سرمقاله: گردشگری درمانی
آرشیو
چکیده
در این نوشتار قصد آن نیست که به گردشگری سلامت یا گردشگری پزشکی بپردازیم، گرچه هردوی این حوزه ها زمینه مناسبی برای پژوهش های بیشتر هستند. در این مجال به طرح اولیه دو مفهوم در زمینه روانکاوی پرداخته می شود تا مسیری برای مطالعات بیشتر پیش روی محققان میان رشته ای بگشاید.مفهوم نخست روان درمانی وجودی / هستی گرایانه یا اگزیستانسیال است، این رویکرد روان درمانی، بر اضطراب های وجودی و غایی انسان تمرکز دارد که ریشه در «هستی» آدمی دارد. اساس این روان درمانی، متکی بر تجربه نیست بلکه عمیقاً شهودی است. دلواپسی های غایی بشر، تعارضاتی است که حاصل رویارویی انسان با مسلمات هستی است و گرچه رویارویی با آن ها نخست دردناک و وحشت آفرین است اما در نهایت شفابخش است و این چهار اضطراب بنیادین عبارتند از: «مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی». آنچه نظریه پردازان اگزیستانسیال بر آن اتفاق دارند این است که مهمترین «زمان» در رویکرد روان درمانی وجودی؛ زمان «حال» است. در این رویکرد فرد به انکشاف و اکتشاف درونی و وجودی خود نایل می شود و به تفکری عمیق در خصوص موقعیت اگزیستانسیال خود روی می آورد. این تفکر خارج از زمان است؛ تفکری درباره خویشتن خویش. گذشته و خاطرات فرد تا جایی اهمیت دارد که بخشی از هستی اکنون او را می سازد و بر چگونگی مواجهه او با دلواپسی های بنیادینش تأثیر می گذارد. روان درمانی اگزیستانسیال، نوعی روان پویشی 2 است. در این پارادایم رفتارهای قابل مشاهده افراد تابعی از فرایندهای درونی و رویدادهای پنهان شده در ذهن آن هاست. وظیفه درمانگر اگزیستانسیال، روبیدن و کنارزدن دلواپسی های روزمره و تفکر عمیق فرد درباره اضطراب های اساسی چهارگانه اوست. مفهوم دوم که در این مجال می تواند طرح شود، وسواس فکری - رفتاری3 است. وسواس هیجان یا تکانه ای است که به طور مکرر، غیرارادی و سمج و برخلاف میل شخص وارد ضمیر هوشیار او می شود و گاهی به قدری ناتوان کننده است که فرد را از انجام کارهای روزانه باز می دارد. وسواس از جمله اختلال های رایج در دنیاست و تقریباً از هر پنجاه نفر یک نفر در تمام یا برهه ای از عمر خود دچار این رنجش بوده است. این اجبار همیشه ناخوشایند است و لذت زندگی را از فرد مبتلا سلب می کند. معمولاً افراد بسیار منظم و کمال گرا بیشتر در معرض ابتلا به این اختلال هستند. جالب توجه این است که درمان پایدار این اختلال درمان شناختی است، به طوریکه لازم است فرد ساختار فکری، طرز نگرش و تفسیر خود از زندگی اش را تغییر دهد. همچنین افزایش سرتونین (هورمون شادی) در مغز و نیز تغییر موقعیت فرد، تغییر فضا و شرایطی که او را به انجام کارهای اجباری ناخوشایند وا می دارد، از جمله تقویت کننده های این مسیر درمانی است. سخن اینجاست که «گردشگری»، ظرفیت بالایی در درمان اضطراب های بنیادین و اختلال هایی همانند وسواس دارد. گردشگری ماهیتاً درمانگر است؛ گردشگری نظام معرفت افزایی است، زیرا سفر به مکان های جدید و مواجهه با فرهنگ، تاریخ، هنر و آداب و رسوم متفاوت نه فقط دانش و آگاهی گردشگر را افزایش می دهد که تفکر نقاد و خلاقانه او را نیز درگیر می کند. انواع مختلف گردشگری از سفر به مناظر بکر گرفته تا تجربه «گردشگری کم شتاب»: رها شدن در مقصد و بدون برنامه ریزی و کمال گرایی به استقبال غیرمنتظره ها رفتن؛ غلبه کیفیت بر کمیت؛ داشتن یک برنامه منعطف چیزی شبیه به یک کاوش؛ و یا «گردشگری خلاق» که تعامل با فرهنگ زنده است (و نه بازدید از میراث) و در آن مردم محلی از فروشندگان به آموزگاران و گردشگران از خریداران به یادگیرندگان ارتقای نقش می دهند. این ها همگی انواعی از گردشگری در دنیای امروز است که لاجرم فرد را از زندگی روزمره خود بیرون آورده و بالاتر می کشد. به ناچار زوایه نگاه همیشگی فرد به زندگی و پرسپکتیو او را تغییر می دهد. شرایط را برای تجربه زندگی اصیل و زیستن در حال مهیا می سازد. روزمرگی آدمی را به دام حسرت گذشته و ترس از آینده می کشاند، از روزمرگی در آمدن و خرق عادت کردن است که انسان را به درک زمان «حال» وا می دارد. گردشگری مجال لذت بردن از تجارب خاص و انحصاری است. گردشگری فرصت انکشاف «خود» و اکتشاف فرهنگ و آداب و رسوم و طرز نگرش و بینش«دیگری» است. گردشگری مجال یافتن معنا و ساختن معناست. گردشگری بالارفتن از هرم مزلو و رسیدن به قله خودشکوفایی است. گردشگری، یافتن خویشاند است؛ آفرینندگی است؛ لذت است؛ عبرت است، از غفلت سر برون آوردن است؛ فلسفیدن است و ... گردشگری ذهن را آرام می کند با جداکردن و دورکردن فرد از فشارهای زندگی عادت شده همیشگی؛ وسعت دید می دهد با آشنا شدن با محیط ها و فرهنگ های متفاوت؛ تنهایی و بی معنایی را کم رنگ می کند با فرصت نزدیک شدن به دیگرانی که قبلاً فرد شناخت و ارتباطی با آن ها نداشت. توسعه و رشد فردی ایجاد می کند با تجارب متفاوتی که دور از خانه و در مقصد فراهم می آید و مهارت و خلاقیتی که سفره آن در سفر پهن می شود و تساهل و رواداری که در زیستن با فرهنگ های دیگر نمود پیدا می کند. آغشته کردن جسم و جان در جامعه میزبان از همراهی در مراسم آیینی گرفته تا همنواشدن با موسیقی و رقص و شادی مردمان تا چشیدن مزه های مختلف تا هم صحبتی با هم نوعی با ظاهر و رفتاری متفاوت تا بازدید از سرگذشت گذشتگان، چنان زندگی را در حال به جریان می اندازد و حظ و لذتی ایجاد می کند که جا برای احساس بی معنایی، تنهایی، ترس از مرگ و وسواس های همیشگی بسیار تنگ می شود. این موارد پتانسیل بالای گردشگری را برای درمانگری وجودی و انواع اضطراب و وسواس نشان می دهد. اما بی شک برای یافتن رابطه های علّی دقیق تر «گردشگری تراپی» نیازمند و مستعد مطالعات و پژوهش های بین رشته ای فراوانی است.Tourism Therapy
In this text, we do not intend to focus on health or medical tourism, though both are worthy of further research. In this article, two concepts in the field of psychoanalysis are briefly introduced to pave the way for interdisciplinary scholars’ future research.The first concept is existentialist psychotherapy, which focuses on the existential and ultimate anxieties of human beings that stem from human “being”. This treatment is mainly based on intuition rather than experience. Humans› ultimate concerns are the conflicts caused by man›s confrontation with the realities of life. Even though such a confrontation is initially painful and scary, it is ultimately healing. These four basic concerns are «death, freedom, isolation, and meaninglessness.» What existential theorists agree on is that «now» is the most significant «time» in existential psychotherapy. In this approach, a person accomplishes inner and existential discovery and then reflects on his existential condition. This thinking is not limited to time and is about yourself. The past and memories of the individual are important as long as they make up his current being and affect how he deals with his fundamental anxieties. Existential psychotherapy is a type of psychodynamic therapy. In this paradigm, the visible behaviors of people are a function of internal processes and concealed events in their minds. The task of the existential therapist is to push aside daily worries person and make him/her think deeply about his/her four existential anxieties. The second concept that can be proposed in this field is obsessive-compulsive disorder (OCD). Obsession is an emotion or impulse that repeatedly, involuntarily, and unconsciously, and against a person›s will, enters his consciousness, and sometimes it is so debilitating that it prevents a person from doing daily tasks. Obsession is one of the most common disorders in the world. Almost one out of every fifty people suffers from this disorder at some point in their lives. This compulsion is always unpleasant and deprives the sufferer of the joy of life. Usually, very organized and perfectionist people are more susceptible to this disorder. It is interesting to note that the permanent treatment for this disorder is cognitive therapy. This means that the therapy requires the patient to change his intellectual structure, attitude, and interpretation of his life. Also, the increase of serotonin (happiness hormone) in the brain, the change of the person›s position, the change of space, and the conditions that make him do unpleasant forced work are among the boosters of this treatment path. The argument here is that «tourism» has a high capacity for treating fundamental anxiety and disorders such as obsession. Tourism is therapeutic in nature. As it is the epistemological system, it requires traveling to new places and encountering different cultures, histories, art, and customs. Tourism not only increases the knowledge and awareness of tourists but also develops their critical and creative thinking abilities. In today›s world, different types of tourism, from traveling to pristine landscapes to experiencing « slow tourism», being at the destination and embracing the unexpected without planning and perfectionism; giving more importance to quality than quantity; having a flexible schedule is something like an exploration; or «creative tourism,» which encourages interaction with living culture (and not visiting heritage) and promotes local people, from sellers to teachers, and tourists, from buyers to learners, inevitably take one out of his daily life and improve him. Inevitably, it changes his usual view of life and his perspective. It provides the conditions for experiencing an authentic life and living in the moment. Routine traps a person in regret for the past and fear of the future. Escaping from routine and breaking habits is what makes a person realize the time “now”. Tourism is an opportunity to enjoy special and exclusive experiences. Tourism is an opportunity to develop «self» and explore the culture, customs, attitude, and vision of «the other». Tourism is an opportunity to find and make meaning. Tourism is climbing Maslow›s pyramid and reaching the peak of self-actualization. Tourism is finding kindred; it is creativity, pleasure, edification, a way out of neglect, and philosophizing.Tourism puts one’s mind at rest by taking one away from the usual pressures of life; it broadens one’s perspective by familiarizing one with different environments and cultures. It reduces isolation and meaninglessness by providing the opportunity to get close to others with whom one does not know or have a relationship. It fosters personal development and growth through diverse experiences, which can be gained far from home and at the destination. It develops one’s talent and creativity through travel, and tolerance and acceptance through living with people from various cultures. It creates joy and happiness by immersing one’s body and soul in the host community, which can occur through attending traditional rites and harmonizing with the music, dance, and happiness of the people, experiencing various flavors, talking with fellow humans with different appearances and behaviors, and visiting the history of the past. Such a flow of life leaves no room for feelings of meaninglessness, isolation, fear of death, and constant obsessions.These cases demonstrate the high potential of tourism for existential therapy, healing various types of anxiety and obsession. However, establishing more specific causal correlations in “tourism therapy” requires a lot of interdisciplinary studies and research.