سنت در نگاه اهل تشیّع و تسنّن
آرشیو
چکیده
متن
الحمدلله الذى (خلق فرزق وألهم فأنطق وابتدع فشرع وعلا فارتفع و قدَّر فأحسن و صوّر فأتقن واحتَجَّ فأبلغ وأنعم فأسبغ وأعطى فأجزل و منح فأفضل)[1] والصلاة والسلام على رسوله الکریم محمد و آله الطاهرین.
مجموع معارف اسلامى، اعمّ از اصول و اخلاق و فروع فقهى و علوم و آثار دیگر، که از مبدأ اعلى به پیامبر اکرم رسیده است، به وسیله آن حضرت، از دو طریق، به جامعه بشرى منتقل شده است: کتاب و سنّت.
کتاب، یعنى مجموعه الفاظى که از زبان مبارک پیامبر اسلام شنیده شده، لکن الفاظ و معانى آن، هر دو از طرف حق تعالى به عنوان اعجاز و کلام باقى و خالد و همیشگى، تحویل جامعه انسانى داده شده است. این مجموعه، به نام «کتاب الله» و «کلام الله» و «قرآن» و «فرقان» نامیده مى شود: نزل به الروح الأمین على قلبک لتکون من المنذرین، بلسانٍ عربىٍ مبین.[2]
و امّا حدیث قدسى، آن نیز کلام منقول از حق تعالى است؛ لکن الفاظى است که خداوند به پیامبران سابق نیز القاء فرموده است.
سنّت که روایت و حدیث و نص نیز بدان اطلاق مى شود، کلامى است که الفاظ آن از پیامبر اکرم و محتوا و معانى آن از خداوند است. البته سنّت در علم اصول، سه قسم است: قول، فعل و تقریر معصوم؛ لکن مراد اصولیّین، سنّت صادره از پیامبر ـ ص ـ است و لذا، کتابت را جزء سنّت نیاورده اند. روشن است که اگر سنّت به واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمى هم خواهد داشت و آن، کتابت است.
کتاب و سنّت، هر دو باید از پیامبر اکرم به جامعه برسد تا مورد عمل قرار گیرد. در رسیدن «کتاب» به انسانها، نسلاً بعد نسلٍ تا به امروز، اشکالى نداریم. بحمدالله کتاب خدا با همان الفاظ و کلمات و خصوصیّات وارده، به صورت متواتر و قطعى، به ما رسیده و تغییر و تحریفى در آن واقع نشده است و تشکیک در این مسئله و قول به «تحریف کتاب الله» که از برخى علماى فریقین صادر شده، باطل است و مورد قبول نیست؛ بلکه اشتباه و لغزش است و زَلَّة الکبیر، زلَّةٌ کبیرة.[3]
و امّا درباره «سنّت» و حدیث ـ که موضوع نوشتار ما نیز هست، ـ بحث است که اوّلاً، کیفیّت رسیدن سنّت و کلمات پیامبر اکرم به جامعه اسلامى از صدر اسلام تا به امروز، چگونه است؟ و ثانیاً، در این روش دستیابى به سنّت، چه اختلافى میان مسلک ما (شیعه امامیّه) و مسلک سایر برادران مسلمانمان (از غیر امامیّه) هست؟
در این زمینه به نکاتى چند اشاره مى شود:
نخست آنکه سنّت و حدیث در نزد اهل تشیّع، همان سنّت و حدیث در نزد اهل تسنّن است و مراد فریقین از آن، «الفاظ و مطالبى است که از پیامبر گرامى اسلام صادر شده و به عنوان علوم و معارف الهى، در مقام بیان، القاء شده است». و توهّم آنکه سنّت در نزد شیعه امامیه و فرقه جعفریّه معناى دیگرى دارد و این توهم که آنها معتقدند ائمه معصومین علیهم السلام، خود بالاستقلال مطالب را از حضرت حق دریافت مى کنند و براى مردم بیان مى نمایند، باطل است؛ بلکه در عالم تشیّع و در نزد امامیّه، اعتقاد بر این است که احکام الهى و معارف دینى، اعمّ از اصول و فروع و غیر آنها، که از ائمّه معصومین صادر شده، جملگى به عنوان نقل سنّت پیامبر و معارفِ دریافت شده از آن حضرت است.
هشام بن سالم و حماد و غیر آنها مى گویند:
سمعنا ابا عبدالله ـ ع ـ یقول: حدیثى حدیث أبى و حدیث أبى حدیثُ جَدّى و حدیث جَدّى حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزّوجلّ.[4]
و از جابر انصارى نیز نقل است که گفت:
قلتُ لأبى جعفر ـ ع ـ إذا حدثتنى بحدیثٍ فاسنده لى، فقال: حدّثنى أبى عن جَدّى عن رسول الله عن جبرئیل عن الله تبارک و تعالى و کلّ ما اُحدّثک بهذا الإسناد.[5]
[به امام باقر ـ ع ـ عرض کردم که چون براى من حدیثى نقل مى کنید، سلسله راویان آن را نیز براى من ذکر کنید. پس حضرت فرمود: حدیث کرد براى من، پدرم از جدّم از رسول خدا از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالى؛ و هر چه براى تو حدیث مى کنم، با همین سند است.]
دیگر اینکه بنابر آنچه گذشت، فرق میان ما و اهل سنّت، در طریق وصول و سلسله سند سنّت و حدیث است. آنچه به عنوان «سنت نبى» از پیامبر گرامى به دست ما رسیده، (با اکثریّتى قاطع) به وسیله امامان معصوم و همان دوازده نفر خلیفه منصوب از طرف پروردگار است که آنان، به عقیده همه اهل اسلام، انسانهایى پاک و مورد تعظیم و تکریم و به عقیده طایفه امامیّه، معصوم از گناه و خطا و اشتباهند.
از دیدگاه شیعه، چون طول مدّت زندگى امامان معصوم (تا غیبت آخرین آنان)، تا سنه 260 هجرى بود، بنابراین، احادیث پیامبر ـ ص ـ و سنّت آن حضرت، تا سنه مزبور، مصون از خطا و اشتباه بوده است و سلسله راویان غیر معصوم، مربوط به فاصله زمانى میان ما و آخرین معصوم است. ولى از نظر اهل سنّت، سلسله روات غیر معصوم، از حین ارتحال پیامبر اکرم ـ ص ـ آغاز مى شود. به تعبیر دیگر، عمر پیامبر اسلام از جنبه بیان شریعت و مصون داشتن احکام الهى و معارف اسلامى و حلال و حرام دینى، در دیدگاه اهل سنّت، 23 سال (یعنى از هنگام بعثت تا زمان رحلت آن حضرت) و از نظر شیعه، 273 سال (یعنى از بعثت پیامبر تا حین رحلت امام یازدهم) است.
در نتیجه، احکام و معارف اسلامى و علوم رسیده از معصوم، از نظر شیعه، در کمیّت، زیادتر و در کیفیّت، قریب العهد به زمان معصوم است و از نگاه عامّه، مجموع احادیث نقل شده و فراگرفته شده، محدود به همان مدّت 23 سال است، با فاصله اى بیشتر و عهدى طولانى تر.
ضمناً روشن شود که فرقه شیعه معتقد است پیامبر گرامى، تمام آنچه را که براى جوامع بشرى لازم است، اعمّ از احکام اصولى و فروعى و غیر این دو، براى خلفاى معصوم خود بیان و به آنها منتقل نموده و در نزد آنها ودیعه است. طبق احادیثِ رسیده، که از آن جمله، کلمات پیامبر گرامى در خطبه حَجّة الوداع است، آن حضرت، بارها به این موضوع تصریح فرموده اند که:
یا ایها الناس! والله ما مِن شَى ءٍ یُقرّبکم من الجنّة و یباعدکم من النار الّا وقد أمرتُکم به، و ما مِن شى ءٍ یقرّبکم من النار و یباعدکم من الجنة الّا وقد نَهَیتکم عنه.[6]
اى مردم! هیچ چیزى که شما را به بهشت نزدیک گرداند و از آتش دور سازد نیست، مگر آنکه من شما را بدان امر کرده ام و هیچ چیزى که شما را از بهشت دور مى سازد و به آتش نزدیک مى نماید نیست، مگر آنکه من شما را از آن نهى کرده ام.]
و چنین مطلبى را علماى اهل سنّت ادّعا نمى کنند و اگر ادّعا کنند، چه کسى را مصداق این مقام مى دانند؟
سوم، مسئله اتقان طریق و استحکام نقل و اطمینان به صدور و وصول احادیث نبىّ گرامى است که بر حسب مسلک تشیّع، تا سنه 260 هجرى ثابت است و عامّه آن را نپذیرفته اند. توضیحاً باید اشاره کرد که اهل بیت پیامبر گرامى اسلام، اگر فرض کنیم که امامتشان هم ثابت نباشد، باید بپذیریم که حجّیّت گفتار و نقل احادیث و نیز وجوب تمسّک به آنها در أخذ احکام الهى و علوم و معارف قرآنى، امرى ثابت و مسلّم است؛ به دلیل آیه شریفه:
«انّما یُریدُالله لیُذهب عنکم الرّجسَ اهلَ البیت و یُطَهّرکم تطهیراً.» [7]
و نیز به دلیل گفتار پیامبر اکرم ـ ص ـ :
إنّى تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتى أهلَ بیتى، ما إن تمسّکتم بهما لَنْ تضلّوا.[8]
پس کتاب و سنّت، هر دو پشتوانه حجّیّت قول اهل بیت علیهم السلام و بیانگر لزوم مراجعه به ایشان و أخذ احکام از آنان است و بى تردید آنان با امثال اَنَس و عِکرمه و ابو هُریره و... فرق اساسى دارند و احادیثشان قابل مقایسه با هیچ حدیثى از غیر آنها نیست. چه آنکه «دروغ»، پلیدى و رجسِ روح و روان است و آیه شریفه مذکور، آنها را از هر رجس و پلیدى دور داشته و پاکیزه شمرده است. چنانچه حدیث متواتر ثقلین نیز همه امّت را به فراگیرى و أخذ از ایشان و تمسّک به علوم آنها دعوت مى کند.
چهارم؛ براى هر کس که دقّت و تأمّلى در احادیث رسیده از پیامبر اکرم ـ ص ـ بنماید روشن مى گردد که سنّت در مسیرى که به طول تاریخ از حین صدور حدیث تا امروز است، در عالم تشیّع هیچگاه دچار محذور سنّت عامّه نشده؛ زیرا سنّت رسیده از طریق عامّه، مدّت مدیدى گرفتار ممنوعیّت کتابت بوده و فقط از طریق السنه و اذهان سابقین به لاحقین منتقل مى شده است. چه آنکه خلیفه دوم پس از ارتحال رسول اکرم ـ ص ـ ، نوشتن احادیث را شدیداً قدغن کرد و به دلیل «کفانا کتاب الله» یا نظیر آن، کتابت سنّت و حدیث را ممنوع داشت؛ به طورى که برخى را به خاطر نوشتن حدیث، شلّاق زد و این قضیّه تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى ادامه داشت و البته واضح است که در انتقال مطلب از ذهنى به ذهن دیگر، چه خطراتى پیش مى آید و الفاظ و نکات و معانى، تا چه اندازه در معرض تغییر و تحریف (به دست افراد مختلف الحال) قرار مى گیرد.
لکن سیر سنّت در میان شیعه، طور دیگرى بوده است و از همان اوایل امر که پیامبر ـ ص ـ فرمود:
قیّدواالعلمَ بالکتاب.[9]
[علم را با «نوشتن» به بند کشید.]
آنچه پیامبر اکرم مى فرمود، على ـ ع ـ مى نوشت و لذا در نزد اهل بیت علیهم السلام، کتابى بود که غالباً براى اصحاب نزدیک، از آن نقل مى فرمودند و آن، املاى رسول الله ـ ص ـ و نوشته على ـ ع ـ بود[10] و این، افزون بر علوم و معارفى بود که آن بزرگواران، خود به اصحاب و شاگردان تعلیم و به نوشتن آن، دستور مى دادند.
کتاب دیگرى نیز با املاى حضرت زهرا ـ س ـ و کتابت حضرت امیر ـ ع ـ در علوم و احکام متنوّعى که زهراى مرضیّه از پیامبر اکرم آموخته بود یا خود به الهام الهى در ذهن داشت، نزد اهل بیت علیهم السلام بوده است.[11]
همچنین در روایات اهل بیت آمده است:
«اکتبوا ما تسمعون، فإنّکم سوف تحتاجون الیها»[12] او «اکتبوا فإنّکم لا تحفظونَ حتّى تکتبوا»[13]
[«بنویسید آنچه را مى شنوید؛ زیرا به زودى به آن نیازمند مى شوید.» یا «بنویسید، زیرا بدون نوشتن، نمى توانید نگهدارى کنید».]
یونس بن عبدالرحمان مى گوید: کتابى از امیرمؤمنان در باب «فرائض» به من رسیده بود. آن را بر امام هشتم على بن موسى الرضا ـ ع ـ عرضه داشتم؛ فرمودند صحیح است.[14]
همچنین عمرو متطبّب مى گوید: کتاب «دیات» ظریف بن ناصح را بر امام صادق ـ ع ـ عرضه داشتم؛ تأیید فرمودند.[15]
حسن بن الجهم نیز نقل مى کند که همین کتاب (دیات) را بر امام رضا ـ ع ـ عرضه داشته و ایشان تأیید فرموده اند.[16]
افزون بر دلایلى که تا اینجا ذکرشان گذشت، کلام پیامبر اکرم در خطبه مسجد خیف که فرمود: «نَضّرالله عبداً سمع مقالتى فوعاها و حَفظها و بلَّغَها مَن لم تبلغه»[17]، دلیل روشن دیگرى بر لزوم نوشتن است. چه آنکه بهترین مصداق حفظ، نوشتن است و در روایت آمده که سفیان ثورى، از یکى از اصحاب امام صادق ـ ع ـ درخواست کرد که او را به حضور آن حضرت ببرد. او اجازه گرفت و سفیان در وقت مقرّر رفت و پس از استجازه ورود، درخواست قلم و دوات نمود و گفت: «خطبه رسول الله در مسجد خیف را بیان فرما». حضرت فرمود: «اکتب بسم الله الرحمن الرحیم. خطبة رسول الله فى مسجد الخیف، فقال: نَضَّرالله عبداً سمع مقالتى فَوَعاها و... [که گذشت]».[18]
بدین ترتیب، باید گفت سنّت در دیدگاه تشیّع، از آغاز صدور، همراه با تمامى جنبه هاى حفظ و رعایت، و از جمله مقیّد به کتابت بوده است. چنین حالتى در سنّت از نظر عامّه نیست مگر در اندکى از آن؛ و لذا در نزد آنها معروف است: «کلّ حدیثٍ رَواه الشافعى عن مالک عن نافع عن ابن عمر، فهو سلسلة الذَّهَب». ولى در نزد علماى شیعه، «کلّ حدیثٍ صَدَر مِن المعصومین مِن علىٍ ـ ع ـ الى مولینا العسکرى، فهو سلسلة الذّهب» و علاوه بر آن، در حدّ فاصل میان علماى ما و معصومین نیز راویانى هستند که احادیث رسیده به وسیله آنها سلسلة الذهب است؛ کسانى نظیر زراره و محمد بن مسلم و أبان و ابن ابى عمیر و یونس و غیر ایشان.
بنابراین مى توان گفت که «اهل سنّت حقیقى»، فرقه شیعه جعفرى است و نه معروفین به «اهل سنّت» که چون از نظر حدیث در مضیقه قرار گرفتند، قیاس و استحسان و استقراء و امثال آنها را مدارک و منابعى در عرض کتاب و سنّت قرار دادند. لکن انصاف این است که علماى اهل تسنّن، در نقل و تنظیم احادیث، بیش از ما زحمت کشیده اند؛ چنانکه در تفسیر کلام الله نیز مطلب همین طور است.
خداوند را به خاطر همه نعمتهاى بى دریغش، از جمله نعمت دسترسى به «سنّت» که راهگشاى حیات طیبّه است، و نعمت راهیابى به ولایت اهل بیت ـ ع ـ که امامان حق اند، شکر مى گزارم... یا اهلَ بیت النبوّة!... عندکم ما نَزَلت به رسلُه و هبطت به ملائکته... مَوالىَّ!... بکم علَّمنا الله معالم دیننا و أصلح ما کان فَسَد مِن دنیانا...[19]
اللهمّ انّا نشکرک على أن عرّفتنا نفسک و رسلک و خاتمَ رسلک و حُجَجِک و خاتمَ حُججِک، و مانَدرى ما نشکر أجمیل ما تنشر أم قبیح ما تستر، ام عظیم ما أبلیتَ و أولیتَ ام کثیر ما منه نجیت و عافَیت، والسلام علیکم و رحمة الله.
________________________________________
1 - عیون اخبار الرّضا(ع): 2/173؛ البحار: 85/257/3
2 - الشعراء: 193 ـ 195
3 - لغزش بزرگان، لغزشى بزرگ است.
4 - الکافى: 1/53/14؛ وسائل الشیعه: ابواب القضاء، ب 8 ح 26
5 - امالى المفید: 42/10؛ حلیة الابرار: 2/95؛ الخرائج و الجرائح: 2/893؛ البحار: 2/148/21
6 - الکافى: 2/74/2
7 - الاحزاب: 33
8 - البحار: 36/331/191
9 - المستدرک على الصّحیحین: 1/106؛ عوالى اللئالى: 1/68؛ منیة المرید: 267؛ کنزالعمّال: 10/147؛ البحار: 2/151 و در برخى نقلها چنین آمده است: «قال رسول الله: قیدواالعلم. قلتُ و ما تقییدُه؟ قال: کتابتُه».
10 - بصائر الدرجات: 149؛ الکافى: 1/296
11 - الکافى: 1/297
12 - الکافى: 1/52/9
13 - الکافى: 1/52/10
14 - الکافى: 7/330/1
15 - الکافى: 7/324/8
16 - الکافى: 7/324/9
17 - الکافى: 1/403/1 [خداوند خرّم سازد بنده اى را که سخن مرا بشنود و ازبر کند و نگاه دارد و به کسى که به او نرسیده برساند.]
18 - الکافى: 1/403/2
19 - همان.
مجموع معارف اسلامى، اعمّ از اصول و اخلاق و فروع فقهى و علوم و آثار دیگر، که از مبدأ اعلى به پیامبر اکرم رسیده است، به وسیله آن حضرت، از دو طریق، به جامعه بشرى منتقل شده است: کتاب و سنّت.
کتاب، یعنى مجموعه الفاظى که از زبان مبارک پیامبر اسلام شنیده شده، لکن الفاظ و معانى آن، هر دو از طرف حق تعالى به عنوان اعجاز و کلام باقى و خالد و همیشگى، تحویل جامعه انسانى داده شده است. این مجموعه، به نام «کتاب الله» و «کلام الله» و «قرآن» و «فرقان» نامیده مى شود: نزل به الروح الأمین على قلبک لتکون من المنذرین، بلسانٍ عربىٍ مبین.[2]
و امّا حدیث قدسى، آن نیز کلام منقول از حق تعالى است؛ لکن الفاظى است که خداوند به پیامبران سابق نیز القاء فرموده است.
سنّت که روایت و حدیث و نص نیز بدان اطلاق مى شود، کلامى است که الفاظ آن از پیامبر اکرم و محتوا و معانى آن از خداوند است. البته سنّت در علم اصول، سه قسم است: قول، فعل و تقریر معصوم؛ لکن مراد اصولیّین، سنّت صادره از پیامبر ـ ص ـ است و لذا، کتابت را جزء سنّت نیاورده اند. روشن است که اگر سنّت به واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمى هم خواهد داشت و آن، کتابت است.
کتاب و سنّت، هر دو باید از پیامبر اکرم به جامعه برسد تا مورد عمل قرار گیرد. در رسیدن «کتاب» به انسانها، نسلاً بعد نسلٍ تا به امروز، اشکالى نداریم. بحمدالله کتاب خدا با همان الفاظ و کلمات و خصوصیّات وارده، به صورت متواتر و قطعى، به ما رسیده و تغییر و تحریفى در آن واقع نشده است و تشکیک در این مسئله و قول به «تحریف کتاب الله» که از برخى علماى فریقین صادر شده، باطل است و مورد قبول نیست؛ بلکه اشتباه و لغزش است و زَلَّة الکبیر، زلَّةٌ کبیرة.[3]
و امّا درباره «سنّت» و حدیث ـ که موضوع نوشتار ما نیز هست، ـ بحث است که اوّلاً، کیفیّت رسیدن سنّت و کلمات پیامبر اکرم به جامعه اسلامى از صدر اسلام تا به امروز، چگونه است؟ و ثانیاً، در این روش دستیابى به سنّت، چه اختلافى میان مسلک ما (شیعه امامیّه) و مسلک سایر برادران مسلمانمان (از غیر امامیّه) هست؟
در این زمینه به نکاتى چند اشاره مى شود:
نخست آنکه سنّت و حدیث در نزد اهل تشیّع، همان سنّت و حدیث در نزد اهل تسنّن است و مراد فریقین از آن، «الفاظ و مطالبى است که از پیامبر گرامى اسلام صادر شده و به عنوان علوم و معارف الهى، در مقام بیان، القاء شده است». و توهّم آنکه سنّت در نزد شیعه امامیه و فرقه جعفریّه معناى دیگرى دارد و این توهم که آنها معتقدند ائمه معصومین علیهم السلام، خود بالاستقلال مطالب را از حضرت حق دریافت مى کنند و براى مردم بیان مى نمایند، باطل است؛ بلکه در عالم تشیّع و در نزد امامیّه، اعتقاد بر این است که احکام الهى و معارف دینى، اعمّ از اصول و فروع و غیر آنها، که از ائمّه معصومین صادر شده، جملگى به عنوان نقل سنّت پیامبر و معارفِ دریافت شده از آن حضرت است.
هشام بن سالم و حماد و غیر آنها مى گویند:
سمعنا ابا عبدالله ـ ع ـ یقول: حدیثى حدیث أبى و حدیث أبى حدیثُ جَدّى و حدیث جَدّى حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزّوجلّ.[4]
و از جابر انصارى نیز نقل است که گفت:
قلتُ لأبى جعفر ـ ع ـ إذا حدثتنى بحدیثٍ فاسنده لى، فقال: حدّثنى أبى عن جَدّى عن رسول الله عن جبرئیل عن الله تبارک و تعالى و کلّ ما اُحدّثک بهذا الإسناد.[5]
[به امام باقر ـ ع ـ عرض کردم که چون براى من حدیثى نقل مى کنید، سلسله راویان آن را نیز براى من ذکر کنید. پس حضرت فرمود: حدیث کرد براى من، پدرم از جدّم از رسول خدا از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالى؛ و هر چه براى تو حدیث مى کنم، با همین سند است.]
دیگر اینکه بنابر آنچه گذشت، فرق میان ما و اهل سنّت، در طریق وصول و سلسله سند سنّت و حدیث است. آنچه به عنوان «سنت نبى» از پیامبر گرامى به دست ما رسیده، (با اکثریّتى قاطع) به وسیله امامان معصوم و همان دوازده نفر خلیفه منصوب از طرف پروردگار است که آنان، به عقیده همه اهل اسلام، انسانهایى پاک و مورد تعظیم و تکریم و به عقیده طایفه امامیّه، معصوم از گناه و خطا و اشتباهند.
از دیدگاه شیعه، چون طول مدّت زندگى امامان معصوم (تا غیبت آخرین آنان)، تا سنه 260 هجرى بود، بنابراین، احادیث پیامبر ـ ص ـ و سنّت آن حضرت، تا سنه مزبور، مصون از خطا و اشتباه بوده است و سلسله راویان غیر معصوم، مربوط به فاصله زمانى میان ما و آخرین معصوم است. ولى از نظر اهل سنّت، سلسله روات غیر معصوم، از حین ارتحال پیامبر اکرم ـ ص ـ آغاز مى شود. به تعبیر دیگر، عمر پیامبر اسلام از جنبه بیان شریعت و مصون داشتن احکام الهى و معارف اسلامى و حلال و حرام دینى، در دیدگاه اهل سنّت، 23 سال (یعنى از هنگام بعثت تا زمان رحلت آن حضرت) و از نظر شیعه، 273 سال (یعنى از بعثت پیامبر تا حین رحلت امام یازدهم) است.
در نتیجه، احکام و معارف اسلامى و علوم رسیده از معصوم، از نظر شیعه، در کمیّت، زیادتر و در کیفیّت، قریب العهد به زمان معصوم است و از نگاه عامّه، مجموع احادیث نقل شده و فراگرفته شده، محدود به همان مدّت 23 سال است، با فاصله اى بیشتر و عهدى طولانى تر.
ضمناً روشن شود که فرقه شیعه معتقد است پیامبر گرامى، تمام آنچه را که براى جوامع بشرى لازم است، اعمّ از احکام اصولى و فروعى و غیر این دو، براى خلفاى معصوم خود بیان و به آنها منتقل نموده و در نزد آنها ودیعه است. طبق احادیثِ رسیده، که از آن جمله، کلمات پیامبر گرامى در خطبه حَجّة الوداع است، آن حضرت، بارها به این موضوع تصریح فرموده اند که:
یا ایها الناس! والله ما مِن شَى ءٍ یُقرّبکم من الجنّة و یباعدکم من النار الّا وقد أمرتُکم به، و ما مِن شى ءٍ یقرّبکم من النار و یباعدکم من الجنة الّا وقد نَهَیتکم عنه.[6]
اى مردم! هیچ چیزى که شما را به بهشت نزدیک گرداند و از آتش دور سازد نیست، مگر آنکه من شما را بدان امر کرده ام و هیچ چیزى که شما را از بهشت دور مى سازد و به آتش نزدیک مى نماید نیست، مگر آنکه من شما را از آن نهى کرده ام.]
و چنین مطلبى را علماى اهل سنّت ادّعا نمى کنند و اگر ادّعا کنند، چه کسى را مصداق این مقام مى دانند؟
سوم، مسئله اتقان طریق و استحکام نقل و اطمینان به صدور و وصول احادیث نبىّ گرامى است که بر حسب مسلک تشیّع، تا سنه 260 هجرى ثابت است و عامّه آن را نپذیرفته اند. توضیحاً باید اشاره کرد که اهل بیت پیامبر گرامى اسلام، اگر فرض کنیم که امامتشان هم ثابت نباشد، باید بپذیریم که حجّیّت گفتار و نقل احادیث و نیز وجوب تمسّک به آنها در أخذ احکام الهى و علوم و معارف قرآنى، امرى ثابت و مسلّم است؛ به دلیل آیه شریفه:
«انّما یُریدُالله لیُذهب عنکم الرّجسَ اهلَ البیت و یُطَهّرکم تطهیراً.» [7]
و نیز به دلیل گفتار پیامبر اکرم ـ ص ـ :
إنّى تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتى أهلَ بیتى، ما إن تمسّکتم بهما لَنْ تضلّوا.[8]
پس کتاب و سنّت، هر دو پشتوانه حجّیّت قول اهل بیت علیهم السلام و بیانگر لزوم مراجعه به ایشان و أخذ احکام از آنان است و بى تردید آنان با امثال اَنَس و عِکرمه و ابو هُریره و... فرق اساسى دارند و احادیثشان قابل مقایسه با هیچ حدیثى از غیر آنها نیست. چه آنکه «دروغ»، پلیدى و رجسِ روح و روان است و آیه شریفه مذکور، آنها را از هر رجس و پلیدى دور داشته و پاکیزه شمرده است. چنانچه حدیث متواتر ثقلین نیز همه امّت را به فراگیرى و أخذ از ایشان و تمسّک به علوم آنها دعوت مى کند.
چهارم؛ براى هر کس که دقّت و تأمّلى در احادیث رسیده از پیامبر اکرم ـ ص ـ بنماید روشن مى گردد که سنّت در مسیرى که به طول تاریخ از حین صدور حدیث تا امروز است، در عالم تشیّع هیچگاه دچار محذور سنّت عامّه نشده؛ زیرا سنّت رسیده از طریق عامّه، مدّت مدیدى گرفتار ممنوعیّت کتابت بوده و فقط از طریق السنه و اذهان سابقین به لاحقین منتقل مى شده است. چه آنکه خلیفه دوم پس از ارتحال رسول اکرم ـ ص ـ ، نوشتن احادیث را شدیداً قدغن کرد و به دلیل «کفانا کتاب الله» یا نظیر آن، کتابت سنّت و حدیث را ممنوع داشت؛ به طورى که برخى را به خاطر نوشتن حدیث، شلّاق زد و این قضیّه تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى ادامه داشت و البته واضح است که در انتقال مطلب از ذهنى به ذهن دیگر، چه خطراتى پیش مى آید و الفاظ و نکات و معانى، تا چه اندازه در معرض تغییر و تحریف (به دست افراد مختلف الحال) قرار مى گیرد.
لکن سیر سنّت در میان شیعه، طور دیگرى بوده است و از همان اوایل امر که پیامبر ـ ص ـ فرمود:
قیّدواالعلمَ بالکتاب.[9]
[علم را با «نوشتن» به بند کشید.]
آنچه پیامبر اکرم مى فرمود، على ـ ع ـ مى نوشت و لذا در نزد اهل بیت علیهم السلام، کتابى بود که غالباً براى اصحاب نزدیک، از آن نقل مى فرمودند و آن، املاى رسول الله ـ ص ـ و نوشته على ـ ع ـ بود[10] و این، افزون بر علوم و معارفى بود که آن بزرگواران، خود به اصحاب و شاگردان تعلیم و به نوشتن آن، دستور مى دادند.
کتاب دیگرى نیز با املاى حضرت زهرا ـ س ـ و کتابت حضرت امیر ـ ع ـ در علوم و احکام متنوّعى که زهراى مرضیّه از پیامبر اکرم آموخته بود یا خود به الهام الهى در ذهن داشت، نزد اهل بیت علیهم السلام بوده است.[11]
همچنین در روایات اهل بیت آمده است:
«اکتبوا ما تسمعون، فإنّکم سوف تحتاجون الیها»[12] او «اکتبوا فإنّکم لا تحفظونَ حتّى تکتبوا»[13]
[«بنویسید آنچه را مى شنوید؛ زیرا به زودى به آن نیازمند مى شوید.» یا «بنویسید، زیرا بدون نوشتن، نمى توانید نگهدارى کنید».]
یونس بن عبدالرحمان مى گوید: کتابى از امیرمؤمنان در باب «فرائض» به من رسیده بود. آن را بر امام هشتم على بن موسى الرضا ـ ع ـ عرضه داشتم؛ فرمودند صحیح است.[14]
همچنین عمرو متطبّب مى گوید: کتاب «دیات» ظریف بن ناصح را بر امام صادق ـ ع ـ عرضه داشتم؛ تأیید فرمودند.[15]
حسن بن الجهم نیز نقل مى کند که همین کتاب (دیات) را بر امام رضا ـ ع ـ عرضه داشته و ایشان تأیید فرموده اند.[16]
افزون بر دلایلى که تا اینجا ذکرشان گذشت، کلام پیامبر اکرم در خطبه مسجد خیف که فرمود: «نَضّرالله عبداً سمع مقالتى فوعاها و حَفظها و بلَّغَها مَن لم تبلغه»[17]، دلیل روشن دیگرى بر لزوم نوشتن است. چه آنکه بهترین مصداق حفظ، نوشتن است و در روایت آمده که سفیان ثورى، از یکى از اصحاب امام صادق ـ ع ـ درخواست کرد که او را به حضور آن حضرت ببرد. او اجازه گرفت و سفیان در وقت مقرّر رفت و پس از استجازه ورود، درخواست قلم و دوات نمود و گفت: «خطبه رسول الله در مسجد خیف را بیان فرما». حضرت فرمود: «اکتب بسم الله الرحمن الرحیم. خطبة رسول الله فى مسجد الخیف، فقال: نَضَّرالله عبداً سمع مقالتى فَوَعاها و... [که گذشت]».[18]
بدین ترتیب، باید گفت سنّت در دیدگاه تشیّع، از آغاز صدور، همراه با تمامى جنبه هاى حفظ و رعایت، و از جمله مقیّد به کتابت بوده است. چنین حالتى در سنّت از نظر عامّه نیست مگر در اندکى از آن؛ و لذا در نزد آنها معروف است: «کلّ حدیثٍ رَواه الشافعى عن مالک عن نافع عن ابن عمر، فهو سلسلة الذَّهَب». ولى در نزد علماى شیعه، «کلّ حدیثٍ صَدَر مِن المعصومین مِن علىٍ ـ ع ـ الى مولینا العسکرى، فهو سلسلة الذّهب» و علاوه بر آن، در حدّ فاصل میان علماى ما و معصومین نیز راویانى هستند که احادیث رسیده به وسیله آنها سلسلة الذهب است؛ کسانى نظیر زراره و محمد بن مسلم و أبان و ابن ابى عمیر و یونس و غیر ایشان.
بنابراین مى توان گفت که «اهل سنّت حقیقى»، فرقه شیعه جعفرى است و نه معروفین به «اهل سنّت» که چون از نظر حدیث در مضیقه قرار گرفتند، قیاس و استحسان و استقراء و امثال آنها را مدارک و منابعى در عرض کتاب و سنّت قرار دادند. لکن انصاف این است که علماى اهل تسنّن، در نقل و تنظیم احادیث، بیش از ما زحمت کشیده اند؛ چنانکه در تفسیر کلام الله نیز مطلب همین طور است.
خداوند را به خاطر همه نعمتهاى بى دریغش، از جمله نعمت دسترسى به «سنّت» که راهگشاى حیات طیبّه است، و نعمت راهیابى به ولایت اهل بیت ـ ع ـ که امامان حق اند، شکر مى گزارم... یا اهلَ بیت النبوّة!... عندکم ما نَزَلت به رسلُه و هبطت به ملائکته... مَوالىَّ!... بکم علَّمنا الله معالم دیننا و أصلح ما کان فَسَد مِن دنیانا...[19]
اللهمّ انّا نشکرک على أن عرّفتنا نفسک و رسلک و خاتمَ رسلک و حُجَجِک و خاتمَ حُججِک، و مانَدرى ما نشکر أجمیل ما تنشر أم قبیح ما تستر، ام عظیم ما أبلیتَ و أولیتَ ام کثیر ما منه نجیت و عافَیت، والسلام علیکم و رحمة الله.
________________________________________
1 - عیون اخبار الرّضا(ع): 2/173؛ البحار: 85/257/3
2 - الشعراء: 193 ـ 195
3 - لغزش بزرگان، لغزشى بزرگ است.
4 - الکافى: 1/53/14؛ وسائل الشیعه: ابواب القضاء، ب 8 ح 26
5 - امالى المفید: 42/10؛ حلیة الابرار: 2/95؛ الخرائج و الجرائح: 2/893؛ البحار: 2/148/21
6 - الکافى: 2/74/2
7 - الاحزاب: 33
8 - البحار: 36/331/191
9 - المستدرک على الصّحیحین: 1/106؛ عوالى اللئالى: 1/68؛ منیة المرید: 267؛ کنزالعمّال: 10/147؛ البحار: 2/151 و در برخى نقلها چنین آمده است: «قال رسول الله: قیدواالعلم. قلتُ و ما تقییدُه؟ قال: کتابتُه».
10 - بصائر الدرجات: 149؛ الکافى: 1/296
11 - الکافى: 1/297
12 - الکافى: 1/52/9
13 - الکافى: 1/52/10
14 - الکافى: 7/330/1
15 - الکافى: 7/324/8
16 - الکافى: 7/324/9
17 - الکافى: 1/403/1 [خداوند خرّم سازد بنده اى را که سخن مرا بشنود و ازبر کند و نگاه دارد و به کسى که به او نرسیده برساند.]
18 - الکافى: 1/403/2
19 - همان.