مرجعیت شیعه در تحولات اجتماعی سیاسی معاصر ایران، حضوری پررنگ و با نقش های متفاوت و گاه متضاد داشته است. چنین حضوری، گاه درجهت کنشگری و مبدأ تغییر واقع شدن بوده است (حضور فعال شماری از علما و مراجع برجسته در جریان انقلاب مشروطه)، گاه درجهت تأثیرپذیری و واکنش در مواجهه با تحولات بوده است (مواجهه با مدرنیزاسیون اجباری رضا شاه در ایران) و گاه در قالب سکوت و انفعال ظاهر شده است (سکوت مرجع وقت شیعه در تعارض دولت مصدق با دربار و دولت انگلیس در جریان ملی کردن صنعت نفت). مرجعیت همواره پیش قراول یا دنباله روی تحولات اجتماعی نبود؛ بلکه مانند گروه های اجتماعی دیگر، به مثابه ی عاملی اجتماعی، در رویارویی با این تحولات، هم تأثیرگذار بود و هم تأثیرپذیر؛ هم دچار قبض و محدودیت و افول می شد و هم به گسترش نفوذ و عمل خود می پرداخت. با در نظر گرفتن چنین جایگاهی برای مرجعیت، نتیجه می گیریم که در بررسی سیر تاریخی مرجعیت شیعه در ایران، خود را به مناسبات، تحولات و تعاملات درونی مرجعیت و حوزه ی علمیه محدود نکنیم و مرجعیت را در زمینه ی بزرگ تر اجتماعی سیاسی مورد بررسی قرار دهیم.
در این مقاله، با در نظر گرفتن این مسئله، به بررسی سیر تاریخی مرجعیت و برهم کنش آن با جامعه و حکومت در دوره ی مرجعیت واحد آیت الله بروجردی می پردازیم. باتکیه بر داده های شفاهی حاصل از گفت وگو با ملازمان، نزدیکان و شاگردان آیت الله بروجردی و منابع تاریخی و مقالات پژوهشی مرتبط، برهم کنش مرجعیت با جامعه و حکومت را در چهار محور «بررسی زمینه ی اجتماعی سیاسی»، «بررسی وضعیت حوزه ی علمیه»، «مناسبات مرجعیت و جامعه» و «مناسبات مرجعیت و نظم سیاسی» بررسی می کنیم.