مطالب مرتبط با کلیدواژه

دلوز و گاتاری


۱.

شخصیتهای متامدرن در رمان تَنی هنرمند اثر دان دلیلو: فردیتهای درختی و ریزوماتیک(مقاله علمی وزارت علوم)

تعداد بازدید : ۱۶۰ تعداد دانلود : ۱۱۱
به باور برخی منتقدان، در رمان های مدرنیستی، صرفاً شخصیت های مدرن و در رمان های پسامدرن فقط هویت های پسامدرن به تصویر کشیده می شوند. درحالیکه شخصیت هایِ رمان تَنی هنرمند (2001) اثرِ رمان نویس برجسته آمریکایی دان دلیلو علاوه بر مدرن بودن، پسامدرن نیز هستند. هدف پژوهش حاضر مطالعه ویژگی های شخصیتی کاراکترهای اصلی این رمان به منظور فراتر رفتن از چهارچوب های قراردادی و از پیش تعیین شده برای آن هاست. از آنجایی که متامدرنیسم بر پایه نوسان بین مدرنیسم و پسامدرنیسم بنا شده است، این پژوهش از دیدگاه منتقدانی چون توماس ورمِلن و رابین آکر (2010) در مورد متامدرنیسم بهره گرفته است تا به بررسی همنشینی های نوسانی بین مدرنیسم و پسامدرنیسم بپردازد. بعلاوه، مفاهیم فردیت درخت وار و ریزوماتیکِ دلوز و گاتاری (1987) نیز برای واکاوی عمیق تر شخصیت های اصلی رمان بکار گرفته شده است. یافته های مطالعه حاضر نشان می دهد که شخصیت های رمان در حال گذار از نَفْس، رهایی از قید تَن و دیگری شدن هستند. همچون آونگی بینابین ویژگی های متضادِ همنشین نوسان می کنند و پویایی هردو هیچکدام را به نمایش می گذارند. به عبارت دیگر، شخصیت های تَنی هنرمند، بین فردیت و چندگانگی، مدرن ماندن و پسامدرن شدن، با خودْ ماندن و دیگری شدن، و درخت وار بودن و ریزوماتیک شدن درحال نوسان اند. بنابراین، کاراکترهای اصلی این اثر دلیلو، لورن هارتِکه هنرمند و آقای توتل، شخصیت های متامدرنی هستند که تلفیق نوسانی بین ویژگی های متقابل مدرن و پسامدرن را به نمایش می گذارند.
۲.

چالش های کارآموزی در ایران؛ پیوند مسیر به ریزوم (مطالعه موردی: رشته آموزش و بهسازی منابع انسانی)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: برنامه درسی آموزش عالی پساکیفی ارتباط دانشگاه و صنعت دلوز و گاتاری ریزوم فوکو

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴ تعداد دانلود : ۳
این مقاله با هدف بررسی چالش هایی که کارآموزان در طی فرایند کارآموزی با آن مواجه هستند، انجام شده است. کارآموزی، از جمله برنامه های کاربردی دانشگاه ها برای ایجاد ارتباط با بخش های خدماتی و اقتصادی جامعه شناخته می شود. دانشگاه ها از طریق این برنامه ها سعی در ارتقاء مهارت هایی دارند که موردنیاز محیط کار است. چنین دیدگاهی به کارآموزی، تفکری بنیادگرایانه را نشان می دهد که در آن کارآموزی نه فرصتی برای ساخت دانش، بلکه ابزاری برای کسب وظایف و مهارت های مشخص محسوب می شود. این مقاله با یک تحلیل پساکیفی، و رویکردی پساساختارگرایانه، به شناسایی ساختارها، الگوهای ذهنی و گفتمان هایی پرداخته است که مانع از انجام کارآموزی شده اند. گفتمان هایی که نه تنها اعضای سازمان را تحت سلطه خود درآورده است، بلکه فرصت دستیابی به یادگیری و ساخت دانش را از کارآموزان ربوده است. به این منظور، در پژوهش حاضر، با 12 نفر از کارآموزان رشته ی آموزش و بهسازی منابع انسانی و 29 نفر از مدیران و کارکنان سازمان های دولتی و خصوصی در تهران گفتگو شده است. نتایج نشان داد، آنچه در دوره های کارآموزی اجرا می شود، لزوما منطبق با ابعاد رسمی و اهداف ترسیم شده آن نیست، تاملی انتقادی نشان می دهد که در پشت این تصویر نمایشی، برنامه درسی پنهانی وجود دارد که ما را با آنچه در فرایند کارآموزی رخ می دهد، مواجه می سازد. امیدواریم شناخت این الگوهای ذهنی و گفتمان های غالب به اعضای سازمانهای ایرانی و کارآموزان این رشته کمک کند تا از سیطره ی این گفتمان ها رها شوند تا فرصتی برای کارآموزان فراهم کند که فرایند کارآموزی را نه در یک مسیر خطی و بنیادگرایانه بلکه در رویکردی ریزوماتیک برای ساخت دانش پیش ببرند.