نگاه ابوریحان بیرونی (د. 442ه.ق.) به تاریخ ایران باستان با گذر از رویکردهای سیاسی محض و معطوف به قدرت، خصلتی فرهنگی- انتقادی به خود گرفته است. چنین بینشی، محصول چند عامل مهم، هم چون گستره گفتمان ایران گرایی در این دوره و تمایزات رویکردی روش شناختی بینش تاریخی ابوریحان بوده است. مسئله اصلی پژوهش حاضر، تحلیل و تبیین این خصلت های چندگانه در روایت ابوریحان بیرونی از تاریخ ایران باستان است. نتایج پژوهش نشان می دهد، رویکرد فرهنگی ابوریحان به تاریخ باستانی ایران هم جنبه های اسطوره شناختی و هم ابعاد تاریخی آن را به شیوه ای دور از جانب داری و تعصب در برمی گیرد و نگرش های فقط سیاست محور و معطوف به قدرت را در نظام تاریخ نگاری ایرانی اسلامی به چالش می کشد و سرانجام دریچه ای نو نسبت به بازخوانی مجدد این دوره از تاریخ ایران می گشاید که خودآگاه یا ناخودآگاه، خادم مسئله هویت ایرانی شده است