آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

در نوشتار پیش (فصلنامه شماره 5)، به تقسیمات حدیث از جهات مختلف (از جمله،تقسیم حدیث از جهت‏شمار راویان به خبر: متواتر، مستفیض و واحد) اشاره گردید وخبر متواتر، به گونه مقارن و تطبیقى، نقد و بررسى شد. در این نوبت‏به مباحث‏مربوط به خبر واحد به صورت مقارن و تطبیقى مى‏پردازیم.
یک. تعریف خبر واحد از نظر عالمان شیعى
صاحب‏نظران شیعه در دو علم درایه و اصول فقه، از خبر واحد، تعریفهاى گوناگونى‏کرده‏اند که به مهمترین آنها اشاره مى‏کنیم: 1- شهید ثانى در تعریف خبر واحد مى‏نویسد: آحاد و هو ما لا ینتهى الى المتواتر منه،اى عن الخبر، سواء کان الراوى واحدا ام اکثر1 خبر آحاد، عبارت است از خبرى که به حد متواتر نمى‏رسد چه راوى آن یک نفر باشد ویا بیشتر. برخى از بزرگان (مانند علامه مامقانى) این تعریف را پذیرفته‏اند و آن را به‏همین شکل در تالیفاتشان نقل کرده‏اند. 2 2- آیة الله شهید صدر، در این باره مى‏نویسد: و یراد به مطلق ما لا یفید العلم من الاخبار، سواء کان واحدا حقیقه او اکثر3 مقصود از خبر واحد، خبرى است که مفید علم نیست چه در حقیقت واحد باشد یا نباشد. از جمله عالمانى که این تعریف را پذیرفته‏اند، هاشم معروف الحسنى است. 4 3- صاحب معالم مى‏فرماید: خبر الواحد هو ما لم یبلغ حد التواتر سواء کثرت رواته ام قلت و لیس شانه افاده‏العلم بنفسه‏5 خبر واحد، خبرى است که به حد تواتر نرسد چه راویانش زیاد باشند یا کم و شان آن‏به تنهایى حصول علم نباشد. 4- علامه حلى در این باره مى‏نویسد: خبر الواحد هو ما یفید الظن و ان تعدد المخبر6 خبر واحد، خبرى است که افاده ظن مى‏کند هر چند راویانش متعدد باشند.
نقد و بررسى
بى‏گمان، صاحبان این تعریفها در مقام تعریف کامل منطقى که از جنس و فصل تشکیل‏شده باشد و جامع افراد و مانع اغیار باشد (حد تام) نبوده‏اند بلکه فقط درمقام شرح و بیان ویژگى‏هاى آن تا حدى که مفهوم خبر را بنماید بوده‏اند از این‏رو، جایى براى نقد و ایراد باقى نمى‏ماند ولیکن جهت روشنتر شدن مطلب، یادآورى‏نکاتى، شایسته و ضرورى است: 1. در نوبت قبل (فصلنامه شماره 5)، چند ویژگى براى خبر متواتر، مورد تاکیدواقع شد، از جمله: زیادى شمار راویان در حدى که اتفاق بر دروغگویى به طور عادى‏امکان نداشته باشد و نیز حصول علم از آن و از آنجا که خبر واحد، قسیم خبرمتواتر است، باید به گونه‏اى تعریف گردد که عنوان قسیم بودن، حفظ شود. و این درصورتى است که در تعریف خبر واحد، ویژگى‏هاى خبر متواتر که به منزله فصل آن‏است- نفى گردد. 2. در تعریف اول، به نفى ویژگى اول خبر متواتر، توجه شده است‏یعنى خبرى که‏شمار راویانش به حدى نرسد که اتفاق آنان بر کذب ممکن نباشد ولیکن از نفى ویژگى‏دوم (یعنى حصول علم) غفلت‏شده است. در تعریف دوم، تنها ویژگى بعدى خبر متواتر (یعنى حصول علم) نفى شده است وتوجهى به نفى ویژگى اول نشده ست‏بلکه تصریح شده است که هر چند شمار راویان‏زیاد باشد. این جمله، اطلاق دارد و مواردى را که شمار راویان در حدى است که‏اتفاق بر دروغ‏گویى به طور عادى ممکن نیست، در بر مى‏گیرد. در تعریف چهارم نیز از یک سو، همانند تعریف دوم، ویژگى اول خبر متواتر نفى شده‏است و از سوى دیگر، شامل خبر واحد همراه با قرائن که موجب حصول علم است‏نمى‏شود. این در حالى است که مشهور، بلکه نزدیک به اتفاق صاحب نظران، خبر واحدمحفوف (همراه) به قرائن را از اقسام خبر واحد شمرده‏اند. اما تعریف سوم، هم ویژگى اول و هم ویژگى دوم خبر متواتر را نفى کرده است. ازاین رو نسبت‏به تعریفهاى دیگر، از کمال بیشترى برخوردار است. 3. نتیجه ویژه این بحث عبارت‏است از اینکه: بر اساس تعریف اول، اگر شمار راویان‏خبر در حدى باشد که توافق آنها بر کذب به طور عادى ناممکن باشد و خبر، مفیدعلم نباشد، مصداق خبر واحد نیست در صورتى که چنین خبرى براساس تعریف دوم،مصداق خبر واحد است. از سوى دیگر، خبر محفوف به قرائن که موجب حصول علم مى‏باشد- براساس تعریف دوم‏و چهارم، مصداق خبر واحد نیست ولى طبق تعریف اول، داخل در خبر واحد است. البته، ممکن است گفته شود که شهید صدر، در مقام تعریف خبر واحدى که در علم‏اصول از حجیت و عدم حجیت آن بحث مى‏شود، بوده است، نه در مقام تعریف خبر واحدى‏که قسیم خبر متواتر است در این صورت اشکال جامع افراد و مانع اغیار نبودن برتعریف وارد نخواهد شد.
دو. تعریف خبر واحد از نظر عالمان سنى
عالمان سنى در این بحث، با عالمان شیعى، در نحوه تقسیم خبر، اختلاف دارندزیرا همان‏گونه که پیش از این گذشت، صاحب نظران شیعه خبر را به متواتر و واحد،تقسیم کرده‏اند. آنگاه، خبر واحد به صحیح، حسن، ضعیف (و تقسیمات دیگر) منقسم‏مى‏گردد. بنابراین، خبر واحد، قسیم خبر متواتر است. از این رو، در برابر خبرمتواتر، باید خبر واحد تعریف گردد بر خلاف روش اهل سنت که خبر را در ابتدا به‏صحیح، حسن و ضعیف، تقسیم مى‏کنند. دکتر صبحى صالح در مقام تقسیم خبر، در ابتدا نظر خودش را نسبت‏به تقسیم طبیعى‏و صحیح، بیان مى‏کند و حدیث را به دو دسته مقبول و مردود، تقسیم مى‏نماید. حدیث‏مقبول را صحیح و حدیث مردود را ضعیف مى‏نامد. سپس مى‏نویسد: لکن المحدثین اصطلحوا على تقسیم ثلاثى للحدیث، آثروه على التقسیم الثنائى‏السابق‏7 محدثان، تقسیم سه‏گانه‏اى براى حدیث وضع کرده‏اند و آن را بر تقسیم دو گانه،ترجیح داده‏اند. همو در مقام بیان تقسیم حدیث صحیح، مى‏نویسد: و کما یوصف الصحیح بانه مسند و متصل، یوصف بانه متواتر او آحادى‏8 همان‏گونه که حدیث صحیح، به مسند و متصل توصیف مى‏گردد، به متواتر و آحاد نیز توصیف مى‏شود.
ملاحظه مى‏گردد که در این تقسیم‏بندى، حدیث آحادى، قسمى از حدیث صحیح و حدیث صحیح،مقسم آن قرار گرفته است‏بر خلاف تقسیم‏بندى صاحب‏نظران شیعه که در آن، خبرصحیح، قسمى از خبر واحد شناخته شده و خبر واحد، مقسم قرار گرفته است. از آنجا که صاحب نظران اهل سنت، بیشتر در ارتباط با عنوان حدیث‏سخن گفته وکمتر از خبر واحد، بحث کرده‏اند، مقایسه و مقارنه کامل در این بحث ناممکن خواهدبود لیکن در حد زیادى، تعریف حدیث، نمایانگر تعریف خبر است زیرا بیشترصاحب‏نظران اهل سنت، حدیث را از نظر لغت، حقیقتى در معناى خبر دانسته‏اند. دکترنور الدین عتر در این‏باره مى‏نویسد: و الحدیث لغه ضد القدیم و یستعمل فى اللغه ایضا، حقیقه فى الخبر. قال فى‏القاموس: الحدیث، الجدید و الخبر9 حدیث در لغت، ضد قدیم است و استعمال لغوى آن نیز حقیقتا در معناى خبر مى‏باشد. در قاموس آمده: حدیث‏یعنى جدید و یعنى خبر. پس از روشن شدن این نکته، برخى از تعاریف دانشیان اهل سنت را از حدیث، موردنقد و بررسى قرار مى‏دهیم، شارح صحیح بخارى، شیخ الاسلام ابن حجر، مى‏نویسد: المراد بالحدیث فى عرف الشرع، ما اضیف الى النبى(ص) 10 مقصود از حدیث در عرف شرع عبارت است از چیزى (کلامى) که به رسول الله(ص) نسبت داده شود. دکتر نور الدین عتر در مقام تعریف حدیث، به نقل از حدیث‏شناسان مى‏نویسد: و فى اصطلاح علماء الاسلام، ما اضیف الى النبى -صلى الله علیه و سلم- من قول اوفعل او تقریر او وصف خلقى او خلقى‏11 در اصطلاح علماى اسلام، حدیث، عبارت است از گفتار، افعال، تقریر (امضاى عملى)و یا صفت مربوط به جسم و یا اخلاق که به رسول الله صلى الله علیه و سلم- نسبت داده شود. وى بر این تعریف، اشکال مى‏کند و مى‏گوید: تعریف فوق، خبر موقوف (خبرى که ازاصحاب رسول الله(ص) نقل شود) و خبر مقطوع (خبرى که از تابعین رسول الله(ص) نقل‏شده است) را فرا نمى‏گیرد در حالى که بیشتر اهل نظر، خبر مقطوع و خبر موقوف رامصداق حدیث مى‏شمارند. از این رو، تعریف ذیل را براى حدیث، ارائه مى‏کند: ما اضیف الى النبى -صلى الله علیه و سلم- من قول او فعل او تقریر او وصف خلقى‏او خلقى، او اضیف الى الصحابى او التابعى 12 حدیث، عبارت است از گفتار، افعال، تقریر و یا وصف مربوط به جسم یا اخلاق که به‏رسول الله(ص) یا یکى از اصحاب یا تابعین، نسبت داده شود. همان‏گونه که ملاحظه مى‏گردد، دکتر عتر، بر این تعریف، جمله او اضیف الى الصحابى‏او التابعى را افزوده است تا اشکال عدم جامعیت را دفع کند.
نقد و بررسى
همان گونه که در آغاز این بخش گفته شد، بزرگان اهل سنت، بحثى تحت عنوان خبرواحد ندارند زیرا آنان خبر را به متواتر و واحد تقسیم نمى‏کنند تا خبر واحد،قسیم خبر متواتر باشد و در نتیجه، نیاز به تعریف داشته باشد بلکه آنان ازابتدا حدیث را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم کرده‏اند. صرف نظر از این نکته، میان تعریف بزرگان شیعى و سنى، اختلاف ماهوى وجود داردزیرا از نظر عالمان شیعى، خبر (حدیث)، افزون بر آنچه که بیانگر قول، فعل،تقریر و یا وصفى از اوصاف رسول خداست، شامل آنچه که بیانگر قول، فعل، تقریر ووصفى از اوصاف یکى از معصومان دیگر است، نیز مى‏شود اما براساس تعریف اول و دوم‏اهل سنت، حدیث (خبر)، اختصاص به قول، فعل، تقریر و اوصاف رسول خدا دارد و براساس تعریف دوم هر چند با اضافه کردن کلمه صحابى و تابعى، این اشکال تا حدى‏بر طرف مى‏گردد زیرا برخى از ائمه(ع) براساس تعریفى مشهور از صحابى و تابعى،مصداق این دو عنوان‏اند13 لیکن، نسبت‏به بعضى دیگر از ائمه(ع) اشکال، همچنان‏باقى است. از سوى دیگر، حجیت و ارزش قول امامان معصوم(ع) از آن جهت است که آنان در نظرشیعه، همانند رسول خدا(ص) معصوم‏اند و از طرف خداوند، براى سرپرستى جامعه وبیان احکام الهى، منصوب شده‏اند. این بحث، عمق و دامنه بیشترى دارد که خارج از قلمرو این نوشته است.
سه. اقسام خبر واحد
پس از اینکه روشن شد که خبر آحاد (واحد) عبارت است از خبرى که متواتر نباشد،شایسته است تقسیماتى که در باره آن انجام گرفته، یکایک، مورد نقد و بررسى قرارگیرد. پیش از این گفته شد که خبر از جهات گوناگون تقسیم مى‏گردد. از جمله به‏لحاظ شمار راویان، به متواتر و آحاد تقسیم مى‏شود (که بحث آن گذشت). خبر آحادنیز به لحاظ شمار راویان، به اقسامى منقسم مى‏گردد. شهید ثانى، در پى تقسیم خبر به متواتر و واحد و تعریف خبر واحد، در مقام بیان‏اقسام آن مى‏فرماید: ثم هو، اى خبر الواحد، مستفیض و غریب و غیرهما 14 خبر واحد (اقسامى دارد از جمله) عبارت است از مستفیض و غریب و غیر آن دو. در همین ارتباط، محقق مامقانى، پس از تعریف خبر واحد مى‏فرماید: و له اقسام و لکل قسم اسم براسه، فمن تلک الاسماء: المحفوف بالقرائن القطعیه...و منها المستفیض... و منها الغریب... و منها العزیز15 براى خبر واحد، اقسامى است و هر قسمى، اسمى جداگانه دارد. از جمله این اسمهاعبارت‏اند از: مستفیض، غریب و عزیز. صاحب‏نظران دیگر شیعى نیز این تقسیم را پذیرفته‏اند که نقل عبارات آنها به طول مى‏انجامد.
چهار. تقسم خبر واحد از نگاه اهل سنت
صاحب‏نظران اهل سنت نیز خبر را به مستفیض، غریب و عزیز تقسیم کرده‏اند. دکترصبحى صالح پس از اینکه حدیث را به صحیح، حسن و ضعیف تقسیم مى‏کند، مى‏نویسد: و کما یوصف الصحیح بانه مسند و متصل، یوصف بانه متواتر او آحادى و یجوز وصفه‏بانه غریب او مشهور16 همان‏گونه که حدیث صحیح به مسند و متصل توصیف مى‏شود، به متواتر و آحادى نیزتوصیف مى‏شود و نیز جایز است توصیف آن به غریب و مشهور. دکتر نورالدین عتر در فصل دوم در مقام بیان انواع حدیث از جهت تعدد روات‏مى‏نویسد: و فیه هذه الانواع: المتواتر، المشهور، المستفیض، العزیز، التابع، الشاهد17 حدیث از جهت تعدد روات، مشتمل است‏بر این انواع: متواتر، مشهور، مستفیض، عزیز،تابع و شاهد.
ملاحظه مى‏شود که عنوان مستفیض، غریب و عزیز، در کلمات صاحب‏نظران اهل سنت هم‏به کار رفته است‏با این تفاوت که برخى از آنان، حدیث صحیح را مقسم این اقسام‏دانسته‏اند بر خلاف دانشوران شیعه که خبر واحد را (به لحاظ شمار راویان) مقسم‏این اقسام مى‏دانند البته ممکن است هر یک از این عناوین با عنوان صحیح، حسن وضعیف جمع گردد. در هر صورت، این نوشته درمقام بررسى اجمالى برخى از احکام هریک از این عناوین است.
پنج. اصطلاح مستفیض
پس از روشن شدن جایگاه عنوان مستفیض در میان تقسیمات خبر، نوبت‏به شناسایى آن‏و احکام آن مى‏رسد. از این رو، پیش از هر بحثى، بایسته است که مفهوم مستفیض ازنظر اهل لغت‏بررسى گردد.
الف- مفهوم مستفیض در لغت
خلیل بن احمد فراهیدى مى‏نویسد: و حدیث مستفاض ماخوذ فیه قد استفاضوه، اى اخذوا فیه، و من قال مستفیض فانه‏یقول هو ذائع فى الناس منبسط مثل الماء المستفیض.18 ابن فارسى مى‏نویسد: و افاض القوم فى الحدیث، اذا اندفعوا فیه. 19 ابن اثیر مى‏نویسد: و یفیض المال، اى یکثر.20 علامه فیومى مى‏نویسد: و استفاض الحدیث، شاع فى الناس وانتشر، فهو مستفیض اسم فاعل.21
نقد و بررسى
از مجموع این موارد استفاده مى‏شود که اصطلاح مستفیض به معناى بسیار منتشر،شایع و هرچیزى است که دسترسى بدان راحت و آسان باشد همانند آبى که از چاه،فیضان دارد و بالا مى‏آید و به راحتى قابل برداشتن و استفاده است.
ب- تعریف مستفیض در اصطلاح دانش درایه
مفهوم عنوان مستفیض از نگاه اهل لغت، با مفهوم آن در اصطلاح دانش درایه، تفاوت‏چندانى ندارد. جهت آشنایى بیشتر، چند تعریف از صاحب‏نظران این دانش، مورد نقد وبررسى قرار مى‏گیرد. شیخ بهایى در مقام تعریف خبر مستفیض مى‏نویسد: مستفیض، ان زادت رواته عن ثلاثه فى کل مرتبه او زادت عن اثنین، عند بعضهم 22 چنانچه راویان خبر از سه نفر افزون گردد، خبر مستفیض است و در نظر برخى دیگر،اگر از دو نفر افزون گردد، خبر مستفیض است. آیه الله مامقانى در این باره مى‏نویسد: و المراد به هنا: هو الخبر الذى تکثرت رواته فى کل مرتبه و الاکثر على اعتبارزیادتهم فى کل طبقه عن ثلاثه و عن بعضهم: انه ما زادت عن اثنین فما رواه ثلاثه،من المستفیض، على الثانى دون الاول‏23 مقصود از مستفیض، در دانش درایه، خبرى است که روات آن در هر طبقه، زیاد باشد واکثر علما، زیادى بر سه نفر را در هر طبقه معتبر دانسته‏اند و برخى دیگر، زیادى‏بر دو نفر را. بنابر تعریف اول، هر خبرى را که سه نفر روایت کنند، مستفیض است. هاشم معروف الحسنى در این باره مى‏نویسد: اما الاستفاضه، فلا یوصف بها الحدیث الا اذا رواه اکثر من ثلاثه فى جمیع‏مراحله حتى ینتهى الى الراوى الاخیر24 حدیث‏به مستفیض توصیف نمى‏گردد، مگر هنگامى که بیشتر از سه نفر در تمام طبقات،آن را روایت کنند تا آخرین راوى.
از آنچه نقل شد، استفاده مى‏گردد که در تعریف اصطلاح مستفیض، میان عالمان شیعى،اختلاف قابل توجهى وجود ندارد جز اینکه برخى حداقل راویان را در هر مرتبه، دونفر مى‏دانند (مانند تعریف اول و دوم) و برخى، حداقل آن را سه نفر دانسته‏اند (مانند تعریف سوم). مباحثى در ارتباط با اصطلاح مستفیض، میان صاحب نظران، مورد بحث و دقت واقع شده‏است. در اینجا به دو مورد از آنها اشاره مى‏گردد:
ج- رابطه مستفیض و مشهور
صاحب نظران، در این که میان خبر مستفیض و مشهور، رابطه ترادف وجود دارد یاعموم و خصوص مطلق، گفتگو نموده‏اند. شیخ بهایى در این باره مى‏نویسد: و یقال له المشهور، ایضا حین تزید رواته عن ثلاثه او اثنین 25 به خبر مستفیض، هرگاه راویان آن زاید بر سه نفر و یا دو نفر باشند، مشهور نیزگفته شده است. همو به دنبال این نظریه مى‏نویسد: و قد یغایر بینهما، اى بین المستفیض و المشهور، بان یجعل المستفیض ما اتصف بذلک‏فى ابتدائه و انتهائه على السواء و المشهور اعم من ذلک. 26 گاهى میان مستفیض و مشهور، فرق گذاشته مى‏شود بدین معنى که مستفیض خبرى است که‏در آغاز و پایان، یکسان باشد و خبر مشهور، اعم است از مستفیض. در جاى دیگر مى‏نویسد: و قد یطلق المشهور على ما اشتهر على الالسنه وان اختص باسناد واحد، بل مالایوجد له اسناد اصلا 27 گاهى مشهور به حدیثى گفته مى‏شود که بر زبانها اشتهار پیدا کرده باشد هرچند یک‏سند (راوى) بیشتر نداشته باشد بلکه هرچند سندى نداشته باشد. بنابراین، در باره رابطه میان حدیث مشهور و مستفیض، سه نظر وجود دارد: برخى آن‏دو را مترادف و برخى مشهور را اعم و برخى دیگر، مستفیض را اعم مى‏دانند.
نقد و بررسى
به نظر مى‏رسد که میان دو اصطلاح مستفیض و مشهور، رابطه عموم و خصوص من وجه‏باشد زیرا چه بسا راوى خبرى در تمام و یا بعضى از طبقات، یک نفر بیشتر نباشد وآن خبر، مشهور باشد و چه بسا روایتى که راویان آن در تمامى طبقات، افزون بر دونفر باشند و مشهور نباشد ولى مستفیض شمرده شود. همچنین ممکن است روایتى باشدکه راویان آن در تمام طبقات، بیشتر از دو نفر باشند که هم مشهور باشد و هم‏مستفیض. بنابراین، یک مورد اجتماع و دو مورد افتراق که شرط عموم و خصوص من وجه است،بین این دو مجموعه مصادیق (مشهور و مستفیض) دیده مى‏شود.
د- نسبت‏خبر مستفیض و متواتر
بحث دیگرى که جاى دقت و تحقیق دارد، عبارت است از اینکه خبر مستفیض، زیرمجموعه خبر واحد است‏یا خبر متواتر؟ برخى خواسته‏اند خبر مستفیض را اعم از خبرمتواتر بدانند. صاحب فصول، پس از تقسیم و تعریف خبر مستفیض، مى‏نویسد: و بعضهم یجعل المستفیض اعم من المتواتر و هو غیر معروف 28 برخى از صاحب نظران، خبر مستفیض را فراگیرتر از خبر متواتر دانسته‏اند لیکن این مطلب غیر معروف است.
نقد و بررسى
همان‏گونه که محقق اصفهانى (صاحب الفصول الغرویه) فرموده است، مرادف بودن‏اصطلاح مستفیض با اصطلاح متواتر، یا اعم بودن آن، معروف نیست‏بلکه نادرست است.شاهد بر این مدعا، مقابله‏اى است که میان خبر متواتر و خبر مستفیض در کلام‏صاحب‏نظران آمده است. اگر میان این دو عنوان، ترادف و یا عموم و خصوص مطلق باشد،تقابل وجهى ندارد.
شش. تعریف مستفیض از نگاه اهل سنت
اهل سنت، در تعریف حدیث مستفیض، اختلاف کرده‏اند. برخى آن را مساوى با حدیث‏مشهور دانسته و برخى دیگر، میان این دو، تفاوت قائل شده‏اند. اینان نیز بر دوباورند: بعضى حدیث مستفیض را فراگیرتر از مشهور مى‏دانند و برخى دیگر بر عکس.دکتر عتر در این باره مى‏نویسد: و المستفیض هو الحدیث المشهور عند جماعه من العلماء و اصحاب هذا الراى اختلفوافى التفرقه بینهما فمنهم من قال المشهور اعم من المستفیض و منهم من عکس فجعل‏المستفیض اعم من المشهور و قیل انه ما تلقته الامه بالقبول فى غیر اعتبار عدد 29 حدیث مستفیض، نزد عده‏اى از علما، همان حدیث مشهور است. صاحبان این باور، درفرق میان این دو، اختلاف کرده‏اند. برخى حدیث مشهور را فراگیرتر از حدیث مستفیض‏دانسته‏اند و برخى دیگر بر عکس، حدیث مستفیض را فراگیرتر دانسته‏اند. گفته شده‏است که حدیث مستفیض، عبارت است از آنچه که امت آن را تلقى به قبول کند، بدون‏اعتبار عدد خاصى در روات. دکتر صبحى صالح، پس از تقسیم حدیث‏به عزیز، مشهور و مستفیض، مى‏نویسد: و ان روته عنه الجماعه و کان فى ابتدائه و انتهائه سواء، سمى مستفیضا 30 چنانچه گروهى حدیث را از شیخ، نقل کنند و نقلها در آغاز و پایان یکسان باشد،مستفیض نامیده مى‏شود. همو در چند صفحه پس از تعریف، این بحث را مطرح مى‏کند که رابطه میان حدیث مشهورو مستفیض چیست؟ و در پاسخ این پرسش، پس از نقل نظر برخى از صاحب‏نظران (مبنى برترادف این دو) مى‏نویسد: لکن الاصح التفرقه بینهما بان المستفیض یکون فى ابتدائه و انتهائه سواءو المشهور اعم من ذلک و منهم من غایر بینهما على کیفیه اخرى 31 صحیح‏تر، تفاوت میان حدیث مشهور و مستفیض است زیرا مستفیض در آغاز و پایان‏مساوى است ولى مشهور، اعم است از این. برخى نیز تفاوت میان این دو را به گونه دیگر بیان کرده‏اند.
جمع‏بندى
از آنچه گذشت، روشن مى‏گردد که در چند جهت، میان عالمان شیعى و سنى، نسبت‏به‏خبر مستفیض، اختلاف نظر وجود دارد. از جمله، در تحقق این عنوان از نظر عالمان‏شیعى، تعدد راویان شرط است‏بر خلاف برخى تعاریف اهل سنت که خبر مورد قبول امت‏را مستفیض مى‏دانند هرچند راویان آن در تمام طبقات متعدد نباشد. و از سوى دیگر، در باره رابطه مستفیض و مشهور، هم در آراى شیعه و هم در آراى‏اهل سنت، اختلاف وجود دارد.
هفت. اصطلاح «غریب‏»
یکى دیگر از اصطلاحات مربوط به خبر واحد (به لحاظ تقسیم آن از جهت‏شمار راویان)، عنوان غریب است. در این بخش، برخى از مباحث آن بررسى مى‏شود:
الف- تعریف «غریب‏»
شیخ بهایى پس از تقسیم خبر واحد به مستفیض و غریب، در مقام تعریف آن مى‏نویسد: غریب ان انفرد به راو واحد، فى اى موضع وقع التفرد به فى السند، وان تعددت‏الطرق الیه او منه 32 اگر راوى خبر در یک طبقه، یک نفر باشد فرقى نمى‏کند در هر طبقه‏اى که باشد- خبرغریب نامیده مى‏شود هرچند راههاى منتهى به آن فرد و یا راویان از آن فرد، زیادباشند. همو در الوجیزه در مقام تعریف خبر غریب، مى‏نویسد: او انفرد به واحد فى احدها فغریب 33 اگر راوى خبر در یک طبقه، یک نفر باشد، خبر غریب نام دارد. آیة الله مامقانى در این باره مى‏نویسد: و هو، على ما صرح به جمع، هو الخبر الذى انفرد بروایته الطبقات جمیعا او بعضهاواحد فى اى موضع من السند وقع التفرد به، اوله کان او وسطه او آخره، و ان تعددت‏الرواه فى سائر طبقات السند تعریف خبر غریب، براساس تصریح بعضى، عبارت است از خبرى که در تمام طبقات و یابعضى از طبقات، یک نفر روایت کند چه در طبقه اول، چه وسط و چه آخر باشد هرچندراویان در دیگر طبقات سند، زیاد باشند. علامه میرداماد، حدیث غریب را این چنین تعریف مى‏کند: الروایه التى یرویها راو واحد فى الطبقه الاولى، و اثنان فى الطبقات اللاحقه 34حدیث غریب، عبارت است از روایتى که راوى واحد در طبقه اول و دو راوى در طبقات‏بعدى، آن را روایت کنند.
از مجموع این تعریفها روشن مى‏گردد که شرط تحقق عنوان غریب، عبارت است از اینکه‏در یکى از طبقات، راوى آن، یک نفر باشد برخلاف مستفیض که باید در تمام طبقات،راویان آن، کمتر از دو نفر نباشند. پس از روشن شدن تعریف خبر غریب، باید در باره مباحثى که مربوط بدان است، تحقیق‏گردد. از جمله این مباحث، تقسیمات آن است:
ب- فرد مطلق و فرد نسبى
یکى از تقسیمات غریب، عبارت است از تقسیم آن به فرد مطلق و فرد نسبى. شیخ‏بهایى پس از تعریف آن مى‏نویسد: ثم ان کان الانفراد فى اصل سنده، فهو الفرد المطلق، و الا فالفرد النسبى 35 اگر انفراد در حدیث غریب، در اصل سند باشد، فرد مطلق نامیده مى‏شود والا فردنسبى نام دارد. وى در جاى دیگر کتاب، در مقام تقسیم حدیث منفرد مى‏نویسد: و هو قسمان، لانه اما ان ینفرد به روایه عن جمیع الرواه، و هو الانفراد المطلق،و الحقه بعضهم بالشاذ و سیاتى انه یخالفه او ینفرد به بالنسبه الى جهه، و هوالنسبى، کتفرد اهل بلد معین کمکه و البصره و الکوفه او تفرد واحد من اهلها به 36 حدیث مفرد، دو قسم است زیرا یا همه راویان فرد، از این چنین حدیثى، مفرد مطلق‏است( برخى آن‏را به حدیث‏شاذ ملحق کرده‏اند، ولیکن پس از آن خواهد آمد که فردمطلق، با شاذ مخالف است) و یا اینکه راوى، نسبت‏به جهتى، فرد است. این، مفردنسبى نام دارد، مانند اینکه اهل شهر مخصوصى مثل مکه و بصره و کوفه و یا یک نفراز این اهالى، آن را نقل کند. آیة الله مامقانى نیز همین عبارت شیخ بهایى را آورده و آن را پذیرفته است.
ج- غریب در سند، متن و یا هر دو
حدیث غریب، گاهى از جهت‏سند، گاهى‏از جهت متن و گاهى از هر دو جهت، غریب است.در این بخش، به اختصار، تعریف هر یک را از کتاب مقباس الهدایه نقل مى‏کنیم: 37 فالاول، ما تفرد بروایته واحد عن مثله و هکذا الى آخر السند، مع کون المتن‏معروفا والثانى، ما تفرد واحد بروایه متنه ثم یرویه عنه او عن واحد آخر، یرویه‏عنه جماعه کثیر، فیشتهر نقله عن المنفرد و قد یعبر عنه للتمییز بالغریب المشهور، لاتصافه بالغرابه فى طرفه الاول و بالشهره فى طرفه الآخر 38 غریب از جهت‏سند، عبارت است از حدیثى که راوى آن، یک نفر باشد که از همانندخودش روایت کند، تا آخر سند در حالى که متن آن معروف است.حدیث غریب از حیث متن،عبارت است‏از حدیثى که متن آن را یک نفر نقل کرده ست‏سپس گروهى آن را از آن‏شخص و یا از شخص دیگرى که آن‏را نقل کرده- روایت مى‏کنند در نتیجه، نقل از یک‏نفر، شهرت پیدا مى‏کند و حدیث غریب را گاهى غریب مشهور مى‏نامند به این دلیل که‏در طرف اول، غریب است و در طرف آخر، مشتهر شده است. و اما الثالث، فهو ما کان راویه فى جمیع المراتب واحدا، مع اشتهار متنه عن‏جماعه 39 قسم سوم (غریب از حیث متن و سند)، عبارت است از روایتى که راوى آن در تمام‏طبقات با اشتهار متن آن از گروهى‏1 واحد باشد. و به هنگام کاربرد مطلق غریب،این نوع اخیر اى حدیث غریب مقصود است.
د- غریب از نظر لفظ
نوع دیگر از حدیث غریب، عبارت است از غریب از نظر لفظ و آن روایتى است که درمتن آن، الفاظ غامض و مشکل که دور از فهم است، وجود داشته باشد.40 در باره شناخت احادیث غریب از جهت لفظ، کتابهاى فراوانى نوشته شده است.
ه- رابطه غریب با صحیح و حسن
برخى چنین پنداشته‏اند که هر حدیث غریب، ضعیف است. در حالى که چنین نیست زیرااگر حدیث غریب شاذ باشد، در این صورت، ضعیف خواهد بود. در غیر این صورت، ممکن‏است صحیح و یا حسن باشد. شیخ بهایى در این باره مى‏نویسد: و لا یضعف الحدیث‏بذلک، من حیث کونه افرادا الا ان یلحق بالشاذ، فیرد لذلک 41حدیث‏با یکى بودن راوى (غریب بودن)، داخل در عنوان ضعیف نمى‏شود مگر اینکه‏عنوان شاذ بر آن صادق باشد. در این صورت، از این جهت، مردود است.
جمع‏بندى
روشن شد که اصطلاح غریب، سه‏گونه استعمال دارد. غریب مطلق، غریب نسبى و غریب‏لفظى. هر یک از این سه استعمال نیز اقسامى دارد. و نیز روشن شد که اصطلاح غریب با ضعیف مترادف نیست‏بلکه میان این دو، رابطه‏عموم و خصوص من وجه برقرار است.
هشت. غریب در نگاه اهل سنت
صاحب‏نظران اهل سنت، در دانش درایه، مباحث گوناگونى را در باره حدیث غریب واقسام و احکام آن، مطرح کرده‏اند. در این بخش، برخى از آنها مورد رسیدگى قرارمى‏گیرد.
الف- تعریف حدیث غریب
دکتر نور الدین عتر در کتاب شرح الشرح، در باره تعریف غریب، چنین مى‏نویسد: و عند المحدثین، هو الحدیث الذى تفرد به راویه، سواء تفرد به عن امام یجمع‏حدیثه او عن راو غیر امام 42 حدیث غریب، نزد محدثان، عبارت است از حدیثى که راوى آن، یک نفر باشد. چه راوى‏از امامى که احادیث او را جمع مى‏کند،واحد باشد و یا از غیر امام.
ب- اقسام حدیث غریب
حاکم نیشابورى پس از بیان اینکه حدیث غریب، اقسام گوناگونى دارد، سه نوع ازغریب الحدیث را با مثال برمى‏شمارد: غرائب الصحیح، غرائب الشیوخ و غرائب المتون.دکتر صبحى صالح در باره تقسیمات غریب مى‏نویسد: و انواع الغریب متکاثره اهم هذه الانواع ثلاثه: الاول، تفرد شخص عن شخص... الثانى،تفرد اهل بلد عن شخص... الثالث، تفرد شخص من اهل بلد عن اهل بلد آخر 43 انواع حدیث غریب، زیاد است. مهمترین آنها سه نوع است: اول، نقل یک نفر از یک‏نفر... دوم، نقل اهل یک شهر از یک نفر... سوم، نقل یک فرد از اهل یک شهر.44
ج- غریب از نظر متن و سند
دکتر عتر، حدیث غریب را از جهت دیگرى تقسیم مى‏کند. وى در این باره مى‏نویسد:و قد قسم العلماء الغریب بحسب موضع الغرابه فیه اقساما کثیره، ترجع الى قسمین‏الاول، الغریب متنا و اسنادا و هو الحدیث الذى لا یروى الا من وجه واحد... القسم‏الثانى، الغریب اسنادا لامتنا و هو الحدیث الذى اشتهر بوروده من عده طرق عن راواو عن صحابى او عده رواه ثم تفرد به راو فرواه من وجه آخر غیر ما اشتهر به‏الحدیث 45 علما، حدیث غریب را از جهت طبقه غرابت، به اقسام زیادى تقسیم کرده‏اند که به دوقسم مهم، برگشت مى‏کند: اول، حدیث غریب از جهت متن و سند و آن عبارت است ازحدیثى که روایت نمى‏شود، مگر از جهت واحد (یعنى راوى در تمام طبقات، یک نفر است)قسم دوم، حدیث غریب تنها از جهت‏سند، نه متن و آن عبارت است از حدیثى که نقل‏آن از راههاى متعددى (از طریق یک راوى، یا صحابى و یا گروهى از راویان) مشتهرشود سپس یک راوى، آن را از غیر آن جهتى که مشهور شده است، روایت کند.
از مطالبى که در باره غریب بیان شد، روشن شد که میان تعریف عالمان شیعى ازاصطلاح غریب با تعریف عالمان سنى، تفاوت قابل توجهى وجود ندارد. از طرفى، هم عالمان شیعى و هم عالمان سنى، غریب را به اقسام گوناگونى تقسیم‏کرده‏اند. در این جهت نیز اختلاف چشمگیرى به چشم نمى‏خورد.
نه. اصطلاح عزیز
یکى دیگر از اصطلاحات زیر مجموعه خبر واحد به لحاظ شمار راویان، عنوان عزیزاست زیرا پیش از این گذشت که خبر واحد از جهتى تقسیم مى‏شود به مستفیض، غریب وعزیز. برخى از مباحث مربوط به دو اصطلاح مستفیض و غریب، گذشت و اینک چند بحث‏در باره اصطلاح عزیز:
الف- مفهوم عزیز از نگاه اهل لغت
خلیل فراهیدى مى‏نویسد: یقال عز الشئى اذا قل، حتى یکاد لا یوجد من قلته.46 علامه فیومى مى‏نویسد: و عز الشى‏ء، یعز من باب ضرب، لم یقدر علیه.47 ابن اثیر مى‏نویسد: فى اسماء الله تعالى: العزیز، هو الغالب القوى الذى لا یغلب و العزه فى الاصل:القوه و الشده و الغلبه. تقول عز یعز بالکسر، اذا صار عزیزا و عز یعز بالفتح، اذا اشتد.48 از مجموع این موارد، استفاده مى‏شود که اگر عزیز از باب عز یعز باشد، به معناى‏قوت مى‏باشد و اگر از باب عز یعز باشد، به معناى ندرت و قلت مى‏باشد.
ب- تعریف عزیز در اصطلاح درایه
شیخ بهایى، پس از تقسیم خبر واحد به مستفیض، غریب و عزیز، مى‏نویسد: و هو الذى لایرویه اقل من اثنین عن اثنین سمى عزیزا لقله وجوده او لکونه عز (اى‏قوى) لمجیئه من طرق اخرى 49 عزیز، عبارت است از حدیثى که کمتر از دو نفر، آن‏را روایت نکنند یا از آن جهت‏که کمیاب است، بدین اسم نامیده شده و یا از آن جهت که (به خاطر نقل آن ازراههاى دیگر) قوى است‏به خاطر نقل آن از راههاى دیگر. آیة الله مامقانى، همین تعریف شیخ بهایى را با مختصر تغییرى، چنین نقل مى‏کند: و هو مالایرویه اقل من اثنین سمى عزیزا لقله وجوده او لکونه عز اى قوى لمجیئه من طریق آخر 50 عزیز، عبارت است از حدیثى که کمتر از دو نفر آن‏را روایت نکرده باشد یا از آن‏جهت که کمیاب است، بدین اسم نامیده شده و یا از آن جهت که قوى است (چون ازراههاى دیگر نقل شده). صاحب وصول الاخبار، حدیث عزیز را چنین تعریف مى‏کند:بن سعید و ابن ابى عمیر، فهو العزیز 51 ان رواه اثنان او ثلاثه عن کل من یجمع الحدیث ویروى عنه لعدالته وضبطه کالحسین چنانچه حدیث را دو و یا سه نفر نقل کنند از کسى که احادیث پیش او جمع شده و به‏خاطر عادل و ضابط بودنش، مانند حسین بن سعید و ابن ابى عمیر، از او حدیث نقل‏مى‏شود، عزیز نامیده مى‏شود.
ده. عزیز در نگاه اهل سنت
دکتر صبحى صالح مى‏نویسد: الغریب اذا اشترک اثنان او ثلاثه فى روایته عن الشیخ، سمى عزیزا 52 حدیث غریب، هرگاه دو و یا سه نفر در نقل آن از شیخ اشتراک داشته باشند، عزیز نامیده مى‏شود. صاحب فتح المغیث‏به نقل برخى از صاحب‏نظران مى‏نویسد: انه الذى یکون فى طبقه من طبقاته راویان فقط 53عزیز، حدیثى است که در یک طبقه از طبقاتش، دو راوى بیشتر نیست. ابن صلاح در مقام تعریف عزیز مى‏نویسد: فاذا روى عنهم رجلان و ثلاثه واشترکوا فى حدیث، سمى عزیزا 54 هرگاه از ائمه حدیث (صاحبان مجامع)، دو و یا سه مرد، روایت کنند و اشتراک در حدیث داشته باشند، این حدیث، عزیز نامیده مى‏شود.
پى‏نوشت‏ها

1. الدرایه فى علم مصطلح الحدیث، نجف، مطبعه النعمان، ص 15 2. الهدایه فى علم الدرایه، تحقیق محمد رضا مامقانى، چاپ آل البیت، ج 1،ص 125 3. بحوث فى علم الاصول، با تقریر آیة الله سید محمود هاشمى، ج 4، ص 338 4. الموضوعات فى الآثار و الاخبار، دار الکتاب اللبنانى، ص 5 5. معالم الاصول، انتشارات اسلامیه، ص 186 6. مبادى الوصول، ص‏203 7. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 141 8. همان، ص‏151 9. منهج النقد فى علوم الحدیث، نور الدین عتر، ص 26 10. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 5 11. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 26 12. همان، ص 27 13. نسبت‏به مفهوم و قلمرو صحابى و تابعى، اختلاف نظر وجود دارد. در باره تعریف‏صحابى، چند نظر وجود دارد، از جمله: ) کسى که حضرت رسول(ص) را ملاقات کرده وبا او مجالست داشته است ) کسى که حداقل یک و یا دو سال با حضرت، مصاحبت داشته‏است ) کسى که با حضرت، افزون بر مصاحبت زیاد، روایت نیز نقل کرده است ) کسى‏که زمان او را درک کرده و مسلمان بوده، هر چند او را ندیده باشد. در باره تابعى نیز اقوالى است، از جمله:1) کسى که یکى از صحابه را ملاقات کرده‏و با اسلام مرده است 2) کسى که افزون بر درک صحابى، مدتى با او مصاحبت کرده‏است (کشاف، ج 1، ص 183). بنابراین، بسیارى از ائمه(ع) از تعریف اهل سنت در باب صحابى و تابعى، خارج‏اند. 14. الرعایه فى علم الدرایه، ص 169 15. مقباس الهدایه، ج 1، ص 125 16. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 146 17. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 403 18. کتاب العین، ج 7، ص 65 19. معجم الرجال، ج 4، ص 465 20. النهایه، ابن اثیر، ج 3، ص 484 21. المصباح المنیر، فیومى، دار الکتاب العلمیه، ج 2، ص 666 22. الرعایه، ص 69 23. مقباس الهدایه، ج 1، ص 128 24. الموضوعات فى الآثار و الاخبار، ص 49 25. الرعایه، ص 70 26. همان. 27. همان. 28. الفصول الغرویه فى الاصول الفقهیه، آیة الله شیخ محمد حسین اصفهانى، ص‏271 29. منهج النقد، ص 415 30. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 234 31. همان، ص 34 32. الرعایه، شیخ بهایى، ص 7 33. الوجیزه، شیخ بهایى، ص 6 34. الرواشح السماویه، میرداماد، ص 130 35. الرعایه، ص 70 36. همان، ص 103 37. مقباس الهدایه، ج 1، ص 217 38. همان، ص 228 و227 39. همان، ص 231 40. همان. 41. الرعایه، ص 103 42. منهج النقد، ص 397 43. معرفه علوم الحدیث، حاکم نیشابورى، ص 94 44. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 227 45. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 397 46. العین، خلیل فراهیدى، ج 1، ص 76 47. المصباح المنیر، فیومى، ج 2، ص 557 48. النهایه، ابن اثیر، ج 3، ص 228 49. الرعایه، ص 70 50. مقباس الهدایه، ج 1، ص 134 51. مستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 72 52. علوم الحدیث و مصطلحه، ص 229 53. مستدرکات مقباس الهدایه، ج 5، ص 73 54. منهج النقد فى علوم الحدیث، ص 416

تبلیغات