آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی، بر اساس فلسفه نیهیلیستی با هدف تبیین جایگاه انسان، در انتقاد به رویکردهای پیشین نسبت به انسان و در پی آن، ظلم هایی که مدرنیته و مانند آن به جایگاه انسان وارد کردند، نظامی را ارائه داد که در نتیجه آن، ابرمردی متولد گردید که حاصل اعتقاد به آن، مرگ خداوند بود. مکتب فکری نیچه، همچون سایر مکاتب بشری و الحادی، با موجی از مخالفت ها و انتقادات روبرو شد که سرانجام، در عین محکومیت و مواجه شدن با اشکالات فراوان، همچنان به عنوان اصلی ترین راهبرد نظام سلطه و سرمایه داری مدرنیته غرب قرار دارد. این مقاله، با روش کتابخانه ای و رویکرد توصیفی تحلیلی و انتقادی، تلاش می کند این نظریه را با تکیه بر آراء قرآنی آیت الله عبدالله جوادی آملی نقد کند. این تئوری با اصول و مبانی مختلفی همچون: اصل تنازع بقاء و طرفداری از مکتب قدرت، نسبیت گرایی، بنیادگریزی و مادی گرایی و ترجیح تن بر روان، در مقابل اندیشه های قرآنی و عقلانی است که بر عزتمندی، خلافت، کرامت و جایگاه ملکوتی انسان و هدفمندی هستی تأکید دارد. پایبندی به اصول و بنیادها، تلقی نادرست از اخلاق و نسبی دانستن مفاهیم اخلاقی، فهم نادرست نسبت به انسان، خلقت و اهداف آن و جایگاه او در عالم هستی، از جمله چالش های این نظریه به شمار می روند. نظریه ابرمرد، تناقضی درونی و بزرگ دارد که آن را از درجه اعتبار ساقط می سازد.

تبلیغات