مطالب مرتبط با کلیدواژه

هرمنوتیک سیاسی


۱.

روش شناسی هرمنوتیک سیاسی در سبک جستارنویسی فردریک جیمسن(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: فرانقد ترارمزگذاری هرمنوتیک سیاسی فردریک جیمسن

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۳۸ تعداد دانلود : ۱۲۳
متون فرهنگی همواره محل انتزاع محتوای اندیشه اند، همچنان که محل نزاع میان محتوای اندیشه و طرز بیان آن؛ حال آنکه تفکر دیالکتیک همچون محور مواصله این دو ساحتِ منفصل عمل می کند، تا با فراروی از حدفاصل موضوع و روش شناسی تحلیل، فاصله را از این میان بردارد. هرمنوتیک سیاسی، واکاوی روساخت متن فرهنگی است به شیوه ای دیالکتیکی، و به قصد بازسازی محتوای پنهان آن؛ و روش شناسی دیالکتیک، مربوط می شود به قرینه سازی متناقض نمای هر پدیده با عکس آن پدیده. این گونه وارون نمایی تناقض بنیاد را فردریک جیمسن (1971 و 1981) فراگشتی ماهیتاً درزمانی تعریف می کند که همواره میان قطب های متضاد در جریان است. درک تمام وکمال چنین دگرگشتی، به باور جیمسن، نیازمند شست وشوی نگرش دیالکتیکی در بحر جزئیات تاریخی است. هرمنوتیک سیاسی، که در اصل برای سامان بخشی به آشفته بازار تفسیر متون روایی صورت بندی شده است، پیش از آنکه بگوید متن فرهنگی چگونه کار می کند، قرار است بگوید اساساً چه کار می کند؛ پس مقتضی پاسخی است به بزرگی سیاست گذاری کلان در کار نقد متون فرهنگی، و در عین حال، به جزئی نگریِ روش شناسیِ دیالکتیک برای چنین نقدی. التزام به این گونه جزئی نگریِ دیالکتیکی را از شیوه نگارش خود جیمسن نیز می توان سراغ کرد، مشروط به اینکه روند تاریخی سازیِ متن را، پیرو روش شناسی هرمنوتیک سیاسی، از سطح تحلیل محتوا، معطوف کنیم به خودآگاهی از چندوچون تحلیل فرم. بنابراین، هدف از مقاله حاضر را می توان پاسخ جویی برای این پرسش دانست که منطق درونی فرم در چارچوب هرمنوتیک سیاسی چیست، و چگونه می توان از آن در روش شناسیِ خودِ هرمنوتیک سیاسی بهره گرفت.
۲.

خوانش فرانقادانه متون فرهنگی، جستاری در روش شناسی هرمنوتیک سیاسی

تعداد بازدید : ۶۱ تعداد دانلود : ۴۹
آیا علت فراغت علوم انسانی از مسئله شناسی درباره ی چرایی تفسیر اجتماعی و سیاسی از متون فرهنگی را صراحت بی شائبه ی آثار امروزی باید دانست، یا بی معنایی این آثار؟ این پرسش، عصاره ی کلان پرسمانی است که جیمسن برای نخستین بار به سال 1971 در جستار تأثیرگذار خودتحت عنوان «فرانقد» مطرح کرده بود. پاسخ جویی برای این پرسشِ پرسمان شناسانه را فردریک جیمسن از تفسیرپرهیزیفرمالیست های روسی و آمریکایی آغاز می کند، و با اشاره به رویگردانیِ اغلب مکاتب ادبی و دیدگاه های فلسفی قرن بیستم از مسائل معرفت شناختی به سوی مسائل روش شناختی، و کناره گیری شان از محتوا به سود فرم، بر سرشت تاریخیِ رویکردهای به ظاهر غیرتاریخی و ضدتفسیری انگشت می گذارد؛ اما به جای کنار گذاشتن این رویکردها، بر آن می شود تا از ظرفیت های پدیدارشناختی شان به سود رویکرد معرفت شناختی خود و به قصد طرح افکنی نوعی هرمنوتیک سیاسی اجتماعی بهره گیرد، هرمنوتیکی که ابررمزگان خود را در فهمروایت بنیاد انسان از چیستی زمان، و در شناخت بن مایه های این گونه معرفت تاریخی به جا می آورد: «نوعی از بن مایه شناسی که در دنیای پسامدرن ما به طرز غریبی کهنه و نخ نما به نظر می رسد». فرانقد، به این تعبیر، صورت بندی اولیه ی جیمسن از مسئله ای است به بزرگی سیاست گذاری کلان در کار نقد، و خاصه به نیت سامان دهی به آشفته بازار نقد متون فرهنگی. آشفتگی این بازار در روزگار ما البته تا حد زیادی سامان یافته است، اما از قضا به ضرب کالایی سازی های فن سالارانه ی روزافزون از علوم انسانی. از این رو، با طرح دوباره ی مسئله ی فرانقد و شرح اصلی ترین اصول این گونه نقد دیالکتیکی در جستار حاضر کوشیده ایم تا به جای نعل وارونه زدن از علوم فنی، مهندسی و تجربی بر رشته های مختلف علوم انسانی، بر ضرورت بهره برداری روش شناختی از ظرفیت های فرومانده ی خود علوم انسانی به ویژه در مطالعات ادبی، اجتماعی، سیاسی و تاریخی تأکید کنیم.