیر اذنه لعنها اللهو جبرئیل و میکائیل و لا تعطى من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیهاساخط و ان کان ظالما لها.(بحار الانوار، ج 103، ص 257، ح 2)
14) الخصال: القطان، عن السکرى، عن الجوهرى، عن جعفر بن محمد بن عماره، عنابیه، عن جابر الجعفى، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس على النساء اذان و لااقامه و لا جمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیهو لا الهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبهو لا الحلق انما یقصرن من شعورهن و لا تولى المراه القضاء و لا تولى الامارهو لا تستشار (بحار الانوار، ج 103، ص 254، ح 1) این روایات (13و14) که به صراحت تمام قضاوت و رهبرى زن را نفى مىکنند، از نظرسندى تمام نیستند ولى حضور این روایات در کتابهایى از قبیل خصال و من لا یحضرهالفقیه10 در کنار روایات بسیارى که در تایید این منظور در نوشته ما آمده است،راه را بر هرگونه مناقشه سندى مىبندد.
15)... فسلم علیه ثم قال: یا ابن رسول الله، ما الذى اخرجک عن حرم الله و حرم جدکمحمد(ص)؟ فقال الحسین(ع): ویحک ابا هره، ان بنى امیه اخذوا مالى فصبرت و شتمواعرضى فصبرت و طلبوا دمى فهربت و ایم الله لتقتلنى الفئه الباغیه و لیلبسنهم اللهذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن علیهم من یذلهم حتى یکونوا اذل من قوم سبا اذملکتهم امراه منهم فحکمت فى اموالهم و دمائهم و فى کتاب تاریخ، عن الریاشىباسناده، عن راوى حدیثه، قال: حججت فترکت اصحابى و انطلقت اتعسف الطریق وحدىفبینما انا اسیر اذ رفعت طرفىالى اخبیه و فساطیط فانطلقت نحوها حتى اتیت ادناهافقلت: لمن هذه الابنیه؟ فقالوا: للحسین(ع). قلت ابن على و ابن فاطمه(ع)؟ قالوا:نعم قلت: فى ایها هو؟ قالوا: فى ذلک الفسطاط فانطلقت نحوه فاذا الحسین(ع) متک علىباب الفسطاط یقرا کتابا بین یدیه فسلمت فرد على فقلت: یا ابن رسول الله، بابىانت و امى ما انزلک فى هذه الارض القفراء التى لیس فیها ریف و لا منعه؟ قال: انهولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى فاذا فعلوا ذلک و لم یدعو الله محرماالا انتهکوه بعث الله الیهم من یقتلهم حتى یکونوا اذل من قوم الامه(بحار الانوار، ج 44، ص 368، ح 2) این نقلهاى تاریخى که همسو با ارتکاز متشرعه است، در کنار مجموعه روایات آمدهدر این نوشته، برکنار داشتن زنان را از رهبرى جامعه، به وضوح بازگو مىکند.
16) و قال(ع): یاتى على الناس زمان لا یعرف فیه الا الماحل و لا یظرف فیه الاالفاجر و لا یؤتمن فیه الا الخائن و لا یخون الا المؤتمن یتخذون الفىء مغنماو الصدقه مغرما و صله الرحم منا و العباده استطاله على الناس و تعدیا و ذلک یکونعند سلطان النساء و مشاوره الاماء و اماره الصبیان.(بحار الانوار،ج 78،ص 22،ح 85) قدرت یافتن زنان و مشورت نمودن با کنیزکان در این روایت، در کنار کارهاى زشت وحتى زمینهساز آن کارها معرفى شده است.
17) روى عن زراره بن اعین، انه قال سئل ابو عبد الله(ع) عن خلق حواء و قیل له اناناسا عندنا یقولون ان الله عز و جل خلق حواء من ضلع آدم الایسر الاقصى، فقال:سبحان الله و تعالى عن ذلک علوا کبیرا ا یقول من یقول هذا ان الله تبارک وتعالىلم یکن له من القدره ما یخلق لآدم زوجه من غیر ضلعه و یجعل للمتکلم من اهلالتشنیع سبیلا الى الکلام ان یقول ان آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت من ضلعهما لهؤلاء حکم الله بیننا و بینهم ثم قال(ع): ان الله تبارک و تعالى لما خلق آدم(ع) من طین و امر الملائکه فسجدوا له القى علیه السبات ثم ابتدع له حواء فجعلهافى موضع النقره التى بین ورکیه و ذلک لکى تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرکفانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحى عنه فلما نظر الیها نظر الى خلق حسنیشبه صورته غیر انها انثى فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت: قالت: خلقخلقنى الله کما ترى فقال آدم(ع) عند ذلک: یا رب، ما هذا الخلق الحسن الذى قدآنسنى قربه و النظر الیه؟ فقال الله تبارک و تعالى: یا آدم، هذه امتى حواء ا فتحبان تکون معک تؤنسک و تحدثک و تکون تبعا لامرک؟ فقال: نعم، یا رب و لک على بذلکالحمد و الشکر ما بقیت فقال الله عز و جل: فاخطبها الى فانها امتى و قد تصلح لکایضا زوجه للشهوه و القى الله عز و جل علیه الشهوه و قد بث منهما رجالا کثیراو نساء و الخبر الذى روى ان حواء خلقت من ضلع آدم الایسر صحیح و معناه من الطینهالتى فضلت من ضلعه الایسر فلذلک صارت اضلاع الرجل انقص من اضلاع النساء بضلع(من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 379، ح4336)
18) ابن الولید، عن احمد بن ادریس و محمد العطار معا، عن الاشعرى، عن احمد بنالحسن بن فضال، عن احمد بن ابراهیم بن عمار، عن ابن نویه، عن زراره، قال سئلابو عبد الله(ع): کیف بدا النسل؟ ثم قال: ان الله تبارک و تعالى لما خلق آدم منطین امر الملائکه فسجدوا له و القى علیه السبات ثم ابتدع له خلقا ثم جعلها فىموضع النقره التى بین رکبتیه و ذلک لکى تکون المراه تبعا للرجل فاقبلت تتحرکفانتبه لتحرکها فلما انتبه نودیت ان تنحى عنه فلما نظر الیها نظر الى خلق حسنیشبه صورته غیر انها انثى فکلمها فکلمته بلغته فقال لها: من انت؟ فقالت: خلقخلقنى الله کما ترى فقال آدم عند ذلک: یا رب، من هذا الخلق الحسن الذى قدآنسنى قربه و النظر الیه؟ فقال الله: هذه امتى حواء، ا فتحب ان تکون معک فتؤنسکو تحدثک و تاتمر لامرک؟ قال: نعم یا رب و لک بذلک الشکر و الحمد ما بقیت(بحار الانوار، ج 11، ص 220،ح 1) این حدیثشریف که در من لا یحضره الفقیه و علل الشرائع آمده است،11 با جملهو تاتمر لامرک و نیز جمله تبعا للرجل، گویاى این حقیقت است که مرد متبوع و زن تابع است.
19) الخرائج: عن ابن عباس -رضى الله عنه- قال لما فرغ امیر المؤمنین(ع) من قتالاهل البصره، وضع قتبا على قتب ثم صعد علیه فخطب فحمد الله و اثنى علیه فقال: یااهل البصره، یا اهل المؤتفکه، یا اهل الداء العضال، یا اتباع البهیمه، یا جندالمراه رغا فاجبتم و عقر فهربتم ماوکم زعاق و دینکم نفاق و احلامکم دقاق (بحار الانوار، ج 32، ص 225، ح 175) تعبیر یا جند المراه در این روایت (و دو روایت آینده) در مقام مذمت از لشکرجمل، به حدى در نفى رهبرى زن گویاست که مرحوم شهید مطهرى بر آن تکیه کرده استو مىگوید: فرماندهى نظامى، شایسته مردان است.
20) خطب امیر المؤمنین(ع) بالبصره فقال: یا جند المراه و یا اصحاب البهیمه، رغافاجبتم و عقر فانهزمتم الله امرکم بجهادى ام على الله تفترون؟ ثم قال: یا بصره،اى یوم لک لو تعلمین و اى قوم لک لو تعلمین؟ ان لک من الماء یوما عظیما بلاؤهو ذکر کلاما کثیرا.(بحار الانوار، ج 32، ص 235، ح 188)
21) نهج البلاغه: و من کلام له(ع) فى ذم البصره و اهلها: کنتم جند المراه و اتباعالبهیمه، رغا فاجبتم و عقر فهزمتم، اخلاقکم رقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاقو ماؤکم زعاق.(بحار الانوار، ج 32، ص 245، ح194) این روایت در تفسیر على بن ابراهیم نیز آمده است.
22) المناقب: جابر و ابن عباس، ان ابى بن کعب قرا عند النبى(ص) و اسبغ علیکمنعمه ظاهره و باطنه فقال النبى(ص) لقوم عنده و فیهم ابو بکر و عبیده و عمر و عثمانو عبد الرحمن: قولوا الآن ما اول نعمه اعزکم الله بها و بلاکم بها فخاضوا منالمعاش و الریاش و الذریه و الازواج؟ فلما امسکوا، قال: یا ابا الحسن، قل! فقال (ع): ان الله خلقنى و لم اک شیئا مذکورا و ان احسن بى فجعلنى حیا لا مواتا و انانشانى فله الحمد فى احسن صوره و اعدل ترکیب و ان جعلنى متفکرا و اعیا لا ابلهساهیا و ان جعل لى شواعر ادرک بها ما ابتغیت و جعل فى سراجا منیرا و ان هدانىلدینه و لن یضلنى عن سبیله و ان جعل لى مردا فى حیاه لا انقطاع لها و ان جعلنى ملکامالکا لا مملوکا و ان سخر لى سماءه و ارضه و ما فیهما و ما بینهما من خلقه و انجعلنا ذکرانا قواما على حلائلنا لا اناثا و کان رسول الله(ص) یقول فى کل کلمهصدقت ثم قال: فما بعد هذا؟ (بحار الانوار، ج 40، ص 175، ح 56)
23) جماعه، عن ابى المفضل، عن عبد الله بن الحسین العلوى، عن جده ابراهیم بنعلى، عن ابیه على بن عبید الله، قال: حدثنى شیخان بران من اهلنا سیدان، عنموسى بن جعفر، عن ابیه، عن جده ابى جعفر، عن ابیه(ع) و حدثنیه الحسین بن زید بنعلى ذو الدمعه، عن عمه عمر بن على، عن اخیه، عن ابیه، عن جده الحسین -صلى اللهعلیهم- و قال ابو جعفر(ع) : حدثنى عبد الله بن العباس و جابر بن عبد الله الانصارىو کان بدریا احدیا شجریا و ممن یحظ من اصحاب رسول الله(ص) فى موده امیر المؤمنین(ع)قالوا بینا رسول الله(ص) فى مسجده فى رهط من اصحابه فیهم ابو بکر و ابو عبیدهو عمر و عثمان و عبد الرحمن و رجلان من قراء الصحابه من المهاجرین عبد الله بن امعبد و من الانصار ابى بن کعب و کانا بدریین فقرا عبد الله من السوره التى یذکرفیها لقمان حتى اتى على هذه الآیه و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه الآیه و قراابى من السوره التى یذکر فیها ابراهیم(ع) و ذکرهم بایام الله ان فى ذلک لآیاتلکل صبار شکور. قالوا قال رسول الله(ص): ایام الله نعماؤه و بلاؤه و مثلاتهسبحانه ثم اقبل(ص) على من شهده من اصحابه فقال: انى لاتخولکم بالموعظهتخولا مخافه السامه علیکم و قد اوحى الى ربى جل و تعالى- ان اذکرکم بانعمهو انذرکم بما افیض علیکم من کتابه و تلا و اسبغ علیکم نعمه الآیه ثم قال: صدقتفما العاشره؟ قال: ان جعلنا سبحانه ذکرانا قواما على حلائلنا لا اناثا. قال:صدقت فما بعد هذا؟ قال: کثرت نعم الله یا نبى الله فطابت و ان تعدوا نعمه الله (بحار الانوار، ج 70 ، ص 20، ح 17) بنابراین روایت، امام على(ع) در محضر پیامبر(ص) به هنگام شمارش نعمتهاى الهى،برترى و فضیلت مردان بر زنان را بر مىشمرد و بر قوامیت و و لایت مردان بر زنانخویش تاکید مىکند.
24) احمد بن هوذه، عن النهاوندى، عن عبد الله بن حماد الانصارى، عن محمد بن جعفر، عنابیه(ع) قال: اذا قام القائم بعث فى اقالیم الارض فى کل اقلیم رجلا یقول عهدکفى کفک فاذا ورد علیک ما لا تفهمه و لا تعرف القضاء فیه فانظر الى کفک و اعملبما فیها. (بحار الانوار، ج52، ص365، ح144) این روایت، به سان روایات باب قضاء، مردان را عهدهدار قضاوت و فرمانفرمایىمىداند و به هنگام قیام حضرت مهدى(عج) از سوى آن حضرت، این مناصب به مردانواگذار مىشود.
25) بهذا الاسناد عن عبد الله، عن ابن بکیر، عن حمران، عن ابى جعفر(ع) انه قال:کاننى بدینکم هذا لا یزال مولیا یفحص بدمه ثم لا یرده علیکم الا رجل منااهل البیت فیعطیکم فى السنه عطاءین و یرزقکم فى الشهر رزقین و تؤتون الحکمه فىزمانه حتى ان المراه لتقضى فى بیتها بکتاب الله تعالى و سنه رسول الله(ص). (بحار الانوار، ج52، ص352، ح106) ممکن است کسى به جمله حتى ان المراه لتقضى فى بیتها بکتاب الله تعالى و سنهرسول الله(ص) استشهاد کند تا جواز تصدى منصب قضا را براى زنان به اثبات برساندولى با توجه به جمله تؤتون الحکمه فى زمانه و به قرینه فى بیتها ظاهرا این معنابه دست مىآید که زنان در زمان ظهور حضرت، از فهم و درک و شعور دینى والایىبرخوردار مىشوند به گونهاى که همان طور که در خانهاند، حکم خدا و سنت رسول اللهرا مىشناسند.بنابراین، واژه لتقضى در روایت، اشاره به تصدى منصب قضا نیستبلکه به اینحقیقت اشاره دارد که حکم کتاب و سنت را مىشناسد.26)باسناد المجاشعى، عن الصادق، عن آبائه(ع) قال قال النبى(ص): انما النکاح رقفاذا انکح احدکم ولیده فقد ارقها فلینظر احدکم لمن یرق کریمته.(بحار الانوار،ج103، ص37، ح2) این روایتبا تشبیه ازدواج زن به بندگى اطاعتپذیرى زن از شوهر و مسئولیت وولایت مردان را مىرساند.
27) عنه، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن ابى الجهم، عن ابى خدیجه، قالبعثنى ابو عبد الله(ع) الى اصحابنا فقال: قل لهم ایاکم اذا وقعتبینکم خصومه اوتدارى بینکم فى شىء من الاخذ و العطاء ان تتحاکموا الى احد من هؤلاء الفساق،اجعلوا بینکم رجلا ممن قد عرف حلالنا و حرامنا فانى قد جعلته قاضیا و ایاکم انیخاصم بعضکم بعضا الى السلطان الجائر.(تهذیب الاحکام، ج6، ص303، ح53)
28) الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن على، عن ابى خدیجه، قال قال لىابو عبد الله(ع): ایاکم ان یحاکم بعضکم بعضا الى اهل الجور و لکن انظروا الى رجلمنکم یعلم شیئا من قضائنا فاجعلوه بینکم فانى قدجعلته قاضیا فتحاکموا الیه.(الکافى، ج7، ص412، ح4)
29) محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن یزید بن اسحاق، عن هارون بن حمزه الغنوى،عن حریز، عن ابى بصیر، عن ابى عبد الله (ع) قال: ایما رجل کان بینه و بین اخ لهمماراه فى حق فدعاه الى رجل من اخوانه لیحکم بینه و بینه فابى الا ان یرافعهالى هؤلاء کان بمنزله الذین قال الله عز و جل ا لم تر الى الذین یزعمون انهم آمنوابما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الى الطاغوت و قد امروا انیکفروا به-الآیه-(النساء/ ). امام صادق(ع) در این دست از روایات(27-29)، دستور مىدهند تا به جاى مراجعهبه قاضیان دربارى، به مردانى از فقهاى شیعه مراجعه شود چرا که آنان از سوىامام، منصوب براى قضاوت در میان شیعه هستند. این روایات در میان عالمان، معروفبه روایات نصب است و از سند و اعتبار ویژهاى برخوردار است.
30) محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن بعض اصحابه و على بن ابراهیم، عن ابیه، عنابن ابى عمیر جمیعا، عن محمد بن ابى حمزه، عن حمران، قال قال ابو عبد الله(ع) وذکر هؤلاء عنده و سوء حال الشیعه عندهم فقال: انى سرت مع ابى جعفر المنصور و هوفى موکبه و هو على فرس و بین یدیه خیل و من خلفه خیل و انا على حمار الى جانبهفقال: لى یا ابا عبد الله قد کان فینبغى لک ان تفرح بما اعطانا الله من القوه ورایت النساء و قد غلبن على الملک و غلبن على کل امر لا یؤتى الا ما لهن فیه هوى.(کافى، ج8، ص36، ح7) این روایت که از سندى معتبر برخوردار است، به هنگام شمارش جهات منفى زمانهاىآینده از سوى حضرت صادق(ع)، مىآورد که در آن زمان، زنان حکومت را از آن خودمىکنند و بر همه چیز قدرت مىیابند و خواستههاى آنان در همه جا نافذ و حاکمخواهد شد.
31) المولى سعید المزیدى فى تحفه الاخوان عن ابى بصیر، عن الصادق(ع) فى خبر طویلفى خلقه آدم و حواء و دخولهما الجنه و خروجهما منها-الى ان قال-قال ابن عباسفنودیتیا حواء و من الذى صرف عنک الخیرات التى کنت فیها و الزینه التى کنتعلیها قالتحواء: الهى و سیدى ذلک خطیئتى و قد خدعنى ابلیس بغروره و اغوانى واقسم لى بحقک و عزتک انه لمن الناصحین لى و ما ظننت ان عبدا یحلف بک کاذبا.قال الآن اخرجى ابدا فقد جعلتک ناقصه العقل و الدین و المیراث و الشهاده و الذکر ومعوجه الخلقه شاخصه البصر و جعلتک اسیره ایام حیاتک و احرمتک افضل الاشیاء الجمعهو الجماعه و السلام و التحیه و قضیت علیک بالطمث و هو الدم و جهه الحبل و الطلقو الولاده فلا تدلین حتى تذوقین طعم الموت فانت اکثر حزنا و اکسر قلبا و اکثردمعه و جعلتک دائمه الاحزان و لم اجعل منکن حکما و لا ابعث منکن نبیا الخبر. (مستدرک الوسائل، ج14، ص285، ح16732) دلالت جمله و لم اجعل منکن حاکما و لا ابعث منکن نبیا در این روایات بر اختصاصمنصب پیامبرى و رهبرى به مردان در کنار جملات دیگر روایت هیچ تردیدبردار نیست.
روایات دسته دوم
در این دسته از روایات، موضوع مشورت با زنان مورد توجه قرار گرفته است. در اینروایات مىخوانیم: 1- با زنان مشورت نکنید چرا که راى و تصمیم آنان به سستى و ضعف مىگراید. 2- با زنان مشورت نکنید چرا که در زنان کاستى، سستى و ناتوانى است. 3- با زنان مشورت بکنید و لى عکس گفته آنان عمل کنید. 4- پیامبر(ص) به هنگام جنگ، با زنان خویش مشورت مىکرد و لى بر خلاف گفته آنان عمل مىنمود. 5- با زنان مشورت مکن، مگر با زنى که کمال عقل او را آزموده باشى چرا که. 6- مرگ، شایسته جامعهاى است که فرمانروایانش بدان و ثروتمندانش بخیلان وکارهایش به دست زنان و یا وابسته به نظر آنان باشد. 7- در آن زمان، فرمانروایى زنان و همفکرى با کنیزکان و منبر رفتن بچهها صورت خواهد گرفت. 8- از علائم زمان خروج دجال، یکى این است که با زنان شور و همفکرى مىکنند. 9- با زنان مشورت کنید و بر خلاف نظر آنان عمل کنید چرا که برکت در مخالفتبا آنان خواهد بود. 10- در آن زمان، سلطه و حکومت، همراه با مشورت با کنیزکان و خواهد بود. 11- تولى منصب قضا و رهبرى، با زن نیست و با زن، شور و مشورت نمىشود. 12- و لایتبر قضا براى زنان نیست و با زنان مشورت صورت نمىگیرد. 13- در امور سرى با زنان مشورت مکنید و در ارتباط با خویشاوندان، از آناناطاعت ننمایید. 14- زنان و خواجگانتان، مورد مشورت شما در امورتان مىشوند. این دسته از روایات -همانگونه که خواهید دید- از کتابهایى مانند: کافى شریف،من لا یحضره الفقیه، خصال، تفسیر على بن ابراهیم، کمال الدین، الامامه و التبصره،نهج البلاغه، کنز الفوائد و عوالى اللئالى نقل شده است. در این روایات، مشورت با زنان و نظرخواهى کردن از زنان، با لحنهاى گوناگون ودر موارد متعدد، مورد نکوهش قرار گرفته است و علت این امر نیز در روایات بازگوشده است. آرى، مشورت باید با آگاهان و صاحبنظران پرتجربه صورت گیرد که این جهت،اصولا در زنان دیده نمىشود بله، اگر در موردى کمال و قدرتمندى عقلى زنى برشما به تجربه ابتشده است، شور با او جایگاه خود را دارد. یک نگاه به روایات مشورت و شرایط کسانى که باید مورد شور شما قرار گیرند، روشنمىسازد که زنان از این شرایط بالا بهرهمند نیستند و در نتیجه باید با دیگرانکه آگاهتر و برومندترند مشورت کرد. در این اواخر شنیدهایم که باز یکى از استادان بزرگ، از این مجموعه بزرگ روایىبه این نتیجه رسیدهاند که زنان چون نسبتبه خویشان شوهر حسادت مىورزند، نبایداز نظر آنان در ارتباط با خویشان شوهر پیروى کرد و آنان را نباید در این زمینهمورد مشورت قرار داد. کمترین پاسخ ما به این نظریه اخیر، این است که مجموعه این دسته از روایات،ظاهرا ملحوظ آن استاد بزرگ نبوده و گرنه با توجه به این بخش عظیم از روایات،این اختصاص فهمیده نمىشود. در کارهاى حکومتى، شور با زنان و کنیزان، نکوهش شده است. در امور جنگى، حتى بهمخالفتبا نظریه زنان ترغیب شده است.در اداره اموراجتماعى نیز پرهیز از شورو مشورت با زنان سفارش شده است. همچنین در امور سرى، از شور با زنان، نهى شدهاست. در ارتباط با خویشاوندان، باز عدم پذیرش راى زنان مورد تاکید است. و درنهایتبر کاستى، ضعف، ناتوانى و سستى نظر و فکر زنان به عنوان فلسفه نهى ازشور با زنان تاکید شده است. با این عنایت، سخن بالا که نهى از شور با زنان تنها در خصوص برخورد با خویشاناست، هیچ درستبه نظر نمىرسد. بگذریم که در ارتباط با خویشاوندان، عدم اطاعتاز زن، در روایات مطرح شده است و این، چیزى بالاتر از مشورت نکردن با آنان استو در کنار عدم شور با زنان، عدم اطاعت از آنان در مورد خویشاوندان مطرح شدهاست. از این روایات، نتیجه مى گیریم که راى و نظر زنان، شرایط درستى و پختگى راندارد و به سادگى مىتوان گفت که کارهاى کلیدى و مسئولیتهایى که بر پختگى ودرستى راى تکیه دارد، شایسته زنان نیست. رهبرى، مرجعیت، قضاوت و مسئولیتهاىبزرگى از این دست، شایسته فکرهاى عمیق و نظرهاى صائب و انسانهاى دوراندیش وبرومند است.
1) ابو عبد الله الاشعرى، عن بعض اصحابنا، عن جعفر بن عنبسه، عن عباده بن زیاد،عن عمرو بن ابى المقدام، عن ابى جعفر(ع) و احمد بن محمد العاصمى، عمن حدثه، عنمعلى بن محمد،عن على بن حسان، عن عبد الرحمن بن کثیر، عن ابى عبد الله(ع) قال قالامیر المؤمنین(ع) فى رساله الى الحسن(ع): ایاک و مشاوره النساء فان رایهن الىالافن و عزمهن الى الوهن و اکفف علیهن من ابصارهن بحجابک ایاهن فان شده الحجابخیر لک و لهن من الارتیاب و لیس خروجهن باشد من دخول من لا تثق به علیهن فاناستطعت ان لا یعرفن غیرک من الرجال فافعل. احمد بن محمد بن سعید، عن جعفر بن محمد الحسینى، عن على بن عبدک عن الحسن بن ظریف بنناصح، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباته، عن امیر المؤمنین(ع)مثله الا انه قال: کتب بهذه الرساله امیر المؤمنین(ع) الى ابنه محمد بن الحنفیه.(الکافى، ج5، ص337، ح7)
2)و عنه، عن ابى عبد الله الجامورانى، عنالحسن بن على بن ابى حمزه، عن صندل،عنابن مسکان، عن سلیمان بن خالد، قال سمعت ابا عبد الله(ع) یقول: ایاکم و مشاورهالنساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز.(الکافى، ج5، ص517، ح8)
3) و قد روى الصادق(ع): ایاکم و مشاوره النساء، فان فیهن الضعف و الوهن و العجز وکان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن و قالامیر المؤمنین(ع) فى کلام له: اتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن على حذر و انامرنکم بالمعروف فخالفوهن لکیلا یطمعن منکم فىالمنکر.(بحار الانوار، ج9، ص225، ح6)
4) و منه قال امیر المؤمنین(ع): ایاک و مشاوره النساء الا من جربتبکمال عقل،فان رایهن یجر الى الافن و عزمهن الى وهن و قصر علیهن حجبهن فهو خیر لهن و لیسخروجهن باشد علیک من دخول من لا یوثق به علیهن و ان استطعت ان لا یعرفن غیرکفافعل و لا تملک المراه من امرها ما یجاوز نفسها فان ذلک انعم لبالها و بالک وانما المراه ریحانه و یستبقهرمانه و لا تطمعها ان تشفع لغیرها و لا تطیلن الخلوهمع النساء فیملنک و استبق من نفسک بقیه و ایاک و التغایر فى غیر موضع غیره فانذلک یدعو الصحیحه الى السقم ان رایت منهن ریبه فعجل النکیر و اقل الغضب علیهنالا فى عیب او ذنب. (بحار الانوار، ج103، ص253، ح56)
5) قال(ص): اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیاؤکم سمحاؤکم و امرکم شورى بینکمفظهر الارض خیر لکم من بطنها و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاءکم وامورکم الى نسائکم فبطن الارض خیر لکم من ظهرها.(بحار الانوار، ج77، ص139، ح1)
6) فهل ینظرون الا الساعه -یعنى القیامه- ان تاتیهم بغته، فقد جاء اشراطها،فانه حدثنى ابى، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد الله بن جریح المکى، عن عطاء بنابى ریاح، عن عبد الله بن عباس، قال حججنا مع رسول الله(ص) حجه الوداع فاخذ بابالکعبه ثم اقبل علینا بوجهه فقال: ا لا اخبرکم باشراط الساعه؟ و کان ادنى الناسمنه یومئذ سلمان -رضى الله عنه- فقال: بلى یا رسول الله! فقال: ان من اشراطالقیامه اضاعه الصلاه و اتباع الشهوات و المیل مع الاهواء و تعظیم المال وبیع الدین بالدنیا، فعندها یذاب قلب المؤمن فى جوفه کما یذوب الملح فى الماءمما یرى من المنکر فلا یستطیع ان یغیره. قال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟قال: اى و الذى نفسى بیده یا سلمان! ان عندها امراء جوره و و زراء فسقه و عرفاءظلمه و امناء خونه. فقال سلمان: و ان هذا لکائن یا رسول الله؟ قال: اى و الذىنفسى بیده یا سلمان! فعندها اماره النساء و مشاوره الاماء و قعود الصبیانعلى المنابر و یکون الکذب طرفا و الزکاه مغرما و الفىء مغنما و یجفو الرجل والدیهو یبر صدیقه و یطلع الکوکب المذنب.(بحار الانوار،16، ص305، ح6)
7) الطالقانى، عن الجلودى، عنالحسین بن معاذ، عن قیس بن حفص، عن یونس بن ارقم،عن ابى سیار الشیبانى، عن الضحاک بن مزاحم، عن النزال بن سبره، قال خطبنا على بنابى طالب(ع) فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: سلونى ایها الناس قبل ان تفقدونىثلاثا فقام الیه صعصعه بن صوحان فقال: یا امیر المؤمنین، متى یخرج الدجال؟ فقالله على(ع): اقعد فقد سمع الله کلامک و علم ما اردت و الله ما المسؤول عنه باعلممن السائل و لکن لذلک علامات و هیئات یتبع بعضها بعضا کحذو النعل بالنعل و انشئت انباتک بها. قال: نعم یا امیر المؤمنین! فقال(ع): احفظ فان علامه ذلک اذاامات الناس الصلاه و اضاعوا الامانه و استحلوا الکذب و اکلوا الربا و اخذوا الرشاو شیدوا البنیان و باعوا الدین بالدنیا و استعملوا السفهاء و شاوروا النساء وقطعوا الارحام و شارک النساء ازواجهن فى التجاره حرصا على الدنیا و رکب ذواتالفروج السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء(بحار الانوار،152، ص192،ح26)
8) کتاب الامامه و التبصره: عن هارون بن موسى، عن محمد بن على، عن محمد بن الحسن،عن على بن اسباط، عن ابن فضال، عن الصادق(ع)، عن ابیه، عن آبائه(ع) عن النبى(ص)قال: شاوروا النساء و خالفوهن فان خلافهن برکه.(بحار الانوار، ج103، ص262، ح25)
9) نهج البلاغه: قال امیر المؤمنین(ع): یاتى على الناس زمان لا یقرب فیه الاالماحل و لا یظرف فیه الا الفاجر و لا یضعف فیه الا المنصف یعدون الصدقه فیهغرما و صله الرحم منا و العباده استطاله على الناس فعند ذلک یکون السلطان بمشورهالاماء و اماره الصبیان و تدبیر الخصیان.(بحار الانوار، ج52، ص278، ح173)
10) القطان، عن السکرى، عن الجواهرى، عن جعفر بن محمد بن عماره، عن ابیه، عنجابر الجعفى، قال سمعت ابا جعفر(ع) یقول: لیس على النساء اذان و لا اقامه و لاجمعه و لا جماعه و لا عیاده المریض و لا اتباع الجنازه و لا اجهار بالتلبیه و لاالهروله بین الصفا و المروه و لا استلام الحجر الاسود و لا دخول الکعبه و لا الحلق انمایقصرن من شعورهن و لا تولى المراه القضاء و لا تولى الاماره و لا تستشار و لا تذبحالا من الاضطرار و تبدا فى الوضوء بباطن الذراع و الرجل بظاهره و لا تمسح کمایمسح الرجال بل علیها ان تلقى الخمار عن موضع مسح راسها فى صلاه الغداه و . (بحار الانوار،ج103، ص254، ح1)
11) فما اوصى به النبى(ص) علیا: یا على، لیس علىالنساء جمعه و لا جماعه و لا اذانو لا اقامه و لا عیاده المریض و لا اتباع جنازه و لا هروله بین الصفا و المروهو لا استلام الحجر و لا حلق و لا تولى القضاء و لا تستشار و لا تذبح الا عند الضرورهو لا تجهر بالتلبیه و لا تقیم عند قبر و لا تسمع الخطبه و لا تتولى التزویج و لا تخرج منبیت زوجها الا باذنه فان خرجتبغیر اذنه لعنها الله و جبرئیل و میکائیل و لاتعطى من بیت زوجها شیئا الا باذنه و لا تبیت و زوجها علیها ساخط و ان کانظالما لها.(بحار الانوار، ج103، ص257، ح2)
12) و عنه، عن ابیه، رفعه الى ابى جعفر(ع) قال: ذکر عند ابى جعفر(ع) النساىفقال: لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه.(الکافى، ج5، ص517)
13) على، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهنفى المعروف فیدعونکم الى المنکر و قال قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فىالنجوى و لا یطعن فى ذوى القربى ان المراه اذا اسنت ذهب خیر شطریها و بقى شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شرشطریه و بقى خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه. (الکافى، ج5، ص518، ح12)
14) عن ابى جعفر(ع) قال: لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه انالمراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقى شرهما، ذهب جمالها و عقم رحمها و احتدلسانها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى خیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(بحار الانوار، ج103، ص227، ح24)
15) و روى جابر عن ابىجعفر(ع) انه قال فىالنساء: لا تشاوروهن فى النجوى و لاتطیعوهن فى ذى قرابه ان المراه اذا کبرت ذهب خیر شطریها و بقى، شرهما ذهبجمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقىخیرهما، ثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله. (من لا یحضره الفقیه، ج3، ص468،ح4621)
16) کنز الفوائد للکراجکى: و رکن علماؤکم الى ولاتکم فاحلوا الحرام و حرمواالحلال و افتوهم بما یشتهون، اتخذوا القرآن الحانا و مزامیر فى اصواتهم ومنعتم حقوق الله من اموالکم و لعن آخر امتکم اولها و زوقتم المساجد و طولتمالمنابر و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساؤکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه وقطع کل ذى رحم رحمه و بخلتم بما فى ایدیکم و صارت اموالکم عند شرارکم و کنزتمالذهب و و الفضه.(بحار الانوار، ج76، ص352، ح19)
17) قال النبى(ص): اذا اراد الله بعبد خیرا جعل له وزیرا صالحا ان نسى ذکرهو ان ذکر اعانه من فتح له باب خیر فلینتهزه فانه لا یدرى متى یغلق عنه الاموربتمامها و الاعمال بخواتمها شاوروهن و خالفوهن حبک للشىء یعمى و یصم المراهکالضلع العوجاء بلوا ارحامکم.(بحار الانوار، ج 77، ص 166، ح 2 )
18) محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن الحسین بن سیف، عن اسحاق بن عمار رفعهقال: کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن.(الکافى،ج 5 ، ص 518، ح 11)
19) و کان رسول الله(ص) اذا اراد الحرب دعا نساءه فاستشارهن ثم خالفهن. (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 468، ح 4624 )
روایات دسته سوم
در این دسته از روایات، اطاعت از زنان نکوهش شده است آنگونه که پرهیز از اطاعتاز زنان، یک اصل شناخته شده است. در این دسته از روایات مىخوانیم: 1- مردى که از زن خویش اطاعت کند، خداوند او را با بینى به آتش مىافکند. 2- نهى از اطاعت از زنان در چند مورد: پوشیدن لباس نازک رفتن به حمامها شرکتدر عروسىها و جشنها شرکت در عزاها. 3- در معروف از آنان پیروى مکنید تا شما را به منکرها دستور ندهند. 4- اگر زنان شما را به کار معروفى امر کردند، با آنان مخالفت و رزید تا درانجام منکر به شما طمع نکنند. 5- درباره خویشاوندانتان، از زنان اطاعت مکنید. 6- اطاعت از زنان پشیمانى است. 7- حضرت آدم(ع) فرمود: به راى زنانتان عمل نکنید. من براساس هواى زنم عمل کردم و پشیمان شدم. 8- یکى از کارهاى زشت، این است که مرد از همسر خویش اطاعت کند. 9- اول کسى که از زنان اطاعت کرد، آدم بود و خداوند او را از بهشت فرو فرستاد. 10- زمانى بر مردم خواهد رسید که زنانشان قبله آنان شوند. 11- سه چیز موجب هلاکت است: اطاعت از زنان 12- اطاعت از زن، نهایت جهل و نادانى است. 13- اطاعت از زنان، از قدر و منزلت و کمال مردان ارزشمند مىکاهد و انسانهاى عاقل را زمین مىزند. 14- اطاعت از زنان، طبیعت و خصلت احمقان است.
این دسته از روایات به خوبى توضیح مىدهد که زنان اصولا شایستگى مطاعیت راندارند و بخشى از این روایات، گرچه در محور خاصى همچون خانواده است (به اینمعنا که مرد نباید از همسر خویش فرمان گیرد)، ولى بخش دیگر، تعمیم دارد و بهخوبى مىتوان از این روایات استفاده کرد که سرپرستى، رهبرى و مسئولیتهایى ازاین دست، شایسته زن نیست. در ارتباط با خصوص روایاتى که مىگوید حتى در کارهاى خوب اطاعت از زنان مکنیدچرا که به اطاعتشما در کارهاى بد، امید مىبندند تامل ویژهاى باید کرد تا مفادروشن و حق این روایات، به دست آید. زن نباید احساس کند که مرد از او فرمان مىگیرد و اطاعت او را وظیفه خویشمىداند چرا که پا فراتر مىنهد و فرمانهایى نادرست صادر مىکند. استقلال مرد درانجام کارهاى معروف، باید محفوظ باشد به گونهاى که زن هم این حقیقت را در وجودمرد احساس کند. ظاهرا این روح دستورى است که در بخشى از روایات آمده است. البته در تفسیر این سخن، عالمان بیاناتى دارند ولى اصل مطلب مورد قبول همه استو در آن، مناقشه سندى راه ندارد. در ارتباط با روایاتى که اطاعت از زن را درچند مورد حرام مىداند، باز تاملى لازم است تا موارد به شکل صحیح مشخص شود، چراکه مطلق اجازه دادن به زن در رفتن به حمام و شاید اشکالى نداشته باشد. در اینزمینه هم عالمان بیاناتى دارند.
اینک روایات دسته سوم:
1) على بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلى، عن السکونى، عن ابى عبد الله(ع) قالقال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبه الله على وجهه فىالنار. قیل و ما تلکالطاعه؟ قال: تطلب منه الذهاب الى الحمامات و العرسات و العیدات و النیاحاتو الثیاب الرقاق.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 3)
2) و قال(ع): من اطاع امراته اکبه الله على منخریه فى النار فقیل و ما تلکالطاعه؟ قال: تدعوه الى النیاحات و العرسات و الحمامات و لبس الثیاب الرقاقفیجیبها.(من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 115، ح 241)
3)... یا على، من اطاع امراته اکبه الله -عز و جل- على وجهه فى النار. فقال على(ع):و ما تلک الطاعه؟ قال: یاذن لها فى الذهاب الى الحمامات و العرسات و النائحاتو لبس الثیاب الرقاق. (من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 362، ح 5762)
4) عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، عنابى عبد الله(ع) قال ذکر رسول الله(ص) النساء فقال: اعصوهن فى المعروف قبل انیامرنکم بالمنکر و تعوذوا بالله من شرارهن و کونوا من خیارهن على حذر.(الکافى، ج 5، ص 516، ح 2)
5) عده من اصحابنا، عن احمد بن ابى عبد الله، عن ابیه، عمن ذکره، عن الحسین بنالمختار، عن ابى عبد الله(ع) قال قال امیر المؤمنین(ع) فى کلام له: اتقوا شرارالنساء و کونوا من خیارهن على حذر و ان امرنکم بالمعروف فخالفوهن کى لا یطمعنمنکم فى المنکر. (الکافى، ج 5، ص 517، ح 5)
6) محمد بن یحیى، عن محمد بن الحسین، عن عمرو بن عثمان، عن المطلب بن زیاد،رفعه عن ابى عبد الله(ع) قال: تعوذوا بالله من طالحات نسائکم و کونوا من خیارهنعلى حذر و لاتطیعوهن فى المعروف فیامرنکم بالمنکر.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 7)
7) على، عن ابیه، عن عمرو بن عثمان، عن بعض اصحابه، عن ابى عبد الله(ع) قال:استعیذوا بالله من شرار نسائکم و کونوا من خیارهن على حذر و لا تطیعوهن فىالمعروف فیدعونکم الى المنکر و قال(ع): قال رسول الله(ص): النساء لا یشاورن فىالنجوى و لا یطعن فى ذوى القربى ان المراه اذا اسنت، ذهب خیر شطریها و بقى شرهماو ذلک انه یعقم رحمها و یسوء خلقها و یحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن، ذهب شرشطریه و بقى خیرهما و ذلک انه یؤوب عقله و یستحکم رایه و یحسن خلقه.(الکافى، ج 5، ص 518، ح 12)
8) و عنه، عن ابیه، رفعه الى ابى جعفر(ع) قال ذکر عند ابى جعفر(ع) النساء فقال:لا تشاوروهن فى النجوى و لا تطیعوهن فى ذى قرابه.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 6)
9) و روى جابر عن ابى جعفر(ع) انه قال فى النساء: لا تشاوروهن فى النجوىو لا تطیعوهن فى ذى قرابه ان المراه اذا اکبرت ذهب خیر شطریها و بقى شرهما ذهبجمالها و احتد لسانها و عقم رحمها و ان الرجل اذا کبر ذهب شر شطریه و بقى خیرهماثبت عقله و استحکم رایه و قل جهله.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 4)
10) و باسناده قال قال رسول الله: طاعه المراه ندامه.(الکافى، ج 5، ص 517، ح 4)
11) یا على، سوء الخلق شوم و طاعه المراه ندامه. یا على، ان کان الشوم فى شىءففى لسان المراه. یا على، نجى المخفون. یا على، من کذب على متعمدا فلیتبوامقعده من النار.(من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 364، ح5762)
12) الدره الباهره: اوصى آدم ابنه شیث(ع) بخمسه اشیاء و قال له اعمل بها و اوصبها بنیک من بعدک، اولها: لا ترکنوا الى الدنیا الفانیه فانى رکنت الى الجنهالباقیه فما صحب لى و اخرجت منها الثانیه: لا تعملوا براى نسائکم فانى ملتبهوىامراتى و اصابتنى الندامه.(بحار الانوار، ج78، ص 452، ح 19)
13) الحسن بن عبد الله بن سعید العسکرى، عن محمد بن عبد الله البزاز، عن احمد بنمحمد بن ابراهیم العطار، عن ابى الربیع سلیمان بن داوود، عن فرج بن فضاله، عنیحیى بن سعید، عن محمد بن الحنفیه، عن ابیه على بن ابى طالب(ع) قال قال رسولالله(ص): اذا عملت امتى خمسه عشر خصله حل بها البلاء قیل یا رسول الله، و ما هى؟قال: اذا کانت المغانم دولا و الامانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجتهو عق امه و بر صدیقه و جفا اباه.(بحار الانوار، ج 6، ص304، ح4)
14) جماعه، عن ابى المفضل عن عبد الله بن سعید بن یحیى، عن اسماعیل بن عبد اللهبن خالد القاضى، قال ابو المفضل و حدثنا اسحاق بن ابراهیم بن حماد، عن الربیعبن تغلب، قال حدثنا فرج بن فضاله، قال و حدثنى محمد بن یوسف بن بشیر، عن علىبن عمرو بن خالد، عن ابیه، عن فرج، عن یحیى بن سعید الانصارى، عن محمد بن علىبن ابى طالب(ع) عن النبى(ص) قال: اذا صارت الدنیا عندهم دولا (و قال احدهم اذاکان المال فیهم دولا) و الخیانه مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و عق امهو بر صدیقه و جفا اباه. (بحار الانوار، ج 6، ص 310، ح 7)
15) روى جابر بن عبد الله الانصارى، قال حججت مع رسول الله (ص) حجه الوداع فلماقضى النبى(ص) ما افترض علیه من الحج اتى مودع الکعبه فلزم حلقه الباب و نادىبرفع صوته: ایها الناس! فاجتمع اهل المسجد و اهل السوق فقال: اسمعوا انى قائلما هو بعدى کائن فلیبلغ شاهدکم غائبکم فقالوا: یا رسول الله، اخبرنا متى یکونذلک؟ فقال(ص): عند تاخیر الصلوات و اتباع الشهوات و شرب القهوات و شتم الآباءو الامهات حتى ترون الحرام مغنما و الزکاه مغرما و اطاع الرجل زوجته و جفا جارهو قطع رحمه و ذهب رحمه الاکابر و قل حیاء الاصاغر.(بحار الانوار، ج 52، ص 264، ح 148)
16) کنز الفوائد للکراجکى: قال اخبرنى محمد بن على بن صخر، عن فارس بن موسى،عن احمد بن محمد بن شیبه، عن محمد بن یحیى الطوسى، عن محمد بن خالد الدمشقى،عن سعید بن محمد بن عبد الرحمن بن خارجه الرقى، قال قال معاویه بن نضله سمعت عنحوارى لعیسى(ع): و حلیتم المصاحف بالذهب و الفضه و رکب نساؤکم السروج و صار مستشارامورکم نساوکم و خصیانکم و اطاع الرجل امراته و عق والدیه و ضرب الشاب والدیه و قطعکل ذى رحم رحمه و بخلتم بما فى ایدیکم.(بحار الانوار، ج 76، ص 352، ح 19)
17) قال النبى(ص): ... کفضل السماء على الارض و کفضل الماء على الارض فبالماء یحیىالارض و بالرجل تحیى النساء، لو لا الرجال ما خلق النساء لقول الله عز و جلالرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض. قال الیهودى: لاى شىءکان هکذا؟ قال النبى(ص): خلق الله -عز و جل- آدم من طین و من فضله و بقیته خلقتحواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنه و قد بین فضل الرجال علىالنساء فى الدنیا، ا لا ترى الى النساء کیف یحضن و لا یمکنهن العباده من القذارهو الرجال لا یصیبهم شىء من الطمث.(بحار الانوار، ج 9، ص 299، ح 5)
18) ماجیلویه، عن عمه، عن البرقى، عن على بن الحسین البرقى، عن عبد الله بنجبله، عن معاویه بن عمار، عن الحسن بن عبد الله، عن ابیه، عن جده الحسن بن على(ع) قال: جاء نفر من الیهود الى رسول الله(ص) فساله عن مسائل فکان فیما سالهاخبرنى ما فضل الرجال على النساء؟. قال النبى(ص): کفضل السماء على الارض اوکفضل الماء على الارض فبالماء تحیى الارض و بالرجال تحیى النساء لو لا الرجال ماخلق النساء لقول الله عز و جل الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم علىبعض. قال الیهودى: لاى شىء کان هکذا؟ قال النبى(ص): خلق الله -عز و جل- آدم منطین و من فضله و بقیته خلقتحواء و اول من اطاع النساء آدم فانزله الله من الجنهو قد بین فضل الرجال على النساء فى الدنیا ا لا ترى الى النساء کیف یحضنو لا یمکنهن العباده من القذاره و الرجال لا یصیبهم شىء من الطمث؟ قال الیهودى:صدقتیا محمد! (بحار الانوار، ج 103، ص240، ح 1)
19) عن ابى عبد الله(ع) عن آبائه، قال قال رسول الله(ص): من اطاع امراته اکبهالله على وجهه فى النار. قال: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه الذهاب الىالحمامات و العرسات و العیدان و النائحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 228 ، ح 27)
20) ابى، عن محمد العطار، عن الاشعرى، عن ابن معروف، عن ابن همام، عن محمد بنغزوان، عن السکونى، عن الصادق، عن آبائه(ع)، قال قال على(ع): من اطاع امراتهفى اربعه اشیاء اکبه الله على منخریه فى النار. قیل: و ما هى؟ قال: فى الثیابالرقاق و الحمامات و العرسات و النیاحات. (بحار الانوار، ج 103، ص 242، ح 10)
21) ثواب الاعمال: ابى، عن على، عن ابیه، عن النوفلى، عن السکونى، عن الصادق(ع)، عن آبائه(ع)، قال قال على(ع): من اطاع امراته اکبه الله على وجهه فى النار.قیل: و ما تلک الطاعه؟ قال: تطلب الیه ان تذهب الى الحمامات و الى العرسات و الىالنیاحات و الثیاب الرقاق فیجیبها.(بحار الانوار، ج 103، ص 243، ح 11)
22) قال رسول الله(ص): یاتى على الناس زمان وجوههم وجوه الآدمیین و قلوبهم قلوبالشیاطین کامثال الذئاب الضوارى سفاکون للدماء لا یتناهون عن منکر فعلوه انتابعتهم ارتابوک قال رسول الله(ص): یاتى على الناس زمان بطونهم آلهتهم و نساؤهمقبلتهم و دنانیرهم دینهم و شرفهم متاعهم لا یبقى من الایمان الا اسمه و لا منالاسلام الا رسمه و لا من القرآن الا درسه، مساجدهم معموره من البناء. (بحار الانوار، ج 22، ص 453، ح 11)
23) ثلاث مهلکات: طاعه النساء و طاعه الغضب و طاعه الشهوه; طاعه النساء غایهالجهل; طاعه النساء تزرى بالنبلاء و تردى العقلاء; طاعه النساء شیمه الحمق; لاتطیعوا النساء فى المعروف حتى لا یطمعن فى المنکر.(غرر الحکم و در الکلم، ص 408 ،شمارههاى 9371-9375)
پىنوشتها
1. البته در عنوان روایت هفتم به تعدادى از روایات اشاره کرده، مىنویسند: جملهمن الروایات الوارده فى معنى نقصان ایمان المراه و عقلها و فى معنى الاتقاء منشرار النساء و الحذر من خیارهن و فى النهى عن طاعتهن فى المعروف. 2. هر چند که بعضى از روایات را سندا پذیرفتهاند بنگرید به صفحه 101، آنجا کهمىنویسند: و منها ما هو صحیح السند و هو روایه الکلینى 3. مراجعه کنید به: جواهر الکلام مستند الشیعه مفتاح الکرامه و دیگر کتب فقهى (کتاب قضا، باب شرط مرد بودن قاضى). 4.اهلیه المراه لتولى السلطه، محمد مهدى شمس الدین، چاپ اول: مؤسسه المنار، قم، ص 59 49 5. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص554 6. الکافى، ج5، ص510، نهج البلاغه، وصیتحضرت على(ع) به امام حسن(ع) منلا یحضره الفقیه، ج4، ص39، صیتحضرت على(ع) به محمد بن حنفیه (سید بن طاووس درکتاب وصایا به نقلهاى مختلف این وصیتنامه اشاره کرده است). 7. این روایت در منابع دیگرى نیز آمده است: الکافى، ج 5، ص 518، ح 10 من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 468 ، ح4622 8. الکافى، ج8، ص69 9. الکافى، ج 1ص535 10. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص351 11. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص379