چکیده

پدیدهٔ فقر، معضلی پیچیده است که نه به راحتی می توان برای آن راه حلی ارائه کرد و نه حتی آن را تعریف یا اندازه گیری کرد. با وجود پیشرفت های چشم گیر بشر در عرصه های مختلف، هنوز بیش از ۶۰۰ میلیون نفر در جهان وجود دارند که در تلاش برای به دست آوردن یک وعده غذای کافی هستند. این بحران، همپای بحران تغییرات اقلیمی، از مبتلا به ترین مسائلی است که امروزه گریبان بشر را گرفته و روزانه تاثیرات آن ملموس تر می شود. با وجود تحقیقات بسیاری که بر روی اثرات مخرب فقر شده، اما بسیاری از متفکرین همچنان این مسئله را به عنوان یک مسئلهٔ حاشیه ای در نظر گرفته و حتی کمک به فقرا را امری بی ثمر می دانند. در مقابل این افراد نظریه پردازان بسیاری ضمن رد استدلال های ایشان، به اهمیت و ضرورت کمک به فقرا و ریشه کنی فقر در جهان پرداختند. از این رو، ما در این پژوهش با روشی توصیفی و تحلیلی، ضمن بررسی مسئلهٔ فقر و ابعاد ویرانگر آن به بیان نظر فیلسوفان اخلاق در ساحات فایده گرایی و وظیفه گرایی در این زمینه پرداخته و تا حد توان، انتقاد های وارد به هر یک از آن ها را مطرح کردیم. در نهایت به این نکته رسیدیم که با توجه به تمام آراء مطرح شده، به نظر می رسد کمک به فقرا و گرسنگان جهان، نه تنها ضروری است، بلکه یک وظیفه و الزام اخلاقی است که در صورت بی توجهی به آن، زندگی ما هر چه باشد، اخلاقی نخواهد بود.

تبلیغات