فهم متون نهج البلاغه همیشه ساده نیست و گاه دشواری هایی دارد که عبور از آن ها نیازمند تجهیز به روشی علمی است؛ روشی که بر اساس اقتضائات نهج البلاغه تعریف گردد و به تناسب ویژگی های آن تنوع یابد. ویژگی هایی نظیر سبک، ساختار و محتوا از جمله مؤلفه هایی است که در فهم نهج البلاغه تأثیر می گذارد و سبب دریافتی متفاوت از آن می گردد. آنچه در این مقاله به بحث گذاشته شده، نگره ای روش شناختی است که با مطالعه تطبیقی میان دو دانش فقه الحدیث و زبان شناسی، درصدد ارائه رویکردی نو برای فهم نهج البلاغه است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که توجه به ساختار حدیث به عنوان یکی از عناصر زبان شناختی، نقش زیادی در روش فهم نهج البلاغه دارد و موجب شکل گیری رهیافتی به نام ساخت گرایی می گردد؛ رهیافتی که بر اجزا و کلمات متن تکیه دارد و از طریق کشف روابط معنایی بین آن ها در قلمرو بافت متن، به مراد متکلم نایل می آید.