رقیه شنبه ای

رقیه شنبه ای

مطالب

فیلتر های جستجو: فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۳ مورد از کل ۳ مورد.
۲.

شخصیت و شگردهای شخصیت پردازی سعدی در"" گلستان

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: داستان حکایت راوی درون مایه گلستان گفتگو کنش لحن شخصیت واقعی

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۸۵۱ تعداد دانلود : ۹۷۴
قصّه و داستان، از قدیم در میان مردم رایج و مورد توّجه آنان بوده است. انسان ها، در تمام ادوار، از گذشته ـ یعنی آن هنگام که شب ها در کورسوی روشنایی نور شمع، به قصّه های به ظاهر ساده و بیش تر تخیلی که سینه به سینه نقل شده بود، گوش میکردند ـ تا امروز ـ که پیچیده ترین آن یعنی «رمان» ها را میخوانند ـ در زوایای اطوار شخصیت ها و قهرمانان آن ها، از گیاهان و جانوران گرفته تا آدم ها، به تماشای زندگی و برخورد با زندگیهای گوناگون مینشینند و از آن، درس و عبرت میگیرند. در واقع، قصّه به اندازة تاریخ، در تهذیب و تربیت آن ها، نقش دارد. حتّی بیش از تاریخ. زیرا عوالمی که در قصّه برای انسان تصویر میشود و معرفتی که در دنبال کردن سرگذشت قهرمانان آن از فرهنگ و جزئیات دیگر، عاید خواننده میگردد، در حوصلة هیچ تاریخی نمیگنجد و همین موضوع است که موجب توجه و علاقة تمام طبقات مردم به قصّه میشود. قصّه ای که مهم ترین عنصر در پیش برد آن، شخصیت یا قهرمان آن است. مردم به سبب اعمال این شخصیت ها به آن ها دل میبستند یا از آن ها متنفّر میشدند و این امر باعث میشد که آنان، قصّه و داستان را پیگیری کنند. هرچه این شخصیت ها، واقعیتر و راست تر بودند، بیش تر به دل خوانندگان مینشستند. هر چه آنان، در بدی و خوبی مطلق نبودند، یعنی گاهی خوب و گاهی بد، مردم با آنان بیش تر احساس خویشی میکردند. گاهی میشد که در قصّه، ماجرا فقط از زبان راوی بیان میشد و شخصیت ها خیلی فعّال نبودند، امّا باز هم چون روح زندگی داشت و با زندگی مردم گره خورده بود، جذّاب و شنیدنی بود. حتّی گاهی میشد که قهرمانان و شخصیت های قصّه کاری نمیکردند، بلکه قصد و انگیزة آنان بود که قصّه را پیش میبرد. امّا باز این قصّه ها نیز برای مردم شنیدنی بود. زیرا مردم میفهمیدند که این انگیزه است که به اعمال یک شخصیت، ارزش اخلاقی میبخشد. بنابراین، به ترین و جذاب ترین قصّه ها، در بین مردم آن هایی بود که به ترین شخصیت ها و به ترین درون مایه ها را داشتند و به ترین شخصیت ها، آن هایی بودند که از جامعه و وقایع آن، شکل گرفته بودند. با نگاهی به "" گلستان"" از این منظر، یعنی شگردهای سعدی در شخصیت پردازی متوجه امتیاز دیگر این اثر ارزش مند میشویم؛ ویژگیی دیگر که پرده از رازهای خرمی و جاودانگی "" گلستان"" برمیدارد.
۳.

انسان کامل از تجلی تا حلول

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: انسان کامل فنا عشق تجلی شطحیات اتحاد استغراق

حوزه های تخصصی:
  1. حوزه‌های تخصصی ادبیات حوزه های ویژه مولانا پژوهی
  2. حوزه‌های تخصصی ادبیات حوزه های ویژه عرفان و تصوف در ادبیات بررسی مفاهیم عرفانی و اصطلاحات تصوف در ادبیات
تعداد بازدید : ۱۷۱۷ تعداد دانلود : ۹۷۲
انسان، علت غاییعالم افرینش است. هر چند به صورت ظاهر در مرحله آخر افرینش قرار گرفته است ولیبه حسب معنی، نخستین خلقت است، زیرا مقصود از افرینش، ظهور صفات و افعال الهیاست و انسان مظهر این ظهور است. به اعتقاد مولانا، اگرچه در ظاهر میوه از درخت پدید میاید، اما مقصود اصلیاز درخت، میوه است. نیز در مورد انسان اوست که علت نهاییو ثمره افرینش است. این انسان که علت غاییافرینش است، محل تجلیصفات و اسما و افعال حقیقت مطلق است، اما دریغا که در تکاپویزندگیمادیاز لطیف ترین حقیقت روحانیخویش غافل گشته و مرات ضمیرش که تماشاگه جلوه هایسرمدیبود، از غبار تعینات مادی، پوشیده گشته است: عشق خواهد کین سخن بیرون بود اینت دانیچرا غمار نیست اینه غماز نبود چون بود زان که زنگار از رخش ممتاز نیست زدودن این غبار، نتیجه شور و شوقیاست که آدمیدر رهاییاز خود و نیل به عالم ملکوت دارد. با این شوق رهاییچنان در عرصه کشاکش تعینات نفس و جان، هم سو با جان به مقابله با نفس برمیخیزد که به مرحله فنا و بیخودیدست مییابد تا این که قبل از آن که بمیرد و قالب تن را رها کند، وجود را با هر چه در آن است از جسم و جان به پرواز در میآورد و مصداق این حدیث میگردد:موتوا قبل ان تموتوا» مولانا نیز با طرح داستان هاییچون بازرگان و طوطیو ... نشان میدهد که غایت سلوک عارف همین مرگ ارادیاست. این همان فنایدر وجود معشوق است که اتصال را برایاو ممکن میسازد. در این مقام است که سالک به شهود میرسد و آن چه میبیند و میشنود و انجام میدهد در حقیقت به حق است نه به خود. به نوعیاستغراق میرسد که ناشیاز حیرت عارف از مشاهده جلال حق است. رو که بییسمع و بییبصر توی سر تویچه جایصاحب سر توی در این مقام اگر عارف بخواهد غوغایدرونش را بازگو کند از آن جاییکه درک این عالم بیمتنها ورایحد آدم خاکیاست و فقط عارف کامل ان را درک مینماید، سخنان او صورت شطحیات بخود میگیرد وگرنه از دید مولانا، نغمه ایکه در درون انسان کامل است، انعکاس نغمه حق است و سخن حلاج در حقیقت اوایمرتعش تارهایوجودش بود، وجودیکه بیخودیرا تجربه میکرد، او نبود، حق بود. برمن از هستیمن جز نام نیست در وجودم جز توایخوش کام نیست به اعتقاد مولانا آن چه در این کمال، عارف بدان میرسد، استغراق در ذات حق است نه حلول زیرا در این مرتبه عارف به حق میپیوندد، جز به کل میرسد نه آن که کل گردد یا حق گردد.

کلیدواژه‌های مرتبط

پدیدآورندگان همکار

تبلیغات

پالایش نتایج جستجو

تعداد نتایج در یک صفحه:

درجه علمی

مجله

سال

حوزه تخصصی

زبان