آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۳

چکیده

رابطه خدا و عالم یا به تعبیری نسبت نامتناهی و متناهی در فلسفه رنسانس محوری ترین مفهومی است که فکر متفکرین آن دوره را به خود مشغول کرده بود. سرچشمه های این موضوع نیز به نوبه خود به تلاش های فلاسفه و متألهان به تبیین نسبت خدا و خلقت در کتاب مقدس بازمی گشت. نیکولاس کوسانوس یکی از متفکرانی است که به حل این معضل فلسفی الهیاتی همت کرد و با معرفی مفهوم «نا-دیگری» به مثابه تصوری تازه از خداوند یا نامتناهی ضلع تازه ای به دوگانه «دیگری» و «اینهمان» افزود و بدین ترتیب شرایطی فراهم آورد تا بتوان در نظام مفهومی تازه ای به نسبت یادشده نگریست. در این مقاله سعی شده نخست گزارشی از سیر نسبت خدا با عالم در فلسفه به دست داده شود. آن گاه دیدگاه خاص کوسانوس و مفاهیم مرتبط با آن مفاهیمی همچون تاخوردگی و تاگشایی، نا-دیگری، اتفاق اضداد بررسی خواهد شد و در این میان به ریشه های این نوع تفکر در اندیشه دیونوسوس دروغین و مایستر اکهارت پرداخته خواهد شد. در اینجا نشان داده خواهد شد که کوسانوس با توجه به نوع تازه ای از متافیزیک، یعنی متافیزیک احدی، و دست کشیدن از متافیزیک مرسوم ارسطویی، یعنی متافیزیک وجودی، و با توجه به تفاسیری که مایستر اکهارت از خلقت و دیونوسوس دروغین از خداوند به دست داده دوگانه دیگری-اینهمان را خنثی سازی کرده و زمینه را جهت پیدایش فلسفه ای درون ماندگار فراهم آورده است.

God in the philosophy of Nicholas Cusanus

The relationship between God and the world, or in other words, the relationship between the infinite and the finite, is the most central concept in Renaissance philosophy and occupied the minds of the thinkers of that period. The origins of this issue, in turn, go back to the efforts of philosophers and theologians to explain the relationship between God and creation in the Bible. Nicholas Cusanus is one of the thinkers who tried to solve this philosophical-theological problem and by introducing the concept of "non-other" as a new concept of God or infinity, he added a new side to the duality of "other" and "the same". In this article, an attempt has been made to first report on the relationship between God and the world in philosophy. Then the special view of Cusanus and its related concepts, such as folding and unfolding, non-otherness, and coincidence of opposites, will be examined. The roots of this type of thinking will be discussed in the thoughts of Pseud-Dionysus and Meister Eckhart. Here it will be shown that Cusanus, considering a new type of metaphysics, i.e., metaphysics of oneness, and abandoning the traditional Aristotelian metaphysics, i.e., existential metaphysics, and according to the interpretations of Meister Eckhart about creation, and the Pseud-Dionysus about God, has neutralized the duality of other-same and created the ground for the emergence of an intrinsic philosophy.

تبلیغات