چکیده

هدف مقاله حاضر، بررسی زمینه های تاریخی گرایش پهلوی دوم به سمت نظم سلطانیسم و کاهش مقبولیت آن در روند دگرگونی سیاسی ایران می باشد. شاه در سال های پس از کودتای 28 مرداد، با افزایش قدرت فردی و تجمیع منابع ثروت و قدرت در دست خود و به حاشیه رانی نیروهای مخالف عمده از قبیل ملیون و حزب توده سعی داشت با تکیه بر عناصر سنتی و باورهای ملی، اقتدار سیاسی خود را مشروع قلمداد کند. وی متأثر از شرایط مناسب داخلی و بین المللی مبادرت به انجام نوسازی کرد. تغییرات ساختاری شاه در نتیجه سرکوب و انزوای احزاب آزاد و نهادهای مدنی و در جهت تثبیت هژمونی دستگاه حاکم و تضعیف نیروهای مخالف پیاده گردید و با نظم سنتی سیاسی و تضاد با ارزش های مردم قلمداد گردید. این پژوهش درصدد است با روش پژوهش تحلیل محتوای تاریخی و بهره گیری از الگوی نظری سلطانیسم، به بررسی زمینه های تاریخی گرایش شاه به نظم سلطانی و علل کاهش مقبولیت آن بپردازد.

تبلیغات