۲.
کلیدواژهها:
افغانستان بحران دولت ملت سازی جامعه گسسته عصبیت دولت ورشکسته مذاکرات صلح
سقوط دولت افغانستان در 24 مرداد 1400 و ظهور دوباره «امارت اسلامیِ» طالبان بدون مقاومت جدی از سوی نیروهای نظامی، غیرمنتظره ترین رویداد سال بود. پرسش این است که چگونه می توان قدرت گیری دوباره طالبان را تحلیل کرد؟ در پژوهش حاضر به شیوه توصیفی تحلیلی تلاش می کنیم در طرح واره ای چندسویه، به این پرسش پاسخ دهیم. به این منظور این فرضیه را مبنا قرار می دهیم که جنبش قومی مذهبی طالبان با اتکا به عنصر عصبیت، در بستر جامعه ای گسسته و دولت ورشکسته و تقارن با شرایط مناسب بین المللی، موفق به تسخیر دوباره حکومت در افغانستان شد. در توجیه این فرض، امکانات تحلیلی نظریه های مختلف را درباره دگرگونی انقلابی در قالب یک چارچوب نظری ترکیبی به کار می گیریم. اضلاع این چارچوب نظری عبارت اند از: مفهوم عصبیت در نظریه سنتی دگرگونی انقلابی، نظریه بسیج منابع در جامعه گسسته، مفهوم دولت ورشکسته و نقش محیط بین الملل در تحولات انقلابی. در اثر هم نشینی عوامل چهارگانه (انسجام عصبیت بنیاد جنش طالبان، ازهم گسیختگی اجتماعی جامعه، ورشکستگی دولت افغانستان و مدارا و کمک بازیگران خارجی) طالبان بدون مواجهه با مقاومت جدی قدرت را به دست گرفت. شیوه وقوع این تحول، به لحاظ شکلی به سبک انقلاب های شرقی (پیشرَوی از پیرامون) شباهت داشت. نتیجه اینکه، علت موفقیت طالبان در بازیابی حاکمیت خود بر افغانستان را می توان در تقارن جنبش قوی و دولت ملت ضعیف دانست: ضعف های متعدد دولت افغانستان و نبود یکپارچگی ملی به موازات انسجام ناشی از وحدت قومی مذهبی طالبان.