آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

در نوبت اول، شش تن از اصحاب اجماع (زراره، محمد بن مسلم، فضیل بن یسار، یزید بن معاویه عجلى، ابو بصیر، معروف بن خربوذ) معرفى شدند؛ اینک اصحاب دیگر:

جمیل بن درّاج کوفى (زنده قبل از 203هـ.ق)
ابو على/ابو محمّد نخعى،1 از راویان و محدّثان شیعه است که از اصحاب اجماع ـ بلکه افقه اصحاب امام صادق(ع) ـ به شمار آمده است.2 وى از یاران امام موسى کاظم(ع) نیز بوده است.3
صاحب «معجم رجال الحدیث»، روایاتى را که وى از معصوم (امامان باقر، صادق، موسى، رضا ـ علیهم السلام ـ) نقل کرده است، به 239 مورد مى رساند.4
وى از کسانى چون: ابوبصیر، ابان بن تغلب، زراره، محمد بن مسلم، فضیل بن یسار و… روایت مى کند و راویان او نیز بسیارند؛ محدّثانى چون: ابن ابى عمیر، حسن بن محبوب، صالح بن عقبه، ابو مالک حضرمى، صفوان بن یحیى، حمّاد بن عثمان و….5
وى، دانشمند فروتنى بوده است. این حقیقت، از گفتگوى ابن ابى عمیر با او معلوم مى گردد. ابن ابى عمیر مى گوید:
به جمیل گفتم: محضر درس تو چه باشکوه برقرار است! گفت: آرى؛ به خدا سوگند، ما نزد زرارة بن اعین، جز به منزله کودکان مکتبى که اطراف معلّمشان باشند، نبودیم.6
جمیل، در میدان عبادت و تقوا نیز مقامى منیع داشته و سجده هاى طولانى او زبانزد خاص و عام بوده7 و در علوم زمان خود، تبحّر و نزد محدّثان، منزلتى رفیع داشته است.وى با اینکه از نظر مالى وضع چندان خوبى نداشت، از همکارى با جائران سخت پرهیز مى کرد.
ابن درّاج، «اصل»ى داشته که گروه بسیارى آن را روایت کرده اند8 و نیز کتابى را با همکارى محمد بن حمران تألیف کرده که حسن بن علىّ بن بنت الیاس آن را روایت کرده است.9 کتاب دیگرى را هم با مشارکت مرازم بن حکیم تدوین کرده که حسین بن عبیداللّه آن را روایت کرده است.10
ایشان، در پایان عمر با برکت خود، نابینا شد و در زمان حضرت رضا(ع) رحلت کرد11 و در طارمیه، کنار دجله، مدفون شد.12

جمیل در کلام راوى شناسان
نجاشى او را این گونه ستوده است:
شیخنا و وجه الطائفة، ثقة، روى عن أبى عبداللّه وأبى الحسن ـ علیهما السلام.13
شیخ طوسى، درباره وى مى گوید:
له أصل و هو ثقة.14
کشّى، او را از اصحاب اجماع دانسته و روایاتى در مدح و منزلت والا و وثاقتش نقل کرده است15 و از ثعلبة بن میمون (ابواسحاق فقیه) نقل مى کند که او فقاهت جمیل بن درّاج را بر عبداللّه بن مسکان، عبداللّه بن بکیر، حمّاد بن عیسى، حمّاد بن عثمان وابان بن عثمان، ترجیح مى دهد.16
در «الفائق» آمده است:
… من ثقات محدّثى و فقهاء ووجوه الامامیة وله کتاب.17
محدّث قمى درباره او گفته است:
ثقه جلیل القدر ووجه الطائفه، از اصحاب حضرت صادق(ع) و موسى(ع) و از اصحاب اجماع است.18

أبان بن عثمان احمر بجلىّ19
فقیه، ادیب، نسّابه و مورخى آشنا به اخبار شعرا و ایّام عرب و از اصحاب و شاگردان امامان صادق و کاظم ـ علیهما السلام ـ بوده و از آن دو امام همام، روایت نقل مى کند.20
کشّى، او را فقیه و از اصحاب اجماع مى داند.21
محمد بن ابى عمیر مى گوید: ابان از همه انسانها بیشتر حافظ حدیث بوده است.22
حافظه این محقق، چنان قوى بوده است که براى حفظ هر کتابى، یک بار مطالعه آن برایش کافى بوده و پس از آن، کلّ کتاب را بدون یک حرف پس و پیش، تکرار مى کرده است.
شمارى از مشایخ او عبارت انداز: زرارة بن اعین، اسحاق بن عمّار، ابان بن تغلب، معاویة بن عمّار، ابوبصیر، فضیل بن یسار، بشیر نبّال، زید شحّام، صفوان بن مهران جمّال و محمد بن مسلم.
بزرگانى چون: ابن ابى عمیر و بزنطى، و از بصریان: ابو عبیدة معمّر بن مثنّى، ابوعبداللّه بن مثنّى و ابو عبداللّه محمد بن سلاّم عجمى نیز از او اخذ روایت کرده اند.
افزون بر روایات بسیار و پراکنده ابان بن عثمان در کتب حدیث امامیه، آثارى را نیز از وى نام مى برند که از این قرارند: المبتدأ، المبعث، المغازى، الوفاة، السقیفة والردّة. وى این شش کتاب را در یک جلد گرد آورده ؛ 23 ولى متأسفانه جملگى از میان رفته است.
اخیرا پراکنده هاى کتاب هاى: المبعث، المغازى، الوفاة، السقیفة والردّة، به کوشش آقاى رسول جعفریان، از نصوص مختلف استخراج و توسط دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم منتشر شده است.

نسبتى ناروا
برخى چون ابن فضّال فطحى مذهب، نسبت ناروایى به این راوى داده24 و او را از ناووسیه25 دانسته اند. این اتهام ، براى نخستین بار در کتاب «رجال الکشى» مطرح گردید26 و از آنجا به برخى از کتاب ها راه یافت؛ اما با مراجعه به مجامع روایى، درمى یابیم که او از امام موسى بن جعفر(ع) روایت نقل کرده و نیز روایاتى نقل مى کند که امامان معصوم را دوازده تن معرفى کرده است27 و این با ناووسى بودن او سازگارى ندارد. بنابراین، همان گونه که در پاره اى از نقلها ـ از جمله نسخه اى از «رجال الکشى» که در اختیار محقق اردبیلى بوده28 ـ آمده و مقرون به صحّت هم هست، به جاى «ناووسیه»، «قادسیه» صحیح است و همین تبدیل، منشأ چنین نسبت ناصوابى شده است. با توجه به احتمالى که بعضى محققان درباره مخلوط بودن نسخ کشّى داده اند، احتمال صحت نسخه بدلها، صحیح به نظر مى رسد؛ خصوصا که خود کشّى، ابان را در شمار اصحاب اجماع ذکر کرده است.29
علامه سید محسن امین نیز به استناد اقوال بزرگان و اجماع منقول و مقبول القول بودن او نزد فقهاى شیعه، این نسبت (ناووسى مذهب بودن ابان) را رد نموده است.30
علامه حلى نیز در کتاب خود، کلماتى در حقّ او دارد که با هم ناسازگارند؛31 زیرا گاهى او را فطحى32، و گاهى واقفى،33 و گاهى ناووسى قلمداد کرده است؛ در حالى که این فرمایش، هیچ گونه دلیل و برهانى ندارد و نجاشى و شیخ، به این اتهام، اشاره نکرده اند و شاید ایشان (علامه) به هنگام نوشتن مطالبى درباره گرایش مذهبى ابان، به حافظه خود اتکا کرده و چون در ذهن ایشان این بوده که او مذهب ناووسى داشته، به جاوى ناووسى، وى را واقفى و یا فطحى معرفى کرده است.
در تاریخ وفات ابان بن عثمان اختلاف است؛ ظاهرا در حدود سال 200قمرى از دنیا رفته است.34

عبداللّه بن بکیر بن اعین شیبانى
ایشان، یکى از ستارگان درخشان خاندان عریق و اصیل «آل اعین» است35 که به فقه و وثاقتش اعتراف شده و او را از اصحاب اجماع مى دانند.36وى، فطحى مذهب است؛ اما در وثاقت او تردیدى نشده است.37
علامه حلّى مى گوید:
من به روایت هاى او (عبداللّه بن بکیر) اعتماد مى کنم؛ اگرچه فاسد المذهب است.38
شیخ الطائفه مى نویسد:
طائفه شیعه به اخبار فطحى ها، مثل عبداللّه بن بکیر و… عمل کرده اند.39
البته گفتنى است که برخى از فقها، چون شهید ثانى40 و محقّق حلّى،41 روایت هاى او را به دلیل فطحى بودن وى نپذیرفته اند.
عبداللّه بن بکیر بن اعین، کثیر الحدیث وکثیر الروایه بوده است.42 شیخ طوسى و نجاشى براى او کتابى ذکر کرده اند؛43 و نیز ابن ندیم مى نویسد که وى کتابى در اصول داشته است.44 ابن عقده، مسند عبداللّه بن بکیر را نوشته است.45 شیخ مفید، او را از فقهاى بزرگى مى داند که حلال و حرام الهى و فتاوا و احکام از آنها اخذ مى شود و موردى براى طعن و ذمّشان نیست.46
مشایخ وى، بزرگانى هستند چون: پدرش (بکیر بن اعین)، عمویش (زرارة بن اعین)، حمزة بن حمران، حمران بن اعین، عبید بن زرارة، حفص بن ابى عیسى؛47 و جمع کثیرى نیز از وى روایت مى کنند که از آن جمله اند:ابن ابى عمیر، صفوان بن یحیى،حسن بن محبوب، على بن اسباط، حسن بن فضال، فضالة بن ایوب، عبداللّه بن مغیرة، جعفر بن بشیر، عباس بن عامر، على بن رئاب، علاء بن رزین، عبدالرحمان بن ابى نجران، عبداللّه بن جبلة، عبداللّه بن حمّاد انصارى، مروان بن مسلم، موسى بن قاسم، نصر بن سوید صیرفى، زیاد بن مروان قندى و….48
عبداللّه، سه پسر به نامهاى حسّان (محمد)، حسن و على داشت که در زمره عالمان بوده اند.49

عبداللّه بن مسکان
ابو محمد عبداللّه بن مسکان از راویان بزرگ و محدّثان عالى قدر و مورد وثوق و از اجلّه اصحاب حضرت صادق و امام موسى بن جعفر(ع) است.50 با اینکه وى از راویان پرکار امام صادق(ع) است، مع هذا از امام صادق(ع) به طور مستقیم، جز بیست روایت نقل نکرده است و بیشتر احادیث را از طریق اصحاب و یاران امام صادق(ع) نقل مى کند. در علّت این امر نوشته اند که او از ترس آنکه نتواند حقّ احترام آن حضرت را به جا آورد، شخصا به خدمت حضرتش نمى رسید؛ بلکه سؤالات مردم را از طریق دوستان خود به خدمت حضرت مى فرستاد تا پاسخ بگیرند و پس از مراجعت یاران خود، احادیث آنان را اخذ و یادداشت مى نمود.51
راوى شناس معروف، نجاشى، او را ثقه و عین معرفى کرده است.52 علامه حلّى نیز او را به همین نحو ستوده است. 53 شیخ مفید در «رساله عددیه» خود، ایشان را از فقهاى اصحاب صادقین(ع) و رؤساى شیعه که صاحب فتوا در احکام الهى هستند، معرفى کرده و افزوده که موردى براى ظن و ذمّ او وجود ندارد.54
محدّث قمى درباره وى مى نویسد:
از اصحاب جلیل القدر حضرت امام صادق(ع) به شمار مى رفت. وى یکى از آن اشخاصى محسوب مى شود که گروه شیعه بر تصحیح آنچه که از او روایت شده باشد، اجماع و اتفاق دارند.55
نام شریفش در 1252 مورد از اسناد روایات واقع شده است و راویان بسیارى از او اخذ حدیث کرده اند، از جمله: محمد بن ابى عمیر، صفوان بن یحیى و محمد بن سنان.56
ابن مسکان، نگاشته هاى چندى داشته، از جمله کتابى در «امامت» و کتابى در «حلال وحرام».57
وى تا قبل از سال 203قمرى، در قید حیات بوده است.58

حمّاد بن عیسى بن عبیده کوفى بصرى
ابو محمّد جهنىّ، از اصحاب امامان صادق، کاظم، رضا و جواد(ع) است، اما به تصدیق علماى رجال، او از این بزرگواران جز در مواردى محدود، نقل روایت ندارد. در این مورد، نجاشى مى نویسد:
از حمّاد، روایتى از امام رضا و امام جواد(ع) به ثبت نرسیده است.59
در مورد امام صادق(ع) نیز با آنکه حمّاد معاصر آن حضرت بوده، ولى بیشتر روایات خود را با واسطه عبداللّه بن مغیره و عبداللّه بن سنان از آن بزرگوار نقل کرده است.60
حمّاد خود مى گوید:
من و عبّاد بن صهیب بصرى، دویست حدیث از ابو عبداللّه صادق(ع) شنیدیم. عبّاد همه را به خاطر سپرد و براى دیگران بازگو مى کرد؛ امّا من تنها هفتاد حدیث را به خاطر سپردم؛ لکن بعدها نسبت به پنجاه حدیث آن دچار تردید و شک شدم و هم اینک به نقل بیست حدیث که به صحّت آن از امام صادق(ع) اطمینان دارم، بسنده مى کنم.61
بنابراین، ایشان در نقل روایت و انتساب آن به اهل بیت پیامبر(ص) بسیار محتاط و دقیق بوده است. اخیرا یکى از معاصران بر صحیحه بیانیه حمّاد که در بحث نماز معروف است، مناقشه اى وارد کرده62 که بزرگانى چون استاد جعفر سبحانى و استاد غلامرضا عرفانیان به آن پاسخ داده اند.63
گویند امام موسى بن جعفر(ع) در حقّ حمّاد دعا کرد و به برکت آن، وى پنجاه سفر حج به جا آورد.64 شیخ طوسى، حمّاد را ثقه مى داند و سه کتاب (النوادر، الزکاة، الصلاة) از وى نام مى برد.65
نجاشى، رجالى معروف سده پنجم، درباره او مى نویسد:
وکان ثقة فى حدیثه صدوقا.66
علامه شهیر سید عبدالحسین شرف الدین عاملى مى نویسد:
ابو على در کتاب خود «منتهى المقال» از او یاد کرده است و حسن بن على بن داوود در کتاب «مختصر» ـ که به شرح حال رجال اختصاص دارد ـ به شرح حال او پرداخته است. همه نویسندگان فهرست ها و معاجم رجالى، وى را از علماى شیعه خوانده اند و از ثقات و افراد متقن و از اصحاب ائمه هدى(ع) بر شمرده اند….
ذهبى در کتابش (میزان الاعتدال)، نام وى را ذکر کرده و علامت «ت ق»را ـ که اشاره به افرادى از نویسندگان سنن است که احادیث وى را نقل کرده اند ـ کنار اسم او قرار داده و گفته است که وى در سال 208 غرق گردید و از امام صادق(ع) روایت نقل مى کند. آنگاه به او حمله کرده، مطالب ناجورى به او نسبت داده است؛ گو اینکه هر کس به خاطر تشیّعش او را ضعیف شمرده، به او حمله کرده است.
و تعجّب از «دارقطنى» است که او را ضعیف مى شمارد؛ ولى خودش به احادیث او استدلال مى کند. و کذلک یفعلون: آرى، شیوه آنها چنین است.76
محدّث قمى مى نویسد:
حمّاد بن عیسى از اصحاب اجماع است و زمان چهار امام معصوم را درک کرده… و در حدیث، محتاط بوده….68
حمّاد، تألیفاتى داشته است از جمله کتابهاى: الصلاة، الزکاة، النوادر، و منافع الأعضاء، که دانشمندان شیعه آنها را به اسناد متصل از او نقل مى کنند.69
صاحب «مجالس المؤمنین»، کتابى در توحید و کتابى در حدیث نیز براى حمّاد ذکر کرده است.70
نام شریف این راوى بزرگوار، در اسناد 1036 روایت وارد شده است،71 و روایاتى که به مباشرت از امام(ع) از او در کتب اربعه ثبت شده است، براساس نقل «مفتاح الکتب الأربعة»، 49 حدیث است.72
راویان بسیارى از او نقل حدیث مى کنند، از جمله: حسین بن سعید، اسماعیل بن سهل، سلمان بن سیف حرّاء و محمد بن خالد برقى.
حمّاد در سال 207 یا 20873 یا 20974 در حالى که براى انجام غسل احرام به میان رودخانه رفته بود، غرق شد و به لقاءاللّه پیوست. غلامانش با زحمت زیاد، کالبد بى جان او را از آب گرفتند و در «سیّاله»75 او را دفن کردند.76

حمّاد بن عثمان
راوى وجیه و مورد وثوقى است که بزرگان علم رجال به فقیه بودن و صحّت حدیث او اقرار دارند و جلالت قدر و قداست نفسش را ستوده اند. 77وى از امام رضا(ع) روایت مى کند.78 نام شریفش، 734 بار در اسناد روایات وارد شده است79 و بیش از پنجاه راوى از او روایت مى کنند، از جمله: محمد بن ولید خزاز، حسن بن على فضّال و عبدالرحمان اصم.
حمّاد، کتابى نیز داشته است که راوى نامور، حسن بن على بن فضّال، از وى روایت مى کند.80
برقى در رجال خود گوید:
حمّاد بن عثمان ناب داراى قصیده اى است که حکایتگر مرگ اوست.81
برادران او، جعفر و حسین نیز فاضل و ثقه اند. صاحب «التحریر الطاووسى» درباره حمّاد و برادرش حسین گوید:
فاضلان، خیران، ثقتان.82
گفتنى است که در مورد این که حمّاد بن عثمان ناب بن زیاد الرواسى(م190ق) با حمّاد بن عثمان بن عمرو بن خالد فزارى عرزمى، اتحاد دارد یا تغایر، بحث است که در کتابهاى مربوط، مذکور است.83

صفوان بن یحیى کوفى(م210ق)
کنیه این راوى ثقه و جلیل القدر، ابو محمّد بیّاع السابرى است.84 وى از اصحاب و یاران امامان کاظم، رضا و جواد(ع) شمرده شده است.85 او همچنین وکیل امام على بن موسى الرضا(ع) و امام جواد(ع) در کوفه بوده86 و مسئولیت هدایت شیعیان را در کوفه به عهده داشته و از امامان رضا و جواد(ع) و حدود چهل تن از اصحاب امام صادق(ع) روایت کرده است.87
در وثاقت و عدالت این راوى، احدى شک نکرده است و کلیه کسانى که از او نام برده اند، وى را به جلالت قدر و عظمت و شرافت و زهد و عبادت ستوده اند.
نجاشى درباره او مى نویسد:
ثقة ثقة، عین.88
شیخ طوسى مى گوید:
صفوان… موثق ترین فرد زمان خود در نزد اصحاب حدیث و عابدترینشان بوده است؛ در شبانه روز، پنجاه رکعت نماز مى خواند و در هر سال، سه ماه روزه مى گرفت و سه نوبت زکات مالش را خارج مى کرد.89
از مطلبى که نقل مى شود، معلوم مى گردد که صفوان مورد اعتماد کامل حضرت رضا(ع) بوده و حضرت، وى را شخصى عادل مى دانسته است:
«یکى از اهالى بغداد به نام محمّد بن عیسى بن عبید بن یقطین مى گوید: حضرت رضا(ع) به من فرمان داد زنى را طلاق گویم و صفوان بن یحیى را بر آن شاهد بگیرم».90
در زهد و وارستگى صفوان، همین بس که گروهى از واقفیان از راه تطمیع وارد شدند و پول هنگفتى را به او پیشنهاد دادند تا او را به سوى واقفیه بکشانند؛ ولى او دست رد به سینه نامحرمان زد. امام رضا(ع) در این باره فرموده است: صفوان، هیچ گاه جاه طلب نبوده و ریاست را دوست نداشته است.91
از صفات دیگر وى، شدّت ورع او بود که زندگى خود را بر آن بنیان نهاده بود. نقل است که فردى در هنگام سفر، دو دینار به او داد و از او درخواست نمود تا در کوفه به خانواده اش برساند؛ وى گفت: شترم کرایه اى است؛ در این مورد، از صاحبش اجازه مى گیرم.92
اسامى مشایخ او را در کتب اربعه شیعه، بالغ بر 240 نفر و در کلیه منابع، بالغ بر 222 نفر دانسته اند.93 علماى شیعه، احادیث مرسله وى را در حکم مسانید دانسته اند و به روایاتى که از راویان ضعیفى چون على بن ابى حمزه بطائنى و یونس بن ظبیان و ابى جمیله نقل کرده نیز به دیده اعتبار مى نگرند.
راویانى که از جناب ایشان روایت کرده اند، بالغ بر شصت نفرند؛ افرادى مانند: اسماعیل بن مهران، فضل بن شادان، حسن بن على وشاء، ایوب بن نوح بن دراج، ایوب بن عطیة، سعد بن سعد، محمد بن خالد برقى، جعفر بن عبداللّه، حسین بن سعید بن حماد بن مهران اهوازى، یعقوب بن یزید.
تعداد تألیفات صفوان را سى کتاب و رساله نوشته اند که شمارى از آن کتابها عبارت اند از:
الآداب، التجارات، الفرائض، الصلاة، الصوم، الحج، الزکاة، النکاح، الطلاق، الشراء والبیع، العتق والتدبیر، البشارات، مسائل عن ابى الحسن موسى(ع)، الوضوء، الوصایا، المحبة والوظائف،النوادر.94
شیخ طوسى به نقل از ابن ندیم، «تجارات» و «شراء» را دو تا مى داند.
کشّى در رجال خود مى نویسد:
حضرت رضا(ع) فرمود:… خداوند رحمت کند صفوان را! این دو تن [اسماعیل بن خطّاب و صفوان بن یحیى] از حزب پدرم بودند و هر کس به حزب ما بپیوندد، خداوند او را داخل بهشت خواهد نمود.
سپس کشّى مى گوید:
صفوان بن یحیى در سال 210ق، در شهر مدینه از دنیا رفت. امام جواد(ع) حنوط و کفن خود را براى وى فرستاد و به اسماعیل بن موسى بن جعفر(ع) فرمان داد تا بر او نماز بخواند.95
مدفن او مدینه است.
طبق نقلى، امام جواد(ع) از او به نیکى یاد کرده و از او اظهار رضایت کرده و فرموده: او هیچ گاه با من در امرى مخالفت نکرد.96

عبداللّه بن مغیرة
کوفى و مکنّى به ابومحمد، از اصحاب امام موسى کاظم و امام رضا(ع) و از فقهاى بزرگ و پارسا و پرهیزگار و از راویان بسیار موثق است که در میان معاصران خود، از نظر دیانت و پرواپیشگى، کم نظیر است. در کتابهاى رجالى (مانند وجیزة، الحاوى، مشترکات و…) به وثاقت او تصریح شده است.
نجاشى مى گوید:
ثقة ثقة، لایعدل به أحد من جلالته ودینه و ورعه.97
وى نخست از واقفیه بود؛ سپس مستبصر شد و امامت امام رضا(ع) را پذیرفت. خود او داستان هدایت یافتن خود را بیان کرده که در کتب رجالى مذکور است.98
نام شریفش در 521 مورد از اسناد روایات واقع شده است. بیش از چهل تن از روات، مانند على بن اسباط و محمد بن ابى عمیر و اسماعیل بن مهران، از او اخذ روایت کرده اند.
گویند سى جلد کتاب داشته است که اسامى برخى از آنها بدین قرار است:الوضوء، الصلاة، الزکاة، الفرائض، أصناف الکلام.99
این راوى جلیل القدر تا قبل از سال 203ق، در قید حیات بوده است.100

حسن بن محبوب (149ـ224ق)
حسن بن محبوب بن وهب بجلى، معروف به سرّاد (زره ساز) و یا زرّاد و مکنّى به ابوعلى، از روات و محدّثان نامى و فقهاى امامى کوفه و از مشایخ عظیم الشأن و جلیل القدر است که کلیه دانشمندان رجال به وثاقت او شهادت داده اند. شیخ طوسى، ابن محبوب را در زمره یاران امامان موسى بن جعفر و على بن موسى(ع) ذکر کرده و به توثیق او پرداخته است.101
ابن محبوب از امام رضا(ع) و شصت نفر از اصحاب امام صادق(ع) روایت نقل مى کند و از ارکان اربعه عصر خود بوده است.102 وى علاوه بر این شصت نفر، مشایخ دیگرى هم داشته است. در ذیل با نام برخى از آنها آشنا مى شویم: ابان بن تغلب، ابان بن عثمان، ابن ابى عمیر، احمد بن ابى نصر بزنظى، اسحاق بن حریز، اسحاق بن عمار، اسحاق بن غالب، ثابت بن دینار (ابوحمزه ثمالى)، جمیل بن درّاج، جمیل بن صالح، حارث بن نعمان، حدید بن حکیم، حدید مدائنى، حماد بن عیسى، حماد بن زیاد، حماد بن عثمان، زید شحّام، سدیر صیرفى، صفوان جمّال، عبداللّه بن ابى یعفور، عبداللّه بن بکیر، عبداللّه بن غالب، عبداللّه بن مسکان، علاء بن رزین، على بن ابى حمزة، على بن رئاب قمى، مؤمن الطاق، محمد بن سنان، معاویة بن عمار، مفضّل بن صالح، مقاتل بن سلیمان، هشام بن سالم، یونس بن عمار.
نام شریفش، بیش از 3068 بار در اسناد روایات وارد شده است.103
علامه حلّى درباره وى، تعبیر «ثقه» و «عین» به کار مى برد.104
ابن داوود حلّى مى گوید:
او مورد اطمینان و جلیل القدر است و از ارکان چهارگانه عصر خویش به شمار مى رود. تمام فقها بر این نکته اتفاق نظر دارند که هرچه او روایت کند، صحیح است.105
روایت کنندگان از ایشان، بالغ بر یکصد نفرند؛ بزرگانى چون: ابراهیم بن هاشم قمى، ابراهیم بن حسن، ابراهیم بن سلیمان، احمد بن محمد، احمد بن حسین، حسین بن سعید اهوازى، احمد بن ابى عبداللّه برقى، فضل بن شادان، احمد بن محمد بن عیسى اشعرى، حضرت عبدالعظیم حسنى، حسن بن محمد ابزارى، حسن بن حسین لؤلؤى، سهل بن زیاد، عبداللّه بن صلت، عبداللّه بن مغیرة، على بن فضّال، محمد بن على بن محبوب، یونس بن عبد الرحمان.
روایت شده که پدرش (محبوب)، چندان در تربیت فرزند خود اهتمام داشت که با وى شرط کرده بود که در مقابل هر حدیثى که از ثقه بزرگوار، على بن رئاب کوفى، استماع کند و بنویسد، یک درهم پاداش خواهد گرفت.106
این راوى جلیل القدر، آثار فراوانى داشته است؛ از جمله کتابهاى وى عبارت اند از:
المشیخة (این کتاب به ترتیب نام رجال، توسط ابوجعفر اودى107 فصل بندى شد که کار مراجعه را براى محدّثان و محقّقان، آسان تر مى کرد.یک بار دیگر هم مشیخه ابن محبوب دسته بندى شد، منتها به گونه کتابهاى فقهى؛ یعنى از کتاب طهارت آغاز شد و به کتاب نوادر خاتمه یافت. این فصل بندى، توسط ابوسلیمان داوود بن کوره قمى انجام پذیرفته است. نک: رجال النجاشى، ص80)، الفرائض، الحدود، الدیات، النکاح، الطلاق، النوادر (حدود هزار ورق بوده است)، المزاح. ابن ندیم به آنها اضافه کرده است: التفسیر، العتق .108 و نیز کتاب معرفة رواة الأخبار.109
یکى از فرزندان او (هارون) از اصحاب امام جواد(ع) و مردى مورد اعتماد و راستگو بوده است که از پدر و سایر راویان، روایت کرده و کتابى به نام «النوادر» داشته است. فرزند دیگر او، محمد نام دارد که شیخ طوسى وى را از اصحاب امام جواد(ع) و در زمره راویان به حساب آورده است.110
ابن محبوب در سن هفتاد و پنج سالگى در 224ق، رحلت کرد. گفتنى است که در همین سال، یکى دیگر از اصحاب اجماع به نام حسن بن على بن فضّال از دنیا رفته است.111

احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى
این راوى والا منزلت، نیز از جمله اصحاب اجماع112و از یاران امام موسى بن جعفر وامام رضا و امام جواد(ع) است.113 فقیه و راوى ثقه اى است که نخست مذهب واقفیان را داشته، سپس با دیدن معجزاتى از امام رضا(ع) مستبصر شده است. 114 وى در نزد حضرت رضا(ع) مرتبه و منزلتى والا یافت، به حدّى که شبى از شبها که در معیّت صفوان بن یحیى و محمد بن سنان و عبداللّه بن مغیره یا عبداللّه بن جندب به حضور با برکت آقا على بن موسى الرضا(ع) رسیده بودند، در موقع بازگشت، حضرت از او خواست که بماند و او آن شب در خانه حضرت ماند؛ پس از صرف شام و گفتگوى علمى، حضرت بستر پهن کردند و او در بستر امام استراحت کرد.115
استاد کاظم مدیر شانه چى، در مورد معروف بودن ابى نصر به «بزنطى» مى گوید:
بزنطى، منسوب به «بیزانطیه» [بیزانس] است که نام یکى از مستعمرات یونانى بوده است که توسط «قسطنطین کبیر» [کنستانتین اوّل] در سده هفتم قبل از میلاد، تجدید بنا شد و پایتخت امپراطورى روم شرقى (دولت بیزانس) قرار گرفت و به همین مناسبت، بعدا نام قسطنطنیه بر آن گذارده شد (منجد الأعلام). بعید نیست خود یا پدران بزنطى در جنگهاى بین مسلمین و روم شرقى، اسیر و به دیار اسلامى منتقل شده باشند، یا به خواسته خویش به بلاد بین النهرین هجرت نموده و در کوفه سکونت اختیار کرده باشند. احتمال اسارت وى از تعبیر علامه نسبت به او (مولى السکونى) تقویت مى شود؛ چه به احتمال قوى، معناى مولى در اینجا «آزاد کرده» است که معلوم مى شود وى نخست غلام سکونى (که خود از اصحاب حضرت صادق ـ ع ـ وقاضى بصره و مردى موجّه بوده است) بوده. احتمال دیگرى نیز موجود است و آن این که مولى به معنى حلیف و هم پیمان باشد؛ ولى این نیز احتمال اسارت یا مهاجرت بزنطى را تأیید مى کند؛ زیرا معمولا افراد غیر عرب، خود را به شخصیتها یا قبایل معروف منتسب و هم پیمان مى کردند.116
این رواى جلیل القدر، روایات فراوانى در همه ابواب اصول و فروع نقل کرده است و نام شریفش در حدود 788 مورد از سلسله اسناد واقع شده است.
مشایخ ایشان، طبق احصاى علامه میرزا غلامرضا عرفانیان یزدى، 119 نفرند.117 در کتب رجالى، اسامى راویان از او به تفصیل مسطور است، از جمله: محمّد بن حسین بن ابى الخطاب، احمد بن هلال، یحیى بن سعید اهوازى، احمد بن محمد برقى، محسن بن موسى الخشّاب.118
یکى از محققان معاصر مى نویسد:
ابو نصر بزنطى، اصلا از خاندانهاى ایرانى بوده که پدران او در کوفه زندگى مى کردند. خاندان او به آل مهران معروف بودند و به اصطلاح آن روز، جزء موالى ـ که به غیر اعراب گفته مى شد ـ به شمار مى رفتند.119
شمارى از تألیفات وى عبارت است از:الجامع(معروف به «جامع بزنطى»)، دو کتاب «النوادر»120، مارواه الرضا(ع)، المسائل.121
شیخ طوسى درباره وى مى گوید:
ثقة، لقى الرضا(ع) وکان عظیم المنزلة عنده.122
نجاشى نیز از منزلت والاى او نزد امامان رضا و جواد (ع) یاد کرده است.123
شیخ در «عدّة» گوید:
انّه لایروى الاّ عن ثقة. 124
و در «ذکرى» آمده است:
انّ الأصحاب أجمعوا على قبول مراسیله.125
علاّمه حلّى درباره وى گفته است:
لقى الرضا(ع) وکان عظیم المنزلة عنده، وهو ثقة جلیل القدر.126
بزنطى در سال 221 یا 222 چشم از جهان فروبست و به سراى باقى شتافت.127

فضالة بن ایّوب ازدى اهوازى
از بزرگان اهل حدیث و ثقات آنهاست. صداقت، امانت و پاکى طینت او را دانشمندان علم رجال ستوده و به مرویاتش اعتماد کرده اند. گروهى وى را از «اصحاب اجماع» مى دانند و به فقاهت او نیز اعتماد دارند.
علامه کشّى پس از نقل اجماع اصحاب بر تصحیح روایات اصحاب اجماع، مى گوید:
بعضى به جاى حسن بن محبوب، حسن بن على بن فضال و فضالة بن ایّوب را گفته اند.128
نجاشى درباره وى مى نویسد:
کان ثقة فى حدیثه، مستقیما فى دینه.129
علاّمه در «خلاصه»، عین همین تعبیر را آورده است.130 در «رجال برقى»، او از اصحاب امام کاظم(ع) شمرده شده است.131
فضالة بن ایوب از امام رضا(ع) هم روایت مى کند. وى همچنین از جمعى از اصحاب ائمه هدى(ع) همچون: معاویة بن عمار، ابن مسکان، عبداللّه بن بکیر، و ابن سنان، روایت کرده است.
نام شریفش در 417 مورد از اسناد روایات، وارد شده است.132
راویانى چون محمد بن عیسى، محمد بن خالد و على بن اسماعیل میثمى از او روایت کرده اند.
در «فهرست» شیخ طوسى، کتابى براى او ذکر شده است که احمد بن ابى عبداللّه برقى آن را روایت مى کند.133 در «وجیزه»، «البلغة»، «مشترکات کاظمى» و منابع دیگر، وثاقت فضاله آمده است. در «رجال نجاشى»، کتاب «الصلاة» را به او نسبت داده اند. 134
این بزرگوار، قبل از سال 203ق، در قید حیات بوده و در اهواز سکونت داشته است.135

عثمان بن عیسى136
ابو عمرو رؤاسى عامرى کلابى را برقى در رجالش از اصحاب امامان صادق و کاظم(ع) دانسته است.137 شیخ طوسى، وى را در شمار اصحاب امامان کاظم و رضا(ع) نام برده است.138
وى از سران واقفیه بود و از ناحیه امام کاظم(ع) در مصر، وکالت داشت و وجوه مختلف مالى را از شیعیان اخذ نموده، به حضرت تحویل مى داد و چون نهاد وکالت گسترش چشمگیرى یافته بود و از طرفى حضرت(ع) در زندان به سر مى برد، امکان ارسال وجوه به خدمت حضرت وجود نداشت. به همین دلیل، اموال زیادى از حضرت، پس از شهادت، در نزد وى بود. امام رضا(ع) براى او نوشت تا اموال را نزد ایشان بفرستد. وى ابتدا خوددارى کرد. حضرت خشمگین شد. وى پشیمان شد و توبه کرد و اموال را براى حضرت فرستاد.139
شیخ طوسى در «عدة» مى فرماید:
طائفه شیعه بر عمل به روایات او اجماع دارند.140
حاجى نورى در «مستدرک الوسائل» مى نویسد:
وى ثقه است و اخبار او مورد اعتماد، و نسبت وقف و خیانت، ضررى به ثاقت او نمى زند؛ یا به جهت عدم صحت نسبت، یا به دلیل زوال و بازگشت و استبصار وى.
وى سپس استدلال کرده که او یکى از اصحاب اجماع است.141
طبق نقل مؤلف «أحسن التراجم»، نام او در 743 مورد در اسناد روایات واقع شده است.142
وى از جمعى از بزرگان روایت مى کند، از جمله : ابو حمزه ثمالى، على بن مهزیار، على بن سندى، سهل بن زیاد آدمى.
عثمان بن عیسى تألیفاتى دارد، از جمله کتاب «المیاه» که محمد بن حسین بن ابى الخطاب، آن را از وى نقل مى کند143 و نیز کتابهاى : القضایا، الأحکام، الوصایا، الصلاة.144
وى، تا قبل از سال 203ق، در قید حیات بوده است.145

حسن بن على بن فضّال (م224ق)
کشّى، از بعضى نقل مى کند که به جاى «حسن بن محبوب»، «حسن بن على بن فضّال» را از اصحاب اجماع برشمرده اند.146
وى از محدّثان مشهور و راویان امام رضا(ع) به شمار مى رفته و از خاصّان آن حضرت بوده است که به عبادت، زهد و دانش، معروف بوده است.147
خاندان بنى فضّال از خاندانهاى علمى شیعه است که محدّثان فراوانى را به جامعه ارزانى داشتند؛ منتها اینان پس از امام جعفر صادق(ع) به امامت عبداللّه افطح، فرزند آن حضرت، اعتقاد پیدا کردند؛ ولى افرادى ثقه بودند؛ لذا جمعى به امام عرض کردند که انبوهى از کتاب هایى که توسط رجال خاندان بنوفضّال نوشته شده، در منازل ما، وجود دارد. تکلیف ما نسبت به آنها چیست؟ فرمود:
خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا؛ 148 به روایات آنان عمل کنید؛ ولى معتقدات آنها را کنار بگذارید.
شیخ طوسى درباره وى مى گوید:
او نخست فطحى مذهب بود؛ اما در زمان فوتش، به امامت حضرت ابوالحسن موسى(ع) رجوع کرد… از حضرت رضا(ع) نقل مى کرده است و از نزدیکان حضرت محسوب مى شده و مردى جلیل القدر، عظیم المنزله و در حدیث و روایاتش ثقه بوده است.149
این راوى، داراى مکانت والایى نزد دانشمندان حدیث و رجال است. تألیفات او عبارت اند از: التفسیر، الابتداء والمبتدأ (توحید و نبوت)، البشارات، اصفیاء أمیرالمؤمنین(ع)، الطب، الصلاة، الرجال (که گویا در عصر نجاشى، معروف و شاید در اختیار او بوده است)، الزهد، الملاحم، الدیات، الرد على الغالیة، النوادر، شواهد من کتاب اللّه، الزیارات، الناسخ والمنسوخ، المتعة.150

یونس بن عبد الرّحمان اسدى
سلمان روزگار، فقیهى صاحب نام، مفسّرى معروف و محدّثى پرتوان و از ارکان مذهب شیعه در عصر خود به شمار مى رفته است.
از خاصان امامان کاظم و رضا(ع) و پردانش ترین اصحاب آن دو امام بوده که در زمان خلافت نهمین خلیفه اموى، هشام بن عبدالملک(125ـ105ق)، پا به عرصه گیتى نهاد و از آن روزى که خود را شناخت، با اشتیاق کامل به آموختن معارف عالیه الهى همت گماشت و از زلال دانش ائمه هدى(ع) برخوردار گشت و به مرتبه اى از دانش و بینش رسید که فقیه، محدّث و متکلّم سرشناس، فضل بن شادان، کسى را فقیه تر از او نمى دانست و مى فرمود:
یونس، همانند سلمان فارسى رشد یافته و پس از او داناترین محدّثان اسلام است.151
وى به حدى مورد اعتماد بود که امام رضا(ع) توجه شیعیان را در بهره گیرى از دانش دینى و استفتا در مسائل شرعى به یونس معطوف مى داشت.152
قاطبه ارباب تراجم و رجال، او را توثیق و به جلالت و عظمت یاد کرده اند؛ راوى شناس شهیر، نجاشى، درباره اش مى نویسد:
کان وجها فى أصحابنا، متقدّما، عظیم المنزلة؛153
او آبروى امامیه و پیشوا و جلیل القدر است.
شیخ طوسى در رجالش او را ثقه معرفى کرده است.154
علامه حلّى مى فرماید:
ابو محمد یکى از چهره هاى درخشان عالم تشیع است.155
ابن ندیم (کتابشناس معروف) در فهرست خود، او را علامه زمان خویش دانسته است.156
شهید والامقام، قاضى نوراللّه شوشترى،درباره او مى نویسد:
صاحب آل یقطین و مصاحب زبده ماء و طین، و غلام با اخلاص انزع بطین بود. حضرت امام رضا(ع) را وکیل، و در بیان علماى احمدى از قبیل انبیاى بنى اسرائیل است.157
نام شریف این راوى، 263 بار در اسناد روایات واقع شده است و بیش از سى راوى از او روایت مى کنند.158
در تراجم آمده که:
آنگاه که حضرت موسى بن جعفر(ع) به دیدار حق شتافت، اموال کلانى نزد وکلاى آن حضرت وجود داشت. برخى از سودجویان آنها چشم طمع از آن اموال برنداشته، با نیت هاى مادى و انگیزه هاى واهى، فوت حضرت را نپذیرفته، منکر امامت امام هشتم شدند و نقشه کشیدند که نور خدا را خاموش کنند. نزد زیاد قندى، هفتاد هزار اشرفى بود و در نزد على بن ابى حمزه، سى هزار؛ اما یونس، نظر واقفى ها را مردود معرفى مى کرد و مردم را به امام على بن موسى الرضا(ع) راهنمایى مى نمود. آنان به فکر فریفتن یونس افتاده، پیام فرستادند که حاضریم تو را از مال بى نیاز کنیم، به شرطى که با ما به مخالفت برنخیزى. همچنین زیاد قندى و على بن ابى حمزه ضمانت کردند که مبلغ ده هزار اشرفى به عنوان حق السکوت در اختیار او بگذارند. یونس گفت: «صادقین(ع) روایت کرده اند که هرگاه بدعت در بین مردم ظاهر شد، بر پیشواى امت است که علم خود را ظاهر کند؛ در غیر این صورت، نور ایمان از او ربوده خواهد شد؛ و من جهاد در دین خدا و امر خدا را در هیچ حالى ترک نخواهم کرد». آن دو نفر، دشمن او شدند و بر او تهمت ها بستند.159
در عبادت و تقواى او همین بس که درباره او نوشته اند که بیش از پنجاه و یک نوبت حج به جاى آورد و بیست سال روزه دار بود و یک سال از عمر شریف خود را در حال دعا و تضرّع به درگاه حضرت احدیت گذراند.160
در فضل و کمال او همین بس که عبدالعزیز بن مهتدى ـ از اخیار قم و از خواص و وکلاى حضرت رضا(ع) ـ از حضرت مى پرسد:گاهى توفیق پیدا نمى کنم تا خدمت شما برسم. از چه فردى مسائل و احکام دینم را بپرسم؟ حضرت فرمود: «از یونس بن عبدالرحمان بپرس».161
یونس، روایتگر حدود 263 حدیث با واسطه و بدون واسطه از ائمه هدى(ع) بوده است.
قمیین، برخوردهاى تندى با یونس بن عبدالرحمان داشته و روایات ذامّه اى درباره او نقل کرده اند که قطعا صحیح نیست ؛ چرا اگر در اسطوره زهد و تقوى، اسوه کمالات و فضیلتها (یونس) ضعفى بود، حضرت رضا(ع) مردم را به سوى او حواله نمى داد. به او گفتند قمیین از سر حسادت، سخنان نکوهیده اى درباره تو گفته اند و مى گویند. گفت: شما را گواه مى گیرم که هر آن کس را از محبّت امیرمؤمنان(ع) نصیبى باشد، بهل است آنچه در حقّ من گوید.
شیخ طوسى در فهرست خود مى گوید که یونس، بیش از سى کتاب داشته است؛ و نجاشى در رجالش بیش از سى مورد نام برده است.162
این کتابها به وى نسبت داده شده است:الیوم واللیلة، تفسیرالقرآن، الوصایا، الفرائض، البداء، علل الأحادیث، الصلاة، الصوم، الزکاة، جامع الآثار، السهو، الجامع الکبیر فى الفقه، الأدب والدلالة على الخیر، التجارات، الحدود، المثالب، علل النکاح وتحلیل المتعة، الردّ على الغلاة، نوادر البیوع، ثواب الحج، الطلاق، الوضوء، المکاسب، اللؤلؤ فى الزهد، الامامة، فضل القرآن، اختلاف الحج، البیوع والمزارعات، مسائله عن أبى الحسن موسى بن جعفر(ع).
داوود بن قاسم جعفرى مى گوید: کتاب «یوم ولیله» یونس را به محضر شریف امام حسن عسکرى(ع) عرضه داشتم فرمود: تصنیف کیست؟ گفتم: یونس مولى آل یقطین. فرمود: أعطاه اللّه بکلّ حرف نورا یوم القیامة.163
یاسر خادم مى گوید: حضرت موسى بن جعفر(ع) فرمود:
دیشب غلام آزاد شده على بن یقطین [یونس بن عبدالرحمان] را در خواب دیدم که بین دو چشمش نقطه سفیدى بود،و من آن را به عظمت دین او تعبیر نمودم.164
یونس در سال 208ق، در شهر مدینه، چشم از جهان فانى فروبست.165

محمّد بن ابى عمیر ازدى بغدادى
محمّد بن ابى عمیر بن زیاد بن عیسى ازدى بغدادى، مکنّى به ابو احمد، از اجلّه مشایخ امامیه و از ثقات اصحاب حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و حضرت جواد(ع) است که در نزد مخالف و مؤالف، مورد احترام و عابدترین و متعبّدترین افراد عصر خود بود.166مقامش در وثوق، دانش، فضیلت، زهد، عبادت، پارسایى، تحقیق و تبحّر علمى، چندان والاست که احادیث مرسل او مورد پذیرش عالمان شیعى و اصحاب روایت است و این، بهترین دلیل بر منزلت والاى علمى و عدالت اوست. وى در بسیارى از منابع (از جمله: البلغة، مشترکات والوجیزة)، توثیق شده است. در کتاب «معجم رجال الحدیث» (ج22، ص101ـ105) اسامى حدود 350 تن از مشایخ ابن ابى عمیر جمع آورى شده است. مؤلّف کتاب «مشایخ الثقات» (حلقه اولى)بزرگان مشایخ او را نام برده است: معاویة بن عمار، حمّاد بن عثمان، عبدالرحمان بن حجّاج بجلىّ، ابراهیم بن عبدالحمید اسدى، هشام بن سالم، حمّاد بن عیسى، عمر بن اذینة، حفص بن بخترى، زرارة بن اعین، جمیل بن درّاج، عبداللّه بن بکیر، محمّد بن مسلم، هشام بن حکم.
وى با اینکه مشایخى از اهل سنّت داشت، اما هیچ گاه روایات عامه را باز نمى گفت. شادان بن خلیل نیشابورى، علت این امر را از او جویا شد. او پاسخ داد:
من از عامّه روایت ها شنیده ام؛ لیکن چون مى بینم بسیارى از اصحاب ما روایات فریقین را با هم دریافت کرده اند و در بازشناسى آنها دچار اشتباه و تخلیط شده اند، به گونه اى که حدیث اهل سنّت را با سند شیعى و حدیث شیعه را با اسناد به اهل سنّت نقل کرده اند، نخواستم که من نیز به این مشکل گرفتار آیم؛ و لذا تصمیم گرفتم جز آراى شیعه و ائمه(ع)، چیزى را نقل نکنم.167
و طبق نقل آیة اللّه خویى، ابن ابى عمیر، حدود هشتاد تن شاگرد و راوى داشته است که از وى روایت کرده اند؛ راویانى چون: على بن مهزیار [مازیار] اهوازى، فضل بن شادان، ابراهیم بن هاشم، حسین بن سعید اهوازى؛ صفوان بن یحیى، احمد بن محمد بن عیسى اشعرى، عبدالعظیم حسنى، ابو عبداللّه برقى، عبدالرحمان بن ابى نجران تمیمى، عبداللّه بن صلت قمى، عبداللّه بن احمد بن نهیک نخعى، عبیداللّه بن احمد.168
کشّى از قول استاد خود (عیاشى) مى نویسد:
من از على بن حسن بن فضّال شنیدم که او مى گفت: محمّد بن ابى عمیر، فقیه تر از یونس بن عبدالرحمان و نسبت به او برتر و شایسته تر است.169
وى در علم نجوم و کلام نیز دست داشته است.170
در عصر خلافت هارون الرشید و نیز مأمون، تصدّى کرسى قضا در بغداد به او پیشنهاد شد و او از پذیرش این منصب امتناع ورزید؛ و لذا سختى ها دید و به دستور مأمون، چهار سال زندانى شد و تمامى اموالش ضبط گردید و هنگامى که از زندان خلاصى یافت، در نهایت تنگدستى بود.171
شیخ صدوق نقل مى کند:
شغل ابن ابى عمیر، بزازى بوده است. هزار درهم از شخصى طلب داشت. بر اثر گرفتارى هایى که پیدا کرد، اموال، حجره و خانه اش مصادره شد و سرمایه اش از دست رفت و تنگدست شد. شخص مدیون شنیده بود که ابن ابى عمیر در راه اعتقاد خود همه اموالش را از دست داده و اکنون سخت محتاج است؛ لذا خانه مسکونى خود را معادل همین مبلغ فروخت و پول آن را نزد ابن ابى عمیر برد تا دین خود را بپردازد.
به در خانه ابن عمیر رفت و در زد. ابن ابى عمیر بیرون آمد و شخص مدیون را دید که ده هزار دهم را به او تسلیم کرد و گفت: این طلب شماست که در ذمه من بود.
ابن ابى عمیر از او پرسید که پول را چگونه تهیه کرده است؛ چون مى دانست که بدهکار، فرد ثروتمندى نیست و فراهم کردن چنین پولى برایش آسان نیست. از این رو به شوخى گفت: آیا به تو ارثى رسیده یا کسى مالى به تو بخشیده، یا از عایدى مستغلات است؟ مرد گفت: هیچ کدام نبوده است. من خانه ام را فروخته ام تا اداى دین کنم. محمد بن ابى عمیر گفت: ذریح محاربى از امام صادق(ع) برایم حدیثى نقل کرد که: «لایخرج الرّجل عن مسقط رأسه بالدین؛ آدمى را به خاطر قرض، از وطن خود بیرون نمى کنند».
پس از آن به لفظ جلاله سوگند یاد کرد که «با این که حتّى به یک درهم آن نیز محتاج هستم؛ امّا پول خانه مسکونى تو را نمى پذیرم».172
ابن بطّه درباره تألیفات وى مى گوید: «ابن ابى عمیر، 94 کتاب تألیف کرده است»؛ لیکن متأسفانه این آثار از بین رفت و تنها در بعضى از کتب، نامى از آنها برجاى مانده است که برخى از آنها از این قرارند: النوادر، الاستطاعة والأفعال، الردّ على أهل القدر والجبر، الامامة، البداء، المتعة، مسائل عن الرضا(ع)، الملاحم، یوم ولیلة، الصلاة، مناسک الحج، الصیام، الرضاع، الطلاق، النکاح، التوحید، المعارف، اختلاف الحدیث.173
درباره این که چرا هیچ اثرى از آثار این بزرگمرد به دوران ما نرسیده است، تاریخ نگاران نوشته اند: 1) چون نام بسیارى از شیعیان برجسته در سلسله اسناد حدیث آمده بود و خطر افشا شدن نام آنان وجود داشت، لذا کتاب ها در منزل خواهرش نگاهدارى مى شد که بر اثر باریدن باران و رطوبت، تمام آنها از بین رفت؛ 2) برخى گفته اند خواهر یا خواهر زاده اش، هنگامى که او را به زندان افکندند، آنها را در زمین دفن کرده بود؛ بدین سبب از بین رفتند.174
رابطه نزدیک ابن ابى عمیر با امامان معصوم و مرجعیت علمى او سبب شده بود که وى آمارى از پیروان آل على(ع) در اختیار داشته باشد. نزد هارون شکایت کردند که وى اسامى شیعیان عراق را در اختیار دارد. خلیفه از او خواست نام شیعیان را افشا کند. وى از افشاى نام آنها خوددارى کرد. این مطلب بر هارون گران آمد؛ دستور داد او را دستگیر کردند و در زندان افکندند و چندین سال زندانى بود.
پس از آن، او را به نزد هارون آوردند و از او خواستند تا نام شیعیان را بگوید. او مقاومت کرد. هارون دستور داد تا صد ضربه تازیانه به او بزنند. خود او گوید:
هنگامى که مرا مى زدند، تعداد شلاقها که به صد رسید، توانم از دست رفت و نیروى ایمانم به سررسید؛ نزدیک بود نام شیعیان را بر زبان آورم؛ در این لحظه شنیدم محمد بن یونس بن عبدالرحمان175 به من مى گفت: «یا ابن أبى عمیر! اذکر موقفک عند اللّه؛ اى محمد بن ابى عمیر! جایگاه خودت را در پیشگاه خداوند در نظر آر». من با شنیدن این سخن به خود آمدم و قوّت قلب پیدا کردم و به زجر و شکنجه صبر کردم و نگفتم. الحمدللّه!176
ابن ابى عمیر، پس از آزادى، تنها با تکیه بر حافظه به ذکر حدیث مى پرداخت و چون دقت و تعهدش نسبت به نقل حدیث از راویان ثقه فوق العاده بود، از این رو مشایخ، مرسلات وى را تلقّى به قبول کرده اند.177
اضافه بر خدمات علمى و اجتماعى، وضع عبادت و سجده هاى طولانى او هم داستان آموزنده اى دارد. فضل بن شادان گوید:
به عراق رفته بودم. در آنجا دیدم فردى دوست خود را به خاطر سجده طولانى مورد انتقاد قرار داد و گفت: تو زن و فرزند دارى؛ باید تلاش مضاعف داشته باشى و این سجده هاى طولانى به صلاح تو نیست؛ چون چشمهایت صدمه مى بینند و سبب نابینایى تو خواهد شد و خانواده ات را به فقر و فلاکت خواهد انداخت.
او در جواب گفت: چرا مرا سرزنش مى کنى؟ سجده هاى من که طولانى نیست! اگر سجده طولانى به کورى مى انجامد، باید تاکنون چشمهاى محمد بن ابى عمیر نابینا بود؛ چون او پس از فریضه صبح سر به سجده مى گذارد و هنگام نماز ظهر، سرش را از سجده بلند مى کند.178
در تاریخ وفات این مرد مجاهد نستوه، اختلاف است. نجاشى و علامه حلّى مى نویسند که او در سال 217ق، به بهشت عنبر سرشت رحلت کرد.179
________________________________________
1. ابن فضّال، کنیه وى را «ابو محمّد» مى داند. (ر.ک: رجال النجاشى، چاپ جامعه مدرسین، ص126، ش328)
2. رجال الکشى، شیخ طوسى، تصحیح حسن مصطفوى، ص375، ش 705 و نیز بنگرید به شماره هاى 467 و 468
3. رجال الطوسى، چاپ جامعه مدرسین، ص176، ش 2101 (از اصحاب امام صادق ـ ع ـ) و ص333، ش 4964 (از اصحاب امام کاظم ـ ع ـ)؛ رجال النجاشى، ص126؛خلاصة الأقوال، تحقیق نشر الفقاهة، ص92، ش 209
4. معجم رجال الحدیث، ج5، ص125
5. همان.
6. رجال الکشى، ص134، ش 213 و نیز رجوع شود به: ص154، ش252و ش154
7. همان، ص252، ش 469 و نیز ص211، ش373
8. رجال النجاشى، ص126، ش328؛ الفهرست، شیخ طوسى، تحقیق نشر الفقاهة، ص94، خلاصة الأقوال، ص92، ش209
9و10. رجال النجاشى، ص126، ش328
11. خلاصة الأقوال، ص92، ش209
12. تنقیح المقال، ج1، ص232
13. رجال النجاشى، ص126، ش328
14. الفهرست، ص94، ش154
15. رجال الکشى، شماره هاى 213، 252، 373، 467، 469 و705
16. همان، ص375، ش705
17. الفائق، ج1، ص209
18. تحفة الأحباب فى نوادر آثار الأصحاب، شیخ عباس قمى، دارالکتب الاسلامیة، ص73
براى اطلاع بیشتر از شرح حال جمیل بن درّاج، رجوع شود به: اتقان المقال، ص35؛ أضبط المقال، ص492؛ أعیان الشیعة، ج4، ص220؛ ایضاح الاشتباه، ص21؛ الاختصاص، ص64، 205، 280 و 281؛ أحسن التراجم، ج1، ص124؛ شرح مشیخة الفقیه، ص17؛ بهجة الآمال، ج2، ص585؛ التحریرالطاووسى، ص70؛ تنقیح المقال، ج1، ص231؛ توضیح الاشتباه، ص97؛ جامع الرواة، ج1،ص165؛ جامع المقال، ص59؛ خاتمه مستدرک، ص585، 592و 609؛ رجال البرقى، ص21؛ الکنى والألقاب، ج1، ص272(در ترجمه ابن درّاج اندلسى)؛ مجمع الرجال، ج2، ص50؛ معجم رجال الحدیث، ج22، ص174؛ نقد الرجال، ص76؛ هدایة المحدّثین، ص31؛ الوجیزه مجلسى، ص30؛ رجال الأنصارى، ص55و76؛ ثقات الرواة، ج1، ص174و175؛ منهج المقال، ص87؛ منتهى المقال، ص82؛ سفینة البحار، ج1، ص181
19. از ابان بن عثمان، با نامهاى دیگرى نیز در کتب رجال و در اسناد روایات یاد شده است: أبان بن الأحمر، أبان الأحمر، أبان الأحمرى (ر.ک به: معجم رجال الحدیث، ج1، ص17 به بعد؛ رجال الکشى، ص348، ش650).
20. رجال النجاشى، ص13، شماره8؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص59، شماره62. البته شیخ طوسى در کتاب رجال خود (رجال الطوسى، ص164، ش1886) از وى فقط در اصحاب امام صادق(ع) نام مى برد.
21. رجال الکشى، ص375، ش705
22. لسان المیزان، ج1، ص24
23. الفهرست، ص59،ش62. نجاشى، تنها از چهار کتاب وى نام مى برد: له کتاب حسن کبیر یجمع المبتدأ، المغازى، الوفاة والردّة. (رجال النجاشى، ص13، ش8)
24. نهایة الدرایة، ص407
25. فرقه اى از شیعه که امامت را بر امام جعفر صادق(ع) ختم مى کنند و او را زنده و مهدى موعود مى دانند. این فرقه باطله به رهبرى عبداللّه بن ناووس یا عجلان بن ناووس به وجود آمد و امروزه به طور کلى از بین رفته است.
26. رجال الکشى، ص352، ش660
27. قاموس الرجال، ج1، ص84؛ معجم رجال الحدیث، ج1، ص3
28. ر.ک: بهجة الآمال، ج1، ص294
29. رجوع شود به پانوشت 21
30. البحر الزخار فى شرح أحادیث الأئمة الاطهار، ج1، ص37و38
31.خلاصة الأقوال، ص74، ش121 و ص438 (الفائدة الثامنة، طریق الشیخ الصدوق عن أبى مریم الأنصارى)؛ بهجة الآمال، ج1، ص195
32.فطحیه، فرقه اى هستند که امامان معصوم را تا حضرت صادق(ع) قبول دارند؛ ولى معتقدند که پس از حضرت، فرزند بزرگ حضرت (عبداللّه افطح) جانشین ایشان است. این فرقه هم به طور کلى از بین رفته است. (نک: معجم الفرق الاسلامیة، ص41 و 184؛ کلیات فى علم الرجال، ص401)
33. واقفیه، فرقه اى هستند که رحلت حضرت موسى بن جعفر(ع) را انکار و بر امامت حضرت موسى بن جعفر(ع) توقف کردند و آن حضرت را قائم و مهدى منتظر دانستند که زنده است و تا دنیا را پر از عدل و داد ننماید، رحلت نخواهد کرد. به اینان، موسویه و ممطوره نیز مى گویند (نک: معجم الفرق الاسلامیة، ص238 و240). دسته دیگرى از آنها بر امامت حضرت رضا(ع) توقف نمودند و گفتند آن امام، مهدى منتظر است (نک: معجم الفرق الاسلامیة، ص269).
34. براى آگاهى بیشتر از شرح حال ابان بن عثمان، رجوع کنید به: أضبط المقال، ص483؛ الأعلام، ج1، ص27؛ أعیان الشیعة، ج2، ص100؛ أحسن التراجم، ج1، ص25؛ بهجة الآمال، ج1، ص495؛ تأسیس الشیعة، ص154 و 235؛ التحریرالطاووسى، ص49؛ تنقیح المقال، ج1، ص5؛ تهذیب المقال، ج1، ص219؛ توضیح الاشتباه، ص5؛ جامع الرواة، ج1، ص12؛ جامع المقال، ص52؛ خاتمه مستدرک، ص547،622، 697 و789؛ رجال البرقى، ص39؛ رجال ابن داوود، ص30؛ مجمع الرجال، ج1، ص24 و27؛ معالم العلماء، ص27؛ معجم الثقات، ص2؛ معجم المؤلفین، ج1، ص1؛ منتهى المقال، ص17؛ نقد الرجال، ص4؛ هدایة المحدّثین، ص7؛ الوجیزة، ص25؛ وسائل الشیعة، ج2، ص117
35. رسالة أبى غالب الزرارى، تحقیق سید محمد رضا حسینى جلالى، ص412، ش39
36. رجال الکشى، ص345، ش639 و ص375، ش705
37. همان؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص173، ش463؛ خلاصة الأقوال، ص195، ش609
38. خلاصة الأقوال، ص195، ش609 و نیز بنگرید به: المختلف، ج2، ص497
39. عدّة الأصول، ص56
40. المسالک، ج1، ص23
41. المعتبر، ص60و156
42. رجال النجاشى، ص222، ش581؛ رسالة أبى غالب، ص214، ش39
43. الفهرست، شیخ طوسى، ص174؛ رجال النجاشى، ص222
44. الفهرست، ابن ندیم، تحقیق: یوسف على طویل، بیروت، دارالکتب العلمیة، ص331
45. رسالة أبى غالب، ص215
46. بنگرید به: مصنفات شیخ مفید، ج9( جوابات أهل موصل فى العدد والرؤیة)، ص25 و37
47. ر.ک به: معجم رجال الحدیث، ج11، ص133
48. همان.
49. براى اطلاع بیشتر درباره شرح حال عبداللّه بن بکیر، به منابع ذیل رجوع کنید: تحفة الأحباب، ص258؛رجال الطوسى، ص230، ش3118؛ تنقیح المقال، ج2، ص171و173، ج3، ص42؛ رجال ابن داوود،ص117و 253؛ مستطرفات السرائر، ص137ـ139؛ الغیبة، شیخ طوسى، ص37؛ معجم الثقات، ص72؛ معجم رجال الحدیث، ج22، ص160 و169؛ نقد الرجال، ص195و 403؛ جامع الرواة، ج1، ص473و ج2، ص431؛ هدایة المحدّثین، ص22؛ مجمع الرجال، ج3، ص268و269و ج7، ص120؛ أعیان الشیعة، ج8، ص48؛ بهجة الآمال، ج5، ص203؛ منتهى المقال، ص182؛ منهج المقال، ص200؛ اتقان المقال، ص80؛ التحریر الطاووسى، ص168؛ وسائل الشیعة، ج20، ص233
50. ر.ک به: رجال الکشى، ص375، ش705
51. همان، ص382، ش716
52. رجال النجاشى، ص214، ش559
53. خلاصة الأقوال، ص194، ش607
54. ر. ک به: معجم رجال الحدیث، ج11، ص348
55. الکنى والألقاب، ج1، ص395
56. معجم رجال الحدیث، ج11، ص352
57. رجال النجاشى، ص214، ش559
58. براى اطلاع از شرح حال او، به منابع ذیل رجوع شود: اتقان المقال، ص84؛ أحسن التراجم، ج1، ص377؛ بحارالأنوار، ج47، ص394؛ سفینة البحار، چاپ جدید، ج2، ص138و ج6، ص82؛ أضبط المقال، ص526؛ ایضاح الاشتباه، ص61؛ بهجة الآمال، ج5، ص285؛ التحریر الطاووسى، ص168؛ تنقیح المقال، ج2، ص3و216 و باب الکنى، ص44؛ رجال البرقى، ص22؛ رجال ابن داوود، ص124؛ رجال الطوسى، ص264، ش3774؛ ریحانة الأدب، ج8، ص206؛ ریاض العلماء، ج2، ص260؛ مجمع الرجال، ج4، ص52 و53 و ج7، ص166؛ معالم العلماء، ص74؛ معجم الثقات، ص75؛ معجم رجال الحدیث، ج23، ص31؛ منتهى المقال، ص192؛ منهج المقال، ص212؛ نقد الرجال، ص207 و405؛ هدایة المحدّثین، ص104 و 309؛ هدیة الأحباب، ص78؛ الوجیزة، ص39؛ وسائل الشیعة، ج20، ص244؛ شرح مشیخة الفقیه، ص58؛ رجال الأنصارى، ص112، جامع المقال، ص78؛ نضد الایضاح، ص196
59. رجال النجاشى، ص142، ش370
60. همان.
61. رجال الکشى، ص316، ش571
62. ر. ک: معرفة الحدیث، محمد باقر بهبودى، ص3 (مقدمه کتاب). این روایت در منابع فراوانى آمده است (از جمله نک: فروع الکافى، ج3، ص313ـ315، ح8؛ من لایحضره الفقیه، ج1، ص298،ح2؛ تهذیب الأحکام، ج2، ص77، ح69).
63. جامع الشرائع، ابن سعید حلّى، ص16 از مقدمه کتاب (پاسخ استاد جعفر سبحانى)؛ مشایخ الثقات، حلقه ثانیه، ص87(پاسخ استاد عرفانیان).
64. سفینة البحار، ج2، ص340؛ بحارالأنوار، ج47، ص116
65. الفهرست، شیخ طوسى، ص115، ش241
66. رجال النجاشى، ص142، ش370
67. المراجعات، به تحقیق و تعلیق حسین الراضى، ص122 و123
68. تحفة الأحباب، ص115
69. رجال النجاشى، ص142، ش370؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص115، ش241
70. مجالس المؤمنین، ج1، ص376(مجلس پنجم).
71../../image أحسن التراجم، ج1، ص198؛ بحوث فى علم الرجال، ص105
72. مفتاح الکتب الأربعة، ج10، ص302 و نیز مستدرک آن.
73 . رجال النجاشى، ص142، ش370
74 . رجال الکشى، ص316، ش572
75 . اول منزلى که اهالى مدینه وقتى به مکه مى روند، بر آن وارد مى شوند.
76 . رجوع شود به پاورقى 74 و 75 و نیز براى آگاهى بیشتر از شرح حال حمّاد بن عیسى، بنگرید به: اتقان المقال، ص54؛ أحسن التراجم، ج، ص198؛ أعیان الشیعة، ج6، ص221؛ بهجة الآمال، ج2، ص362؛ التحریرالطاووسى، ص82؛ تنقیح المقال، ج1، ص366؛ جامع الرواة، ج1،ص273؛ جامع المقال، ص64؛ رجال البرقى، ص21و48؛ سفینة البحار، ج1، ص305؛ مجمع الرجال، ج2، ص228ـ231؛ معجم الثقات، ص46؛ معجم رجال الحدیث، ج6، ص224 و238؛ منتهى المقال، ص619؛ منهج المقال، ص123؛ نقد الرجال ، ص117؛ هدیة العارفین، ج1، ص334؛ هدایة المحدّثین، ص49؛ الوجیزة، ص33؛ وسائل الشیعة، ج20، ص181؛ تهذیب التهذیب، ج3، ص18؛ تقریب التهذیب، ج1، ص197؛ معجم المؤلفین، ج4، ص73؛ خلاصة تهذیب الکمال، ص78؛ تهذیب الکمال، ج7، ص281؛ الجرح والتعدیل، ج1، ص2 و145
77 . رجال النجاشى، ص143، ش371؛ رجال الکشى، ص375، ش705؛ الفهرست، ص115، ش240
78 . همان، ص143
79 . ر.ک به: أحسن التراجم، ج 1،ص196
80 . الفهرست، ص115، ش240
81 . رجال البرقى.
82 . التحریر الطاووسى، ص83
83 . براى آگاهى بیشتر از حالات او بنگرید به: اتقان المقال، ص52؛ أعیان الشیعة، ج6، ص22؛ ایضاح الاشتباه، ص26؛ بهجة الآمال، ج3، ص358؛ جامع الرواة، ج1، ص271ـ273؛ رجال البرقى، ص21، 48 و 53؛خلاصة الأقوال، ص125، ش324 و 325؛ رجال ابن داوود، ص84؛ مجمع الرجال، ج2، ص227؛ معالم العلماء، ص43؛ مشایخ الثقات، حلقه ثانیه، ص87 به بعد؛ معجم رجال الحدیث، ج6، ص212 و 223و 242؛ منتهى المقال، ص118؛ منهج المقال، ص122؛ نقد الرجال، ص167؛ هدایة المحدّثین، ص50و197؛ الوجیزة، ص33؛ وسائل الشیعة، ج20، ص181؛ شرح مشیخة الفقیه، ص48؛ رجال الأنصارى، ص71و 83؛ ثقات الرواة،ج1، ص263و 264
84 . رجال النجاشى، ص196، ش524؛ الفهرست، ص145، ش356؛ رجال الطوسى، ص359، ش5311و ص376، ش5559. وى پارچه فروش بوده، لذا لقب «بیّاع السابرى» داشته است.
85 . همان و نیز: رجال الطوسى، ص338، ش5038. قابل ذکر است که شیخ، پاره اى از روایات را به نقل صفوان از امام صادق(ع) آورده است که بدون شک، واسطه، محذوف است؛ زیرا او امام صادق(ع) را درک نکرده است.
86 . رجال النجاشى، ص196، ش524
87 . الفهرست، ص146
88 . رجال النجاشى، ص197، ش524
89 . الفهرست، ص145، ش356 و نیز بنگرید به: رجال النجاشى، ص197
90 . ر.ک به: رجال الکشى، چاپ آل البیت، ج2، ص817؛ تنقیح المقال، ج3، ش11211
91 . رجال الکشى، ص503، ش966؛ قاموس الرجال، ج5، ص129
92 . بنگرید به: رجال النجاشى، ص197؛ الفهرست، ص146؛ نقد الرجال، ص173؛ سفینة البحار، چاپ جدید، ج2، ص133
93 . مشایخ الثقات،چاپ اول، ص243
94 . رجال النجاشى، ص196؛ الفهرست، ص164(به نقل از ابن ندیم).
95 . رجال الکشى، ص502، ش962. اسماعیل بن موسى از مؤلفان به شمار مى رود و آثار علمى فراوانى دارد و از پدر بزرگوارش روایت مى کند.
96 . همان، ش963. براى اطلاعات بیشتر درباره شرح حال وى، بنگرید به:
اتقان المقال، ص73؛ أحسن التراجم، ج1،ص237؛ الأعلام، ج3، ص20؛ بهجة الآمال، ج5، ص41؛ تأسیس الشیعة، ص301؛ تتمة المنتهى، ص290؛ التحریر الطاووسى، ص152؛ تنقیح المقال، ج2، ص100و 102؛ جامع الرواة، ج1، 413ـ417؛ جامع المقال، ص74؛ الکنى والألقاب، ج1، ص24؛ مجمع الرجال، ج3، ص216ـ 233؛ معجم رجال الحدیث، ج10، ص134 ـ 149؛ منهج المقال، ص183؛ نقد الرجال، ص173؛ هدایة المحدّثین، ص83؛ الوجیزة، ص37
97 . رجال النجاشى، ص215، ش561
98 . رجال الکشى، ص594، ش1110؛ قاموس الرجال، ج6، ص153؛ تنقیح المقال، ج2، ص218؛ الخرائج والجرائح، ص324؛ کشف الغمة، ج2، ص301؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج2، ص219، ح31؛ الاختصاص، ص84؛ الواقفیة: دراسة وتحلیل، ج1، ص163
99 . رجال النجاشى، ص215، ش561
100 . براى اطلاع بیشتر درباره شرح حال این راوى، بنگرید به: اتقان المقال، ص84؛ أحسن التراجم، ج1، ص377؛ بهجة الآمال، ج1، ص289؛ تأسیس الشیعة، ص300؛ التحریرالطاووسى، ص172؛ تنقیح المقال، ج2، ص218؛ توضیح الاشتباه، 213؛ جامع الرواة، ج1، ص511 و513؛ جامع المقال، ص78؛ رجال البرقى، ص49 و 53؛ خلاصة الأقوال، ص199، ش619؛ رجال ابن داوود، ص124؛ رجال الطوسى، ص341، ش5071 و نیز شماره هاى 5060 و 5318؛ رجال الکشى، شماره هاى 989،1050،1099، 1110و ص171از فهرست هاى استاد مصطفوى؛ مجمع الرجال، ج4، ص54 و 55؛ معالم العلماء، ص77؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص417؛ المعجم الموحّد، ج2، ص49؛ معجم الثقات، ص76؛ معجم رجال الحدیث، ج10، ص23ـ25؛ منتهى المقال، ص193؛ منهج المقال، ص212؛ نقد الرجال، ص208؛ هدایة المحدّثین، ص207؛ الوجیزة، ص39. گفتنى است که شیخ طوسى از عبداللّه بن مغیرة در «الفهرست»، نامى نبرده است.
101 . رجال الطوسى، ص334، ش4978(از اصحاب امام کاظم ـ ع ـ) و ص354، ش5251 (از اصحاب امام رضا ـ ع ـ).
102 . الفهرست، ص96، ش162
103 . أحسن التراجم، ج1، ص159
104 . خلاصة الأقوال، ص97،ش222
105 . رجال ابن داوود، ص115
106 . بنگرید به: قاموس الرجال، ج3، ص227؛ أعیان الشیعة، ج5، ص233؛ رجال الطوسى، ص372؛ بهجة الآمال، ج3، ص181ـ193
107 . بنابر ضبط نجاشى: ازدى (رجال النجاشى، ص80، ش193).
108 . الفهرست، شیخ طوسى، ص96 و 97 و نیز بنگرید به: الفهرست، ابن ندیم، چاپ مهر، ج1، ص276؛ الأعلام، زرکلى، ج2، ص212
109 . معالم العلماء، چاپ عباس اقبال، ص28
110 . رجال الطوسى، ص379، ش5618 و5620
111 . براى آگاهى بیشتر از تفصیل حالات ایشان، رجوع شود به: اتقان المقال، ص45؛ أحسن التراجم، ج1، ص159؛ الأعلام، ج2، ص212؛ أعیان الشیعة، ج5، ص233؛ بهجة الآمال، ج3، ص188؛ تأسیس الشیعة، ص301؛ التحریرالطاووسى، ص74؛ تنقیح المقال، ج1، ص304؛ تهذیب المقال، ج2، ص330؛ جامع الرواة، ج1، ص221ـ224؛ جامع المقال، ص61؛ الذریعة، ج24، ص327و ج21، ص69 و ج4، ص276؛ رجال البرقى، ص48؛ رجال الکشى، ص556، ش1050؛ ریحانة الأدب،ج3، ص10؛ الفهرست، ابن ندیم، ص255؛ الکنى والألقاب، ج2، ص281؛ لغتنامه دهخدا، ص579(ماده حسن)؛ مجمع الرجال، ج2، ص143ـ146؛ معجم رجال الحدیث،ج5، ص89، 105و 106و ج23، ص18ـ30؛ معالم العلماء، ص33؛ معجم المؤلفین، ج3، ص273؛ منتهى المقال، ص102؛ منهج المقال، ص106؛ نقد الرجال، ص97؛ هدایة المحدّثین،ص4؛ هدیة الأحباب، ص148؛ هدیة العارفین، ج1، ص266؛ الوجیزة، ص31
112 . رجال الکشى، ص556، ش1050
113 . رجال الطوسى، ص332، ش4954(از اصحاب امام کاظم ـ ع ـ) وص351، ش5196(از اصحاب امام رضا ـ ع ـ) وص373، ش5518(از اصحاب امام جواد ـ ع ـ).
114 . ر.ک به: الواقفیة: دراسة و تحلیل، ج1، ص286؛ رجال سید بحر العلوم، ج3، ص48
115 . ر.ک به: رجال الکشى، ص587، ش1099؛ قاموس الرجال، ج1، ص274؛ أعیان الشیعة، ج3، ص140
116 . چهل حدیث حضرت رضا(ع)، مقدّمه.
117 . مشایخ الثقات، حلقه اولى.
118 . رجال النجاشى، ص75، ش180؛ الفهرست، ص61، ش63
119 . شیخ طوسى نیز وى را از آل مهران مى داند(کتاب الغیبة، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ص71،ح76).
120 . پانوشت 118 و نیز: أعیان الشیعة، ج3، ص140
121 . ریحانة الأدب، ج1، ص258
122 . الفهرست، ص61، ش63
123 . رجال النجاشى، ص587ـ589، ش1099ـ 1101
124 . عدة الأصول.
125 . ذکرى.
126 . خلاصة الأقوال، ص61، ش66
127 . شرح احوال این عالم بزرگ، در منابع ذیل وجود دارد: اتقان المقال، ص14؛ أحسن التراجم، ج1، ص56؛ أعیان الشیعة،ج3، ص140؛ بهجة الآمال، ج2، ص101؛ التحریر الطاووسى، ص40؛ تنقیح المقال، ج1، ص77؛ تهذیب المقال، ج3، ص214؛ جامع الرواة، ج1، ص59؛ رجال البرقى، ص54؛ رجال ابن داوود، ص42؛ ریحانة الأدب، ج1، ص257؛ الفهرست، ابن ندیم، ص276؛ الکنى والألقاب، ج2، ص71؛ مجمع الرجال، ج1، ص157ـ160؛ معالم العلماء، ص10؛ معجم الثقات، ص10؛ مشایخ الثقات، الحلقة الاولى، ص245؛ منهج المقال، ص46؛ منتهى المقال، ص40؛ نقد الرجال، ص28؛ هدایة المحدّثین، ص174.
128 . رجال الکشى، ص556، ش1050
129 . رجال النجاشى، ص310، ش850
130 . خلاصة الأقوال، ص230، ش774
131 . رجال البرقى، ص49
132 . أحسن التراجم، ج2، ص15
133 . الفهرست، ص200، ش571
134 . رجال النجاشى، ص311
135 . براى کسب اطلاعات گسترده تر، نگاه کنید به: اتقان المقال، ص108؛ أضبط المقال، ص534؛ ایضاح الاشتباه، ص69؛ بهجة الآمال، ج6، ص27؛ التحریرالطاووسى، ص234؛ تنقیح المقال، ج2، ص5؛ توضیح الاشتباه، ص246؛ جامع الرواة، ج2، ص2؛ جامع المقال، ص4؛ رجال البرقى، ص49؛ رجال ابن داوود، ص151؛ رجال الطوسى، ص342، ش5092 و ص363، ش5383 و ص436، ش6237؛ رجال الکشى، ص107، 148، 160، 171، 236، 427 و 556؛ مجمع الرجال، ج5، ص17 و18؛ معالم العلماء، ص92؛ معجم الثقات، ص95؛ منتهى المقال، ص240؛ منهج المقال، ص259؛ نقد الرجال، ص265؛ هدایة المحدّثین، ص128؛ الوجیزة، ص43؛ وسائل الشیعة، ج20، ص392
136 . کشّى در رجالش (ص556، ش1050) پس از نام بردن شش نفر آخر از اصحاب اجماع، از بعضى نقل مى کند که به جاى «ابن فضّال» از «عثمان بن عیسى» یاد کرده اند.
137 . رجال البرقى.
138 . رجال الطوسى، شماره هاى 5067 و 5322
139 . ر.ک به: رجال الکشى، ص597، ش1117؛ رجال النجاشى، ص300، ش817؛ الغیبة، شیخ طوسى، ص43؛ معجم رجال الحدیث، ج،ص ؛ سفینة البحار، چاپ جدید، ج6، ص147
140 . عدّة الاصول.
141 . سفینة البحار، ج6،ص147
142 . أحسن التراجم، ج1، ص392
143 . الفهرست، ص193، ش545
144 . رجال النجاشى، ص300، ش817 (البته نجاشى نیز از «کتاب المیاه» نام مى برد و اینکه علىّ بن اسماعیل بن عیسى از آن خبر مى دهد).
145 . براى کسب آگاهى بیشتر از این راوى، رجوع کنید به: الاختصاص، 78 و 285؛ أحسن التراجم، ج1، ص391ـ394؛ ایضاح الاشتباه، ص66؛ بهجة الآمال، ج5، ص223؛ التحریر الطاووسى، ص199؛ تنقیح المقال، ج2، ص247؛ توضیح الاشتباه، ص219؛ جامع الرواة، ج1،ص524؛ جامع المقال، ص80؛ خلاصة الأقوال، ص382، ش1535؛ الغیبة، طوسى، ص213؛ کامل الزیارات، ص11؛ مجمع الرجال، ج4،ص133ـ135؛ معالم العلماء، ص88؛ معجم الثقات، ص78 و 316؛ معجم رجال الحدیث، ج12،ص129 ـ 136؛ معجم المؤلفین، ج6، ص266؛ منهج المقال، ص219؛ نقدالرجال، ص219؛ هدایة المحدّثین، ص111؛ هدیة العارفین، ج1، ص651؛ الوجیزة، ص40
146 . رجال الکشى، ص556، ش1050
147 . ر.ک به: أعیان الشیعة، ج5،ص206؛ رجال بحرالعلوم، ج2،ص246؛ رجال الکشى، ص345، ش639؛ قاموس الرجال، ج3، ص211؛ معجم رجال الحدیث.
148 . رسائل شیخ انصارى، باب حجیة خبر الواحد بالسنّة (به نقل از «الغیبة» طوسى).
149 . الفهرست، ص97، ش164
150 . همان؛ الذریعة، ج10، ص89. براى اطلاع بیشتر از حال این راوى، رجوع کنید به:
اتقان المقال، ص43؛ الأعلام، ج2، ص200؛ ایضاح المکتوب، ص278و 615؛ أعیان الشیعة، ج5، ص206؛ بهجة الآمال، ج3، ص172؛ رجال بحرالعلوم، ج2، ص255؛ قاموس الرجال،ج3، ص211؛ معجم رجال الحدیث، ج6، ص48 ـ 57؛ رجال الکشى، ص433 و 515؛ الفهرست، ابن ندیم، ص278؛ رجال النجاشى، ص34، ش72؛ تحفة الأحباب، ص98؛ تتمة المنتهى، ص307؛ التحریر الطاووسى، ص74؛ تأسیس الشیعة، ص334؛ تنقیح المقال، ج1، ص297؛ تهذیب المقال، ج2، ص4؛ جامع الرواة،ج1، ص214؛ رجال البرقى، ص54؛ خلاصة الأقوال، ص98، ش223؛ رجال ابن داوود، ص76؛ رجال الطوسى، ص354، ش5241؛ ریحانة الأدب، ج8، ص140، سفینة البحار، ج2، ص370؛ کامل الزیارات، ص27؛ الکنى والألقاب، ج1، ص266؛ لسان المیزان، ج2، ص225؛ مجمع الرجال، ج2، ص121ـ137؛ معجم المؤلفین، ج3، ص255؛ منتهى المقال، ص99؛ منهج المقال، ص103؛ نقد الرجال، ج94؛ هدایة المحدّثین، ص190؛ هدیة العارفین، ج1، ص267؛ الوجیزة، ص21؛ أحسن التراجم، ج1، ص154ـ157
151 . رجال الکشى، ص203، ش357 و ص485، ش919
152 . براى نمونه نگاه کنید به: رجال النجاشى، ص446، ش1208
153 . همان.
154 . رجال الطوسى، ص346، ش5167 و ص368، ش5478
155 . خلاصة الأقوال، ص296، ش1103
156 . الفهرست، ابن ندیم، ص309
157 . مجالس المؤمنین، ج1، ص410
158 . أحسن التراجم، ج2، ص237
159 . نگاه کنید به: أعیان الشیعة، ج1، ص328؛ رجال النجاشى، ص493، ش946
160 . نگاه کنید به: رجال الکشى، شماره هاى 917 و 926؛ معجم رجال الحدیث.
161 . همان، ص483، ش910
162 . الفهرست، ص266، ش813؛ رجال النجاشى، ص447
163 . النوادر، فیض، ص9؛ و نیز ر.ک به: رجال الکشّى، شماره هاى 915 و 916
164 . رجال الکشى، ص491، ش939
165 . براى آگاهى بیشتر از ترجمه یونس بن عبدالرحمان، رجوع شود به: اتقان المقال، ص150؛ الأعلام، ج8، ص261؛ أعیان الشیعة، ج10، ص326ـ331؛ أحسن التراجم، ج2، ص236؛ بهجة الآمال، ج7، ص357؛ تأسیس الشیعة، ص328؛ التحریر الطاووسى، ص315؛ تنقیح المقال، ص3 و قسمت یاء، ص338؛ خلاصة الأقوال، ص296، ش1103؛ رجال الکشى، ص145 و 203؛ رجال النجاشى، ص446؛ ریحانة الأدب، ص404؛ الفهرست، ابن ندیم، ص276؛ الکنى والألقاب، ج1، ص34ـ36 و ج2، ص225؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص410، و ج2، ص 293ـ307؛ معجم الثقات، ص124؛ معجم رجال الحدیث، ج، ص؛ معجم المؤلفین، ج13، ص348؛ منتهى المقال، ص336؛ منهج المقال، ص377؛ نقد الرجال، ص381؛ هدایة المحدّثین، ص165؛ الوجیزة، ص54؛ وسائل الشیعة، ج20، ص369
166 . ر. ک به: رجال الکشى، ص؛ الفهرست، ص218، ش617؛ تنقیح المقال، ص162(باب محمد)؛ تفسیر القمى، ج1، ص12 (مقدمه)؛ تحفة الأحباب، ص312؛ الکنى والألقاب، ج1، ص199 و 200
167 . رجال الکشى، ص590، ش1105؛ تنقیح المقال، ج2، ص62؛ تفسیر القمى، ج1، ص11(مقدمه).
168 . معجم الرجال الحدیث.
169 .رجال الکشى، ص589، ش 1103 و ص591، ش1106
170 . ر.ک به: سفینة البحار، چاپ جدید، ج2، ص366
171 . رجال الکشى، ص590 و 591
172 . سفینة البحار، چاپ جدید، ج2، ص366؛ الاختصاص، ص86؛ من لایحضره الفقیه، ج3، ص112؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص198
173 . ر. ک به: رجال النجاشى، ص327؛ الفهرست، ص218
174 . رجال النجاشى، ص326. خواهران او، سعیده و منبّه، از راویان احادیث اهل بیت(ع) مى باشند.
175 . از اصحاب حضرت رضا و جواد الائمه(ع) است.
176 . رجال الکشى، ص591؛ معجم رجال الحدیث.
177 . نک: تنقیح المقال، ج2، ص63؛ کلیات علم الرجال، ص215
178 . بهجة الآمال، ج 6، صص 228ـ 238
179 . رجال النجاشى، ص327؛ خلاصة الأقوال، ص240. براى مطالعه تفصیلى زندگى این راوى، رجوع شود به: اتقان المقال، ص112؛ الأعلام، ج6 و ج1، ص131؛ بهجة الآمال، ص227؛ التحریر الطاووسى، ص251؛ تنقیح المقال، ج2، ص61ـ64 وج3، ص117، جامع الرّواة، ج2، ص50 ـ 56؛ جامع المقال، ص17؛ رجال ابن داوود، ص159؛ رجال الکشى، ص184، 211،252 و 556؛ ریحانة الأدب، ج7، ص361؛ الکنى والألقاب، ج1، ص191؛ مجمع الرجال، ج5، ص117، 122 و 212؛ معجم الثقات، ص171؛ معجم رجال الحدیث، ج15، ص287 ـ 306؛ منتهى المقال، ص254؛ منهج المقال، ص275؛ نامه دانشوران، ج1، ص677؛ نقد الرجال، ص284؛ هدایة المحدّثین، ص138؛ هدیة العارفین، ج2، ص10؛ وسائل الشیعة، ج20، ص310؛ أحسن التراجم، ج2، ص78

تبلیغات