موضوع این پژوهش، سنجش میزان قوم گرایی سیاسی قوم تالش و هدف آن، تبیین رابطه ی متغیر احساس محرومیت نسبی با قوم گرایی سیاسی این قوم است. قوم گرایی سیاسی یکی از گونه های قوم گرایی است که بر اساس آن، یک قوم علاوه بر تلاش برای حفظ تمایزات خود با اقوام دیگر، خواهان مشارکت در قدرت سیاسی بر اساس مؤلفه های قومی است. چارچوب نظری این مقاله نظریه ی رابرت گر است که احساس محرومیت نسبی را علت خشونت سیاسی می داند. در این مقاله، خشونت قومی و به طور خاص قوم گرایی سیاسی به عنوان یکی از مظاهر و مصادیق خشونت سیاسی در نظر گرفته شده است. روش مورد استفاده در این پژوهش، پیمایش و ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسش نامه است. جامعه ی آماری پژوهش، کلیه افراد 15 سال و بالاتر در شهرستان های تالش نشین گیلان هستند که با استفاده از فرمول کوکران تعداد 480 نفر به عنوان حجم نمونه تعیین گردیده است. اعتبار ابزار پژوهش با استفاده از روش اعتبار صوری و پایایی آن با استفاده از آلفای کرونباخ تأیید شده است. نتایج تحقیق، در بخش توصیفی نشان می دهد که پاسخ گویان پژوهش از قوم گرایی سیاسی در سطح بالا و از احساس محرومیت نسبی در همه ی ابعاد در حد متوسط برخوردارند. بررسی آزمون فرضیه ها نیز نشان می دهد که هر سه متغیر احساس محرومیت نسبی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی-اجتماعی با قوم گرایی سیاسی رابطه دارد، هرچند احساس محرومیت نسبی فرهنگی بیشترین تأثیر را بر قوم گرایی سیاسی دارد. در پایان راهکارهایی برای کاهش قوم گرایی سیاسی و تقویت همبستگی ملی در میان قوم تالش ارائه گردیده است.