یکی از مباحث مرتبط با موضوع قرآن و فرهنگ زمانه، پنداره ی وجود آیاتی مطابق با باورداشت مخاطبان عصر نزول اما مخالف با علم، در قرآن کریم است. پذیرش این پنداره بر صلاحیت و مرجعیت علمی قرآن بر دیگر حوزه های دانش بشری، از جمله علوم تجربی و علوم انسانی تأثیر مستقیمی دارد. برخی قرآن پژوهان بر این اندیشه اند که استفاده از باورهای مخاطبان عصر نزول(هرچند بر خلاف علم باشند) بدون تأیید یا تکذیب آن باورها یک روش عقلائی و یک انتخاب آگاهانه برای هدایت است و نقصی بر قرآن محسوب نمی شود. از نظر آنان قرآن به قصد تربیت و هدایت عرب جاهلی و با توجه به قدرت درک و فهم آنان، با آگاهی و به عمد آموزه هایی را که منطبق با فهم عرب حجاز از جهان و طبیعیات بوده انعکاس داده است. از این رو نمی توان از قرآن انتظار داشت به عنوان منبعی برای معرفت درباره چگونگی کیهان و انسان سخن بگوید و گزاره های آن واقع نما باشد. پژوهش پیش رو با روش تحلیلی انتقادی به بررسی این پنداره پرداخته و در نهایت به این نتیجه رسیده است که قرآن کریم با سه رویکرد نکوهشی، پیرایشی و پذیرشی با باورهای عصری برخورد کرده است و التفات قرآن به هدایت و ارشاد مخاطب خود به گونه ای نبوده که مضامین باطل و باورهای خرافیِ برخاسته از جهل در درون مایه وحیانی آن راه یابد. همچنین آیاتی که به عنوان شاهدی بر تعارض قرآن و علم مطرح شده است، چیزی جز تفسیر قرآن بدون توجه به معیارهای صحیح تفسیر و تحمیل فرضیات علمی غیر قطعی بر آیات قرآن نیست. استشهاد به تفاسیر مطابق با باورهای عصری برای دفاع از این نظریه نیز ناشی از مغالطه قرآن و کلام مفسّران است. همچنین این نظریه با جاودانگی و قداست قرآن منافات دارد و موجب بی اعتباری مضامین قرآن و بی اعتمادی مخاطبین قرآن می شود.