هرمنوتیک یعنی نظریه و عمل تأویل. عوامل تأویل گرایی گسترده و انگاره قرائت پذیری دین در مغرب زمین و به ویژه تاریخ مسیحیت عبارتند از: ابهام و ایهام در آموزه های دینی،تناقض ها و تعارض ها در مورد زندگی و سیره حضرت عیسی (ع)، چالش دین و خرد،ناسازگاری دین و دانش،تنگنای شریعت مسیحیت. اما آیین اسلام به سبب ویژگی های وحیانی بودن، یگانگی و یک دستی، سازگاری با عقل و علم، جامعیت، پویایی و برخورداری از اصل اجتهاد، مسلماً در معرض تهدید هیچ تنگنا و کاستی ای نبوده تا برای رفع آن، از تراوشات اندیشه بشر معمولی بهره بگیرد و با قوانین زمینی درآمیخته شود. پس هرمنوتیک در دامان دیانت مسیحیت با آن پیشینه و سیر تاریخی سر برآورد تا گیر و گره های آن را بگشاید. افزون بر این، معرفت شناسی نسبیت گرایانه در پیدایش هرمنوتیک فلسفی و در پی آن انگاره قرائت پذیری دین نقش بسیار داشت. رهاورد هرمنوتیک فلسفی عبارتند از: 1- مفسر محوری 2- بی ثباتی فهم و تفسیر متن 3- عدم فهم و ادراک عین متن 4- برداشت ها و دریافت های تفسیری نامحدود 5- نبودن هیچ منطق و معیاری برای صحت فهم و تفسیر 6- نسبیت گرایی تفسیر به معنای روشن نمودن مراد و مقصود خداوند از کتاب پیروزمندش است و تأویل، برگرداندن آیه است از معنای ظاهری به معنای محتمل. تفسیر به رأی همان تبیین ناصواب از گفتار خداوند- با تکیه بر گمان، استحسان و هوای نفس است که طبعاً برون از راه عقل و شرع و نیز بر خلاف مراد و مقصود خداوند و صاحب متن خواهد بود. موضع معتقدان به هرمنوتیک فلسفی، افراطی تر و ویرانگرتر از پیروان تفسیر به رأی است. زیرا اینان هم متشابهات و هم محکمات را به تأویل می برند و هم فهم و تفسیر عینی و مؤلف مدار را تخطئه می کنند. هم قرائت ها را بی پایان می دانند و هم مرزی و معیاری برای تشخیص فهم و تفسیر معتبر از نامعتبر نمی شناسند. هم تفسیر را بی ثبات می دانند و هم گرفتار نسبیت گرایی و آشفتگی فهم در متون دینی اند.