آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

الحمدلله رب العالمین والصلاة على خاتم الانبیاء افضل المرسلین محمد و آله الطاهرین والسلام على اصحابه المنتجبین.

پیروان مکتب اهل بیت (شیعه امامیه)، طبق فرموده خداى متعال: «ما اتاکم الرسول فخذوه ومانهاکم عنه فانتهوا»[2]، دستورات اسلام (اعمّ از عقائد و احکام) را پس از کتاب خدا، از سنّت رسول اکرم ـ ص ـ دریافت مى کنند، و روشن ترین دلیل بر این معنا آن است که فقهاى امامیّه از قرن چهارم هجرى در استنباطِ احکام، بعد از کتاب خدا به سنت رسول او رجوع نموده اند و در این زمینه به کتب چهارگانه حدیث: کافى، از شیخ کلینى (م: 329 ه*)، من لا یحضره الفقیه از شیخ صدوق (م: 381 ه*)، استبصار و تهذیب از شیخ طوسى (م: 460 ه*)، مراجعه مى کنند و مؤلفان این کتب، روایات را از اصول گرفته اند، و اصل[3]، در اصطلاح محدثان مکتب اهل بیت، عبارت است از تألیفى که مؤلفِ اصلى، روایاتِ متن آن را مستقیماً از اهل بیت و یا از کسى شنیده باشد که او مستقیماً آنها را از امام فرا گرفته است؛ و ائمه اهل بیت تصریح کرده اند که آنچه روایت مى کنند و یا در آن فتوا مى دهند، از سخنان رسول خدا ـ ص ـ است.
امام ابو عبدالله صادق ـ ع ـ به پرسش فردى که از او مسأله اى پرسید، همین گونه پاسخ داد؛ آن شخص پرسید: اگر چنین و چنان شود به نظر شما درباره آن چه باید گفت؟
حضرت فرمود: آرام باش؛ آنچه که من به تو پاسخ مى دهم، از سخنان رسول خدا ـ ص ـ است و ما با «چه باید گفت» کارى نداریم[4].
و در «بصائر الدرجات» آمده است:
هرگاه به تو پاسخى دهم، از رسول خدا ـ ص ـ است و ما از پیش خود چیزى نمى گوییم[5].
مجلسى مى گوید: آنگاه که سؤال کننده از حضرت خواست «دیدگاه خود را که با ظن و اجتهاد برمى گزینى برایم بازگو نما»، امام ـ ع ـ وى را از این ظن نهى فرمود، و براى وى روشن ساخت که آنان جز با قطع و یقین و یا آنچه که از سیدالمرسلین ـ ص ـ به آنان رسیده است، مطلبى نمى گویند[6].
و نیز در بصائر الدرجات از سماعه نقل شده که گفت:
به ابوالحسن ـ ع ـ عرض کردم: هر چه را که مى فرمایى در کتاب خدا و سنّت نبى اوست، یا از پیش خود مى گویى؟
حضرت فرمود: بلکه هر چه را مى گوییم در کتاب خدا و سنت نبىّ او ـ ص ـ است[7].
و به سندش آن را از ابى عبدالله الصادق ـ ع ـ نقل کرده که:
اگر ما از پیش خود و از سر هوا و هوس براى مردم فتوا دهیم، در زمره هلاک شوندگانیم، ولى این گفته ها از رسول خدا ـ ص ـ است. سرچشمه دانشى است که هر یک از ما آن را از دیگرى به ارث مى بریم. و همان گونه که مردم زر و سیم خود را نهان مى سازند، ما آن [علوم] را ذخیره مى کنیم[8].
مانند این روایت به سه سند از امام باقر ـ ع ـ در این کتاب آمده است[9]. و مؤلف، به سند خود از ابى جعفر امام باقر ـ ع ـ روایت کرده که فرمود:
ما اگر از پیش خود سخن بگوییم، مانند کسانى که قبل از ما به گمراهى کشیده شدند گمراه خواهیم شد؛ ولى ما با حجّتى از ناحیه پروردگار خود سخن مى گوییم که آن را براى پیامبرش تبیین کرده، و پیامبر آن را براى ما روشن ساخته است[10].
و به سند خود آن را از امام جعفر صادق ـ ع ـ روایت کرده که آن حضرت فرمود:
حجّتى است از ناحیه پروردگارمان که آن را براى پیامبر خود تبیین نموده، و پیامبرش آن را براى ما روشن ساخته است. اگر چنین نبود، ما هم مانند این مردم بودیم.
و نیز به سند خود آن را از ابى عبدالله الصادق ـ ع ـ آورده است که فرمود:
به خدا سوگند ما با هوا و هوس و از پیش خود چیزى نقل نمى کنیم و جز آنچه را که پروردگارمان فرموده است نمى گوییم. [این علوم] اصولى است نزد ما که آن را ذخیره مى کنیم همانگونه که این مردم زر و سیم خویش را نهان مى سازند[11].

سخنان ائمه (ع) به جدشان رسول خدا (ص) استناد دارد
در احادیث قبلى، ائمه ـ ع ـ تصریح کرده اند که از پیش خود سخن نمى گویند، بلکه از رسول خدا ـ ص ـ روایت مى کنند. برخى روایاتى را که ائمه ـ ع ـ در آنها سخنان خود را به جدشان رسول اکرم ـ ص ـ نسبت داده اند، ذیلاً یادآور مى شویم:
در بصائر الدرجات و وسائل الشیعه شیخ حُرّ عاملى (م: 1104) و غیر آن دو، به پنج سند، از ابى عبدالله امام صادق ـ ع ـ نقل شده که فرمود:
خداوند، حلال و حرام و تأویل و تفسیر را به رسول خود ـ ص ـ آموخت، و رسول خدا ـ ص ـ کلیه علم خویش را به على [ع] یاد داد[12].
و به سند خود از ابى عبدالله ـ ع ـ آورده است که حضرت فرمود:
خداى متعال، قرآن و چیزى غیر از آن را به رسول خود ـ ص ـ آموخت و آنچه را که خداوند به رسولش آموخت، آن حضرت آنها را به على ـ ع ـ یاد داد[13].
در همین کتاب به سند خود از امیرالمؤمنین على بن ابى طالب ـ ع ـ نقل کرده است که فرمود:
هرگاه از رسول خدا ـ ص ـ پرسشى داشتم، به من پاسخ مى داد، و اگر پرسشهایم پایان مى یافت او با من شروع به سخن مى کرد. هیچ آیه اى در شب و روز و آسمان و زمین درباره دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ، و در دشت و کوه و تاریکى و روشنایى بر او نازل نگشت مگر اینکه آن را برایم قرائت کرد و بر من املاء نمود و من با دست خود آن را نگاشتم، و تأویل و تفسیر و محکم و متشابه و خاص و عام آن را به من آموخت و به من یاد داد که چگونه و کجا و درباره چه کسى تا روز قیامت نازل شده است. و برایم از خدا خواست که به من فهم و قدرت حفظ عنایت کند، و من هیچ آیه اى از کتاب خدا را و اینکه بر چه کسى نازل شده فراموش نکردم، مگر اینکه رسول خدا ـ ص ـ آن را بر من املاء فرمود[14].
و در بصائر الدرجات آمده است که راوى از زید بن على نقل مى کند که براى ما گفت: «امیرالمؤمنین ـ ع ـ فرمود: نه آسودم، و نه رسول خدا ـ ص ـ عهد و پیمانى از من گرفت تا اینکه آنچه را جبرئیل در آن روز از حلال یا حرام یا سنت یا امر یا نهى نازل کرده بود، از رسول خدا ـ ص ـ آموختم و دانستم درباره چه و چه کسى نازل گشته است». بیرون رفتیم و معتزله به ما برخوردند، این قضیه را بر ایشان بیان کردیم؛ گفتند: این ماجراى شگفت آورى است! چگونه این کار ممکن است؟ در حالى که یکى از آن دو از دیگرى غایب است، چگونه آن را مى داند؟ مى گوید: به زید مراجعه کردیم و او را در جریان پاسخ معتزله قرار دادیم. وى گفت: تعداد روزهایى که [على ـ ع ـ غایب بود، بر رسول خدا ـ ص ـ حفظ و رعایت مى شد و آنگاه که یکدیگر را دیدار مى کردند، رسول خدا ـ ص ـ بدو مى فرمود: «اى على! در فلان روز، فلان آیه و در فلان روز، فلان آیه نازل شد»، تا آخرین روز که به هم مى رسید؛... و ما این پاسخ زید را به اطلاع آنها رساندیم[15].

احادیث سه گانه اى که ذیلاً از طبقات ابن سعد مى آید، مؤید حدیث گذشته است:
1 ـ از محمد بن عمر بن على بن ابى طالب نقل کرده است که گفت: به على [ع] گفته شد: چگونه شما بیش از دیگر اصحاب رسول خدا ـ ص ـ حدیث نقل مى کنى؟! حضرت فرمود:
هر گاه از رسول خدا ـ ص ـ مى پرسیدم، وى مرا آگاه مى ساخت و آنگاه که ساکت مى شدم، او با من آغاز سخن مى کرد.

2 ـ از سلیمان احمسى از پدرش نقل کرده که گفت: على ـ ع ـ فرمود:
به خدا سوگند هیچ آیه اى نازل نگشت، مگر اینکه من دانستم درباره چه و چه کسى و در کجا نازل شده است؛ پروردگارم به من دلى با ادراک و زبانى گویا و روان بخشیده است.

3 ـ از ابى طفیل نقل نموده است که على [ع] گفت:
درباره کتاب خدا از من پرسش نمایید، زیرا آیه اى نیست مگر اینکه من مى دانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت فرود آمده و یا در کوهسار[16].

و نیز سه روایت در سنن نسایى و ابن ماجه و مسند احمد، مؤید گفته ماست، و لفظ از نسایى است:
1 ـ از عبدالله نجى نقل شده که گفت: على ـ ع ـ فرمود: «من نسبت به رسول خدا ـ ص ـ جایگاهى داشتم که هیچ یک از مردم از آن برخوردار نبودند؛ هر سحرگاه بر او وارد مى شدم، و مى گفتم: السلام علیک یا نبى الله! اگر حضرت تنحنح مى کرد، نزد خانواده ام برمى گشتم، وگرنه بر آن حضرت وارد مى شدم».

2 ـ على ـ ع ـ فرمود: «در اوقاتى خاصّ، بر رسول خدا ـ ص ـ وارد مى شدم. هرگاه نزد او مى آمدم اجازه مى گرفتم، اگر حضرت در حال نماز بود، تنحنح مى کرد، و اگر از نماز فارغ شده بود، به من اجازه ورود مى داد».

3 ـ و نیز فرمود: «من دو زمانِ ورود بر رسول خدا داشتم، یکى شب هنگام و یکى در روز، و هر گاه شبانگاه خدمت آن حضرت مى رسیدم، برایم تنحنح مى کرد»[17].

برخى از روایاتى را که درباره دریافت علوم على ـ ع ـ از رسول خدا ـ ص ـ وارد شده بود، پیشتر از نظر شما گذراندم. از این پس، احادیثى مى آید که بیانگر این است که ائمه اهل بیت ـ ع ـ علوم خود را از پدرشان امام على ـ ع ـ مى گرفتند، و این کار به دستور رسول خدا ـ ص ـ انجام مى پذیرفت.

دستور پیامبر اکرم به على (ع) مبنى بر نگارش براى دیگر ائمه (ع)
در «امالى» شیخ صدوق و «بصائر الدرجات» و «ینابیع الموده» آمده (و لفظ از امالى) است که احمد بن محمد بن على الباقر از پدرانش علیهم السلام نقل مى کند:
رسول خدا ـ ص ـ به على ـ ع ـ فرمود: «آنچه را به تو املاء مى کنم، یادداشت کن»
عرض کرد: اى پیامبر خدا! مگر بیم فراموشى بر من دارى؟
حضرت فرمود: «به فراموشى تو بیمناک نیستم؛ چه اینکه من از خدا خواستم تا نگاهدار تو از فراموشى باشد، ولى براى شریکانت یادداشت نما».
مى گوید عرض کردم: اى پیامبر خدا! شریکانم کیانند؟
فرمود: «پیشوایانى که از فرزندان تو هستند...»[18].
و على ـ ع ـ در سخنان خو در «مسکن» (که منطقه اى است) به این معنا اشاره کرده است، چنانکه ابو اراکه آن را روایت کرده و گفته است در «مسکن» همراه على ـ ع ـ بودیم و بر سر این گفتگو مى کردیم که على ـ ع ـ شمشیر رسول خدا ـ ص ـ را به ارث برده است، و برخى مى گفتند استرِ حضرت را به ارث برده، و بعضى قائل بودند که صحیفه و نوشتارى را در قبضه شمشیر حضرت، به ارث برده است، تا آنکه على ـ ع ـ بیرون آمد و ما هنوز درباره وى گفتگو مى کردیم. آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند اگر توان داشته باشم و به من رخصت داده شود، آنقدر با شما سخن مى گویم که سالى بگذرد و یک حرف را تکرار نکرده باشم، و به خدا سوگند، نزد من صحف بسیارى وجود دارد، که میراث رسول خدا ـ ص ـ و اهل بیت اوست[19].

نام کتاب على (ع)
در بصائر الدرجات و کافى به سندشان از اباعبدالله ـ ع ـ نقل شده (و لفظ از بصائر) است که حضرت فرمود:
به خدا سوگند نزد ما چیزى است که [با وجود آن] به هیچ کس نیازى نداریم و مردم به ما نیازمندند. پیش ما کتابى است به املاى رسول خدا ـ ص ـ که على ـ ع ـ آن را با دستخط خود به نگارش درآورده و صحیفه اى است که طول آن هفتاد ذراع است، و هر حلال و حرامى در آن وجود دارد[20].
و ائمه اهل بیت کتاب على را که رسول خدا ـ ص ـ در آن، احکام را بر او املا فرموده است، «الجامعه» نامیده اند. چنانکه در شش روایت در کافى و وافى و بصائر الدرجات از اباعبدالله الصادق ـ ع ـ وارد شده است که خلاصه آن چنین است:
«الجامعه» نزد ما است؛ صحیفه اى که داراى هفتاد ذراع از ذراع رسول خدا ـ ص ـ است، و آن را به زبان خویش املا فرموده و على ـ ع ـ آن را با دستخط خویش به نگارش درآورده است. هر حلال و حرام و هر چه که مردم بدان نیاز دارند حتى عوض اندک خراشیدگى، در آن وجود دارد[21].
و در روایتى، آن حضرت فرمود:
در گستره اى از چرم، مانند ران شتر دو کوهان، حکم هر چه مردم بدان نیاز دارند، در آن وجود دارد. هیچ قضیه اى نیست مگر اینکه در آن هست، حتى عوض اندک خراشیدگى[22].
در روایتى دیگر است که فرمود:
«الجامعه» براى هیچ کس سخنى باقى نگذاشته است. علم حلال و حرام در آن است. طرفداران قیاس به واسطه قیاس، در پى علم و دانش برآمدند، ولى جز دورى [از آن] چیزى نصیبشان نشد، زیرا دین خدا به وسیله قیاس دست یافتنى نیست[23].
ائمه شیعه، امام على و امام حسن و امام حسین و امام سجاد و امام باقر ـ ع ـ چگونه کتبِ علم را دست به دست گردانده اند؟
در بصائر الدرجات به سند خود از ابى عبدالله امام صادق ـ ع ـ نقل کرده است که فرمود:
کتبِ [علم] نزد على ـ ع ـ بود و آنگاه که رهسپار عراق گردید، آن کتب را به ام سلمه سپرد، و زمانى که على ـ ع ـ به شهادت رسید آن کتب، نزد امام حسن و پس از او نزد امام حسین، و بعد از امام حسین، نزد على بن حسین و سپس نزد پدرم امام باقر بود[24].

امام على بن حسین (ع)
در «مناقب» ابن شهرآشوب و «بحار» به سندشان از ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ آورده اند که:
زمانى که حسین ـ ع ـ متوجه عراق شد، وصیّت [خود] و آن کتب و دیگر چیزها را به ام سلمه همسر پیامبر ـ ص ـ سپرد و بدو فرمود: «هر گاه بزرگترین فرزندم نزدت آمد، آنچه را که به تو سپردم به او تحویل ده» و آنگاه که حسین ـ ع ـ به شهادت رسید، على بن حسین نزد ام سلمه آمد، و او آنچه را که امام حسین ـ ع بدو سپرده بود، به آن حضرت داد[25].
مانند این حدیث در کافى نیز آمده است[26].

امام محمد باقر (ع)
در کافى و إعلام الورى و بصائر الدرجات و بحار منقول است (و لفظ از کافى است) که عیسى بن عبدالله از پدرش از جدّش نقل کرد و گفت: على بن حسین ـ ع ـ در حالى که وى در بستر شهادت قرار داشت و گرد او جمع شده بودند، متوجه فرزندش شد و سپس رو به فرزندش (محمد بن على) نمود و فرمود:
«اى محمد! این صندوق را به خانه ات ببر» و آنگاه فرمود ـ یعنى على بن حسین ـ : «ولى در این صندوق، دینار و درهمى وجود ندارد، بلکه سرشار از علم است»[27].
و در بصائر الدرجات، و «بحار» از عیسى بن عبدالله بن عمر، از جعفر بن محمد الصادق ـ ع ـ منقول است که فرمود:
قبل از آنکه على بن حسین ـ ع ـ به شهادت برسد، صندوقى را که نزدش بود، بیرون آورد و فرمود: «اى محمد، این صندوق را بردار» گفتند: سهم ما را از صندوق بده، حضرت [باقر ـ ع ـ ] فرمود: «به خدا سوگند براى شما چیزى در آن نیست. اگر در آن چیزى براى شما وجود داشت، آن را به من نمى داد»، و در آن صندوق، سلاح و کتب رسول خدا ـ ص ـ بود[28].

امام جعفر صادق (ع)
در کافى و بصائر الدرجات از حمران نقل شده که گفت: درباره آنچه مردم مى گویند صحیفه اى مُهر شده به أم سلمه سپرده شد، از حضرت ابوجعفر ـ ع ـ سؤال کردم، فرمود:
«هنگامى که رسول خدا ـ ص ـ رحلت کرد: على ـ ع ـ علم و دانش و سلاح او و آنچه را که آنجا بود به ارث برد. سپس به امام حسن ـ ع ـ و پس از او به امام حسین ـ ع ـ رسید، و آنگاه که ما بیم کشته شدن و نابودى داشتیم آنها را به ام سلمه سپرد، و بعد از آن على بن حسین ـ ع ـ آنها را دریافت کرد».
عرض کردم: «آرى، و سپس به پدرت رسید و آنگاه به خودت منتهى شد و به شما رسید». فرمود: «آرى»[29].
و از عمر بن أبان منقول است که گفت: از امام صادق ـ ع ـ درباره مطلبى که مردم مى گویند (صحیفه اى مُهر شده به ام سلمه سپرده شد)، پرسیدم حضرت فرمود:
«آنگاه که رسول خدا ـ ص ـ دنیا را وداع گفت، على ـ ع ـ علم و دانش و سلاح آن حضرت و آنچه را که آنجا وجود داشت به ارث برد، و سپس به امام حسن ـ ع ـ و پس از او به امام حسین ـ ع ـ رسید».
عرض کردم: و آنگاه به على بن حسین ـ ع ـ رسید و بعد از او به پسرش و سپس به شما منتهى شد؟ فرمود: «آرى»[30].

امام موسى بن جعفر (ع)
در بحار از حماد صائغ نقل شده که گفت از مفضّل بن عمر شنیدم که:
از امام صادق ـ ع ـ پرسش مى نمودم که ابوالحسن موسى ـ امام کاظم ـ ع ـ سر رسید. امام صادق ـ ع ـ به من (مفضل) فرمود: آیا اگر به صاحب کتاب على بنگرى شادمان خواهى شد؟ عرض کردم: چه [افتخارى از این بزرگتر؟ حضرت فرمود: این شخص [امام کاظم ـ ع ـ]، صاحب کتاب على ـ ع ـ است ... [حدیث را در مأخذش بنگرید][31].

امام على بن موسى الرضا (ع)
از على بن یقطین منقول است که گفت:
ابوالحسن، امام کاظم ـ ع ـ به من فرمود: «اى على! این شخص [امام رضا]، داناترین فرزند من است و کتب خویش را به وى هدیه کرده ام، (و با دست خود به فرزندش ـ امام رضا ـ ع ـ اشاره کرد).
و در روایتى دیگر از ابن یقطین آمده است که:
شنیدم مى فرمود: «فرزندم على، سرور فرزندانم است، و کتب خود را بدو هدیه کردم»[32].

رجوع ائمه (ع) به «الجامعة»

امام على بن الحسین (ع)
نخستین فردى که سراغ داریم مستقیماً از کتاب «جامعه» على ـ ع ـ روایت کرده، امام على بن حسین ـ ع ـ است، چنانکه در کافى و من لایحضره الفقیه و تهذیب و معانى الاخبار و وسائل آمده است و لفظ [حدیث] از کافى است:
از أبان منقول است که از على بن حسین ـ ع ـ درباره مردى که وصیت به چیزى (شیئى) از مالش نموده سؤال شد، حضرت فرمود: «شى ء، در کتاب على ـ ع ـ یک ششم است»[33].

امام باقر (ع)
بعد از امام على بن حسین، امام باقر ـ ع ـ از «جامعه» روایت کرده است. در خصال و عقاب الاعمال و وسائل از ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ منقول است که فرمود:
در کتاب على ـ ع ـ سه ویژگى و خصلت یاد شده است که صاحب آنها هرگز از دنیا نمى رود مگر اینکه نتیجه بد آنها را خواهد دید: ظلم و ستم، قطع ارتباط خویشاوندى، سوگند دروغ که به واسطه آن، خدا را به مبارزه مى طلبد[34].
همچنین امام باقر از کتاب على ـ ع ـ درباره گرفتن مال فرزند و پدر، و نزدیکى با کنیزکِ فرزند، روایت کرده است[35]. و در حکم نهان ساختن عیب زن هنگام ازدواجش[36]، و سوگند دروغ[37]، و در بیان حکمِ مُحرِمى که شکار کرده فرمود: «در کتاب امیرالمؤمنین است»[38].
و مى فرماید: «در کتاب على، بیان وجوب حُسنِ ظن به خدا و حُسنِ خُلق[39]، و حکمِ بریدن زبان شخص لال[40]، و حکم کسى که زمینى را آباد کند و سپس آن را رها سازد[41]، و اثر نپرداختن زکات[42] و دیه دندانها[43]، را ملاحظه کردیم».
یعقوب بن میثم تمار، غلام آزاد شده على بن حسین ـ ع ـ ، بر امام باقر [ابى جعفر ـ ع ـ] وارد شد و به حضرت عرض کرد: من در کتاب پدرم دیدم که على ـ ع ـ به پدرم فرمود: «اى میثم! دوستِ آل محمد ـ ص ـ را دوست بدار...» تا اینکه فرمود: «از رسول خدا ـ ص ـ شنیدم که مى فرمود...» [حدیث را در مأخذش بنگرید].
ابو جعفر ـ ع ـ فرمود: «این مطلب نزد ما به همین گونه در کتاب على ـ ع ـ است»[44].
و امام صادق ـ ع ـ از پدرش روایت کرده است که فرمود: «در کتاب على ـ ع ـ خواندم که رسول خدا ـ ص ـ پیمانى میان مهاجرین و انصار و کسانى که از اهل مدینه بدانان مى پیوستند، نگاشت...» [حدیث را در مأخذش بخوانید][45].

امام صادق (ع)
امام ابو عبدالله الصادق درباره بیان ثبوتِ ماه به رؤیت هلال[46] و بیان وقت فضیلت ظهر[47] و در بیان حکمِ به جا آوردن نماز جمعه با مخالفین خود[48] و حکم نیم خورده گربه[49]، و حکمِ مُحرِم اگر از دنیا رفت، سه حدیث[50]، و درباره پوشیدن طیلسان[51] دکمه دار براى مُحرِم، دو حدیث[52]، و درباره کفاره زدن قطات (همان کلنگ یا مرغ سنگخوار) دو حدیث[53]، و در کفاره تخم قطات سه حدیث[54]، و درباره شوط اضافه در طواف[55]، و درباره عمره مفرده[56] و تعداد گناهان بزرگ، دو حدیث[57]، و درباره انواع ماهیهایى که خوردن گوشت آنها حرام است، شش حدیث[58] از «جامعه» على ـ ع ـ روایت فرموده است.

آن دسته از یاران ائمه که کتاب على (ع) را دیده اند
1 ـ از ابو بصیر منقول است که گفت: ابو جعفر، امام باقر ـ ع ـ صحیفه اى را به من نشان داد که در آن حلال و حرام و میراث وجود داشت.
عرض کردم: این چیست؟
فرمود: این، املاى رسول خدا ـ ص ـ و دستخط على ـ ع ـ است.
عرض کردم: آیا پوسیده نمى شود؟
فرمود: چه چیز آن را پوسیده کند؟
گفتم: آیا فرسوده نمى گردد؟
فرمود: چه چیز آن را فرسوده گرداند؟ [و افزود:] این، «جامعه» [و یا از «جامعه» است[59].
2 ـ از محمد بن مسلم به دو سند روایت شده که گفت: ابو جعفر ـ ع ـ چیزى از کتاب على ـ ع ـ را برایم خواند که در آن [این مطالب] بود: «شما را از [خوردن] جرىّ (نوعى ماهى حرام) و زمیر (ماهى آبنوس) و مار ماهى و طافى (ماهى یى که در آب بمیرد و روى آب بیاید) و طحال (اسپُرز) نهى مى کنم».
وى مى گوید عرض کردم: اى فرزند رسول خدا ـ ص ـ یرحمک الله! ما، ماهى بدون فلس مى آوریم. حضرت فرمود: «از ماهى فلس دار استفاده کن و از خوردنِ ماهى بدون فلس خوددارى کن».
قبلاً به شش حدیث با سندهاى متعدد از امام صادق ـ ع ـ اشاره شد که در هر یک از آنها همین حکم را از کتاب على ـ ع ـ روایت کرده بود که منابع آن را تحت عنوان «انواع ماهى که خوردن آن حرام است»[60] آوردیم.
3 ـ در همین منبع از ابو بصیر از ابو جعفر ـ ع ـ نقل شده است. ابو بصیر گفت: نزد وى [ابو جعفر باقر ـ ع ـ] بودم. «جامعه» را خواست، و در آن نگریست و این [مطلب] در آن وجود داشت: «زنى که بمیرد و غیر از شوهرش وارثى نداشته باشد، همه اموال، مربوط به شوهر است»[61].
4 ـ و از عبدالملک بن اعین منقول است که گفت: ابو جعفر ـ ع ـ بخشى از کتب على ـ ع ـ را به من نشان داد... [بنگرید][62].
5 ـ و از جمله در بصائر الدرجات از عبدالملک نقل شده که گفت: ابو جعفر ـ ع ـ کتاب على را درخواست کرد، جعفر ـ ع ـ آن را برایش آورد. مانند ران مرد، پیچیده شده بود، و در آن... [حدیث را بنگرید][63].
6 ـ در کافى و تهذیب از محمد بن مسلم منقول است که گفت: به صحیفه اى نگریستم که در آن مى نگرد... [حدیث را بنگرید].
7 ـ و در روایتى محمد بن مسلم مى گوید: ابوعبدالله ـ ع ـ صحیفه میراث را گشود. نخستین چیزى که در آن یافتیم، [میراث] پسر برادر و جدّ بود... [بنگرید][64].
به نظر مى رسد که محمد بن مسلم پس از این پرسش و پاسخ، مطالب زیادى درباره میراث دریافت نموده باشد، مانند آنچه که از او در کافى، و من لا یحضره الفقیه و تهذیب، روایت شده است.
8 ـ محمد بن مسلم مى گوید: ابو جعفر ـ ع ـ صحیفه میراث را که به املاى رسول خدا ـ ص ـ و دستخط على ـ ع ـ بود برایم خواند، در آن [این موضوع را] یافتم: «مردى که از دنیا برود و دختر و مادرى از خود باقى بگذارد، دخترش نصف اموال را مى برد... [حدیث طولانى است]»[65].
بنابر آنچه که در روایات بسیارى وارد شده و برخى از آنها را یادآور شدیم، اهل بیت ـ ع ـ در گفته هاى خود، به آنچه که جدشان رسول خدا ـ ص ـ فرموده بود، استناد مى کردند. هم او که: «لاینطق عن الهوى ان هو الّا وحى یوحى» [نجم /4].
از اینجاست که مى گوییم روایات ائمه اهل بیت ـ ع ـ داراى یک سند هستند، و حدیث آنها یک حدیث و سخن آنها یک سخن است. و از این رو ابوجعفر، امام باقر ـ ع ـ در پاسخ به جابر که به حضرت عرض کرد: اگر حدیثى برایم روایت کردى آن را برایم مستند بیان کن، فرمود:
پدرم از جدم رسول خدا ـ ص ـ از جبرئیل از خداى عزوجل برایم روایت کرده است و هر چه را برایت روایت کنم، همین گونه مستند است...[66].
به همین دلیل، امام جعفر صادق ـ ع ـ آن گونه که جمعى از شاگردانش روایت کرده اند، فرمود:
سخن من، سخن پدرم و سخن پدرم، سخن جدم و سخن جدم، سخن حسین و سخن حسین، سخن حسن و سخن حسن، سخن امیرالمؤمنین و سخن امیرالمؤمنین سخن رسول الله ـ ص ـ و سخن رسول خدا، سخن خداى عزوجلّ است[67].
و نیز به همین سبب بود که امام صادق ـ ع ـ در پاسخ حفص بن بخترى [که به حضرت عرض کرد: حدیث را از شما مى شنویم نمى دانیم که از ناحیه شماست یا از پدر بزرگوارتان] فرمود:
آنچه را که از من شنیدى، آن را از پدرم روایت کن، و آنچه از پدرم شنیدى از رسول خدا ـ ص ـ روایت نما[68].

و بدین سان، ائمه اهل بیت ـ ع ـ از «جامعه» که رسول خدا ـ ص ـ آن را املا نموده و على ـ ع ـ آن را با دستخط خود نگاشته است، روایت کرده اند. و همین جا یادآور شویم که مؤلفان کتب حدیثى چهارگانه: کافى و من لایحضره الفقیه و استبصار و تهذیب، روایات این کتب را از اصول و مدوّنات حدیثى کوچک گرفته اند. و مؤلفان آن مدونات حدیثى کوچک، روایاتى را که از ائمه اهل بیت ـ ع ـ شنیده اند، در آنها تدوین کرده اند و نیز ـ گفتیم که چگونه ائمه اهل بیت، از سخن گفتن به رأى و از پیش خود، بیزارى مى جستند و در بیان احکام، تنها به «جامعه» امام على ـ ع ـ استناد مى نمودند.
نمودار طولى مجاور، سمت و سوى مکتب اهل بیت ـ ع ـ را در دریافت «سنت» رسول اکرم ـ ص ـ و در بیان احکام، روشن مى سازد.
و با این همه، فقهاى این مکتب، قائل به صحت کتابى غیر از کتاب خدا نیستند و سند و متن حدیث را در هر کتاب حدیثى، تحقیق و بررسى کرده و به نتایج تحقیقات خود استناد مى ورزند. مثلاً کتاب «کافى»، معروفترین کتاب حدیث نزد آنهاست که احادیث آن را مورد تحقیق و بررسى قرار داده و گفته اند شامل 16199 حدیث است که 5072 حدیث آن صحیح، و 144 حدیث حسن، و 1118 حدیث موثق، و 312 حدیث قوى، و 9485 حدیث، ضعیف[69] است (که مجموع اینها 16121 حدیث است).
این تقسیم بندى در تدوین روایات، بستگى به درجه و مرتبه راویان آنها طبق معیار معروف از زمان علامه حلّى (م: 726) داشته و سپس متکى بر شناخت علماى آن دوران از حالات راویان است.
بدین ترتیب، حوزه هاى علمیه در مکتب اهل بیت ـ ع ـ حتى یک روز هم باب تحقیق و بررسى علمى را نبسته اند؛ بلکه در طول آن دورانها، تلاش ثمر بخش خود را در زمینه حدیث، در دو جهت استمرار بخشیده اند:
1 ـ تلاش در حفظ و نگاهدارى نصوص روایاتى که بیانگر احکام اند، به صورت نوشتن.
2 ـ سعى در طرح بحثهاى علمى درباره سَنَد و متون و منطوق و مدلول روایات و...
و سرانجام به نتایجى که از نصوص کتاب و سنّت به دست آوردند تن در داده و نهایتاً در مقابل کتاب و سنت، اجتهاد نکردند.
از مجموع مطالبى که بیان کردیم، منزلت و جایگاه سنت، از دیدگاه شیعه امامیه، روشن مى گردد.
________________________________________
1 برابر با 19/11/1995 م.
2 - سوره حشر، آیه 7
3 - به تعریف اصل، در الذریعة الى تصانیف الشیعة 2/25 ـ 167 مراجعه شود.
4 - اصول کافى، چاپ تهران، سال 1375 ه* ، ج 1 ص 8. وافى از محمد بن مرتضى مشهور به ملا محسن فیض کاشانى (م: 1091) چاپ سال 1324 ه* ، ج 1، ص 59.
5 - بصائر الدرجات از محمد بن حسن الصفار (م: 290 ه* .) چاپ سال 1285 ه* ، ص 301.
6 - شرح حدیث، از مرآة العقول محمد باقر مجلسى (م: 1111 ه* .).
7 - بصائر الدرجات ص 301 ح: 1 و در نسخه ما «آنچه مى گوییم، در کتاب خدا و سنت نبى اوست» مى باشد. ولى اشتباه را روشن ساخته و جمله صحیح از پاسخ امام ـ ع ـ که فرمود: «و سنت نبى او» مشخص مى شود.
8 - بصائر الدرجات ص: 299.
9 - بصائر الدرجات ص: 299 ح: 1 و ص 300 ح: 4 و 6.
10 - بصائر الدرجات ص: 299 ح: 2.
11 - بصائر الدرجات ص 300 ـ 301 ح: 5، 7، 10.
12 - بصائر الدرجات ص 290 «باب فى امیرالمؤمنین، ان النبى ـ ص ـ علّمه العلم». وسائل حرّ عاملى چاپ سال 1323 ـ 1324 ه* ج 3 ص 391 ح: 19. مستدرک الوسائل چاپ سال 1321 ه* . ج 3، ص 192 ح: 28 به نقل از تفسیر عیاشى.
13 - بصائر الدرجات ص 290 ـ 291 ح: 3، 9 و نزدیک به همین مضمون در حدیثى دیگر آمده است، ص 292 ح: 13.
14 - بصائر الدرجات ص: 198 ح: 3.
15 - بصائر الدرجات ص: 197 ح: 4.
16 - طبقات ابن سعد، در حالات امام على، چاپ اروپا 2/2/101. و حدیث نخست را احمد بن حنبل در نسخه خطى کتاب خود (فضائل على بن ابى طالب) آورده است.
17 - روایات سه گانه در سنن نسایى (کتاب السهو) باب التنحنح فى الصلاة ج 1، ص 178 و چاپ بیروت ج 3، ص 12 و در لفظ آن در حدیث دوم «تنحنح دخلت» است و «دخلتُ» اضافه است. روایت سوم در سنن ابن ماجه کتاب الادب، باب الاستیذان ص 1122 ح: 3708 است. و روایت اول در مسند احمد ج 1، ص 85 ح: 647 و دوّم در مسند ج 1، ص 107 ح: 845 و لفظش این است: هر روز صبح نزد رسول خدا ـ ص ـ مى آمدم و هر گاه تنحنح مى کرد، وارد مى شدم و اگر ساکت بود داخل نمى شدم. و روایت سوم در مسند ج 1 ص 80 ح: 608. البته بخارى، ابتداى حدیث را حذف کرده و آخر آن را در حالات نجى در «التاریخ» خود: 4/2/121 آورده است.
18 - امالى شیخ ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى (م: 460 ه* ) چاپ مطبعة النعمان نجف اشرف سال 1347 ه* . ح 2 ص 56. و بصائر الدرجات ص 167، از ابى الطفیل از ابوجعفر. و ما به نسخه چاپى دار الخلافة العثمانى سال 1302 مراجعه نمودیم.
19 - بصائر الدرجات ص 149 و نزدیک به همین معنا در ص 159 ح: 15 آمده است.
20 - بصائر الدرجات ص 149 ح: 14 و ص 154 ح: 7 و ص 142 ح: 1 با اختلاف در لفظ و اصول کافى ج 1، ص 241.
21 - اصول کافى ج 1، ص 239 ح: 1. بصائر الدرجات ص 151 ـ 152. وافى ج 2 ص 135 حدیث طولانى است به مقدار نیازمان بسنده کردیم.
22 - بصائر الدرجات ص 142 و 149 تا: (عرض الأدیم).
23 - اصول کافى ج 1، ص 57 ح: 14. بصائر الدرجات ص 146 و 149 ـ 150. وافى ج 1، ص 58.
24 - بصائر الدرجات ص 162.
25 - مناقب ابن شهرآشوب ج 4 ص 172. بحار ج 46 ص 18 ح: 3 و لفظ حدیث را از بحار نقل کردیم.
26 - اصول کافى ج 1، ص 304. إعلام الورى ص 152. بحار ج 46 ص 16. مناقب ابن شهرآشوب ج 4، ص 172.
27 - اصول کافى ج 1 ص 305 ح: 2. اعلام الورى ص 260. بصائر الدرجات باب 1 ص 44. بحار ج 46 ص 299 ح: 1. وافى ج 2 ص 83.
28 - کافى ج 1 ص 305 ح: 1 وافى ج 2 ص 82 ج 4 باب 4 ص 165. اعلام الورى ص 260. بحار ج 46 ص 299.
29 - کافى کتاب الحجة ج 3 ص 48. وافى ج 2 ص 133. بصائر الدرجات ص 177 و 186 و 188.
30 - کافى ج 3 ص 48. بصائر الدرجات ص 184، 177. وافى ج 2، ص 133.
31 - بحار ج 48، ص 22 ح: 34.
32 - بصائر الدرجات ص 164 ح: 7 و 8 و 9. وافى ج 2، ص 86.
33 - فروع کافى ج 7 ص 40 ح: 1 باب من اوصى بشی من ماله. من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 151. معانى الأخبار ص 217 ـ که هر دو از شیخ صدوق اند ـ و تهذیب شیخ طوسى ج 9 ص 211 ح: 835. وسائل ج 13 ص 450 ح: 1 از باب «حکم من أوصى بشى ء».
34 - خصال، ص 134. عقاب الاعمال ص 261 که هر دو از شیخ صدوق اند، وسائل ج 16 ص 119.
35 - گرفتن مال پدر و فرزند در فروع کافى ج 4 ص 135 ـ 136. استبصار ج 2 ص 48. وسائل ج 12 ص 194 ـ 195 و ج 4 ص 544.
36 - حکم تدلیس عیب زن، در تهذیب ج 7 ص 43. وسائل ج 14 ص 597.
37 - اثر سوگند دروغ، در فروع کافى ج 7 ص 436. عقاب الاعمال از شیخ صدوق ص 270 ـ 271. خصال ص 124 وسائل ج 16 ص 122.
38 - حکم صید مُحرم، در فروع کافى ج 4، ص 390 ح: 9.
39 - حُسنِ ظن به خدا، در اصول کافى ج 2 ص 71 ـ 72. وسائل ج 11 ص 181 ح: 20353.
40 - حکم بریدن زبان لال، در فروع کافى ج 7 ص 318. و من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 111 و تهذیب 10/270.
41 - حکمِ آبادانى زمین موات، در فروع کافى ج 5 ص 279. تهذیب ج 7، ص 153. وسائل ج 17 ص 329 ح: 3223.
42 - اثر نپرداختن زکات، در فروع کافى ج 3، ص 505 ح: 17. وسائل ج 6 ص 13 ـ 14.
43 - دیه دندانها، در کافى ج 7 ص 329. من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 104. تهذیب ج 10 ص 254. و استبصار ج 4 ص 288. وسائل ج 19 ص 262، ح: 35715.
44 - روایت ابن میثم در مجالس شیخ طوسى چاپ نجف ص 258. وسائل ج 11 ص 444 ح: 21299.
45 - روایتِ نگارش پیمان میان مهاجرین و انصار در اصول کافى ج 2، ص 666. فروع کافى ج 1 ص 336، و ج 4 ص 30 ـ 31 در کتاب جهاد. وسائل ج 8 ص 478 ح: 15842 و ج 11 ص 50.
46 - استبصار ج 3 ص 64. وسائل ج 7 ص 184 ح: 13352.
47 - وقت فضیلت ظهر در استبصار ج 1 ص 251. تهذیب ج 2 ص 23. وسائل ج 3 ص 105 ح: 4752 و 107 ح: 14764.
48 - به جا آوردن نماز جمعه با مخالفین، در تهذیب ج 3 ص 28. وسائل ج 5 ص 44 ح: 19550.
49 - نیمخورده گربه، در فروع کافى ج 1 ص 9 ح: 4. تهذیب ج 1 ص 227. وسائل ج 1 ص 164 ح: 580.
50 - حکم محرمى که از دنیا برود، در فروع کافى ج 4 ص 368 ح: 3. وسائل ج 2 ص 696 ـ 697 ح: 2759 و 2761 و 2766
51 طیلسان، لباس بلند خاصى است که امروزه در الجزایر و مغرب متداول است.
52 - حکم مُحرم، در پوشیدن طیلسان، در فروع کافى ج 4 ص 304 ح: 7 و 8. و من لایحضره الفقیه ج 2 ص 117. و علل الشرایع ج 2 ص 94. وسائل ج 9 ص 119 ح: 16822 و 16823.
53 - کفاره پرتاب تیر مُحرم به قطات، در فروع کافى ج 4 ص 390. و تهذیب ج 5 ص 44 ح: 1190 و 1191.
54 - کفاره تخم قطات براى محرم، در فروع کافى ج 4 ص 930 و استبصار ج 2 ص 202 و 203 و 204. و تهذیب ج 5، ص 355 و 357. وسائل ج 9 ص 216 و 217 و 218 ح: 17223 و 17225 و 17229.
55 - حکم شوطِ اضافه در طواف، در استبصار ج 2 ص 248. سرائر ص 446. وسائل ج 9 ص 438 و 439 ح: 17974 ؛ و در برخى از روایات، جمله «در کتاب على» وجود ندارد.
56 - حکمِ عمره مفرده، در فروع کافى ج 4، ص 534 ح: 2. وسائل ج 10 ص 244 ح: 19275.
57 - تعداد گناهان کبیره، در اصول کافى ج 2، ص 278 ـ 279. وسائل ج 11 ص 254 ح: 20631. خصال ج 1، ص 273. علل الشرایع ج 2، ص 160.
58 - محرمات برخى از انواع ماهى، در کافى ج 6، ص 220. تهذیب ج 9 ص 2، 4، 5، 6. استبصار ج 4، ص 59. وسائل ج 16، ص 334، 335. بحار ج 10 ص 254.
59 - بصائر الدرجات ص 144.
60 - «ماهى هایى که خوردن آنها حرام است» در فروع کافى ج 6، ص 219. وسائل ج 16 ص 332 و 400 ح: 30157.
61 - بصائر الدرجات ص 145.
62 - بصائر الدرجات ص 162.
63 - بصائر الدرجات ص 165 ح: 14. وسائل ج 17 ص 522 ح: 32836.
64 - بصائر الدرجات ج 7 ص 113. تهذیب ج 9 ص 308. وسائل ج 17 ص 87 و ص 486 ح: 32702.
65 - کافى، باب میراث فرزند با پدر و مادر، ج 7 ص 93. من لا یحضره الفقیه ج 4، ص 192، تهذیب ج 9، ص 270. وسائل ج 17 ص 463 ح: 32702.
66 - امالى شیخ مفید ص 26.
67 - کافى، ج 1، ص 53. ارشاد مفید، ص 257.
68 - وسائل ج 3، ص 380 ح: 86.
69 - شیخ یوسف بحرانى در لؤلؤ البحرین ص 394 مى گوید: برخى از مشایخ متأخرین ما گفته اند: «اما کافى، تمام احادیث آن...» و نورى به همین نحو آن را از لؤلؤ البحرین در شرح حال کلینى در خاتمه المستدرک ج 3 ص 541 آورده و گفته است: «ظاهراً مقصود از [حدیث] قوى، روایاتى است که برخى و یا همه رجال سند آن مورد ستایش اند، و غیر امامى. و در سند آن کسى که حدیث وى ضعیف باشد، وجود ندارد، و اطلاق دیگرى هم دارد...».
و مجموع شماره احادیثى که بحرانى و نورى ذکر کرده اند با حاصل جمع این ارقام تفاوت دارد، همان گونه که ما آن را در متن آورده ایم. و نُه [عدد] کمتر از مجموعى است که صاحب روضات در بیان حالات کلینى ج 6 ص 116 آورده است. و نیز با عددى که در الذریعة ج 17 ص 245 آمده اختلاف دارد، در آنجا مجموع را 16000 حدیث و 178 موثق یادآور شده است، و به نظر مى رسد اشتباه در نسخه باشد.
و گاهى این اختلاف، و اختلاف در [شماره] مجموع که در متن وارد شده است، نتیجه مکرّرات است که در شمارش برخى صورت گرفته است.

تبلیغات