آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

علم رجال از دیرباز نام خود را بروشنى در دفتر علوم اسلامى ثبت کرده است. تاریخ تدوین اولین مجموعه هاى منظم در این علم به سده هاى سه و چهار بر مى گردد. بحث در این علم اگر چه تاکنون از سوى برخى صاحبنظران با مخالفتهایى روبرو بوده است، اما جایگاه بایسته آن در فقاهت باعث شده تا این فنّ موقعیّت شایسته اى را در میان علوم حوزوى به خود اختصاص دهد. تألیف جوامع رجالى اولیه به دست قدماى اصحاب مانند: اصول ثمانیه (رجال کشى، فهرست نجاشى، رجال و فهرست شیخ طوسى، رجال برقى، رساله ابى غالب ذرارى، مشیخه صدوق و شیخ طوسى) و ادامه این روند با تدوین معاجم و قاموسهاى رجالى در دوران متأخر بر این مطلب صحّه مى گذارد.
علم رجال به بررسى احوال راویان احادیث معصومان(ع) مى پردازد؛ احوالى که در قبول و رد سخن آنان تاثیر داشته باشد، مانند: وثاقت در صدق و امانتدارى و قدرت حفظ احادیث و مذهب. علم رجال از هویت سجلى راویان هم تا حدودى بحث مى کند تا معلوم گردد فلان راوى کیست و آیا اصلاً وجود دارد و آیا مى تواند فلان حدیث را از فلان راوى یا معصوم(س) نقل کند. آنچه در معرفت احوال راویان اهمیت بیشترى دارد این است که جایگاه و نقش راوى در سلسله اسناد از نظر کمّیت و کیفیّتِ نقل، روشن گردد.
روشن است که احادیث اهل بیت(ع) اساس فقه است و این گنجینه توسط انسانهایى نسل به نسل و سینه به سینه به ما متقل شده است. بررسى حال این افراد ما را در یافتن سنّت و گفته واقعى معصومان کمک مى کند.
ابن محبوب را در علم رجال به عنوان یکى از اصحاب اجماع مى شناسند. مبحث اصحاب اجماع بحثى است مشهور و اصطلاحى است معروف. اصحاب اجماع عده اى از راویانند که علما بر صحت روایات و نقل آنها اتفاق نظر دارند. یکى از تفاسیر مربوط به صحّت روایات این گروه این است که بررسى حال راویانى که واسطه بین اصحاب اجماع و امام معصوم(ع) هستند لازم نیست و مى توان به استناد اینکه اصحاب اجماع از آنها روایت کرده اند، آنها را افرادى موثّق بدانیم.
ابن محبوب در اصحاب اجماع در زمره اصحاب امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) نام برده شده است، البته بعضى به جاى ابن محبوب، حسن بن على بن فضال را قرار داده اند، ولى نامزدى براى ورود در شمار اصحاب اجماع و قرابت به آنها خود براى جلالت مقام راوى امرى بس بزرگ است.
مشخّصات سجلّى
نامش حسن فرزند محبوب بن وهب بن جعفر بن وهب. کنیه اش ابوعلى ولقبش سرّاد است. در کتب رجالى و در اسناد روایات بیشتر به نام ابن محبوب و حسن بن محبوب آمده است. سال تولدش بنابر یک قول سال 149هجرى و بنابر قول دیگر در سال 129 هجرى بوده است. او در کوفه و در جمع موالیان قبیله بجیلة ساکن بوده است. وفاتش را به طور قطعى در سال 224هجرى نوشته اند.
پدرش محبوب زمانى ساکن مدینه بوده ولى مدتى طولانى در کوفه سکونت داشته است که این نکته از گفتگوى محبوب بن وهب با امام کاظم(ع) به دست مى آید.1 محبوب از اصحاب امام کاظم(ع) است و از حماد بن زیاد روایت نقل کرده است.2
ابن محبوب دوران امامت امام رضا، امام جواد(ع) و مدت کمى از امامت امام هادى(ع) را درک کرده است. جد سومش وهب از مردم سند (شهرى بین هند و کرمان و سیستان.)3 و در صدر اسلام به عنوان غلام در خانه جریر بن عبدالله بجلى بوده است. جریر ابتدا از اصحاب امیرالمؤمنین على(ع) بود، اما پس از جنگ جمل از خرگاه معاویه سر در آورد. در این هنگام وهب به خدمت امیرالمؤمنین(ع) شرفیاب شد و از حضرت خواست تا او را از جریر بخرد؛ جریر از فروش وهب سرباز زد و ناگزیر وهب را آزاد کرد تا حق ولاء بر او را از دست ندهد.4 وهب سندى پس از آزاد شدن به خدمت افتخارى امام على(ع) نائل شد، اما نام او و فرزندانش در افراد قبیله بجلیه ـ که جریر بزرگ آن بود ـ ثبت شده است. متأسفانه به غیر از نام وهب اوّل (خادم امیرالمؤمنین ـ ع ـ) نتوانستیم از دیگر اجداد نزدیک ابن محبوب در کتب رجالى نشانى پیدا بکنیم.
اوصاف اخلاقى و جسمانى
ابن محبوب مردى سبزه رو و متمایل به سیاه بود. موهاى دو طرف پیشانى اش ریخته بود. محاسن کم پشت و لحیه اى تنُک داشت. از لگن راست مى لنگید. یکى از چهار مردان بزرگ زمان خود بود.
سه مرد بزرگ دیگر عبارت بودند از: یونس بن عبدالرحمن، احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى و صفوان بن یحیى5. ابن محبوب مرجع و ملجأ شیعیان به شمار مى رفت.6
شغل
ابن محبوب را «السرّاد» نامیده اند؛ یعنى زره ساز، ولى در کتب رجالى به اینکه شغل او مانند جدّش وهب سندى زره سازى بوده است، اشاره اى نشده است. پدرش محبوب شترهایى داشته که آنها را کرایه مى داده است. از او نقل شده که: زمانى که ساکن مدینه بودم، خدمت امام موسى بن جعفر(ع) رسیدم و از شتران خود با حضرت سخن گفتم. حضرت فرمود: مگر نمى دانى شتر سختیهاى فراوان دارد. از آن پس شترانم را کرایه دادم و به همراه غلامانم به کوفه فرستادم.7
در مورد شغل خود ابن محبوب مطلبى در کتب رجالى نیامده است. در مکاسب شیخ مرتضى انصارى نکته اى وجود دارد که مى تواند شغل ابن محبوب را مشخص کند. شیخ انصارى در مکاسب محرّمه، هنگام نقل روایتى مى گوید: «بعضى از گچکاران نقل کرده اند.»8 این روایت را فقط ابن محبوب از امام رضا(ع) نقل کرده است. روایت، سؤال ابن محبوب از امام رضا(ع) و جواب امام(ع) به اوست. بنابراین مى توان گفت که شیخ، ابن محبوب را جصّاص (گچکار یا گچساز) مى داند. ابن محبوب در این روایت از امام مى پرسد: ما براى حرارت دادن به سنگ گچ از استخوان حیوانات و ارواث آنها استفاده مى کنیم، آیا سجده بر این سنگها جایز است؟ امام فرموده است: آتش آنها را پاک مى کند.9
فرزندان
مطابق نقل کتب رجالى ابن محبوب دو پسر به نامهاى محمد و هارون داشته است. از روایتى که از ابن محبوب نقل شده فهمیده مى شود که او حداقل یک دختر داشته که نام او معلوم نیست.10
براى فرزندش محمد هم پسرى به نام جعفر ذکر شده است. جعفر معاصر على بن محمد القتبى، استاد کشى بوده است. محمد و هارون هر دو از اصحاب امام جواد(ع) بوده اند.11
نجاشى درباره هارون مى گوید: «او ثقه است و صادق از پدرش روایت مى کند و کتابى به نام نوادر تألیف کرده است. هارون همچنین از محمد بن عبدالله بن زراره روایت دارد.»12
جایگاه و طبقه
علامه مامقانى او را در طبقه بیست و پنجم آورده است.13 ابن محبوب در مجموع از صدوهشتاد و هشت نفر روایت نقل کرده است که مولف مشایخ الثقات آنها را نام برده است.
ابن محبوب تقریبا در هزار و پانصد و هجده مورد در سلسله اسناد قرار گرفته است. شیخ طوسى مى گوید:
«ابن محبوب از شصت تن از اصحاب امام صادق(ع) روایت کرده است.»14
بعضى از مشایخ ابن محبوب عبارتند از:
1 ـ على بن رئاب، آسیابان کوفى از قبیله حزم؛ مولف یکى از اصول اربعماة و همچنین مؤلف کتابهایى به نام وصیت و امامت، از اصحاب امام صادق(ع).
2 ـ حمّاد بن عیسى کوفى، از قبیله جهینه، ساکن بصره، از اصحاب امام صادق و امام کاظم و امام رضا(ع). وى با دعاى امام صادق(ع) پنجاه بار به سفر حج مشرف شده و در سفر پنجاه ویکم در سال 309 در رودخانه جُحفه غرق شد.15
3 ـ محمد بن سنان زاهرى کوفى، از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد(ع). با دعاى امام کاظم(ع) دوباره بینایى خود را به دست مى آورد.
4 ـ اسحق بن عمار بن حیان، ابویعقوب صرّاف، کوفى و از قبیله بنى تغلب است. با برادرش یونس و یوسف و قیس و اسماعیل خاندان علمیى را تشکیل مى دهد که امام صادق(ع) آن را از خانواده هایى مى داند که دنیا و آخرت را بدست آورده است.16
5 ـ ابان بن تغلب، از اصحاب امام باقر و صادق(ع).
6 . ابان بن عثمان، از اصحاب امام صادق(ع).
7 ـ ابراهیم بن ابى زیاد الکرخى، از اصحاب امام صادق(ع).
8 ـ احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى، از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد(ع).
9 ـ جمیل بن دراج، از اصحاب امام صادق(ع).
10 ـ محمد بن مسلم، از اصحاب امام صادق(ع).
11 ـ حسین بن بنت ابى حمزه ثمالى، از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع).
شاگردان
1 ـ ابراهیم بن هاشم، از اصحاب امام رضا(ع)؛
2 ـ احمد بن الحسین بن عبدالملک الاودى؛
3 ـ احمد بن محمد بن خالد برقى؛
4 ـ احمد بن محمد بن عیسى اشعرى قمى؛
5 ـ حسن بن فضال، از اصحاب امام رضا(ع)؛
6 ـ حسین بن سعید اهوازى، از اصحاب امام کاظم(ع)؛
7 ـ عبدالعظیم بن عبدالله الحسنى، از اصحاب امام هادى(ع)؛
8 ـ على بن مهزیار اهوازى، از اصحاب امام هادى(ع)؛
9 ـ فضل بن شاذان، از اصحاب امام هادى(ع)؛
10 ـ محمد بن یحیى (استاد شیخ کلینى).
در سلسله اسناد
شیخ طوسى در مشیخه استبصار براى روایات خود از ابن محبوب دو طریق ذکر مى کند.17 در مشیخه تهذیب نیز همین سند را نقل مى کند. شیخ صدوق هم در مشیخه اش طریق خود را تا ابن محبوب بیان مى کند.18 در طریق شیخ کلینى نیز به ابن محبوب سه سلسله سند وجود دارد که عبارتند از:
1 ـ محمد بن یحیى عطار اشعرى قمى از احمد بن محمد بن عیسى از حسن بن محبوب؛
2 ـ على بن محمد (ابن الزبیر القرشى) از سهل بن زیاد از حسن بن محبوب؛
3 ـ على بن ابراهیم قمى از پدرش ابراهیم بن هاشم از حسن بن محبوب.
در نگاه بزرگان
شیخ طوسى او را مورد اطمینان و از مردم کوفه مى داند.19 کشى نام او را در اصحاب امام رضا(ع) و اصحاب اجماع ذکر کرده است.20
علامه حلى او را از ارکان زمان خود، جلیل القدر و از راویانى مى شمارد که فقط از موثّقان نقل مى کند.21 ابن داود حلى مى گوید: «فقهاء آنچه را که او روایت کند، صحیح مى دانند.»22
در نسخه هاى فعلى رجال نجاشى نام ابن محبوب به طور مستقل نیامده است، ولى در دو ـ سه مورد از او سخن به میان آمده است. نجاشى در ذیل نام جعفر بن بشیر مى گوید: «او کتاب مشیخه اى مثل مشیخه ابن محبوب دارد ولى کتاب ابن محبوب از کتاب او بزرگتر است.»23 در ذیل نام داود بن کوره قمى نیز گفته است: «او کتاب مشیخه ابن محبوب را باب بندى کرده است».24 در ترجمه احمد بن الحسین بن عبدالملک هم یکبار دیگر تبویب کتاب مشیخه ابن محبوب را به او نسبت مى دهد.25
نکته
از اینجا مى توان نتیجه گرفت که ترجمه ابن محبوب در بدو امر در رجال نجاشى بوده است، اما بعدها به عللى از بین رفته است. علامه شوشترى در قاموس الرجال در دفاع از نجاشى مى گوید:
هیچ نسخه اى از رجال نجاشى به طور کامل بدست ما نرسیده است، بغیر از ترجمه ابن محبوب. بسیارى از عناوین دیگر هم در آخر کتاب او وجود ندارد، در حالى که این عناوین مسلماً در ابتدا در کتاب بوده است. همچنین مى بینیم که علامه حلى در ترجمه ابن محبوب نوشته است: «کوفى، ثقة، عین». ولى در فهرست شیخ چنین آمده است: «کوفى، ثقة» و مى دانیم که علامه در چنین مواردى در صدد آن است که عین عبارات منابع مورد استفاده قبل از خود را ذکر کند. پس معلوم است که علامه این تعبیر را از شیخ نگرفته، بلکه از کتاب نجاشى اخذ کرده است.26
نگاهى به ترجمه او در رجال کشى
در رجال کشى آمده است:
على بن محمد القتیبى، قال حدثنى جعفر بن محمد بن الحسن ابن محبوب، نسبة جده الحسن بن محبوب: ان الحسن بن محبوب، ابن وهب ابن جعفر بن وهب، وکان وهب عبداً سندیاً مملوکا لجریر بن عبدالله البجلى وکان زرّاداً فصار الى امیرالمؤمنین(ع)، وسئله ان یبتاعه عن جریر، فکره جریر ان یخرجه من یده، فقال: الغلام حرّ قد اعتقته! فلما صحّ عتقه صار فى خدمة امیرالمؤمنین(ع)، ومات الحسن بن محبوب فى آخر سنة اربع وعشرین ومأتین، وکان من ابناء خمس وسبعین سنة، وکان آدم شدید الأدمة انزع سناطاً خفیف العارضین ربعَة من الرجال یخمع من ورکه الایمن… قال نصربن الصباح: ابن محبوب لم یکن یروى عن ابن فضّال، بل هو اقدام من ابن فضّال و اسنّ، واصحابنا یتمهون ابن محبوب فى روایته عن ابن ابى حمزة،…27
البته در عبارت (جمله آخر) کلمه «ابن» اضافه است، زیرا ابن محبوب، ابوحمزه را درک نکرده است.
برخلاف این نظر، مرحوم قهپایى معتقد است که کلمه ابن بجاست، یعنى ابن محبوب28 از پسر ابى حمزه نقل کرده است. و اگر وجود واژه ابن را ضرورى بدانیم، کلام کشى هم نادرست خواهد بود و اصحاب نخواهد توانست بر ابن محبوب خرده بگیرند که چرا از ابن ابى حمزه نقل مى کند، چون براى ابن محبوب نقل از پسر ابو حمزه ممکن بوده است و این شخص در بعضى روایات با عنوان ابن بنت ابى حمزه و دربعضى روایات نیز با عنوان حسین بن بنت ابى حمزه ثمالى آمده است.
علامه شوشترى در ردّ نظر مرحوم قهپایى مى گوید:
کلمه ابن، اضافى است و اشکال علما متوجه این نکته است که ابن محبوب عصر ابى حمزه را درک نکرده است. نقل بى واسطه ابن محبوب از ابى حمزه در موارد متعددى آمده است و نمى توان گفت که در تمام این موارد کلمه ابن از سند روایت افتاده است و مؤلفان کتب اربعه را مقصّر دانست.29
مرحوم شوشترى سپس در مقام دفاع از ابن محبوب مى گوید:
ابن محبوب در زمان فوت نودوپنج سال داشته است و سبعین در عبارت کشى در اصل تسعین بوده است و تغییر تسعین به سبعین در کتب نامفهوم اتفاق مى افتد.30
لذا با توجه به اینکه سال وفات او 224 هجرى بوده، تولد او در سال 129 واقع شده است؛ ابى حمزه نیز در سال 150 از دنیا رفته و ابن محبوب در این زمان جوانى بیست وشش ساله بوده که صلاحیت روایت از ابى حمزه را داشته است.
این نظریه طرفداران دیگرى هم دارد. این عده مى گویند: ابن محبوب نه تنها از ابوحمزه، بلکه از بسیارى از اصحاب امام صادق(ع) نقل روایت کرده است؛ مانند: مالک بن عطیه، سماعة بن مهران، على بن رئاب و… درحالى که بعضى از این افراد قبل از سال 149 از دنیا رفته اند. آیا مى توان گفت ابن محبوب در تمام این موارد سخنى خلاف واقع گفته است؟
اشکالاتى از علامه شوشترى بر عبارات کشى
1 ـ واژه سباطا باید سبطا باشد. سپس خود مسبط را به معناى شخص بلند قامت ترجمه کرده است. البته در بعضى از نسخه ها این واژه به صورت سناطا آمده است.31
با توجه به معانى لغات آمده در این ترکیب واژه سباطا نمى تواند صحیح باشد. بساط به معنى موى صاف و کشیده است و این واژه نمى تواند خبر کان باشد. خبر در اینجا باید مشتق باشد که بر یک معنى و ذات دلالت کند. اما دو احتمال دیگر: سناط به معنى مرد کوسه و تنک ریش است و سبط یعنى مرد بلندقد و اگر این واژه سَبِط باشد به معنى مرد موى کشیده است.
از طرف دیگر واژه انزع در جمله، یعنى مردى که موهاى دو طرف پیشانى او ریخته است. در ترکیب «حفیف العارضین» هم دو احتمال است. به معنى مرد سبک لحیه و تنک ریش و یا به معنى مرد سبک موى که تنکى موى سر را هم شامل شود. اگر حفیف العارفین به معنى مرد سبک لحیه باشد، احتمال سناطا در ضبط این واژه از جهت تکرار دو لفظ مترادف ضعیف مى شود. اما اگر حفیف العارفین اشاره به تنکى موى سر باشد، این احتمال هیچ ایرادى نخواهد داشت؛ مخصوصاً اگر بگوییم تکرار در اینجا مخل و مهلّ نیست. اما اگر ضبط این واژه سَبْطا باشد، از نظر معنى ایرادى وارد نیست و هیچ تکرارى لازم نمى آید الا اینکه تغییر و تحریف مسبطا به صورت سباطا یا سناطا مشکل است. اما احتمال تغییر سناطا به سباطا قویتر است.32
2 ـ مرحوم شوشترى همچنین معتقد است که در عبارت «فکره جریران یخرجه من یده» (یعنى: جریر نخواست که امام، وهب را از دستش خارج کند، یاخودش نخواست که وهب را از تحت قدرت خود خارج کند.) به جاى کلمه یده باید ولائه باشد. مرحوم شوشترى چنین استدلال مى کند که جریر نمى خواست عبد از ولائش خارج شود نه از دستش والاّ او را آزاد نمى کرد. عبد با آزاد کردن از دستش خارج مى شود، ولى از ولائش خارج نمى شود. اما اگر او را مى فروخت عبد از ولائش هم خارج مى شد. در واقع این اشکال متوجه بیان کشى است نه اینکه در اینجا تحریفى ناخواسته رخ داده است، چون مسلما ولائه به یده تبدیل نمى شود.33
در دفاع از کشى مى توان گفت: استفاده از این گونه تعابیر، ذوقى و سلیقه اى است و دقتهاى فقهى و فلسفى در بیان اینگونه امور رعایت نمى شود. بالفرض که احکام مربوط به اماء و عبید و اقسام حقوقِ موالى بر آنها در زمان رسول الله(ص) بیان شده باشد. این دو، فاصله چندانى با هم ندارند. مى توان گفت با آزاد کردن و ایجاد حق ولاء، عبد از دست مولى بکلى خارج نمى شود، بلکه خروجى موقتى است و پس از موت عبد، باز مولى از اموال و منافع عبد استفاده مى کند.
نوش از سرچشمه
یکى از امتیازاتى که باعث ارتقا و منزلت راوى مى شود، نقل بى واسطه او از معصوم(ع) است. ابن محبوب در مجموع هشت روایت را به طورمستقیم از معصوم(ع) اخذ کرده است.سه روایت به طور شفاهى از حضور امام(ع) و پنج روایت دیگر را به وسیله نامه از محضر امام (ع) اخذ کرده است از روایات حضورى او دو روایت از امام رضا(ع) و یک روایت از امام جواد(ع) است. روایات مکاتبه اى را نیز از محضر امام رضا(ع) اخذ کرده است.
تألیفات
1 ـ مشیخه. همانطور که گذشت نجاشى تبویب این کتاب را به داود بن کوره قمى و احمد بن الحسین بن عبد الملک نسبت داده است. الذریعة تبویب آن را به دست داود بن کوره متذکر شده است.34 ابن ادریس حلى از این کتاب چهارصدو پنجاه حدیث انتخاب کرده و در السرائر آورده است.35
علامه مجلسى درباره این کتاب مى گوید:
«این کتاب از تمام کتبى که در زمان حضور معصوم(ع) نگارش یافته مشهورتر است. این کتاب صدسال قبل از غیبت نوشته شده و حاوى اخبارى درباره غیبت و ظهور امام عصر(عج) است.»36
کتب مشیخه ابن محبوب از اولین کتابهایى است که در موضوع علم رجال نگارش یافته و متأسفانه مانند دیگر کتب اصحاب ائمه به دست ما نرسیده است.
2 ـ کتاب دیات؛
3 ـ حدود؛
4 ـ نکاح و طلاق؛
5 ـ نوادر (در حدود هزار ورق)؛
6 ـ فرائض؛
7 ـ تفسیر؛
8 ـ کتاب العتق. (کتاب تفسیر و عتق را احمد بن محمد بن عیسى روایت کرده است)؛37
9 ـ کتاب المراح، با راء مهمله چنانچه در فهرست شیخ آمده است،38 البته در اعیان الشیعه با زاء معجمه ضبط شده است.39
جلوه اى دیگر از جمال حسن
ابن محبوب روایتگرى است به بزرگى و وسعت تمامى ابواب فقه. نام وى در ورق ورق کتاب عظیم فقه جعفرى ثبت است. امامت سه امام بزرگ، امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) را درک کرده است.
بارها به محضر حضرت رضا(ع) شرفیاب گشته است. براى اخذ احادیث آل على(ع) در محضر بیش از صد راوى نشسته است. در تداوم این سنّت بیش از صد تن دیگر را رسالت دارِ نقل روایات خود کرده است.
وى در میان هفده ستاره دیگر در اصحاب اجماع پرتوافشانى مى کند. بزرگانى همچون شهید ثانى او را در زمره زبده ترین اصحاب امام صادق(ع) برشمرده اند.40 بعضى دیگر از بزرگان از او به نام شیخ یاد کرده41 و بعضى هم او را فقیه راویان نامیده اند42 ابن محبوب فقیهى اجتماعى بود که در جامعه در کنار مردم و شیعیان کوفه پناه و امید و کلید حل مشکلات آنها بود.
ابن محبوب اگر چه در بطن آشوب کورِ واقفیه قرارداشت اما در آن غرق نشد. حق را شناخت و به آن تمسک جست. در این باره روایاتى را در ردّ واقفیه و گمراهى آنان براى دیگران نقل کرده است.43
پایان این نوشته، گفتارى است از امام صادق(ع) درباره ابن محبوب:
قال الرضا(ع) فیما کتب الیه: ان الله ـ عزّوجلّ ـ قد ایّدک بحکمة وانطقها على لسانک، قد احسنت واصبت، اصاب اللّه بک الرشاد ویسّرک للخیر ووفّقک لطاعته.44
________________________________________
1 . بحارالانوار، ج64، ص135
2 . من لایحضره الفقیه، ج4، ص101
3 . معجم البلدان، یاقوت حموى، بیروت، دار صادر، 1982، ج3، ص267
4 . حق ولاء از حقوقى است که آزاد کننده عبد با آزاد کردن او پیدا مى کند و بر طبق آن، کسى حق فروش و یا بخشیدن عبد را ندارد. همچنین اگر عبد وارثى نداشته باشد، آزاد کننده وارث او محسوب مى شود. (به نقل از سلسله المنابع الفقهیة، على اصغر مروارید، ج10، ص330).
5 . مجمع الرجال، علامه قهپایى، اصفهان، نشر مصحح، 1384هـ، ص145
6 . راویان امام رضا(ع) در مسندالرضا(ع)، ص123
7 . بحارالانوار، ج64، ص135
8 . المکاسب المحرمة، شیخ انصارى، چاپ دوم، تبریز، 1375هـ.، ص14
9 . کافى، کلینى، بیروت، دارالاضواء، 1405هـ.، ج3، ص33
10 . همان، ج5، ص471
11 . رجال الطوسى، چاپ اول، نجف، کتابخانه حیدریه، 1381هـ.، ص408؛ معجم رجال الحدیث، آیة اللّه خویى، چاپ دوم، نشر مدینة العلم، 1403هـ.، ج19، ص227
12 . وسائل الشیعة، ج4، ص61
13 . طرائف المقال، سید على اصغر جابلقى، چاپ اوّل، کتابخانه آیة اللّه مرعشى، 1410هـ.، ج1، ص296
14 . الفهرست، شیخ طوسى، چاپ اول، موسسه نشر الفقاهة، 1417هـ، ص96، شماره 162.
15 . جامع الرواة، محمد اردبیلى، کتابخانه آیة الله مرعشى، 1403هـ.، ج1، ص273
16 . قاموس الرجال، علامه شوشترى، چاپ دوم، جامعه مدرسین، 1411هـ.، ج1، ص758
17 . الاستبصار، شیخ طوسى، چاپ سوم، بیروت، دارالاضواء، 1406هـ.، ج4، ص307
18 . من لایحضره الفقیه، ج4، کتاب مشیخه، ص49
19 . رجال الطوسى، ص347
20 . اختیار معرفة الرجال (رجال الکشى)، تحقیق: حسن مصطفوى، چاپ دانشگاه مشهد، ص556
21 . رجال العلامة الحلى (خلاصه الاقوال)، قم، کتابخانه رضى، 1402هـ، ص37
22 . رجال ابن داود، دانشگاه تهران، 1342ش، ص115
23 . رجال النجاشى، چاپ جامعه مدرسین، ص80
24 و 25 . همان، ص86 و 158
26 . قاموس الرجال، ج3، ص349
27 . اختیار معرفة الرجال، تحقیق: حسن مصطفوى، ص584، شماره هاى 1094 و 1095
28 . قاموس الرجال، ج3، ص349
29 . قاموس الرجال، ج3، ص350
30 . همان.
31 . اختیار معرفة الرجال، تحقیق: حسن مصطفوى، دانشگاه مشهد (متنى که در مقاله آمده)؛ اختیار معرفة الرجال، تحقیق: مهدى رجایى، مؤسسه آل البیت.
32 و 33 . رجوع شود به: قاموس الرجال، ج3، ص349.
34 . الذریعة الى تصانیف الشیعة، آقا بزرگ تهرانى، قم، مؤسسه اسماعیلیان، ج19، ص57
36 . السرائر، ابن ادریس حلى، جامعه مدرسین، ص85
36 . بحارالانوار، ج51، ص365
37 . معجم رجال الحدیث، ج5، ص89
38 . الفهرست، شیخ طوسى، ص46
39 . اعیان الشیعة، سید محسن امین، بیروت، دارالتعارف، 1406هـ.، ج5، ص234
40 . اصحاب الاجماع وثلاثون من فطاحل العلماء، ابراهیم مشکینى، چاپ اول، موسسه امام حسین، 1413هـ.، ص36
41 . وسائل الشیعة، ج27، ص104
42 . کتاب المعتبر، علامه حلى، قطع رحلى، مقدمه کتاب.
43 . بحارالانوار، ج49، ص15
44 . همان، ج88، ص
3113

تبلیغات