با وجود پژوهش های گُسترده ای که درباره تاریخ و فرهنگ ساسانیان انجام گرفته است، تا کنون تنها به گونه ای شتاب زده به شیوه شاه-گُزینی در دستگاه پادشاهی ساسانیان اشاره شده و هنوز این موضوع تا اندازه زیادی ناشناخته و ابهام آلود مانده است. گزارش های تاریخی نشان می دهد که در دوره نیرومندی دستگاه پادشاهی ساسانی، پادشاهان پیش از مرگ خود شاهزاده ای را به عنوان ولیعهد تعیین می کرده اند، و در دوره ناتوانی آن خاندان، بزرگان و اشراف و هموندان خاندان-های نژاده شاهنشاهی در گردهمآیی خود، به خواست خویش هموندی از تُخمه ساسانی را به تخت شهریاری می نشانده اند. در نامه تنسر به گُشنسپ، شاه گُزینی ساسانی به شیوه ای دیگرگونه و ناهمخوان با گزارش های تاریخی دیگر بازتاب یافته است، و موبدان موبد، دبیران مهشت و سپاهبد سپهبذان، شاه گُزینان همیشگی دوره ساسانی خوانده شده اند. در این مقاله، کوشش خواهد شد که به جای «ساختگی» خواندن شیوه شاه گُزینی بازتاب یافته در نامه تنسر به گُشنسپ، پاسخی پذیرفتنی تر به این ناهمخوانی و ناسازگاری گزارش نامه تنسر با دیگر نوشته های تاریخی داده شود.