حکومت های ناصری و پهلوی با تأسیس سازمان های حافظه، انجام برنامه های حافظه و ابداع سنت به اعمال قدرت در «حافظه شهری» دست زدند. از سوی دیگر، سیاست فرهنگی حکومت ناصری و پهلوی سبک های «نوسازانه» را در نقاشی، شهرسازی، معماری و مجسمه سازی شهری ایران حاکم کرده بود. در حقیقت گسترش نصب مجسمه های شهری در ایران با تثبیت نوسازی عجین است. از طرف دیگر، اقشار سنتی و مذهبی با نمایش و نصب مجسمه در انظار عموم مخالف بودند. مجسمه های ناصرالدین شاه و گرشاسب در باغشاه و میدان حر دو میراث گران بهای نوسازی است. نگارندگان در این مقاله با نشانه شناسی این مجسمه ها در جست وجوی فهم چگونگی روابط قدرت و حافظه حاکم بر آن ها هستند. مجسمه ناصرالدین شاه در روابط اجتماعی حاصل از ساز و کار قدرت «حاکمیت مند» خلق شده است. روابط قدرت حک شده در این مجسمه سیاست حافظه «تجددخواهی» را باز تولید کرده است. مجسمه گرشاسب در بستر روابط اجتماعی برساخته از ساز و کار قدرت «انضباطی» آفریده شده است. ساز و کار قدرت پنهان در این مجسمه سیاست حافظه «باستان گرایی» را بازسازی کرده است. با وجود سقوط حکومت پهلوی با انقلاب اسلامی و براندازی ساز و کار قدرت انضباطی با جهانی سازی این میراث ۸۵ ساله- مجسمه گرشاسب- با تغییر نام به «حر» به حیات خود ادامه داد. مجسمه گرشاسب پیوند میان حافظه باستانی و اسلامی را نمایش داده است. از طرفی، حصارکشی و مرزبندی های ساختگی ساز و کار قدرت انضباطی و سیاست حافظه باستان گرایی را آشکار کرده است. در حقیقت حافظه جمعی و شهری یک مجموعه به هم پیوسته است.