توسعه مراکز آموزش عالی، تقاضا و رقابت برای حضور زنان در دانشگاه و زمینه های آگاهی آنها از حقوق خود را افزایش داده است. تجربه فضای دانشگاهی، از طریق ایجاد خرده فرهنگی که در نهاد اجتماعی دانشگاه جریان دارد، با تاثیر بر ساختار فکری، هویتی و شخصیتی زنان، نقش سازنده ای در آگاهی بخشی و برساخت صورتبندی جدید از هویت زنان داشته است. تحول دیدگاهی که منجر به ایجاد هویت بازاندیشانه است؛ هویتی که دایما در خویشتن، بازنگری انتقادی دارد. در این پژوهش با استفاده از رویکردهای مردم نگارانه و تکنیک نظریه زمینه ای به فرایند برساخت هویت جدید زنان با تاکید بر زنان متاهل و شاغل و دانشجو پرداخته شده است. نتایج نشان می دهد که پیامد تحصیلات عالی برای زنان در حین انجام وظایف سنتی و خانه داری، کسب مهارت و بینش هایی متفاوت از گذشته و نظام فکری و ارزشی نو و ترکیبی از نقش های سنتی و جدید است که منجر به بر ساخت هویتی تلفیق شده با خصلت فردگرایی خود مدار و بازاندیش در دو ساختار اولیه و ثانویه شده است که زمینه های تغییر سبک زندگی فردی و اجتماعی آنها را از طریق استراتژیهای بازنگری شده فراهم می نماید. از این لحاظ دانشگاه نقش محوری در کارگزاری تغییر را دارد.