آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

مقاله حاضر که حاصل مطالعه جامعه شناختی مثنوی مولاناست، به یکی از مقوله های این نظریه، یعنی جامعه شناسی سیاسی می پردازد و نشان می دهد که به رغم واقعیت گریزی های مثنوی، بسیاری از اندیشه های مربوط به حکومت و حاکمان در خلال مباحث دیگر، در این اثر مطرح شده است. مولانا به مسایل سیاسی و اجتماعی عصر خویش اشارت های معدودی دارد اما در باب مسایل عمومی تر، بسیار سخن گفته و دیدگاه خاص خود را نسبت به این مسایل مشخص کرده است از آن جا که او اندیشه های خود را در قالب تقابل های دو گانه عرضه می دارد، در این مورد نیز از دو دسته حاکم که از نظر سیاست گذاری و حکم رانی با یک دیگر در تقابل اند، سخن می گوید بنابراین در مرکز نظریه او دو حکمران، یکی فرعون به مثابه مثلا اعلای استبداد و استکبار و دیگری حضرت سلیمان به مثابه نماد دادگری، معرفی می شوند. در بخش های مختلف این مقاله از خودکامگی و ستمگری پادشاهان و نیز از بیداری که عمال اینان بر مردم روا می دارند، نمونه هایی آورده ایم سپس از سعایت های درباریان علیه یک دیگر سخن گفته و نشان داده ایم که اگر چه سعایت هست و انگیزه های متفاوتی دارد، اگر شاه دهن بین باشد، فاجعه رخ می دهد و گرنه سعایت بی تاثیر است. از وزیران نیک و بد هم که پس از شاهان قدرتمند ترین افراد حوزه فرمان روایی اند، به اجمال بحثی به میان آمده است و سرانجام نشانه های شاه آرمانی را در مثنوی آورده ایم.

تبلیغات