آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

    علوم حدیث: از اینکه در این مکان مقدّس و زمان مغتنم، فرصتى را به این گفتگو اختصاص دادید، سپاسگزارم. لطفا در آغاز به گوشه هایى از زندگى و تحصیلاتتان اشاره بفرمایید.
  استاد شانه چى: من هم از لطف و حسن ظنّ شما متشکّرم. بنده در سال 1306 در مشهد متولد شدم. پدرم بازرگان بود که نوعا به تجارت کالاهاى داخلى اشتغال داشت. مادرم از خانواده اى روحانى بود. پس از دوره دبستان و دبیرستان، در سنّ حدود بیست سالگى، با تمایلى که در خودم نسبت به تحصیلات دینى دیدم، وارد حوزه علمیه مشهد شدم. متأسفانه پیش از شهریور1320،در زمان رضا شاه، حوزه علمیه مشهد و همچنین حوزه هاى شهرهاى دیگر، دچار رکود شده بودند؛ طبعا بسیارى از اساتید و فضلا هم حوزه هاى ایران را ترک کرده بودند. از این جهت، اساتید ما، کسانى بودند که از قبل از شهریور 1320و پراکندگى علما و طلاب در حوزه مشهد مانده بودند. از میان آنها، ادیب نیشابورى و ادیب هروى بودند که از این دو بزرگوار در زمینه ادبیات عرب و ادبیات فارسى استفاده کردم. «شرح لمعه» و «قوانین» را نزد مرحوم حاج میرزا محمد مدرس که مدرس سابقه دار و پرکارى بودند، گذراندم. آن زمان، «شرح لمعه» و «قوانین» را در دو سال مى خواندند. من چون در این تحصیلات مجدّ بودم، بقیه این دو کتاب را در تابستان همان سال، نزد ایشان و همینطور نزد فرزند بزرگوارشان و دو نفر از افاضل مشهد، خواندم. یکى از آن فضلا که در قید حیاتند، جناب آقاى مروارید هستند که واقعا از اخیار علماى مشهدند. به این ترتیب، شرح لمعه و قوانین را در مدت یک سال تمام کردیم.
«رسائل» و «مکاسب» را نزد شیخ هاشم قزوینى فراگرفتیم. ایشان را که از مدرسان معتبر مشهد بود، رضا شاه به قزوین تبعید کرده بود. زمانى که ایشان به عنوان زیارت، به مشهد مشرف شدند، مرحوم آیة اللّه آقا میرزا مهدى اصفهانى که شاگرد مرحوم نایینى و از علماى برجسته و پایه گذار مباحث اصولى در مشهد بودند، امر فرمودند که از شیخ هاشم قزوینى تقاضا کنیم در مشهد تشریف داشته باشند و تدریس بفرمایند. ما هم رفتیم و ایشان محبّت فرمودند و پذیرفتند. از حسن اتفاق، ایشان سطوح عالیه (رسائل، مکاسب و کفایه) را تدریس کردند و بنده و چند نفر از طلاب جدید و قدیم1 حوزه در خدمتشان تلمّذ کردیم.
باز بخشى از«کفایه» را هم، براى اینکه دوره یادگیرى را کوتاه کرده باشیم، نزد مرحوم حاج میرزا على اکبر نوقانى خواندیم. ایشان متصدّى مدرسه نوّاب بودند و ما هم در آن مدرسه درس مى خواندیم.
همچنین یک دوره خارج اصول و چند بحث از خارج فقه را پیش ایشان (مرحوم نوقانى) خواندیم. یک دوره خارج اصول را هم خدمت مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى بودیم که ایشان بر مبناى مرحوم نایینى تدریس مى فرمودند. البته بعضى مباحث خارج فقه و بعضى دروس معقول را هم خدمت ایشان تلمّذ کردیم. در درس خارج شیخ هاشم قزوینى و آیة اللّه میرزا مهدى اصفهانى و آیةالله آسیدیونس اردبیلى(از شاگردان مرحوم آخوند خراسانى) هم حضور پیدا مى کردم.
از دیگر اساتید بنده، مرحوم حاج میرزا احمد کفایى، آقازاده مرحوم آخوند خراسانى بودند. ایشان در تدریس خارج «کفایه» واقعا خیلى زبردست بود و ما از ایشان بهره هاى زیادى بردیم. بعد از ایشان که مرحوم آیة اللّه حاج سیدمحمدهادى میلانى براى زیارت(از عراق) به مشهد تشریف آوردند،ما و عده اى از طلابى که هم دوره ما بودند و بعضى کسانى که قبل از ما درسشان تعطیل شده بود، از محضر ایشان تقاضا کردیم که در مشهد بمانند؛ ایشان هم عنایت کرده اجابت فرمودند. بنده یک دوره خارج اصول و سه مبحث فقه از جمله اجاره را خدمت ایشان گذراندم . البته ایشان به بنده لطف داشتند و در جلسات افتائیه ایشان هم حاضر مى شدم و در بحث ها شرکت مى کردم.
خوب؛ به صورت مقطعى از محضر مرحوم آمیرزا مهدى آشتیانى، مرحوم آیةالله خویى و مرحوم آیةالله رامهرمزى بهبهانى هم استفاده کرده ام. در زمینه تدریس هم باید عرض کنم که از آغاز طلبگى، به تدریس کتب رسمى حوزه، اهتمام داشتم؛ ولى«شرح لمعه» و«مکاسب» را به حسب نیاز و ضرورت، بارها در حوزه مشهد تدریس کرده ام.
در زمینه علوم عقلى،«شرح اشارات» خواجه نصیر و«شرح هدایه» آخوند ملاصدرا و بخشهایى از«اسفار» را خدمت حاج شیخ مجتبى قزوینى، شاگردى کردم. ایشان گاهى نقض و اشکالهایى هم بر فلسفه داشتند. بخشى از«اسفار» را در محضر حاج شیخ سیف الله ایسى فرا گرفتم. این بزرگواران، هر دو، شاگرد مرحوم حکیم آقابزرگ شهیدى مشهدى بودند. «شرح قیصرى بر فصوص» را هم در محضر مرحوم الهى قمشه اى(که تابستانها به مشهد تشریف مى آوردند) خواندم.

  علوم حدیث: استاد، لطفا اشاره اى به دانشکده الهیات مشهد و تدریستان در آن، بفرمایید.
استاد شانه چى: دانشکده الهیّات مشهد در سال 1337 افتتاح شد و چون در رشته الهیّات، استادى با درجه دکترا نداشتند، از من و یکى دو نفر از دوستانمان تقاضا کردند که آنجا تدریس کنیم. ما با اساتیدمان از جمله مرحوم حاج شیخ هاشم، استشاره کردیم که برویم یا نه. آقاى حاج شیخ هاشم که بسیار مرد خوش فکر و روشنى بود و امتیازات زیاد و دید وسیعى داشت، فرمودند که وظیفه شماست که بروید و تدریس کنید.
ایشان اشاره کردند به اینکه: سابقا در مدارس ایران، زمانى که معلّم نداشتند، از کسانى که در حوزه هاى علمیه درس مى گفتند، تقاضا مى کردند در مدارس درس بدهند و یا آنجا را اداره کنند. مخالفان دین، چون دیدند اگر این مدارس تحت اشراف حوزه و علما اداره شود، جایى براى تبلیغات آنها باقى نخواهد بود، چاره جویى کردند و به مرحوم آقا سید ابوالحسن که در آن زمان مرجعیت عامه را داشتند، گفتند که این مدارس توسط دولت غاصب اداره مى شود و رفتن اهل علم به آنجا، مناسب نیست. این بزرگوار هم از این جهت نهى کردند. خوب، آن کسانى که متدین بودند و مؤتمر به اوامر ایشان بودند، این مدارس را کنار گذاشتند و کسانى که لاابالى بودند، ماندند. به این ترتیب، این سنگر خالى شد. و بعد ما دیدیم که چه عواقبى بر این کار مترتب شد.
مرحوم شیخ هاشم قزوینى فرمودند: «حالا که دانشکده الهیّات در اینجا افتتاح شده، نگذارید که این سنگر خالى بماند». این بود که من و یکى دو نفر از دوستانمان و همین طور یکى دو نفر از طلاب اسبق که از دوره قبل از ما و در زمان پهلوى اول طلبه بودند، به این دانشکده راه یافتیم و بعدها من از جناب آقاى واعظ زاده ـ که آن زمان در قم تحصیل مى کردند ـ دعوت کردم که تشریف بیاورند. چند نفر از اهل علم رفتند و ایشان را آوردند که بحمد اللّه نتیجه اش هم موفقیت آمیز بود. این روش در تهران هم رواج پیدا کرد وعده اى از فضلاى حوزه، از جمله شهید آیة اللّه مطهرى، به دانشکده الهیّات تهران تشریف بردند و این دو سنگر، یعنى دانشکده الهیّات تهران و دانشکده الهیّات مشهد، توسّط این آقایان حفظ شد.
در دانشکده الهیّات مشهد، من از ابتدا نامزد تدریس فقه بودم؛ ولى دروسى در برنامه گنجانده شده بود که کسى نبود تدریس کند؛ مانند: تاریخ اسلام، علوم حدیث، تاریخ ادیان، ملل و نحل. تاریخ اسلام را از «تاریخ اسلام» مرحوم دکتر فیاض، تدریس مى کردم و گاهى یادداشتهایى به آن مى افزودم که به تدریج بیشتر از متن کتاب شد. البته بنده و مرحوم دکتر آیتى که در مشهد و تهران، تاریخ اسلام تدریس مى کردیم و متن درسى مان کتاب دکتر فیاض بود، هر دو یادداشت هایى بر این کتاب نوشتیم. چون این کتاب با همه راهگشایى و اختصار و فضل تقدّمى که داشت، بعضا ایرادها و کاستى هایى هم داشت. مرحوم آیتى بعدا کتابى مستقل نگاشت که ناتمام ماند و مفصّل هم هست و متناسب با تدریس در دانشگاه نیست. من هم با این همه مشغله اى که دارم، فرصت نکردم نوشته هاى خودم را آماده چاپ کنم؛ امّا فکر مى کنم «تاریخ اسلام» دانشگاه، باید در عین دقّت و اختصار ، نگاهى جامع و ژرف به قضایا داشته باشد و به تاریخ عصر رسالت هم محدود نشود. اینکه تاریخ صدر اسلام را براساس جنگها و لشگرکشى ها مرتّب کنیم، شناخت لازم را به دانشجو و خواننده کتاب نمى دهد.به خواست خدا، قصد دارم کتابى درسى متناسب با واحدهاى «تاریخ اسلام» بنویسم.
درباره علم الحدیث هم کتابى براى تدریس نداشتیم؛ بنابراین جزوه اى تهیه کردم که پس از دوره دوم، توسط دانشگاه مشهد به نام «علم الحدیث» چاپ شد و بعد از اضافاتى، جامعه مدرسین (انتشارات اسلامى) آن را چاپ کرد. البته بعد از این چاپ هم، یادداشتهاى زیادى بر این کتاب نوشته ام که شاید به اندازه خود کتاب باشد، ولى فرصت نکرده ام که تنظیم و چاپ کنم.
در زمینه ملل و نحل هم ما کتابى در دست نداشتیم؛ این بود که مطالعات خودم را درباره ادیان ایران باستان و مذهب زرتشت، به صورت جزوه اى درآوردم و تدریس کردم.
بعدها دروس دیگرى، مثل درس درایه، رسما جزو دروس دانشکده شد. در درایه هم یک کتابى که فارسى باشد و دانشجویان بتوانند استفاده بکنند، نداشتیم؛ به ناچار کتب «مصطلح الحدیث» اهل سنت را ـ که در آن زمان کم هم بود ـ و همینطور کتابهایى که از شیعه در دست بود، از این طرف و آن طرف جمع آورى کردم و از روى اینها، درس مى گفتم که این هم بعدها به صورت کتابى درآمد و به ضمیمه «علم الحدیث» و مجزّا چاپ شد.
از جمله درسهاى دیگرى که در دانشکده تدریس مى کردم، تاریخ فقه بود که خوشبختانه در این باره کتابى از مرحوم محمود شهابى (ادوار فقه) در دست بود و نیازى به تهیه جزوه نداشتیم. «ادوار فقه» کتاب دقیق و پر مطلبى است؛ ولى کتاب درسى نیست و در آن فقط ابواب فقه زمان رسول اللّه(ص) تا زمان صحابه و تابعین بررسى شده است.
البته آن تدریس (تاریخ فقه)، الآن هم ادامه دارد. هرچند، دیگر من در سنینى هستم که باید بازنشست شوم؛ ولى چون دوره فوق لیسانس و دکتراى فقه در دانشکده برقرار شده است و فعلا کسى را براى تدریس ندارند، بنده بالاجبار فقه دوره دکترا و همینطور دوره فوق لیسانس را به اضافه «آیات الاحکام»، تدریس مى کنم.
دانشگاه رضوى هم چندین مرتبه براى تدریس علوم حدیث از من دعوت کردند. با این که براى من مشکل بود و وقت هم نداشتم، ولى بعضى از سالها، دعوت را اجابت کردم و الآن هم، تاریخ حدیث را در دانشگاه رضوى تدریس مى کنم. مدرسه نواب که محل تحصیلات ما در مشهد بود، الآن به صورت آبرومندى بازسازى شده و در آنجا طلاب فاضلى مشغول درس خارج هستند. براى طلاب، دروسى تعیین شده است، از جمله: تاریخ فقه. من چون در دانشکده الهیّات این درس را تدریس کرده بودم، جزوه اى تهیه کردم که این جزوه، چند دوره توسط خودمان و شاگردانمان که در آنجا تدریس داشتند، تدریس مى شد. الآن هم در دانشکده الهیّات و مدرسه نواب تدریس تاریخ فقه برقرار است؛ ولى دیگر آن جزوه را در اختیار آنها قرار دادیم (و خوشبختانه آقاى گرجى هم در این باره کتابى مرقوم فرمودند که آن هم در اختیارشان هست). من درس خارج را القا مى کنم؛ خود آقایان آن جزوه را مطالعه مى کنند.

  علوم حدیث: در دوره لیسانس، فوق لیسانس و دکتراى دانشکده الهیات، غیر از دو درس«علم الحدیث» و «درایةالحدیث»، درس حدیثى دیگرى نیست؟ یعنى در حوزه حدیث، فقط همین دو ماده درسى هست و بس؟
استاد شانه چى: نخیر، همین است. البته، یک «فقه الحدیث» هم دارند که آقاى واعظ زاده تدریس مى کردند. مدتى من مدیر گروه فقه بودم و آقاى واعظ زاده مدیر گروه قرآن و حدیث بودند.ایشان«فقه الحدیث» را تدریس مى فرمودند؛ بدین ترتیب که روایتى را از «کافى» انتخاب و با شرح مرحوم مجلسى تدریس مى فرمودند. بعد از بازنشستگى ایشان، دیگر آن درس را دوستان و شاگردان ایشان تدریس مى کنند.
علوم حدیث: آیا هر سه درس در دوره لیسانس است، یا فوق لیسانس؟
استاد شانه چى: فوق لیسانس است. علم الحدیث ـ که عرض کردم ـ مربوط به آن مواقعى بود که آقایان طلاب تشریف داشتند؛ ولى درایةالحدیث، از ابتدا در دانشکده تدریس مى شد و الآن، هم در دوره لیسانس وهم فوق لیسانس، تدریس مى شود و بیشتر از همان کتاب بنده استفاده مى شود. اگرچه خودم دیگر به خاطر کمبود فرصت، براى دوره لیسانس، تدریس ندارم.

  علوم حدیث: استاد، لطفا درباره کتابهاى دیگرتان هم صحبت بفرمایید.
استاد شانه چى: کتابهایى مانند«درایةالحدیث» و «علم الحدیث»را بر اثر نیازى که حس مى کردم، نوشتم. در مورد این دو کتاب، خودم اعتراف دارم که اینها کتابهاى ایده آلى نیستند و خیلى نواقص دارند؛ ولى در آن موقعیت، نوشتم تا یک جاى خالى را پر کنم و از همان ابتدا هم، از بزرگانى که درس تشریف مى آوردند، این تقاضا را داشتم که تطبیق بفرمایند و تحقیق کنند تا بلکه یک روز کتاب جامع بى نقصى تدوین بشود. امّا متأسفانه الآن هم در دوره ها باز همان کتاب را درس مى دهیم؛ چون کتاب دیگرى نداریم. من در این دو کتاب سعى کردم که اصطلاحات اهل سنت و شیعه را تطبیق بکنم و براى هر یک از آنها علاوه بر مدرک آن، یک متن کوتاهى را هم براى کسى که خواسته باشد حفظ بکند، آوردم. این کار در کتابهاى درایه و مصطلح الحدیث اهل سنت و شیعه نشده است. علم الحدیث، فعلا مهجور است.
یکى از دروس دانشکده، «شناخت آیات احکام» است که در دوره لیسانس و فوق لیسانس تدریس مى شود. براى این کار هم کتابى نداشتیم. این درس را چند دوره از کتاب«کنزالعرفان» فاضل مقداد تدریس مى کردم که پیشرفتى نداشت؛ چون دانشجویانى که در دوره لیسانس هستند، آن طور احاطه به عربى ندارند و نکات دقیق را نمى توانند درک بکنند. بنابراین، حس کردم که نیاز به یک کتاب فارسى است. در موضوع آیات الاحکام، مباحث زیادى وجود دارد؛ ولى از آنجا که براى این ماده درسى، کتابى فارسى و مناسب با دوره لیسانس وجود نداشت، دو جلد «آیات الاحکام» را نوشتم که الآن هم تحت ویرایش است و از سازمان سمت، تقاضاى چاپ مجدّد آن را کرده ام.
از دروس دیگرى که نیاز به کتاب داشت، «تاریخ حدیث» بود. دانشگاه رضوى از من تقاضاى تدریس این رشته را کرده بود. در این باره، در کتاب«علم الحدیث»، مقدارى از تاریخ حدیث اهل سنّت و شیعه را نوشته بودم؛ ولى این نمى توانست یک تاریخ کامل از حدیث باشد. این بود که کتابى در«تاریخ حدیث» به فارسى نوشتم و مخصوصا درباره تاریخ حدیث شیعه که در کتب اهل سنّت بازگو نشده است، در این کتاب به طور مبسوط ترى از اصول اربعمأة و کتب اربعه و جوامع قبل و بعد از محمدون ثلاث بحث کرده ام، از جمله: زمان تألیف، خصوصیات کتاب، تعداد احادیث، مقایسه با کتابهاى اهل سنّت، شروح و حواشى آنها و… به این کیفیت، تاریخ حدیث نوشته شد و سازمان سمت تقاضاى چاپ آن را کرد.

  علوم حدیث: در مورد«چهل حدیث »هایى که تحقیق یا تألیف شما هستند، مطلبى نفرمودید.
استاد شانه چى: از چیزهایى که آرزو داشتم، این بود که حدیث را ببرم توى جامعه. من در کار بررسى کتابهاى خطّى آستان قدس رضوى، به «چهل حدیث»هایى که توسط بعضى از بزرگان نوشته شده بود، برخورد کردم. این کتابها(دستنوشته ها) با خط زیباى بعضى از خوشنویسان ایران نوشته شده بود و یکى دو تا از آنها توسط شعراى نامى ایران، به نظم در آمده بود. فکر کردم که اینها حیف است در این گوشه غربت بماند. اولین کارى که ما شروع کردیم، «چهل حدیث» جامى بود. نورالدین عبدالرحمان جامى، چهل حدیث را انتخاب کرده بود و معناى هر حدیث را در دو بیت شعر گنجانده بود. این نسخه با خط سلطانعلى مشهدى، خطاط نستعلیق ایرانى، نوشته شده بود. البته این نسخه جنبه تزیینى داشت و ما از این جنبه استفاده کردیم و آن را به همان کیفیت چاپ کردیم و یک مقدمه اى هم بنده بر آن نوشتم که: اصل چهل حدیث نویسى، یکى از شعب حدیث بوده است؛ از چه زمانى چهل حدیث نویسى شایع شده است؛ احادیث کوتاه پیامبر(ص) چگونه در این چهل حدیث ها راه یافته است؛ و چه کسانى این احادیث را به نظم در آورده اند و…
مورد دیگر، چهل حدیث حضرت على بن ابى طالب(ع) بود که سیف الدین هروى آن را مثل جامى به شعر در آورده بود و یکى از خوشنویسان بنام، میرمحمود نیشابورى، با خطّ زیبا و تزییناتى آن را نوشته و آراسته بود. نسخه اى از این اثر، در کتابخانه آستان قدس رضوى بود که من این نسخه را هم با همان کیفیّت، چاپ کردم؛ مقدمه اى بر آن نوشتم که: سخنان علىّ بن ابى طالب(ع) از چه زمانى و توسط چه کسانى جمع آورى شده است؛ مجامع مهمّى که اینها در آن ذکر شده کدامها هستند؛ و چه شروحى بر اینها نوشته شده است و چه کسانى که آنها را به نظم در آورده اند.
متأسفانه از کلمات امام رضا(ع) نسخه اى با خط خوش و تزیینات نوشته نشده بود. ما دیدیم که جیره خوار خوان حضرت رضا(ع) هستیم؛ لذا بنده چهل سخن کوتاه از حضرت انتخاب کردم و بعد آنها را به یکى از شعراى خراسان (استاد باقرزاده ـ «بقا») عرضه کردم و آن بزرگوار هم باز به همان کیفیت نسخ قبلى، هر بندى را در دو خط به شعر در آوردند. مقدمه اى هم بر این کار نوشتم و از آنجا که شرح حال حضرت رضا(ع) زیاد نوشته شده است، در مقدمه، بخشهایى را به اختصار یاد کردیم و در عوض، به برخى زوایاى دیگر زندگانى حضرت پرداختم:شناخت کلّى ائمه شیعه، تولد امام هشتم، پدر امام، مادر امام، خانواده امام، اولاد امام، همسران حضرت، امامت حضرت، حدیث جابر، نصوص ائمه بر وصایت حضرت، مقام علمى امام هشتم، اخلاق امام، اوضاع سیاسى زمان ایشان، خلافت هادى، هارون الرشید، امین و مأمون، معاصران مأمون در کشورهاى اسلامى، رویدادهاى سیاسى بعد از امام، اصحاب حضرت، معاصران ایشان، عالمان عصر حضرت تا سال درگذشت مأمون، علم عقلى، وفات امام، سبب وفات امام و… در آخر، چهل حدیث از آن حضرت با ترجمه منظوم.
این کتاب هم به همان کیفیت که عرض شد، به چاپ سپرده شد. البته من قصد دارم که ان شاءاللّه تعالى، این کار را نسبت به هر یک از ائمه، حداقل در حدّ چهل حدیث کوتاه، انجام دهم. خوشبختانه یکى از آقایانى که در دوره دکترا در خدمتشان هستیم، هم خطّ خوشى دارند و هم شعر مى گویند. با ایشان مذاکره کردم که این کار را ایشان انجام دهند، که هم با خطّ خوششان بنویسند و هم معانى را به نظم درآورند. ایشان کار را شروع کردند… چهل کلمه از حضرت صادق(ع) و همینطور از ائمه دیگر.

  علوم حدیث: استاد، لطفا توضیحى درباره مقالات پژوهشى خودتان بفرمایید.
استاد شانه چى: از جمله پژوهشهاى بنده، چهارده مقاله درباره«تاریخ کتاب و کتابخانه در اسلام» بود که آستان قدس رضوى، آن را به صورت کتاب چاپ کرد. در این مجموعه مقالات از«کتب سیره رسول اکرم(ص)»، «کتب قدیمى چاپى»، «کتابخانه هاى اسلامى» و «کتابخانه شاپوربن اردشیر» و… سخن گفته شده است.
از جمله مقالاتى که در این مجموعه آمده است،«نسخه هاى دستنویس قرآن مجید از آغاز تا سده پنجم» و «قرآن هاى چاپى» است. در این مقاله ها، تاریخچه اى براى قرآن نوشتم (:جمع کنندگان قرآن، قرآن هاى عثمان، قرآن حضرت على، قرآنهاى منسوب به حضرت على، خطّ قرآن هاى کهن، خط نسخ، قرآن هاى منسوب به ائمه و صحابه و تابعین، نمونه هایى از مصاحف کوفى سده دوم تاچهارم، قرآن هاى قدیمى تاریخدار، پیدایش صنعت چاپ و ورود چاپخانه به مملکت عثمانى، اولین قرآن هاى چاپى در عثمانى و اروپا، انواع چاپهاى قرآن، اولین قرآن چاپ سنگى، چاپهاى قدیمى سایر کشورها، چاپهاى قدیمى کشورهاى اسلامى، قرآن هاى چاپ هندوستان، چاپهاى مصر، قرآن هاى چاپ ایران، ختم آیه به آخر صفحه، گنجانیدن هر جزء در دو صفحه، چاپ رنگین، کارهاى علمى قرآن هاى چاپى، کاتبان و ناشران قرآن، نگارش لغات قرآن و ترجمه آنها، حاشیه نویسى لغات قرآن، قطعه نویسى آیات قرآن و… و در آخر گفته ام که قرآنهاى ما از نسل چه قرآن هایى است و تا چه زمانى این قرآن ها بوده است.
من در آنجا فهرست قرآن هایى را که در ایران چاپ شده، ارائه کردم و نشان دادم که قبل از آن که در بعضى مناطق مهم جهان اسلام ـ مثل سوریه و حتى مصر ـ قرآن چاپ شده باشد، در ایران چاپ شده است و این قرآن ها را خوشنویسان ایرانى به چه کیفیت مى نوشتند و تزیین مى کردند. مقالات دیگرى هم در این مجموعه هست، از قبیل: نفایس مخطوطات شیخ طوسى، اربعین نویسى، نظرى به تاریخ مذاهب و ادیان و منابع مهم آن، نهج البلاغه و نسخه هاى خطى نفیس آن، مجموعه هاى سخنان کوتاه امیرالمؤمنین(ع)، اختلاف الفقها و کتب خلافیات، و… .
از دیگر کارهاى بنده، مقالاتى بود که راجع به مدفونان خراسان نوشتم؛ مثلا خواجه ربیع که در یک فرسخى حرم رضوى (که الآن جزو مشهد شده است) مدفون است، چه کسى است؟ همان خواجه ربیع است یا نه؟ و یا راجع به خواجه اباصلت که معروف است غلام حضرت رضا بوده؛ ولى من استنباط کردم که نه، ایشان یکى از علماى بزرگ بوده و در مرو خدمت حضرت رضا(ع) مشرّف بوده است؛ همین طور درباره مرحوم طبرسى که در مشهد(آستان قدس) مدفون است و چند نفر دیگر. البته فرصت ادامه این کار را پیدا نکردم. این سلسله مقالات هم مجموعا به اسم «مزارات خراسان» چاپ شده است.
همچنین مقدمه اى بر کتاب یکى از دوستان در مورد«تاریخ منطق» نوشتم که آن هم مستقلا چاپ شده است. ولى همیشه دلم مى خواسته که چون حدیث واقعا به نظر من مظلوم مانده،بیشتر کارم در حوزه حدیث باشد. الآن الحمداللّه تعالى مراکزى در قم و مشهد تأسیس شده اند که راجع به قرآن کار مى کنند؛ ولى راجع به حدیث، کارى انجام نمى شود. جز جناب آقاى رى شهرى ـ حفظه اللّه تعالى ـ که این اخیر قیام کردند و شنیده ام کتابهاى خوبى در قم منتشر مى کنند، کس دیگرى این طور اهتمام نکرده است. دلم مى خواست که اگر فرصتى پیدا کنم، ان شاءاللّه، تماما صرف حدیث شود.

  علوم حدیث: شما به عنوان کتابشناس و نسخه شناس، به کشورهاى مختلف جهان سفر کرده اید و نسخه هاى حدیثى کتابخانه ها را شناسایى و فهرست کرده اید و با اهل حدیث این کشورها دیدار داشته اید. لطفا درباره این سفرها هم بگویید.
استاد شانه چى: بله؛ بنده علاوه بر سفر به شهرهاى مختلف و کتابخانه هاى گوشه و کنار ایران، به اقتضاى کار(شناسایى متون و نسخ اسلامى) سفرهایى به سایر کشورها داشته ام، امّا نه فقط براى نسخه هاى خطّى حدیثى؛ بلکه نسخه هاى اسلامى ـ ایرانى را تا حدّ ممکن، شناسایى و فهرست کرده ام.
سفرى به دعوت انستیتوى شرق شناسى شوروى، به چهار جمهورى روسیه، آذربایجان، ازبکستان و تاجیکستان داشتم که در شهرهاى مختلف کتابخانه ها، موزه ها، مدارس قدیمى و کتابخانه هاى دانشگاهها را به دنبال نسخه هاى اسلامى، جستجو کردم. سفرهایى هم به مصر داشتم و همینطور به ترکیه و سوریه و اردن. به کتابخانه هاى حجاز، مکرّر مراجعه و نسخه هایى را فهرست و برگه نویسى کرده ام. به لبنان، مراکش، هند و پاکستان هم با همین قصد، سفرهایى داشته ایم؛ و نیز کتابخانه هاى واتیکان را(در ایتالیا) دیده ام و از کتابخانه اسکوریال اسپانیا(که داراى نسخ بسیار نفیس اسلامى است) فهرستى برداشته ام.
در سفر به ممالک اسلامى، بعضى مشایخ فقه و حدیث، اجازات روایتى به بنده لطف مى نمودند؛ از جمله مولانا ابوالعباس عمرانى(شیخ مشایخ کشور مغرب)، امام مسجد جامع حلب، و دیگران….
بنده در دوره تحصیل، هیچ گاه به فکر کسب«اجازه» از اساتید و علماى بلاد نبودم؛ ولى در عین حال، از چند نفر از بزرگوارانى که مورد تأیید یا عنایتشان بوده ام، اجازات روایتى دارم؛ از مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانى، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى، مرحوم آمیرزا مهدى الهى قمشه اى و مرحوم آیةالله حاج میرزا حسین سبزوارى(از مراجع خراسان).

  علوم حدیث: لطفا توضیحى درباره«علم الحدیث»، «درایة الحدیث»، «فقه الحدیث»، «تاریخ حدیث» و تفاوت آنها با یکدیگر، بیان بفرمایید؛ چون اگر«علم الحدیث» به معناى عام گرفته شود، شامل همه اینها مى شود؛ اما وقتى کنار«درایة الحدیث» و یا«تاریخ حدیث» قرار مى گیرد، معناى خاصى پیدا مى کند.
استاد شانه چى: عرض کنم که سؤال بسیار بجایى است. بنده در کتاب «علم الحدیث و درایةالحدیث» هم یک فصل گنجانده ام در بیان این که خود علوم حدیث، شامل: رجال، درایه، مصطلح الحدیث و همین طور فقه الحدیث مى شود.
علم الحدیث، علمى است که با قواعد آن، حالات سند و متن حدیث شناخته مى شود. علم الحدیث به«روایةالحدیث» و «درایةالحدیث» تقسیم مى شود. روایةالحدیث یا اصول الحدیث، شامل مباحث مربوط به سند و سلسله ناقلان است، و درایةالحدیث، شامل مباحث مربوط به فهم کلام معصوم.
روایةالحدیث هم به دو علم تقسیم مى شود: رجال و مصطلح الحدیث. در علم رجال، از احوال تک تک راویان حدیث، از حیث عدالت و وثاقت، بحث مى شود و در مصطلح الحدیث(که گاهى از آن هم به«درایة» تعبیر مى کنند)، از کیفیت نقل حدیث و اسناد آن صحبت مى شود.
درایةالحدیث یا فقه الحدیث، از الفاظ متن حدیث، اطلاق و تقیید، عموم و خصوص، تعارض و مانند اینها، به منظور فهم کلام معصوم، بحث مى کند.
البته علوم حدیث، شامل دانشهاى دیگرى مانند ناسخ و منسوخ، غریب الحدیث، مختلف الحدیث و… هم مى شود.
خوب، بعضى از کتابهاى قدما را که مى بینیم، شامل بعضى از این بخشها مى شود. نخستین کسى که در علم درایه(مصطلح الحدیث) کتاب نوشت، قاضى ابومحمد رامهرمزى(م360هـ) است که کتاب«المحدّث الفاصل بین الراوى والواعى» را نگاشت. پس از وى، حاکم نیشابورى(م405هـ) کتاب«علوم الحدیث» را نوشت که ابونعیم اصفهانى، مطالبى بر آن افزود. بعداز آنها هم خطیب بغدادى کتاب «الکفایة فى علم الروایة» را در مصطلح الحدیث نوشت. اهل سنّت این کار را ادامه دادند(مثلا صبحى صالح، «علوم الحدیث و مصطلحه» را نوشته) و هر دو بخش علوم الحدیث و مصطلح الحدیث را بحث کرده اند.
اما از علماى شیعه، ابن طاووس و علامه حلّى، اصطلاحات حدیث را مطرح کردند و شهیدثانى اولین کتاب در این موضوع، یعنى«بدایه» را نوشت. بعد هم شاگرد ایشان، حسین بن عبدالصمد، پدر شیخ بهایى، کتاب «وصول الأخیار الى أصول الأخبار» را در این زمینه نوشت و خود شیخ بهایى هم شروحى بر این کتابها نوشت و همین طور«وجیزه»اى در اصطلاحات حدیث. متأسفانه من از علماى شیعه کتابى در زمینه قسمت هاى دیگر علوم حدیث، مثل تاریخ حدیث، سراغ ندارم.
الان مى بینیم براى هریک از دانشها، یک تاریخچه اى مى نویسند. مثلا ما براى علم منطق، تاریخچه اى نوشتیم که مقدمه اى بود بر«منظومه» سبزوارى. از علومى که جا دارد براى آن تاریخى نوشته شود، علم حدیث است. متأسفانه این کتابهایى که عرض کردم، از این جهت، بسنده نیستند.
باید از نظر تاریخى بررسى شود که: از چه زمانى تدوین حدیث، رسم شده؛ چه کسانى مجموعه هاى کوچکى از حدیث را گرد آورده اند؛ از این مجموعه هاى کوچک، چه مجموعه هاى کلان ترى به وجود آمد؛ و… مثلا مى دانیم که اصحاب ائمّه آن اصول اربعمأة را نوشتند، یا کتابهایى در حدیث داشتند. بعضى ها آمدند از این کتابها مجموعه هایى درست کردند، مثل«محاسن» برقى؛ و مثلا حسین بن سعید و دیگران مجامعى را تشکیل دادند تا رسید به مرحوم کلینى.
متأسفانه این تاریخ و سیرنگارش حدیث، نه در شیعه و نه در اهل سنّت، بررسى کاملى نشده است. این است که ـ همان طور که عرض کردم ـ خلأى حس مى شود؛ لذا بنده این کار را شروع کردم که البته مثل همه کارهاى دیگرم، خیلى نواقص دارد که ان شاءاللّه پس از چاپ، بزرگان، این کار را تکمیل کنند.

  علوم حدیث: من این طور استفاده کردم ـ نمى دانم برداشتم درست است یا نه ـ که فرمودید درایةالحدیث، همان مصطلح الحدیث است؛ آن وقت علم الحدیث، همان طور که شما قبلا نوشتید، در واقع، یک چیزى فراتر از تاریخ حدیث بوده و بعضى از مباحث دیگرى که غیر از مصطلح الحدیث است، بعدها به جهت اهمیّتى که مباحث تاریخ داشته و خوب یک بخش قابل توجهى هم بوده، از دل علم الحدیث بیرون آمده و شده یک شاخه اى مستقل.
استاد شانه چى: البته یک بخش دیگرى هم علم حدیث دارد که قسمت رجال است. قهرا اگرفقیه بخواهد هر حدیثى را که در فقه کاربرد دارد، بررسى بکند، کار برایش مشکل است؛ بنابراین با این اصطلاحات صحیح، موثق، حسن یا ضعیف، مشخص کرده اند که این حدیث در چه رتبه اى است. این اصطلاحات را هم ـ همان طور که عرض کردم ـ در دوران هایى که فقه گسترش پیدا کرده است، شاید از قرن هفتم مثلا وضع و تعریف کرده باشند.
اولین بار قاضى رامهرمزى که در مدرسه ظاهریه دمشق تدریس مى کرد، این اصطلاحات را به کار برد و دیگران هم از او اقتباس کردند. در شیعه، آن بخشهاى دیگر که مربوط به کلیات حدیث بود، ضمن همان مجامع باقى ماند. در رجال، بررسى حدیث از لحاظ یکان یکان افراد سلسله سند است. ما حدیثى را که سلسله سندش توسط اشخاص موثق، متّصل به پیامبر(ص) یا امام(ع) باشد، اسمش را مى گذاریم صحیح.
این استعمالها راجع به اجمال سلسله سند است؛ چند اصطلاحى هم البته راجع به نقل است؛ ولیکن بیشتر این اصطلاحات، مربوط به سلسله سند است. راجع به سلسله سند، اگر ما یکان یکان اینها را بخواهیم بررسى بکنیم، محل بررسى، علم رجال است که رجال هم از دیرباز نوشته شده است. یکى از مزایاى دین اسلام که در ادیان دیگر نیست، این است که کتابشان از زمان پیغمبرشان ثبت و تدوین شده است و همین طور گفتارها و رفتارهاى پیامبرشان؛ و همه در اختیار مسلمانان بوده و هست. کتابهاى دیگر امم، مثل تورات، انجیل و… به نقل نوشته شده و در اختیار مردم نبوده است.
خوب، همزمان با جمع آورى حدیث رسول الله(ص)، این احادیث، در کتابها و مجامعى که فعلا ما در اختیار داریم، به تدریج یادداشت شده است. مثلا بخارى که اقدم این مجامع را تدوین کرده، خودش هم تاریخچه و شرح حال کسانى را که در این کتابها هستند، ذکر کرده. او دو کتاب نوشته به نام«تاریخ کبیر» و«تاریخ صغیر» که چاپ شده است. همین طور کسان دیگرى که در رشته حدیث کار کردند، کتابهایى در تاریخ و احوال راویان و محدّثان نوشتند. در شیعه هم همین طوربود؛ مثلا مرحوم کلینى که اولین مجموعه باقى مانده حدیثى ما را تدوین کرده است، خودش یک کتابى در رجال نوشته که متأسفانه به دست ما نرسیده؛ ولى کتاب یکى از معاصرانش(رجال کشّى) با اختصارى که مرحوم شیخ طوسى کرده، در دست است. شیخ که با دو واسطه مثلا به کلینى وصل مى شود، یک کتابى در رجال شیعه و مصنّفان شیعه نوشته است. نجاشى هم که معاصر ایشان بوده است و باز با دو واسطه به کلینى متصل مى شود، کتابى نوشته که شرح حال نوع کسانى است که در سند روایت ذکر شده اند.
بنابراین این از مزایاى مسلمانهاست که اوّلا احادیثشان با سلسله سند به پیغمبر مى رسد؛ ثانیا افرادى که در سلسله سند ذکر شده اند، نوعا در کتابهایى که در همان زمانها تالیف شده، معرفى شده اند. اگر این کار نمى شد و ما الآن مى خواستیم احوال آنها را بررسى بکنیم، نوع اینها براى ما مجهول بودند؛ بنابراین سند حدیث مجهول مى ماند و ما کتاب صحیح نداشتیم.
البته این اصطلاحى که الآن رایج است که صحیح و حسن و موثق و ضعیف مى گویند، عینا همان اصطلاح متقدمان نیست؛ آنها منظورشان از صحیح، حدیثى بوده که مورد اعتماد بوده و انتسابش به معصوم تقریبا مسجّل و مسلّم بوده است.

  علوم حدیث: استاد، هم اکنون چه کارهایى را در حوزه حدیث در دست پژوهش و تحقیق دارید؟
استاد شانه چى: عرض کنم که خوشبختانه بنیاد پژوهشهاى اسلامى که توسط آستان قدس اداره مى شود، یک بخش عمده اش راجع به حدیث است که از بدو تأسیس، سرپرستى آن به عهده بنده است. ما در آن جا چند کار را شروع کردیم. یکى این که بعضى از کتابهاى حدیثى را چاپ کنیم که خوشبختانه در این زمینه دیگران هم مشغول شدند و ما فعلا این کار را دیگر کنار گذاشته ایم. از کتابهایى که منتشر شد، کتاب«هدایةالأمة» است که مختصر«وسائل» و تألیف خود شیخ حرّ عاملى است. از این کتاب، خود من هم نسخى داشتم و البته نسخى هم پیدا کردیم و آن را به وجه خوبى منتشر کردیم. ایشان در این کتاب ـ چون خلاصه«وسائل» است ـ اسناد و مکرّرات را حذف کرده اند؛ ولى ما یک مزیتى به آن اضافه کردیم و آن اینکه هریک از احادیث را به«وسائل الشیعة» نشانى دادیم و برخى از لغات را هم معنا کردیم.

  علوم حدیث: آیا در این کتاب، همه احادیث«وسائل» هست؟
استاد شانه چى: تمام احادیث«وسائل» در آنجا هست و اگر کسى خواسته باشد سند را بررسى کند، شماره هر حدیث در«وسائل» ذکر شده است؛ مى توان مراجعه و سند را بررسى کرد. امّا احادیث مکرّر و اسناد احادیث را حذف کرده ایم.
کار دیگرى که در آنجا انجام دادیم، پرداختن به بعضى مسائلى است که نیاز روز است؛ مثلا مسئله خانواده که امروز یکى از بحثهاى داغ شده است. این مسئله را از لحاظ اخبار و احادیث بررسى کردیم. احادیث آن، در ابواب مختلفى که شاید در حدود هفتاد هشتاد بخش شود، نوشته شده است. در این کتاب، احادیث به طور اختصار ـ البته عین حدیث ـ با ترجمه فارسى آمده است. چند موضوع دیگر هم به انجام رسیده که در آنها باز به همین ترتیب عمل شده است.
بخش دیگرى که در گروه حدیث بنیاد هست، مربوط به رجال است. ما الآن متأسفانه یک کتاب مختصر در رجال نداریم. ما دو کتاب را مطمح نظر قرار دادیم: یکى«رجال» علامه حلى است که رجال بسیار خوبى است و خوشبختانه اخیرا هم در قم به نحو خوبى افست شده است.
«رجال» علاّمه(خلاصةالأقوال) با اختصارى که دارد و شهرتى که مؤلّفش دارد، جاى این بود که به طور مطلوبى چاپ بشود؛ ولى در«رجال» علاّمه دو عیب هست؛ یکى اینکه ایشان این رجال را در دوبخش آورده(ثقات و غیر ثقات)، که ما این دو بخش را در هم ادغام کردیم؛ ولى براى مشخص بودن مطالب بخش اول کتاب از بخش دوم ، براى آنها رمزى ذکر کردیم که این خصوصیت هم معلوم باشد. نقص دیگرى هم بود که ایشان اسامى را به حروف ابجد مرتب کرده بودند و تمام جهت را هم رعایت نکرده بودند؛ مثلا فرض کنید که احمد را مقدم بر ابراهیم نوشته اند در صورتى که ابراهیم، مقدّم است. این را ما مراعات کردیم. بعضى از رجال هم هست که قرائتشان مشکل است. چون خود مرحوم علاّمه«ایضاح الاشتباه» را نوشته، ما کتاب«ایضاح الاشتباه» ایشان را و«نضدالایضاح» را که از فرزند فیض کاشانى است، این دو کتاب را هم به طور اختصار در ذیل«رجال» علاّمه و در پاورقى آورده ایم. به این صورت، یک کتاب مختصرى در رجال در دسترس آقایان قرار مى گیرد که از شخصیت بزرگوارى است و ضبط صحیح اسامى را هم در بر دارد.
کتاب دیگرى را که در رجال مشغول هستند و کار مى کنند،«رجال صغیر» مرحوم میرزاست. میرزاى استرآبادى که در رجال، تقریبا استاد متأخران شمرده مى شود، ایشان ابتدا«رجال کبیر» را مرقوم فرمودند و بعد«رجال وسیط» را. رجال کبیرشان، خوشبختانه چاپ شده است و حواشى مرحوم آقاى بهبهانى هم ضمیمه آن است که امیدوارم کسى یا مؤسّسه اى بتواند آن را به طور محققانه اى چاپ بکند. رجال وسیط ایشان را مرحوم ملاّ محمّد اردبیلى شرح نوشته که همین کتابى است که در دو جلد در زمان مرحوم آقاى بروجردى منتشر شده است. رجال صغیر ایشان که چند نسخه از آن را در کتابخانه آستان قدس و آیةالله مرعشى داریم، اختصارى از همان رجال کبیر است که براى کسانى که مى خواهند این رجال را همراه داشته باشند، نوشته اند.
چیز دیگرى که ما با آن برخورد کردیم، این بود که الآن بحمداللّه تعالى مجامع حدیثى که ما در دست داریم، رفع نیاز فقهاى شیعه را مى کند. در یک سفرى که من به همین مدینه مشرف شده بودم، آنجا به مدرسه اى رفتیم و با بعضى از آقایان اساتید آنجا صحبت کردیم. ما گفتیم که امتیازى که فقیه شیعه دارد، این است که ما باب اجتهاد را منسد نمى دانیم. ما از روى روایات، اجتهاد مى کنیم. به علاوه، مجامع حدیثى ما گسترده تر از مجامع حدیثى شماست.
اعتراضى که آنها داشتند این بود که خوب این احادیث از ائمه شماست؛ از پیغمبر که نیست. امامان شما که مشرّع نیستند. جوابى که من در آنجا دادم این بود که اوّلا نوع این احادیث با سلسه سند به پیغمبر مى رسد و بیشتر این احادیث، مخصوصا در فقه، از حضرت باقر و صادق و موسى بن جعفر ـ علیهم السلام ـ است و این بزرگان، در کتابهاى رجال شما توثیق شده اند. بنابراین، اگر چنانچه بگویند«قال جدّنا رسول اللّه»، این مى شود حدیث مرسل. احادیثى هم هست که سلسله سندشان به پیغمبر یا یکى از اصحاب پیغمبر مى رسد. شما حدیث اصحاب پیغمبر(ص) را هم ـ حالا اعم از اینکه على(ع) باشد(که امام است) یا یکى دیگر از صحابه ـ مى پذیرید. یک قسمت از احادیث ما به این کیفیّت است. یک قسمت، احادیث دیگرى است که بیان خود ائمه است؛ ولى آنها به طور دسته جمعى گفته اند هرچیزى که ما مى گوییم، حدیث جدّ ما رسول اللّه است. بنابراین، سلسله سند را ذکر نکرده و نگفته اند:«عن جدّنا رسول اللّه»؛ ولى به طور دسته جمعى گفته اند:«عن جدّنا رسول اللّه» که همه احادیث را شامل مى شود و مانند مورد قبلى،مى شود حدیث مرسل.
نوع محققان سنّى و شیعه، اگر مرسل حدیث ثقه باشد، آن حدیث را عمل مى کنند. امامان معصوم ما که علماى عامّه آنها را توثیق کرده اند، گفته اند که هرچه ما گفتیم از رسول اللّه گفته ایم؛ بنابر این، عمل به احادیث آنها نزد اهل سنّت، منعى ندارد. در واقع، عقیده ما این است که همه این احادیث از پیغمبر رسیده است.
از این جهت، من در صدد بودم که احادیثى را که مسندند و در کتب حدیثى ـ فقهى ما ذکر شده اند، استخراج بکنیم و اینها را ترتیب بدهیم و به آقایان اهل سنّت، احادیث با سند عرضه کنیم تا اسنادش را بررسى کنند؛ کما اینکه اسناد آنها را هم ما در کتابهاى خودمان بررسى مى کنیم. این کار هم ـ الحمداللّه تعالى ـ انجام شد که در حدود نه جلد مى شود. این احادیث را از«مستدرک» و «وسائل»ـ چون منظورمان احادیث فقهى بوده ـ استخراج کردیم. البته احادیث را به چاپهاى مختلف اصل کتاب، نشانى داده ایم و اگر اختلافى در چاپها بوده، بازگو کرده ایم. همین طور توضیح لغات را از کتابهایى مثل«شرح کافى» مجلسى و «شرح من لایحضر» و «شرح تهذیب» و یا کتابهاى لغت، مثل «تاج العروس» و «قاموس»، در ذیل آورده ایم. یک جلد از این مجموعه، از چاپ خارج شده و ان شاءاللّه تعالى بقیه جلدهایش هم عرضه مى شود.
کار دیگرى که مى خواستیم بکنیم، این بود که احادیث فقهى شیعه و اهل سنّت را یک جا جمع بکنیم. ما الآن مثلا«جامع الأحادیث» مرحوم آیةاللّه بروجردى را داریم که مجموعه احادیث فقهى«وسائل» و «مستدرک» است. از آن طرف هم، مثلا«التّاج الجامع» را داریم که صحاح خمسه را در آن جا جمع کرده است. خیلى از این احادیث، عین هم اند، یا به لفظ یا به معنا. یک مطلب دیگرى که ما در فقه داریم، این است که گاهى مى شود یک حدیث ضعیف، حدیث دیگرى را از اهل سنت، جبران بکند. ما این کار را هم خواستیم بکنیم، ولى آقاى واعظ زاده فرمودند که ما در قم مشغول همین کار هستیم. چون ایشان مشغول بودند، دیگر این کار را ـ با این که ما شروع کرده بودیم ـ کنار گذاشتیم. گفتیم مثل این فهرست«بحارالأنوار» نشود که چندجا زحمت بکشند و هزینه بکنند. در موضوعات دیگر هم وقتى کارى مناسب انجام مى شد، ما ادامه نمى دادیم.
به خاطر دارم که یکى از بزرگان آمده بودند مشهد. کارها را به ایشان عرضه کردیم که مثلا از کتابهاى حدیثى که نسخه اش را داریم«اربعین» منتجب الدین است. منتجب الدین در قرن پنجم ـ ششم، از بزرگان شیعه بوده است. ایشان چهل حدیث از چهل شیخ نقل کرده است که یک چیز تازه بود. ما نسخه اش را دادیم که در آنجا کار بکنند. آن آقاى محترم فرمودند که ما این کار را شروع کرده ایم. این بود که ما کار«اربعین» را رها کردیم. بعد معلوم شد که احتمالا ایشان همانجا به قصد افتاده اند که این کار را انجام بدهند. سه سال بعد، این کار، ظهور پیدا کرد و بعد ما دیدیم که کار خوبى است. خلاصه، بنا داریم کار تکرارى و موازى نکنیم.
به هر حال، الآن در این مجموعه حدیثى(گروه حدیث بنیاد پژوهشهاى اسلامى)، در حدود ده نفر محقّق، مشغول پژوهش هستند که شش نفرشان تمام وقت اند و چند نفرشان هم نیمه وقت.

  علوم حدیث: جناب عالى چه پژوهشهایى را در زمینه احادیث، کتب حدیثى و علوم حدیث، ضرورى مى دانید؟
استاد شانه چى: از مواردى که خیلى احساس نیاز مى شود، بررسى دقیق و همه جانبه احادیث، از لحاظ سند، متن، زمان، سیاق، تعارض(سندى و دلالتى) و… در مباحث اعتقادى و اخلاقى است؛ چرا که محققان این مباحث هم براى اثبات مدّعاى خودشان، به حدیث احتیاج دارند.
خوشبختانه، فقها در احادیث مورد استنادشان، این جهات را تطبیق کرده اند و ما در این زمینه، خیلى مسئله نداریم؛ اما در اصول عقاید و اخلاق، متأسفانه کار جدّى و قابل توجّهى صورت نگرفته است.
مثلا مرحوم مجلسى که کتاب«کافى» را شرح نموده است، در شرح اصول آن(حدود15جلد) تنها به معنا نمودن احادیث بسنده کرده و تنها به صحّت و حسن آنها اشاره کرده است؛ امّا اینکه آیا مفاد حدیث با عقل سازگار است یا نه؟ معارضاتى دارد یا نه؟ و… را به اجمال گذشته است. مثلا کیفیت علم امام، چیزهایى که ملاک علم امام است، و… را شرح نفرموده است.
مرحوم مجلسى در «شرح کافى»، مواردى مانند مصحف فاطمه(س)، کتاب حضرت امیر(ع)، جفر، جامعه و… را شرح و توضیح نمى دهد که اینها چیست؛ در حالى که این مسائل باید تحقیق و بررسى شوند.
مطلب دیگر، کتابهاى کهنى است که در کتابخانه ها، حتى در کتابخانه آستان قدس، وجود دارند و منسوب به معصوم اند و به موضوعاتى مانند جفر پرداخته اند. این موارد هم باید بررسى شود که آیا مثلا امیرالمومنین(ع) کتاب جفرى این چنین داشته است؟
مثال دیگر، علم ذات اقدس الهى است. در این مسئله هم بررسى فراگیرى صورت نگرفته است. همچنین، امروز به احادیث عقیدتى، تاریخى و اخلاقى، ایرادهایى گرفته مى شود؛ شبهه وارد مى شود و اعتراض مى شود. برخى روایات با علم سازگار نیست(مانند اینکه زمین روى شاخ گاو یا آب قرار دارد). به نظرم لازم است که مجموعه اى از فضلا و حدیث پژوهان، این احادیث را بررسى کنند که اصلا آیا این حدیث صحیح است یا خیر و….
یادم مى آید که استاد ما مرحوم آقاى حاج شیخ هاشم مى فرمودند: من این حدیث(قرار داشتن زمین بر روى گاو و آب) را بررسى کردم، دیدم از زینب عطّاره نقل شده است. در کتابهاى رجال، از چنین کسى نام برده نشده است و اصلا هم معلوم نیست که کیست. البته من این حدیث را بررسى نکرده ام؛ ولى منظورم این است که یک حدیثى که از شخص گمنامى نقل شده است، دستاویز عده اى قرار مى گیرد. در حالى که ما باید این جور احادیث را بررسى کنیم و جواب بدهیم. بگوییم مثلا اینکه زمین روى شاخ گاو است، یعنى لزوم کشت و زرع، براى آبادانى زمین.
حالا که الحمدللّه جناب آقاى رى شهرى به پژوهشهاى حدیثى اهتمام کرده اند، شایسته است که در مجموعه اى، این گونه احادیث را بررسى کنند و نتایج آن را منتشر کنند.
این مسائلى که عرض شد، در احادیث تاریخى هم دیده مى شود. مثلا در کتاب«بحارالأنوار» روایاتى هست که آقایان وعّاظ براى مردم مى گویند، ولى مستندش کتابهاى تاریخى، حتى از غیر شیعه، است که خیلى هم اعتبار ندارند. بنابراین، شایسته است این احادیث هم بررسى شوند. مثلا احادیث تاریخى اینها بررسى بشود که چقدر اعتبار دارند. الآن مثلا در این احادیث آمده است که حضرت پیغمبر(ص)، وقتى بر ایشان وحى نازل شد، آمدند پیش خدیجه و مطلب را تعریف کردند. خدیجه رفت از دایى اش پرسید که این چه جور حالتى است و بعد، او گفت که وحى است و تصدیق کرد؛ یا اینکه حدیث داریم خدیجه در ابتدا خیال مى کرده که پیغمبر، جن زده شده یا مثلا خداى نخواسته دروغ مى گوید!؟
مثال دیگرى عرض کنم: من همین پریروز که مشرّف شده بودم بقیع، دیدم یک آقاى محترمى که ریششان مثل من سفید نبود، سؤال کرد که اینجا چه کسانى دفن هستند؟ گفتند:«سه تا دخترهاى حضرت خدیجه هستند، که فرزند پیغمبر اسلام(ص) نیستند؛ بلکه از شوهرهاى قبلى خدیجه اند و در خانه پیامبر بوده اند». خوب، مثلا خود این، بحثى است. حالا واقعا این مطلب درست است؟ این مطلب در«بحارالأنوار»، «سیره ابن هشام» و «سیره ابن اسحاق» نقل شده است. درقرآن از آیه«یا ایّها النبى قل لأزواجک و بناتک» استفاده مى شود که پیامبر اسلام(ص)، چند دختر داشته است. اگر دختر پیامبر، منحصر به فاطمه زهرا(س) است، معناى تعبیر«بناتک» چیست؟ آیا دلالت مى کند بر اینکه پیغمبر(ص) چند دختر داشته است؟ حالا اگر خواسته باشیم توجیه کنیم که به قرینه«أزواج»، یک بنت را«بنات» تعبیر کرده، یا اینکه چون اینها در خانه پیغمبر بوده اند به آنها«بناتک» اطلاق شده است، اینها بر خلاف ظاهر است. چرا باید ما بیاییم و توجیه بکنیم و به سراغ تاریخ نرویم و تاریخ را بررسى نکنیم؟ شاید کسى که اوّلین بار این ادّعا را کرده، خواسته مثلا فضلى براى حضرت زهرا بشمارد؛ حال آنکه فضیلتى هم نیست. نکته دیگر، این است که دو تا از آن دختران پیغمبر، با عثمان ازدواج کردند و به این دلیل، به او مى گویند ذوالنّورین. شاید متعصّبان شیعه خواسته اند با نسبت دادن این دختران به همسران پیشین خدیجه، این خصوصیّت را از عثمان بگیرند.
در هر حال، تاریخ اسلام با تعصّبات آمیخته و به این کیفیت که امروز مى بینیم، در آمده است. باید بررسى کرد که واقعیّت هاى تاریخ، چیست؟
همین امروز که(در محلّ بعثه) خدمت آقاى رى شهرى رفته بودیم، آقایى آمده بود پیش ایشان و خوابى را که همسرش دیده بود و کرامتى را که حضرت فاطمه(س) نسبت به او فرموده بود، نقل مى کرد و اصرار داشت به ایشان بقبولاند که چون حضرت(س) در آن رؤیا از خانه شان بیرون آمدند، قبرشان هم همان جاست. عدّه اى هم سروده اند که رفتیم به مدینه و قبر تو را پیدا نکردیم. حالا آیا واقعا قبر حضرت مى تواند در خانه شان باشد؟ این، درست به نظر نمى رسد.
اوّلا بین مسلمانها رسم نبوده که درگذشتگانشان را در خانه دفن کنند. از فوت عثمان بن مظعون به بعد، ارحام پیامبر و اصحاب را در بقیع دفن مى کردند و این امر، رسم و معمول بود. ثانیا امیرالمؤمنین(ع) نمى تواند پیش چشم بچه ها قبر بکند و مادر فرزندانش را در همان خانه کوچک، در محلّى که بچه ها غذا مى خورند و مى خوابند و بازى مى کنند، دفن کند. یک فرد معمولى هم این کار را نمى کند. تازه خود ما نقل مى کنیم که حضرت(ع)، چهل تا صورت قبر هم در بقیع درست کرد. ثالثا حضرت فاطمه(س) خودشان به امیرالمؤمنین توصیه کردند که دختر خواهرم را که نسبت به فرزندانم مهربان است، به همسرى بگیر تا پس از من، رنج کمترى ببینند. حالا آیا درست است که امیر(ع)، آن همسر جوان و برومند را به خانه اى بیاورد که مزار دختر رسول خداست؟ رابعا باز خود ما مى گوییم که حضرت على(ع) گهگاه به سر مزار فاطمه مى رفته و با او درد دل مى کرده است. این طبعا با حضور بچه هاى کوچک و در خانه، پذیرفتنى نیست. این موارد، مبعّداتى است که فعلا به ذهن من رسید و نمى گویم قطعا همین درست است؛ لیکن باید محقّقان بررسى کنند و حرفهاى ما و دیگران را بشنوند و دلایل ما را بررسى کنند و تاریخ روایى ما را تصحیح کنند و از این آشفتگى در بیاورند.
اینکه ما مطلبى را صرفا به استناد یک کتاب روایى نقل کنیم که به ذهن خواننده یا شنونده محال برسد، یا اشکال تاریخى داشته باشد، یا معارض جدّى داشته باشد، یا تناقض آمیز به نظر برسد و… و آن وقت این مشکلات را حل نکنیم و پاسخ ندهیم، چنین نقلى چه بهره تربیتى و اخلاقى و اعتقادى دارد؟
به نظر بنده، ما به یک تاریخ روایى نیاز داریم. مرحوم مجلسى هم به این امر، اهتمام داشته و مى بینیم که ایشان سعى کرده هم در کتابهاى فارسى اش و هم در«بحار»، تاریخ روایى معصومان(ع) را تدوین کند. اتّفاقا کتابهاى فارسى علامه مجلسى(ره) در میان فارسى زبانان، بسیار رواج و رونق داشته و از اوّلین کتابهاى چاپى در ایران بوده است. در سالهاى 43 ـ 1242قمرى که فقط یک چاپخانه با حروف سربى در ایران بود، این کتابها را چاپ کرده اند. پیداست که مردم تشنه بوده اند که شرح احوال پیامبر و اهل بیت و امامانشان را بدانند. این است که مى گویم ما به یک«تاریخ حدیثى» خوب و دقیق براى پاسخگویى به پرسشهاى اهل فضل و رفع نیاز معنوى و تربیتى امّت و دوستداران اهل بیت، نیاز داریم. در تدوین یک تاریخ روایى، مى توان یک مطلبى را که نادرست به نظر مى رسد، در حاشیه مطالب درست و محکم، ذکر کرد و ترجیحات این را و اشکالات آن را هم آورد.
امروزه، بعد از انقلاب، مى بینیم که رسم شده است زندگى سیاسى ائمّه را تحقیق مى کنند و حیات سیاسى عصر معصومان را بررسى و تدوین و منتشر مى کنند. این البتّه کار خوبى است. تاریخ سیاسى عصر پیشوایان ما باید روشن باشد؛ ولى ما به تاریخ روایى، بیشتر نیاز داریم.

  علوم حدیث: استاد، باز هم سپاسگزارم.
استاد شانه چى: لطف دارید. خداوند به شما و همکارانتان در دارالحدیث، توفیق خدمت بیشتر به حدیث و سنّت را عنایت بفرماید. ان شاء الله!

ضمیمه گفتگو
فهرست آثار(تألیف و تحقیق) استاد کاظم مدیر شانه چى:
الف) آثار چاپ شده:
1ـ علم الحدیث،
2ـ درایةالحدیث،
(این دو اثر، به صورت یکجا نیز توسّط انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، به طبع رسیده است.)
3ـ آیات الأحکام(دو جلد به فارسى در تفسیر)،
4ـ ترجمه و شرح«تبصره المتعلّمین»
5ـ تاریخچه ادوار منطق،
6ـ تاریخ فقه مذاهب اسلامى،
7ـ مزارات خراسان،
8ـ روش استنباط،
9ـ کتاب و کتابخانه در اسلام،
10ـ فهرست نسخه هاى خطّى دو کتابخانه مشهد،
11ـ فهرست نسخه هاى خطّى چهار کتابخانه مشهد،
(این دو کتاب، با مشارکت آقایان عبدالله نورانى و تقى بینش، تألیف یافته است.)
12ـ کتب قدیمى چاپى،
13ـ تحقیق و تحشیه«الأنوار البهیّه» مرحوم شیخ عباس قمى،
14ـ مقدّمه و تحقیق«اربعین» نورالدین عبدالرحمن جامى،
15ـ شرح حال و گزارش سیاسى و فرهنگى دوران امام رضا(ع)،
16ـ سیر تاریخى علم الحدیث(مندرج در یادنامه علامه امینى)،
17ـ مقدمه و تصحیح«چهل حدیث» حسین بن سیف الدین هروى،
18ـ مقدّمه و اشراف بر طبع«الحکم من کلام الامام أمیرالمؤمنین على(ع)»،
19ـ مقدّمه و اشراف بر طبع«هدایةالأمّة الى أحکام الأئمّة» از شیخ حرّ عاملى،
20ـ اشراف بر تحقیق و نشر«سنن النبى(ص)» (دوره نه جلدى احادیث مسند فقهى نبوى)،
21ـ مقدّمه(شامل راوى شناسى، نسخه شناسى و کتابشناسى) و تحقیق «الصحیفةالسجادیة»،
22ـ مقدّمه و تحقیق«شرح جمل العلم والعمل» ابن برّاج،
23ـ تحقیق«المسائل الجارودیّه» شیخ مفید،
24ـ مقدمه تحقیقى بر کتاب«المؤتلف من المختلف» شیخ طوسى،
25ـ مقدّمه تحقیقى بر کتاب«فرهنگ فرق اسلامى» دکتر محمدجواد مشکور.
(استاد مدیر شانه چى، مقدّمه هاى تحقیقى دیگرى نیز بر کتب حدیث، فقه، کلام و تاریخ اسلام، تدوین نموده اند.)

ب) برخى آثار چاپ نشده:
1ـ رسالة فى الإستصحاب،
2ـ مبانى فقه،
3ـ اختصار وفیات الأعیان،
4ـ فرهنگنامه وفیات دانشمندان اسلامى،
5ـ تاریخچه علم منطق،
6ـ الحاشیة على الکفایة،
7ـ الحاشیة على المکاسب،
8ـ تارخ اسلام،
9ـ کتابشناسى کتب اربعه حدیث شیعه،**
10ـ تاریخ حدیث.
(استاد، همچنین مسئولیت«گروه حدیث» را در بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، به عهده دارند و پژوهشهاى متعدّدى تحت اشراف ایشان در حال انجام است.)
________________________________________
1 . طلاب قدیم که مى گویم، مقصودم طلاّبى هستند که در دوره رضاخان، تحصیلاتشان متوقف شده بود؛ ولى با رفع آن موانع، دوباره ادامه دادند.
متن حاضر، گفتگویى است میان سردبیر«علوم حدیث» و استاد مدیر شانه چى که در حج سال گذشته(1418) انجام گرفته است.
در تنظیم این فهرست، از امکانات کتابخانه تخصّصى حدیث و نیز مصاحبه استاد با ماهنامه کیهان فرهنگى(شماره پنجم از سال چهارم: 1366) بهره گرفته ایم که ممکن است(بویژه در موضوعات غیرحدیثى) کاستى هایى داشته باشد. این فهرست، همچنین مقالات ایشان را شامل نمى شود. علوم حدیث
مقاله اى با این عنوان، در ماهنامه کیهان فرهنگى(سال سوم، ش!!)، به قلم ایشان منتشر شده است.

تبلیغات