رویکرد نهادگرایانه نسبت به نقش نیروهای اجتماعی در توسعه نیافتگی ایران میان سال های 1320 تا 1357
منبع:
راهبرد سیاسی سال ۸ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۳۱
327-256
حوزههای تخصصی:
این مقاله با تمرکز بر علت توسعهنیافتگی سیاسی ایران در دوران پهلوی دوم بر این دعوی است که مانعِ اصلی توسعهی سیاسی در ایرانِ دوران پهلوی دوم، غیبتِ نهادها در ساختار اجتماعیِ جامعه و فقدان تفکرِ نهادی در میان نیروهای مرجع سیاسی از جمله جبههی ملی، حزب توده، اسلامگرایان و دربار بوده است. اقتدارگراییِ نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی، موانع ژئوپولیتیکی، امتناع اندیشه و غلبهی ایدئولوژی از جمله ابزارهای نظریای هستند که متفکرانِ حوزهی توسعه، تلاش نمودهاند تا هر یک به نوبهی خود مسألهی توسعه-نیافتگی سیاسی ایران را با اتکاء به آنها مورد تبیین قرار داده و در پرتو آن گرهای از کار فروبستهی توسعه در ایران را بگشایند. در تقابل با ابزارهای مزبور، مقالهی حاضر با کاربستِ چارچوب نظری نهادگرای داگلاس نورث، به این نتیجه منتج شد که در ایرانِ دوران پهلوی دوم امکانات نظریِ و عملی لازم برای توزیع نهادمندِ قدرت در میان نیروهایی که از ظرفیت ایجاد خشونت برخوردار بودند، ایجاد نشد و در نتیجه در غیاب تفکر نهادی، همواره کنش سیاسی در ایران در سایهی خشونت و ناامنی بوده است.