آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۳

چکیده

متن

این گفتار به گوشه هایى از شخصیت یکى از اصحاب بزرگ ائمه(ع) و محدّثان بلند مرتبه شیعه؛ یعنى «محمد بن ابى عمیر ازدى» مى پردازد.

نام و تبار او
کنیه محمد بن ابى عمیر«ابو احمد» و نام پدرش «زیاد بن عیسى» است، لیکن بیش تر از وى به همراه کنیه پدرش «محمد بن ابى عمیر» و گاه به طور خلاصه «ابن ابى عمیر» یاد مى شود.
از سلسله نسب او چنین بر مى آید که جدش «عیسى » اولین کسى از اجداد او بوده که به اسلام گرویده است. بنابر ظاهر گفته شیخ طوسى، پدر محمد بن ابى عمیر از موالى مُهَلَّب بن ابى صُفْره، از طایفه ازد بوده است. 1
مهلّب بن ابى صفره از امراى عبدالملک بن مروان اموى بود. وى در سال (74ق.) براى سرکوب مخالفان خلیفه، به منطقه کرمان رفت و پس از آن از طرف عبدالملک والى خراسان گردید. او هم چنان بر این مقام بود تا این که در سال (82ق.) درگذشت. پسران او، یزید و مفضل نیز از نزدیکان دستگاه خلافت اموى بودند و پس از مرگ پدر، هر دو مدتى حکم ران خراسان بودند.2
اگر مولا بودن ابن ابى عمیر را«ولاء عتق» بدانیم، از آن جا که مولا بودن او را به مهلّب بن ابى صفره ازدى (م.82ق.) نسبت مى دهند، احتمالاً این امر در زمان جدّ ابن ابى عمیر(دو نسل قبل از او) صورت گرفته و از آن پس، پدر او و خودش از موالى مهلّب ازدى شناخته شده اند.
اجداد او احتمالاً یمنى بوده اند، زیرا «جاحظ» ادیب و دانشمند معاصر، در کتاب فخر قحطان على عدنان (که علل برترى قوم قحطان بر قوم عدنان را بر شمرده است) از محمد بن ابى عمیر به عظمت و برترى یاد کرده و ظاهراً او را یکى از دلایل فخر قحطان بر عدنان دانسته است. نگارنده به این کتاب دست نیافته، اما از ظاهر آن چه که شیخ طوسى نقل مى کند چنین بر مى آید که محمد بن ابى عمیر اصالتاً قحطانى بوده3 و قحطان قومى بودند که در یمن مى زیسته اند.
به هر روى، محمد بن ابى عمیر خود در بغداد به دنیا آمده و تا آخر عمر در آن جا سکونت داشته است. او به شغل بَزّازى و فروشندگى پارچه «سابرى» اشتغال داشته4 و متموّل بوده است.5

خلفاى عباسى و ابن ابى عمیر
محمد بن ابى عمیر ازدى همواره از جانب حکام جور عباسى، مورد ظلم و آزار قرار گرفته و بارها بر سر عقیده خود به زندان افتاده و شکنجه هاى طاقت فرسایى را متحمل شده است.
در یکى از همین زمان ها بود که «رشید» براى پى بردن به نام اصحاب امام کاظم(ع) و شیعیانش در عراق، او را دستگیر و زندانى کرد. در زندان او را سخت شکنجه کردند و بیش از صد تازیانه به وى زدند تا نام اصحاب امام را فاش کند، اما این صحابى پاک باخته امام، در برابر شکنجه مأموران «رشید» مقاومت کرد و زبان به افشاى نام یاران حضرت نگشود.6
مقارن همین ماجرا، رشید عرصه را بر امام کاظم(ع) تنگ کرد و ایشان را زندانى کرد. او قصد داشت کار امام و یارانش را یک سره کند، اما مقاومت و ایستادگى کسانى چون محمد بن ابى عمیر نقشه هاى او را بى اثر و خنثى کرد، به گونه اى که سیاست خشونت رشید، در عمل شکست خورد. بعد از رشید، فرزندش مأمون به دلیل پایگاه عمیق و گسترده امام رضا(ع) در اجتماع، سیاست دیگرى را در پیش گرفت.
در برهه اى دیگر، پس از شهادت امام رضا(ع) محمد بن ابى عمیر به دلیل نپذیرفتن منصب قضاوت از طرف مأمون، بار دیگر به زندان افتاد. زندانى شدن او این بار چهار سال به طول انجامید و با شکنجه و آزار سنگین توأم بود؛ تمامى اموال او ضبط گردید و هنگامى که از زندان رهایى یافت در نهایت تنگ دستى بود.7
متأسفانه هنگامى که او در زندان به سر مى برد کتاب هایش، به دست خواهرش در زیر خاک پنهان گردیده بود،8 پوسید و از بین رفت.9
سال هاى آخر عمر او، به تلاش براى جمع آورى و تدوین دوباره احادیثش گذشت تا این که در سال (217ق.) به جوار حق شتافت.

ابن ابى عمیر در دوران ائمه(ع)
آن چه که درباره ابن ابى عمیر مورد اتفاق نظر است، این است که وى با سه تن از امامان (امام کاظم، امام رضا و امام جواد ـ علیهم السلام ـ) هم عصر بوده است، اما این که آیا او امام صادق(ع) را نیز درک کرده و این که از کدام یک از آن بزرگواران روایت نقل کرده است، اختلاف هایى وجود دارد.
در کتاب رجال النجاشى بر معاصرت او با امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) تصریح شده و از آن جا که در همین کتاب، سال وفات وى217ق. ذکر شده، بنابراین وى دوران امام جواد(ع) را نیز درک کرده است.10
شیخ طوسى، محمد بن ابى عمیر را از اصحاب امام صادق(ع) بر شمرده و بى آن که درباره وثاقت یا عدم وثاقت وى سخن بگوید مى نویسد:
«حسن بن محمد بن ساعه از او روایت نقل مى کند.»11
علامه محمد صادق بحر العلوم در پاورقى کتاب، ذکر مى کند که نسخه هاى کتاب در ضبط این نام مختلف است؛ در بعضى «محمد بن ابى عمرة» و در برخى «محمد بن ابى عمر» و در بعضى «محمد بن ابى عمیر» آمده است. آیة الله خویى ضمن نقل روایت این شخص از امام صادق(ع) بیان مى کنند:
«نام صحیح، محمد بن ابى عمیر است.»12
شیخ طوسى، در میان اصحاب امام کاظم(ع) ذکرى از نام محمد بن ابى عمیر نکرده، بلکه در میان اصحاب امام رضا(ع) از وى نام برده و بر وثاقت او تصریح کرده است.13
ایشان در ذیل نام ابن ابى عمیر مى گوید:
«او سه تن از ائمه را درک کرده: امام ابا ابراهیم، موسى(ع) که از او روایت نقل نکرده، امام رضا(ع) که از ایشان روایت نقل کرده و امام جواد(ع).»14
بنابراین از نظر شیخ طوسى، ابو احمد محمد بن ابى عمیر ازدى، تنها از اصحاب امام رضا(ع) و فردى ثقه بوده است. همین امر نشان مى دهد که محمد بن ابى عمیر مذکور در کتاب الرجال غیر از فرد مورد بحث است.
این که آیا ابن ابى عمیر متعدّد بوده؛یکى از اصحاب امام صادق(ع) که از آن حضرت بدون واسطه روایت نقل کرده و امام کاظم(ع) را نیز درک کرده است و دیگرى، از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد(ع) بوده است، یا این که یک نفر بوده است، بحث هایى را در کتاب هاى رجالى برانگیخته است.
علامه اردبیلى در پانوشت در ذیل نام «محمد بن ابى عمر» مى نویسد:
«این نام اشتباهاً از سوى نساخ به این گونه ضبط شده و صحیح آن «محمد بن ابى عمیر» است و او همان محمد بن زیاد بن عیسى است، به قرینه روایت کردن حسن بن عمر بن سماعه (م.263ق.) از او و روایت کردن او از امام صادق(ع) در بسیارى از موارد و این که او فروشنده سابرى و بزّاز بوده است.»15
ایشان در جاى دیگر در ذیل «محمد بن ابى عمیر» در خاتمه، همین بحث را مطرح مى کند و مى نویسد:
«پس صحیح این است که ابن ابى عمیر چهار تن از ائمه (امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد ـ علیهم السلام ـ) را درک کرده است.
اما در جواب این که گفته شده، بعید است او بدون واسطه از امام صادق(ع) روایت نقل کرده باشد (زیرا زمان حیات آن ها از یک دیگر دور است) مى گوییم: امام(ع) در سال (148ق.) شهادت یافته و ابن ابى عمیر در سال 217ق.) وفات یافته و فاصله بین این دو وفات 69 سال است. پس اگر او 80 یا بیش تر یا کمى کم تر از آن بوده باشد، مى توانسته از امام(ع) روایت نقل کرده باشد.
از آن چه که گفتیم، این مطلب را تأیید مى کند که شیخ طوسى، محمد بن ابى عمر را از یاران امام صادق(ع) ذکر کرده و او اگر چه ـ در رجال شیخ ـ به صورت ابن ابى عمر (به صورت مکبّر) است، لیکن ما در ترجمه او روشن ساختیم که قرائنى وجود دارد که آن اشتباه است، و صحیح آن به صورت مُصَغَّر (ابن ابى عمیر) مى باشد. و نیز این که محمد بن نعیم صحاف، وصى او بوده است آن چه را که گفتیم تأیید مى کند، زیرا او از کسانى است که از امام صادق(ع) روایت نقل کرده است. و هنگامى که وصى ابن ابى عمیر از ابى عبدالله(ع) روایت نقل کرده و بعد از وفات او زنده باشد، پس روایت کردن او از امام(ع) به طریق اولى امکان خواهد داشت.»16
در مقابل، آیة الله خویى(ره) اعتقاد به تعدّد ابن ابى عمیر دارد و در این باره در ذیل نام «محمد بن ابى عمر (ابى عمره) و (ابى عمیر) » مى گوید:
«او فروشنده سابرى بوده و بنابر گفته شیخ در رجال خود ا ز اصحاب امام صادق(ع) بوده و حسن بن محمد بن سماعه از او روایت مى کرده است.
نسخه صحیح باید محمد بن ابى عمیر باشد، زیرا در برخى روایات از او به همین نام یاد شده است. از جمله در روایت محمد بن نعیم صحاف که مى گوید: محمد بن ابى عمیر، فروشنده سابرى، وفات کرد و مرا وصى خود قرار داد. تنها وارث او زنش بود. پس من به عبد صالح(ع) در این باره نوشتم و حضرت در پاسخ نوشت: ماترک را به زنش بده و باقى را نزد ما بیاور.»17
سپس ایشان سه روایت را نقل مى کنند که ابن ابى عمیر بدون واسطه از امام صادق(ع) درباره مسایل فقهى سؤال مى کند. از نظر ایشان، روایات مذکور نمى توانند مرسل بوده باشند، زیرا گونه نقل روایت در آن ها، صراحت در سؤال از خود امام(ع) دارد. و محمد بن زیاد بن عیسى در سال (217ق.) وفات یافته و امام صادق(ع) را درک نکرده است. پس باید محمد بن ابى عمیرى که بدون واسطه از امام صادق(ع) روایت مى کند، شخص دیگرى باشد.
مضافاً این که محمد بن ابى عمیر اوّلى در زمان حیات امام کاظم(ع) وفات کرده، چه عبد صالح از القاب امام کاظم(ع) است و محمد بن زیاد بن عیسى، امامت امام جواد(ع) را به مدت چهارده سال درک کرده است. پس احتمال اتحاد این دو، ساقط خواهد بود.
ایشان مطلبى را به عنوان تاکید در اثبات مدعاى خود مطرح مى کنند و آن روایتى است که در رجال کشى در ترجمه زرارة بن اعین آمده است. کتاب، روایت را از بنان بن محمد بن عیسى، از ابن ابى عمیر، از هشام بن سالم، از ابن ابى عمیر نقل مى کند که ابن ابى عمیر گفت: نزد ابى عبدالله صادق(ع) رفتم و… این روایت صراحت دارد که ابن ابى عمیر راوى، غیر از ابن ابى عمیر مروى عنه است. و ضعف سند این روایت به بحث ما ضررى نخواهد رساند.18
نکته اى که باقى مى ماند و باید بر طبق نظر مرحوم خویى پاسخ داد این است که بنابر گفته شیخ، حسن بن محمد بن سماعه از ابن ابى عمیر اول (از نظر ایشان) روایت کرده و حال آن که حسن بن محمد در سال (263ق.) وفات کرده و ابن ابى عمیر در زمان حیات امام کاظم(ع) (نهایتاً در سال 183ق.) رحلت کرده است. ایشان در حل این مشکل مى گوید:
«ما مطمئن هستیم که مطلب بر شیخ (قدس سره) مشتبه شده و حسن بن محمد بن سماعه از محمد بن ابى عمیر، زیاد بن عیسى، روایت مى کند نه محمد بن ابى عمیر اوّل.»19
در این باره نظر میانه اى نیز وجود دارد که قائل آن علامه مامقانى است. ایشان ضمن آن که نسخه صحیح رجال شیخ را محمد بن ابى عمر مى داند (بنابراین یک محمد بن ابى عمیر وجود دارد) معتقد است که محمد بن ابى عمیر از امام صادق(ع) نیز بدون واسطه روایت نقل کرده است. مرحوم مامقانى روایتى را نقل مى کند که شیخ طوسى(ره) و کلینى(ره) با سند خود از ابن ابى عمیر آورده اند.20 سپس مى گوید:
«ظاهر این روایت، دلالت دارد که او امام را ملاقات کرده که آن، امرى بعید هم نیست، زیرا باید ابن ابى عمیر در نهایت، 87 سال عمر کرده باشد تا بتواند امام صادق(ع) را بعد از بلوغ خود ملاقات کند و 87 سال، عمرى قابل انکار نیست. پس دلیلى براى ارسال وجود ندارد، هم چنان که دلیل براى قلب سند نیست؛ به این معنا که محمد بن ابى عمیر مؤخر و قاسم بن عروة مقدم باشد تا این که در اصل چنین بوده باشد: محمد بن ابى عمیر، عن قاسم بن عروه، قال: سئلت ابا عبدالله(ع)…، زیرا اولا چنین امرى بابى را مى گشاید که مستلزم دست برداشتن از اصالت عدم سهو و عدم غفلت و دیگر اصول عقلایى (بدون قرینه) مى باشد، به خصوص بعد از آن که سند به گونه اى که ذکر گردید در کافى (که از حیث ضبط، بهترین کتاب روایى است) و در نسخ متعدد آن، که یکى از آن ها نسخه اى است که بر فاضل مجلسى خوانده شده، آمده است.»21
ایشان درباره روایتى که در آن محمد بن ابى عمیر از هشام بن سالم و او از محمد بن ابى عمیر و او از امام صادق(ع) روایت کرده مى گوید:
« حتماً ابن ابى عمیر دوم، اشتباه نسّاخ بوده و بعید نیست که آن تصحیف شده محمد بن مروان باشد، زیرا او از کسانى است که هشام از او روایت مى کند.»22
ایشان در جاى دیگر مى گویند:
«روایت محمد بن نعیم صحاف دربارههوصى شدن او از طرف محمد بن ابى عمیر دلالتى بر تعدد ابن ابى عمیر ندارد، زیرا عبدصالح غالباً درباره امام کاظم(ع) اطلاق مى شده نه این که بر دیگر ائمه(ع)، اطلاق نمى شده است.
و محمد بن نعیم با این که از امام صادق(ع) روایت کرده مى توانسته تا پایان عمر امام جواد(ع) زنده بوده باشد، زیرا اگر او پنج سال پس از بلوغ نیز امام صادق(ع) را درک کرده باشد، ولادت او در حدود (سال128ق.) خواهد بود و اگر تا پایان امامت امام جواد(ع) باقى بوده باشد، عمر او 92 سال بوده که آن، عمرى عجیب و قابل انکار نیست.»23
وى پس از طرح نظرهاى مختلف در این بخش، نتیجه اى را که از هر یک از آن ها گرفته خواهد شد، مطرح مى کند.
اگر قائل به این باشیم که نسخه محمد بن ابى عمر در رجال شیخ، صحیح است، اگر در سند روایت، محمد بن ابى عمر باشد او فردى است که درباره وثاقت یا عدم وثاقت او کلامى گفته نشده است.24
اگر قائل به وحدت ابن ابى عمیر باشیم، ابن ابى عمیر واقع شده در سند روایات، ثقه خواهد بود. و اگر قائل به تعدد محمد بن ابى عمیر باشیم، نتیجه بحث از زبان آیة الله خویى چنین خواهد بود:
« اگر روایت از امام صادق(ع) باشد، راوى محمد بن ابى عمیر اولى است که درباره او توثیقى وجود ندارد و یا این که روایت مرسل است [اگر نقل روایت به گونه اى باشد که امکان ارسال وجود داشته باشد] و اگر روایت از امام رضا(ع) یا جواد(ع) یا کسى که طبقه آن دو بزرگ وار است باشد، به طور جزم راوى محمد بن زیاد بن عیسى است و اگر روایت از امام کاظم(ع) باشد و کسى که از محمد بن ابى عمیر روایت مى کند زمان امام کاظم(ع) را درک نکرده باشد (مانند حسن بن محمد بن سماعه) راوى، محمد بن زیاد خواهد بود. و اگر از کسانى باشد که زمان کاظم(ع) را درک کرده باشد، ابن ابى عمیرى که از او روایت شده، اگر چه احتمال دارد که بر هر دو منطبق باشد، لیکن شکى نیست که به آن که معروف و مشهور است منصرف خواهد بود و اشتراک در این مورد اثرى نخواهد داشت.»25

آیا محمد بن ابى عمیر از امام کاظم(ع) روایت نقل کرده است؟
شیخ طوسى بر این اعتقاد است که ابن ابى عمیر، امام کاظم(ع) را درک کرده، لیکن از ایشان روایت نکرده است.26 لیکن نجاشى در رجال خود آورده که او امام کاظم(ع) را ملاقات کرده و از ایشان احادیثى را شنیده که در بعضى از آن ها حضرت او را با کنیه «ابا احمد» یاد کرده است.27

مشایخ و شاگردان
ابن ابى عمیر، نزد جمع بسیارى از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع) به استماع و ضبط روایت پرداخت. برخى از بزرگان، تعداد کسانى را که او از آنان روایت نقل کرده تا 410 نفر ذکر کرده اند.28
در میان مشایخ او جمعى از بزرگان اصحاب ائمه(ع) وجود دارند که روایات بسیارى از آن ها شنیده است، هم چون: ابراهیم بن عبد الحمید اسدى، 65 حدیث؛ حمّاد بن عثمان، 221 حدیث؛ عبد الرحمان بن حجاج بجلّى، 135حدیث؛ معاویة بن عمار، 448 حدیث؛ هشام بن سالم، 225 حدیث؛ حماد بن عیسى، 921 حدیث؛ حَفض بن بَختَرى، 165 حدیث؛ عمر بن اذینه، 254 حدیث؛ جمیل بن دَرّاج، 298 حدیث؛ عبدالله بن بُکَیر، 65 حدیث؛ هشام بن حکم؛ زرارة بن اعین؛ محمد بن مسلم و….29
از آن جا که محمد بن ابى عمیر، بغدادى بوده، بایستى براى استماع، ضبط و تدوین حدیث به مدینه و کوفه و بصره (شهرهایى که مشایخ روایى او مى زیسته اند) سفر کرده باشد.
جمع زیادى از اصحاب ائمه(ع) نیز از آن محدّث بزرگ روایت نقل کرده اند، هم چون فضل بن شاذان نیشابورى، على بن مَهزیار اهوازى، ابراهیم بن هاشم قمى، عبد الرحمان بن ابى نجران تمیمى، حسین بن سعید اهوازى، ابو عبدالله برقى، صفوان بن یحیى، حضرت عبد العظیم حسنى(ع)، عبدالله بن احمد یَهنک نخعى و برادرش عبید الله، عبدالله بن معروف، احمد بن محمد بن عیسى اشعرى، عبدالله بن الصَلت قمى و….
تعداد کسانى که در حلقه درس و افاضه آن محدّث بزرگ، شرکت داشته اند و از وى روایت نقل کرده اند نزدیک به هشتاد تن بوده است. 30

کتاب هاى ابن ابى عمیر
علاقه و اهتمام وى به روایات امامان(ع) به حدى بود که صد کتاب از کتاب هاى اصحاب امام صادق(ع) را روایت کرده است. علاوه بر آن، خود، کتاب هاى روایى بسیارى را تدوین کرده که تعداد آن ها 941 کتاب ذکر کرده اند.31
نگاهى به فهرست کتاب هاى آن صحابى گران قدر گستردگى و تنوع روایات او را در زمینه هاى مختلف علوم اسلامى (تاریخ، فقه، اصول فقه، کلام و تفسیر) نشان مى دهد.
برخى از کتاب هاى او که در رجال نجاشى و نیز فهرست طوسى گزارش شده اند، از این قرارند:
المغازى، الکفر والایمان، البداء، الاحتجاج فى الامامة، الحج، فضایل الحج، المتعة، الاستطاعة و الافعال و الرد على اهل القدر والجبر، الملاحم، یوم ولیلة، الصلاة، مناسک الحج، الصیام، اختلاف الحدیث، المعارف، التوحید، النکاح، الطلاق، الرضا(ع)، المبدأ، الامامة، ومسائله عن الرضا(ع).
وى پس از حادثه از بین رفتن کتاب هایش، به تدوین دوباره روایاتى که از حفظ داشت پرداخت و آن ها را در 40 مجلّد تحت عنوان «نوادر» جمع آورى کرد.32 این علاوه بر کتاب هایى بود که دیگران قبل از آن حادثه از برخى از کتاب هاى او استنساخ کرده بودند.
اکنون از آن صحابى و محدث گرانقدر بیش از 4700 روایت در کتب روایى وجود دارد33 که در زمینه هاى مختلف تفسیر، فقه و کلام است. ابن ابى عمیر علاوه بر آن که روایات فقهى بى شمارى در جاى جاى ابواب فقهى از خود به یادگار گذاشته، حجم قابل ملاحظه اى روایت درباره مسائل کلامى نقل کرده است.
در بزرگى و جلالت او در این زمینه، همین اندازه کافى است که بدانیم هشام بن سالم، دوست دیرینه او که از اصحاب متکلم برجسته امام صادق و امام کاظم(ع) به شمار مى رفت، براى مناظره اى با هشام بن حکم، یکى دیگر از متکلمان برجسته حضرت، به این شرط حاضر به گفت وگو شد که محمد بن ابى عمیر حضور داشته باشد؛ در غیر این صورت از شرکت در بحث خوددارى خواهد کرد. 34
نگاهى به فهرست کتاب هاى او نیز گویاى این امر مى باشد.

مرسل هاى مسند
ابن ابى عمیر علاوه بر این که از اصحاب اجماع مى باشد،35 از زمره کسانى است که روایت هاى مرسل او را هم چون مسند قابل اعتبار دانسته اند. پس از حادثه از بین رفتن کتاب هایش برخى از روایاتى را که از حفظ تدوین کرد به صورت مرسل است، لیکن دقت و تعهد او نسبت به نقل حدیث از افراد ثقه به حدى بود که مرسل هاى او را هم ردیف با مسند دانسته اند.
تقریباً تمامى علماى شیعه در طول تاریخ در قبول روایات مرسل ابن ابى عمیر اتفاق نظر داشته اند.36 علامه مامقانى (م.1351هـ.ق.) در این باره مى گوید:
«محمد بن ابى عمیر، تنها کسى است که تمامى علماى شیعه [در طول قرون گذشته] روایات مرسل او را پذیرفته و آن ها را مانند روایات مسند معتبر دانسته اند. اگرچه درباره برخى [از اصحاب ائمه(ع)] نیز این مطلب گفته شده، لیکن گوینده آن عده اى معدود بوده اند و درباره آن ها به مانند آن چه که درباره ابن ابى عمیر گفته شده، اتفاق نظر وجود نداشته است.»37
برخى وجود چند فرد ضعیف در میان مشایخ ابن ابى عمیر را دلیلى بر ردّ این مطلب که او جز از افراد ثقه روایت نقل نمى کرده دانسته اند، لیکن آیة الله شبیرى زنجانى در سلسله درس هاى رجال خود بحث مفصلى در این باره کرده و به تک تک این موارد پاسخ داده اند.38
________________________________________
1. الفهرست، محمد بن حسن طوسى، (قم، انتشارات رضى) ص 265؛ الرجال النجاشى، احمد بن على نجاشى، به تحقیق سید موسى شبیرى زنجانى (قم، انتشارات اسلامى) ص 326
2. نک: تاریخ یعقوبى، به ترجمه محمد ابراهیم آیتى (مرکز انتشارات علمى و فرهنگى) ج2، ص 272؛ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج4، ص 365، 375، 502
3. الفهرست، شیخ طوسى، ص 142
4. سابرى: پارچه اى ظریف که در سابور فارس بافته مى شده، و خرید و فروش و استفاده از آن شایع بوده است.
5. فضل بن شاذان (شاگرد ابن ابى عمیر)، ثروت او را نزدیک به پانصد هزار درهم گفته است (اختیار معرفة الرجال، ج2، ص 856). به گفته یکى از اساتید، نمى توان از این احتمال چشم پوشید که ابن ابى عمیر از وکلاى امام کاظم(ع) بوده و وجوهات نزد وى جمع مى شده است. آیا هارون و بعد از او مامون، با توجه به همین مطلب، پى در پى اموال او را مصادره مى کردند؟ گرچه نقل صریحى مبنى بر وکالت او وجود ندارد، امّا از سوى دیگر، از وکلاى حضرت، به جز آن هایى که پس از شهادت ایشان، امامت امام رضا(ع) را انکار کردند و به واقفیه گراییدند، نامى در میان نیست. شاید شدت تقیّه، موجب چنین امرى شده است.
6. اختیار معرفة الرجال، شیخ طوسى ، به تصحیح میر داماد، به تحقیق سید مهدى رجایى (مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث)، ج2، ص855
7. همان.
8. او پس اختفاى کتاب هاى خود، متوارى شده بود.
9. درباره چگونگى از بین رفتن کتاب هاى ابن ابى عمیر نقل هاى متفاوتى در کتب رجالى وجود دارد. گفته شده که خواهر او کتاب ها را در غرفه اى گذاشت و کتاب ها در اثر جریان آب باران بر روى آن ها از بین رفت (الرجال النجاشى، ص 326). و از ظاهر عبارت شیخ طوسى، چنین برمى آید که کتاب هاى ابن ابى عمیر در پى دستگیرى اش، توسط ماموران مامون ضبط گردید که عاقبت کتاب هاى روایى اش را به او پس ندادند (اختیار معرفة الرجال، ج2، ص 854).
آنچه در متن ذکر شد ظاهر نقل صحیح است. زیرا ابن ابى عمیر، خود به مناسبتى اشاره به دفن شدن کتاب هایش و از بین رفتن آن ها کرده است. (بحارالانوار ـ بیروت، موسسة الوفاء ـ ج87، ص 106 و ج 20).
10. رجال النجاشى ، ص 326 و 327
11. رجال الطوسى، ص 063
12. معجم رجال الحدیث(مرکز نشر آثار شیعه) ج14، ص 275 و 276
13. رجال الطوسى، ص 388
14. الفهرست، شیخ طوسى، ص 142
15. جامع الرواة ، محمد بن على اردبیلى (انتشارات کتاب خانه آیة الله مرعشى) ج2، ص 50
16. همان، ص 56
17. معجم رجال الحدیث، ج14، ص 275
18. همان، ص 275 ـ 277.
19. همان، ص 277
20 و 21. تنقیح المقال، مامقانى (قطع رحلى) ج2، ص 63(التنبیه الاول): وهى مارواه الشیخ وکذا الکلینى فى باب اوقات صلوة الجمعة والعصر من الکافى عن محمد بن یحیى، عن احمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن القاسم بن عروة، عن محمد ابن ابى عمیر، قال: سئلت ابا عبدالله(ع)….
22. همان.
23. همان، ص 64(التنبیه السادس).
24. نگارنده، نسخه هاى تصحیح شده برخى از کتاب هاى روایى که به وسیله آیة الله سید موسى شبیرى زنجانى صورت گرفته و نزد فرزند فاضل ایشان بود، ملاحظه کرده است. در برخى از آن ها نسخه صحیح «محمد بن ابى عمر» است.
25. معجم رجال الحدیث، ج14، ص 277
26. الفهرست، شیخ طوسى،ص 142
27. رجال النجاشى ، ص 327. نگارنده، این روایات را با استفاده از برنامه رایانه اى مرکز تحقیقات علوم اسلامى ملاحظه کرده است.
28. نک: کلیات فى علم الرجال ، جعفر سبحانى (مرکز مدیریت حوزه علمیه قم)، ص 223
29. معجم رجال الحدیث، ج22، ص 101 ـ 105
30. نک: معجم رجال الحدیث، ج22، ص 105 و 106
31.رجال النجاشى ، ص 327
32. اختیار معرفة الرجال، ج2، ص 854
33. معجم رجال الحدیث، ج22، ص 101
34. همان، ج14، ص 283
35. اختیار معرفة الرجال، ج2، ص 673
36. نک: کلیات فى علم الرجال، ص 206 به بعد.
37. تنقیح المقال، ج2، ص 63. ذکر این نکته لازم است که برخى از بزرگان از جمله شهید ثانى در الدرایة، محقق حلى در المعتبر، سید طاووس، شیخ حسن عاملى در معالم الاصول، سید محمد عاملى (نوه شهید ثانى) در المدارک و آیة الله خویى در معجم رجال الحدیث به طور کلى روایات مرسل از جمله مرسلات ابن ابى عمیر را معتبر ندانسته اند. (نک: کلیات فى علم الرجال، ص 220 ـ 222).
38. نک: کلیات فى علم الرجال، ص 235 ـ 250

تبلیغات