آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۶

چکیده

تحلیل ساختاری آثار ادبی به دلیل بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی حاکم بر آن ها، به درک و دریافت شایسته تر آثار ادبی منجر می شود و با کمک نتایج حاصل از این تحلیل ها می توان به شگردهای خلق آثار مختلف دست یافت و الگوهای مناسب تحلیل هر اثر را کشف کرد. یکی از روش های تحلیل ساختاری آثار ادبی، الگوی روایی آلژیرداس گریماس است. کاربرد فرایندها و الگوهای روایت شناسی و نشانه – معنا شناسی گریماس در شناسایی ساختار کلی روایت و هم چنین تحلیل متون منثور و منظوم فارسی امری ضروری به نظر می رسد و می توان در متون مختلف با نگاهی نقادانه در پی اثبات یا رد این الگوها در جریان تولید معنا نتایج قابل ملاحظه ای ارائه داد.  بسیاری از داستان های شاهنامه بر اساس نظریه گریماس بررسی شده اند. شماری از این داستان ها، در برگیرنده جلوه های جادو و جادوگری هستند و در این زمینه  نیز مطالعات فراوانی صورت گرفته؛ اما تا کنون پژوهشی در خصوص دستور زبان روایت جادو و جادوگری در شاهنامه انجام نشده. هدف از این پژوهش، بررسی ساختار طرح و تحلیل الگوهای کنشی و شناخت سازوکارها و عناصر شکل گیری تولید معنا در روایت جادو و جادوگری در داستان رستم و اسفندیار و بررسی چگونگی تأثیر جادو بر ساختارهای این روایت است. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد آن جا که پای کنش گران غیرانسانی (جادویی) به داستان های شاهنامه باز می شود، این کنش گرها نقشی اصلی در شکل گیری و پیش برد روایت ایفا می کنند و کنش گران انسانی را به حاشیه می رانند و در حقیقت یک دستورزبان ویژه برای آثار حاوی جادو، خلق می کنند. کشف و شناخت این دستورزبان خاص و ویژگی های منحصر به فرد سبک نویسنده، می تواند محققین را یاری کند تا بتوانند سره یا ناسره بودن برخی از آن چه به صاحب اثر نسبت داده شده است را ثابت کنند

The study of narrative grammar in the tale of Rostam and Esfandyar based on the Greimas narrative theory

Structural analysis of literary works due to the study of intertextual elements and the discovery of their overall pattern leads to a better understanding of the literary works and with the help of the results obtained from such analysis one can unravel the mysteries underlying the creation of different works and discover the appropriate patterns for their analysis.  One of the methods to analyze the structure of literary works is the Greimas narrative model.  The application of the processes and narratological, semiotic, and semantic patterns that Greimas propose in order to recognize the overall structure of a narrative and also the analysis of Persian texts whether in prose or verse seems an essential task.  Casting a critical look over variety of texts in search of meaning either to prove or disprove the patterns could entail significant results.  Many tales in Shahnameh were investigated according to Grimas theory.  A number of these tales include manifestations of magic and sorcery and in this regard numerous studies had been conducted, yet till present a  research regarding the grammar of magic narrative in Shahnameh had not been conducted  The purpose of this article is to study the structure of the plot, to analyze the active patterns, to recognize the mechanisms and the elements involved for production of meaning in the magic and sorcery narrative in the tale of Rostam and Esfandyar, and to study the impact of magic on the structures of this narrative.  The conclusion drawn from the research show that where ever in Shahnameh tales inhuman, magic actors are involved they play the major role in forming the tale and moving it forward leaving the human actors behind.  In fact a particular grammar gets created for the works concerning magic.  The discovery and identification of this kind of grammar and unique characteristics of the author’s style could help researchers verify the attributions given to the author of the literary work.

تبلیغات