مرگ اندیشی، در جریان اصلی روان شناسی و روان پزشکی، عموماً نشانه برخی اختلال های روانی، چون افسردگیِ عمده دانسته می شود. بسیاری از نظریه پردازانِ شاخص این دو رشته، نه تنها آن را نشانه بعضی اختلال ها می شمارند، هیچ قسمی از آن را نیز در فرایند درمان تجویز نمی کنند. از سوی دیگر، ائمه شیعه به شدت مرگ اندیش بوده اند و متون دینی پُر است از تجویز مرگ اندیشی به عنوان یکی از مؤلفه های قدرتمند تربیتی و سلامت روان. ضلع سوم، وجود روحیه خمود و رکود، و بی اعتنایی به پیشرفت و توسعه در میان افراد و جوامع مرگ اندیش است. این، در حالی است که این رکود و خمود اجتماعی، به هیچ وجه در میان بزرگان مرگ اندیشِ دینی یافت نمی شود و آنها نمونه های اعلای همت های بلند در تاریخ انسان هستند.بر این اساس، پرسش این مقاله آن است که با توجه به دو مسئله بالا، کدام تفسیر از مرگ اندیشی است که نه تنها رکودزا و خمودی آفرین نیست، بلکه به سلامت روان فردی و رشد اجتماعی منجر می شود؟ در جریان اصلی روان شناسی، رویکرد وجودی نگر، سنخی از مرگ اندیشی را از مهم ترین نشانه های سلامت روان و زمینه ساز آن می داند. به ادعای این مقاله، زبان آیات و روایات مرگ نیز نوعی زبان وجودی است که عموماً به جای تبیین مابعدالطبیعی مرگ، به تبیین وجودی نگر و نقش آن در زندگی انسان می پردازد. مقاله حاضر با استفاده از رویکرد وجودی نگر، به تبیین کلی روایات مرگ می پردازد و نشان می دهد که مرگ اندیشی از طریق برخی متغیرهای میانجی، زندگی را معنادار و اصیل می کند و این دو، از شاخصه های مهم سلامت روان هستند.