آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

«امام صادق(ع) از جابربن عبداللّه انصارى روایت مى کند که جابر مى گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که مى فرمود: صداى دخترى از انصار را که در باغ پدر خود بود، شنیدم؛ به خصوصیات ظاهرى وى که مى خواستم نگاه کردم، و بعد با او ازدواج کردم، و او همسر خوبى بود»!!
حتما مى پرسید این دختر، کدام یک از همسران پیامبر(ص) بوده است که پیامبر بزرگوار(ص) پیش از ازدواج، صداى او را شنیده و او را نگاه خواستگارانه! کرده و بعد هم با او ازدواج کرده است؟ پیامبر(ص) چه نیازى به چنین کارى داشته است؟!
نه؛ تعجب نکنید و ذهنتان به جایى نرود؛ چون پیامبر اکرم ـ صلوات اللّه وسلامه علیه وآله ـ صدایى نشنیده و چنین همسرى نیز نگرفته است. جریان (ترجمه درست) از این قرار است:
امام صادق(ع) فرمود: این خبر (خبرى که پیش از این حدیث در کتاب آمده است، با این مضمون که پیامبرـ ص ـ فرمود: وقتى یکى از شماها مى خواهد ازدواج کند، اشکالى ندارد که خوب نگاه کند؛ چرا که او مشترى است) براى جابر بن عبداللّه انصارى بازگو شد.جابر گفت: من وقتى این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدم، دخترى از انصار را که در باغ پدرش بود، پنهانى زیر نظر گرفتم و به آنچه که مى خواستم و نمى خواستم، نگاه کردم. بعد هم با او ازدواج کردم و او بهترین زن بود.
یک بار دیگر دو متن را مقایسه کنید و تفاوت را داورى نمایید. به این نمونه نیز توجه کنید:
على(ع) فرمود: رسول خدا(ص) نگین شیشه اى (بلورى) را دید و فرمود: آرى، این نگین، شیشه اى است!!
اگر شما باشید و این متن، چه قضاوتى درباره آن خواهید کرد؟ آیا اختلافى بر سر جنس نگین بوده و یا توضیح واضحات است؟! جوابى نخواهید یافت. پس بهتر است به متن خود روایت توجه فرمایید:
قال على(ع): رأى رسول اللّه فصّ بلور، فقال: نعم الفصّ البلّور!
حالا دیگر براى شما نیز روشن است که اشکال کار از کجاست؟ در همین یک کلمه که «نعم» (از افعال مدح) در ترجمه، جاى خودش را به «نعم» (اسم به معناى «آرى») داده است!
احتمالا موافق باشید یک نمونه دیگر را نیز پیش از ورود به بحث اصلى، ملاحظه کنید؛ هر چند اصل بحث همین هاست:
على(ع) فرمود: همچنین، طلاق دادن زن بى عقل و خل و زن مریض و مجنون جایز نیست….
نه؛ نگران نشوید! امیرالمؤمنین(ع) کسى را از این کار منع نکرده است. این اشتباه مترجم محترم است که «مرد» را «زن» کرده است. آن حضرت(ع) طلاق دادن توسط مرد سفیه و خل، و کسى که به بیمارى برسام مبتلا شده (بیمارى که موجب هذیان گویى مى گردد) را صحیح ندانسته است:… ولایجوز طلاق المعتوة و لا مبرسم….
ملاحظه مى فرمایید که مفعول، جاى فاعل نشسته و این مصیبت را به بار آورده است!
شاید باور نکنید؛ ولى در ادامه خواهید دید که اینها فقط چند نمونه از مجموعه اى از اشتباهات عمدتا فاحش، در ترجمه یک کتاب حدیثى، در حجم فقط 125 صفحه رقعى مى باشد؛ آن هم از نویسنده محترم و پرتلاش و خدمتگزارى که تا کنون بیش از پنجاه کتاب نوشته و منتشر کرده و بسیارى از آنها بارها به چاپ رسیده است. شرط برادرى و اخلاق علمى حکم مى کرد که همان گونه که خود ایشان در مقدمه کتاب اشاره کرده اند، اشتباهات احتمالى به ایشان تذکر داده شود؛ ولى از آنجا که کتاب، مجموعه اى حدیثى از یکى از علماى بزرگ است که توسط مؤسسه خیریه اى منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته و اشتباهات نیز آن قدر فاحش است که نمى توان از آن گذشت و «کشته از بس که فزون است، کفن نتوان کرد»، لذا با پوزش فراوان از محضر این برادر بزرگوار، و با آرزوى توفیق مستمر براى ایشان، ظاهرا چاره اى نبود جز تذکر این دسته از اشتباهات در قالب یک نقد، تا اگر هنوز باور نداریم که «ترجمه» یک دانش است و «تحقیق» نیز یک فن، لااقل احتمال آن را بدهیم و این گونه و بى گدار، تن به گرداب کارى که از توان یا حوصله ما بیرون است، ندهیم. در آن صورت، اگر خدمت نکرده باشیم، حداقل این اطمینان را خواهیم داشت که فسادى به بار نیاورده ایم و مایه هتک متون ارزشمند حدیثى و ملعبه سازى ترجمه نشده ایم.

آشنایى با کتاب
یکى از عالمان جلیل القدر در قرن ششم هجرى، مرحوم سید فضل اللّه حسنى راوندى است که در کتب تراجم و شرح حال نگارى با تعبیراتى چون: علاّمه زمان، استاد دوران، یگانه دهر و معدن علم و دریاى عمیق، از او یاد شده است؛ آن هم توسط بزرگانى چون: علاّمه حلّى، شیخ منتجب الدین و محدّث قمى.
این بزرگوار، داراى آثار و تألیفات ارزشمندى است که «النوادر» از آن جمله است. کتاب مورد بحث، مجموعه اى است از روایات مختلف؛ مجموعه اى خواندنى و مورد توجه و استفاده علاّمه مجلسى در تألیف «بحارالأنوار». این کتاب که حدود پانصد روایت را در خود جاى داده، پیشتر نیز به چاپ رسیده است؛ از جمله، چاپى که در نجف اشرف در سال 1370هـ.ق توسط چاپخانه حیدرى صورت گرفته و مبناى تحقیق و ترجمه اى است که اخیرا توسط بنیاد خیریه فرهنگ اسلامى کوشانپور منتشر شده است.
ناشر محترم به انگیزه ارائه متنى تحقیق شده از این کتاب، همراه با ترجمه، اقدام به انتشار «النوادر» در تیراژ 2500 نسخه نموده است. همان گونه که از خود کتاب نیز پیداست، محقق محترم، کار اصلى خویش را تحقیق و استخراج روایات قرار داده است و به همین منظور، مقدمه اى نیز در حجم سى صفحه تهیه دیده و با این توضیح که «احادیث این کتاب اصولا مى بایست در حوزه هاى علمى و مجامع اهل فن، مورد بررسى و بهره ورى قرار گیرد؛ امّا چون احادیث 482گانه آن تحت عنوان هاى کلّى کتاب، جنبه اخلاقى و اجتماعى دارد، ترجمه همه احادیث با اندک توضیحى در بخش پایانى کتاب آورده شده و بسیارى از آنها مى تواند مورد مطالعه و استفاده عموم برادران و خواهران ایمانى قرار گیرد»، اقدام به ترجمه روایات نموده است.
محقق محترم، علاوه بر مقدمه اى کوتاه که به فارسى نگاشته است، در مقدمه مبسوط خویش ـ از جمله درباره واژه نوادر، شرح حال و شخصیت مؤلف، اساتید، شاگردان و آثار وى، و روش تحقیق کتاب ـ توضیحاتى را آورده است. محقق،در همین مقدمه نیز اشتباهات روشنى، عمدتا از نظر ادبى، مرتکب شده است که در مقایسه با خطاهاى فاحشى که در برگردان روایات به فارسى صورت داده است، چندان نمى تواند مایه تأسف باشد. از این رو، آنچه در پى مى آید، نخست، نگاهى کوتاه به برخى نکات قابل ذکر در مقدمه کتاب دارد و آنگاه به تصحیح اشتباهات عمده اى مى پردازد که در ترجمه روایات صورت گرفته است؛ اما پیش از آن، ذکر چند نکته لازم به نظر مى رسد:

1ـ از نویسنده محترم و پرتلاشى چون ایشان که دهها کتاب تألیف کرده است، واقعا مایه تعجب است که چنین شتابزده و بدون دقت و بدون مراجعه لازم به فرهنگ هاى لغت، اقدام به ترجمه و انتشار این مجموعه حدیثى بکند و اگر نبود تصریح خود ایشان به این که ترجمه را نیز به انجام رسانده اند، باور انتساب ترجمه به وى مشکل بود. به هر حال، آنچه در این نقد مى آید، به معناى داورى درباره سایر آثار ایشان نیست.

2ـ آنچه درمرور بر مقدمه و بررسى ترجمه کتاب، مورد نظر است، اشتباهات روشن و فاحش مى باشد و نه پرداختن به جزئیات و یا ارزیابى سطح تحقیق و خرده گیرى هایى بر ترجمه و تحقیق ایشان در این کتاب، والاّ کمتر صفحه اى را خواهید یافت که چنین خرده ایراداتى نداشته باشد.

3ـ اگر این خطاها مربوط به یک کتاب معمولى بود، امکان نادیده گرفتن آن و یا حداکثر،یادآورى نکات مورد نظر به خود مترجم وجود داشت؛ امّا یک مجموعه حدیثى که مضامین آن در شکل ترجمه شده، از زبان اولیاى دین ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ در جامعه پخش شده، به نظر مى رسد که نقد و تصحیح آن در این قالب، حداقل کارى است که مى توان در دفاع از متون دینى صورت داد؛ البته راه اصولى و خداپسندانه آن است که محقق یا ناشر محترم از ادامه پخش و نشر آن تا اصلاح کامل خوددارى کند که طبعا مأجور خواهند بود.

مرورى بر «مقدمه تحقیق»
چنان که اشاره شد، مقدمه محقق محترم، صرف نظر از ضعف قلمى، از نظر دستورى اشتباهات روشنى دارد؛ ولى پیش از اشاره به مواردى از آن، شایسته است خطاى روشنى را که ناشى از شتابزدگى و بى دقتى کامل مى باشد، یادآورى کنیم.
مرحوم سید فضل اللّه راوندى، همان گونه که محقق محترم آورده، در سال 570 یا 580هـ.ق، درگذشته است و یکى از شاگردان وى، عالم فرزانه محمد بن حسن طوسى، پدر خواجه نصیر الدین طوسى، است. بسیار روشن است که این محمد بن حسن، غیر از شیخ الطائفه محمد بن حسن است که حدود نیم قرن پیش از ولادت راوندى، رحلت کرده است؛ و اساسا نسبتى میان شیخ الطائفه و خواجه نصیرطوسى وجود ندارد؛ ولى محقق محترم در ردیف شاگردان و راویان سید فضل اللّه راوندى نوشته اند:

2ـ شیخ الطائفة محمد بن حسن الطوسى (385ـ460هـ) والد خواجه نصیرالدین طوسى.(ص19کتاب)
و اما نمونه هایى از اشکالات ادبى و دستورى
مداد العلماء… کانت ینابیعا > کان
ومن هذا المنهل العظیم یسقون آلاف من النفوس > یسقى
ثم استخرجها من الکتب الرجالیة > استخرج
فى صحن الکبیر > الصحن الکبیر
فى قسم الاوّل > القسم الاوّل
لم یکتف بالعلم والسلوک المعنویة والعرفانیة > المعنوى والعرفانى
لمن ابتلى بمرض الروحیة الحسد المهلکة للجسد > بالمرض الروحى، الحسد، المهلک للجسد
لم نجد فیه أشعار التوحیدیه > الأشعار التوحیدیه
فى نهایة هذه المطاف > هذا المطاف
وطابقناها مع أحادیث بحارالأنوار > یعنى با احادیث «بحارالأنوار» مطابق شدیم!
و موارد بسیارى از این دست که در صفحات مختلف کتاب مشاهده مى شود.

اشتباهات فاحش در ترجمه روایات
اشاره کردیم که مواردى که در اینجا مى آید، تنها آن دسته از خطاها و تحریفهایى است که به هیچ روى نمى توان آنها را نادیده گرفت. این موارد را به ترتیب شماره گذارى احادیث توسط مترجم محترم پى مى گیریم.

1ـ (حدیث 2) پیامبر اکرم(ص) به سراقة بن مالک فرمود: … أفضل الصدقة على أختک أو ابنتک وهى مردودة علیک، لیس لها کاسب غیرک؛ بهترین صدقه، صدقه بر خواهر، یا دختر خود است و این صدقه به خود شخص برمى گردد و در واقع، خود صدقه دهنده است که آن را کسب مى کند و به دست مى آورد.
مترجم: بهترین صدقه آن اسـت که به خواهـر و دختر خویـش که تحت سرپرستـى تو هستند و غیر از کمک تو راه درآمد دیگرى ندارند، کمک کنى.
توضیح: مترجم «لیس لها کاسـب غیرک» را که به صدقـه برمى گردد، به صدقه گیرنده برگردانده و «کاسب» را نیز به اشتباه معنا کرده است.

2ـ (حدیث25) قال رسول اللّه(ص): إنّ الرجل لیحبس على باب الجنّة مقدار عام بذنب واحد وانّه لینظر الى أکوا به و أزواجه؛ انسان (چه بسا) به خاطر یک گناه، یک سال بر در بهشت نگه داشته مى شود، در حالى که به جامهاى بهشت و همسران خویش مى نگرد.
مترجم: انسان به خاطر یک گناه، مدت یک سال بر در بهشت نگه داشته مى شود، در حالى که بر عمل گذشته خود افسوس مى خورد و (پریشان حال) به زن (و فرزندان و یاران) خود نگاه مى کند.

3ـ (حدیث 40) قال رسول اللّه(ص): ما من امرأة تصدّقت على زوجها قبل أن یدخل بها الاّ کتب اللّه مکان کلّ دینار عتق رقبة. قیل: یا رسول اللّه! فکیف بالهبة بعد الدخول؟ فقال رسول اللّه(ص): انّما ذلک من مودّة الألفة.
مفاد این سخن شریف این است که هر زنى پیش از عروسى (آمیزش)، مهریه اش را به شوهرش ببخشد، خداوند در مقابل هر دینارى، پاداش آزادى یک بنده را به او مى دهد. پرسیدند که اگر این بخشش پس از عروسى باشد، چه؟ فرمود: این دیگر ناشى از محبت و الفت است. لذا مرحوم صاحب وسائل، آن را نخستین روایت بابى با این عنوان آورده است: «باب استحباب تصدّق الزوجة على زوجها بمهرها و غیره قبل الدخول و بعده والأوّل أفضل»1. البته متن صحیح جمله آخر روایت، چنان که مرحوم کلینى آورده، این گونه است: «انّما ذلک من المودّة والألفة». حال بنگرید به ترجمه مترجم محترم:
«پیغمبر(ص) فرمود: هر زنى در غیاب شوهر براى او صدقه بدهد، قبل از آن که شوهر به خانه وارد شود، خداوند براى آن زن در برابر هر «دینار صدقه» پاداش یک «برده آزاد کردن» را مکتوب مى دارد. سؤال شد: اى رسول خدا(ص)! اگر این بخشش زن، پس از وارد شدن به خانه باشد، چه پاداشى دارد؟ آن حضرت فرمود: این بخشش هم نشانه الفت و مودّت است».[!!]
اگر محقق محترم لااقل به منبع اصلى روایت یعنى «کافى» مراجعه کرده بودند، ملاحظه مى کردند که بعد از کلمه «على زوجها» آمده است: «بمهرها» و آن وقت احتمالا این مقدار به خطا نمى رفتند؛ ولى چه باید کرد با «دخول» که ایشان به معناى ورود مرد به خانه دانسته است؟!

4ـ (حدیث 49) قال رسول اللّه(ص): للمؤمن اثنان وسبعون سترا… فان أبى الاّ قدما قدما فى المعاصى، تهتک عنه أستاره وبقى بلاستر، و أوحى اللّه الى ملائکته: أن أستروا عبدی بأجنحتکم، فانّ بنى آدم یعیّرون و لایغیرون وأنا أغیر ولاأعیّر…
مفاد این بخش از روایت، این است که وقتى مؤمن گام به گام در گناهان فرو رفت، همه پرده هایش پاره مى شود و بدون پوشش مى ماند؛ ولى با این حال، خداوند (از سر مهربانى) به فرشتگان وحى مى کند که با بالهایتان بنده مرا بپوشانید؛ چرا که فرزندان آدم فقط سرزنش مى کنند؛ ولى غیرت نمى ورزند، و من غیرت مى ورزم و سرزنش نمى کنم.
مترجم:…بنده مـرا با بال و پر خـود بپوشانیـد؛ زیرا فرزنـدان آدم تغییر مى کننـد؛ اما تغییر نمى دهند؛ ولى من تغییر مى دهم؛ اما خود تغییرپذیر نیستم….
توضیح: ملاحظه مى فرماییـد کـه «تعییر» بـا «تغییر» و «غیرت» با «تغییر» خلـط شـده است. ضمنا در پایان روایت، «قذرات» به آزردگى و ناراحتى ترجمه شده است که صحیح آن، آلودگى و کثافت است.

5 ـ (حدیث 68) قال رسول اللّه(ص): انّا أهل بیت لانحمى ولانحتمى الاّ من التمر.
روشن است که استثناى یاد شده، مربوط به هر دو فعل «لانحمى» و «لانحتمى» است و اساسا ظرافت حدیث نیز در همین نکته نهفته است. یعنى ما اهل بیت، هم تب کردنمان از خرماست و هم معالجه تبمان.
مترجم: ما خاندانى هستیم که تب نمى کنیم و به غیر از استفـاده از «خرما»، تب خـود را معالجه نمى کنیم.

6 ـ (حدیث 72) قال رسول اللّه(ص): المحسن المذموم مرحوم.
شخص نیکوکارى که در عین حال مورد مذمّت دیگران قرار مى گیرد، مشمول رحمت الهى است.
مترجم: شخص نیکوکارى که مورد سرزنش واقع شود، مورد هجوم تیر تهمتها نیز قرار مى گیرد.
توضیح: اشتباه مترجم ناشى از این است که کلمه«مرحوم» را به اشتباه«مرجوم» تصوّر کرده است.

7ـ (حدیث73) قال رسول اللّه(ص): أفضل الناس عندالله منزلة و أقربهم من الله وسیلة، المحسن یکفّر احسانه؛ برترین مردم در پیشگاه خداوند از نظر جایگاه، و نزدیکترینشان به خداوند از نظر وسیله ارتباط، شخص نیکوکارى است که احسان خودش را مى پوشاند و از دیگران مخفى مى دارد.
مترجم: پرفضیلت تریـن و نزدیکتریـن مردم به خداونـد، شخص نیکوکارى اسـت که نیکوکارى او موجب آمرزش گناهان او شده باشد.

8 ـ (حدیث74) قال رسول اللّه(ص): یدالله تبارک و تعالى فوق رؤوس المکفّرین ترفرف بالرحمة.
ترجمه این روایات، به ویژه به قرینه روایات قبلى،این است که دست خداى ـ تبارک و تعالى ـ در بالاى سر افرادى که احسان خویش را[و احتمالا گناهان دیگران را] مى پوشانند، رحمت را به پرواز و حرکت در مى آورد.
مترجم: قدرت خداوند متعال بالاى سر هـر آمرزنده اى قـرار دارد و رحمـت الهى بر سر همه گسترده است.[!]

9ـ (حدیث79) قال رسول الله(ص): انّ أهون أهل النار عذابا عمّى أخرجه من أصل الجحیم حتى أبلغ به الضحضاح، علیه نعلان من نار یغلى منهما دماغه(!)و ابن جدعان. قیل یا رسول الله: و ما بال ابن جدعان أهون أهل النار عذابا؟ قال(ص): انه کان یطعم الطعام.
کلمه«عمى» که محقق محترم با الف مقصوره آورده، مرکّب از دو کلمه«عمّ» و«یاء» متکلم مى باشد، یعنى عمویم. در حقیقت پیامبراکرم(ص) دو نفر را مشخصا نام مى برد که عذابشان از بقیه اهل جهنم سبک تر و آسان تراست؛ یکى عمویشان و دیگرى ابن جدعان. معناى حدیث بر این اساس، این گونه مى شود:
«در میان اهل آتش، راحت ترین عذاب را یکى عمویم دارد که من او را از ته جهنم بیرون مى آورم تا به مکانى کم عمق برسانم، در حالى که او دو کفش آتشین در پا دارد که مغزش به خاطر آنها مى جوشد، و دیگرى ابن جدعان است. گفته شد: اى رسول خدا! ابن جدعان به خاطر چه آسان ترین افراد جهنم از نظر عذاب است؟ فرمود: چون او به دیگران غذا مى داد».2
مترجم: رسول خدا(ص) فرمود: آسانترین عذاب روز قیامت، مربوط به مرد نابینایى است که از قعر دوزخ خارج مى شود و زیر آفتاب داغ قرار مى گیرد، در حالى که کفش آتشین به پا دارد و در اثر حرارت، مغز او مى جوشد و مى ریزد….

10ـ (حدیث 87) در این حدیث، بین «تکلیف» و «تکلّف» خلط شده است و همین اشتباه در روایت بعدى (88) نیز تکرار شده است.

11ـ (حدیث101) قال رسول الله(ص): من استفاد أخا فی الله زوّجه الله حوراء. فقیل: یا رسول الله! و ان آخى فی الیوم سبعین أخا؟ فقال رسول اللّه(ص): والذی نفسى بیده ولو آخى ألفا زوّجه الله ألفا.
توضیح: مترجم محترم «استفاد» را به معناى فایده رساندن و«آخى» را به معناى اداى حق برادرى گرفته است.همچنین،اضافه کردن بى جاى«صلوات بر پیامبر و آل»، حتى در جایى که خود پیامبر(ص) مخاطب سخن است، نیز نکته اى است که متأسفانه در بسیارى از موارد این ترجمه صورت گرفته است.

12ـ (حدیث128) انّ علیّا مرّ على بهیمة و فحل یسفدها على ظهر الطریق فأعرض بوجهه عنها، فقیل له: لم فعلت هذا؟ فقال: لاینبغى أن یصنعوا ما صنعوا وهو من المنکر ولکن ینبغى لهم أن یواروه حیث لایراه رجل ولا امرأة.
حضرت على(ع) با مشاهده اینکه صاحبان حیوان در وسط راه و در انظار عمومى زمینه آمیزش حیوان نر و ماده را فراهم کرده اند، چهره خویش را برگرداند. وقتى علت را پرسیدند، حضرت(ع) فرمود: این کارى را که کردند، شایسته نیست. این کارى ناپسند است و براى آنها سزاوار است که این کار (آمیزش حیوان) را پنهانى، جایى که نه مردى و نه زنى شاهد باشد، انجام دهند.
مترجم: … هرگز شایسته نیست که افراد این گونه رفتار کنند؛ بلکه عمل آمیزش زن و مرد، باید مخفیانه و به دور از چشم دیگران صورت گیرد.[!]
توضیح: آیا نباید بر چنین ترجمه اى و بر چنین نسبتهایى به مقام والاى امیرالمؤمنین(ع) گریه کرد؟ مگر مرد و زنى در انظار عمومى چنین کـارى مى کردند؟! چرا این همه بى دقتى؟

13 ـ (حدیث 130) قال على(ع): ثلاث من حفظهنّ کان معصوما من الشیطان الرجیم و من کلّ بلیة: من لم یخل بامرأة لیس یملک منها شیئا، ولم یدخل على سلطان، ولم یعن صاحب بدعة ببدعته.
حدیث، معنایى روشن دارد. کسى که این سه خصلت را حفظ کند، از شیطان و از هر بلایى در امان است: با زنان نامحرم خلوت نکند، وارد بر سلطان جائر نشود، و به شخص بدعتگذار در بدعتش کمک نکند؛ ولى مترجم با افزودن کلمه «کسى» در دو مورد دوم و سوم، معناى روایت را عوض کرده و به سه دسته آورده است: کسى که با زن نامحرمى… و کسى که به سلطان و قدرتمندى وارد نشود، و کسى که….

14ـ (حدیث 135) قال رسول اللّه(ص): قلّدوا النساء ولو بسیر، وقلّدوا الخیل ولا تقلّدوها الأوتار.
ابتدا به ترجمه مترجم و محقق محترم توجه فرمایید:
«رسول خدا(ص) فرمود: زنان را مهار کنید، اگرچه با ریسمان نازکى باشد. اسبها را هم مهار کنید؛ اما براى قتال و شرکت در جنگ، آنها را آزاد بگذارید».
«تقلید» همان گونه که ریشه لغت آن نیز نشان مى دهد، به معناى به گردن افکندن و گردن بند زدن مى باشد. «سیر» نیز عبارت است از تسمه یا بند چرمى. «اوتار» اگر جمع «وتر» (با فتحه حرف اوّل و دوّم) باشد، به معناى زه کمان مى باشد و اگر جمع «وتر» یا «وتر» (با سکون حرف دوم) باشد به معناى انتقام گیرى و زیاده روى در آن است. به نظر ما دو فراز روایت درباره زنان و اسبها یک سیاق دارد؛ ولى حتى اگر «تقلید» در قسمت اوّل روایت را به معناى «مهار کردن» بدانیم ـ چنان که مترجم محترم آورده اند ـ امّا «تقلید» نسبت به «خیل» به معناى «مهار کردن» نیست و اشتباه فاحش تر، معادلى است که مترجم براى جمله «ولا تقلّدوها الأوتار» ذکر کرده اند.
پیامبر اکرم(ص) در جمله نخست، ظاهرا همان توصیه اى را مى فرماید که در برخى روایات دیگر آمده است که: «لاینبغى للمرأة أن تعطّل نفسها ولو أن تعلّق فى عنقها قلادة»3 و یا «لایجوز للمرأة أن تعطّل نفسها ولو أن تعلّق فى عنقها خیطا».4 منتها در روایت مورد بحث، خطاب با مردهاست که زنانتان را هر چند با یک بند چرمى نیز شده، داراى گردن بند کنید. این، توصیه اى است در جهت توجه به حفظ ظاهر و زینت زن و نه تأکیدى بر ایجاد محدودیت و بستن آنها به طناب و اگر نشد به یک ریسمان نازک! سپس پیامبر اکرم(ص) توضیح مى فرماید که به گردن اسبها نیز (براى زیبایى) چیزى ببندید. روشن است که براى مهار اسب، به آن لجام مى زنند و نه قلاده.5

15ـ (حدیث 150) قال رسول اللّه(ص): بعثت والساعة کفرسى رهان یسبق أحدهما صاحبه باذنه، ان کانت الساعة لتسبقنى الیکم.
پیامبر اکرم(ص) در این حدیث، کوتاهى فاصله زمان بعثت خود با زمان برپا شدن قیامت را به دو اسب مسابقه اى تشبیه مى فرماید که یکى از آن دو فقط به اندازه فاصله گوش به بعد، از دیگرى پیشى گرفته است.
مفاد جمله اخیر نیز ظاهرا این است که «ساعت برپایى قیامت، رو به جانب شما، از من گذشته است». ظاهرا اشاره حضرت(ص) به این است که ساعت برپایى قیامت بسیار نزدیک است؛ امّا در زمان خود ایشان واقع نمى گردد. حال به ترجمه مترجم محترم توجه فرمایید.
مترجم: رسول خدا(ص) فرمود: من و روز قیامت، مثل دو اسب مسابقه هستیم که یکى از آنها با اذن صاحب خود بر دیگرى سبقت مى گیرد؛ امّا آنگاه که روز قیامت فرا رسد، من بر شما سبقت مى گیرم. [!!]

16ـ (حدیث 151) قال رسول اللّه(ص): اذا طفّفت أمّتى مکیالها و میزانها، واختانوا وخفروا الذمّة وطلبوا بعمل الآخرة الدنیا، فعند ذلک یزکّون أنفسهم ویتورّع منهم.
مفاد سخن حضرت(ص) این است که وقتى امت من، در پیمانه و ترازو کم بگذارند و خیانت پیشه و عهد شکن شوند و با کار آخرت دنیا را بطلبند، در چنین زمانى، خود را مى ستایند و پاک و درستکار مى شمارند؛ امّا دیگران از آنها پرهیز مى کنند (و آنها را مورد اعتماد نمى دانند).
مترجم:… در چنین وقتى هر کسى خود را پاک و درستکار مى داند و پرهیزگار جلوه مى دهد (با تظاهر، اعمال بد خود را توجیه مى کند).
توضیح: کلمه «یتورّع منهم» به خطا ترجمه شده است.

17ـ (حدیث 152) قال رسول اللّه(ص): لاتقوم الساعة حتى یظفر الفاجر ویعجز المنصف ویقرّب الماجن ویکون العبادة استطالة على الناس، و….
در اینجا «استطالة» به معناى تطاول یعنى تکبّر و برترى جویى و گردنکشى است. یعنى عبادت مایه برترى جویى و گردنکشى بر مردم مى گردد؛ اما مترجم محترم نوشته اند:… عبادت، بر مردم، طولانى حساب شود… [!]

18ـ (حدیث 159) قال رسول اللّه(ص): لاتقوم الساعة حتى یذهب الحیاء من الصبیان والنساء، و حتى تؤکل المغاثیر کما تؤکل الخضرة.
پیامبر اکرم(ص) دراین روایت، یکى از نشانه هاى برپایى قیامت را این شمرده اند که مردم، همان گونه که سبزى مى خورند، «مغاثیر» را نیز بخورند. در این که منظور حضرت(ص) از همسان شدن سبزى خوردنى با «مغاثیر» (به عنوان یکى از نشانه هاى قیامت) چیست و آیا حضرت در مقام نکوهش خوردن «مغاثیر» بوده است یا نه، باید بررسى و تأمل شود؛ اما روشن است که «مغاثیر» درست بر عکس معناى خود ترجمه شده است. «مغاثیر» جمع «مغثر»، «مغثار» و «مغثور» است و به معناى ماده اى صمغى و عسلى مانند و بدبو مى باشد که از برخى گیاهان یا درختان (مانند درخت گز) بیرون مى آید؛ اما مترجم، آن را به معناى «دستنبو» که میوه اى خوش بو و خوش طعم است برگردانده است.
مترجم:… و تا اینکه میوه دستنبو خورده مى شود، به همان راحتى که مردم «سبزى» را مى خورند.

19ـ (حدیث 163) قال رسول اللّه(ص): یبعث اللّه المقنّطین یوم القیامة مغلبة وجوههم، یعنى غلبة السوداء على البیاض، فیقال لهم: هؤلاء المقنّطون من رحمة اللّه تعالى.6
روایت مورد بحث، سرنوشت آن دسته از کسانى را بازگو مى کند که دیگران را از رحمت و مغفرت الهى ناامید مى سازند و غلبه سیاهى در چهره ایشان نیز از همین نقطه است؛ اما مترجم محترم نوشته اند:
رسول خدا(ص) فرمود: «آنهایى که از رحمت خدا مأیوس گردیده اند… اینان افرادى هستند که از رحمت خداوند متعال، ناامید شده اند».
توضیح: «المقنّطین» و «المقنّطون»، هر دو اسم فاعل است، نه اسم مفعول.

20ـ (حدیث 169) قال رسول اللّه(ص): حدّثوا عن بنى اسرائیل ولاحرج. قال على(ع): ولا حرج أن تکفّوا عن حدیثهم ولا تحدّثوا عنهم البتة؛ پیامبر(ص) فرمود: از بنى اسرائیل حدیث نقل کنید و اشکالى ندارد.على(ع) فرمود: یعنى اشکالى هم ندارد که از حدیث آنها دست نگه دارید و اصلا از آنها حدیث نقل نکنید.
در حقیقت، على(ع) جمله «ولاحرج» در سخن پیامبر(ص) را توضیح مى دهد تا کسى گمان نکند که منظور پیامبر(ص) این است که از بنى اسرائیل حدیث نقل کنید و این کار ایرادى ندارد.
مترجم: رسول خدا(ص) فرمود: از بنى اسرائیل، حدیث نقل کنید و ایرادى ندارد. على(ع) فرمود: منظور، این است که احادیث آنها را فقط بدانید؛ ولى هرگز حدیثى از آنان را براى دیگران بازگو و روایت نکنید.[!]

21ـ (حدیث 170) قال رسول اللّه(ص): أربعة لیس غیبتهم غیبة… والمتفکّهون بالأمّهات.
در میان چهار دسته اى که غیبت آنان جایز است، یک دسته کسانى اند که نسبت به مادران، غیبت و بدگویى مى کنند تا لذت ببرند. تعبیر مترجم محترم، موهم معناى کامجویى است: «کسانى که از مادران خویش لذتجویى مى کنند».

22ـ (حدیث 176) قال رسول اللّه(ص): ما من عبد یصبح صائما فیشتم، فیقول: «سلام علیکم انّى صائم»، الاّ قال اللّه تعالى: استجار عبدى من عبدى بالصوم، فأدخلوه الجنّة.
مفاد حدیث، خویشتن دارى شخص روزه دار با پناه بردن به روزه و عدم مقابله با شخصى است که به او ناسزا گفته است.
مترجم:… خداوند متعال به فرشتگان مى فرماید: «بنده من به خاطر روزه دارى، از بنده دیگرى ستم دیده؛ پس او را داخل بهشت گردانید».
توضیح: مترجم، کلمه «استجار» را که به معناى پناه جستن و پناه بردن است، با ماده «جور» به معناى ستم و عدول از حق، خلط نموده است.

23ـ (حدیث 189) قال رسول اللّه(ص): أوصی أمّتى بخمس، بالسمع والطاعة والهجرة والجهاد و الجماعة، و من دعا بدعاء الجاهلیة، فله حثوة من حثى جهنّم.
در این روایت، حضرت(ص) مى فرماید: «هر کس به شکل دوران جاهلیت، افراد را به یارى خویش فراخواند، مستحقّ توده اى از خاکهاى جهنم خواهد بود». نظیر این مطلب، در روایت دیگرى آمده است که به چند دسته زکات داده نمى شود؛ از جمله: ولا الّذین ینادون بنداء الجاهلیة. قال. قلت: وما نداء الجاهلیة؟ قال: الرجل یقول: «یا آل بنى فلان»، فیقع بینهم القتل.7
امّا بنگرید ترجمه مورد بحث را:
«… پس هر کس به دعوت و نداى جاهلیت پاسخ دهد، نصیب او خاکى از خاکهاى جهنم خواهد بود».

24ـ (حدیث 197) قال رسول اللّه(ص): فاذا التسبت علیکم الأمور کقطع اللیل المظلم، فعلیکم بالقرآن؛ فانّه شافع مشفّع، وماحل مصدّق،….
پیامبر(ص) در وصف قرآن، آن را شفاعت کننده اى مى شمارد که شفاعتش در قیامت، مورد قبول است و در نقطه مقابل، آن را خصم و دشمنى معرّفى مى کند که خصومت و شکایت او در قیامت تصدیق مى شود.8
مترجم:… به قرآن روى آورید و به آن بچسبید؛ زیرا قرآن راهنماى مورد قبولى است و راهى که مى گشاید، صادقانه است.[!!]
توضیح: از چه زمانى «شافع» به معناى راهنمـا، و «ماحل» به معنـاى گشـودن راه، و «مصدّق» به معناى «صادقانه» درآمده است؟

25ـ (حدیث 198) قال رسول اللّه(ص): … بئس العبد عبد ان أوتی أخوه المسلم خیرا حسده، وان ابتلى خذله… بئس العبد عبد تجبّر و اختال و نسى الکبیر المتعال.
حضرت(ص) در ضمن خطبه اى فرمود:… بد بنده اى است آن که اگر خیرى به برادر مسلمانش برسد، نسبت به او حسادت مى ورزد و اگر گرفتار شود، او را تنها و رها مى گذارد… بد بنده اى است آن که تکبّر و غرور ورزد و به خود ببالد و خداى بزرگ و متعال را از یاد ببرد.
مترجم: واى که چه بنده بـدى است آن کـه… اگر برادر مسلمـان چیزى به او بدهـد، حسد مى ورزد؛، اگر چیزى به او ندهد، او را خوار و ذلیل مى گرداند… چه بنده بدى است، بنده اى که گرفتار هوس و خیال مى شود و….

26ـ (حدیث 199) قال رسول اللّه(ص):… ولا یزال هذا الدین ظاهرا على الأدیان کلّها مادام فیکم من قد رآنی.
تا در میان شما کسى باشد که مرا دیده است، این دین بر همه ادیان غالب و پیروز است.
مترجم: … و پیوسته این دین بر همه ادیان پیروز خواهد بود تا این که میان شما کسى یا چیزى باشد که من آن را مى بینم و مى خواهم.
توضیح: فعل غایب و ماضى «رآنى» به معناى متکلم مضارع آمده و «خواستن» نیز به معناى آن افزوده شده است.

27ـ (حدیث 205) قال رسول اللّه(ص): أوّل من اختتن ابراهیم(ع)؛ اختتن بالقدوم على رأس ثمانین سنة.
مترجم محترم با این گمان که «قدوم» نام محله یا شهرى است، در ترجمه آورده است:
«اوّل کسى که ختنه کرد، حضرت ابراهیم(ع) بود که در «قدوم» به هشتاد سالگى، این کار را انجام داد».
هرچند مرحوم علامه مجلسى به نقل از جزرى آورده که «قدوم» نام قریه اى در مدینه است و گفته شده قریه اى در شام است؛ امّا همان گونه که در لغت آمده، «قدوم» به معناى تیشه نجارى است؛ بنابراین، حداقل شرط ترجمه این بود که به این نکته اشاره شود؛ حتى اگر مترجم به جزم معتقد باشد که «قدوم» نام مکانى است!

28ـ (حدیث 216) قال على(ع): الاتیان الى الجمعة زیادة وجمال. قیل: یا أمیرالمؤمنین! وما الجمال؟ قال: ضوء الفریضة.
اشتباه محقق محترم این است که اولا به دنبال «ضوء الفریضه» در پایان روایت، آورده اند: «وتزاوروا» و این، ظاهرا ناشى از اشتباهى است که در نسخه چاپى اصل (که در مقدمه کتاب به عنوان محور تحقیق معرفى شده) وجود داشته است؛ در حالى که اگر به نقل مرحوم مجلسى از همین کتاب «النوادر» (که خود محقق محترم نیز به آن ارجاع داده) توجه مى نمودند، مى دیدند که چنین اضافه بى تناسبى وجود ندارد؛ و ثانیا حتى همین جمله زیاده نیز به صورت صحیح ترجمه نشده است؛ چرا که این، جمله اى مستأنفه و مفاد آن، توصیه به دیدار یکدیگر است.
مترجم:… على(ع) پاسخ داد: «نماز جمعه، نورانیت به وجود مى آورد و به زیارت و دیدار اهل ایمان هم نایل مى شوید».

29ـ (حدیث 223)… فقام رجل منهم فقال: یا رسول اللّه(ص)، التمر الّذى ترزقنا قد أحرق بطوننا! فقال رسول اللّه(ص): أما انّی لو استطعت أن أطعمکم الدنیا لأطعمتکم ولکن من عاش منکم من بعدى یغدى علیه بالجفان، ویراح علیه بالجفان، ویغدو أحدکم فی قمیصه ویروح فی أخرى….
امام صادق(ع) درباره اهل صفّه و وضعیت آنان با اشاره به اینکه پیامبر(ص) از نزدیک به آنان رسیدگى مى کرد و هر روز، صبح و شام، پیش آنان مى رفت و به هر نفر یک چارک خرما مى داد، مى فرماید: یک روز، یکى از آنان برخاست و شکوه کرد که اى رسول خدا! این خرمایى که هر روز به ما مى دهى، شکمهاى ما را آتش زده است (یعنى چرا باید همیشه خرما که طبعى گرم دارد بخوریم؟). پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: «اگر من در توانم بود که همه دنیا را غذاى شما کنم، مى کردم» و بدین وسیله توضیح داد که بیش از این، در توان حضرت(ص) نیست؛ وبعد افزود: لکن هر کس از شما بعد از من زنده بماند و زندگى کند، صبح و شام، سینى سینى و ظرف ظرف براى او غذا مى آورند و (وضع مسلمانان چنان خوب خواهد شد که) شخص، صبح با یک لباس بیرون مى رود و شب با لباس دیگرى مى آید.
مترجم: … هر کس بعد از من زنده باشد، خرماى رسیده خشک شده مى خورد و احساس آرامش مى کند. یک روز یک لباس و روز دیگرى لباس دیگرى مى پوشد.

30ـ (حدیث 241): «فقام فتلقّاه فقبّل بین عینیه، ثم أقبل على الناس» در ترجمه نیامده است.

31ـ (حدیث 251) قال الصادق(ع) عن أبیه(ع): کان على(ع) یخرج الى صلاة الصبح و فى یده درّة لیوقظ الناس، فضربه ابن ملجم لعنه اللّه؛ فقال: أطعموه وأسقوه وأحسنوا اسائته…
پر واضح است که جمله «فضربه ابن ملجم» یعنى هنگامى که حضرت(ع) براى نماز صبح مى رفت، ابن ملجم ملعون، آن حضرت را مضروب ساخت.
مترجم:… هرگاه براى نماز صبح از خانه بیرون مى رفت، در دست او تازیانه اى بود که با آن، مردم را براى نماز صبح بیدار مى کرد. یک روز هم آن را به ابن ملجم زد و او را از خواب بیدار کرد. (بعد از ضربت خوردن هم) درباره ابن ملجم فرمود:…

32ـ (حدیث 253) قال على(ع): من کان له مال وعلیه مال فلیحسب ما له و ما علیه؛ فان کان له فضل مأتی درهم فلیعط خمسة دراهم، وان لم یکن له فضل مأتی درهم، فلیس علیه شئ وبه قال رسول اللّه(ص). انّ اللّه تعالى عفا لکم عن صدقة…
مترجم محترم، هم نصاب را به اشتباه بیان کرده و تعبیر«فضل مأتى درهم» را به بیش از دویست درهم برگردانده اند و هم جمله بعدى حضرت امیر(ع) را مقول قول پیامبر(ص) شمرده اند.
33ـ (حدیث267) قال رسول اللّه(ص): اذا حسمت على أحدکم دابّته فی سبیل الله تعالى و هو بأرض العدو یذبحها ولا یعرقبها.

حضرت(ص) درباره چارپایى که در سرزمین دشمن از حرکت بازمانده، توصیه مى فرماید که صاحبش آن را بکشد و پى نکند تا حیوان زجرش نشود.
مترجم:… آن را ذبح کنید و مراقبت از آن لازم نیست (چون جان خود شما در خطر مى افتد).
توضیح: «لایعرقبها» به معناى مراقبت نکردن ترجمه شده و در نتیجه، فلسفه رهایى از خطر نیز براى آن منظور شده است.

34ـ (حدیث277 و حدیث279) قال على(ع): کان شعار رسول الله(ص) یوم بدر، «یا منصور أمت»… و کان شعارالمسلمین مع خالدبن الولید فى الرحیبة، «أمت أمت».
مترجم محترم، کلمه«أمت» را در هر سه مورد با تشدید آورده است. اگر این کار با این تصوّر بوده است که«أ مت» در این موارد، همان«أمّت» به معناى مردم و ملّت است، این کاملا اشتباه است. «أمت» فعل امر از«اماتة» از باب افعال است، به معناى بکش و بمیران. شعار«یا منصور أمت» یعنى«اى رزمنده پیروز! بکش(یا بمیران)» و شعار«امت أمت» یعنى«بکش، بکش» یا«بمیران، بمیران».

35ـ (حدیث 238)… ثم قال رسول الله(ص): شقرها أخیارها، و کمیتها أصلابها، و دهمها ملوکها، فلعن الله من جزّ أعرافها، و أذنابها مذابّها.
پیامبراکرم(ص) در یکى از غزوه ها پس از تشنگى شدید درخواست آب کرد. دو نفر از یاران که هریک اسبهایى مایل به قهوه اى داشتند، با مشک، آب آوردند. حضرت(ص) با جمله«اللهم بارک فى الأشقر» درباره چنین اسبهایى دعا کردند. آنگاه جمله موردبحث را در وصف و حمایت از اسب، ایراد فرمودند. معناى عبارت بالا چنین است: «اسبان قهوه اى(بور)، بهترین آنها هستند؛ اسبهاى سرخ مایل به سیاهى، قوى ترین و محکمترین آنها هستند؛ اسبهاى سیاه، پادشاهان اسبها هستند؛ و خدا لعنت کند آن کس را که یالهاى اسب را بچیند و دم اسبان، مگس پران آنهاست».
در واقع، پیامبر(ص) ضمن برشمارى خصوصیت چند دسته از اسبها، در حمایت از زیبایى، وقار و راحتى آنها، به موهاى گردن اسب و نیز دم آن، توجه داده است که کسى آنها را نچیند و کوتاه نکند. «اعراف» جمع«عرف» به معناى یال گردن است و«اذناب» جمع«ذنب» به معناى دم، و«مذابّ» جمع«مذّبه» به معناى ابزار مگس پرانى است و جمله«أذنابها مذابّها» که یک ضرب المثل رایج نیز هست، یک جمله مستأنفه است. حال با توضیحاتى که گذشت، بنگرید به ترجمه مترجم محترم.
مترجم: اسب قهوه اى، بهترین اسبهاست؛ و اسبى که مایل به سیاهى است، اصالت خانوادگى بهترى دارد و پادشاه اسبهاست. خدا لعنت کند کسى را که ریشه و دنباله و ساق پاى آن را قطع کند.[!!]
همین اشتباه فاحش را در روایت بعدى نیز مرتکب شده اند. ضمنا جمله «رجل على فرس أشقر، بین یدیه قربة من ماء، فقال رسول الله(ص): اللهم بارک فى الأشقر، ثم جاء» ترجمه نشده است که ظاهرا به خاطر مشابهت کلمات، هنگام حروفچینى حذف شده است.

36ـ (حدیث284) قال على(ع): انّ رجلا من نجران کان مع رسول الله(ص) فی غزاة و معه فرس، و کان رسول الله(ص) یستأنس الى صهیله، ففقده، فبعث الیه فقال: ما فعل فرسک؟ فقال: إشتدّ علىّ شغبه فخصیته. فقال رسول الله: مثّلت به، مثّلت به، الخیل معقود فی نواصیها الخیر الى یوم القیامة و أهلها معاونون علیها. أعرافها و وقارها، و نواصیها جمالها، و أذنابها مذابّها.
مردى از نجران با اسبش در جنگى همراه پیامبر(ص) بود و پیامبر(ص) به شیهه اسب او انس گرفته بود؛ اما چندى آن را نیافت و سراغ او فرستاد؛ وقتى آمد، حضرت(ص) پرسید: اسبت چه کرد؟ گفت: شرارتش بر من گران آمد، لذا آن را اخته کردم. پیامبر(ص) فرمود: «آن را مثله کردى، آن را مثله کردى. اسبها تا روز قیامت در پیشانى شان نقش خیر و نیکى بسته است و صاحبان آنها در نگهدارى شان کمک مى شوند. یالهاى اسبها مایه وقار و موهاى پیشانى شان مایه زیبایى آنهاست و دم آنها مگس پران آنهاست».
مترجم: … کسى را سراغ او فرستاد، وقتى آمد، رسول خدا(ص) پرسید: با اسب خود چه کردى؟ مرد گفت: عصبانى شدم و اسب را اخته کردم. رسول خدا(ص) فرمود: «چرا آن حیوان را مثله و عضو بریده کردى؟ در پیشانى اسب، خیر و نیکى نوشته شده تا روز قیامت و کسانى که اسب دارند، باید اصالت و پیشانى و نسل و ساق پا و زیبایى آن را حفظ کنند».[!]

37ـ (حدیث286) قال على(ع): کان رسول الله(ص) اذا أفطر، قال: اللهم لک صمنا و على رزقک أفطرنا فتقبّله منّا، ذهب الظماء و امتلأت العروق و بقى الأجر، ان شاءالله.
پیامبر(ص) هنگام افطار مى گفت: اللهم…(تا آخر روایت).
روشن است که: اوّلا تا پایان روایت، جزء دعاست و ثانیا در کجاى روایت، ثمرات خواندن این دعا آمده است؟!
مترجم: هرگاه رسول خدا(ص) افطـار مى کـرد، مى گفـت: «اللهم لک صمنا و على رزقک أفطرنا، فتقبّله منّا». اگر کسى این دعا را بخواند، تشنگى او برطرف مى شود، رگهاى او پر مى گردد و به خواست خدا، پاداش براى او باقى مى ماند.[!]

38ـ (حدیث288) قال رسول اللّه(ص): ما على الرجل اذا تکلّف أخوه المسلم طعاما فدعاه و هو صائم، فأمره أن یفطر، ما لم یکن صیامه ذلک الیوم فریضة أو قضاء أو نذرا، سمّه[سمّاه ظ] ما لم یمل النهار؛ وقتى برادر مسلمانى با زحمت و تکلّف، غذایى را فراهم ساخته و فرد روزه دارى را دعوت مى کند و از او مى خواهد که روزه اش را بخورد، اشکالى ندارد که روزه را بخورد، مادام که…
مترجم: چه ایرادى دارد که اگر برادر مسلمانى، انسان روزه دارى را دعوت کند و او را به غذا خوردن تکلیف نماید،…

39ـ (حدیث297): قال رسول اللّه(ص): زوّجوا أیامیکم فانّ اللّه یحسّن لهنّ فی أخلاقهنّ…
زنان بى شوهرتان را شوهر دهید؛ چرا که خداوند…
مترجم: با کنیزان بى همسر خود ازدواج کنید؛ زیرا…

40ـ (حدیث299) قال رسول اللّه(ص): النساء عورة، أحبسوهنّ فی البیوت و استعینوا علیهنّ بالعرى.
جمله«واستعینوا علیهنّ بالعرى» در جهت توسعه و تکمیل دستور قبلى است؛ یعنى با کمک گرفتن از فضاى حیاط، ماندن آنان را در خانه ممکن سازید. به عبارت دیگر، اگر نگه داشتن آنان در اتاق دشوار است، با توسعه دادن و استفاده از حیاط منزل، این کار را بکنید.
مترجم: زنان، اسرار زندگى هستند. آنان را در خانه ها نگهدارى کنید و با فراهم نمودن امکانات، آنها را کمک کنید.

41ـ (حدیث320) وجد رجل مع امرأة أصابها، رفع الى علىّ بن ابى طالب(ع) فقال: هی إمرأتی تزوّجتها، فسئلت المرأة، فسکتت، فأومى الیها بعض القوم أن قولی: نعم، و أومى الیها بعض القوم أن قولى: لا. فقالت: نعم، فدرأ علیّ(ع) الحدّ عنهما و عزل عنه المرأة حتى یجی بالبیّنة إنّها امرأته.
مفاد جمله«فدرأ على(ع)…»، این است که با ادّعاى مرد و تأیید زن، حضرت(ع) حد را از هر دو برداشت؛ ولى زن را از مرد جدا کرد تا مرد بینه بیاورد که او همسرش است؛ یعنى حد به صرف همان ادّعا و تأیید توسط زن، حتى با سکوت اولیه او، دفع شد؛ امّا اثبات زوجیت منوط به آوردن بیّنه شد.
مترجم: اما زن گفت: آرى، همسر مرد هستم. على(ع) هم از اجراى«حدّ مجازات» آنان صرف نظر کرد تا مرد دو شاهد بیاورد که زن، همسر اوست.

42ـ (حدیث321) قال جعفر(ع): تزوّج رجل امرأة ثم طلقها قبل ان یدخل بها فجهل فواقعها و ظنّ أنّ علیها الرجعة، فرفع الى على(ع) فدرأ عنه الحدّ بالشبهة و قضى علیه بنصف الصداق بالطلیقة والصداق کاملا بغشیانه ایّاها.
معناى جمله«و قضى علیه…» این است که مرد، ملزم به پرداخت نصف مهریه به خاطر طلاق دادن زن، قبل از آمیزش گردید و علاوه بر آن، ملزم به پرداخت مهریه کامل به خاطر آمیزش بعد از طلاق شد؛ یعنى یک مهر کامل به اضافه نیم مهر دیگر.
مترجم: …و دستور داد: مرد نصف مهریه را به خاطر طلاق دادن و نصف دیگر را به خاطر آمیزش، به زن پرداخت کند.[!]

43ـ (حدیث323) قال على(ع): اذا تزوّج الحرّ أمة فانّها تخدم أهلها نهارا و تأتی زوجها لیلا و علیه النفقة اذا فعلوا ذلک، فان حالوا بینه و بینها لیلا، لانفقة؛ اگر حرّى با کنیزى ازدواج کند، این کنیز، روزها در خدمت صاحبان خود خواهد بود و شبها پیش همسرش مى آید و اگر صاحبان کنیز چنین کردند، آن وقت خرجى او بر عهده شوهر است و اگر شب نیز بین شوهر و کنیز مانع شدند(و نگذاشتند شبها نیز پیش شوهر خود برود) نفقه اى بر عهده شوهر نمى باشد.
مترجم: اگر مـرد آزادى با کنیزى ازدواج کنـد کـه آن کنیـز، روز بـراى خـانواده خـود خدمتگزارى کند و شب پیش شوهر خود بیاید و این گونه رفتار کنند، در این صورت…
توضیح: روشن است که حکم یاد شده در سخن حضرت(ع) مبتنى بر شرط نیست؛ بلکه مقتضاى اطلاق عقد است.

44ـ (حدیث324) قال على(ع): أتى النبی(ص) رجل من الأنصار بابنة له، فقال: یا رسول الله! انّ زوجها فلان بن فلان من الأنصار فضربها، فأثّر فی وجهها فأقیده لها؟ قال رسول الله(ص): لک ذلک….
واضح است که معناى جملهّ«فأقیده لها؟» این است که آیا شوهر را به خاطر مضروب ساختن دخترم، قصاص کنم؟
مترجم:…اى رسول خدا(ص)(!)، شوهر این دختر که فلانى پسر فلانى از انصار است، او را کتک زده و اثر آن در صورت او باقى مانده و من او را مقیّد(به مداوا و یا پرداخت دیه) نموده ام. رسول خدا(ص) فرمود: «این کار در اختیار توست…».
ضمنا فاعل جمله«أردت أمرا» در ادامه روایت، ظاهرا پیامبر(ص) است نه مرد انصارى؛ یعنى صیغه متکلّم است نه مخاطب.

45ـ (حدیث328) قال رسول اللّه(ص): علیکم بقصار الخدم، فانّه أقوى لکم فیما تریدون.
مترجم: بر شما باد به خدمتگزار کوتاه قد(یا انتخاب خدمتگزار کم)؛ زیرا…
توضیح: افزودن «یا انتخاب خدمتگزار کم» زاید و غلط است.

46ـ (حدیث347) قال رسول اللّه(ص): …و ما بین العین الى العین خمس مأة ذراعا،….
فاصله میان چشمه تا چشمه پانصد ذراع است.
مترجم: … و چشمه ها باید با هم یکصد و پنجاه ذراع فاصله داشته باشد.
توضیح: ظاهرا با«مأة و خمسون» خلط شده است!

47ـ (حدیث358) قال على(ع): لکل شی دولة حتى أنّه لیدال للأحمق من العاقل؛ هر چیزى را دولت و دورانى است تا آنجا که حتى حکومت، از دست شخص عاقل نیز گرفته مى شود و در اختیار فرد احمق قرار مى گیرد.

مترجم: هر چیزى دورانى دارد، تا احمق و نادانى از عقل و خردمندى تشخیص داده شود.
48ـ (حدیث363) قال جعفر(ع) عن أبیه(ع) قال: اجتمع فی زمان علی(ع) عیدان، فصلّى بالناس، ثمّ قال: قد أذنت لمن کان مکانه قاصیا، أن ینصرف إن أحبّ؛ ثم راح فصلّى بالناس العید الآخر.
مترجم: …و بعد فرمود: من به شما اذن دادم که هرکس دوست دارد، مى تواند دنبال کار و مقصد خود برود؛ سپس استراحت و رفع خستگى نمود و با جمعیتى که باقى مانده بودند، نماز عید دیگر را به جماعت برگزار کرد.
توضیح: کلمه«قاصیا» ظاهرا با«قاضیا» خلط شده و«راح» نیز به «استراحت» برگردانده شده و«کان مکانه قاصیا» نیز در نتیجه، در ترجمه حذف شده است.

49ـ (حدیث366): کان على(ع) یکبّر لیلةالفطر إلى أن یرد المصلّى….
در این حدیث، «یردالمصلّى» به بازگشت از مصلاّ معنا شده است!

50ـ (حدیث370): کان على(ع) یصلّى فى السفر على دابّته حیث ما توجّهت به تطوّعا، یؤمی ایماء.
در ترجمه، قید«تطوّعا» حذف شده است؛ در نتیجه شامل نماز واجب نیز مى شود.

51ـ (حدیث377) قال رسول الله(ص): من فقه الرجل أن یرتاد لبوله، و من فقه الرجل أن یعرف موضع بزاقه من النادی؛ از دانایى انسان است که جاى مناسبى را براى ادرار خودش جویا شود و[نیز] از دانایى انسان است که در محل اجتماع مردم، بداند که آب دهانش را کجا مى اندازد.
مترجم: از نشانه هـاى فهم و دانایى انسان، این اسـت که محل ادرار و محـل انداختن آب دهان خود راشناسایى کند و پنهان بدارد.

52ـ (حدیث381) قال رسول اللّه(ص): التشویص بالابهام والمسبّحة عند الوضوء، سواک.
موقع وضوء، مسواک زدن[و شستن دندانها] با انگشت شست و سبّابه نیز مسواک است.
مترجم: ساییـدن دندان هنگـام وضـوء و با پارچـه تمیـز کردن، مسـواک زدن حسـاب مى شود.[!!]

53ـ (حدیث382) قال رسول اللّه(ص): الوضوء بمدّ والغسل بصاع، و سیأتی أقوام بعدی یستقلّون ذلک، أولئک على خلاف سنّتى…
مترجم: …اما بعد از من، افرادى مى آیند که از این مقدار هم کم مى گذارند….
توضیح: درست برعکس توصیه و تأکید پیامبر(ص)! چرا که«یستقلّون» کم شمردن و کم دانستن است، نه کم گذاشتن. نتیجه اوّلى، توصیه به اکتفا به همین مقدار است و نتیجه دومى، نکوهش کم مصرف کردن آب!

54ـ (حدیث383) قال رسول اللّه(ص): لیبالغ أحدکم فی المضمضة والاستنشاق، فانّه غفران لما تکلّم به العبد و منفرة للشیاطین.
مفاد حدیث، این است که در مضمضه و استنشاق، جدیّت کنید؛ زیرا این کار، موجب بخشش و مغفرت حرفهایى است که بنده زده است و شیطانها را دور مى کند.
مترجم:… زیرا ایـن عمل موجـب آمـرزش هـر بنـده گوینـده، و دورکردن شیطـانهـا مى شود.[!]

55ـ (حدیث420) قـال علـى(ع):… ثـم دعـا بمـاء و قـرأ عـلیـه فـاتحـة الکتـاب و المعوذتین….
اگر از هر کس که کمى با قرآن آشنایى دارد، سؤال شودکه منظور از«معوّذتین» چیست، حتى اگر نداند مراد کدام سوره هاست، اما مى داند منظور، سوره توحید نیست.
مترجم:… آنگـاه ظـرف آبـى طلبیـد، سـوره حمد و دو«قل هوالله» را بـر آن قرائـت کرد.[!!]

56ـ (حدیث447) و قال الصادق(ع) عن أبیه عن على(ع): انّه نهى أن یشرب الدواء یوم الخمیس مخافة أن یضعف عن الجمعة.
على(ع) در این روایت، چیزى را از پیامبر(ص) نقل نکرده است و نهى، از جانب خود حضرت(ع) است.
مترجم: على(ع) فرمود: رسول خدا(ص) روز پنجشنبه افراد را از خوردن…

57ـ (حدیث450) قال على(ع): فى العریان… و اذا أدرکته الصلاة و هو فى الماء قائم أومأ برأسه ایماء ولایسجد على الماء.
مترجم: … همچنین، اگر کسى در آب قرار دارد و در حال غرق شدن است….

توضیح: قید غرق شدن، زائد و غلط است.
58ـ (حدیث451) قال رسول الله(ص): …ولا تعرّب بعدالهجرة… ولو أنّ مکاتبا ادّى مکاتبته ثم بقى علیه أوقیة فعجز، ردّ فی الرقّ.
مترجم: …و پس از هجرت در راه خدا، بازگشت از اسلام به تعرّب و بى دینى مجاز نیست… اگر برده مکاتبى اداى حق مکاتبه خود را نماید، ولى مقدارى از آن باقى بماند، همچنان در بردگى مولاى خود باقى خواهد ماند تا همه بدهى خود را پرداخت کند.
توضیح: مترجم محترم، جملـه نخسـت را نارسا، بلکـه به غلط ترجمه کرده اند و در جمله بعد نیز قیدى اضافه کرده اند که اشتباه است و کاملا معنا و مقصود روایت را عوض مى کند. مراد حضرت(ص) چنان که در روایات متعددى نیز آمده است،9 این است که چون این مکاتبه، مکاتبه مشروط است، اگر در مدّت قرار داد، حتى مقدار کمى از مال مکاتبه باقى بماند، او به بردگى بر مى گردد و اموال پرداخت شده نیز از آن مولاى او خواهد بود و قرار داد مکاتبه پایان یافته است.

59ـ (حدیث452) عن على(ع) قال: من أسرّ الطلاق و أسرّ الاستثناء فلا بأس، و ان أعلن الطلاق و أسرّ الاستثناء فی نفسه، أخذناه بعلانیته و ألقینا السرّ.
مفاد حدیث شریف، این است که اگر کسى پیش خودش و پنهانى، صیغه طلاق را بر زبان آورد و آن را منوط به مشیت الهى کند، یعنى به دنبال آن بگوید «ان شاء الله»، طلاقى واقع نشده و اشکالى نیست؛ ولى اگر طلاق را آشکارا اجرا کند و«ان شاء الله» را آهسته پیش خودش بگوید، ما کار آشکار او را مى گیریم و ترتیب اثر مى دهیم و کار پنهانى او را رها مى سازیم.
مترجم: کسى که مخفیانه طلاق دهد و مخفیانه هم براى آن استثنایى مطرح کند، ایرادى ندارد؛ اما اگر طلاق را علنى صورت دهد و پیش خود و مخفیانه استثنایى در نظر بگیرد، ما طلاق علنى را مى پذیریم و آنچه را در پنهانى گذشته رها مى کنیم.10

60ـ (حدیث463) قال جعفرالصادق(ع) عن أبیه قال: قال أبی على بن الحسین(ع): با بنیّ إتخذ ثوبا للغائط، فانیّ رأیت الذباب یقعن على الشی الرقیق ثم یقعن علیّ، قال: ثم أتیته فقال: ما کان لرسول الله(ص) ولا لأصحابه الاّ ثوب واحد.
معلوم است که جمله«ما کان لرسول الله(ص)» گفته امام سجاد(ع) است، نه امام باقر(ع) و معلوم است که بین این دو، از نظر نتیجه گیرى، تفاوت روشنى است.
مترجم: سپس نزد پدرم رفتم و گفتم: رسول خدا(ص) و اصحاب او….

61ـ (حدیث467) قال على(ع): فی«بریرة» أربع قضیات. أرادت عائشة شراها، فاشترط موالیها انّ الولاء لهم…فلمّا کاتبتها عائشة، کانت تدور فتسأل الناس… فلمّا أدّت کتابتها خیّرها رسول الله(ص) و کان لها زوج فاختارت نفسها، فقال لها رسول الله(ص): «اعتدّی ثلاث حیض».
اشتباه در ترجمه، این است که اوّلا«ولاء» که حکمى خاص در فقه است، یعنى همان«ولاء عتق»، در همه موارد مطرح شده در روایت، به ولایت و سرپرستى معنا شده است. ثانیا، جمله «فلمّا کاتبتها عائشه…»، ترجمه درست آن، این است:«وقتى عایشه با او قرار داد مکاتبه بست، کنیز (براى پرداخت مال مکاتبه) مى گشت و از مردم درخواست کمک مى کرد» و ثالثا، جمله«خیّرها رسول الله(ص) و کان لها زوج فاختارت نفسها، فقال لها»، ناقص ترجمه شده است. پیامبر(ص) او را در حالى که همسرى داشت، بین ماندن با شوهر و جدایى از او، مخیّر گذاشت و او نیز رهایى خودش را برگزید؛ لذا پیامبر(ص) به او فرمود: سه حیض عدّه نگه دار.

62ـ (حدیث498) قال رسول الله(ص): لیمنعنّ أحدکم مساجدکم یهودکم و نصاراکم و صبیانکم، أو لیمسخنّ الله تعالى قردة و خنازیر، رکّعا و سجّدا.
جمله«أو لیمسخنّ…» مربوط به یهودیان و مسیحیان و کودکان نیست؛ بلکه مربوط است به آنانى که این دسته افراد را از ورود به مسجد، منع نمى کنند.
مترجم: رسول خدا(ص) فرموده: حتما باید از وارد شدن یهود و نصارا به مسجدهاى خود جلوگیرى کنید و از ورود کودکان(بى مبالات و آلوده) نیز به مسجد جلوگیرى کنید؛ اگرنه، خداوند آنان را به صورت میمون و خوک مسخ مى گرداند.[!]

63ـ (حدیث503) قال على(ع): تجب الصلاة على الصبی اذا عقل، والصوم اذا طاق، والحدود اذا احتلم.
حضرت(ع)، سه مرحله را براى شروع انجام نماز، روزه، و اجراى حد، ذکر فرموده است: بلوغ عقلى براى نماز، توانایى براى روزه ، احتلام براى اجراى حد.
مترجم: کودک، وقتى به بلوغ عقلى رسید و توانایى داشت، نماز و روزه براى وى واجب(مستحب مؤکّد) خواهد بود و آن گاه که کودک«محتلم» گردید، حدود(و مجازات گناه) بر او جارى مى گردد.
توضیح: مورد اوّل و دوم، یکى شده است.

64ـ (حدیث504) عن موسى بن جعفر، عن أبیه، عن جدّه(ع)، قال: کان أبی على بن الحسین(ع) یأمرالصبیان أن یصلّوا المغرب والعشاء جمیعا، فقیل له: یصلّون فی غیر وقتها، قال: هو خیر من أن یناموا عنها.
مترجم: روش امام زین العابدین(ع) این بود که کودکان را وادار مى کرد تا بعد از نماز مغرب، نماز عشاى خود را هم بخوانند؛ سؤال شد: مگر آنان نماز خود را در غیر وقت آن مى خوانند؟
امام فرمود: نه؛ اگر نماز عشا را تأخیر بیندازند، ممکن است به خواب بروند….
توضیح: منظور از جمله«یصلّون فی غیر وقتها» این است که اگر آنها نماز مغرب و عشا را با هم بخوانند، لازمه اش این است که نماز خارج از وقت(فضیلت) خوانده شود. حضرت(ع) فرمود که این کار، بهتر از این است که خواب بمانند و اصلا نماز نخوانند. در واقع، آنها یادآور وقت فضیلت شدند و حضرت(ع) اصل انجام عمل را یادآور شد.
خداوند همه ما را از لغزشها نگه دارد و عاقبت خیر، روزى فرماید!
________________________________________
1. وسائل الشیعة، ج15، ص36
2. بحارالأنوار، ج8، ص295(نقل دیگر).
3. وسائل الشیعة، ج14، ص118
4. همان، ص162
5. المجازات النبویة، ص257ـ258 و نیز: بحارالأنوار، ج64، ص210
6. نمونه مشابه: نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت9
7. بحارالأنوار، ج96، ص60
8. عبارت مشابه از رسول خدا(ص): همان، ج90، ص338
9 . ر.ک: وسائل الشیعة، ج16 (کتاب المکاتبة، باب4 و 10)، ص85 و 94
10 . جواهرالکلام، ج32، ص80 ـ 81

تبلیغات