حوزه های تخصصی:
شماره صفحات: ۵۲-۶۵
دریافت مقاله   تعداد دانلود  :  ۷۲۴

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۲

چکیده

یک زمانی پزشک فقیری از اهالی بغداد به نام اَسَد بن گَنی بود که هرگز بیماران کافی و حتی یک بیماری واگیردار در طول دوره اش نداشت تا با آن خرج زندگی اش را درآورد، زیرا او فاقد ۳ صفت بود که هرکسی خواهان آن بود: او نه اهل سوریه و نه مسیحی بود و همچنین از محصلان دانشگاه جندی شاپور نبود: اول از همه به بیماران پاسخ می داد، من مسلمانم و این قبل از اینکه من پزشک بشوم و حتی قبل از تولدم آشکار بود، زیرا مسلمانان در علم پزشکی موفق نیستند. علاوه بر این من به جای صلیب، گابریل، یوحّنا یا بِرا، اَسَد نام دارم. عنوان افتخارآمیز من «اَبوالحَریت» است، در حالیکه باید «اَبوعیسی، اَبوزَکَریا یا اَبوابراهیم» باشد. من لباس سفید پنبه ای می پوشم، اگرچه باید پیراهن ابریشمی سیاه بپوشم. من به جای معرفی خودم با زبان مردم جندی شاپور به زبان عربی صحبت می کنم.

تبلیغات