خبر واحد
آرشیو
چکیده
متن
در نوشتار پیش (فصلنامه شماره 5)، به تقسیمات حدیث از جهات مختلف (از جمله،تقسیم حدیث از جهتشمار راویان به خبر: متواتر، مستفیض و واحد) اشاره گردید وخبر متواتر، به گونه مقارن و تطبیقى، نقد و بررسى شد. در این نوبتبه مباحثمربوط به خبر واحد به صورت مقارن و تطبیقى مىپردازیم.
یک. تعریف خبر واحد از نظر عالمان شیعى
صاحبنظران شیعه در دو علم درایه و اصول فقه، از خبر واحد، تعریفهاى گوناگونىکردهاند که به مهمترین آنها اشاره مىکنیم: 1- شهید ثانى در تعریف خبر واحد مىنویسد: آحاد و هو ما لا ینتهى الى المتواتر منه،اى عن الخبر، سواء کان الراوى واحدا ام اکثر1 خبر آحاد، عبارت است از خبرى که به حد متواتر نمىرسد چه راوى آن یک نفر باشد ویا بیشتر. برخى از بزرگان (مانند علامه مامقانى) این تعریف را پذیرفتهاند و آن را بههمین شکل در تالیفاتشان نقل کردهاند. 2 2- آیة الله شهید صدر، در این باره مىنویسد: و یراد به مطلق ما لا یفید العلم من الاخبار، سواء کان واحدا حقیقه او اکثر3 مقصود از خبر واحد، خبرى است که مفید علم نیست چه در حقیقت واحد باشد یا نباشد. از جمله عالمانى که این تعریف را پذیرفتهاند، هاشم معروف الحسنى است. 4 3- صاحب معالم مىفرماید: خبر الواحد هو ما لم یبلغ حد التواتر سواء کثرت رواته ام قلت و لیس شانه افادهالعلم بنفسه5 خبر واحد، خبرى است که به حد تواتر نرسد چه راویانش زیاد باشند یا کم و شان آنبه تنهایى حصول علم نباشد. 4- علامه حلى در این باره مىنویسد: خبر الواحد هو ما یفید الظن و ان تعدد المخبر6 خبر واحد، خبرى است که افاده ظن مىکند هر چند راویانش متعدد باشند.
نقد و بررسى
بىگمان، صاحبان این تعریفها در مقام تعریف کامل منطقى که از جنس و فصل تشکیلشده باشد و جامع افراد و مانع اغیار باشد (حد تام) نبودهاند بلکه فقط درمقام شرح و بیان ویژگىهاى آن تا حدى که مفهوم خبر را بنماید بودهاند از اینرو، جایى براى نقد و ایراد باقى نمىماند ولیکن جهت روشنتر شدن مطلب، یادآورىنکاتى، شایسته و ضرورى است: 1. در نوبت قبل (فصلنامه شماره 5)، چند ویژگى براى خبر متواتر، مورد تاکیدواقع شد، از جمله: زیادى شمار راویان در حدى که اتفاق بر دروغگویى به طور عادىامکان نداشته باشد و نیز حصول علم از آن و از آنجا که خبر واحد، قسیم خبرمتواتر است، باید به گونهاى تعریف گردد که عنوان قسیم بودن، حفظ شود. و این درصورتى است که در تعریف خبر واحد، ویژگىهاى خبر متواتر که به منزله فصل آناست- نفى گردد. 2. در تعریف اول، به نفى ویژگى اول خبر متواتر، توجه شده استیعنى خبرى کهشمار راویانش به حدى نرسد که اتفاق آنان بر کذب ممکن نباشد ولیکن از نفى ویژگىدوم (یعنى حصول علم) غفلتشده است. در تعریف دوم، تنها ویژگى بعدى خبر متواتر (یعنى حصول علم) نفى شده است وتوجهى به نفى ویژگى اول نشده ستبلکه تصریح شده است که هر چند شمار راویانزیاد باشد. این جمله، اطلاق دارد و مواردى را که شمار راویان در حدى است کهاتفاق بر دروغگویى به طور عادى ممکن نیست، در بر مىگیرد. در تعریف چهارم نیز از یک سو، همانند تعریف دوم، ویژگى اول خبر متواتر نفى شدهاست و از سوى دیگر، شامل خبر واحد همراه با قرائن که موجب حصول علم استنمىشود. این در حالى است که مشهور، بلکه نزدیک به اتفاق صاحب نظران، خبر واحدمحفوف (همراه) به قرائن را از اقسام خبر واحد شمردهاند. اما تعریف سوم، هم ویژگى اول و هم ویژگى دوم خبر متواتر را نفى کرده است. ازاین رو نسبتبه تعریفهاى دیگر، از کمال بیشترى برخوردار است. 3. نتیجه ویژه این بحث عبارتاست از اینکه: بر اساس تعریف اول، اگر شمار راویانخبر در حدى باشد که توافق آنها بر کذب به طور عادى ناممکن باشد و خبر، مفیدعلم نباشد، مصداق خبر واحد نیست در صورتى که چنین خبرى براساس تعریف دوم،مصداق خبر واحد است. از سوى دیگر، خبر محفوف به قرائن که موجب حصول علم مىباشد- براساس تعریف دومو چهارم، مصداق خبر واحد نیست ولى طبق تعریف اول، داخل در خبر واحد است. البته، ممکن است گفته شود که شهید صدر، در مقام تعریف خبر واحدى که در علماصول از حجیت و عدم حجیت آن بحث مىشود، بوده است، نه در مقام تعریف خبر واحدىکه قسیم خبر متواتر است در این صورت اشکال جامع افراد و مانع اغیار نبودن برتعریف وارد نخواهد شد.
دو. تعریف خبر واحد از نظر عالمان سنى
عالمان سنى در این بحث، با عالمان شیعى، در نحوه تقسیم خبر، اختلاف دارندزیرا همانگونه که پیش از این گذشت، صاحب نظران شیعه خبر را به متواتر و واحد،تقسیم کردهاند. آنگاه، خبر واحد به صحیح، حسن، ضعیف (و تقسیمات دیگر) منقسممىگردد. بنابراین، خبر واحد، قسیم خبر متواتر است. از این رو، در برابر خبرمتواتر، باید خبر واحد تعریف گردد بر خلاف روش اهل سنت که خبر را در ابتدا بهصحیح، حسن و ضعیف، تقسیم مىکنند. دکتر صبحى صالح در مقام تقسیم خبر، در ابتدا نظر خودش را نسبتبه تقسیم طبیعىو صحیح، بیان مىکند و حدیث را به دو دسته مقبول و مردود، تقسیم مىنماید. حدیثمقبول را صحیح و حدیث مردود را ضعیف مىنامد. سپس مىنویسد: لکن المحدثین اصطلحوا على تقسیم ثلاثى للحدیث، آثروه على التقسیم الثنائىالسابق7 محدثان، تقسیم سهگانهاى براى حدیث وضع کردهاند و آن را بر تقسیم دو گانه،ترجیح دادهاند. همو در مقام بیان تقسیم حدیث صحیح، مىنویسد: و کما یوصف الصحیح بانه مسند و متصل، یوصف بانه متواتر او آحادى8 همانگونه که حدیث صحیح، به مسند و متصل توصیف مىگردد، به متواتر و آحاد نیز توصیف مىشود.
ملاحظه مىگردد که در این تقسیمبندى، حدیث آحادى، قسمى از حدیث صحیح و حدیث صحیح،مقسم آن قرار گرفته استبر خلاف تقسیمبندى صاحبنظران شیعه که در آن، خبرصحیح، قسمى از خبر واحد شناخته شده و خبر واحد، مقسم قرار گرفته است. از آنجا که صاحب نظران اهل سنت، بیشتر در ارتباط با عنوان حدیثسخن گفته وکمتر از خبر واحد، بحث کردهاند، مقایسه و مقارنه کامل در این بحث ناممکن خواهدبود لیکن در حد زیادى، تعریف حدیث، نمایانگر تعریف خبر است زیرا بیشترصاحبنظران اهل سنت، حدیث را از نظر لغت، حقیقتى در معناى خبر دانستهاند. دکترنور الدین عتر در اینباره مىنویسد: و الحدیث لغه ضد القدیم و یستعمل فى اللغه ایضا، حقیقه فى الخبر. قال فىالقاموس: الحدیث، الجدید و الخبر9 حدیث در لغت، ضد قدیم است و استعمال لغوى آن نیز حقیقتا در معناى خبر مىباشد. در قاموس آمده: حدیثیعنى جدید و یعنى خبر. پس از روشن شدن این نکته، برخى از تعاریف دانشیان اهل سنت را از حدیث، موردنقد و بررسى قرار مىدهیم، شارح صحیح بخارى، شیخ الاسلام ابن حجر، مىنویسد: المراد بالحدیث فى عرف الشرع، ما اضیف الى النبى(ص) 10 مقصود از حدیث در عرف شرع عبارت است از چیزى (کلامى) که به رسول الله(ص) نسبت داده شود. دکتر نور الدین عتر در مقام تعریف حدیث، به نقل از حدیثشناسان مىنویسد: و فى اصطلاح علماء الاسلام، ما اضیف الى النبى -صلى الله علیه و سلم- من قول اوفعل او تقریر او وصف خلقى او خلقى11 در اصطلاح علماى اسلام، حدیث، عبارت است از گفتار، افعال، تقریر (امضاى عملى)و یا صفت مربوط به جسم و یا اخلاق که به رسول الله صلى الله علیه و سلم- نسبت داده شود. وى بر این تعریف، اشکال مىکند و مىگوید: تعریف فوق، خبر موقوف (خبرى که ازاصحاب رسول الله(ص) نقل شود) و خبر مقطوع (خبرى که از تابعین رسول الله(ص) نقلشده است) را فرا نمىگیرد در حالى که بیشتر اهل نظر، خبر مقطوع و خبر موقوف رامصداق حدیث مىشمارند. از این رو، تعریف ذیل را براى حدیث، ارائه مىکند: ما اضیف الى النبى -صلى الله علیه و سلم- من قول او فعل او تقریر او وصف خلقىاو خلقى، او اضیف الى الصحابى او التابعى 12 حدیث، عبارت است از گفتار، افعال، تقریر و یا وصف مربوط به جسم یا اخلاق که بهرسول الله(ص) یا یکى از اصحاب یا تابعین، نسبت داده شود. همانگونه که ملاحظه مىگردد، دکتر عتر، بر این تعریف، جمله او اضیف الى الصحابىاو التابعى را افزوده است تا اشکال عدم جامعیت را دفع کند.
نقد و بررسى
همان گونه که در آغاز این بخش گفته شد، بزرگان اهل سنت، بحثى تحت عنوان خبرواحد ندارند زیرا آنان خبر را به متواتر و واحد تقسیم نمىکنند تا خبر واحد،قسیم خبر متواتر باشد و در نتیجه، نیاز به تعریف داشته باشد بلکه آنان ازابتدا حدیث را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم کردهاند. صرف نظر از این نکته، میان تعریف بزرگان شیعى و سنى، اختلاف ماهوى وجود داردزیرا از نظر عالمان شیعى، خبر (حدیث)، افزون بر آنچه که بیانگر قول، فعل،تقریر و یا وصفى از اوصاف رسول خداست، شامل آنچه که بیانگر قول، فعل، تقریر ووصفى از اوصاف یکى از معصومان دیگر است، نیز مىشود اما براساس تعریف اول و دوماهل سنت، حدیث (خبر)، اختصاص به قول، فعل، تقریر و اوصاف رسول خدا دارد و براساس تعریف دوم هر چند با اضافه کردن کلمه صحابى و تابعى، این اشکال تا حدىبر طرف مىگردد زیرا برخى از ائمه(ع) براساس تعریفى مشهور از صحابى و تابعى،مصداق این دو عنواناند13 لیکن، نسبتبه بعضى دیگر از ائمه(ع) اشکال، همچنانباقى است. از سوى دیگر، حجیت و ارزش قول امامان معصوم(ع) از آن جهت است که آنان در نظرشیعه، همانند رسول خدا(ص) معصوماند و از طرف خداوند، براى سرپرستى جامعه وبیان احکام الهى، منصوب شدهاند. این بحث، عمق و دامنه بیشترى دارد که خارج از قلمرو این نوشته است.
سه. اقسام خبر واحد
پس از اینکه روشن شد که خبر آحاد (واحد) عبارت است از خبرى که متواتر نباشد،شایسته است تقسیماتى که در باره آن انجام گرفته، یکایک، مورد نقد و بررسى قرارگیرد. پیش از این گفته شد که خبر از جهات گوناگون تقسیم مىگردد. از جمله بهلحاظ شمار راویان، به متواتر و آحاد تقسیم مىشود (که بحث آن گذشت). خبر آحادنیز به لحاظ شمار راویان، به اقسامى منقسم مىگردد. شهید ثانى، در پى تقسیم خبر به متواتر و واحد و تعریف خبر واحد، در مقام بیاناقسام آن مىفرماید: ثم هو، اى خبر الواحد، مستفیض و غریب و غیرهما 14 خبر واحد (اقسامى دارد از جمله) عبارت است از مستفیض و غریب و غیر آن دو. در همین ارتباط، محقق مامقانى، پس از تعریف خبر واحد مىفرماید: و له اقسام و لکل قسم اسم براسه، فمن تلک الاسماء: المحفوف بالقرائن القطعیه...و منها المستفیض... و منها الغریب... و منها العزیز15 براى خبر واحد، اقسامى است و هر قسمى، اسمى جداگانه دارد. از جمله این اسمهاعبارتاند از: مستفیض، غریب و عزیز. صاحبنظران دیگر شیعى نیز این تقسیم را پذیرفتهاند که نقل عبارات آنها به طول مىانجامد.
چهار. تقسم خبر واحد از نگاه اهل سنت
صاحبنظران اهل سنت نیز خبر را به مستفیض، غریب و عزیز تقسیم کردهاند. دکترصبحى صالح پس از اینکه حدیث را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم مىکند، مىنویسد: و کما یوصف الصحیح بانه مسند و متصل، یوصف بانه متواتر او آحادى و یجوز وصفهبانه غریب او مشهور16 همانگونه که حدیث صحیح به مسند و متصل توصیف مىشود، به متواتر و آحادى نیزتوصیف مىشود و نیز جایز است توصیف آن به غریب و مشهور. دکتر نورالدین عتر در فصل دوم در مقام بیان انواع حدیث از جهت تعدد رواتمىنویسد: و فیه هذه الانواع: المتواتر، المشهور، المستفیض، العزیز، التابع، الشاهد17 حدیث از جهت تعدد روات، مشتمل استبر این انواع: متواتر، مشهور، مستفیض، عزیز،تابع و شاهد.
ملاحظه مىشود که عنوان مستفیض، غریب و عزیز، در کلمات صاحبنظران اهل سنت همبه کار رفته استبا این تفاوت که برخى از آنان، حدیث صحیح را مقسم این اقسامدانستهاند بر خلاف دانشوران شیعه که خبر واحد را (به لحاظ شمار راویان) مقسماین اقسام مىدانند البته ممکن است هر یک از این عناوین با عنوان صحیح، حسن وضعیف جمع گردد. در هر صورت، این نوشته درمقام بررسى اجمالى برخى از احکام هریک از این عناوین است.
پنج. اصطلاح مستفیض
پس از روشن شدن جایگاه عنوان مستفیض در میان تقسیمات خبر، نوبتبه شناسایى آنو احکام آن مىرسد. از این رو، پیش از هر بحثى، بایسته است که مفهوم مستفیض ازنظر اهل لغتبررسى گردد.
الف- مفهوم مستفیض در لغت
خلیل بن احمد فراهیدى مىنویسد: و حدیث مستفاض ماخوذ فیه قد استفاضوه، اى اخذوا فیه، و من قال مستفیض فانهیقول هو ذائع فى الناس منبسط مثل الماء المستفیض.18 ابن فارسى مىنویسد: و افاض القوم فى الحدیث، اذا اندفعوا فیه. 19 ابن اثیر مىنویسد: و یفیض المال، اى یکثر.20 علامه فیومى مىنویسد: و استفاض الحدیث، شاع فى الناس وانتشر، فهو مستفیض اسم فاعل.21
نقد و بررسى
از مجموع این موارد استفاده مىشود که اصطلاح مستفیض به معناى بسیار منتشر،شایع و هرچیزى است که دسترسى بدان راحت و آسان باشد همانند آبى که از چاه،فیضان دارد و بالا مىآید و به راحتى قابل برداشتن و استفاده است.
ب- تعریف مستفیض در اصطلاح دانش درایه
مفهوم عنوان مستفیض از نگاه اهل لغت، با مفهوم آن در اصطلاح دانش درایه، تفاوتچندانى ندارد. جهت آشنایى بیشتر، چند تعریف از صاحبنظران این دانش، مورد نقد وبررسى قرار مىگیرد. شیخ بهایى در مقام تعریف خبر مستفیض مىنویسد: مستفیض، ان زادت رواته عن ثلاثه فى کل مرتبه او زادت عن اثنین، عند بعضهم 22 چنانچه راویان خبر از سه نفر افزون گردد، خبر مستفیض است و در نظر برخى دیگر،اگر از دو نفر افزون گردد، خبر مستفیض است. آیه الله مامقانى در این باره مىنویسد: و المراد به هنا: هو الخبر الذى تکثرت رواته فى کل مرتبه و الاکثر على اعتبارزیادتهم فى کل طبقه عن ثلاثه و عن بعضهم: انه ما زادت عن اثنین فما رواه ثلاثه،من المستفیض، على الثانى دون الاول23 مقصود از مستفیض، در دانش درایه، خبرى است که روات آن در هر طبقه، زیاد باشد واکثر علما، زیادى بر سه نفر را در هر طبقه معتبر دانستهاند و برخى دیگر، زیادىبر دو نفر را. بنابر تعریف اول، هر خبرى را که سه نفر روایت کنند، مستفیض است. هاشم معروف الحسنى در این باره مىنویسد: اما الاستفاضه، فلا یوصف بها الحدیث الا اذا رواه اکثر من ثلاثه فى جمیعمراحله حتى ینتهى الى الراوى الاخیر24 حدیثبه مستفیض توصیف نمىگردد، مگر هنگامى که بیشتر از سه نفر در تمام طبقات،آن را روایت کنند تا آخرین راوى.
از آنچه نقل شد، استفاده مىگردد که در تعریف اصطلاح مستفیض، میان عالمان شیعى،اختلاف قابل توجهى وجود ندارد جز اینکه برخى حداقل راویان را در هر مرتبه، دونفر مىدانند (مانند تعریف اول و دوم) و برخى، حداقل آن را سه نفر دانستهاند (مانند تعریف سوم). مباحثى در ارتباط با اصطلاح مستفیض، میان صاحب نظران، مورد بحث و دقت واقع شدهاست. در اینجا به دو مورد از آنها اشاره مىگردد:
ج- رابطه مستفیض و مشهور
صاحب نظران، در این که میان خبر مستفیض و مشهور، رابطه ترادف وجود دارد یاعموم و خصوص مطلق، گفتگو نمودهاند. شیخ بهایى در این باره مىنویسد: و یقال له المشهور، ایضا حین تزید رواته عن ثلاثه او اثنین 25 به خبر مستفیض، هرگاه راویان آن زاید بر سه نفر و یا دو نفر باشند، مشهور نیزگفته شده است. همو به دنبال این نظریه مىنویسد: و قد یغایر بینهما، اى بین المستفیض و المشهور، بان یجعل المستفیض ما اتصف بذلکفى ابتدائه و انتهائه على السواء و المشهور اعم من ذلک. 26 گاهى میان مستفیض و مشهور، فرق گذاشته مىشود بدین معنى که مستفیض خبرى است کهدر آغاز و پایان، یکسان باشد و خبر مشهور، اعم است از مستفیض. در جاى دیگر مىنویسد: و قد یطلق المشهور على ما اشتهر على الالسنه وان اختص باسناد واحد، بل مالایوجد له اسناد اصلا 27 گاهى مشهور به حدیثى گفته مىشود که بر زبانها اشتهار پیدا کرده باشد هرچند یکسند (راوى) بیشتر نداشته باشد بلکه هرچند سندى نداشته باشد. بنابراین، در باره رابطه میان حدیث مشهور و مستفیض، سه نظر وجود دارد: برخى آندو را مترادف و برخى مشهور را اعم و برخى دیگر، مستفیض را اعم مىدانند.
نقد و بررسى
به نظر مىرسد که میان دو اصطلاح مستفیض و مشهور، رابطه عموم و خصوص من وجهباشد زیرا چه بسا راوى خبرى در تمام و یا بعضى از طبقات، یک نفر بیشتر نباشد وآن خبر، مشهور باشد و چه بسا روایتى که راویان آن در تمامى طبقات، افزون بر دونفر باشند و مشهور نباشد ولى مستفیض شمرده شود. همچنین ممکن است روایتى باشدکه راویان آن در تمام طبقات، بیشتر از دو نفر باشند که هم مشهور باشد و هممستفیض. بنابراین، یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق که شرط عموم و خصوص من وجه است،بین این دو مجموعه مصادیق (مشهور و مستفیض) دیده مىشود.
د- نسبتخبر مستفیض و متواتر
بحث دیگرى که جاى دقت و تحقیق دارد، عبارت است از اینکه خبر مستفیض، زیرمجموعه خبر واحد استیا خبر متواتر؟ برخى خواستهاند خبر مستفیض را اعم از خبرمتواتر بدانند. صاحب فصول، پس از تقسیم و تعریف خبر مستفیض، مىنویسد: و بعضهم یجعل المستفیض اعم من المتواتر و هو غیر معروف 28 برخى از صاحب نظران، خبر مستفیض را فراگیرتر از خبر متواتر دانستهاند لیکن این مطلب غیر معروف است.
نقد و بررسى
همانگونه که محقق اصفهانى (صاحب الفصول الغرویه) فرموده است، مرادف بودناصطلاح مستفیض با اصطلاح متواتر، یا اعم بودن آن، معروف نیستبلکه نادرست است.شاهد بر این مدعا، مقابلهاى است که میان خبر متواتر و خبر مستفیض در کلامصاحبنظران آمده است. اگر میان این دو عنوان، ترادف و یا عموم و خصوص مطلق باشد،تقابل وجهى ندارد.
شش. تعریف مستفیض از نگاه اهل سنت
اهل سنت، در تعریف حدیث مستفیض، اختلاف کردهاند. برخى آن را مساوى با حدیثمشهور دانسته و برخى دیگر، میان این دو، تفاوت قائل شدهاند. اینان نیز بر دوباورند: بعضى حدیث مستفیض را فراگیرتر از مشهور مىدانند و برخى دیگر بر عکس.دکتر عتر در این باره مىنویسد: و المستفیض هو الحدیث المشهور عند جماعه من العلماء و اصحاب هذا الراى اختلفوافى التفرقه بینهما فمنهم من قال المشهور اعم من المستفیض و منهم من عکس فجعلالمستفیض اعم من المشهور و قیل انه ما تلقته الامه بالقبول فى غیر اعتبار عدد 29 حدیث مستفیض، نزد عدهاى از علما، همان حدیث مشهور است. صاحبان این باور، درفرق میان این دو، اختلاف کردهاند. برخى حدیث مشهور را فراگیرتر از حدیث مستفیضدانستهاند و برخى دیگر بر عکس، حدیث مستفیض را فراگیرتر دانستهاند. گفته شدهاست که حدیث مستفیض، عبارت است از آنچه که امت آن را تلقى به قبول کند، بدوناعتبار عدد خاصى در روات. دکتر صبحى صالح، پس از تقسیم حدیثبه عزیز، مشهور و مستفیض، مىنویسد: و ان روته عنه الجماعه و کان فى ابتدائه و انتهائه سواء، سمى مستفیضا 30 چنانچه گروهى حدیث را از شیخ، نقل کنند و نقلها در آغاز و پایان یکسان باشد،مستفیض نامیده مىشود. همو در چند صفحه پس از تعریف، این بحث را مطرح مىکند که رابطه میان حدیث مشهورو مستفیض چیست؟ و در پاسخ این پرسش، پس از نقل نظر برخى از صاحبنظران (مبنى برترادف این دو) مىنویسد: لکن الاصح التفرقه بینهما بان المستفیض یکون فى ابتدائه و انتهائه سواءو المشهور اعم من ذلک و منهم من غایر بینهما على کیفیه اخرى 31 صحیحتر، تفاوت میان حدیث مشهور و مستفیض است زیرا مستفیض در آغاز و پایانمساوى است ولى مشهور، اعم است از این. برخى نیز تفاوت میان این دو را به گونه دیگر بیان کردهاند.
جمعبندى
از آنچه گذشت، روشن مىگردد که در چند جهت، میان عالمان شیعى و سنى، نسبتبهخبر مستفیض، اختلاف نظر وجود دارد. از جمله، در تحقق این عنوان از نظر عالمانشیعى، تعدد راویان شرط استبر خلاف برخى تعاریف اهل سنت که خبر مورد قبول امترا مستفیض مىدانند هرچند راویان آن در تمام طبقات متعدد نباشد. و از سوى دیگر، در باره رابطه مستفیض و مشهور، هم در آراى شیعه و هم در آراىاهل سنت، اختلاف وجود دارد.
هفت. اصطلاح «غریب»
یکى دیگر از اصطلاحات مربوط به خبر واحد (به لحاظ تقسیم آن از جهتشمار راویان)، عنوان غریب است. در این بخش، برخى از مباحث آن بررسى مىشود:
الف- تعریف «غریب»
شیخ بهایى پس از تقسیم خبر واحد به مستفیض و غریب، در مقام تعریف آن مىنویسد: غریب ان انفرد به راو واحد، فى اى موضع وقع التفرد به فى السند، وان تعددتالطرق الیه او منه 32 اگر راوى خبر در یک طبقه، یک نفر باشد فرقى نمىکند در هر طبقهاى که باشد- خبرغریب نامیده مىشود هرچند راههاى منتهى به آن فرد و یا راویان از آن فرد، زیادباشند. همو در الوجیزه در مقام تعریف خبر غریب، مىنویسد: او انفرد به واحد فى احدها فغریب 33 اگر راوى خبر در یک طبقه، یک نفر باشد، خبر غریب نام دارد. آیة الله مامقانى در این باره مىنویسد: و هو، على ما صرح به جمع، هو الخبر الذى انفرد بروایته الطبقات جمیعا او بعضهاواحد فى اى موضع من السند وقع التفرد به، اوله کان او وسطه او آخره، و ان تعددتالرواه فى سائر طبقات السند تعریف خبر غریب، براساس تصریح بعضى، عبارت است از خبرى که در تمام طبقات و یابعضى از طبقات، یک نفر روایت کند چه در طبقه اول، چه وسط و چه آخر باشد هرچندراویان در دیگر طبقات سند، زیاد باشند. علامه میرداماد، حدیث غریب را این چنین تعریف مىکند: الروایه التى یرویها راو واحد فى الطبقه الاولى، و اثنان فى الطبقات اللاحقه 34حدیث غریب، عبارت است از روایتى که راوى واحد در طبقه اول و دو راوى در طبقاتبعدى، آن را روایت کنند.
از مجموع این تعریفها روشن مىگردد که شرط تحقق عنوان غریب، عبارت است از اینکهدر یکى از طبقات، راوى آن، یک نفر باشد برخلاف مستفیض که باید در تمام طبقات،راویان آن، کمتر از دو نفر نباشند. پس از روشن شدن تعریف خبر غریب، باید در باره مباحثى که مربوط بدان است، تحقیقگردد. از جمله این مباحث، تقسیمات آن است:
ب- فرد مطلق و فرد نسبى
یکى از تقسیمات غریب، عبارت است از تقسیم آن به فرد مطلق و فرد نسبى. شیخبهایى پس از تعریف آن مىنویسد: ثم ان کان الانفراد فى اصل سنده، فهو الفرد المطلق، و الا فالفرد النسبى 35 اگر انفراد در حدیث غریب، در اصل سند باشد، فرد مطلق نامیده مىشود والا فردنسبى نام دارد. وى در جاى دیگر کتاب، در مقام تقسیم حدیث منفرد مىنویسد: و هو قسمان، لانه اما ان ینفرد به روایه عن جمیع الرواه، و هو الانفراد المطلق،و الحقه بعضهم بالشاذ و سیاتى انه یخالفه او ینفرد به بالنسبه الى جهه، و هوالنسبى، کتفرد اهل بلد معین کمکه و البصره و الکوفه او تفرد واحد من اهلها به 36 حدیث مفرد، دو قسم است زیرا یا همه راویان فرد، از این چنین حدیثى، مفرد مطلقاست( برخى آنرا به حدیثشاذ ملحق کردهاند، ولیکن پس از آن خواهد آمد که فردمطلق، با شاذ مخالف است) و یا اینکه راوى، نسبتبه جهتى، فرد است. این، مفردنسبى نام دارد، مانند اینکه اهل شهر مخصوصى مثل مکه و بصره و کوفه و یا یک نفراز این اهالى، آن را نقل کند. آیة الله مامقانى نیز همین عبارت شیخ بهایى را آورده و آن را پذیرفته است.
ج- غریب در سند، متن و یا هر دو
حدیث غریب، گاهى از جهتسند، گاهىاز جهت متن و گاهى از هر دو جهت، غریب است.در این بخش، به اختصار، تعریف هر یک را از کتاب مقباس الهدایه نقل مىکنیم: 37 فالاول، ما تفرد بروایته واحد عن مثله و هکذا الى آخر السند، مع کون المتنمعروفا والثانى، ما تفرد واحد بروایه متنه ثم یرویه عنه او عن واحد آخر، یرویهعنه جماعه کثیر، فیشتهر نقله عن المنفرد و قد یعبر عنه للتمییز بالغریب المشهور، لاتصافه بالغرابه فى طرفه الاول و بالشهره فى طرفه الآخر 38 غریب از جهتسند، عبارت است از حدیثى که راوى آن، یک نفر باشد که از همانندخودش روایت کند، تا آخر سند در حالى که متن آن معروف است.حدیث غریب از حیث متن،عبارت استاز حدیثى که متن آن را یک نفر نقل کرده ستسپس گروهى آن را از آنشخص و یا از شخص دیگرى که آنرا نقل کرده- روایت مىکنند در نتیجه، نقل از یکنفر، شهرت پیدا مىکند و حدیث غریب را گاهى غریب مشهور مىنامند به این دلیل کهدر طرف اول، غریب است و در طرف آخر، مشتهر شده است. و اما الثالث، فهو ما کان راویه فى جمیع المراتب واحدا، مع اشتهار متنه عنجماعه 39 قسم سوم (غریب از حیث متن و سند)، عبارت است از روایتى که راوى آن در تمامطبقات با اشتهار متن آن از گروهى1 واحد باشد. و به هنگام کاربرد مطلق غریب،این نوع اخیر اى حدیث غریب مقصود است.
د- غریب از نظر لفظ
نوع دیگر از حدیث غریب، عبارت است از غریب از نظر لفظ و آن روایتى است که درمتن آن، الفاظ غامض و مشکل که دور از فهم است، وجود داشته باشد.40 در باره شناخت احادیث غریب از جهت لفظ، کتابهاى فراوانى نوشته شده است.
ه- رابطه غریب با صحیح و حسن
برخى چنین پنداشتهاند که هر حدیث غریب، ضعیف است. در حالى که چنین نیست زیرااگر حدیث غریب شاذ باشد، در این صورت، ضعیف خواهد بود. در غیر این صورت، ممکناست صحیح و یا حسن باشد. شیخ بهایى در این باره مىنویسد: و لا یضعف الحدیثبذلک، من حیث کونه افرادا الا ان یلحق بالشاذ، فیرد لذلک 41حدیثبا یکى بودن راوى (غریب بودن)، داخل در عنوان ضعیف نمىشود مگر اینکهعنوان شاذ بر آن صادق باشد. در این صورت، از این جهت، مردود است.
جمعبندى
روشن شد که اصطلاح غریب، سهگونه استعمال دارد. غریب مطلق، غریب نسبى و غریبلفظى. هر یک از این سه استعمال نیز اقسامى دارد. و نیز روشن شد که اصطلاح غریب با ضعیف مترادف نیستبلکه میان این دو، رابطهعموم و خصوص من وجه برقرار است.
هشت. غریب در نگاه اهل سنت
صاحبنظران اهل سنت، در دانش درایه، مباحث گوناگونى را در باره حدیث غریب واقسام و احکام آن، مطرح کردهاند. در این بخش، برخى از آنها مورد رسیدگى قرارمىگیرد.
الف- تعریف حدیث غریب
دکتر نور الدین عتر در کتاب شرح الشرح، در باره تعریف غریب، چنین مىنویسد: و عند المحدثین، هو الحدیث الذى تفرد به راویه، سواء تفرد به عن امام یجمعحدیثه او عن راو غیر امام 42 حدیث غریب، نزد محدثان، عبارت است از حدیثى که راوى آن، یک نفر باشد. چه راوىاز امامى که احادیث او را جمع مىکند،واحد باشد و یا از غیر امام.
ب- اقسام حدیث غریب
حاکم نیشابورى پس از بیان اینکه حدیث غریب، اقسام گوناگونى دارد، سه نوع ازغریب الحدیث را با مثال برمىشمارد: غرائب الصحیح، غرائب الشیوخ و غرائب المتون.دکتر صبحى صالح در باره تقسیمات غریب مىنویسد: و انواع الغریب متکاثره اهم هذه الانواع ثلاثه: الاول، تفرد شخص عن شخص... الثانى،تفرد اهل بلد عن شخص... الثالث، تفرد شخص من اهل بلد عن اهل بلد آخر 43 انواع حدیث غریب، زیاد است. مهمترین آنها سه نوع است: اول، نقل یک نفر از یکنفر... دوم، نقل اهل یک شهر از یک نفر... سوم، نقل یک فرد از اهل یک شهر.44
ج- غریب از نظر متن و سند
دکتر عتر، حدیث غریب را از جهت دیگرى تقسیم مىکند. وى در این باره مىنویسد:و قد قسم العلماء الغریب بحسب موضع الغرابه فیه اقساما کثیره، ترجع الى قسمینالاول، الغریب متنا و اسنادا و هو الحدیث الذى لا یروى الا من وجه واحد... القسمالثانى، الغریب اسنادا لامتنا و هو الحدیث الذى اشتهر بوروده من عده طرق عن راواو عن صحابى او عده رواه ثم تفرد به راو فرواه من وجه آخر غیر ما اشتهر بهالحدیث 45 علما، حدیث غریب را از جهت طبقه غرابت، به اقسام زیادى تقسیم کردهاند که به دوقسم مهم، برگشت مىکند: اول، حدیث غریب از جهت متن و سند و آن عبارت است ازحدیثى که روایت نمىشود، مگر از جهت واحد (یعنى راوى در تمام طبقات، یک نفر است)قسم دوم، حدیث غریب تنها از جهتسند، نه متن و آن عبارت است از حدیثى که نقلآن از راههاى متعددى (از طریق یک راوى، یا صحابى و یا گروهى از راویان) مشتهرشود سپس یک راوى، آن را از غیر آن جهتى که مشهور شده است، روایت کند.
از مطالبى که در باره غریب بیان شد، روشن شد که میان تعریف عالمان شیعى ازاصطلاح غریب با تعریف عالمان سنى، تفاوت قابل توجهى وجود ندارد. از طرفى، هم عالمان شیعى و هم عالمان سنى، غریب را به اقسام گوناگونى تقسیمکردهاند. در این جهت نیز اختلاف چشمگیرى به چشم نمىخورد.
نه. اصطلاح عزیز
یکى دیگر از اصطلاحات زیر مجموعه خبر واحد به لحاظ شمار راویان، عنوان عزیزاست زیرا پیش از این گذشت که خبر واحد از جهتى تقسیم مىشود به مستفیض، غریب وعزیز. برخى از مباحث مربوط به دو اصطلاح مستفیض و غریب، گذشت و اینک چند بحثدر باره اصطلاح عزیز:
الف- مفهوم عزیز از نگاه اهل لغت
خلیل فراهیدى مىنویسد: یقال عز الشئى اذا قل، حتى یکاد لا یوجد من قلته.46 علامه فیومى مىنویسد: و عز الشىء، یعز من باب ضرب، لم یقدر علیه.47 ابن اثیر مىنویسد: فى اسماء الله تعالى: العزیز، هو الغالب القوى الذى لا یغلب و العزه فى الاصل:القوه و الشده و الغلبه. تقول عز یعز بالکسر، اذا صار عزیزا و عز یعز بالفتح، اذا اشتد.48 از مجموع این موارد، استفاده مىشود که اگر عزیز از باب عز یعز باشد، به معناىقوت مىباشد و اگر از باب عز یعز باشد، به معناى ندرت و قلت مىباشد.
ب- تعریف عزیز در اصطلاح درایه
شیخ بهایى، پس از تقسیم خبر واحد به مستفیض، غریب و عزیز، مىنویسد: و هو الذى لایرویه اقل من اثنین عن اثنین سمى عزیزا لقله وجوده او لکونه عز (اىقوى) لمجیئه من طرق اخرى 49 عزیز، عبارت است از حدیثى که کمتر از دو نفر، آنرا روایت نکنند یا از آن جهتکه کمیاب است، بدین اسم نامیده شده و یا از آن جهت که (به خاطر نقل آن ازراههاى دیگر) قوى استبه خاطر نقل آن از راههاى دیگر. آیة الله مامقانى، همین تعریف شیخ بهایى را با مختصر تغییرى، چنین نقل مىکند: و هو مالایرویه اقل من اثنین سمى عزیزا لقله وجوده او لکونه عز اى قوى لمجیئه من طریق آخر 50 عزیز، عبارت است از حدیثى که کمتر از دو نفر آنرا روایت نکرده باشد یا از آنجهت که کمیاب است، بدین اسم نامیده شده و یا از آن جهت که قوى است (چون ازراههاى دیگر نقل شده). صاحب وصول الاخبار، حدیث عزیز را چنین تعریف مىکند:بن سعید و ابن ابى عمیر، فهو العزیز 51 ان رواه اثنان او ثلاثه عن کل من یجمع الحدیث ویروى عنه لعدالته وضبطه کالحسین چنانچه حدیث را دو و یا سه نفر نقل کنند از کسى که احادیث پیش او جمع شده و بهخاطر عادل و ضابط بودنش، مانند حسین بن سعید و ابن ابى عمیر، از او حدیث نقلمىشود، عزیز نامیده مىشود.
ده. عزیز در نگاه اهل سنت
دکتر صبحى صالح مىنویسد: الغریب اذا اشترک اثنان او ثلاثه فى روایته عن الشیخ، سمى عزیزا 52 حدیث غریب، هرگاه دو و یا سه نفر در نقل آن از شیخ اشتراک داشته باشند، عزیز نامیده مىشود. صاحب فتح المغیثبه نقل برخى از صاحبنظران مىنویسد: انه الذى یکون فى طبقه من طبقاته راویان فقط 53عزیز، حدیثى است که در یک طبقه از طبقاتش، دو راوى بیشتر نیست. ابن صلاح در مقام تعریف عزیز مىنویسد: فاذا روى عنهم رجلان و ثلاثه واشترکوا فى حدیث، سمى عزیزا 54 هرگاه از ائمه حدیث (صاحبان مجامع)، دو و یا سه مرد، روایت کنند و اشتراک در حدیث داشته باشند، این حدیث، عزیز نامیده مىشود.
پىنوشتها
1. الدرایه فى علم مصطلح الحدیث، نجف، مطبعه النعمان، ص 15 2. الهدایه فى علم الدرایه، تحقیق محمد رضا مامقانى، چاپ آل البیت، ج 1،ص 125 3. بحوث فى علم الاصول، با تقریر آیة الله سید محمود هاشمى، ج 4، ص 338 4. الموضوعات فى الآثار و الاخبار، دار الکتاب اللبنانى، ص 5 5. معالم الاصول، انتشارات اسلامیه، ص 186 6. مبادى الوصول، ص203 7. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 141 8. همان، ص151 9. منهج النقد فى علوم الحدیث، نور الدین عتر، ص 26 10. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 5 11. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 26 12. همان، ص 27 13. نسبتبه مفهوم و قلمرو صحابى و تابعى، اختلاف نظر وجود دارد. در باره تعریفصحابى، چند نظر وجود دارد، از جمله: ) کسى که حضرت رسول(ص) را ملاقات کرده وبا او مجالست داشته است ) کسى که حداقل یک و یا دو سال با حضرت، مصاحبت داشتهاست ) کسى که با حضرت، افزون بر مصاحبت زیاد، روایت نیز نقل کرده است ) کسىکه زمان او را درک کرده و مسلمان بوده، هر چند او را ندیده باشد. در باره تابعى نیز اقوالى است، از جمله:1) کسى که یکى از صحابه را ملاقات کردهو با اسلام مرده است 2) کسى که افزون بر درک صحابى، مدتى با او مصاحبت کردهاست (کشاف، ج 1، ص 183). بنابراین، بسیارى از ائمه(ع) از تعریف اهل سنت در باب صحابى و تابعى، خارجاند. 14. الرعایه فى علم الدرایه، ص 169 15. مقباس الهدایه، ج 1، ص 125 16. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 146 17. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 403 18. کتاب العین، ج 7، ص 65 19. معجم الرجال، ج 4، ص 465 20. النهایه، ابن اثیر، ج 3، ص 484 21. المصباح المنیر، فیومى، دار الکتاب العلمیه، ج 2، ص 666 22. الرعایه، ص 69 23. مقباس الهدایه، ج 1، ص 128 24. الموضوعات فى الآثار و الاخبار، ص 49 25. الرعایه، ص 70 26. همان. 27. همان. 28. الفصول الغرویه فى الاصول الفقهیه، آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانى، ص271 29. منهج النقد، ص 415 30. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 234 31. همان، ص 34 32. الرعایه، شیخ بهایى، ص 7 33. الوجیزه، شیخ بهایى، ص 6 34. الرواشح السماویه، میرداماد، ص 130 35. الرعایه، ص 70 36. همان، ص 103 37. مقباس الهدایه، ج 1، ص 217 38. همان، ص 228 و227 39. همان، ص 231 40. همان. 41. الرعایه، ص 103 42. منهج النقد، ص 397 43. معرفه علوم الحدیث، حاکم نیشابورى، ص 94 44. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 227 45. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 397 46. العین، خلیل فراهیدى، ج 1، ص 76 47. المصباح المنیر، فیومى، ج 2، ص 557 48. النهایه، ابن اثیر، ج 3، ص 228 49. الرعایه، ص 70 50. مقباس الهدایه، ج 1، ص 134 51. مستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 72 52. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 229 53. مستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 73 54. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 416
یک. تعریف خبر واحد از نظر عالمان شیعى
صاحبنظران شیعه در دو علم درایه و اصول فقه، از خبر واحد، تعریفهاى گوناگونىکردهاند که به مهمترین آنها اشاره مىکنیم: 1- شهید ثانى در تعریف خبر واحد مىنویسد: آحاد و هو ما لا ینتهى الى المتواتر منه،اى عن الخبر، سواء کان الراوى واحدا ام اکثر1 خبر آحاد، عبارت است از خبرى که به حد متواتر نمىرسد چه راوى آن یک نفر باشد ویا بیشتر. برخى از بزرگان (مانند علامه مامقانى) این تعریف را پذیرفتهاند و آن را بههمین شکل در تالیفاتشان نقل کردهاند. 2 2- آیة الله شهید صدر، در این باره مىنویسد: و یراد به مطلق ما لا یفید العلم من الاخبار، سواء کان واحدا حقیقه او اکثر3 مقصود از خبر واحد، خبرى است که مفید علم نیست چه در حقیقت واحد باشد یا نباشد. از جمله عالمانى که این تعریف را پذیرفتهاند، هاشم معروف الحسنى است. 4 3- صاحب معالم مىفرماید: خبر الواحد هو ما لم یبلغ حد التواتر سواء کثرت رواته ام قلت و لیس شانه افادهالعلم بنفسه5 خبر واحد، خبرى است که به حد تواتر نرسد چه راویانش زیاد باشند یا کم و شان آنبه تنهایى حصول علم نباشد. 4- علامه حلى در این باره مىنویسد: خبر الواحد هو ما یفید الظن و ان تعدد المخبر6 خبر واحد، خبرى است که افاده ظن مىکند هر چند راویانش متعدد باشند.
نقد و بررسى
بىگمان، صاحبان این تعریفها در مقام تعریف کامل منطقى که از جنس و فصل تشکیلشده باشد و جامع افراد و مانع اغیار باشد (حد تام) نبودهاند بلکه فقط درمقام شرح و بیان ویژگىهاى آن تا حدى که مفهوم خبر را بنماید بودهاند از اینرو، جایى براى نقد و ایراد باقى نمىماند ولیکن جهت روشنتر شدن مطلب، یادآورىنکاتى، شایسته و ضرورى است: 1. در نوبت قبل (فصلنامه شماره 5)، چند ویژگى براى خبر متواتر، مورد تاکیدواقع شد، از جمله: زیادى شمار راویان در حدى که اتفاق بر دروغگویى به طور عادىامکان نداشته باشد و نیز حصول علم از آن و از آنجا که خبر واحد، قسیم خبرمتواتر است، باید به گونهاى تعریف گردد که عنوان قسیم بودن، حفظ شود. و این درصورتى است که در تعریف خبر واحد، ویژگىهاى خبر متواتر که به منزله فصل آناست- نفى گردد. 2. در تعریف اول، به نفى ویژگى اول خبر متواتر، توجه شده استیعنى خبرى کهشمار راویانش به حدى نرسد که اتفاق آنان بر کذب ممکن نباشد ولیکن از نفى ویژگىدوم (یعنى حصول علم) غفلتشده است. در تعریف دوم، تنها ویژگى بعدى خبر متواتر (یعنى حصول علم) نفى شده است وتوجهى به نفى ویژگى اول نشده ستبلکه تصریح شده است که هر چند شمار راویانزیاد باشد. این جمله، اطلاق دارد و مواردى را که شمار راویان در حدى است کهاتفاق بر دروغگویى به طور عادى ممکن نیست، در بر مىگیرد. در تعریف چهارم نیز از یک سو، همانند تعریف دوم، ویژگى اول خبر متواتر نفى شدهاست و از سوى دیگر، شامل خبر واحد همراه با قرائن که موجب حصول علم استنمىشود. این در حالى است که مشهور، بلکه نزدیک به اتفاق صاحب نظران، خبر واحدمحفوف (همراه) به قرائن را از اقسام خبر واحد شمردهاند. اما تعریف سوم، هم ویژگى اول و هم ویژگى دوم خبر متواتر را نفى کرده است. ازاین رو نسبتبه تعریفهاى دیگر، از کمال بیشترى برخوردار است. 3. نتیجه ویژه این بحث عبارتاست از اینکه: بر اساس تعریف اول، اگر شمار راویانخبر در حدى باشد که توافق آنها بر کذب به طور عادى ناممکن باشد و خبر، مفیدعلم نباشد، مصداق خبر واحد نیست در صورتى که چنین خبرى براساس تعریف دوم،مصداق خبر واحد است. از سوى دیگر، خبر محفوف به قرائن که موجب حصول علم مىباشد- براساس تعریف دومو چهارم، مصداق خبر واحد نیست ولى طبق تعریف اول، داخل در خبر واحد است. البته، ممکن است گفته شود که شهید صدر، در مقام تعریف خبر واحدى که در علماصول از حجیت و عدم حجیت آن بحث مىشود، بوده است، نه در مقام تعریف خبر واحدىکه قسیم خبر متواتر است در این صورت اشکال جامع افراد و مانع اغیار نبودن برتعریف وارد نخواهد شد.
دو. تعریف خبر واحد از نظر عالمان سنى
عالمان سنى در این بحث، با عالمان شیعى، در نحوه تقسیم خبر، اختلاف دارندزیرا همانگونه که پیش از این گذشت، صاحب نظران شیعه خبر را به متواتر و واحد،تقسیم کردهاند. آنگاه، خبر واحد به صحیح، حسن، ضعیف (و تقسیمات دیگر) منقسممىگردد. بنابراین، خبر واحد، قسیم خبر متواتر است. از این رو، در برابر خبرمتواتر، باید خبر واحد تعریف گردد بر خلاف روش اهل سنت که خبر را در ابتدا بهصحیح، حسن و ضعیف، تقسیم مىکنند. دکتر صبحى صالح در مقام تقسیم خبر، در ابتدا نظر خودش را نسبتبه تقسیم طبیعىو صحیح، بیان مىکند و حدیث را به دو دسته مقبول و مردود، تقسیم مىنماید. حدیثمقبول را صحیح و حدیث مردود را ضعیف مىنامد. سپس مىنویسد: لکن المحدثین اصطلحوا على تقسیم ثلاثى للحدیث، آثروه على التقسیم الثنائىالسابق7 محدثان، تقسیم سهگانهاى براى حدیث وضع کردهاند و آن را بر تقسیم دو گانه،ترجیح دادهاند. همو در مقام بیان تقسیم حدیث صحیح، مىنویسد: و کما یوصف الصحیح بانه مسند و متصل، یوصف بانه متواتر او آحادى8 همانگونه که حدیث صحیح، به مسند و متصل توصیف مىگردد، به متواتر و آحاد نیز توصیف مىشود.
ملاحظه مىگردد که در این تقسیمبندى، حدیث آحادى، قسمى از حدیث صحیح و حدیث صحیح،مقسم آن قرار گرفته استبر خلاف تقسیمبندى صاحبنظران شیعه که در آن، خبرصحیح، قسمى از خبر واحد شناخته شده و خبر واحد، مقسم قرار گرفته است. از آنجا که صاحب نظران اهل سنت، بیشتر در ارتباط با عنوان حدیثسخن گفته وکمتر از خبر واحد، بحث کردهاند، مقایسه و مقارنه کامل در این بحث ناممکن خواهدبود لیکن در حد زیادى، تعریف حدیث، نمایانگر تعریف خبر است زیرا بیشترصاحبنظران اهل سنت، حدیث را از نظر لغت، حقیقتى در معناى خبر دانستهاند. دکترنور الدین عتر در اینباره مىنویسد: و الحدیث لغه ضد القدیم و یستعمل فى اللغه ایضا، حقیقه فى الخبر. قال فىالقاموس: الحدیث، الجدید و الخبر9 حدیث در لغت، ضد قدیم است و استعمال لغوى آن نیز حقیقتا در معناى خبر مىباشد. در قاموس آمده: حدیثیعنى جدید و یعنى خبر. پس از روشن شدن این نکته، برخى از تعاریف دانشیان اهل سنت را از حدیث، موردنقد و بررسى قرار مىدهیم، شارح صحیح بخارى، شیخ الاسلام ابن حجر، مىنویسد: المراد بالحدیث فى عرف الشرع، ما اضیف الى النبى(ص) 10 مقصود از حدیث در عرف شرع عبارت است از چیزى (کلامى) که به رسول الله(ص) نسبت داده شود. دکتر نور الدین عتر در مقام تعریف حدیث، به نقل از حدیثشناسان مىنویسد: و فى اصطلاح علماء الاسلام، ما اضیف الى النبى -صلى الله علیه و سلم- من قول اوفعل او تقریر او وصف خلقى او خلقى11 در اصطلاح علماى اسلام، حدیث، عبارت است از گفتار، افعال، تقریر (امضاى عملى)و یا صفت مربوط به جسم و یا اخلاق که به رسول الله صلى الله علیه و سلم- نسبت داده شود. وى بر این تعریف، اشکال مىکند و مىگوید: تعریف فوق، خبر موقوف (خبرى که ازاصحاب رسول الله(ص) نقل شود) و خبر مقطوع (خبرى که از تابعین رسول الله(ص) نقلشده است) را فرا نمىگیرد در حالى که بیشتر اهل نظر، خبر مقطوع و خبر موقوف رامصداق حدیث مىشمارند. از این رو، تعریف ذیل را براى حدیث، ارائه مىکند: ما اضیف الى النبى -صلى الله علیه و سلم- من قول او فعل او تقریر او وصف خلقىاو خلقى، او اضیف الى الصحابى او التابعى 12 حدیث، عبارت است از گفتار، افعال، تقریر و یا وصف مربوط به جسم یا اخلاق که بهرسول الله(ص) یا یکى از اصحاب یا تابعین، نسبت داده شود. همانگونه که ملاحظه مىگردد، دکتر عتر، بر این تعریف، جمله او اضیف الى الصحابىاو التابعى را افزوده است تا اشکال عدم جامعیت را دفع کند.
نقد و بررسى
همان گونه که در آغاز این بخش گفته شد، بزرگان اهل سنت، بحثى تحت عنوان خبرواحد ندارند زیرا آنان خبر را به متواتر و واحد تقسیم نمىکنند تا خبر واحد،قسیم خبر متواتر باشد و در نتیجه، نیاز به تعریف داشته باشد بلکه آنان ازابتدا حدیث را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم کردهاند. صرف نظر از این نکته، میان تعریف بزرگان شیعى و سنى، اختلاف ماهوى وجود داردزیرا از نظر عالمان شیعى، خبر (حدیث)، افزون بر آنچه که بیانگر قول، فعل،تقریر و یا وصفى از اوصاف رسول خداست، شامل آنچه که بیانگر قول، فعل، تقریر ووصفى از اوصاف یکى از معصومان دیگر است، نیز مىشود اما براساس تعریف اول و دوماهل سنت، حدیث (خبر)، اختصاص به قول، فعل، تقریر و اوصاف رسول خدا دارد و براساس تعریف دوم هر چند با اضافه کردن کلمه صحابى و تابعى، این اشکال تا حدىبر طرف مىگردد زیرا برخى از ائمه(ع) براساس تعریفى مشهور از صحابى و تابعى،مصداق این دو عنواناند13 لیکن، نسبتبه بعضى دیگر از ائمه(ع) اشکال، همچنانباقى است. از سوى دیگر، حجیت و ارزش قول امامان معصوم(ع) از آن جهت است که آنان در نظرشیعه، همانند رسول خدا(ص) معصوماند و از طرف خداوند، براى سرپرستى جامعه وبیان احکام الهى، منصوب شدهاند. این بحث، عمق و دامنه بیشترى دارد که خارج از قلمرو این نوشته است.
سه. اقسام خبر واحد
پس از اینکه روشن شد که خبر آحاد (واحد) عبارت است از خبرى که متواتر نباشد،شایسته است تقسیماتى که در باره آن انجام گرفته، یکایک، مورد نقد و بررسى قرارگیرد. پیش از این گفته شد که خبر از جهات گوناگون تقسیم مىگردد. از جمله بهلحاظ شمار راویان، به متواتر و آحاد تقسیم مىشود (که بحث آن گذشت). خبر آحادنیز به لحاظ شمار راویان، به اقسامى منقسم مىگردد. شهید ثانى، در پى تقسیم خبر به متواتر و واحد و تعریف خبر واحد، در مقام بیاناقسام آن مىفرماید: ثم هو، اى خبر الواحد، مستفیض و غریب و غیرهما 14 خبر واحد (اقسامى دارد از جمله) عبارت است از مستفیض و غریب و غیر آن دو. در همین ارتباط، محقق مامقانى، پس از تعریف خبر واحد مىفرماید: و له اقسام و لکل قسم اسم براسه، فمن تلک الاسماء: المحفوف بالقرائن القطعیه...و منها المستفیض... و منها الغریب... و منها العزیز15 براى خبر واحد، اقسامى است و هر قسمى، اسمى جداگانه دارد. از جمله این اسمهاعبارتاند از: مستفیض، غریب و عزیز. صاحبنظران دیگر شیعى نیز این تقسیم را پذیرفتهاند که نقل عبارات آنها به طول مىانجامد.
چهار. تقسم خبر واحد از نگاه اهل سنت
صاحبنظران اهل سنت نیز خبر را به مستفیض، غریب و عزیز تقسیم کردهاند. دکترصبحى صالح پس از اینکه حدیث را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم مىکند، مىنویسد: و کما یوصف الصحیح بانه مسند و متصل، یوصف بانه متواتر او آحادى و یجوز وصفهبانه غریب او مشهور16 همانگونه که حدیث صحیح به مسند و متصل توصیف مىشود، به متواتر و آحادى نیزتوصیف مىشود و نیز جایز است توصیف آن به غریب و مشهور. دکتر نورالدین عتر در فصل دوم در مقام بیان انواع حدیث از جهت تعدد رواتمىنویسد: و فیه هذه الانواع: المتواتر، المشهور، المستفیض، العزیز، التابع، الشاهد17 حدیث از جهت تعدد روات، مشتمل استبر این انواع: متواتر، مشهور، مستفیض، عزیز،تابع و شاهد.
ملاحظه مىشود که عنوان مستفیض، غریب و عزیز، در کلمات صاحبنظران اهل سنت همبه کار رفته استبا این تفاوت که برخى از آنان، حدیث صحیح را مقسم این اقسامدانستهاند بر خلاف دانشوران شیعه که خبر واحد را (به لحاظ شمار راویان) مقسماین اقسام مىدانند البته ممکن است هر یک از این عناوین با عنوان صحیح، حسن وضعیف جمع گردد. در هر صورت، این نوشته درمقام بررسى اجمالى برخى از احکام هریک از این عناوین است.
پنج. اصطلاح مستفیض
پس از روشن شدن جایگاه عنوان مستفیض در میان تقسیمات خبر، نوبتبه شناسایى آنو احکام آن مىرسد. از این رو، پیش از هر بحثى، بایسته است که مفهوم مستفیض ازنظر اهل لغتبررسى گردد.
الف- مفهوم مستفیض در لغت
خلیل بن احمد فراهیدى مىنویسد: و حدیث مستفاض ماخوذ فیه قد استفاضوه، اى اخذوا فیه، و من قال مستفیض فانهیقول هو ذائع فى الناس منبسط مثل الماء المستفیض.18 ابن فارسى مىنویسد: و افاض القوم فى الحدیث، اذا اندفعوا فیه. 19 ابن اثیر مىنویسد: و یفیض المال، اى یکثر.20 علامه فیومى مىنویسد: و استفاض الحدیث، شاع فى الناس وانتشر، فهو مستفیض اسم فاعل.21
نقد و بررسى
از مجموع این موارد استفاده مىشود که اصطلاح مستفیض به معناى بسیار منتشر،شایع و هرچیزى است که دسترسى بدان راحت و آسان باشد همانند آبى که از چاه،فیضان دارد و بالا مىآید و به راحتى قابل برداشتن و استفاده است.
ب- تعریف مستفیض در اصطلاح دانش درایه
مفهوم عنوان مستفیض از نگاه اهل لغت، با مفهوم آن در اصطلاح دانش درایه، تفاوتچندانى ندارد. جهت آشنایى بیشتر، چند تعریف از صاحبنظران این دانش، مورد نقد وبررسى قرار مىگیرد. شیخ بهایى در مقام تعریف خبر مستفیض مىنویسد: مستفیض، ان زادت رواته عن ثلاثه فى کل مرتبه او زادت عن اثنین، عند بعضهم 22 چنانچه راویان خبر از سه نفر افزون گردد، خبر مستفیض است و در نظر برخى دیگر،اگر از دو نفر افزون گردد، خبر مستفیض است. آیه الله مامقانى در این باره مىنویسد: و المراد به هنا: هو الخبر الذى تکثرت رواته فى کل مرتبه و الاکثر على اعتبارزیادتهم فى کل طبقه عن ثلاثه و عن بعضهم: انه ما زادت عن اثنین فما رواه ثلاثه،من المستفیض، على الثانى دون الاول23 مقصود از مستفیض، در دانش درایه، خبرى است که روات آن در هر طبقه، زیاد باشد واکثر علما، زیادى بر سه نفر را در هر طبقه معتبر دانستهاند و برخى دیگر، زیادىبر دو نفر را. بنابر تعریف اول، هر خبرى را که سه نفر روایت کنند، مستفیض است. هاشم معروف الحسنى در این باره مىنویسد: اما الاستفاضه، فلا یوصف بها الحدیث الا اذا رواه اکثر من ثلاثه فى جمیعمراحله حتى ینتهى الى الراوى الاخیر24 حدیثبه مستفیض توصیف نمىگردد، مگر هنگامى که بیشتر از سه نفر در تمام طبقات،آن را روایت کنند تا آخرین راوى.
از آنچه نقل شد، استفاده مىگردد که در تعریف اصطلاح مستفیض، میان عالمان شیعى،اختلاف قابل توجهى وجود ندارد جز اینکه برخى حداقل راویان را در هر مرتبه، دونفر مىدانند (مانند تعریف اول و دوم) و برخى، حداقل آن را سه نفر دانستهاند (مانند تعریف سوم). مباحثى در ارتباط با اصطلاح مستفیض، میان صاحب نظران، مورد بحث و دقت واقع شدهاست. در اینجا به دو مورد از آنها اشاره مىگردد:
ج- رابطه مستفیض و مشهور
صاحب نظران، در این که میان خبر مستفیض و مشهور، رابطه ترادف وجود دارد یاعموم و خصوص مطلق، گفتگو نمودهاند. شیخ بهایى در این باره مىنویسد: و یقال له المشهور، ایضا حین تزید رواته عن ثلاثه او اثنین 25 به خبر مستفیض، هرگاه راویان آن زاید بر سه نفر و یا دو نفر باشند، مشهور نیزگفته شده است. همو به دنبال این نظریه مىنویسد: و قد یغایر بینهما، اى بین المستفیض و المشهور، بان یجعل المستفیض ما اتصف بذلکفى ابتدائه و انتهائه على السواء و المشهور اعم من ذلک. 26 گاهى میان مستفیض و مشهور، فرق گذاشته مىشود بدین معنى که مستفیض خبرى است کهدر آغاز و پایان، یکسان باشد و خبر مشهور، اعم است از مستفیض. در جاى دیگر مىنویسد: و قد یطلق المشهور على ما اشتهر على الالسنه وان اختص باسناد واحد، بل مالایوجد له اسناد اصلا 27 گاهى مشهور به حدیثى گفته مىشود که بر زبانها اشتهار پیدا کرده باشد هرچند یکسند (راوى) بیشتر نداشته باشد بلکه هرچند سندى نداشته باشد. بنابراین، در باره رابطه میان حدیث مشهور و مستفیض، سه نظر وجود دارد: برخى آندو را مترادف و برخى مشهور را اعم و برخى دیگر، مستفیض را اعم مىدانند.
نقد و بررسى
به نظر مىرسد که میان دو اصطلاح مستفیض و مشهور، رابطه عموم و خصوص من وجهباشد زیرا چه بسا راوى خبرى در تمام و یا بعضى از طبقات، یک نفر بیشتر نباشد وآن خبر، مشهور باشد و چه بسا روایتى که راویان آن در تمامى طبقات، افزون بر دونفر باشند و مشهور نباشد ولى مستفیض شمرده شود. همچنین ممکن است روایتى باشدکه راویان آن در تمام طبقات، بیشتر از دو نفر باشند که هم مشهور باشد و هممستفیض. بنابراین، یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق که شرط عموم و خصوص من وجه است،بین این دو مجموعه مصادیق (مشهور و مستفیض) دیده مىشود.
د- نسبتخبر مستفیض و متواتر
بحث دیگرى که جاى دقت و تحقیق دارد، عبارت است از اینکه خبر مستفیض، زیرمجموعه خبر واحد استیا خبر متواتر؟ برخى خواستهاند خبر مستفیض را اعم از خبرمتواتر بدانند. صاحب فصول، پس از تقسیم و تعریف خبر مستفیض، مىنویسد: و بعضهم یجعل المستفیض اعم من المتواتر و هو غیر معروف 28 برخى از صاحب نظران، خبر مستفیض را فراگیرتر از خبر متواتر دانستهاند لیکن این مطلب غیر معروف است.
نقد و بررسى
همانگونه که محقق اصفهانى (صاحب الفصول الغرویه) فرموده است، مرادف بودناصطلاح مستفیض با اصطلاح متواتر، یا اعم بودن آن، معروف نیستبلکه نادرست است.شاهد بر این مدعا، مقابلهاى است که میان خبر متواتر و خبر مستفیض در کلامصاحبنظران آمده است. اگر میان این دو عنوان، ترادف و یا عموم و خصوص مطلق باشد،تقابل وجهى ندارد.
شش. تعریف مستفیض از نگاه اهل سنت
اهل سنت، در تعریف حدیث مستفیض، اختلاف کردهاند. برخى آن را مساوى با حدیثمشهور دانسته و برخى دیگر، میان این دو، تفاوت قائل شدهاند. اینان نیز بر دوباورند: بعضى حدیث مستفیض را فراگیرتر از مشهور مىدانند و برخى دیگر بر عکس.دکتر عتر در این باره مىنویسد: و المستفیض هو الحدیث المشهور عند جماعه من العلماء و اصحاب هذا الراى اختلفوافى التفرقه بینهما فمنهم من قال المشهور اعم من المستفیض و منهم من عکس فجعلالمستفیض اعم من المشهور و قیل انه ما تلقته الامه بالقبول فى غیر اعتبار عدد 29 حدیث مستفیض، نزد عدهاى از علما، همان حدیث مشهور است. صاحبان این باور، درفرق میان این دو، اختلاف کردهاند. برخى حدیث مشهور را فراگیرتر از حدیث مستفیضدانستهاند و برخى دیگر بر عکس، حدیث مستفیض را فراگیرتر دانستهاند. گفته شدهاست که حدیث مستفیض، عبارت است از آنچه که امت آن را تلقى به قبول کند، بدوناعتبار عدد خاصى در روات. دکتر صبحى صالح، پس از تقسیم حدیثبه عزیز، مشهور و مستفیض، مىنویسد: و ان روته عنه الجماعه و کان فى ابتدائه و انتهائه سواء، سمى مستفیضا 30 چنانچه گروهى حدیث را از شیخ، نقل کنند و نقلها در آغاز و پایان یکسان باشد،مستفیض نامیده مىشود. همو در چند صفحه پس از تعریف، این بحث را مطرح مىکند که رابطه میان حدیث مشهورو مستفیض چیست؟ و در پاسخ این پرسش، پس از نقل نظر برخى از صاحبنظران (مبنى برترادف این دو) مىنویسد: لکن الاصح التفرقه بینهما بان المستفیض یکون فى ابتدائه و انتهائه سواءو المشهور اعم من ذلک و منهم من غایر بینهما على کیفیه اخرى 31 صحیحتر، تفاوت میان حدیث مشهور و مستفیض است زیرا مستفیض در آغاز و پایانمساوى است ولى مشهور، اعم است از این. برخى نیز تفاوت میان این دو را به گونه دیگر بیان کردهاند.
جمعبندى
از آنچه گذشت، روشن مىگردد که در چند جهت، میان عالمان شیعى و سنى، نسبتبهخبر مستفیض، اختلاف نظر وجود دارد. از جمله، در تحقق این عنوان از نظر عالمانشیعى، تعدد راویان شرط استبر خلاف برخى تعاریف اهل سنت که خبر مورد قبول امترا مستفیض مىدانند هرچند راویان آن در تمام طبقات متعدد نباشد. و از سوى دیگر، در باره رابطه مستفیض و مشهور، هم در آراى شیعه و هم در آراىاهل سنت، اختلاف وجود دارد.
هفت. اصطلاح «غریب»
یکى دیگر از اصطلاحات مربوط به خبر واحد (به لحاظ تقسیم آن از جهتشمار راویان)، عنوان غریب است. در این بخش، برخى از مباحث آن بررسى مىشود:
الف- تعریف «غریب»
شیخ بهایى پس از تقسیم خبر واحد به مستفیض و غریب، در مقام تعریف آن مىنویسد: غریب ان انفرد به راو واحد، فى اى موضع وقع التفرد به فى السند، وان تعددتالطرق الیه او منه 32 اگر راوى خبر در یک طبقه، یک نفر باشد فرقى نمىکند در هر طبقهاى که باشد- خبرغریب نامیده مىشود هرچند راههاى منتهى به آن فرد و یا راویان از آن فرد، زیادباشند. همو در الوجیزه در مقام تعریف خبر غریب، مىنویسد: او انفرد به واحد فى احدها فغریب 33 اگر راوى خبر در یک طبقه، یک نفر باشد، خبر غریب نام دارد. آیة الله مامقانى در این باره مىنویسد: و هو، على ما صرح به جمع، هو الخبر الذى انفرد بروایته الطبقات جمیعا او بعضهاواحد فى اى موضع من السند وقع التفرد به، اوله کان او وسطه او آخره، و ان تعددتالرواه فى سائر طبقات السند تعریف خبر غریب، براساس تصریح بعضى، عبارت است از خبرى که در تمام طبقات و یابعضى از طبقات، یک نفر روایت کند چه در طبقه اول، چه وسط و چه آخر باشد هرچندراویان در دیگر طبقات سند، زیاد باشند. علامه میرداماد، حدیث غریب را این چنین تعریف مىکند: الروایه التى یرویها راو واحد فى الطبقه الاولى، و اثنان فى الطبقات اللاحقه 34حدیث غریب، عبارت است از روایتى که راوى واحد در طبقه اول و دو راوى در طبقاتبعدى، آن را روایت کنند.
از مجموع این تعریفها روشن مىگردد که شرط تحقق عنوان غریب، عبارت است از اینکهدر یکى از طبقات، راوى آن، یک نفر باشد برخلاف مستفیض که باید در تمام طبقات،راویان آن، کمتر از دو نفر نباشند. پس از روشن شدن تعریف خبر غریب، باید در باره مباحثى که مربوط بدان است، تحقیقگردد. از جمله این مباحث، تقسیمات آن است:
ب- فرد مطلق و فرد نسبى
یکى از تقسیمات غریب، عبارت است از تقسیم آن به فرد مطلق و فرد نسبى. شیخبهایى پس از تعریف آن مىنویسد: ثم ان کان الانفراد فى اصل سنده، فهو الفرد المطلق، و الا فالفرد النسبى 35 اگر انفراد در حدیث غریب، در اصل سند باشد، فرد مطلق نامیده مىشود والا فردنسبى نام دارد. وى در جاى دیگر کتاب، در مقام تقسیم حدیث منفرد مىنویسد: و هو قسمان، لانه اما ان ینفرد به روایه عن جمیع الرواه، و هو الانفراد المطلق،و الحقه بعضهم بالشاذ و سیاتى انه یخالفه او ینفرد به بالنسبه الى جهه، و هوالنسبى، کتفرد اهل بلد معین کمکه و البصره و الکوفه او تفرد واحد من اهلها به 36 حدیث مفرد، دو قسم است زیرا یا همه راویان فرد، از این چنین حدیثى، مفرد مطلقاست( برخى آنرا به حدیثشاذ ملحق کردهاند، ولیکن پس از آن خواهد آمد که فردمطلق، با شاذ مخالف است) و یا اینکه راوى، نسبتبه جهتى، فرد است. این، مفردنسبى نام دارد، مانند اینکه اهل شهر مخصوصى مثل مکه و بصره و کوفه و یا یک نفراز این اهالى، آن را نقل کند. آیة الله مامقانى نیز همین عبارت شیخ بهایى را آورده و آن را پذیرفته است.
ج- غریب در سند، متن و یا هر دو
حدیث غریب، گاهى از جهتسند، گاهىاز جهت متن و گاهى از هر دو جهت، غریب است.در این بخش، به اختصار، تعریف هر یک را از کتاب مقباس الهدایه نقل مىکنیم: 37 فالاول، ما تفرد بروایته واحد عن مثله و هکذا الى آخر السند، مع کون المتنمعروفا والثانى، ما تفرد واحد بروایه متنه ثم یرویه عنه او عن واحد آخر، یرویهعنه جماعه کثیر، فیشتهر نقله عن المنفرد و قد یعبر عنه للتمییز بالغریب المشهور، لاتصافه بالغرابه فى طرفه الاول و بالشهره فى طرفه الآخر 38 غریب از جهتسند، عبارت است از حدیثى که راوى آن، یک نفر باشد که از همانندخودش روایت کند، تا آخر سند در حالى که متن آن معروف است.حدیث غریب از حیث متن،عبارت استاز حدیثى که متن آن را یک نفر نقل کرده ستسپس گروهى آن را از آنشخص و یا از شخص دیگرى که آنرا نقل کرده- روایت مىکنند در نتیجه، نقل از یکنفر، شهرت پیدا مىکند و حدیث غریب را گاهى غریب مشهور مىنامند به این دلیل کهدر طرف اول، غریب است و در طرف آخر، مشتهر شده است. و اما الثالث، فهو ما کان راویه فى جمیع المراتب واحدا، مع اشتهار متنه عنجماعه 39 قسم سوم (غریب از حیث متن و سند)، عبارت است از روایتى که راوى آن در تمامطبقات با اشتهار متن آن از گروهى1 واحد باشد. و به هنگام کاربرد مطلق غریب،این نوع اخیر اى حدیث غریب مقصود است.
د- غریب از نظر لفظ
نوع دیگر از حدیث غریب، عبارت است از غریب از نظر لفظ و آن روایتى است که درمتن آن، الفاظ غامض و مشکل که دور از فهم است، وجود داشته باشد.40 در باره شناخت احادیث غریب از جهت لفظ، کتابهاى فراوانى نوشته شده است.
ه- رابطه غریب با صحیح و حسن
برخى چنین پنداشتهاند که هر حدیث غریب، ضعیف است. در حالى که چنین نیست زیرااگر حدیث غریب شاذ باشد، در این صورت، ضعیف خواهد بود. در غیر این صورت، ممکناست صحیح و یا حسن باشد. شیخ بهایى در این باره مىنویسد: و لا یضعف الحدیثبذلک، من حیث کونه افرادا الا ان یلحق بالشاذ، فیرد لذلک 41حدیثبا یکى بودن راوى (غریب بودن)، داخل در عنوان ضعیف نمىشود مگر اینکهعنوان شاذ بر آن صادق باشد. در این صورت، از این جهت، مردود است.
جمعبندى
روشن شد که اصطلاح غریب، سهگونه استعمال دارد. غریب مطلق، غریب نسبى و غریبلفظى. هر یک از این سه استعمال نیز اقسامى دارد. و نیز روشن شد که اصطلاح غریب با ضعیف مترادف نیستبلکه میان این دو، رابطهعموم و خصوص من وجه برقرار است.
هشت. غریب در نگاه اهل سنت
صاحبنظران اهل سنت، در دانش درایه، مباحث گوناگونى را در باره حدیث غریب واقسام و احکام آن، مطرح کردهاند. در این بخش، برخى از آنها مورد رسیدگى قرارمىگیرد.
الف- تعریف حدیث غریب
دکتر نور الدین عتر در کتاب شرح الشرح، در باره تعریف غریب، چنین مىنویسد: و عند المحدثین، هو الحدیث الذى تفرد به راویه، سواء تفرد به عن امام یجمعحدیثه او عن راو غیر امام 42 حدیث غریب، نزد محدثان، عبارت است از حدیثى که راوى آن، یک نفر باشد. چه راوىاز امامى که احادیث او را جمع مىکند،واحد باشد و یا از غیر امام.
ب- اقسام حدیث غریب
حاکم نیشابورى پس از بیان اینکه حدیث غریب، اقسام گوناگونى دارد، سه نوع ازغریب الحدیث را با مثال برمىشمارد: غرائب الصحیح، غرائب الشیوخ و غرائب المتون.دکتر صبحى صالح در باره تقسیمات غریب مىنویسد: و انواع الغریب متکاثره اهم هذه الانواع ثلاثه: الاول، تفرد شخص عن شخص... الثانى،تفرد اهل بلد عن شخص... الثالث، تفرد شخص من اهل بلد عن اهل بلد آخر 43 انواع حدیث غریب، زیاد است. مهمترین آنها سه نوع است: اول، نقل یک نفر از یکنفر... دوم، نقل اهل یک شهر از یک نفر... سوم، نقل یک فرد از اهل یک شهر.44
ج- غریب از نظر متن و سند
دکتر عتر، حدیث غریب را از جهت دیگرى تقسیم مىکند. وى در این باره مىنویسد:و قد قسم العلماء الغریب بحسب موضع الغرابه فیه اقساما کثیره، ترجع الى قسمینالاول، الغریب متنا و اسنادا و هو الحدیث الذى لا یروى الا من وجه واحد... القسمالثانى، الغریب اسنادا لامتنا و هو الحدیث الذى اشتهر بوروده من عده طرق عن راواو عن صحابى او عده رواه ثم تفرد به راو فرواه من وجه آخر غیر ما اشتهر بهالحدیث 45 علما، حدیث غریب را از جهت طبقه غرابت، به اقسام زیادى تقسیم کردهاند که به دوقسم مهم، برگشت مىکند: اول، حدیث غریب از جهت متن و سند و آن عبارت است ازحدیثى که روایت نمىشود، مگر از جهت واحد (یعنى راوى در تمام طبقات، یک نفر است)قسم دوم، حدیث غریب تنها از جهتسند، نه متن و آن عبارت است از حدیثى که نقلآن از راههاى متعددى (از طریق یک راوى، یا صحابى و یا گروهى از راویان) مشتهرشود سپس یک راوى، آن را از غیر آن جهتى که مشهور شده است، روایت کند.
از مطالبى که در باره غریب بیان شد، روشن شد که میان تعریف عالمان شیعى ازاصطلاح غریب با تعریف عالمان سنى، تفاوت قابل توجهى وجود ندارد. از طرفى، هم عالمان شیعى و هم عالمان سنى، غریب را به اقسام گوناگونى تقسیمکردهاند. در این جهت نیز اختلاف چشمگیرى به چشم نمىخورد.
نه. اصطلاح عزیز
یکى دیگر از اصطلاحات زیر مجموعه خبر واحد به لحاظ شمار راویان، عنوان عزیزاست زیرا پیش از این گذشت که خبر واحد از جهتى تقسیم مىشود به مستفیض، غریب وعزیز. برخى از مباحث مربوط به دو اصطلاح مستفیض و غریب، گذشت و اینک چند بحثدر باره اصطلاح عزیز:
الف- مفهوم عزیز از نگاه اهل لغت
خلیل فراهیدى مىنویسد: یقال عز الشئى اذا قل، حتى یکاد لا یوجد من قلته.46 علامه فیومى مىنویسد: و عز الشىء، یعز من باب ضرب، لم یقدر علیه.47 ابن اثیر مىنویسد: فى اسماء الله تعالى: العزیز، هو الغالب القوى الذى لا یغلب و العزه فى الاصل:القوه و الشده و الغلبه. تقول عز یعز بالکسر، اذا صار عزیزا و عز یعز بالفتح، اذا اشتد.48 از مجموع این موارد، استفاده مىشود که اگر عزیز از باب عز یعز باشد، به معناىقوت مىباشد و اگر از باب عز یعز باشد، به معناى ندرت و قلت مىباشد.
ب- تعریف عزیز در اصطلاح درایه
شیخ بهایى، پس از تقسیم خبر واحد به مستفیض، غریب و عزیز، مىنویسد: و هو الذى لایرویه اقل من اثنین عن اثنین سمى عزیزا لقله وجوده او لکونه عز (اىقوى) لمجیئه من طرق اخرى 49 عزیز، عبارت است از حدیثى که کمتر از دو نفر، آنرا روایت نکنند یا از آن جهتکه کمیاب است، بدین اسم نامیده شده و یا از آن جهت که (به خاطر نقل آن ازراههاى دیگر) قوى استبه خاطر نقل آن از راههاى دیگر. آیة الله مامقانى، همین تعریف شیخ بهایى را با مختصر تغییرى، چنین نقل مىکند: و هو مالایرویه اقل من اثنین سمى عزیزا لقله وجوده او لکونه عز اى قوى لمجیئه من طریق آخر 50 عزیز، عبارت است از حدیثى که کمتر از دو نفر آنرا روایت نکرده باشد یا از آنجهت که کمیاب است، بدین اسم نامیده شده و یا از آن جهت که قوى است (چون ازراههاى دیگر نقل شده). صاحب وصول الاخبار، حدیث عزیز را چنین تعریف مىکند:بن سعید و ابن ابى عمیر، فهو العزیز 51 ان رواه اثنان او ثلاثه عن کل من یجمع الحدیث ویروى عنه لعدالته وضبطه کالحسین چنانچه حدیث را دو و یا سه نفر نقل کنند از کسى که احادیث پیش او جمع شده و بهخاطر عادل و ضابط بودنش، مانند حسین بن سعید و ابن ابى عمیر، از او حدیث نقلمىشود، عزیز نامیده مىشود.
ده. عزیز در نگاه اهل سنت
دکتر صبحى صالح مىنویسد: الغریب اذا اشترک اثنان او ثلاثه فى روایته عن الشیخ، سمى عزیزا 52 حدیث غریب، هرگاه دو و یا سه نفر در نقل آن از شیخ اشتراک داشته باشند، عزیز نامیده مىشود. صاحب فتح المغیثبه نقل برخى از صاحبنظران مىنویسد: انه الذى یکون فى طبقه من طبقاته راویان فقط 53عزیز، حدیثى است که در یک طبقه از طبقاتش، دو راوى بیشتر نیست. ابن صلاح در مقام تعریف عزیز مىنویسد: فاذا روى عنهم رجلان و ثلاثه واشترکوا فى حدیث، سمى عزیزا 54 هرگاه از ائمه حدیث (صاحبان مجامع)، دو و یا سه مرد، روایت کنند و اشتراک در حدیث داشته باشند، این حدیث، عزیز نامیده مىشود.
پىنوشتها
1. الدرایه فى علم مصطلح الحدیث، نجف، مطبعه النعمان، ص 15 2. الهدایه فى علم الدرایه، تحقیق محمد رضا مامقانى، چاپ آل البیت، ج 1،ص 125 3. بحوث فى علم الاصول، با تقریر آیة الله سید محمود هاشمى، ج 4، ص 338 4. الموضوعات فى الآثار و الاخبار، دار الکتاب اللبنانى، ص 5 5. معالم الاصول، انتشارات اسلامیه، ص 186 6. مبادى الوصول، ص203 7. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 141 8. همان، ص151 9. منهج النقد فى علوم الحدیث، نور الدین عتر، ص 26 10. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 5 11. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 26 12. همان، ص 27 13. نسبتبه مفهوم و قلمرو صحابى و تابعى، اختلاف نظر وجود دارد. در باره تعریفصحابى، چند نظر وجود دارد، از جمله: ) کسى که حضرت رسول(ص) را ملاقات کرده وبا او مجالست داشته است ) کسى که حداقل یک و یا دو سال با حضرت، مصاحبت داشتهاست ) کسى که با حضرت، افزون بر مصاحبت زیاد، روایت نیز نقل کرده است ) کسىکه زمان او را درک کرده و مسلمان بوده، هر چند او را ندیده باشد. در باره تابعى نیز اقوالى است، از جمله:1) کسى که یکى از صحابه را ملاقات کردهو با اسلام مرده است 2) کسى که افزون بر درک صحابى، مدتى با او مصاحبت کردهاست (کشاف، ج 1، ص 183). بنابراین، بسیارى از ائمه(ع) از تعریف اهل سنت در باب صحابى و تابعى، خارجاند. 14. الرعایه فى علم الدرایه، ص 169 15. مقباس الهدایه، ج 1، ص 125 16. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 146 17. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 403 18. کتاب العین، ج 7، ص 65 19. معجم الرجال، ج 4، ص 465 20. النهایه، ابن اثیر، ج 3، ص 484 21. المصباح المنیر، فیومى، دار الکتاب العلمیه، ج 2، ص 666 22. الرعایه، ص 69 23. مقباس الهدایه، ج 1، ص 128 24. الموضوعات فى الآثار و الاخبار، ص 49 25. الرعایه، ص 70 26. همان. 27. همان. 28. الفصول الغرویه فى الاصول الفقهیه، آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانى، ص271 29. منهج النقد، ص 415 30. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 234 31. همان، ص 34 32. الرعایه، شیخ بهایى، ص 7 33. الوجیزه، شیخ بهایى، ص 6 34. الرواشح السماویه، میرداماد، ص 130 35. الرعایه، ص 70 36. همان، ص 103 37. مقباس الهدایه، ج 1، ص 217 38. همان، ص 228 و227 39. همان، ص 231 40. همان. 41. الرعایه، ص 103 42. منهج النقد، ص 397 43. معرفه علوم الحدیث، حاکم نیشابورى، ص 94 44. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 227 45. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 397 46. العین، خلیل فراهیدى، ج 1، ص 76 47. المصباح المنیر، فیومى، ج 2، ص 557 48. النهایه، ابن اثیر، ج 3، ص 228 49. الرعایه، ص 70 50. مقباس الهدایه، ج 1، ص 134 51. مستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 72 52. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 229 53. مستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 73 54. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 416