پس از پیروزی مجاهدین بر رژیم کمونیستی افغانستان در سال ۱۹۹۲، جنگ داخلی میان گروه های مسلح مجاهدین به وقوع پیوست. عمده این جنگ ها میان دو نیروی پشتون (حکمتیار) و تاجیک (مسعود) اتفاق افتاد. فهم و تفسیر صحیح از این منازعه، اهمیت اساسی و راهبردی دارد. انگیزه ای که می توان برای آغاز این درگیری و تنش داخلی تصور کرد را تحت عنوان اسطوره زعامت می توان تفسیر کرد. سؤال این است که جنگ داخلی در افغانستان از طریق اسطوره زعامت چگونه قابل تبیین است؟ برای تحلیل این موضوع، از رویکرد اسطوره سیاسی و فهم اشمیتی از امر سیاسی استفاده شده است. نتیجه ای که از این پژوهش حاصل شد این است که اسطوره زعامت به تمایز دوست و دشمن و آنتاگونیسم انجامید. این آنتاگونیسم و دیگری سازی، گروه های قومی را به موجودیت های سیاسی تبدیل کرد و باعث جنگ و درگیری نظامی شد. فتح کابل به مثابه آیکونی بود که کل اسطوره زعامت را به یاد می آورد. به دلیل اهمیت نمادین فتح کابل، مناقشه ها و تنش های سیاسی مخصوصاً بین دو قوم تاجیک و پشتون بر سر فتح کابل اتفاق افتاده است. در ۱۹۹۲ با فتح کابل توسط نیروهای مسعود و ربانی این اسطوره شکسته شد. حکمتیار به عنوان یکی از رهبران و نخبگان پشتون این مسئولیت تاریخی را بر دوش خود احساس کرد که این اسطوره را احیا کند. نتیجه مستقیم این امر، تنش و درگیری نظامی در کابل بود.