یکی از راه های شناخت ادبیات یک دوره، نقد و بررسی دقیق آثار ادبی و قضاوت بر مبنای واقعیّت های موجود آن دوره است. شعر دوره مشروطه که حدّ واسط شعر سنتی و شعر نو محسوب می شود، از جهات گوناگون درخور توجه است. در این مقاله به دنبال آن هستیم که به بررسی نقد بلاغی دوره مشروطه با تأکید بر اشعار میرزاده عشقی و ابوالقاسم لاهوتی به عنوان دو شاعر مهم این دوره بپردازیم. برخلاف تصور رایج، نقد بلاغی تنها در شناخت مباحث علم بیان منحصر نمی شود و طبق نظر ادیبان، بررسی صنایع بدیعی نیز بایستی در این حوزه گنجانده شود. از این رو در این مقاله ضمن بررسی تشبیه، استعاره و کنایه، به بررسی صنایع تأثیرگذار بدیعی دو شاعر نیز پرداختیم و این صنایع بدیعی را بر اساس فلسفه شکل گیری و معیارهای زیبایی که کمتر بدان پرداخته شده، طبقه بندی کرده ایم. از آنجا که نیروی تخیّل در ساختن مجاز دخیل نیست و مجاز مُرسل توسط شاعر ساخته نمی شود، مجاز را مورد تحلیل قرار ندادیم. از رهرو این پژوهش جدا از شناخت بیشتر دو شاعر، دریافتیم که با وجود عوام گویی شعر دوره مشروطه، شاعران این دوره استفاده از صنایع بلاغی را کنار ننهاده اند و تنها از جنبه زینت نیز بدان ننگریسته اند؛ بلکه از این صنایع در جهت بیان معضلات و مشکلات جامعه سود جسته اند تا بدین واسطه بر مخاطبان خود تأثیر بگذارند و آنها را ترغیب به ایجاد تحوّل و تغییر نمایند.